فهرست مندرجاتعاصی بهمفهوم بومی کلمه
- شعر شعریت
- شعر شعار
- از قهار امان تا قهار عاصی
- شعر مقاومت
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
از عاصی که سخن میگویم ناگزیرم اول یک کژفهمی را دربارۀ فصلی از شاعران افغانستان دور کنم: این که بسیاری از منتقدان در شعر عاصی چکاد و چاله را کنارهم یافتهاند و این اوج و افت شاعرانه برایشان شگفتیآور است.
یک شعر عاصی «سست» است و دیگری «درست» و این سلسله پیوندی هم به «سیر تکامل و تطور ادبیت» در کار او ندارد. شاعرانی مثل عاصی بامداد یک «شعر» میگفتند که چنان هوای تازه داشت که نفسهای شاعرانهگی را دگرگون میکرد و ظهر متنی مینوشتند که «نظم» بود یا شعری خام و خشک.
کژفمی در این است که آنها نمیدانستند در شعر افغانستان (بهویژه در موسم مقاومت) شاعران به عمد دوگونه مینوشتند:
[↑] شعر شعریت
شعری که برآیند برداشت ویژۀ آنها از «شعریت» بود. شعری که در آن کوشش و جوشش ادبی باهم درگیر میشدند، جنگ و صلح میکردند و متن «تولد» میشد. اینها جوهره جنون جان بودند. شاعران این شمار از متنهای خود را برای یکدیگر میخواندند، گهگاه در نشریههای «ادبی» (مثل قلم و...) چاپ میکردند واگر پذیرا بود در کتابهای خود میگنجاندند.
عاصی، شبگیر پولادیان و من دوستان صمیمی بودیم و همیشه چنین شعرهای خود را برای یکدیگر یا باهم برای استاد واصف باختری و حیدری وجودی گرامی میخواندیم. چنین شعرهایی را ما «شعر اصلی» خود میدانستیم و عاصی آنها را به شوخی «تخم مرغ دو زرده» میخواند. برخی از این شعرها سیاسی بودند اما سیاستزده نه. شعری که «رسانه» بود.
پیامهایی داشتیم و مخاطب ما «مردم افغانستان» بود. باید به زبانی که همه بدانند سخن میگفتیم و بهویژه «حریف» را که حکومت وقت و حامی آن بود میکوبیدیم. شعرهایی که «شاعرانه» نبودند و با بهره گیری از شگردهای شاعرانه ساخته میشدند (بیشتر سروده میشدند).
[↑] شعر شعار
شعر-شعار بودند و نظم. باید چریک میشدند و شبیخون میزدند. عاصی اینگونه متنها را «مُرچ سرخ» مینامید و من «مرهم زبان سگ». بسیار کم یادم میآید که ما در خلوت چنین شعرهایی را برای یکدیگر خوانده باشیم. در خلوت در بارۀ «موضوع» آن بسیار گپ میزدیم : تجاوز، شکنجه، اختناق و... در واقعیت ذهن ما با چنان موضوعاتی درگیر بود.
بیشترین کارهای عاصی که در آغاز درخشید همین قبیل از شعروارههایش بود. چه در محافل فرهنگی که با صدای سحرآفرین خودش در تالارها میپیچید و چه در عطر ترانههایی که با نفس موسیقایی دوست نزدیکتر از پوست او فرهاد دریا کوچه به کوچه میرفت.
البته دریا شماری از شعرهای عاصی را نیز آهنگ ساخته است. از شمار همان شعرهای شورانگیز و شعورشکن ِ اولی. این پیله را بازگشودم تا پس از این پژوهشگران گرامی بر این دوگونهگی درنگ کنند و بهتر بتوانند گرههای شعریت سرزمین مارا واگشایند.
[↑] از قهار امان تا قهار عاصی
عاصی از نظر ذهنی بهمفهوم بومی کلمه «عاصی» بود: برآشفته و شورانگیز، سیمابی و تیزابی. پیش از «عاصی» اسم خانوادگی او «امان» بود: قهار امان.
قصه کرد که روزی در راه لوگر گشت نظامی ماشین آنها را ایست میدهد و مسافران را پیاده میکند تا بازرسی بدنی کند. عاصی عصبی میشود و با آنها درگیر میشود. یک سرباز برایش میگوید: چرا اینقدر عاصی هستی؟ و عاصی حس میکند این سرباز دقیقترین تعریف روح و روحیۀ او را بر زبان آورده است.
از همانجای جاده، قهار امان میشود «قهار عاصی» و همانگونه که روحیۀ اجتماعی او «عاصی» است روح شاعرانۀ او نیز عصیانگر است.
اما «قهار عاصی» چگونه «عبدالقهار» عاصی شد؟ در این تردیدی نیست که این نام را با همین «عبدل»اش پدرش گذاشته بود اما عاصی خود را «قهار عاصی» میگفت. زمانی رسید که عاصی خراباتی شد و از اتاق کار استاد حیدری وجودی راه به خانقاه باز کرد.
یادم هست که روزی وجودی در بارۀ «اسم ِ قهار» سخن میگفت و عاصی ناگهان مثل یک فواره از جا پرید و فریاد زد: من قهار نیستیم، من بنده و بردۀ آن «قهار» هستم. پس از آن همیشه در نامهها «عبدالقهار» مینوشت و اگر کسی صدا میزد «قهار!» بیدرنگ میگفت: عبدالقهار!... این نام مایۀ شوخی دوستانش هم شده بود.
وقتی میخواستیم از خانه برآییم به عاصی میگفتیم: چل عبدالقهار چلو! او میری یار چلو! (برو عبدالقهار برو! ای دوست من، برو!)
عاصی بههمان اندازه که در برابر رژیم کمونیستی حساس بود در برابر کسانی که اسطورۀ شعرهایش بودند نیز عاصی شد. پس از یک «خوش آمدید!» گفتن شاعرانه ناگهان سرود:
- چنان کشتۀ دست مفسد شدیم
که ناچار محتاج ملحد شدیم
[↑] شعر مقاومت
پرداختن به آنچه به «شعر مقاومت» در داخل افغانستان مشهور است و زمینههای سیاسی و اجتماعی آن نیاز به پژوهشی ژرفکاو دارد. اگر چنان شعری پذیرفتنی شود عاصی «شاهفرد» آن است.
عاصی از نظر شعری در مرحله گذار بهسر میبرد. زنبورعسلی که باغ به باغ سفر میکرد و با شیرههای شعریت برمیگشت. سرنامۀ یک شعر گارسیا لورکا دروازۀ یک دنیای نو را برایش وا میکرد، نقل قولی از استاد واصف باختری میشنید و صاعقهای در ذهنش بیدار میشد. خیام میخواند و غرق رباعی میشد و شاملو میخواند و برگ در برگ را با شعرسپید سیاه میکرد.
مدتی درگیر مشق عروضی میشد تا ظرفیتهای تازه ای را کشف کند و سیمین بهبهانی میخواند. به گواهی خودش یک چهارپاره دوست خوبش نوذر الیاس نخستین کلیدی بوده که قفل کلاسیک ذهنش را گشوده بود.
غروبی که کتاب «آبی، خاکستری، سیاه» حمید مصدق را از شاعر نو نگر حمیرا نگهت دستگیرزاده امانت گرفته بود طلوع روزنوی در شاعرانگی او بود.
آشنایی با استاد واصف باختری سبب شد به «گوگل» زندۀ شعر آن زمان دسترسی داشته باشد. عشقری همیشه در کوچه عشقه پیچان شعر عاصی نفس میکشید. بخشی از بومیگرایی زبانی عاصی از عشقری میآمد و بخشی از زادگاهش ملیمه.
عاصی از نخستین شاعرانی بود که شیر شعر افغانستان را دوباره وحشی کرد. شیری که یا در قفس عروض لمیده بود و یا در میدان سرکسی که فضای خیز و جست شاعرانه را بازتر کرده بود. میدان بازتر شده بود اما شعر ما بهنوعی اسارت خو گرفته بود.
تندیسه شعری نیمایی بود اما روح در بهترین شکل نیو کلاسیک. قصیدههایی که در قالب نیمایی نوشته میشدند. عاصی در قلمرو قلم ما خوب عصیان کرد اما راکت (خونپاره) نامردان مجال نداد انقلاب کند.
سمیع حامد با مهستی دختر قهار عاصی
من و عاصی یک آرزوی مشترک داشتیم: هر دو میخواستیم فرزند اول ما «دختر» باشد. یک روز هنداونه میخوردیم. به شوخی بر بنیاد یک باور عامیانه گفت: تربوز بخوریم! میگویند اگر مردها تربوز بخورند فرزند اولشان دختر خواهد بود.
فرزند اول و آخر عاصی عزیز یک دختر نازنین شد. نامش را مهستی گذاشت. این هم نامی عاصیانه بهنام شاعر بانویی عاصی و شهرآشوب مهستی گنجهای که سدهها پیش فریاد زده بود:
- ما را به دم پیر نگه نتوان داشت
در حجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سر زلف چو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
عکسی که برای بیبیسی فرستادهام تصویر چند سال پیش من با مهستی عاصی است. کسی که نامش را به صلابت پدر تلفظ کرد. پرسیدم: آیا شعری از پدرت را از بر داری؟ مادرش صدا زد:
- هان! همان: یار! ای یار! چرا این همه بیما رفتن
و چرا این همه تلخ این همه تنها رفتن[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- سمیع حامد، عاصی بهمفهوم بومی کلمه، ، وبسایت فارسی بی بی سی (بخش فرهنگ و هنر): یکشنبه، ۱۴ سپتامبر ٢٠۱۴ - ٢٣ شهریور ۱٣۹٣
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بی بی سی (بخش فرهنگ و هنر)