|
ادبیات افغانستان
فهرست مندرجات
.
ادبیات افغانستان
وقتی سخن از ادبیات افغانستان است، باید سیر تحولات ادبی را در این کشور از زمان پیدایش نخستین ادبیات ودایی و اوستایی در نظر گرفت و در دورههای مختلف تاریخ بدان پرداخت. البته ادبیات زبان دری، بخشی از ادبیات این کشور است که پس از اسلام به شکوفایی رسیده است.
بهنوشتهی احمدشاه رفیقی، استاد زبان و ادبیات دانشگاه کابل، «ادبیات یک ملت عبارت است از جمیع آثار منظوم و منثور نوشتهشده و نانوشته که جنبهی هنری داشته باشد.»
در سال ۱۳۳۰ خورشیدی، «تاریخ ادبیات افغانستان»، توسط پنج استاد برجستهای این کشور: احمدعلی کهزاد، میر غلاممحمد غبار، علیاحمد نعیمی، محمدابراهیم صفا و علیمحمد زهما، به رشتهی تحریر درآمد و در مطبعهی دولتی کابل به نشر رسید. در این کتاب بهطور جامع، تاریخ ادبیات افغانستان، از عهد باستان تا دورهای معاصر بررسی شده است. اما آنچه در مقالهای زیر آمده است، فقط یک دورهای خاص از تاریخ ادبیات افغانستان را در بر دارد.
در قانون اساسی ۱۳۴۳ خورشیدی / ۱۹۶۴ میلادی، نام پشتو و دری بهعنوان زبانهای رسمی افغانستان آمده است. احیای واژهی کهن دری به این معناست که در نظر افغانها، کشورشان مهد این زبان در نظر گرفته شده بود. از اینرو تلاش شد تا از کاربرد کلمهی فارسی، که بهمعنای زبانِ فارس است، بهشدت اجتناب شود. با توجه به این نکته، ما میتوانیم توسعهی ادبیات «دری» یا «فارسی» را در واحد سیاسی بهنام افغانستان در نظر بگیریم[۱].
▲ | ادبیات افغانستان |
پس از قتل نادرشاه افشار (۱۱۶۰ هـ.ق /۱۷۴۷ میلادی)، و تشکیل دولت مستقل افغان توسط احمدشاه دُرّانی (سلطنت ۱۱۲۶ ش / ۱۷۴۷ م - ۱۱۸۶ ق / ۱۷۷۲ م)، خراسان (افغانستان امروزی) همچنان نقش دیرینهی خود را بهعنوان مرکزیت ادبیات فارسی و انتقالدهندهی جریان ادبی بین فرارود (ماوراءالنهر) و هندِ گورکانی ادامه میداد. پیش از صفویان، ارتباط ادبی بین ایران و هند از طریق خراسان و سیستان (افغانستان امروزی) صورت میگرفت. تحولات سیاسی، هم در ایران و هم در افغانستان، بعد از قتل نادرشاه افشار، و در طی سدههای ۱۹-۱۳ام میلادی، به کاهش و حتی قطع روابط ادبی افغانستان با ایران انجامید. اما نقش افغانستان در انتقال فرهنگ و ادبیات فارسی بین فرارود و هند تا حدود سال ۱۹۲۰/۱۳۳۸ ادامه یافت.
در دورههای یادشده، سبک هندی در ادبیات فارسی در فرارود، خراسان و افغانستان (که آنزمان مناطق غربی پاکستان و مناطق جنوبی و جنوبشرقی افغانستان امروزی را تشکیل میداد) نقش برجستهای داشت. ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (۱۰۵۴-۱۱۳۳ / ۱۶۴۴-۱۷۲۰) در نظم و نثر از بهترین نمونههای سبک هندی و حتی بنیانگزار این سبک بهشمار میآید. آثار وی در ماوراءالنهر و افغانستان، در میان خواص و عامهی مردم استمرار مییابد، چنانکه برخی ترانههای عامیانهی مردم ماوراءالنهر و افغانستان برگرفته از اشعار بیدل است، ولی در سدهی ۱۲ و اوایل سدهی ۱۳ام هجری قمری در ایران فراموش میشود. قُطبالارشاد بهعربی و طریق الارشاد به فارسی، از آثار میا فقیرالله جلالآبادی شکارپوری (متوفی ۱۷۸۱/۱۱۹۵) است که همراه با مکتوباتش منابعی غنی از موضوعات عرفان و دائرةالمعارف دینی شمرده میشوند. از شیخ سعدالدین احمد انصاری کابلی (۱۱۴۰-۱۲۲۵ / ۱۷۲۷-۱۸۱۰) نیز معدنالاسرار، که تفسیری از قرآن است و تألیف آن در (۱۱۷۳ / ۶۰-۱۷۵۹) تکمیل شده، و همچنین حقائقالمعارف، اثری منظوم به سبک مثنوی مولانا بلخی، و شورِ عشق، که یک دیوان شعر است و دوبار بهچاپ رسیده، بهجای مانده است.
در عصر تیمورشاه درانی (سلطنت ۱۲۰۷-۱۱۸۷ / ۹۳-۱۷۷۲)، فرزند احمدشاه، هنوز سنتهای دیوانی و آرایهها و پیرایههای دربارهای پیشین رعايت مىشد. او با تكيه بر تاجیکها، قزلباشها و عناصر شهری و آنانی كه بههویت ایرانی خویش پایبند بودند، كشور را اداره مىكرد. تیمورشاه به شعر و شاعری علاقهی بسیار داشت و به پیروی از حافظ، بیدل و صائب غزل میگفت. علاقهی او به شعر و ادب فارسى دری بهحدی بود كه امور دیوانى و كشورداری را در گوشه و كنار كشور به شاعران عصر واگذار كرده بود. عایشه دُرانی، محمدرضا برنابادی، اللهویردی حیرت و میرهوتک افغان از شاعران و ادیبان این عصر، و صاحب مناصب و سمتهای دولتی بودند. آوازهی شعردوستی و شاعرپروری دودمان دُرانی بهحدی بود كه برخی از سخنوران فارسىگوی از ایران، به قصد پیوستن به دربار او روانهی كابل مىشدند. شهابالدین تُرشیزی و میرزا محمد فروغى اصفهانی از این گروه سخنوران است. حاذقه هروی (متوفی ۱۲۵۹/۱۸۴۳) یکی دیگر از شاعران برجستهی این دوره است که از وی یک دیوان و شرح منظوم از یوسف و زلیخا (که در سال ۱۲۳۹/۱۸۲۳ تکمیل شد) بهجای ماندهاست. سردار مِهردِل مشرقی (۷۱-۱۲۱۲ / ۱۷۹۸-۱۸۵۴)، یکی از چندین فرزند سردار پایندهخان است که به پیروی از سبک صائب و بیدل شعر میگفت و از وی دیـوان شـعری بهجای مانده اسـت. دو پیـرو دیگـر سـبک بیـدل، سـردار غلاممحمـد طـرزی (۱۹۰۰-۱۸۳۰)، شاعر برجسته و فرزندش محمدامین عندلیب (۹۲-۱۲۷۲ / ۷۵-۱۸۵۵) هستند که محمدامین عندلیب علیرغم عمر کوتاهاش از خود دیوان شعری بهجای گذاشتهاست. میرزا محمدنبی واصل (۱۲۴۴-۱۳۰۹ / ۹۲-۱۸۲۸)، ملقب به دبیرالمُلک، از شاعران پارسیگوی و دبیر دربار امیر شیرعلیخان و امیر عبدالرحمنخان، پادشاهان افغانستان بود. او در شعر فارسی پیرو حافظ است و سبک عراقی را در افغانستان زنده کرد. مهارت او در غزلسرایی بوده است.
در افغانستان دو تحول در حوزهی ادب این کشور رُخ داد: یکی در حدود سال ۱۸۵۰ به اینطرف، زمانیکه آثار ادبی در هند بهچاپ میرسید، و بعدها چاپخانههای کابل، بخارا، خجند، و تاشکند هم در دسترس ادیبان افغان قرار گرفتهبود. تحول دوم در آغاز سدهی بیستم بهوقوع پیوست، زمانیکه تأسیس چاپخانه در کابل، انتشار روزنامه را ممکن ساخت. معاهدههایی به زبان فارسی، که با انتشارات هندی تشابه آشکار دارد، در دورهی شیرعلیخان و عبدالرحمنخان بهچاپ رسید. از آن جمله، پادشاهان متاخرین افغانستان (تکمیل در ۱۳۰۷ / ۹۰-۱۸۸۹: که در سال ۱۳۳۶ ش / ۱۹۵۷ م دوباره بهچاپ رسید)، اثری از یعقوبعلی خافی، و تتمةالبیان فی تاریخ الافغان سید جمالالدین اسدآبادی، و سراجالتواریخ فیضمحمد کاتب هزاره (که دورهی چهار جلدی نسخههای خط آن، پس از مرگ حبیباللهخان، به خط خوش نستعلیق خودِ فیضمحمد کاتب هزاره نوشته شده و نوشتن آن در سال ۱۳۰۴ خورشیدی به پایان رسیده و امروز در آرشیو ملی افغانستان بایگانی شدهاست.) نخستین روزنامه افغانستان، شمسالنهار است که بین سالهای ۱۲۸۰ / ۶۴-۱۸۶۳ در کابل، در دورهی سلطنت شیرعلیخان به زبان فارسی بهچاپ میرسید، اما سبک و ترتیب آن از نشریات اردو زبان هند نمونهبرداری شده بود.
نوآوریهای عصر امير حبیبالله در حوزهی آموزش و فرهنگ، البته محدود بود و نمىتوانست تغییری عمده در ادب و فرهنگ ایجاد کند. ظهور محمود طرزی (۱۲۸۲-۱۳۸۵ / ۱۸۶۵-۱۹۳۳) در قلمرو ادب و فرهنگ این دوره، نقطهی عطفی بهشمار مىرود كه تحول و تجدد نسبی را در حوزهی ادب و فرهنگ كشور در دهههای پس از ۱۳۲۰ خورسیدی معطوف بهخود كردهاست. وی که بیشتر دوران جوانیش را در دمشق و استانبول گذرانده بود، به ادبیات فارسی رنگ و گونهی خاور میانهای (بهجای هندی) داد. طرزی چندین اثر را از تُرکی به فارسی ترجمه کرد، که آثاری از ژول وِرن از آن جمله بود. وی از سال ۱۳۲۹/۱۹۱۱ تا ۱۳۳۶/۱۹۱۸ جریدهی سراجالاخبار را یهنشر رسانید و مقالههای او در این نشریه از جمله پیشزمینههای اندیشهی تجددطلبی در افغانستان محسوب میگردد. سراجالاخبار بهسبب مبارزه با استعمار بریتانیا، دفاع از آزادی زنان، نشر ادبیات فارسی و زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی و کمک به رشد پدیدهی ترجمه در افغانستان، یکی از جراید ممتاز منطقه بهشمار مىآيد و تأثیر آن بر فارسىزبانان آسیای میانه، شبهقارهی هند و حتى ترکیه محقق مىنماید. اين نشریه در پرورش حس وطنخواهى و «ملیت افغان» نیز مؤثر بودهاست. تغییر نام سراج الاخبار به سراجالاخبار افغانیه (از شم ۶ س ۱ به بعد)، و نیز تغییر نام مدیر مسئول آن از محمود طرزی به محمود افغانی، گویای گرایش وطنخواهانهی این نشریه و تأثیر آن در تعالی و رشد «ملیت افغان» است.
در پی بهحکومت رسیدن شاه امانالله (سلطنت ۱۳۰۸-۱۲۹۸ / ۲۹-۱۹۱۹) كه به کوشش جمعى از نخبگان فرهنگى تحقق یافت، آرزوهای «اخوان افغان» مورد توجه قرار گرفت. در دورهی امانالله نزدیک به ۲۳ روزنامه، مجلهی هفتگى، ماهنامه، فصلنامه و سالنامه در سرتاسر كشور منتشر مىشد. امان افغان (۱۳۳۷/۱۹۱۹) از مهمترين آنها بود كه در كابل بهچاپ مىرسيد. علاوه بر آن، نشریات اصلاح (۱۳۴۷/۱۹۲۹)، طلوع افغان، اتفاق اسلام، الغازی، ابلاغ، ارشادالنسوان، آیینهی عرفان، نوروز و امثال آنها در مركز و مراكز استانهای كشور نشر مىیافت. نشریهی دو هفتگی انیس (۱۳۴۵/۱۹۲۷) به مدیریت محییالدین انیس، نخستین نشریهی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور بهشمار میآمد كه پس از مدتى به روزنامه تبدیل شد. در بعضی از نشریههای این دوره میزان قابل توجهی شعر از اشعار معاصران به چاپ رسیدهاست، مانند حقیقت كه مىتوان مجموعهی دورههای آن را تذکرةالشعرایی به شمار آورد كه شعر آن روزگار را در بر دارد.
تجددطلبی امانالله خان، خصوصاً پس از سفر هفت ماههی او به غرب (۱۳۰۶ ش / ۱۹۲۷ م) آشنایی تحصیل كردههای افغانستان را با زبانها و ادبیات غربی بیشتر کرد. شاعران و نویسندگان این دوره به مضامین و مسائل اجتماعی روی آوردند و در دفاع از استقلال ملی و ملیت سرودند و نوشتند؛ با اینهمه، در این دوره، نه صُوَری جدید از شعر مجال طرح یافت، و نه جانی تازه در كالبد شعر سنتی و رایج كشور دمیده شد. بعضى از شاعران این دوره چون محمود طرزی فقط توفیق یافتند تا در نظم جای كلمات شاعرانه می و پیاله و لاله و خط و خال شعر كهن را با واژههای ناشاعرانه توپ، تفنگ، الکتریک، تلگراف و... پر كنند. همين مقدار دگرگونى هم در شعر روزگار امانالله، گامى به پیش تصور میشد. شاعرانی چون عبدالعلی مستغنی (۱۲۵۲-۱۳۱۲ ش) هواخواه رأی و نظر محمود طرزی در شعر بودند و مسائل روز را وارد شعر کلاسیک كردند. از دیگر شاعران ممتاز و دارندهی دیوان شعر در این دوره مىتوان از عبدالهادی داوی، متخلص به پریشان نام برد كه به پیروی از سبک عراقی قصیده میگفت. وی اشعار اقبال لاهوری (به زبان اردو) را با عنوان لالى ریخته به نظم فارسی ترجمه كرد. حافظ عبدالله قاری (د ۱۳۲۲ ش / ۱۹۴۳ م) نیز از دانشمندان ادیب عصر امانی است كه در شعر، خود را «شیفتهی طرز بیدل و کلیم» معرفى مىكرد.
یکی از اهداف محمود طرزی، که در مجموع توفیقی نداشت، واداشتن شاعران به پرداختن به موضوعات مدرن اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بود. شاعرانی چون عبدالعلی مُستغنی (۱۲۹۲-۱۳۵۲ / ۱۸۷۵-۱۹۳۳)، و حتی حافظ عبدالله قاری (۱۲۸۸-۱۳۲۲ خ / ۱۸۷۱-۱۹۴۳ م) و صوفی عبدالحق بیتاب (۱۳۳۰ خ / ۱۹۵۱ م) که هواخواه رأی و نظر محمود طرزی در شعر بودند و مسائل روز را وارد شعر کلاسیک كردند، اما همین شاعران بیشتر غزلیات را به سبک هندی میسرودند. قاری، و بهدنیال وی بیتاب، در عهد سلطنت ظاهرشاه لقب ملکالشعرا یافتند. میر محمدعلی آزاد کابلی (۱۲۵۸-۱۳۲۳ خ / ۱۸۴۲-۱۹۴۴ م)؛ پایندهمحمد فرحت؛ عبدالغفور ندیم (۱۲۹۸-۱۳۴۴ خ / ۱۸۸۱-۱۹۲۶ م)؛ مؤلف بهچاپ رسیدهی دستور زبان فارسی؛ غلامحضرت؛ شائق جمال؛ و غلاممحمد نوید از دانشمندان ادیب عصر امانی هستند که به سبک هندی وفادار ماندند. گفتنی است در میان ادیبان نقاد و طنزنویس این دوره باید از محمداسماعیل سیاه، متخلص به گوزک یاد کرد. از او دیوانی در هرات در سال ۱۳۱۰ خ / ۱۹۳۱ م بهچاپ رسید.
از شاعران برجستهی معاصر، خلیلالله خلیلی (زادهی ۱۲۸۸ خ / ۱۹۰۹ م)، از طرفداران سبک خراسانی است و دو جلد از اشعار او در ایران بهچاپ رسید. از شاعران برجستهی دیگر میتوان به عبدالرحمن پژواک، عبدالحکیم ضیایی و محمدعثمان صدقی اشاره کرد که همگی این ادیبان پیرو سنتهای ادبی بوده و به آن ارج نهادند. شاعرانی چون رزاق رویین، عبدالقهار عاصی، محمدعاقل بیرنگ کوهدامنی، عارف پژمان، لطیف پدرام، ضیا قاضیزاده، محمدیوسف آیینه، رحیم الهام، سلیمان لایق، بارق شافعی، عبدالحی آرینپور رُستاقی، محمدآصف فکرت هروی، حیدری وجودی پنجشیری، واصف باختری و دیگران از شاعران نامدار معاصر هستند.
از دیگر ادیبان افغان در عرصههای دیگر ادبیات میتوان از میر غلاممحمد غبار و عبدالحی حبیبی در عرصهی تاریخنگاری؛ عبدالحکیم رُستاقی، خالمحمد خسته، صلاحالدین سلجوقی، فکری سلجوقی، غلامحبیب نوابی، غلامرضا مایل هروی، محمدیعقوب واحدی جوزجانی، روان فرهادی، نگهت سعیدی، سید مخدوم رهین در عرصهی تاریخ و نقد ادبی؛ شاه علیاکبر شهرستانی، قیوم قویم، فیضالله ایماق، عنایتالله شهرانی در عرصهی فولکلور و فرهنگ عامه؛ رشید لطیفی و محمدعلی رونق در عرصهی نمایشنامه نویسی (دراما)؛ سید بهاءالدین مجروح در عرصهی داستاننویسی رؤیایی - تخیلی؛ و اسدالله حبیب و رَهنَوَرد زَریاب در عرصهی داستانهای کوتاه، یاد کرد.
علاوه بر روزنامهنگاری نوین، رادیو (از سال ۱۳۱۹ خ / ۱۹۴۰ م) و تلویزیون (از سال ۱۳۵۶ خ / ۱۹۷۷ م) هم مسئولیتهای تازهای را بر نویسندگان افغان افزوده است. پس از رویکارآمدن دولت مارکسیستی در افغانستان در سال ۱۳۵۷ خ / ۱۹۷۸ م، ادبیات و نویسندگی در افغانستان هم از زبان و اندیشههای اتحاد جماهیر شوروی متاثر بود. ادبیات کمونیستی حزب توده ایران، که از حدود ۱۳۳۹ خ / ۱۹۶۰ م در آثار حزب خلق افغانستان نفوذ کرده بود، اینک در انتشارات دولتی بهطور گسترده بهکار برده میشد.
جنگهای داخلی و ورود ارتش سرخ به افغانستان (۱۳۵۸ خ / ۱۹۷۹ م)، امواج مهاجران آن كشور را بهسوی ایران، پاکستان و کشورهای امریکایی و اروپایی سرازیر ساخت. ادیبان، محققان و نویسندگان کشور در دوران مهاجرت به تحقیقات ادبی، تاریخی، زبانشناختی و ... توجه کردهاند و زمینههای فرهنگی را خصوصاً در ایران، پاکستان و امریکا، و در سالهای اخیر در تاجیکستان و آلمان نیز، ادامه دادهاند[٢].
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط آریانا باختریان (یکی از مدیران صفحهی کابل موزیم) از دانشنامهی ایرانیکا، سرواژهی «ادبیات افغانستان»، نوشتهی دکتر روان فرهادی، برگردان شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- دکتر روان فرهادی مینویسد: ادبیات پشتو را تحت سر واژهی پشتو ببینید.
[٢]- برگرفته از دانشنامهی ایرانیکا، سرواژهی «ادبیات افغانستان»، نوشتهی ر. فرهادی، برگردان متن به فارسی توسط آریانا باختریان، یکی از مدیران صفحهی کابل موزیم
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ برگرفته از دانشنامهی ایرانیکا
R. Farhādī, AFGHANISTAN xii. Literature, Vol. I, Fasc. 6, pp. 564-566.برگرفته از منابع زیر:
- M. Ḥ. Behrūz, “Afḡānestān,” Dāʾerat al-maʿāref-e Aryānā II, Kabul, 1335 Š./1956, subsection “Adabīyāt-e Afḡānestān az zamān-e Nāder-e Afšār tā Nāder-e Afḡān,” pp. 570-637.
- J. Bečka, “Tajik Literature from the 16th Century to the Present,” in Rypka, Hist. Iran. Lit. ʿA. Rostāqī, Bahār-e Afḡānī yā sakīnat al-fożalāʾ, Delhi, 1310 Š./1931.
- Idem, Čerāḡ-e anǰoman, Delhi, 1310 Š./1931.
- M. Ḵ. M. Ḵasta, Yād-ī az raftagān, Kabul, 1344 Š./1965.
- Idem, Moʿāṣerīn-e soḵanvar, Kabul, 1339 Š./1960.
- M. Ḥ. Žūbal, Negāh-ī be adabīyāt-e moʿāṣer-e Afḡānestān, Kabul, 1337 Š./1958.
- H. J. De Dianous, “La littérature afghane de langue persane,” Orient, 1964, pp. 138-44.
- Rahnemā-ye ketāb 7, Tehran, summer 1343 Š./1964, pp. 215-61.
- M. Sarvar Mawlāʾī, Šeʿr-e emrūz-e Afḡānestān, Tehran, 1350 Š./1971.
- ʿA. Bīnavā, “Awwalīn ǰarīda-ye Afḡānestān: Šams-al-nahār,” Āryānā 9/6, Kabul, 1330 Š./1951, pp. 1-7.
- M. K. Āhang, Sayr-e Žūrnālīzm dar Afḡānestān, Kabul, 1349 Š./1970.
- M. Ṭarzī, Maqālāt-e Maḥmūd Ṭarzī dar Serāǰ al-aḵbār-e Afḡānīya 1290-97, ed. R. Farhādī, Kabul, 1355 Š./1976.
- M. Schinasi, Afghanistan at the Beginning of the Twentieth Century; Nationalism and Journalism in Afghanistan: A Study of Seraj al-Akhbar (1911-18), Naples, 1979.