|
حمله به افغانستان
فهرست مندرجات
.
دیدگاه نورالدین کیانوری دربارهی افغانستان
نورالدین کیانوری فرزند شیخ مهدی نوری و نوهی پسری شیخ فضلالله نوری (زادهی ۱۲۹۴ مازندران – درگذشتهی ۱۳۷۸ تهران)، فعال سیاسی ایرانی و دبیر اوّل کمیته مرکزی حزب توده ایران از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۶۲ بوده است. او تنها سیاستمداری (شخصی) بود که توسط سید روحالله مصطفوی خمینی از مرگ (حکم اعدام) نجات پیدا کرد.
او تحصیلات خود را در ایران و آلمان انجام داد و از دانشگاه فنی آخن دکترای مهندسی راه و ساختمان گرفت. پس از تحصیل در آخن در شهر مونیخ و سپس در ایران مشغول به کار با تخصص طراحی بیمارستان شد. او استاد معماری در دانشگاه تهران بود. کتاب «ساختمانهای درمان و بهداشت» را در دوران حبس و سرانجام پس از فرار از زندان قصر به تحریر درآورد که حداقل تا زمان فوتش (بیش از ۶۰ سال) تنها منبع علمی در طراحی و معماری درمانگاه و بیمارستان در ایران میباشد.
کیانوری با پایان تحصیلات خود در ۱۳۱۹ به ایران آمد و در ۱۳۲۱ به حزب تازه تأسیس توده پیوست. وی چند سال بعد رهبری شاخه جوانان حزب را بر عهده گرفت و در جریان وقایع مربوط به ملیشدن صنعت نفت از طرفداران نهضت ملی محمد مصدق بود، او با فروپاشی سازمان نظامی حزب توده بههمراه بسیاری از رهبران دیگر توده در سال ۱۳۳۴ نخست به اتحاد شوروی و سپس در ۱۳۳۶ به جمهوری دموکراتیک آلمان مهاجرت نمود. با اوجگیری جنبش انقلابی ایران در سال ۱۳۵۷ بهعنوان دبیر اول حزب توده ایران جای ایرج اسکندری را گرفت و در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. تعداد اندکی از گردانندگان حزب در برلین شرقی که مقر حزب توده در تبعید بود باقیماندند و دفتر این حزب را در اروپا فعال نگهداشتند.
او سیاست جدید حزب توده را در جهت پشتیبانی از انقلاب ایران و ائتلاف با نیروهای انقلابی-مذهبی علیه طرفداران رژیم پهلوی تعریف کرد. او نظرات ضد وابستگی به ایالات متحده آمریکا توسط رهبر انقلاب سید روحالله خمینی و انقلابیون سرنگونکنندهی حکومت شاهنشاهی پهلوی را وجه مشترک مهمی میان حزب توده و حکومت قانونی بعد از انقلاب میدانست. بر این اساس کیانوری با حرکت از خصلت ضدامپریالیستی انقلاب، انقلاب ایران را در ردیف سلسله جنبشهای رهاییبخش ملی خلقهای جهان سوم، ارزیابی میکرد.
کیانوری در تشویق هیجانهای «ضدامپریالیستی دانشجویان پیرو خط امام» قبل و بعد از حمله «دانشجویان پیرو خط امام» به سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران نقش داشت. وی بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا را «منفجر ساختن ستاد براندازی انقلاب ایران» عنوان میکرد.
صلاحیت نورالدین کیانوری و تعداد دیگری از رهبران حزب مانند محمدعلی عمویی و ... برای انتخابات مجلس اول تأیید شد و این در حالی بود که ایدئولوژی مارکسیستی حزب توده از سوی حکومت جدید به کفر تعبیر میشد. علیرغم پشتیبانی حزب توده از نظام جدید در مقاطعی حساس از جمله در جنگ ایران و عراق و همچنین قرار دادن اطلاعات محرمانه امنیتی در کودتای نوژه در اختیار مسئولان نظام جدید، (علیاکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چندینبار به ملاقات با نورالدین کیانوری و محمدعلی عمویی در منزل شخصی خود و دریافت اطلاعات سری از آنها اشاره میکند.) استراتژی کیانوری در پی تغییر ماهیت و رفتار حکومت شوروی نسبت به جمهوری اسلامی ایران و واریز کردن سیل اسلحهی مدرن برای حکومت صدام شکست خورد.
او در بهمن ماه ۱۳۶۱ همراه با بسیاری از رهبران، اعضا و هواداران حزب دستگیر شد. چند ماه بعد در اعترافات تلویزیونی ضبط شده در زندان که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ترتیب داده بودند و از تلویزیون ایران پخش شد، رهبران درهمشکسته حزب یک به یک به جاسوسی برای شوروی اعتراف کردند. کیانوری، تکیده و درهمشکسته، اظهار داشت که «حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تا بهحال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بوده است».
در سال ۱۳۶۸ هنگامی که کیانوری ۷۴ سال داشت و پس از شش سال حبس و زیر شکنجه قرار گرفتن، حاضر شد نامش در گزارش «گالیندوپل» نخستین نمایندهی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد که از زندان اوین دیدار نمود، مبنی بر شکنجهدیدن و بدرفتاری نوشته شود. او با نشان دادن دست نیمه فلج و انگشتهای شکسته و پای آسیبدیده، در حضور مسئولین زندان اوین دربارهی نحوه شکنجهشدن وحشیانه خود صحبت نمود و همینطور در گزارش اضافه کرد که سه تن از اعضای حزب در سلولهای انفرادی بهسر میبرند، کیانوری همچنین اتهام جاسوسی و توطئه را رد نموده و اعدام هزاران جوان بیگناه را محکوم کرد.
او در زندان نامهای به سید علی خامنهای در خصوص شکنجههای زندانیان نوشت و در آن نامه گفت که برای اعتراف به اتهام دروغین تدارک کودتای مسلحانه برای سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی، به همراه سایر رهبران حزب بهشدت شکنجه شده و همسرش مریم فیروز و همینطور افسانه دخترش را شلاق زده و در مقابل چشمانش از سقف آویزان نمودهاند. کیانوری پس از آزادی از زندان اوین تحت مراقبت ویژه وزارت اطلاعات و تا پایان عمر خود در حبس خانگی بهسر برد و تحت نظر بود. او در آستانهی فروپاشی شوروی با اصلاحات گورباچف مخالفت کرد و بحران و فروپاشی شوروی را به توطئه آمریکا نسبت داد.
کیانوری که در سالهای آخر عمر خود همچنان از سیاستهای حزب توده در جهت پشتیبانی از انقلاب اسلامی ایران دفاع میکرد، در ۱۴ آبان ۱۳۷۸ در گذشت و در بهشت زهرای بهخاک سپرده شد
اخیراً بخشی از دستنوشتههای نورالدین کیانوری، رهبر پیشین حزب تودهی ایران، در ماههای پیش از درگذشت وی به خارج از ایران منتقل شده و در اختیار راه توده قرار گرفته است. بخشی از این دستنوشتهها مربوط به مسئلهی «ارتش شوروی در افغانستان» است.
آنچه در زیر آمده است، دیدگاه نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیته مرکزی حزب تودهی ایران، دربارهی افغانستان است که از آخرین نوشتههای مربوط به ماههای پایان عمر وی است و در سایت «راه توده» منتشر شده است. این دیدگاه نکات ضعف بسیار دارد. از جمله او مینویسد «داوودخان پسر عموی محمدظاهر شاه که سالها در فکر گرفتن قدرت بود و چنانکه پس از کودتا معلوم شد از عوامل امریکا بود»، در حالیکه، این سخن درست نیست؛ زیرا محمدداوود بیشتر به شوروی وابسته بود تا آمریکا و فقط در سالهای پایانی زمامداری خود از شوروی دور شد؛ یا مینویسد «او ... در سال ۱٣۵٣ قدرت را در دست گرفت و محمدظاهر شاه از کشور بیرون رفت»، در حالیکه کودتا محمدداوود، در سال ۱٣۵٢ انجام شد و در آنزمان محمدظاهر شاه در رُم بود؛ یا مینویسد «ترهکی از قوم پشتون و کارمل از قوم دری افغانستان بودند»؛ در حالیکه ببرک کارمل نیز پشتون بود و همچنین دری نام زبان است نهنام قومی؛ یا مینویسد «حفیظالله امین تصفیه ارتش را از کلیه فرماندهانی که هوادار شوروی بودند و قیام را به پیروزی رسانده بودند آغاز کرد و بهجای آنان افسران تحصیلکرده در امریکا را که مانند خود او سر سپرده بودند، برگزید»، در حالیکه چنین چیزی صحت ندارد؛ زیرا او پس از برکناری ترهکی فقط افسران هوادار او را برکنار کرد نه اینکه افسران تحصیلکرده در امریکا را جایگزین کند؛ یا مینویسد «صبح روز ٦ دیماه ۱٣۵٨ واحدهایی از ارتش سرخ وارد افغانستان شدند و بلافاصله حفیظالله امین و شماری از همکارانش را بازداشت و در دادگاه علنی محاکمه و محکوم و حکم را که اعدام بود انجام دادند»؛ در حالیکه ارتش سرخ، قبلاً وارد افغانستان شده بود و در شام ٦ دیماه ۱٣۵٨، بر علیه حفیظالله امین در قصر تاجبیگ تهاجم کرد و او را با پسرش بدون دادگاه علنی، درجا کشت و ... از اینروی، نشر این دیدگاه در دانشنامه بهمنزله تأیید این دیدگاه نیست و مسئوليت آن بهعهده نويسندهی آن است و منظور از نشر این دیدگاه فقط آگاهی از ديدگاههای مختلف دربارهی حوادث افغانستان است.
▲ | ارتش شوروی در افغانستان |
تاریخ سیسالهی گذشتهی افغانستان نشان میدهد که شاید کمتر ملتی مانند ملت نگونبخت این کشور پی در پی دچار محرومیت گشته و اکنون سیاهترین دوران زندگی تاریخی خود را میگذراند.
این دردنامهی ملت افغانستان در سال ۱٣۵٣ با کودتای «داوود خان» و سرنگون کردن محمدظاهر شاه آغاز گردید.
محمدظاهر شاه در دوران حکومت خود با پیروی از یک سیاست معتدل و موزون مناسبات خود را با دو همسایه نیرومند خود یعنی «اتحاد جماهیر شوروی» و امریکا که از راه عربستان سعودی و پاکستان پایگاهی در افغانستان پیدا کرده بود و در پی گسترش و تحکیم آن و رویارویی با شوروی بود، در چارچوب متعادلی نگهمیداشت.
▲ | کودتای داوودخان |
داوودخان پسر عموی محمدظاهر شاه که سالها در فکر گرفتن قدرت بود و چنانکه پس از کودتا معلوم شد از عوامل امریکا بود، سالها خود را بهعنوان یک دوست اتحاد شوروی به آنها جا زده بود و هر سال ماهها بهعنوان استراحت در شوروی بهسر میبرد. او با گولزدن شورویها و به کمک افسرانی که در شوروی تحصیل کرده و به شوروی علاقمند بودند در سال ۱٣۵٣ قدرت را در دست گرفت و محمدظاهر شاه از کشور بیرون رفت و در رُم پایتخت ایتالیا بهسر میبرد.
داوودخان پس از گرفتن قدرت خیلی زود چهرهی واقعی خود را نشان داد و به شاه ایران نزدیک شد و شاه بهدستور امریکا آماده شد که دو میلیارد دلار وام به او بدهد. از سوی دیگر، داوود خان در درون کشور دست بهکار شد تا دوستان شوروی را که او را در انجام کودتا یاری داده بودند از مسئولیتهای حساس برکنار کند و حزب دمکراتیک افغانستان را که نفوذ قابل ملاحظهای در مردم داشت، قلع و قمع نماید. اما این خیانت او با کامیابی روبهرو نشد و حزب دمکراتیک افغانستان با کمک همان افسران که کودتای داود خان را به پیروزی رساندند، او را سرنگون کرد.
▲ | حزب دمکراتیک افغانستان |
این حزب که با نفوذترین سازمان سیاسی در افغانستان بود سرنوشت بسیار غمانگیزی داشت. در اولین کنگره حزب «ترهکی» بهعنوان دبیر اول و ببرک کارمل بهعنوان دبیر دوم انتخاب شدند. ترهکی از قوم پشتون و کارمل از قوم دری افغانستان بودند. بلافاصله پس از کنگره وحدت، اختلاف میان ترهکی و کارمل بهشدت پیش از کنگره وحدت اوج گرفت و ترهکی که بهطور غیر قابل تصوری جاهطلب بود، ادعا کرد که او بهعنوان دبیر اول حق دارد بدون نظر دبیر دوم همه دیگر اعضای هیأت دبیران و مسئولین شعب کمیته مرکزی را تعیین کند. در پایان این اختلاف نظرها دو بخش حزب، یعنی بخش «خلق» ترهکی و بخش «پرچم» ببرک کارمل به این نتیجه رسیدند که برای مدتی یکی از دو بخش – بخش ترهکی - تمام قدرت اجرایی را در دولت بگیرد و رهبران بخش دیگر بهعنوان سفیر در کشورهای اروپای شرقی برگزیده شوند.
در اینجا باید این واقعیت را بیفزایم که دانشجویان پیرو خط امام در اسناد سفارت امریکا سندی را پیدا و منتشر کردند که وزارت خارجه امریکا به سفارت در ایران نوشته و در آن این واقعیت تذکر داده شده است که هم کودتای داود خان علیه محمدظاهر شاه و هم «انقلاب» حزب دمکراتیک افغانستان بدون اطلاع مقامات شوروی بوده است.
از این تاریخ دوران دردناکی در فضای سیاسی افغانستان آغاز میشود:
ترهکی فردی بود که جاهطلبی و شهرتطلبی بیمارگونهای داشت و همین «بیماری» را مأموران امریکایی و دستنشاندگانشان در افغانستان مورد بهرهبرداری قرار دادند و حفیظالله امین که سر سپرده امریکاییها بود، ترهکی را ابتدا در روزنامه رسمی و دیگر روزنامهها و رادیو... بهعرش رساند و او را هر روز با لقبهایی نظیر «رهبر داهی»، «قهرمان همه خلقهای محروم جهان» و... زیر نفوذ خود گرفت و بهصورت مورد اعتمادترین فرد ترهکی در آمد. (شیوهی همیشگی و شناختهشده عوامل نفوذی در کنار رهبران که گام به گام در بارهی علیخامنهای نیز در جمهوری اسلامی اجرا شده است - راه توده) حفیظالله امین بهعنوان وزیر خارجه سفری به امریکا کرد و دستورات لازم را از آنها گرفت و پس از بازگشت ترهکی او را بهعنوان نخستوزیر نامید. در این سفر حفیظالله امین تصفیه ارتش را از کلیه فرماندهانی که هوادار شوروی بودند و قیام را به پیروزی رسانده بودند آغاز کرد و بهجای آنان افسران تحصیلکرده در امریکا را که مانند خود او سر سپرده بودند، برگزید. شورویها که این جریان را دقیقاً زیر نظر داشتند چند بار سربسته به ترهکی تذکر دادند ولی تاثیر نکرد. ترکی دراین زمان برای شرکت در کنفرانس کشورهای غیر متعهد از راه مسکو به خارج سفر کرد و از همان راه عازم افغانستان شد. در مسکو مقامات شوروی با مدارک غیر قابل تردید به او فهماندند که حفیظالله امین عامل امریکاست و او قول داد که پس از رسیدن به افغانستان او را برکنار کند. ظاهراً آمریکاییها از این جریان آگاه شدند و پس از رسیدن ترهکی به کابل، پیش از آنکه او دست بهکار شود؛ حفیظالله امین دست پیش را گرفت و ترهکی را در اتاق خوابش زندانی کرد و اعلامیه داد که ترکی سکته کرده و زیر درمان پزشکان است و پس از مدتی او را بهدست دو افسر هوادار خود با گذاردن بالش روی دهانش خفه کرد. یکی از این دو افسر پس از بازداشت حفیظالله امین فرار کرد ولی دیگری گرفتار شد و در بازجویی همه جریان را عیناً تعریف کرد.
بهاین ترتیب، اتحاد شوروی که برایش سازش با این واقعیت که افغانستان کاملاً بهدست امریکا افتاده است غیر ممکن بود، تصمیم گرفت نیروهای خود را به افغانستان بفرستد. این تصمیم به پیشنهاد رهبر آن زمان اتحاد شوروی «لئونید برژنف» با مخالفت آندروپوف که رئیس ک. گ. ب بود گرفته شد.
اتحاد شوروی برای احترام به آیتالله خمینی سفیر خود را در تهران مأمور کرد که شب پیش از ورود ارتش سرخ به افغانستان، این جریان و دلیل آن را به آگاهی رهبر ایران برساند. سفیر شوروی شب به قم رفت و تا سحر منتظر شد و پس از اینکه آیتالله خمینی نماز سحر را برگزار کرد، بهحضور او رفت و جریان را از سوی «لئونید برژنف» به آگاهی او رساند. با این ترتیب، صبح روز ٦ دیماه ۱٣۵٨ واحدهایی از ارتش سرخ وارد افغانستان شدند و بلافاصله حفیظالله امین و شماری از همکارانش را بازداشت و در دادگاه علنی محاکمه و محکوم و حکم را که اعدام بود انجام دادند.
اما این آغاز کامیاب، دنبالهی پُردردی برای ارتش شوروی در پی داشت. امریکا با شادی زیاد با بهرهگیری از میهنپرستی مردم افغانستان که با حضور ارتش بیگانه دشمنی آشتیناپذیری دارد، با گرفتن رابطه با اقوام مختلف، رساندن سلاح و مهمات و کمک مالی باتلاق پهناوری را برای ارتش شوروی بهوجود آورد و محافل خبررسانی و دولتی امریکا بهروشنی اعلام داشتند که تلافی جنگ در ویتنام را از شوروی خواهند گرفت. رسانههای نیرومند گروهی – روزنامهها و خبرگزاریها - با دروغهای شاخدار ارتش شوروی را به جنایات گوناگون متهم میکردند.
پس از ٦ سال شورویها پس از رویکار آمدن گورباچف ارتش خود را از افغانستان بیرون برد. درباره هزینه و تلفات این اقدام خبر داده نشد. پس از بیرون رفتن ارتش شوروی ارتش دولت افغانستان که «نجیبالله» در مقام رئیس جمهور آن را رهبری میکرد توانست علیرغم همه کمکهای مالی و جنگافزار که گروههای پارتیزانی از عربستان و پاکستان دریافت میکردند وضع را کاملاً تثبیتشده نگهدار تا اینکه بر اثر خیانت بخش شمالی افغانستان ارتش که زیر فرماندهی ژنرال دوستم ازبک بود و تلاش کودتایی ناکام از سوی رئیس ستاد ارتش و پیدایش پاشیدگی در واحدهای دیگر، گروههای پارتیزانی موفق شدند کابل را بهتصرف خود در آورند و نجیبالله هم به مرکز سازمان ملل در کابل پناهنده شد و امریکا در افغانستان مسلط گردید.
از این تاریخ جنگ میان گروههای قومی رنگارنگ خود افغانستان - پشتونها، تاجیکها، دریها (هزاره)، ازبکها در گوشه و کنار افغانستان درگیر شد تا اینکه با کمک امریکا و عربستان و پاکستان گروه قرون وسطایی «طالبان: از پاکستان با امکانات دامنهدار جنگافزار – تانک، هواپیما، موشک و...، به افغانستان سرازیر شدند و با آمدن آنان سیاهترین دوران تاریخ مردم رنجدیده افغانستان آغاز گردید و هیچ معلوم نیست کی پایان خواهد یافت؟ (خواننده توجه دارد که این مطلب در زمانی نوشته شده که هنوز طالبان در افغانستان حاکم است و این کشور به اشغال ارتش امریکا در نیامده است)[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- آخرین نوشتههای کیانوری به خارج از کشور منتقل شد، سایت راه توده و بهنقل از آن با همین عنوان در سایت معلوماتی غیروابسته دربارهی حزب دمکراتیک خلق افغانستان نیز منتشر شده است.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ سایت راه توده