فهرست مندرجاتتاریخ معاصر افغانستان
شورویها قصد گسترش قلمرو نداشتند
[قبل] [بعد]
از روز ششم جدی در افغانستان تفسیرها و تعبیرهای مختلفی شده است، از مرحله نوین و تکاملی انقلاب گرفته تا روز سیاه و ننگین، تا هنوز که سی سال از این حادثه میگذرد، بسیاری از جزئیات این رخداد تاریخی همچنان در پرده ابهام است.
ششم جدی (دی) ۱٣۵٨ خورشیدی لشکر ۴٠ ارتش اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان حمله کرد، این حمله سرنوشت بسیاری از افغانها از جمله رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را تغییر داد، حفیظالله امین که در آنزمان دبیر کل حزب و رئیس جمهوری افغانستان بود، کشته شد و ببرک کارمل که در تبعید بهسر میبرد بهقدرت رسید.
این حمله در واقع به حاکمیت جناح خلق حزب دموکراتیک افغانستان که با سقوط جمهوریت داوود خان قدرت را بهدست گرفته بودند، پایان داد و جناح پرچم را که رهبران آن در تبعید و یا زندان بودند بهقدرت رساند.
سلطانعلی کشتمند، در دهه هشتاد میلادی نخستوزیر افغانستان بود
از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز عدهای محدودی زندهاند و هرکدام در گوشهای افتاده، سلطانعلی کشتمند از بنیانگذاران حزب دموکراتیک خلق که یک سال پس از شش جدی ۱٣۵٨ بهسمت نخستوزیر رسید و یازده سال در این سمت کار کرد در حال حاضر در لندن زندگی میکند.
[↑] گفتوگو با سلطانعلی کشتمند
سی سال بعد از حمله روسها به افغانستان حالا رهبران حزب دموکراتیک چگونه فکر میکنند؟ و چگونه به عملکرد و رفتارهای آنزمان خود مینگرند؟ برای یافتن پاسخ این سوالات در گفتگوی با سلطانعلی کشتمند نخست از او در مورد انگیزه حمله شورویها به افغانستان پرسیدم.
● چرا روسها به افغانستان آمدند؟ از غرب و پاکستان ترسیدند؟ تندرویهای امین آنها را بهچنین اقدامی واداشت یا برنامهی دیگری داشتند؟
□ شاید عوامل گوناگونی وجود داشته است، ولی تا جاییکه معلوم است، آنها از جانب حکومت خلقیها بارها دعوت شده بودند و خود هم از بابت نفوذ بنیادگرایی از طریق مرزهای جنوبی اتحاد شوروی سابق، در هراس بودند. چنانکه بعداً چنین اتفاقاتی رخ داد، در چچن، تاجیکستان، ازبکستان، داغستان، قرقیزستان و جاهای دیگر. افزون بر این، عواملی که پرسش شما آمده است نیز مؤثر بوده است.
در هر حال، من به این باور نیستم که انگیزه آنها (شورویها) دست یافتن به منابع نفتی خاورمیانه و راه یافتن به آبهای گرم از طریق افغانستان بوده باشد. چیزی که در دوران جنگ سرد بسیار تبلیغ میشد.
افزون بر رد چنین انگیزههایی از سوی رهبری آنزمان شوروی، رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در نظر میگرفت که خاک افغانستان هرگز بهحیث تختهخیز مداخله و تجاوز به کشورهای همسایه مورد استفاده قرار نخواهد گرفت.
شورویها از نخستین روزهای ورود تا پایان میگفتند، هر زمانی که تعهد شود مداخلات از خارج، از سوی پاکستان قطع گردد، از افغانستان خارج میشوند، چنانکه چنین شد. اما متأسفانه با تأخیر. اگرچه طبق توافقنامههای ژنو، قطع مداخلات تعهد شد و نیروهای شوروی (از افغانستان) خارج شدند، ولی چنانچه میبینید مداخلات از آنسوی مرزهای شرقی و جنوبی افغانستان هنوز قطع نشده است.
● وقتی روسها آمدند، شما در زندان بودید؟ چهرهها و شخصیتهایی که در زندان بودند چه فکر میکردند؟
□ بلی من در زندان بودم و همزمان با بیش از شانزده هزار نفر از زندانیان سیاسی و عقیدتی، عمدتاً پرچمیها، رهایی یافتم. در زندان با شخصیتهای دیگری در تماس نبودم، زیرا تمام مدت یکسالونیم را سلول انفرادی بودم و صرف در روزهای اخیر، پس از آنکه گویا حکم اعدام من بهحبس بیست سال تخفیف یافته بود و آثار بیماری جگر (کبد) ناشی از تزریق مواد یا سوزنآلوده در وجودم پیدا شده بود، با دو سه تن از زندانیان دیگر مجال دیدار داشتم و با شنیدن آواز (صدای) بلند پروازها و نشستهای (فرود) پیهم طیارات بزرگ که از بالای زندان پلچرخی میگذشتند، ما میاندیشیدیم که حوادثی در حال وقوع خواهد بود.
● چطور شد که شما بر سر کار آمدید؟
□ من هنوز در زندان بودم که از سوی دولت جدید بهرهبری ببرک کارمل بهعنوان معاون صدراعظم، معاون شورای انقلابی و وزیر پلانگذاری (برنامهریزی) اعلام شدم و پس از یکسال دیگر بهعنوان صدراعظم در طول دهه هشتاد میلادی کار کردم.
گزینش من به این پست به این دلیل بود که من یکی از شرکتکنندگان کنگره بنیانگزاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یکی از اعضای اصلی کمیته مرکزی این حزب و سپس عضو دفتر سیاسی آن بودم و بهعنوان عضو آن دفتر در شرایط مختلفی به آرمانهای راستین حزب وفادار ماندم.
علاوه بر این در عرصههای اجتماعی و اقتصادی کار کرده و تجاربی اندوخته بودم و در این رشته آموزش دیده بودم و چند ماهی نیز بهعنوان وزیر پلانگزاری کار کرده بودم.
● نقش مشاوران روسی تا چه حد شاخص بود؟ آیا آنها در کارهای شما که نخستوزیر بودید و کارمل که رئیسجمهور بود نیز دخالت میکردند؟
□ مشاوران شوروی در امور غیرنظامی مشوره میدادند و در رابطه به همکاریهای متقابل افغانستان و اتحاد شوروی همکاری میکردند. منظورم مشاوران در امور ملکی و غیرنظامی است که در حیطه کار و صلاحیت شورای وزیران بود، البته در رابطه به مسایل نظامی و امنیتی همکاریهای گستردهتر داشتند.
آنان بهطور کلی در امور مربوط به حکومت یا شورای وزیران از مداخله احتراز میکردند، بهاستثنای چند مورد محدود که مورد سرزنش قرار گرفت. ولی شاید نظریات ایشان از طرق دیپلوماسی و ارگانهای رسمی بازتاب مییافت. من مواردی را بهیاد ندارم که مشاوران در کار نخستوزیری مداخله کرده باشند.
● بعد از ششم جدی که در واقع جناح پرچم از حزب دموکراتیک خلق بهقدرت رسید، دست به اصلاحاتی زدید مثلاً برنامه اصلاحات ارضی متوقف شد، بسیاری از فرامین ترهکی که سبب شورشها علیه دولت شده بود به کنار گذاشته شد، شماری از زندانیان سیاسی آزاد شدند، و طرحی برای آشتی ملی پیش کشیده شد. اما این تغییر برنامه وضعیت کلی و باور مخالفان نسبت به دولت شما را چندان تغییر نداد، بهدلیل حضور روسها، حالا که سی سال از آنزمان گذشته است، فکر نمیکنید آمدن روسها به افغانستان برای حزب و دولت نیز سنگین تمام شد و ضربه زد به برنامههای شما؟
□ بلی اصلاحات زیادی درعرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، انجام گرفت. اگرچه برنامه اصلاحات ارضی متوقف نشد، ولی بازنگری شد و در مطابقت باشرایط عینی اصلاح شد.
از آنجایی که مجاهدین برنامه مشخصی نداشتند و بهخاطر انگیزههای گوناگون میجنگیدند، به برنامههای اصلاحی و قطع جنگ و تحقق مصالحه ملی اعتنا نکردند، در حالیکه آن برنامهها میتوانست مطالبات شانرا هرگاه مردمی میاندیشیدند، برآورده سازد و مشی مصالحه ملی راه را برای تأمین صلح و امنیت و اعاده دموکراسی و مشارکت سیاسی گسترده در کشور هموار کند.
از سوی دیگر حضور نیروهای خارجی، اتحاد شوروی بهانه بزرگی برای تداوم جنگ در افغانستان بهدست نیروهای مخالف داد، ولی در سالهای اخیر حاکمیت حزب دیگر این نیروها از افغانستان رفته بودند، اما جنگ پایان نیافت و یک دهه کامل دیگر، جنگهای تنظیمی و میان گروهی میان طالبان و مجاهدین بیداد کرد.
● یک بحث دیگر این است که چپ در افغانستان تأثیرات اجتماعی عمیقی در عرصههای سیاسی و فرهنگی گذاشت، مثلاً در عرصه گسترش آموزش، وارد کردن زنان به عرصههای اجتماعی، تربیت کادرهای مسلکی، سهیم ساختن اقلیتها در قدرت سیاسی و تابوهای زیادی را شکست اما همه اینها هزینه زیادی برداشت. ۵ میلیون مهاجر، یک میلیون کشته و ویرانیهای ناشی از جنگ، یعنی اعتقاد بر این است که هزینه بیشتر از دست آورد بود. پاسخ شما چیست؟
□ من فکر میکنم که شما خود در مقدمه پرسش خویش تأثیر اجتماعی عمیق حرکت چپ دموکراتیک را در افغانستان بهدرستی ارزیابی کردید و ضرورت به تکرار ندارد. اجازه بدهید در رابطه به بخش دوم پرسش شما اظهار بدارم که ارقام ارائه شده و ویرانیهای ناشی از جنگ قابل بحث است و در اینجا مجال آن نیست و دوم اینکه در جریان پدید آمدن تغییرات و تحولات اجتماعی بزرگ سنجش حسابی صورت گرفته نمیتواند. چه کسی میتوانست پیشبینی کند که نیروهای عقبگرا با آنچنان خصومت برخیزند، جنگ از بیرون تحمیل شود و مداخلات گسترده و آشکار از خارج به اصطلاح آتش بیار معرکه گردد. در هر حال، باید در نظر گرفت که جنبش چپ و دموکراتیک با وجود نقیصهها و خطاها، تحول بزرگی را در تاریخ کشور پدید آورد و موجب بیداری و آگاهی تودههای مردم و مشارکت عملی آنان در کارزار سیاسی و در زندگی اجتماعی گردید.
● از بسیاری نظرها افغانستان حالا در شرایط مشابه آن سالها قرار دارد، اینبار غرب در آنجا حضور نظامی دارد، نیروهایی که علیه آنها میجنگند غرب را اشغالگر میخوانند، برنامههای کلان بازسازی افغانستان در کنفرانسهای بیرون از افغانستان طرحریزی میشود، مشاوران خارجی در ادارات دولتی حضور دارند، به لحاظ اقتصادی دولت وابسته به کمکهای خارجی است. مردم اینها را میبینند و در بسیاری موارد مقایسه میکنند با سالهای حاکمیت حزب دموکراتیک خلق. شما بهعنوان کسی که در شرایط جنگ و بحران افغانستان را اداره کردید، اگر مثلاً در شرایط کنونی صلاحیت آن سالها را میداشتید بهچه برنامههای اولویت میدادید؟ چه کارهایی میکردید و چه کارها را نمیکردید؟
□ واقعاً شرایط کنونی در مقایسه با سالهای هشتاد میلادی در افغانستان شباهتهای زیادی دارد، گویا اینکه بهگونهای تاریخ تکرار شده است. ولی پدیده جدید، بمبگذاریهای انتحاری است که قبلاً وجود نداشت.
بگذارید یک مثال بزنم در مورد نیروگاه برق کجکی ولایت هلمند تا ببینیم وضعیت چقدر مشابه است. روزنامه گاردین انگلیسی در سرمقاله مؤرخ ۱۴ دسامبر خود گزارش داد که نیروهای انگلیسی و آمریکایی در زمینه تأمین امنیت ۳۰ کیلو متر راه تا سد کجکی بهخاطر انتقال مواد ساختمانی برای نیروگاه و نصب ژنراتورها در آنجا دچار دشواریهای جدی هستند.
گاردین مینویسد که برای بدرقه دستگاه تولید انرژی برق آبی با وصف اینکه نیروهای نظامی از جبهه فراخوانده شدند، ولی ژنراتور شاید هرگز مورد استفاده قرار نگیرد. به یاد دارم که وضع بالنسبه مشابهی درسالهای هشتاد در رابطه به سد کجکی و نیروگاه آن حکمفرما بود. با وصف اینکه به کمک مردم محلات بارها تلاش صورت گرفت که امنیت خطوط انتقال برق کجکی و ارغنداب تأمین گردد، ولی از سوی نیروهای مخالف پایههای انتقال برق منفجر میشد و کیبلهای آن بهغارت میرفت.
در سالهای حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سالهای هشتاد توجه ویژهای برای توسعه اقتصادی و تأمینات مادی برای تودههای مردم در شهرها و روستاها از سوی شورای وزیران انجام میگرفت. چنانکه در کتاب خاطرات من به تفصیل با مشخصات درج شده است. تأسیسات ویران شده و به آتش کشیده شده و از جمله شامل بیش از دوهزار مکتب سوخته بازسازی گردید. نشانههای کارهای انجام شده در آنزمان هم اکنون فراوان است و در عرصه آموزش و پرورش کادرهای اداری و فنی از جمله زنان و توسعه هنر، ادبیات و فرهنگ کارهای چشمگیری انجام گرفت.
در مورد بخش دوم پرسش شما و اینکه در آینده بهچه برنامههایی حق اولولیت داده شود، چه میتوان گفت؟ نخست باید گفت که من میل یا قصد بازگشت به کدام کاری را ندارم ولی صرف میتوانم بگویم که بر پایه تجارب گذشته به مسایلی چون کاریابی، تأمینات مادی مردم، ایجاد زمینههای آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، کاهش فقر و تدارک سرپناه، رفع خشونت خانوادگی و ستم اجتماعی و تأمین امنیت، باید اولیت داده شود.
من به این باور بودم و هستم که بدون بهبود وضع اقتصاد کشور و بهبود شرایط زندگی تودههای مردم و جلب آنان برای مشارکت فعال و بازسازی در کشور نمیتوان صلح و امنیت دوامدار را تأمین کرد.
دولت میتوانست و باید بتواند که با استفاده از امدادهای بزرگ خارجی بهشکل سرمایهگذاریهای دولتی در بخشهای گوناگون اقتصاد، تحرک اقتصادی قابل توجهی را در کشور پدید آورد. هرگاه امکانپذیر باشد که توزیع سرمایهها با جلوگیری از فساد اداری براساس اصول عدالت اجتماعی در سراسر کشور بهویژه در بخشهای عقبمانده صورت بگیرد، یک گام به پیش شمرده خواهد شد که متأسفانه چنین اندیشهای در نظام کنونی کشور جایگاهی ندارد.
● پاکستان و سیاستهای رسمی این کشور در قبال افغانستان همیشه مهم بوده است، در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک، پاکستان به مرکز تجمع نیروهای مخالف شما تبدیل شده بود و پلی بود میان غرب و مجاهدین، در حال حاضر نیز دولتمردان افغانستان هر از گاهی از پاکستان و سیاستهایش گلایه دارند و هم حتی باراک اوباما در استراتژی جدیدش برای افغانستان اهمیت زیادی برای پاکستان داده است. بهنظر شما افغانها با پاکستان باید چهکار کنند؟ چگونه میشود یک اعتماد متقابل را میان دو کشور ایجاد کرد؟
□ بلی در این مورد باید گفت که تجربه نشان داده است که زمانی تمام دستگاه دولت پاکستان و زمانی نیروها و حلقات معین در این کشور پیوسته به مداخلات آشکار در امور افغانستان دست زدهاند. نفوذ نیروهای عقبگرای آن کشور خیلی ژرف و گسترده است و هماکنون دولت متزلزل آنرا بهچالش کشیده است.
شاید یکی از راهها پرداختن بهمنشأ مناقشات، یعنی حل مسأله خط دیورند بهگونهای که برای هر دو طرف قابل قبول باشد و جلوگیری از نفوذ بنیادگرایی از آنسوی مرزها با کاربٌرد شیوههای مؤثر مبارزه در برابر پدیدههای عقبگرایی در داخل افغانستان باشد.
● دولت در زمان شما تلاشهای زیادی بهخرچ داد تا با مخالفانش مذاکره کند، اما در این امر ناکام شد، نقش پاکستان و ایران در زمینه چه بود؟
در حال حاضر هم یکی از چالشهای اصلی بر سر راه دولت، یافتن راه عملی و موثر برای مذاکره با مخالفان است، بهنظر شما چه راه یا راههای موثری میتواند وجود داشته باشد؟
□ واقعاً در آن سالها تلاش زیادی صورت گرفت، ولی مخالفان در آغاز حاضر به مذاکره نشدند و هرگاه مذاکراتی نیز صورت گرفت نتایج قابل قبولی بهدست نیامد. مخالفان خروج نیروهای خارجی را شرط میگذاشتند. هنگامی که آنهم برآورده شد، بهانههای دیگری بهمیان آمد. اکنون نیز وضع بدان منوال (مشابه) است. اما اکنون متأسفانه پاکستان نیز درگیر آتشی است که خود افروخته بود.
● بهنظر شما چه کارهایی باید انجام شود که کمکهای جامعه جهانی بهصورت موثرتری بهمصرف برسد؟
□ هرگاه اراده سیاسی و آمادگی برای کار فعال و سازنده وجود داشته باشد، میتوان از کمکهای خارجی در عرصههای گوناگون برای توسعه اقتصادی و اجتماعی بهطور مؤثر استفاده نمود و این در صورتی عملی است که قرضهها و امدادها شامل بودجه دولتی شوند.
چنین امکان و شرایط مساعد برای استفاده از امدادها و کمکهای خارجی شاید در آینده میسر نگردد. هرگاه در وزارتخانههای مربوط سطح امکانات و ظرفیتهای لازم هرچه سریعتر بالا برده شود و از فساد اداری جلوگیری بهعمل آید، استفاده به موقع و درست از کمکها میتواند بهشکل سرمایهگذاریهای دولتی در عرصهها و زمینههای معین، شمار هرچه بیشتر نیروی کار را جذب نماید، موجب رشد اقتصاد و ایجاد زیرساختهای آن شود، راه را برای تأمین نیازمندیهای مردم، امنیت سراسری و تشویق سرمایهگذاریهای مختلط و خصوصی هموار سازد.
● شما بیش از ده سال دولتی را که مبتنی بر اقتصاد دولتی بود اداره کردید و حالا سالها است که در غرب و مبنی بر اقتصاد بازار است زندگی میکنید، به باور شما با توجه بهشرایط ویژه افغانستان کدام یک از این دو سیستم برای افغانستان مناسب است؟
□ درست است که در سالهای هشتاد، بخش دولتی اقتصاد گسترده و نیرومند بود، ولی بخشهای مختلط، کوپراتیفی (تعاونی) و خصوصی نیز در جامعه جایگاه محکمی داشتند. دولت عمدتاً در امور زیربنایی اقتصاد و در عرصههای تأمینات مادی و اجتماعی برای مردم و رشد فرهنگ و هنر سرمایهگذاری میکرد، ولی بخش خصوصی بهویژه در عرصههای صنایع کوچک و متوسط، ترانسپورت، تجارت و خدمات نقش با اهمیتی داشت. اما سیر عمومی اقتصادی و مسایلی چون تأمینات مادی مردم، عرضه کافی مواد مورد نیاز عامه و بهویژه قیمتهای مواد اولیه از سوی دولت کنترل میشد. دولت تلاش میکرد تا از گرانی و قحطی، فقر کشنده و بیسرپناهی و گرسنگی خانوادهها جلوگیری نماید.
اما در رابطه به بخش اخیر این پرسش، باید بگویم که در شرایط کنونی در افغانستان نمیتوان گفت سفید یا سیاه، سوسیالیزم یا سرمایهداری، اقتصاد دولتی یا بازار کاملاً آزاد. ما در سالهای اخیر شاهد بودیم که چگونه حتی در کشورهای پیشرفته سرمایهداری برای مهار کردن بحران عمیق مالی، دولتها ناگزیر به مداخلات گسترده در امور مالی، بانکی و اقتصادی شدهاند.
در افغانستان کنونی که بیکاری، فقر، گرانی، گرسنگی و بیسرپناهی بیداد میکند و بهگونه روزافزون در جامعه فاصله میان فقر و ثروت بیشتر و عمیقتر میگردد، چگونه میتوان کنترل دولتی را یکسره رد کرد و در برابر خواستهای برحق مردم، صرف از بازار آزاد و عدم مداخله دولت در امور بازرگانی حرف زد.
● بهعنوان سوال آخر یکی از بحثهایی که هر از گاهی در افغانستان مطرح میشود ساختار نظام است، به باور شما در افغانستانی که تنوع و تکثر قومی برجستهترین خاصیت آن است چه نظامی میتواند کاراتر باشد؟ نظام ریاستی متمرکز؟ نظام پارلمانی؟ یا آنگونه که هر از گاهی مطرح میشود نظام فدرالی؟
□ هنگامیکه در افغانستان تنوع و تکثر قومی برجستهترین خصوصیت آن است، پس بهباور من، بهترین نظام بهخاطر همبستگی محکم مردم در یک کشور واحد، با تحقق حقوق برابر ملی و شهروندی مردم، فدرالیسم دموکراتیک خواهد بود.
من در اینجا نمیخواهم از نظامهای فدرال جهان مانند کانادا، ایالات متحده آمریکا، سویس، آلمان فدرال، مالیزیا، اندونیزیا، هند و دهها کشور دیگر در این ردیف حرف بزنم و صرف بهعنوان نمونه از عراق یادآور میشوم که در شرایط مشابه با افغانستان قرار داشته است.
بهنظر من پذیرش نظام فدرال بهعنوان یکی از عوامل تعیینکننده در شرایط بحران و اتحاد شکننده ملی، قومی و مذهبی در عراق راه را برای اتحاد آگاهانه و داوطلبانه ملیتها[۱] و گروههای گوناگون، تأمین امنیت، مشارکت ملی و قومی و رشد سریع اقتصادی و اجتماعی فراهم کرد.
در این نظام در شمال، کردها تا حدودی علاقمند همبستگی با عربهای شیعه و سنی گردیدند و در بخشهایی از جنوب عقبمانده و از نظر افتاده امکانات برای رشد اقتصادی از طریق انکشاف میدانهای نفتی جدید تا حدودی فراهم شده است.
من به این باورم که در نظام فدرال یا اتحادی میتواند امکانات بهتر و بیشتر برای تحقق دموکراسی، آزادی و برابری قانونی، رفع تبعیض و رعایت حقوق بشری، مشارکت ملی در اداره امور محلی و کشوری و تحقق عدالت اجتماعی در افغانستان بهوجود بیاید.
پاسخ من بهعنوان نظر شخصی در برابر پرسش شما که چه نظامی در افغانستان میتواند کاراتر یا کارآمدتر باشد همین بود که گفتم و اما هیچکسی نباید مدعی تعیین نظام باشد. گزینش نظام از حقوق مشروع و مسلم مردم افغانستان است.[٢]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]- داوود ناجی، شورویها قصد گسترش قلمرو نداشتند؛ گفتگویی با سلطانعلی کشتمند، وبسایت فارسی بی بی سی (بخش افغانستان): جمعه ٢۵ دسامبر ٢٠٠۹ - ٠۴ دی ۱٣٨٨
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بی بی سی