[تاریخ اسلام] [دشمنان محمد]
بنیقینقاع نام یکی از قبایل یهودیان ساکن در مدینه بود که در قلعههایی که در اطراف شهر ساخته بودند زندگی میکردند و مدینه به زرگری و آهنگری اشتغال داشتند. پس از ورود اسلام به مدینه، آنان به مخالفت با پیامبر اسلام پرداختند.[۱] از این روی، محمد پس از جنگ بدر به نبرد با آنان برخاست.
طایفهی بنی قینقاع، نخستین گروه از یهودیانی بودند که در پی پیمانشکنی و هتک حرمت به یک زن مسلمان و ریختن خون مسلمانی دیگر، در شوال سال دوم هجری، سپاه مسلمین به مبارزه با آنان شتافت.
پیامبر اسلام، ابتدا طایفهی بنی قینقاع را در بازار خودشان گرد آورد و از آنها خواست که از سرنوشت قریش در بدر عبرت گیرند و اسلام آوردند؛ اما آنان از قبول اسلام سرباز زدند. سپاه مسلمین نیز ۱۵ روز قلعه آنان را محاصره کرد. سرانجام آنان به تنگ آمدند و تسلیم شدند. پیامبر بنی قینقاع را به مرز شام تبعید کرد، و اموالشان بهدست مسلمانان افتاد. محمد پس از گرفتن خمس غنایم، بقیه را بین مسلمانان تقسیم کرد و این نخستینبار بود که خمس گرفته شد[٢].
[↑] ریشهشناسی
بنی قَینُقاع، قبیلهای از یهودیان مدینه در زمان ظهور اسلام بود که از منشأ آنان اطلاع دقيقی در دست نيست. برخی در یهودیتبار بودن آنان تردید کـرده، آنان را از نسل عیسو (ادوم)، برادر یعقوب دانستهاند[٣] و دستهی دیگر، آنان را از جمله عربهايی میدانند كه يهودی شدند[۴]. اما با وجود همانندی نامها و بسیاری از سنتهای بنی قینقاع با نامها و سنتهای عربها[۵]، برای تردید در ریشۀ یهودی آنان دلیل معتبری در دست نیست. از این روی، گروهی نيز احتمال میدهند آنان از يهوديانی باشند كه بين سالهای ٧٠ تا ۱٣۵ ميلادی به يثرب مهاجرت كردند[٦].
همچنـان، خاسـتگاه اصلـی بنی قینقاع و زمـان مهـاجرت آنان به مدینـه در پـردهی ابهـام اسـت و حتـی از محـل زنـدگی آنها در مدینـه نيـز گـزارش صـريحی در دسـت نيسـت، فقـط گفتـه شـده آنان در يثـرب نزديـك به مناطـق خزرجی زندگـی میكردهانـد،[٧] زيرا، مدتی پس از تسلّط قبایل یهود بر مدینه، قدرت آنها به عربهای بنوقیله انتقال یافت و یهودیان ناگزیر با دیگر قبایل عرب همپیمان شدند و بنی قینقاع بهرغم دو قبیلهی دیگر که به اَوْس پیوستند، با خَزْرَج پیمان بست[٨]. پیداست که میان بنی قینقاع و دیگر قبایل یهود (مانند: بنی قریظه و بنی نضیر) رقابتهایی وجود داشته و حتی بارها با هم جنگیده بودند[۹].
با این حال، بهنظر میرسد بنی قینقاع در جنوب غربی مدینه میزیستند و دژ و بازاری معروف داشتند[۱٠] اما برخلاف دیگر یهودیان در مدینه زمین کشاورزی و نخلستان نداشتند. زرگری، آهنگری و کفشگری از پیشههای مهم آنان بود و به تعبیر بلعمی "هر چه اندر مدینه کار بودی ایشان کردندی"[۱۱]. گفته شده از ثروت و مكنت برخوردار بودند.[۱٢]
بيش از نيمی از دانشمندان يهودی یثرب از بنیقينقاع بودند. ابن هشام به نقل از ابن اسحاق، از ميان ۵۱ عالم يهودی در ميان قبایل سهگانه يهود در مدينه، ٢٨ تن را از بنیقينقاع برشمرده است.
[↑] غزوه بنی قینقاع
پیامـبر اسـلام، پـس از هجـرت به مدینـه با یهـودیان پیمانی بسـت و به آنان اجـازه داد در مدینه بمانند بهشـرط آنکه کسـی را بر ضد مسـلمانان یاری نکنند[۱٣]. بنی قینقاع نخسـتین قبیـلهای بـود که این پیـمان را شکسـت و با مسـلمانان به سـتیز برخاسـت[۱۴]. روایت مورّخان دربارۀ آغاز ماجرا، در مجموع دربردارندۀ سه مطلب است: نخست، پیامبر پس از بازگشت از بدر (رمضان سال دوم هجرت) بنیقینقاع را در بازارشان گرد آورد و از آنان خواست که از شکست قریش عبرت گیرند و اسلام آورند؛ یهودیان در پاسخ گفتند که آنان جنگاورند و مانند قریش تن به شکست نخواهند داد؛ دوم، زنی مسلمان، به قصد فروش شیر[۱۵] یا خرید زیور[۱٦] به بازار بنیقینقاع رفت و زرگری یهودی به او اهانت کرد و او را به سُخره گرفت. مسلمانی به پشتیبانی زن، زرگر را کُشت و خود در دم بهدست دیگر یهودیان کشته شد؛ خبر به پیامبر رسید و او مصاف آراست؛ سوم، هنگامی که آیۀ ۵٨ سورۀ انفال بر پیامبر نازل شد، پیامبر با اظهار بیمناکی از بنیقینقاع به جنگ آنان رفت. ابن اسحاق هر سه مطلب را بهطور مجزّا نقل میکند، اما بهجای آیۀ یادشده، از آیاتی دیگر[۱٧] سخن میراند. واقدی گفتههای اول و دوم را بهصورتی مرتبط میآورد و ابن سعد تنها سومین مطلب را ذکر میکند. طبری با تلفیق مطالب اول و سوم مینویسد که پس از امتناع یهودیان از پذیرش سخنان پیامبر، این آیه نازل شد. برخی منابع دیگر از سرکشی و عهدشکنی یهودیان، پس از جنگ بدر سخن میرانند، ولی از مصادیق آن چیزی نمیگویند[۱٨]. حدس ویلیام مونتگمری وات[۱۹] این است که حرکتهایی بر ضد پیامبر وجود داشته که احتمالاً یهودیان، عاملان آنها را تشویق میکردهاند[٢٠].
بهنوشتۀ ابن سعد، غزوۀ بنیقینقاع دهمین غزوۀ محمد بود.[٢۱] بیشتر منابع، شنبه پانزدهم شوال سال دوم هجری و اول ذیقعدۀ همان سال را زمان آغاز و پایان این جنگ دانستهاند[٢٢]. در روایتی دیگر آمده است که چون پیامبر بر بنیقینقاع چیره شد و به مدینه باز آمد، عید قربان (دهم ذیحجه) بود و برای نخستینبار با مردم نماز عید گزارد[٢٣]. طبری در روایتی دیگر از ابن اسحاق، مینویسد که پیامبر پس از نبرد بدر، جز روزهای نخست ماه شوّال، بقیۀ شوّال و ذیقعده را در مدینه بود[٢۴]. بنا به روایتی، ماه صفر سال سوم هجری را نیز زمان این رویداد دانستهاند[٢۵] و حتی گفتهاند که تبعید بنیقینقاع و بنینضیر در یک زمان صورت گرفته است[٢٦]. گوناگونی روایات، تعیین تاریخ دقیق این رخداد را دشوار کرده است. بههر حال، یهودیان به محاصره درآمدند و پس از پانزده روز تبعید شدند. پیامبر نخست حکم کرد که مردان را گردن زنند و زنان و فرزندانشان را به بردگی درآورند، اما از این کار چشم پوشید و آنان را به اِذْرَعات در حدود شام تبعید کرد[٢٧].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- محمد نصیری، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، ص ۱۱۶
[٢]- واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۱٧٦؛ سیره ابن هشام، ج ٣، ص ۵٠؛ دایرةالمعارف تشیع، ج ٣
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]- حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنياد دايرةالمعارف اسلامی، چاپ اول - ۱٣٧٧ خ، ج ۴، ص ۴٧٠؛ اینچنین پیمانی، اندکی عجیب بهنظر میرسد، زیرا این پرسش مطرح میشود، محمد که خود یک مهاجر تازه رسیده به مدینه بوده و نیاز به حمایت داشته، با چه قدرتی برای باشندگان مدینه چنین کسب تکلیف کرده است؟!
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]- آل عمران: ۱٢-۱٣
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]- ابن اسحاق، رفیعالدین، سیرت رسولالله، ویرایش جعفر مدرس صادقی، تهران: نشر مرکز، چاپ سوم - ۱٣٨٣ خ، ص ٣۱۴
[٢٢]-
[٢٣]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ محمد نصیری، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، تدوین نهاد نمایندگی مقام رهبری در دانشگاهها، انتشارات دفتر نشر معارف، چاپ چهل و هفتم، ۱۳۸۷ خ، شابک: ۵-۴۸-۸۵۲۳-۹۶۴-۹۷۸
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□