|
دین یهود و شریعت موسوی
از گفتار یازدهم تا گفتار بیستم
[قبل] [بعد]
در فرهنگ دشمنشناسی قرآن، «یهود» بهعنوان دشمنترین دشمنان برای مسلمانان توصیف شده است. در سورۀ مائده، آیهی ۸۲ آمده است: «بهطور مسلم يهود و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهی يافت». با تاسف، امروزه یهودستیزی مسلمانان بیشتر ریشه در همچو آیات دارد و به گفتهی حاخام یدیدیا اذراحیان، «تعصبگرایان برخی ادیان و عامه یهودستیزان، اکثراً دین یهود را نیز مورد افترا قرار میدهند». در رشته گفتارهای «دین یهود و شریعت موسوی»، توسط حاخام یدیدیا اذراحیان به اصول این دین پرداخته میشود:
▲ | گفتار یازدهم: در شریعت موسوی، هر کس دین یهود را بپذیرد، از هر نژاد و رنگ باشد، یهودی خواهد بود |
---|
پرسشی که همیشه درباره مردمی که پای کوه سینا همراه حضرت موسی در پیشگاه الهی و ده فرمانش ایستادهاند مطرح میباشد این است که آیا اینان پدیدآورنده یک دین، یک نژاد، یک ملت، و یا یک قوم هستند، یا اینکه جامعه یهودی شامل هیچ یک از اینها بهصورت جداگانه و مجزا نیست و در عین حال آیندهای است از همه این عوامل.
مردم بسیاری، از جمله پارهای از یهودیان، میپندارند که بین این دو تفاوتی وجود ندارد.
این پندار به این میماند که بگوییم عرب و اسلام یکی است؛ و حال آنکه قوم عرب پیش از آنکه پیامبر اسلام ظهور کند، وجود داشته است و امروز نیز هر فرد عربی، مسلمان نیست، و یا هر مسلمانی لزوماً، با دستور و تعالیم اساسی و مهم پیامبر خود آشنایی ندارد.
اصولاً تمایز بین یهودیت و با قوم یهود کمتر آشکار و امری شناخته شده بود. قوم یهود یا بنیاسراییل، پیش از رستاخیز موسوی نیز وجود داشت.
بهسخنی دیگر، هرگاه اگر حضرت موسی به پیامبری برگزیده نمیشد، باز هم فرد یهودی بهعنوان عضوی از جامعه انسانی، بیآنکه حضرت موسی و آموزشهای او بر وی اثر گذارد، همچنان «یهودی» باقی میماند؛ از اینرو، نمیتوان گفت هر که یهودی است تنها بهصرف یهودی بودنش افکار و اندیشه و تعالیم حضرت موسی را بهخوبی میداند. بهتر است که دانشآموخته راستین این مکتب را «موسوی» نامید.
برخلاف ادیان یکتاپرست دیگر، نمیتوان با گفتن یک اشهد و یا اجرای مراسم غسل و تعمید، به دین یهود و یا شریعت موسوی وارد شد. متقاضایان باید پیش از آنکه دین یهود را بپذیرند، با فلسفه وجودی و ماهیت و هویت این دین بهخوبی آشنا شوند و اوامر تورات را که شمار آنها زیاد است یاد بگیرند و بهآنها عمل کنند.
حضرت موسی خود تأیید میکند که در جنبش عظیم او پیروانش جملگی از بنیاسراییل نبودند، بلکه گروه عظیم دیگری که آنان را «غریب» یا «غیریهودی» میخواند نیز وجود داشتند که در شمار فراریان از زندان بردگی مصر بودند و بههمراه بنیاسراییل بهراه افتادند تا از سرزمین بندگی رهایی یابند.
«ناله و فغان فرزندان اسراییل را که مصریان آنها را دربند بردگی دارند، شنیدم و پیمانم را بهیاد آورم، پس بهفرزندان اسراییل بگو! من خداوند پروردگار شما هستم و شما را از یوغ بردگی مصریان رها خواهم کرد». (صحیفه خروج، کتاب دوم تورات باب ششم، آیههای ٦-۵)
حضرت موسی در اصل از جانب پروردگار مامور شد که تنها فرزندان اسراییل یا قوم یهود را نجات دهد. ولی چون انسان دوستی او از ماورأ افق فراتر میرفت، نه تنها بههیچ روی مانع پیوستن بردگان غیریهودی به خیل عظیم بنیاسراییل رهایی بافته و قوم خود نشد، بلکه چنان که از محتوای کلام کتاب مقدس بر میآید، آنان را بدین کار برانگیخت و در نتیجه بههنگام نجات بردگان یهودی، «جمعیت زیادی از قومهای گوناگون با آنها عزیمت کردند». (صحیفه خروج، باب سیزدهم، آیه ٣٨)
این غریبان غیریهودی میتوانستند با مراعات قوانین خداپرستی، که بهتدریج بهکل جماعت ارایه میگردید، در شمار «موسویان» درآیند و هیچگونه تبعیضی وجود نداشت. «اگر غریبی که در میان شماست یهودی شود، و مراسم پسح (عید آزادی) را برای پروردگار بهجای آورد، و مطابق قانون و دستورات پسح عمل کند، از برای غریب و شهروند هر دو، قانون یکسان باشد». (خروح، باب نهم، آیه ۱۴)
در اینجا یکبار دیگر بیهوده بودن ادعای آنانی ثابت میشود که میگویند یهودیت یک نژاد است و یهودیان غیریهودی را به جامعه خود راه نمیدهند و افرادی نژادپرست هستند. بهعکس این ادعای پوچ، هر کس که دین یهود را بپذیرد و خود را پایبند شریعت موسوی بداند، خواه سیاه یا سفید باشد و بههر نژادی تعلق داشته باشد، یهودی محسوب میشود و بهاین تعلق مییابد.
پایههای شریعت موسوی |
۱- ده فرمان و قوانین تورات
٢– رسم و سنت
٣– دعا و نیایش
۴– پیشینه قوم یهود.
سست شدن هر یک از این ستونها موجب عدم تعادل یهودیت میگردد.
سنن و رسوم در آیین یهود نیز ریشه در اسفار پنجگانه تورات موسوی دارد. صیصت (شال دعا) و نصب مزوزا (جعبه کوچکی که در داخل آن طومار کوچک دعا نهاده شده) بر قایمه و سر در خانه، نمونههایی از رسوم و سننی است که حضرت موسی اجرای آنرا فرمان داده است.
دعا و نیایش بهعنوان یکی از پایههای اجرای اوامر دینی را نیز باید در کتاب تورات جست. حضرت موسی، پس از آنکه بنیاسراییل از سرزمین بندگی مصر رها شده و بهسوی دریا گام برداشته و با معجزه الهی آب دریا شکاف بر میدارد و فرزندان اسراییل از آن میگذرند و به خشکی پای میگذارند، زبان به مدح و تحسین پروردگار میگشاید و به نیایشی میپردازد که یکی از شورانگیزترین سرودههای مذهبی قوم یهود است. مثال دیگر آنکه نیایش «بشنوای اسراییل، خداوند، خدای ما، خدای یکتاست» که در تورات آمده است، محور دعاهای روزانه یهود را تشکیل میدهد.
پیشینهی تاریخی قوم یهود نیز از آغاز قیام حضرت موسی در این دین اهمیت بهسزا یافته است.
در تمام دوران طولانی پراکندگی که از ٢٧٠٠ سال فراتر میرود، پیروان حضرت موسی از داشتن یک سرزمین مستقل که بتوانند جامعه ایدهال پیامبر خود را در آن برپا دارند محروم ماندند و نتوانستند آنگونه که شایسته است این جامعه دلخواه را بهوجود آورند و قوانین اساسی و بشردوستی موسوی را بهدنیا عرضه دارند.
اگر قوانین بنیانی حضرت موسی امکان اجرائی نداشت، تاریخ یهود نیز از هنگام سقوط معبد دوم بهبعد (دو هزار سال پیش) در ابهام و ناآگاهی کامل فرو میرفت.
پس چگونه یک قوم پراکنده توانست پس از نزدیک به دوهزار سال سرگردانی و دربدری، دوباره بهپا خیزد، استقلال خویش را از نو بهدست آورد و کشور خویش را مجدداً برپا کند؟
در پایدار ماندن این جامعه کهنسال، علیرغم وقوع آن همه مصیبتهای دهشتناک چه راز و رمزی نهفته است؟ آیا اعجاز الهی در کار بود؟
پاسخ اینگونه پرسشها را باید در تاریخ یهود و پیشینه این قوم جست.
درست است که دو پایه اصلی دین یهود، یعنی فرامین و قوانین اساسی موسوی که شاه ستون یهودیت و نیز پایه تاریخ است بهحال رکود افتاده بود. اما دو پایه دیگر، یعنی رسم و سنت، و دعا و نیایش همچنان پا بر جا بود.
پس بهناچار برای جلوگیری از فروافتادگی سامانه یهودیت، میبایست این دو پایه قویتر میشد.
رسم و سنت، دعا و نیایش موجب تقویت روحی این پراکندگان میگردید. یکسان بودن سنتها و دعاها موجب اتحاد و یگانگی افراد پراکنده این قوم میشد. بهطوریکه فرد یهودی که در شرق و غرب و شمال و جنوب کره زمین زندگی میکردند همگی یکسان بودند و همان نیایشها را بهعمل میآوردند.
یهودیان در سراسر دنیا، هنوز هم اعیاد خود را در یک زمان واحد برگزار میکنند و یک نوع دعا میخوانند و کتاب مذهبی آنها یکی است.
یهودیان نیمکره شمالی، در اوج زمستان، دعای باران میخوانند، ولی یهودی مقیم استرالیا نیز با آنکه در همانزمان در اوج تابستان قرار دارد (بهخاطر آنکه در نیمکره جنوبی زیست میکند)، همان نیایش را اجرا میکند.
یهودیان در هر نقطه جهان که باشند، اشعار مذهبی و غزلیاتی که میسرایند، همگی دارای یک متن است و چشم همه بهسوی سرزمین مقدس اورشلیم و صیون دوخته است و بهسوی این قبلهگاه نماز میگذارند.
همه انسانهایی که در چنین مراسم و سنتها همخوانی دارند، موسوی شمرده میشوند.
یکی از آرمانهای اساسی قوم یهود و آیین موسوی، یکسو شدن همه افراد بشر در روی زمین و هم آهنگ شدن آنان در پرستش خدای یگانه و ایمان بهاجرای مراسم، و پیروی از ارزشهای آزادی، عدالت، حقوق انسانها، حمایت از حیوانات، رحم و دلسوزی، مروت و انصاف، بخشایش و مددکاری میباشد.
روزی فرا خواهد رسید که همه انسانها پروردگار یکتا را که نخستین بار توسط حضرت ابراهیم به جهانیان شناسانده شد و اندیشه یکتاپرستی و انساندوستی حضرت موسی، آیین همگان خواهد شد. به امید آنروز.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
گفتار یازدهم: در شریعت موسوی، هر کس دین یهود را بپذیرد، از هر نژاد و رنگ باشد، یهودی خواهد بود، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار دوازدهم: سرزمین اسراییل و امید بهبازگشت، در کانون اعتقادات دینی یهودیان قرار داشته و دارد |
---|
در دو هزار سال دوران پراکندگی، برای بازگشت بهسرزمین پدری نیایش کردند. ایمان به اورشلیم، کانون باورهای دینی و ملی یهودیان است.
سرزمین تاریخی اسراییل، که در زبان عبری آن را ارتس ییسرایل (ארץ ישראל Eretz Yisrael) مینامند و اعراب آن را ارض مقدس و غربیها «Holy Land» (سرزمین مقدس) میخوانند، همیشه در مرکز باورهای دینی و آرمانهای ملی آیین یهود قرار داشته و دارد.
یهودیان سرزمین پدری خود را همچنین با کنیه اورشلیم (شهر صلح) و صیون (صهیون) یاد میکنند.
صیون همان تپهای است در شرق اورشلیم، که در روزگار باستان معبد مقدس یهود، نیایشگاه پرشکوه پروردگار در آنجا برپا بود که در زبان عبری «בית המקדש» نام دارد و اعراب آن را بیتالمقدس میخوانند و بههمین خاطر اعراب بعدها نام اورشلیم را بیتالمقدس نهادند که بهتدریج به «القدس» کوتاه کردند و بهروی خرابههای بیتالمقدس یهود، حدود هشتصد سال پس از ویرانی آن، مسجد الاقصی و قبةالصخره را برپا ساختند.
هنگامی که در خانواده یهودیان کودکی بهدنیا میآید، نخستین جملهای که در گوش او خوانده میشود، علاوه بر آیه توحید، نام اورشلیم و سرزمین مقدس اسراییل است.
هر سال بههنگام اجرای فرایض دینی در آیین عید پسح (جشن بهار و آزادی)، هر فرد یهودی این نیایش را چند بار بازگو میکند: «ای اورشلیم، اگر ترا فراموش کنم، دست راستم فراموشم باد، و اگر نام تو را بر زبان نیاورم، آنگاه زبانم بهکامم بچسبد» (مزامیر داوود، زبور ۱٣٧، آیههای ۵ و ٦).
هنگامی که زوج جوانی برای اجرای مراسم عقد، در زیر ساییان مقدس (حوپا חופה) قرار میگیرد، تا عروس و داماد پیمان زناشویی ببندند، و پس از اجرای صیغه عقد نیز همین آیات از مزامیر داوود را با آهنگی خوش بازگو میکنند و اورشلیم را که کانون امید و قبله آمال ملی و دینی یهودیان است بهیاد میآورند و آبادانی دوباره آن و برپایی مجدد بیتالمقدس یهود را آرزو میکنند.
همچنین هنگامی که بیرون از سرزمین اسراییل پیکر یک باورمند یهودی بهخاک سپرده میشود، کیسه کوچکی از خاک اورشلیم را در گور او کنار پیکرش میپراکنند تا وابستگی ملت یهود، در هر نقطه جهان بهخاک پدری را بدین سان بیان کرده باشند. هنگامی که خاک مقدس اورشلیم بهروی پیکر مرده ریخته میشود، در دعای بدرقه راهش میگویند: «آسوده بخواب و منتظر منجی بشریت باش، تا بار دگر در سرزمین اسراییل سر از خاک بدر آوری».
یهودیان در کشورهای پراکندگی، در نیایش خود میگویند: بهامید روزی که بهسرزمین پدری بازگردیم. آنها در آیین شب عید پسح (عید فطیر و بهار و آزادی) میخوانند: «امسال در اینجا، سال آینده در اورشلیم آباد؛ امسال بردگان و غلامان، سال آینده آزاد مردان و آزاد زنان».
قوم یهود در دوران طولانی پراکندگی و دوری از وطن، که از مرز ٢٠٠٠ سال نیز میگذرد، با آنکه از سرزمین خود بهدور بوده، ولی همیشه بهیاد آن خاک زندگی کرده است. یهودیان باورمند، در درازای همه این قرنها و اعسار، در هر کشور و سرزمینی که میزیستند، همیشه سرودههای دینی و حتی غزلیات و قصیدههای خود را در وصف اورشلیم و با آرزوی بازگشت به ارض مقدس میسراییدند و بههر زبانی که سخن میگفتند، واژههایی از زبان مقدس سرزمین آبأ و اجدادی خود (عبری) را نیز در گفتههای خویش میگنجانیدند.
برای ملت یهود که میهن او بهاشغال بیگانگان درآمده، و حکومت ملی خویش را از دست داده و در سرزمینهای پراکندگی رحل اقامت انداخته بود، برخورداری دوباره از نهادهای کشوری و دولتی، مجلس قانونگذاری، سازمانهای دادگستری، آموزش و پرورش و امور مالی و دفاعی، شبیه خواب و خیال بود و یهودیان سال پس از سال، در آرزوی بازگشت به اورشلیم شب را بهروز و روز را بهشب میرساندند.
یهودیان در کشورها و شهرهای گوناگون سرزمینهای پراکندگی، خود را همانند غربتزدگانی احساس میکردند که بهطور دستجمعی به زیستن در محلههای محصور و فقیرنشین و اغلب پرت و دور افتاده بهنام «گتو» محکوم شده بودند.
یهودیان در کشورهای پراکندگی، هراز چند گاه مورد تهمت و افترای ستمپیشگان و غارتگران قرار میگرفتند که به بهانههای مختلف و با تهمتهای دروغین به آنان حمله آورده و یهودیان را میکشتند و اموالشان را بهیغما میبردند. از اینرو، یهودیان در بسیاری از کشورهای پراکندگی و تقریباً در همه زمانها و ادوار در بیم و هراس بهسر میبردند. مردمانی بودند که امکان دفاع از خویش را نداشتند و بیپناه و ناتوان بودند و در برابر زورمندانی که از ضعیفکشی مست غرور میشدند و طمع غارت اموال آنها را داشتند، قادر بهایستادگی نبودند. بسیاری مردمان دیگر، یهودیان را دیوار کوتاه میدانستند و هرگاه اراده میکردند، به آزار و حتی کشتن آنان روی میآوردند.
در چنین شرایط زمانی، مردمان محلههای یهودینشین شهرهای مختلف از تماس و ارتباط با یکدیگر نیز محروم میماندند و طبعاً یهودیان یک کشور از وضع برادران خود در کشور دیگر ناآگاه بودند. تنها از طریق مسافران و رهگذران بود که جامعهای از اوضاع جامعه یهودی دیگر آگاهی مییافت. ولی همین اخبار نیز هنگامی که دهان بهدهان میگشت، از واقعیات دور میشد و دچار تحریف میگردید.
بیاطلاعی یهودیان پراکنده در گتوهای شهرها و کشورهای مختلف از یکدیگر، دردآور بود. تنها امری که خمیرمایه همبستگی و حفظ یگانگی یهودیان میگردید و آنان را به آینده امیدوار میساخت، همین دعاها و نیایشهای یکسانی بود که آنها را بههم پیوند میداد. همه این نیایشها حکایت از امید بازگشت یهودیان بهسرزمین پدری و به صیون و اورشلیم داشت.
در بخشی از کتاب نیایش یهودیان چنین آمده است: «پروردگارا، همانگونه که به پدران ما وعده دادی، ما را دوباره در اورشلیم مستقر گردان و تخت پادشاهی حضرت داوود را بهزودی از نو برپا کن. در ایام ما اورشلیم را از دگربار آباد و شکوفا ساز. در ایام ما اورشلیم را بار دیگر آبادان گردان. متبارک باد نام اعظم توای خداوند، برپا کننده دوباره یروشالییم (اورشلیم)».
در چنین شرایطی، برای ساکنان گتو (محلههای یهودینشین)، حتی اگر از حمله وحشیانه یهودستیزان و غارت اموالشان بهدست طمعکاران بهدور میماندند، بههیچ رو امکان آن نبود که اصول آموزشهای تورات و قوانین بنیانی موسی را، در تشکیل یک اجتماع سالم و قوی بهکار گیرند.
یهودیان ساکن گتو مجلس شورایی نداشتند تا بر اساس قوانین تورات برای رفع نیازهای روزانه مقررات تارهای وضع کند، و یا دادگاه ویژه یهود وجود نداشت تا داوران آن مجری قوانین قضایی حضرت موسی باشند.
در آن شرایط پراکندگی، اجرای فرامین تورات در راه برقراری یک اجتماع انسانی سالم ناممکن مینمود و بدتر از آن، سوادآموزی که در جامعه مطلوب حضرت موسی باید تابندهترین مشعلها باشد، به خاموشی میگرایید و بیسوادی بسان یک بیماری مسری، دامنگیر اهالی گتو میشد. بازگشت بهوضع یک ملت طبیعی و برخورداری دوباره از تاج افتخار، بستگی بهآن داشت که یهودیان بهسرزمین پدری خویش، یعنی به صیون و اورشلیم (سرزمین اسراییل) باز گردند و کشور مستقل خویش را از نو برپا کنند.
در هر گتو (محله یهودینشین) در هر شهر و کشور، علاوه بر شمار کمی از علمای دینی و محققین و اندیشمندان، ملای قصهگویی نیز وجود داشت که با کوره سواد خود به افسانهسرایی میپرداخت. ولی در مجموع، نهاد رهبری در این جامعه کوچک وجود نداشت و اداره کردن امور از هم گسیخته بود و مسایل مهم اجتماعی اهالی گتو به اموری چون مدیریت «گورستان»، «کنیسا» و «کشتارگاه ذبح حلال» و مانند آن محدود میگردید.
به یهودیان در کشورهای پراکندگی اجازه داده نمیشد بهکار کشاورزی بپردازند. آنها همچنین رمه و گاو و گوسفندی نداشتند. آنها حتی از اداره کردن امور مذهبی خود بهصورت آزاد محروم بودند و اجازه برپایی دادگاه شرع نداشتند تا بهفرمان حضرت موسی تابع عدالت محض باشد. برخورداری از همه این نهادها و سازمانهای اداری تنها بهبازگشت بهسرزمین اسراییل منوط میشد.
در این جوامع یهودی منزوی، که از دیگر جامعههای همکیشان خویش دور بوده و امکان ارتباط با آنها را نداشتند، شریعت موسوی امکان اجرا نداشت و همچنان در لابهلای تومار تورات مقدس نهفته باقی میماند و بنایی که حضرت موسی برای جامعه مطلوب یهودی پی افکنده بود ناتمام رها میشد.
عدم امکان اجرای اصول شریعت موسوی بهخاطر دوری از وطن، تهدیدی برای ادامه موجودیت دین یهود و خطری در مورد فنای این دین و آیین بود. با این همه، یهودیان با پایداری و ایثار، آیین دینی و باورهای مذهبی و سنتها و فرهنگ خویش را همچنان حفظ کردند و از آسیب زمان محفوظ نگاه داشتند، تا به امروز رسیدند.
یهودیان در محلههای بسته خود (گتو)، در حالی که وحشت از حملههای وحشیانه احتمالی بر زندگی آنان سایه افکنده بود و هدف فشار و تهدید قرار داشتند و دیواری بلند آنان را از همکیشانشان در شهرها و کشورهای دیگر جدا میساخت، و اهالی آن شهرها و کشورها یهودیان را «دشمن» دانسته و آنان را آزار میدادند و تحقیر میکردند، چگونه میتوانستند از همپالگی با این «همنوعان» سخن گفته و آنان را دوست بدارند و با آنها احساس همدردی و همیاری کنند؟
در همان حال، شناخت یهودیان از گذشته تاریخی خود و آشنایی با سنتهای یهودی برای درک عمیق فلسفه و ماهیت رستاخیز شریعت موسوی در چنین محیطی ناممکن بود، زیرا که شمار باسودان یهودی و آشنایان بهاصول دینی بسیار محدود بود - هم آنکه صرفنظر از شمار محدودی کتابهای دعا و نیایش، کتب و نوشتار دیگری در دسترس همگان قرار نداشت و وجود آثاری مستند درباره یهودیان و یهودیت، در آن محیط تنگ و پراختناق گتو، آرزویی عبث و امیدی دور از عالم واقعیت مینمود.
این وضع ناهنجار و نامطلوب موجب میشد که چشمان هریهودی در «گتو» در هر کشور و سرزمینی بهسوی سرزمین اسراییل (ارتس ییسرایل) دوخته باشد و برای رسیدن بهاین امید، آنان آرزوی بازگشت به صیون و سرزمین یروشالییم (اورشلیم) را در دل میپروراندند و چنین شد که کتابهای دعا دایماً پُربرگتر و مفصلتر میگردید و تایید بر ریزهکاریهای آداب و رسوم مذهبی شدتی روز افزون میگرفت.
در چنین حال و هوایی، هر اندازه ستمگری حاکمان و محدودیت علیه یهودیان در گتوها افزون میشد، ملایان یهودی نیز خواندن و دوباره خواندن و سه باره و ده باره خواندن دعاهای گوناگون را چه در خانه و یا کنیسهها واجب قلمداد میساختند و بر لزوم اجرای رسوم و سنتهای دینی با وسواس موشکافانه انگشت میگذاشتند و بهآن اهمیتی بیش از حد لازم میدادند.
شاخ و برگ دادن بهسنتها و آیین دین بهآن حدی از افراط رسید که برای عده بسیاری ازیهودیان اساس دین محدود بهامید بهبازگشت بهسرزمین مقدس گردید - این وضعی بود که جبر تاریخ آنرا بهوجود آورد.
برای آنکه این گمان بهوجود نیاید که یهودیان در دوران پر درد پراکندگی، تنها به «صیون» (اورشلیم) میاندیشیدند و دیگر فرامین موسوی را بهدست فراموشی سپرده بودند، تأکید بر این نکته را بهجا میدانم که بذر دعا و بهویژه سنتها در همین کتاب تورات افشانده شده بود و گذشته از این، اگر اجرای قوانین اساسی برای برقراری جامعه مطلوب در غربت امکان پذیر نبود، ولی پارهای از فرامین تورات و قوانین موسی در همان جوامع محروم گتوها نیز کاملاً قابل اجرا بود.
یهودیان باورمند، در گذشته میتوانستند و امروز نیز امکان آنرا دارند که در هر مکان و در هر شرایطی که بهسر میبرند، بهاجرای بخشی از قوانین و فرامین شریعت موسوی بپردازند. ولی شرط نخست آن است که این شریعت را فرا گیرند، بهمفهوم آن پی برند، آن را بهفرزندان خویش نیز بیاموزند و در انتظار بازگشت بهصیون (اورشلیم) و سرزمین اجداد باستانی خویش باشند و بهسوی آن خاک چشم امید بدوزند.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
گفتار دوازدهم: سرزمین اسراییل و امید بهبازگشت، در کانون اعتقادات دینی یهودیان قرار داشته و دارد، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار سیزدهم: در شریعت موسوی، قوانین معنوی دین باید در کنار قوانین مادی دانش بشـری، رستگاری و رفاه آورد |
---|
از دیدگاه شریعت موسوی، قانون دینی برای نظم دادن به معنویات و اخلاق انسانهاست، و نباید با قانون طبیعت و دانش مادیات در چالش باشد.
بحث درباره جدال بین معنویات دین و مادیات علم سخنی تازه نیست.
همانگونه که گمراهان میدان دین در سراسر دنیا زیر پوشش نام خدای یگانه با همه بیگانه بودهاند و بههم تاختهاند، بارها نیز روی داده که پیشکسوتان دین با پیشاهنگان علم بهستیز برخاستهاند و موج ستیز بین دین و علم را بهمیان مردم عامی و کمسواد نیز کشاندهاند.
بر آن نیستم تا تاریخ این جدال را بهتفصیل بازگو کنم، چرا که پارهای از این برخوردها و نفاقها معروفتر از آنند که بهشرح دوباره آنها نیازی باشد.
روزی که کشیشان قرون وسطایی، گالیله را بهجرم آنکه میگفت زمین گرد است و سیارهای است که بهدور خود و خورشید میچرخد به محاکمه کشیدند، غافل از آن بودند که بهدست خود ضربهای بزرگ بر حقانیت و ضرورت دین وارد میآورند. زیرا اندکی بعد، اثبات فرضیه گالیله خطای آنان را نشان داد و در نتیجه بسیاری از مردم با سواد، نسبت بهحقانیت دین مشکوک و بیاعتنا شدند.
نمونههای بسیار دیگر، از دوران رنسانس تا بهامروز، در ابعادی کوچک یا بزرگ بر میزان پیچیدگی این مبحث افزودهاند.
پاسداران دکان دین، در این پیکار بین معنوی و مادی، بین منطق و احساس، بین ایمان و واقعیت، از بیم آنکه مبادا چنین چالشی بهزیان دین بیانجامد، و پیشرفت دانش ایمان بهخدا را بهضعف بکشاند، به استناد کتب آسمانی خود ادعاهای تارهای را درباره حدوث پیشرفتهای علمی پیش میکشند. همچنین دانشمندان علوم بلندپایهای وجود دارند که کوشیدهاند تا وقایع شگفتانگیزی را که در کتب آسمانی آمده و باور آنها دشوار مینماید از نظر علمی توجیه کنند.
گروهی نیز با احتیاط بسیار برای آنکه جانب علم و دین هر دو را نگاه دارند، قلمرو هر یک از این دو را بهکلی از یکدیگر جدا میدانند و بر این عقیده میباشند که دین با اخلاقیات و معنویات و ارزشهای زندگی سروکار دارد و علم به مادیات و استدلالات منطقی و فرضیههای عقلانی و کشفیات در جهان میپردازد.
ستیز دین با دانش، در دنیای امروز نخواهد توانست ارزشهای اخلاقی و باورهای باطنی را در عصر صنعت و تکنولوژی و فنون هوشمند پاسداری کند و موجب پایداری آن گردد.
این یک جدال همیشگی است که گروههای زیادی از مردم، و بهویژه جوانان، از یک سوی شاهد ترقی مادیات هستند و از سوی دیگر دوری والدین خویش از دین را مشاهده میکنند و در نتیجه بهگریز از آموزشهای مذهبی روی میآورند.
ادعای کهنگی دستورات دینی و تطابق نداشتن آنها با زندگی امروزی نیز خود هیزم خشکی است که بر این آتش سوزان نهاده میشود و آن را شعلهورتر میسازد.
بهطور کلی این چالش بین دین و دانش، بهسبب نادرستی بحثها و روند استدلات، لااقل در دو قرن اخیر بهزبان دین تمام شده است. تا بدانجا که پیشگامان ایدیولوژیهای نوین، وجود خدا را انکار کردند و خود مدام مسلکهای تازهای پدید آوردند که میلیونها نفر پیرو بههر یک از آنها پیوستند. مسالکی که بر پایه ماتریالیسم دیالکتیک و یا اندیشههای مادیگرانه دیگر بنا نهاده شده بودند و دیدیم که خیلی زود، چون همانند ساختمانی از ورق فرو ریخت و پیروان خود را سرگردان کرد.
در مقابل همین دگرگونیهای انقلابی در عالم مادیات، هواداران دین راه بنیادگرایی را برگزیدند و دستههای تندرو افراطی را بهمیدان فرستادند. صد صد و هزار هزار قربانیان تازه را بهنام نگهداری از دین بهنابودی کشاندند و در حقیقت دین بهعنوان عاملی برای ستیز آدمیان از زمان نوزایی علم و هنر و تمدن راه تازه دیگری در پیش گرفته است.
اگر تا اواخر قرون وسطی بیشترین مورد از جنگهای خونین و ویرانگر بین پیروان ادیان مختلف در میگرفت، از آغاز دوره رنسانس جدال تازهای بهنام «دین و دانش» آغاز گردید.
آیین موسوی برخلاف برخی مذاهب دیگر از دستورهای غیرمنطقی و غیرانسانی بهدور است و در آن موارد بسیار نادری میتوان یافت که شک و شبههای را از نظر صحت علمی پیش آورد.
نه تنها این، بلکه موارد متعددی بهویژه در زمینه علم پزشکی و بهداشت وجود دارد، که دانش نوین دستورات دینی یهود را تأیید میکند و قوانین اجتماعی موسی را در ردیف پیشرفتهترین قوانین انسانی امروز قرار میدهد. با اینهمه ما به شریعت موسوی در مبحث چالش بین دین و دانش از این زوایه نمینگریم؛ بلکه از طریق فلسفه و ذات آن به تورات و همبستگی آن با مادیات و معنویات نظر میاندازیم.
علم با طبیعت سروکار دارد و طبیعت قوانین مسلم و متقنی از خود دارد که پارهای از آنها در سایه کشفیات علمی بر ما آشکار شده است و بسیاری دیگر هنوز بر ما مکشوف نیستند.
در کتاب تلمود، در بخش سهندرین از جمله آمده است: «قانون مظهر نظم است و طبیعت تابع نظام خاصی است».
در هر رشته از علوم، هر رویداد یا پدیدهای را که در نظر بگیرید، در مییابید که از قانون خاصی پیروی میشود. در قوانین طبیعی از نمونههای ساده و عادی که روزانه ما با آنها سروکار داریم تا نمونههایی که فقط دانشمندان و پژوهشگران متخصص در آزمایشگاهها به آن پی میبرند، میتوان مثالهایی فراوان آورد. قانون طبیعی در همهجا و همه وقت مظهر یکسانی و برابری است.
در اجتماع انسانی، تا هنگامی که قانون حاکم نباشد، هرج و مرج و بینظمی حکمرواست. تنها زورمندان و زورگویان میباشند که از این بینظمی سودی میجویند. حضرت موسی بهعنوان نخستین قانونگذار دنیای بشریت، انسانها را بهسوی نظمی طبیعی رهنمون شد و بهیاری قانون، دین را با دانش همگام کرد.
چگونه ممکن است جامعه آدمی بدون وجود قانون دارای نظم شود؟
آیا رسالت دانش در هر رشته جز آنست که قوانین موجود در طبیعت را کشف کند؟
در صحنه علم، قانون «بهصورت طبیعی» وجود دارد، اما در جامعه انسانی باید آنرا تدوین و تهیه کرد و این کاری است که حضرت موسی همانگونه که در قسمت میانی کتاب تورات میبینیم، بدان پرداخت و برای ایجاد نظم در همه جنبههای اجتماعی بهتدوین قوانین و دستورات لازم پرداخت:
«همیشه بهیاد خواهی داشت که در سرزمین مصر برده بودی. از این رو این قوانین را مراعات کن و آنها را بهاجرأ درآورد». (صحیفه تثینه، باب شانزدهم، آیه ۱٢).
بهسخنی دیگر، قانون همان نفش مهمی را که در دانش ایفأ میکند باید در زندگی اجتماعی انسانها نیز بهعهده داشته باشد.
در کتاب حضرت موسی، بهکمک رشته زرین و ظریف قانون است که دین و دانش با هم پیوند میگیرند و بهیکدیگر وابسته میشوند.
اصرار در گسستگی این دو از یکدیگر و یا پا فشاری در انطباق دادن آن دو بههم، راه بهجایی نمیبرد.
به نیت برقراری نظم و برابری در اجتماع است که حضرت موسی قوانین جامعی را به ملت یهود عرضه میدارد که میتواند مشعل راه ملتهای و اقوام دیگر نیز قرار گیرد، همانگونه که دیگر ادیان یکتاپرست نیز آن را برای خود پذیرفتند.
میبینیم که تورات تا چه حد پیروان خود را به اهمیت این قوانین متوجه میکند و فراگیری آنها را برای پدران و مادران، دختران و پسران و حتی نوههای خانواده لازم میشمرد.
در صحیفه تثنیه، باز هم در این باره میخوانیم: «... و اینها را (این قوانین را) بهفرزندانت و فرزندان فرزندانت بیاموز. (همانجا، باب چهارم، آیه ۹)
آموزش تورات موسوی بهنسلهای جدید، هدایت پیروان دین بهسوی نظم، یاری رسانی بهاجرای قوانین رستگاری بشر است. در طبیعت، قانون علمی پایه دانش است و در اجتماع بشری، قانون باید اساس نظم جامعه قرار گیرد.
برقراری یگانگی بین قانون معنوی و دینی با قانون مادی علم و دانش، چالشی است که پیشوایان دین و پیشگامان دانش بشری باید بهاتفاق آن را بر ما بهتر و روشنتر بشناسانند.
[▲] پینوشتها
گفتار سیزدهم: در شریعت موسوی، قوانین معنوی دین باید در کنار قوانین مادی دانش بشـری، رستگاری و رفاه آورد، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار چهاردهم: آموزههای حضرت موسی بهامور زندگی انسانها میپردازد و از اندیشههای خرافی بهدور است |
---|
حضرت موسی در آموزهها و فرامین خویش، از قوانین معنوی و اخلاقی دنیای ملموس سخن میگوید و بهخرافات عالم ناشناخته نمیپردازد.
یکی از زیباترین جلوههای آموزش تورات بهوسیله موسی آن است که گرچه این آموزش منادی جنبش خداپرستی است، اما از ابعاد شگفتانگیز ماوراءالطبیعه خود را دور نگاه میدارد و کشش بهسوی واقعیت دارد.
در آموزههای اصیل حضرت موسی، در اسفار (کتب) پنجگانه او، سخنی از موضوعهایی چون روز قیامت، رستاخیز مردگان، کیفر و پاداش اخروی، دنیای آخرت، بهشت و دوزخ و شیطان و جن و پری و حتی مسیح نجاتدهنده نیز در میان نیست. زیرا اینگونه مطالب و موضوعها ممکن است فکر آدمی را از ارکان اصلی دین توحیدی بهسوی مسایل فرعی سوق دهد. این واقعیت خود یکی از شگفتآورترین جنبههای آموزش موسوی است. شاید سبب آن باشد که اگر مردمان دیرباور، حتی خدای نادیدنی را بهسادگی نمیپذیرند و به او ایمان نمیآورند، و از حضرت موسی میخواهند که «اگر خدایی هست، پس او را بهما نشان بده»، سخن گفتن از دیگر موضوعهایی که در ذهن آدمیان نمیگنجد، بهجای نباشد.
حضرت موسی بهجای توسل به اشاعه باورهایی که فراسوی طبیعت باشد، ضمن نگاهداری از ستون خداپرستی، افکار پیروانش را بهخود طبیعت، به لذتها و شادیهای این جهانی، بهحقیقت مرگ و زندگی و به قوانینی که برای بهرهبرداری بهتر از نعمتهای الهی وضع میگردد، متوجه میکند. قانون از نظر پیامبر یهود، جزیی از زندگی است؛ چرا که بدون آن، ستمگری زورگویان و اربابان دگربار پدیدار میشود و زندگی را بهنیستی و تباهی میکشاند.
حضرت موسی میگوید: «از فرزندان خود بخواهید که تمام سخنان این تورات را مراعات کنند، که آن از بهر شما چیز بیهودهای نیست. بلکه این قوانین زندگی شما میباشند». (صحیفه تثنیه، باب سی و دوم، آیه ۴٧)
قوانین، روابط افراد را در اجتماع تحت کنترل در میآورد و زندگی را بهطبیعت نزدیکتر میکند.
اینکه چرا علیرغم آنچه در مورد آموزههای حضرت موسی گفته شد، بههر حال در میان یهودیان نیز باورهایی چون بقای روح، روز رستاخیز و ظهور ماشیح (مهدی موعود یهودیان) وجود دارد، پرسشی است که باید آن را انبیأ و اولیای بنیاسراییل که بعد از حضرت موسی آمدهاند و نیز روحانیونی که پس از انبیأ و اولیأ پیشوایان مذهبی شدند پرسید و اگر واژه یا عبارتی در کتاب حضرت موسی (تورات) گاه با این هدف و به گونهای تعبیر و تفسیر میشود تا با این مباحث ماوراءالطبیعه ارتباط یابد، باید تأکید کرد با آنچه که جز اصول بنیانی موسی است بستگی چندانی نمیتواند داشته باشد.
اصولاً یکی از ویژگیهای تورات مقدس و آموزههای حضرت موسی، بیان دستورات و فرامین در اوج سادگی و بهروشنی تمام است تا برای همگان درک آن ساده باشد. هر یک از احکام و فرامین موسوی، نه تنها ممکن است در چهار صحیفه نخستین تورات بیش از یک بار آورده شود، بلکه در صحیفه پنجم نیز که آخرین کتاب از اسفار پنجگانه تورات است نیز بازگو میگردد.
اگر پرداختن به امور ماوراءالطبیعه نیز، آنچنان که مفسران گفته و نوشتهاند، مورد نظر مستقیم حضرت موسی بود، آنها را دستکم یکبار بهروشنی و سادگی تمام مانند تمامی احکام دیگرش در میان دستورات و فرامین و آموزههای خویش بیان میداشت.
انبوه قوانین موسوی، همانگونه که پیشتر اشاره رفت، بهاین دنیا و زندگی واقعی در همین دنیا بستگی پیدا میکند و در آن از امیدهای واهی و گفتههای خیالپردازانه که موجب انحراف دین یکتاپرستی گردد اثری نیست.
آنچه ذهن حضرت موسی را بیشتر بهخود مشغول میکند، معنویات و امور اخلاقی و دستورات زندگی و روابط بین انسانها در این جهان است و بهآنچه «عالم باقی» نام گرفته، نمیپردازد.
تورات بهما تعلیم میدهد: «باشد اگر شما اوامر مرا، آنچه را که من امروز بهشما دستور میدهم، انجام دهید. خداوند خالقتان را دوست بدارید و با تمامی قلب و جانتان او را عبادت کنید. باران بهموقع خود بر زمینهای شما خواهم بارانید. باران بهاره و پاییزه غلات را جمعآوری خواهی کرد، انگور و زیتون تو بارور خواهند شد. سرزمین تو علف فراوانی خواهد رویاند، تا خود و بهیمهات بخورید و سیر شوید». (۱۵کتاب تثنیه، صحیفه پنجم تورات، باب یازدهم، آیههای ۱٣ تا ۱۵) و برای اینکه آنها را از عدم اطاعت فرامین الهی باز دارد، موسی در تورات خود هرگز آنها را بهجهنم حواله نمیکند و آنها را از نکیر و منکر و آتش دوزخ نمیترساند، بلکه باز هم عقوبت آنان را در همین دنیا معین میکند و میگوید: «بسیار مواظب باشید مبادا شهوات قلبی شما را فریب دهد و از راه طریقت منحرف شوید و معبودان دیگر را پرستش کنید. خشم خداوند بر شما افروخته خواهد شد، آسمان را خواهد بست و باران نخواهد بارید و زمین شما محصول نخواهد داد و بهزودی از این سرزمین نیکو که خداوند خالق بهشما داده محو خواهید شد». (همانجا، آیههای ۱٦ و ۱٧)
حضرت موسی در آموزههای خویش قوم بنیاسراییل را خطاب قرار داده و با آنها بهسادگی سخن میگوید و پس از آنکه بار دگر قوانین مهم انسانی، اجتماعی، اخلاقی و معنوی را بهقوم گوشزد میکند، موکدا به آنها میگوید: «توجه کنید من امروز در مقابل شما، برکت و نفرت را در کنار هم عرضه میکنم. خیر و برکت هنگامی شامل حال شما میشود که فرامین خداوند خالقتان را اطاعت نموده و اجرأ کنید. نفرین زمانی دامنگیر شما خواهد شد که از فرامین پروردگار آفریننده خویش سرپیچی کرده و آن را اجرأ نکنید و از طریقی که من امروز به شما آموزش میدهم دور افتاده و بهدنبال معبودان دگر که هرگز نشناختهاید بروید. (همانجا، آیههای ٢٦ تا ٢٨)
بدینسان، در کتاب حضرت موسی، خداوند جهان آفرین بارها مردم را در همه امور از روی آوردن بهبدی برحذر میدارد و به آنها توصیه میکند که نیکی را برگزینند.
دستورات تورات به انسان اختیار میدهد خود در گزیدن نیکی یا بدی آزاد باشد و با بلوغ فکری و دوراندیشی و درایت نیکی و راه راست را برگزیند تا شایسته برخورداری از نیک بختی گردد:
«اگر بهندای خداوند خالق خویش توجه کنید، و نگاهدار فرامین و مجری آنها باشید و همه دستوراتی که امروز به شما آموزش میدهم بهجای آورید، خداوند خالق شما را در میان جهانیان سرافراز خواهد کرد و همه این برکات بر شما نازل خواهد شد». (صحیفه تثنیه، باب بیست و هشتم، آیههای ۱ و ٢) سپس ادامه میدهد «تو در شهر و بیابان تبرک خواهی یافت. ثمره بطن تو و محصول زمین تو و بهایم تو برکت خواهند یافت، گلههای گاو و رمههایت افزون خواهد شد». (همانجا، آیههای ٣ و ۴)
حضرت موسی در کنار این موعظهها، قوم یهود را از کژی، نادرستی، دشمنی و بدرفتاری نسبت بههمنوع خویش برحذر میدارد. با اینهمه، عقوباتی که برای این تخلفات در نظر گرفته شده، بازهم طبیعی و این جهانی است. در تورات آمده است: «اگر به ندای خداوند خالقت گوش ندهی، همه این نفرینها دامن تو را خواهد گرفت. در سفر و حضر ملعون خواهی شد، ثمره بطن تو، محصول زمین تو آفتزده خواهد گردید». (همانجا، آیات ۱۵ تا ۱٧)
آنچه که در سنت و احادیث یهودی بهچشم میخورد که جنبه خرافی و غیرطبیعی دارد، مطالبی است که در دوران پراکندگی یهودیان در میان اقوام و مللی که در بین آنها ساکن شده بودند به فرهنگ دینی و باورهای مذهبی آنان رخنه کرده، و گرنه قوانین تورات بهراستی حقیقی و طبیعی است و به امور معنوی و اخلاقی انسانهای کره زمین میپردازد.
[▲] پینوشتها
گفتار چهاردهم: آموزههای حضرت موسی بهامور زندگی انسانها میپردازد و از اندیشههای خرافی بهدور است، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتارپانزدهم: همه فرامین دینی حضرت موسی برای زندگی کردن و بهتر زیستن تنظیم و تدوین شده است |
---|
از دیدگاه شریعت موسوی، زندگی انسانها آنقدر مقدس است که در شرایط خطر، میتوانند اجرای فرامین دینی را موقتاً راکد گذارند.
فلسفه موسوی بهسبب گرایش بهواقعیت و طبیعت، از اندیشههایی که زندگی را هیچ میپندارد و جهان را بیپایه بودن میداند و شکوه و رنگارنگی دنیا را نادیده میگیرد این جهان را دار فانی میخواند و اعتقاد بهجهان ابدی و بهشت و دوزخ دارد، بسیار بهدور است.
همچنین در شریعت حضرت موسی هرگز قوانین طبیعی و الهی زیر پا گذاشته نمیشود تا زندگی این جهانی بر شهوتپرستی و خودخواهی متمرکز گردد.
در حکمت یهود، زندگی نعمت بزرگی از جانب پروردگار محسوب میشود، که باید با پیروی از قوانین متعدد، از آن در حد اعتدال بهره جست.
وعدههای خیالی در این فلسفه جایی ندارد. کیفرها و پاداشها در این دنیا داده میشود و بهدنیای آخرت محول نمیگردد. اگر پرهیزکار و یا گناهکار از دنیا برود، کیفر و پادش او همچون ماترکش، به فرزندان و فرزندان فرزندان او بهارث خواهد رسید و به آنها تعلق خواهند گرفت.
فرا رسیدن مرگ، که جامعهشناسان ترس از آنرا یکی از دلایل اساسی ایجاد ادیان ابتدایی دانستهاند، از دیدگاه حضرت موسی و تعالیمش یک امر طبیعی است و فصلی از خود زندگی محسوب میشود.
در مشرق زمین، اقوام کهن با مرگ فردی از خویشان خود، بههنگام عزاداری بدن خویش را مجروح میکردند. آنها موی سر خود را میکندند، و گاه در این کار چنان پیش میرفتند که سراپایشان بهخون آغشته میشد.
آنان اعتقاد داشتند که خون نزدیکان از برای پیکر یک مرده، همچون خون قربانی در برابر یک بت، موجب بقای عمر یا ادامه حیات در دنیای ابدی خواهد گردید.
امروز نیز بعضی از جوامع در مرگ پیشوایان دین، چنین میکنند: بر سر خود قمه میزنند و با رشته زنجیرهای فلزی بر پشت خود میکوبند و با دستهای خونین بر سینه خود میزنند.
اما حضرت موسی دست یازیدن به اینگونه اعمال را در میان قبایل یهود بهشدت منع میکند.
در صحیفه لاویان، چهارمین بخش از تورات میخوانیم: «هرگز برای مردگان بدن خود را خراش ندهید»(لاویان، باب نوزدهم، آیه ٢٨). و در صحیفه تثنیه، کتاب پنجم تورات آمده است: «برای مردگان نه خود را زخمی کنید و نه موی سر خود را در فاصله بین دو چشم بکنید». (تثنیه، باب چهاردهم، آیه ۱).
یکی از رسوم باستانی در میان اقوام بتپرست آن بود که فرد عزادار پس از کندن موی سر آنرا بهعنوان وابستگیاش با شخص مرده بههمراه جسد او بهگور میسپرد.
دستور منع کندن مو از سر، برای کاهنان و یا پیشوایان مذهبی در جای دیگر نیز تکرار میشود. در صحیفه لاویان، کتاب سوم تورات میخوانیم: «کاهنان برای مردگان نباید جلوی سر خود را یا گوشههای ریش خویش را بتراشند و بدن خود را خراش دهند». (لاویان، باب بیستویکم، آیه ۵)
پذیرش مرگ که امر طبیعی است و منع عزاداریهای که آسیبی بهبدن آدمی برساند در آموزش موسی چنان است که وقتی پروردگار پیش از آنکه موسی پای بر ارض موعود بگذارد، از وی میخواهد آماده رفتن از این جهان شود به هارون برادر درگذشتهاش بهپیوندد.
موسی بیآنکه کوچکترین هراسی بهدل راه دهد آماده مرگ میشود. فقط از پروردگار میخواهد که برای سرپرستی قوم یهود رهبری برگزیند تا پیروانش سرگردان نشوند. (صحیفه اعداد، کتاب چهارم تورات، باب بیستوهفتم، آیههای ۱٧-۱٢). موسی آنگاه در آخرین لحظات زندگی خویش، خطاب بهقوم میگوید: «امروز آسمان و زمین را شاهد میگیرم که زندگی و مرگ یعنی برکت و مصیبت را پیش پای تو گذاشته، پس زندگی را برگزین تا تو و نسل تو زنده بمانید – بهخدا عشق بورزید. بهندایش گوش فرا دهید و بهاو توسل جویید این تنها راه زندگی تو و مایهی طول عمر تست». (صحیفه تثنیه، باب سیام، آیههای ٢٠-۱۹).
شاهد گرفتن زمین و آسمان از آن روست که این دو همیشه پایدار میمانند و این عهد و پیمان، نسل حضرت موسی را بهنسلهای بعد پیوند میدهند.
در گفتههای بزرگ و حکیمانه تورات، رابطه قانون و زندگی بهخوبی نمایان است. گزینش زندگی، انتخاب نظم و قانون و فرمانبرداری از فرامین آفریننده است. مرگ با بینظمی و بیقانونی برابر میشود.
حضرت موسی این دو راه را پیش پای قوم خود میگذارد و بیآنکه کسی را ناچار سازد، مردمان را بهگزینش یکی از این دو گزینه رهنمون میگردد.
پیامبر یهود، مانند همیشه با صفا و مهربانی پدرانه بهپیروان خود توصیه کرده، میگوید: «زندگی را برگزینید».
جبر در کار نیست، بلکه مسؤولیت انسانی مطرح است.
از آنجا که انجام اعمال نیک و بد در اختیار خود ماست، پس میتوان با اجرای کارهای خوب و پندار نیک و گفتار پسندیده بهزندگی مفهومی عمیق بخشید و یا از طریق ارتکاب بهاعمال بد، کینه توزی، دشمنی ناروا، دروغ و بیعدالتی به سرمشقهای الهی و موسوی پشتپا زد و زندگی را تلخ ساخت.
برای رسیدن بههمین زندگی پاک و متعادل است که حضرت موسی بههر طریقی که میتواند، راه تن آسانی را از یک سو و طریق زیاده روی در کارها را از سوی دیگر سد میکند و بهآسایش سالهای پایان زندگی، با آنچه که در زمان ما «دوران بازنشستگی» خوانده میشود اهمیت میدهد.
حضرت موسی هنگامی که برای قبیله لوی (یکی از اسباط دوازدگانه یهود) شیوههای انجام خدمات اجتماعی و اداره سازمانهای قومی و ملی را تعیین میکند، میافزاید: «لاویان از سن بیست و پنج سالگی بهبالا در خیمه اجتماع سازماندهی خدمات عمومی را عهدهدار شوند و از ۵٠ سالگی بهبعد خدمات آن پایان پذیرد و دیگر کاری (دشوار) بهعهده نگیرند». (صحیفه اعداد، باب هشتم، آیات ٢۵-٢۴)
بدینسان میبینیم که حضرت موسی زندگی را سخت و توانفرسا نمیخواهد. او نمیخواهد که زندگی مردمان با رنج و زحمت زیاده همراه باشد.
اگر رهایی ازبردگی، زندگی را با رفاه و آسایش و لذت و شادمانی همراه نسازد، او خواستار چنین زندگی نیست.
چه تفاوتی میان آزادگی و بردگی وجود خواهد داشت؟
در اندیشههای واقعیتگرایانه حضرت موسی، نه تنها با زندگی در این دنیا روبرو هستیم، بلکه این زندگی را زیر سایه قوانین عادلانه، پربار و شیرین و لذت بخش میجوییم.
کتاب تورات و حضرت موسی برای زندگی اهمیت بسیار قایل هستند. همه دستورات و قوانین آنها برای بهتر زیستن انسان و جامعه است.
همه امور امر و نهی که در تورات مندرج است، و حضرت موسی آنها را تعلیم داده، برای بهتر زندگی کردن و پیروی از اصول اخلاقی و تامین رفاه همگان و نظم و مدیریت جامعه است.
اگر هر یک از این قوانین و دستورات، چه امر یا نهی، انسان را بهخطر مرگ نزدیک کند، او مجاز است که اجرای آن (امر) و یا خودداری از ارتکاب بهآن (نهی) را مسکوت گذارد تا رفع خطر گردد.
بهطور مثال اگر در روز بزرگ و مهم کیپور، که دستور روزه گرفتن و از کار دست کشیدن آمده است، و آنجام هر امری جز نیایش دراین روز منع گردیده، در صورت مواجه شدن با امری که جان انسان یا دیگران را بهخطر اندازد، تمام این دستورات مربوط بهروز کیپور نادیده گرفته میشود.
با این منوال، اگر فردی بیمار است و نیاز بهمصرف دارو دارد، از روزه گرفتن معاف است و داروی خود را حتماً باید بخورد.
اگر حال کسی وخیم شود و نیاز بهبیمارستان داشته باشد، هر کس بهاو نزدیک است میتواند نماز خویش را متوقف گذاشته و او را بهپزشک یا بیمارستان برساند و اقدام به تهیه دارو و روشن کردن اجاق و یا هر عمل دیگری برای نجات شخص کند.
موسی میگوید: «قوانین مرا نگهبان باشید وعدالت را پاس دارید، دستورات را بهاجرأ بگذارید، تا اگر انسان آنها را انجام دهد بهپاس آنها زنده بماند. من خداوند دستور دهنده این فرمانم». (صحیفه لاویان، باب هیجدهم، آیه ۵)
با این دستور انسان برای زنده ماندن و خوب زندگی کردن باید قوانین و فرامین و اوامر و نواهی را رعایت کند. ولی اگر در اثر انجام آنها خطری او را بهمرگ تهدید کند از اجرأ همه آنها موقتاً معاف خواهد شد.
تورات و تعالیم حضرت موسی پیام زندگی و درخت حیات است: «تورات درخت زندگی است برای کسانی که بهآن دست آویختهاند، پیروانش سعادتمند میباشند. رهنمودهایش طریق دوستی و محبت است و همه راههایش بهصلح ختم میشوند». (کتاب امثال سلیمان، باب سوم، آیههای ٢٠-۱٨)
[▲] پینوشتها
گفتارپانزدهم: همه فرامین دینی حضرت موسی برای زندگی کردن و بهتر زیستن تنظیم و تدوین شده است، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار شانزدهم: چرا ملت یهود «قوم برگزیده» نام گرفتند؟ آیا مفهوم آن است که یهودیان خود را نژاد برتر میدانند؟ |
---|
در طول قرون، با این ادعا که یهودیان خود را قوم برتر میدانند، آنان را آزار دادند، و این در حالی که برگزیدگی یهود بهمفهوم رسالت ترویج ایمان و عدالت جهانی بهدست یهودیان است.
یکی از رایجترین افتراهایی که در طول بیش از دو هزار سال پراکندگی و آوارگی یهودیان بهاین ملت وارد آوردهاند تا سرکوب و حتی کشتار آنان را موجه جلوه دهند و یهودستیزی و یهودآزاری را امری مجاز جلوه گر سازند آن است یهودیان خود را قوم برتر دانسته و بهدیگر ملتها و اقوام جهان فخر میفروشند.
بهطور قطع و یقین این ادعایی بیاساس و اتهامی بیپایه است زیرا یهودیان هرگز از نظر نژادی خود را برتر، برگزیدهتر از سایر ابنأ بشر معرفی نکردهاند، بلکه یهودیان خود را جزیی از افراد نسل انسانی و از فرزندان آدم ابوالبشر میدانند و بر این باورند که انسانها همه از یک پدر (حضرت آدم) زاده شدهاند و بنا بر این، همگان از یک نژاد هستند و یک ریشه دارند و کسی را بر دیگری برتری نیست.
آموزههای حضرت موسی که مبتنی بر کلام خداست، همه انسانها را در خلقت یکسان میداند، و همه مردم زمین تا هنگامی که از مسیر صواب و طریقت الهی دور نیافتاده باشند، شمیله خداوند میباشند. «خداوند آدم را همانند شمایل خود آفرید و آنها را مذکرو مونت آفرید». (صحیفه پیدایش، کتاب اول تورات - فصل اول آیه ٢٧) و اگر جسته و گریخته گاهی شنیده میشود که قوم بنیاسراییل برگزیده خداوند هستند و یا قوم بنیاسراییل قوم برگزیده میباشد، بدین معنی نیست که خود را از نظر نژادی از سایر ابنای بشر بالاتر و عالیتر میدانند. بلکه باید بهترجمه صحیح کلمه «برگزیده» توجه کنیم که مفهوم آن «انتخاب شده» است.
در دوران کهن، در ٣۵٠٠ سال پیش که جهل و ظلمات جهان را فرا گرفته بود، و مردم روی کره زمین در هر گوشه و کنار از گل و سنگ یا طلا و نقره و برنز و یا چوب تندیسهایی ساخته و آنها را «خدا» و معبود خود قرار داده و ستایش میکردند، ایمان بهخالق یکتا وازهای نا آشنا بود.
در آن دوران تاریک بشریت، توحیدی درکار نبود. پیشرفتهترین تمدنهای آن زمان رب النوعهای مختلف داشتند. گروهی آفتاب، گروهی ماه و ستارگان و برخی حیوانات و خزندگان مختلف را معبود خویش دانسته و آنها را ستایش میکردند.
قوم بنیاسراییل که از سلاله حضرت ابراهیم خلیل میباشند، شناخت خدای یگانه را از اجداد بزرگوارشان ابراهیم، اسحق و یعقوب بهارث برده بوده و تنها قومی در جهان بود که بهپروردگار یکتا که خالق کلیه موجودات زمینی، و سماوی و فضای بیکران گیتی، ستارگان و سیارگان و کهکشانها است ایمان آورده و تنها او را پرستش میکردند و مشعل ایمان و راه راستین بشریت بودند.
علاوه بر بتپرستی، اقوام آن دوره در توحش کامل بهسر میبردند و ظلم و ستم جهان را پوشانیده بود. قانون جنگل بر مردمان حکمفرما بود و هر قدرتمندی میتوانست هزاران افراد ضعیفتر از خود را مرعوب کند و بهبردگی بکشاند.
حاکمان شرور و خودپرستی بودند که خود را خدا میدانستند. همانند فراعنه مصر تفرعن میکردند، فخر میفروختند و زور میگفتند. زمین از فساد پر شده بود و ظلم بیداد میکرد.
در تورات میخوانیم: «زمین در پیشگاه خالقش بهفساد کشیده شده و زمین پر از ستم گردیده بود» صحیفه پیدایش فصل ششم آیه ۱۱) «خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و همهاندیشهها و پندارهایش نماد کامل شرارت است». (صحیفه پیدایش فصل ششم آیه ۵)
در این حال و هوا و موقعیت بود که پروردگار جهان آفرین اراده کرد، تا پاکترین انسانها را برگزیند که بهکانون فساد و ستم آن دوران، یعنی بهمصر رود و این قوم یکتاپرست را برای مشعلداری قانون و نظم در اجتماع و بشارت دادن توحید و یگانگی خالق جهان و تساوی حقوق بین انسانهای روی زمین انتخاب کرد.
حضرت موسی که پیش از گزینش بهپیامبری، شبان گوسفندان فردی بهنام شعیب (یترو) بود، و در امانتداری و غمخواری و مهربانی نسبت بهگوسفندانش مشهور بود، روزی در بیابان که در کنار گوسفندانش آرمیده بود، از دور بته خاری را دید که در آتش میسوزد و هر زمان شعله آن بهآسمانها پر میکشد، اما این بته سوخته نمیشود و خاکستر نمیگردد. موسی میخواهد برود و از نزدیک این بته را نظاره کند، که ناگهان صدایی بهگوشش میرسد که میگوید: «به این شعله نزدیک مشو، نعلین از پای درآور، زیرا مکانی که بر آن گام گذاشتهای جایی مقدس است». (صحیفه خروج، کتاب دوم تورات، فصل سوم آیه ۵) و این نخستین مرحله گزینش موسی بهپیامبری از جانب پروردگار بود.
بوته خاری که موسی دید، که شعله ور است ولی نمیسوزد، بیانگر سرنوشت همان قومی بود که باید موسی آن را برای بهدوش گرفتن رسالت رهبری اخلاقی و معنوی مردمان زمین برگزیند تا مشعل یکتاپرستی را بهدست گیرد و اصول اخلاقی و قانون و نظم اجتماعی، دوستی و محبت و تساوی حقوق همگان را بهانسانهای روی زمین تعلیم دهد و نگهبانان این مواهب الهی باشد.
قوم بنیاسراییل، همانند همان بوته خار مشتعلی که حضرت موسی در آغاز نبوت خویش دید، در راه اجرای این ماموریت در تمام طول تاریخ، سوخت و شعله کشید، اما تمام نشد و بهخاکستر مبدل نگشت.
برگزیدگی قوم یهود، یعنی گزینش قوم یهود برای ترویج یکتاپرستی، تهذیب اخلاق و ایجاد نظم و برقراری حکومت قانون بر روی زمین بود.
«توجه کنید، من قوانین و شریعت و نظمی که خداوند بهمن آموزش داده است را بهشما آموختم، تا آن را بر روی زمین، در هر کجا که هستید بهجای آورید. آنها را نگهبان باشید و بگسترید، زیرا اینها معرف عقل و فهم شما در نظر همه ملل جهان خواهد بود. آنانی که اینها را ببینند و بشنوند خواهند گفت: فقط این قوم است که سزاوار عقل و فطانت میباشد، آنها قوم بزرگی هستند. (صحیفه تثنیه کتاب پنجم تورات فصل چهارم آیات ٦-۵) و در دنباله آن میگوید: «چه قوم بزرگی غیر از اینها بهخالق نزدیکتر هستند و چه قوم بزرگی که دارای این قوانین و شریعت و عدالت و نظم باشد». (همانجا، آیههای ٨-٧).
علت گزینش قوم یهود برای این ماموریت بس مقدس و خطیر آن است که یهودیان هرگز از راه ابراهیم و اسحق و یعقوب دور نیافتادند: «لیکن خداوند پدران تو را رغبت داشته و بهآنان مهر میورزید و پس از آنان، ذریت آنها، یعنی شما را از همه قومها برگزید، چنانچه امروز شده است» (همانجا، فصل دهم، آیه ۱۵).
این برگزیدگی بهخاطر آن بود که فرزند ابراهیم که اسحق باشد و فرزند اسحق که یعقوب باشد و فرزندان یعقوب که بهبنیاسراییل ملقب گردیدند، هرگز از راستای یکتاپرستی دور نیافتادند و بهآنها این رسالت داده شد که راهنما و رهنمون دیگر انسانها باشند و مربی و مروج قانونمداری و عدالت و نظم اجتماعی بر روی کره زمین گردند.
خداوند میفرماید: «اگر شما قوانین مرا اطاعت کرده و عهد و پیمان مرا نگاه دارید، شما برای من از میان همه اقوام برگزیده خواهید شد». (صحیفه خروج، کتاب دوم تورات فصل نوزدهم آیه ۵) و در جای دیگر مینویسد: «تو قوم مقدس برای خداوند خالقت هستی. خداوند ترا گزینش کرد که برگزیدهترین قوم روی زمین باشید». (تثنیه، فصل هفتم آیه ٦) «تو قوم مقدس برای خداوند خالقت میباشی و خداوند تو را گزینش کرد تا برای او برگزیدهترین اقوام روی کره زمین باشی». (همانجا، فصل چهاردهم آیه ٢).
موجب خرسندی است که قرآن کریم نیز این آیات را تصدیق کرده است. متن آیه قرآن چنین است: «یا بنیاسراییل اذکر نعمتی التی انعمتو علیکم و انی فضلیکم علی العالمین» (سوره البقره آیه ٣۹) که برگردان فارسی آن از این قرار است:ای بنیاسراییل بیاد آورید نعتمی را که بهشما ارزانی داشتم و من شما را بر همه جهانیان برتری دارم.
[▲] پینوشتها
گفتار شانزدهم: چرا ملت یهود «قوم برگزیده» نام گرفتند؟ آیا مفهوم آن است که یهودیان خود را نژاد برتر میدانند؟، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار هفدهم: چگونه شد که امید بهفردای بهتر و نیل بهرستگاری ابدی، در دین یهود بهصورت «ماشیح» درآمد |
---|
در دورانی که یهودیان بهعنوان یک قوم کوچک و ناتوان، در رنج و دشواری بسیار میزیستند و از هر سو بهآنان ستم وارد میشد، باور بهآمدن مهدی موعود نور امیدی بود که ظلمتکده دل آنان را روشن میساخت. او را در زبان عبری «ماشیح» (Mashyiah) مینامند که واژه انگلیسی Messiah و نام «مسیح» نیز از آن آمده است و این ایمان در مسیحیت و اسلام نیز پای گرفته است.
مفهوم واژه «ماشیح» در زبان عبری، در اصل «روغن مالی شده» است، زیرا در دوران انبیأ و هنگامی که معبد مقدس یهود (بیتالمقدس) هنوز پابرجا بود، کسانی بهعنوان نبی برگزیده میشدند و یا بهمقام پادشاهی میرسیدند، آیینی برگزار میشد که در آن کاهن بزرگ، روغن پاک زیتون را که با عطریات خوشبو آمیخته شده بود، بهوسیله شاخ قوچی قطره قطره بر سر نبی یا پادشاه میچکاند تا تمام بدن او با روغن مسح شود و این فرد را «ماشیح خداوند» نام مینهادند.
با این واژه ما برای نخستین بار در کتاب مقدس تورات آشنا میشویم و آن هنگامی است کههارون (برادر حضرت موسی) بهمقام کاهن اعظم میرسد.
سپس جانشینان هارون که بهاین مقام میرسیدند بهلقب «کهن ماشیح» مفتخر میشدند.
در صحیفه لاویان (کتاب سوم تورات) میخوانیم: «اگر کاهن مسح شده خطا کند و قوم را بهاشتباه رهبری نماید، گوسالهای سالم بهدرگاه خداوند بهعنوان قربانی خطا بیاورد». لاویان فصل چهارم آیه ٣) و بهدنبال آن در همین فصل میگوید: «کاهن ماشیح (مسح شده) از خون گوساله بهچادر میعاد بیاورد». (لاویان فصل چهارم آیه ۵).
سموییل نبی نیز «ماشیح» لقب گرفت. (صحیفه سموییل ٢ – فصل نخست – آیه ٢۱) و همچنین درباره منجی جهان که دنیا را بهعدل و داد خواهد آورد و در کتاب مراثی ارمیا درباره پادشاه یهودا که بهفرمان بخت النصر شکنجه شد و جان باخت، میگوید: «جان و روح ما، ماشیح خدا بهبدکاری آنها گرفتار آمد. پادشاهی که فکر میکردیم در زیر سایه اش در میان سایر اقوام زندگی خواهیم کرد». (مراثی ارمیا، فصل چهارم، آیه ٢٠).
کورش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی و نجات دهنده قوم یهود از اسارت بابل نیز در کتاب مقدس «مسیح» لقب گرفته است: «خداوند بهمسیح خویش کورش چنین میفرماید: دست راست او را گرفتم تا بهحضور او امتها را مغلوب سازم و کمر پاد شاهان را در برابر او بگشایم و درهای بسته را بر روی او مفتوح نمایم و هیچ دروازهای بر او بسته نگردد». (اشعیای نبی، فصل چهل و پنج، آیه ۱).
بهطور کلی، موضوع «ماشیح» یا «مسیح» هرگز در تورات موسی بهعنوان پیامبر آخر زمان و یا نجات دهنده و معجزه گر نیآمده است. بلکه بعد از اینکه قوم یهود گرفتار دشمنیهای بسیار شد، انبیایی چون اشعیأ و ارمیأ در نبوت خود پیشگوییهایی کردند و همواره بهقوم یهود دلگرمی دادند و برای آنکه آنان نومید نشوند و از پای نیفتند، آنها را بهرحمت الهی امیدوار کردند و بهآنها وعده دادند که خداوند همواره با آنهاست و آنها را از تنگنا نجات خواهد داد و خطاب بهقوم یهود میگویند: «و اکنون خالق تو چنین میگوید: بیم نداشته باش، زیرا ترا نجات خواهم داد؛ تو را پرآوازه خواهم کرد؛ زیرا از آن من هستی». (صحیفه اشعیأ نبی فصل چهل و سوم آیه ۱)
همچنین میخوانیم: «من، من خداوند تو هستم و جز من نجات دهندهای نیست». (همانجا، فصل چهل و سوم آیه ۱۱) «و اکنونای یعقوب بنده من وای اسراییل که ترا گزیدم، هراس مکن. خداوند آفریدگارت از بطن مدد کار تو بوده، زیرا قوم یعقوب و یشورون را برای بندگیم برگزیدم». (همانجا، فصل چهل و چهارم آیات ٢-۱) «نجات دهنده ما خداوند رب الجنود است. نام او قدوس اسراییل میباشد». (همانجا، فصل چهل و هفتم، آیه ۴)
هر قدر دشورایها فزونی میگرفت و ظلم و ستم بیشتری بر قوم یهود وارد میآمد. بههنگامی که دروازههای امید بر روی آنها بسته میشد و از رحمت الهی قطع امید میکردند و بر این باور بودند که بهخاطر سرکشی از فرامین معنوی مورد غضب الهی واقع شدهاند و محکوم بهفنا و نابودی هستند، انبیأ باز بهیاری آنها میرسیدند و برای آنکه از نظر روانی آنان را دلگرم سازند، دانه امیدی در دل آنها میکاشتند تا بر توان استقامت و پایداری آنها بیافزایند و نگذارند که آنان از پای درافتند.
از همین رو بود که اشعیأ نبی، قوم درمانده یهود را که زیر بار ستم ظالمان بیگانه کمر خم کرده بود، بهآمدن مبشرانی از سوی خداوند مژده میداد تا روحیه آنها را تقویت کند.
«چقدر زیبایند گامهای مژده آوران بر روی کوهها، که صدای صلح را بشارت میدهند، مژده بهینه شدن اوضاع را میدهند، خبر نجات و رهایی میآورند، بهصیون میگویند که خداوند است که بر تو سلطنت خواهد کرد». (همانجا، فصل بیست و دوم آیه ٧)
«ای قوم سرگردان که چون زن نازایی هستی، شادی کن و شادمانی سر ده، که فرزندان اسیر شده تو از ملتهای حاکم بیشتر خواهند شد. جایگاه خود را گستردهتر کن و پردههای خیمهات را طولانیتر نما. فراموش مکن که طنابهای درازتر و میخهای محکمتر بکوبی. از جانب راست و چپ گسترش خواهی یافت و ذریه تو شهرهای مخروبه را بهمیراث خواهد برد، و شهرهای ویران را آباد خواهی کرد. بیم نداشته باش که شرمنده نخواهی شد و افسرده مباش چون خجل نخواهی گردید. در یک لحظه کوچک ترا، ترک کردم و با رحمتهای زیاد تو را گرد آوری خواهم کرد». (همانجا، فصل پنجاه و پنجم، آیات ۱ تا ۵)
«برخیز و نور افشانی کن، زیرا پرتو نور دانش تو عالمگیر خواهد شد و جلال خداوند بر تو ظاهر خواهد گشت. در زمانی که تاریکی و جهل زمین را فرا گیرد و ظلمات بر ملتهای ظالم مستولی گردد، نور الهی بر تو خواهد تابید و جلالش بر تو ظاهر خواهد شد». (همانجا، فصل شصتم آیه ۱)
«به لطف خداوند شادمان خواهم گشت. روانم بر رحمت او خرسند خواهد گشت. زیرا جامه نجات و ردای صداقت بر من خواهد پوشاند، مانند دامادی که بهبهترین پیراهنها ملبس و عروسی با زیور آلات آراسته میگردد، همانگونه که زمین گیاه را میرویاند، گلستانی که گلهای رنگارنگ دارد، همانگونه نیز خداوند عدالت و شکوه را بهقوم اسراییل در نظر ملل جهان شکوفا خواهد کرد». (اشعیأ نبی فصل شصت و یکم آیات ۱٠ و ۱۱ ).
انبیای اسراییل همواره برای تقویت روحیه قوم خود، برای آنکه بتوانند در مقابل رنج و دشواری و در برابر ظلم و ستم دشمنان پایداری کنند، در گفتار پیامبرگونه خود مطالبی برای آینده بهتر و نجات و شکوفایی قوم بنیاسراییل آوردهاند تا با خواندن آنها در هر وضع و موقعیتی که هستند، امید خود را از دست ندهند و منتظر نجات باشند.
این امید بهنجات و انتظار فرج، بهتدریج در قالب واژه «ماشیح» جای گرفت و مانند دانه امید بخش در قلوب بنیاسراییل کاشته شد.
هر اندازه رنج و عذاب آنها افزون میشد، اندیشه «ماشیح» بیشتر جان میگرفت و بهصورت انسانی نجات دهنده و منجی بشریت ظاهر میگردید و در قرون بعد از میلاد با انتشار مسیحیت و اعتقاد آنها بهبرگشت حضرت عیسی مسیح این افکار در یهودیت نیز تقویت یافت و امید خود را بهآمدن انسانی خارق العاده از نسل داود بستند که هر زمانی ممکن است ظهور کند و آنان را نجات دهد و از ظلم و ستم برهاند.
دانه امیدی که انبیأ در دل قوم پریشان بنیاسراییل کاشتند، بهصورت انسانی شکوفا گردید که در اوج محنت و ذلت ظهور میکند و آنان را بند رنج رها میسازد. این تصور آن قدر در آیین یهود مایه میگیرد کههارامبام اندیشمند و حکیم عالیقدر یهود در ٨٠٠ سال قبل آمدن ماشیح را یکی از اصول سیزده گانه ایمان یهودی دانست و اضافه کرد هر لحظه باید منتظر ظهور او بود و هر قدر هم درنگ کند، هنوز هم یهودیان منتظر چهره نمایی او خواهند ماند.
واژه «ماشیح» بههر صورت و شکل خود آنقدر در ذهن قوم بنیاسراییل قوت گرفت که در هر زمان و موقعیت سخت و طاقت فرسا، در لحظهای که ممکن بود از زندگی ناامید گردند، بهداد آنها میرسید و بهآنها قوت قلب میبخشید و آنان را امیدوار میکرد؛ بهگونهای که در درازای دو هزار سال در بدری و گالوت (غربت) تنها امیدی که این ملت را مقاوم کرد و بهآنان توان بخشید که بهموجودیت اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی ادامه دهند، همانا امید بهظهور «ماشیح» بود.
[▲] پینوشتها
گفتار هفدهم: چگونه شد که امید بهفردای بهتر و نیل بهرستگاری ابدی، در دین یهود بهصورت «ماشیح» درآمد، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار هیجدهم: آزادی، ارزش مقدسی است که حضرت موسی آن را برای همگان، و نه تنها یهودیان میطلبد |
---|
حضرت موسی نخستین رهبر انقلابی جهان بود که در دوران تاریک بردگی و بندگی، همه مردمان را بهرهایی و آزاد زیستن فرا خواند.
بررسی سیر تاریخی انقلاب حضرت موسی نشان میدهد که او پیش از آنکه بندگان دربند را در شرایطی که بهسر میبرند بهسوی خداپرستی فرا بخواند و یا با نوید ارض موعود بهآنان امید بخشد، در اندیشه گسستن زنجیرهای پولادین بردگی از دست و پای آنان بود.
امروز سخن از آزادی آدمیان گفتن امری عادی است و مردمان جهان بهاین ارزش بزرگ اجتماعی پی بردهاند و آزاد زیستن آرمانی همگانی و جهانشمول است.
اما زمانی که موسی ندای آزادمردی را بهگوش بردگان رساند، نظام بندگی و غلامی در ابعادی بسیار گسترده و بهصورتی بسیار عمیق بر جامعه انسانی حاکم بود.
بردگی آن چنان در جامعه آن روز ریشه دوانده بود که یک برده همپایه اسب و شتر و گاو و الاغ بهحساب میآمد و اگر ارباب در او یارای کار کردن نمیدید، میتوانست بهزندگی او پایان دهد.
انسان برده بهبالاترین حد مذلت و درماندگی رسیده بود، چرا که خود خفت و ذلت را پذیرفته بود و نفس اعتراض در سینه حبس کرده و زبان بر شکایت بسته بود.
بیگمان قیام حضرت موسی علیه بردگی و بندگی، در تاریخ بشریت نه تنها نخستین قیام آزادی خواهانه انسانها علیه ظلم و ستم اربابان، بلکه بزرگترین و گستردهترین آنهاست.
از آن زمان بهبعد است که هر انقلابی علیه بیدادگری در میگیرد، بهنحوی از قیام حضرت موسی الهام گرفته است.
والاترین خصلت حضرت موسی در این جنبش، دید گسترده او در آزادی تمامی بردگان است.
گرچه حضرت موسی از جانب خداوند مامور میشود تا قوم بنیاسراییل را که در سرزمین مصر بهبردگی روزگار میگذراند رهایی بخشد و آنان را بهسرزمینی که بهنیاکان آنها وعده داده بود بازگرداند، اما حضرت موسی در خیزش انقلابی خود علیه غلامی و بندگی، تنها قوم یهود را در نظر ندارد.
در تورات میخوانیم: زمانی که فرزندان اسراییل برای ترک مصر بهراه افتادند، «جمعیت انبوهی از اقوام گوناگون نیز با آنها عزیمت کردند». (صحیفه خروج، فصل دوازدهم، آیه ٣٨).
اینان بردگان و اسیران جنگی دربند بودند که بهخاندان اسراییل تعلق نداشتند و در تورات از آنها بهنام «غریب و بیگانه» یاد میشود.
برای پیامبر خدا تفاوتی ندارد که آن برده محروم از آزادی، بهکدام قول و قبیله و عشیره و دین تعلق دارد. درست است که او بهفرمان خداوند، ماموریت یافته فرزندان اسراییل را نجات بخشد، اما حال که پیشگام انجام چنین انقلابی مقدس است، چرا بردگان اقوام دیگر را نیز آزاد نکند؟ زیرا، برده برده است، خواه بهاین دین، یا آن قبیله و یا آن عشیره تعلق داشته باشد - و همه انسان هستند، و آزادی یک ارزش همگانی است.
جنبش حضرت موسی جهان گستر است و الهام بخش و سرآمد همه رستاخیزهای آزادیخواهانه دنیاست.
او میخواهد نه تنها قوم یهود، که همه اقوام دنیا را بیآموزاند که سر آغاز پرستش خدا، ایمان بهبرابری همه انسانهاست – و برای ابدی نگاه داشتن چنین شیوه فکری است که موسی بهپیروانش میگوید: «و این روز آزادی از برای شما بهیادگار خواهد ماند – آن را برای رضایت خاطر پروردگار جشن بگیرید. این روز را نسل اندر نسل با آیین جاودانه جشن بگیرید». (صحیفه خروج، فصل دوازدهم، آیه ۱۴)
روز رهایی از بردگی و رسیدن بهآزادی روز مقدسی است و از این روی آن را باید جاودانه بهیادگار نگاه داشت.
پیام آزادی حضرت موسی پدیدهای نیست که در یک محدوده خاص زمانی گنجانیده شود؛ که در لحظهای آغاز گردد و در دمی پایان یابد.
پیام انقلابی آزادی که حضرت موسی آن را ندا میکند، همانگونه که همه اقوام را زیر پوشش میگیرد، پس از وی در قلب زمان ریشه میدواند و همه اعصار و قرون را دربر میگیرد.
جنبش مردمی و انقلابی حضرت موسی، با برگزاری جشنهای یادبود باید پایدار و ماندگار بماند.
فرمان عید آزادی و جشن پسح تنها برگزاری یک خاطره نیست، بلکه بازخوانی درس آزادی است و کوشش در راه باره کردن بندهایی که ممکنست طی زمان، آدمی را بهسوی بردگی ناخواسته و نادانسته کشانده باشد.
نخستین ماه آزادی، در تقویم یهود نخستین ماه سال است؛ آغاز بهار و آغاز زندگی دوباره طبیعت است. در پناه رسیدن بهآزادی است که موسی میتواند، بردگان را بهخداپرستی بخواند و بهآنها پیام داده و گوشزد کند که در کشور مصر برده بودهاند: «من خداوند خدای تو هستم که تو را از سرزمین مصر، سرزمین بردگی رهایی بخشیدم». (صحیفه تثنیه فصل پنجم آیه ٦). «فراموش مکن که در مصر برده بودی و خدایت ترا از آنجا رهانید» (همانجا، فصل بیست و چهارم آیه ۱٨)
اشاره بهرهایی از بردگی در فرمان نخست، زاینده کششی سحرآمیز بهسوی بانی چنین رهایی، یعنی خدای یگانه است. موسی نه تنها بردگان یهودی و غیریهودی را از مصر رهایی میبخشد، بلکه پس از خروج نیز همچنان حامی و هوادار بردگانی است که دلیرانه در مسیر آزادی گام میگذراند: «بردهای که از نزد اربابش گریخته و بهتو پناه آورده باشد، تسلیم مکن. در مکانی که در محل اقامت تو انتخاب میکند و برایش مناسب است، با تو ساکن شود. با او غیرمنصفانه رفتار مکن». (صحیفه تثنیه، فصل بیست و سوم، آیات ۱٦ و ۱٧)
حضرت موسی نمیگوید «برده یهودی» یا «غیریهودی»، تنها میگوید: «برده»، انسانی که برده یا زر خریده است. هر انسانی که میخواهد باشد. او را باید در گریز رهایی بخشش یاری داد؛ پناه داد و در تلاش او برای بهدست آوردن آزادی، بیآنکه آزاری بهوی برسد، او را یاری بخشید. این یکی از انسانیترین فرامین تورات است. همان توراتی که دستور میدهد: اگر دیدی که حیوان گمشدهای سرگزدان است، صاحبش را بیاب و حیوان را بهوی باز گردان.
آیا میتوان گفت که چون در عصر حاضر فرار برده از نزد ارباب و پناهندگی او امری است که احتمال روی دادن آن چندان زیاد نیست، پس چنین قانونی را باید کهنه و منسوخ دانست؟
اگر مانند پارهای از آدمیان، که قوانین موسی را در قالبی خشک و جامد و در چهارچوب کلماتی صوری بشناسیم، پاسخ بهاین پرسش مثبت است. اما چنین شناختی، چون از روح مطلب بهدور است، درست نیست.
مفهوم قانون دادن پناهندگی بهبرده فراری، احترام بهآزادی دیگران، یعنی یکی از اصول روابط انسانی است. در همین زمینه احترام بهآزادی دیگران است که حضرت موسی حد آزادی را برای فرد و گروه تعیین میکند.
حضرت موسی پیروان خود را از ابراز خشم، و ابتلأ بهآز و حسد، برای آنکه مبادا موجب تجاوز بهحقوق دیگران شود، برحذر میدارد: «خانه همنوعت را آزمندانه آرزو مکن. بهزن همنوعت، کشتزارش، غلام و کنیز، گاو الاغ و هر چه مال او است حریصانه حسد میورزد». (فرمان دهم از فرامین دهگانه موسوی، صحیفه خروج، فصل بیستم، آیه ۱۴ و صحیفه تثنیه، فصل پنجم، آیه ۱٨).
عدد هفت در آیین یهود عدد مهمی است: روز هفتم و سال هفتم هر یک مقررات خاصی دارند که بهامر آزادی مربوط میشود.
پس از هفت بار هفت سال، که ۴۹ سال میشود، سال پنجاهم را سال یوول Yovel میخوانند. توجه حضرت موسی بهامر آزادی و ادامه آن چنان است که میگوید: «پنجاهمین سال را مقدس شمارید و در آن برای همه ساکنان در سراسر زمین اعلام آزادی کنید». (صحیفه لاویان، فصل بیست و پنجم، آیه ۱٠)
فرمآنچهارم که مربوط بهتقدس روز شنبه است. در این فرمان آزادی و برابری همه انسانها بهخوبی روشن و آشکار میگردد: «روز شنبه را بهیاد داشته باش و آن را مقدس بدار. شش روز کار کن و همه کارهایت را بهآنجام برسان، اما روز هفتم از برای خداوند تو مقدس است. در این روز تو، پسرت، دخترت، غلامت، کنیزت، چارپایانت و بیگانهای که در درون مرزهای تو بهسر میبرد، هیچ کاری نکنید و آنکه در درون مرزهای شهرتو بهسر میبرد هیچ کاری نکند». (فرمآنچهارم از فرامین دهگانه، صحیفه خروج فصل بیستم آیات ٨ -۱٠ و همچنین صحیفه تثنیه، فصل پنجم، آیات ۱٢- ۱۴)
[▲] پینوشتها
گفتار هیجدهم: آزادی، ارزش مقدسی است که حضرت موسی آن را برای همگان، و نه تنها یهودیان میطلبد، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار نوزدهم: برقراری عدالت اجتماعی و دوریجویی از ستم و بیانصافی، از فرامین مهم حضرت موسی است |
---|
در این روزهایی که مردمانی برای گرفتن حق خویش و برخورداری از حقوق مدنی بهپا خاستهاند، بهقوانین عدالت پرورانه حضرت موسی میپردازیم
آیین یهود در ادامه قوانین اجتماعی، بهآنچه بیش از همه توجه دارد و آن را کانون همه فرامین و دستورهای خود قرار میدهد عدالت است.
حضرت موسی، که هیولای ستمگری فرعونی را بهزانو درآورده است، اکنون باید سازنده جامعه نوینی باشد که در آن عدالت فرمان براند و دادگستری حاکم شود.
حضرت موسی میکوشد تا با حربه قانونمندی، که نمایانگر برابری آدمیان است، برای نخستین بار در تاریخ جامعهای برقرار سازد که مشعلدار داد و عدالت باشد.
در تورات آمده است: «زیرا کدام قوم بزرگ است که فرمانها و قانونهای عادلانهای این چنین داشته باشد، همانند آن شریعتی که من امروز آن را در برابر شما مینهم؟» (صحیفه تثبیه، کتاب پنجم تورات، باب چهارم، آیه ٨).
هدف پیامبر یهود، صرفا وضع قانون نیست. بلکه برقراری عدالت جهانشمول، بهصورت کامل و جامع، همراه با اجرای قانون هدف اصلی است و این چیزی است که پیش از حضرت موسی کسی برنخاسته بود که آن را عنوان کند.
حضرت موسی آزادی فردی و مالکیت فردی را محترم میشمارد، بهجان و مال انسان احترام عمیقی میگذارد، کشتن انسانی بهدست انسان دیگر را قاطعانه ممنوع میدارد و فرد را از چشم دوختن بهمال دیگری و دزدیدن آن برحذر میدارد:
«قتل مکن» (فرمان ششم در صحیفه خروج باب بیستم آیه ۱٣ و صحیفه تثنیه باب پنجم آیه ۱٧). نهی جنایت در قانون موسوی، مفهومی عمیقتر از ریختن خون یک انسان دارد و هر عمل و رفتار و حتی گفتاری را که موجب برهم زدن رفاه و ایجاد افسردگی، مرگ پذیری و زوال دیگری شود نیز در بر میگیرد.
نمونه آنکه بهفردی بههمنوع ناامید و نادار خود پشت کند و تنهایش گذارد تا در بدبختی بمیرد. چنین فردی عملا دستش را بهجنایت آلوده کرده – حتی اگر مستقیما در وقوع آن نقشی نداشته است.
زندگی فردی در جامعه ایدهآل موسی بهآن اندازه محترم و با ارزش است که در آن خودکشی منع شده است. (صحیفه آفرینش باب نهم، آیات ۵ و٦)
«دزدی مکن» (فرمان هشتم در صحیفه خروج باب بیستم، آیه ۱٣) مفهوم این فرمان تقدس مالکیت فردی و حمایت از آن است.
در جامعه سالم یهودی، دارایی فردی ثمره هوش و کوشش صاحب آن است. نکته حساس در این فرمان آنست که نمیتوان از راه حقه و نیرنگ و اختلاس و تقلب و یا مصادره، مالک چیزی شد زیرا این اعمال همگی نوعی دزدی بهشمار میآید.
به عبارت دیگر: دزدی فقط بهمعنی آن نیست که در تاریکی شب وارد خانه همسایه شوی و مال او را بهسرقت بری.
آنچه را که از فردی دیگر بهناحق و نادرست برداری، مرتکب دزدی شده ای.
اگر با استفاده از عدم آگاهی و یا ساده دلی همنوعت، بهمال او دست درازی کنی، این نیز مصداق دزدی است و نیز اگر از همنوعت مالی را بهامانت بگیری و بهاو پس ندهی، باز هم فرمان «دزدی مکن» را نادیده گرفته ای.(صحیفه خروج باب بیست و دوم، آیات ٦-۱۴)
استراق سمع، استفاده از نوشتههای دیگران بدون اجازه صاحبش، کم فروشی، مغبون کردن دیگران نیز از انواع دزدی شمرده میشود.
جامعهای که افرادش بهجان و مال هم تجاوز نکنند، در مسیر هموار و پر صفای عدالت اجتماعی بهپیش گام بر میدارد و بههمین خاطر است که حضرت موسی در دیگر قوانین خود، همچنان بر احترام بهجان و مال فرد تاکید میگذارد.
«چون خانهای جدید میسازی، پس برای بام آن نردهای برپا کن که مبادا کسی از بام خانهات بهزیر افتد و جان دهد». (صحیفه تثنیه باب بیست و دوم، آیه ٨).
«سخن چینی درباره همنوعت مکن و موجب ریختن خون همنوعت مباش». (صحیفه لاویان باب نوزدهم آیه ۱٦).
اینها دستوراتی هستند که مکمل فرمان «قتل مکن» محسوب میگردند و بعد «نفرین بر آن باد که رشوه بگیرد تا شخص بیگناهی را بکشد و تمام قوم بگویند آمین». (صحیفه تثنیه، باب بیست و هفتم، آیه ٢۵)
آیا در جوامع متمدن امروز کسانی وجود ندارند که این نفرین شامل حالشان شود؟
«به همنوعت ستم مکن. مال او را نربا، مزد کارگر مزدبگیر تمام شب تا صبح روز بعد نزد تو نماند». (صحیفه لاویان، باب نوزدهم، آیه ۱٣) حضرت موسی بهکارفرمایان هشدار میدهد که مزد کارگر در پایان روز کارش پرداخت شود و کارفرما نباید حق کارگر را حتی برای یک شب پیش خود نگاه دارد.
آیا در آن دوران عقبماندگی و جاهلیت، که آنکس که قدرت داشت زور میگفت و آنکه ناتوان بود بهناچار تمکین میکرد، میتوان چنین قانونی یافت؟ حتی در دنیای متمدن امروز نیز چنین دستوری اوج عدالت و پایبندی بهانصاف و قوانین کارگری است.
« مالکیت فردی را در هر شرایطی محترم بدان». |
از تعالیم دیگر حضرت موسی درباره عدالت اجتماعی، منع خرافات و موهومات است: جامعهای که موسی بهعنوان جامعه نمونه برپا میکند، باید پاک و منزه و دور از دنیای تاریک موهومپرستی باشد. چنین فضای هولناکی متاسفانه هنوز حاکم بر زمان ماست. اجتماع بزرگی که آیین یهود قوم خود را از آن بدور نگه داشته، چه آنان که بعد از اویند و چه آنها که پیش از وی، غرق در سحر و جادو و افسونگری میباشند و اعتقاداتی دور از عقل و خرد دارند.
اعتقاد بهجن و پری از باورهای مذهبی آنان است. جنگیران و جادوگران و شعبده بازان، فالگیران و غیبگویان و پیشگویان و احضار کنندگان ارواح مردگان، جملگی بازارشان گرم است، و مردمان ساده دل بهآنان ایمانی راسخ دارند. و بعضی از این موهومات و خرافات با عقاید مذهبی آنان هم وفق میدهد.
این اقوام که از هر دو سوی قوم یهود را احاطه کردهاند، گرفتار اوهام و خرافات میباشند. بیگمان اعمال و افکارشان، بهویژه آنها که در پشت سر جامعه یهودند، بر اذهان افراد این جامعه اثری شوم گذاشته است از همین روی حضرت موسی میگوید: «غیبگویی و پیشگویی و فالگیری و طالعبینی نکنید». (صحیفه لاویان، باب نوزدهم، آیه ٢٦).
«به احضارکنندگان اشباح و ارواح روی میآورید و نگذارید که آنان افکار شمار را آلوده کنند». (صحیفه لاویان، باب نوزدهم، آیه ٣۱)
«در میان شما غیبگو، پیشگو، فالگیر، شعبده باز، جادوگر، افسون گر، احضارکنندگان ارواح و پرسش کنندگان مردگان نباشند». (صحیفه تثبیه باب هیجدهم، آیات ۱٠-۱۱)
حضرت موسی ضمن آنکه از امت خود میخواهد. با خداوند خویش صمیمانه و بیریا باشند و از پیشگویی و فالگیری بپرهیزند (صحیفه تثبیه باب هیجدهم، آیات ۱٢ و ۱۴)، «زنده نگاهداشتن جادوگر را تحمل مکن». (صحیفه خروج باب دوازدهم، آیه ۱٧).
ستیز آیین یهود با این دسته از مکاران و حیلهگران از بهر چیست؟
چرا حضرت موسی با همه انسان دوستیاش، برای شیادان جامعه مرگ میطلبد؟
او که جامعه را از اعماق ستمکده لاینتهای بردگی بهدر آورده، سخت در تلاش است تا آزادی را بهمفهوم عمیق آن بهافراد جامعه بیاموزد.
بردگی از دیدگاه یهود تنها بردگی جسمی نیست. بردگی فکری هم هست وای بسا که این یک صدبار بدتر از آن یک باشد.
انسان سادهدلی که در دام حقه بازان و اندیشه دزدان گرفتار میآید، برده بیچاره ایست که زندگی زیبای خود را فدا کرده است.
موسی پیروان خود را برده نمیخواهد، بیچاره و بیخرد نمیداند. او میکوشد تا قوم خویش را از بند سیاهکارانی – هر چند مقام و قدرت فرعونی را ندارند، اما ماران خوش خط و خال و خطرناک اجتماع هستند – برهاند.
حضرت موسی پیروانش را آزاد میخواهد – آزاد از زنچیر برده داران و رهایی از زنجیر خرافات و بردگی پاسداران جهل و نادانی. آزاد از ستم آنانی که بهقانون و عدل تظاهر میکنند، ولی در هر فرصت حق مردم را زیر پا میگذارند و در این راستا دروغ میگویند و از آن ابایی ندارند.
[▲] پینوشتها
گفتار نوزدهم: برقراری عدالت اجتماعی و دوریجویی از ستم و بیانصافی، از فرامین مهم حضرت موسی است، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستم: قوانین وامدادن و بهرهگرفتن و اصول امور مالی، بازرگانی و اقتصادی در شریعت موسوی |
---|
دهها قرن یهودیان را به رباخواری متهم ساختند و این در حالی که شریعت موسوی با انصافانهترین قوانین را در این زمینه دارد که اساس بانکداری جهان قرار گرفت.
جامعهای که حضرت موسی آن را بهسوی پیشرفت و تکاوری رهبری میکند، گرچه جامعه کمال مطلوب است، ولی در عین از عالم خیال و گمان و آرزوهای دست نیافتی بسیار بهدور است.
این جامعه ایدهآل، بهخاطر آیینهای عملی آن کاملاً ملموس است و میشود آحاد و اجزأ آن را برشمرد.
این چنین جامعهای نمیتواند در عالم ذهنیات سیر کند و از خوراک و پوشاک و خانه و کاشانه و کتاب و دفتر تا خرید و فروش و دیگر مسایلی که جزء جدایی ناپذیر زندگیست، خود را دور نگه دارد.
این جامعه هنگامی میتواند بهصورت نمونه درآید که از واقعیت نگری منحرف نشود و بداند که خداپرستی بهمعنای عزلت و گوشه نشینی و سیر در آفاق و انفس کردن و سخن گفتن از جهنم و بهشت و جن و پری و ارواح و اشباح نیست. دین واقع نگر، آنچه را که زمینه ساز یک زندگی پاک و بیدغدغه انسانی محسوب میشود بهکناری نمینهد، و بهبهانه پرستش پروردگار، چشمان خود را بهروی مسایلی که در روابط عادی، اما سالم و محدود آدمیان پیش میآید نمیبندد. نظام جامعه، رعایت دستوراتی را برای بنیان نهادن روابط مالی و اقتصادی بین افراد و گروهها لازم میشمرد و از این رو آیین یهود در این زمینه نیز قوانین و فرامین فناناپذیری را ارایه میدهد:
۱ –داد و ستد: در یک معامله بازرگانی، در هر حد و هر شکل که باشد، اصل صداقت و درستگاری مهمترین نکتهای است که رعایت آن در صدر قرار میگیرد. مغبون کردن طرف معامله، کم فروشی، نیرنگ بازی و فریبکاری، همه نوعی دزدی و تجاوز بهحق مالکیت فردی بهشمار میآید. کسی که برای نفع شخصی خود، بخواهد هنگام داد و ستد شخصی دیگری را گول بزند و با پنهان کردن حقیقت یا عالی جلوه دادن جنس نامرغوب خریدار را فریب دهد، بهجامعه ایدهآل موسی آسیب رسانده است. در این رشته از قوانین و فرامین، با آنکه واژه جادویی «عدالت» بهصراحت بهکلام نمیآید، اما همچنان نمایان و درخشان است.
در تورات میخوانیم: «هنگام وزن کردن یا اندازهگیری کالا، در وزن و در پیمانه نادرستی نکنید». (صحیفه لاویان- باب نوزدهم، آیه ٣۵).
«ترازوی درست، اوزان درست، پیمانه جامدات درست و پیمانه مایعات درست بکار برید». (همانجا، آیه ٣٦)
«در کیسه خود بهجای یک وزنه خاص، دو سنگ ترازوی مختلف ولی هم حجم، یکی سنگینتر و دیگری سبکتر نداشته باشی». (کتاب تثنیه- باب بیست و پنجم، آیه ۱٣)
«در خانهات نباید دو پیمانه مختلف، یکی بزرگ و یکی کوچکتر از دیگری داشته باشی». (همانجا، آیه ۱۴)
«سنگ ترازو درست و کامل داشته باش، پیمانه درست و کاملی داشته باش». (همانجا، آیه ۱۵).
ولی تنها در مورد اوزان و پیمانهها نیست که انصاف و درستی در خرید و فروش خواسته میشود، این دستور عمومیت کاری دارد: «در فروش همه چیز بههمنوع و یا در خرید هر چیز از او یکدیگر را مغبون نکنید». (صحیفه لاویان فصل بیست و پنجم، آیه ۱۴)
بدیهی است که واژه «هرچیز» شامل اموال منقول و غیر منقول هر دو میشود و از خرید و فروش چند گرم خشکبار تا در مورد معامله ملکی گران قیمت، بهکارگیری حیله و فریب اکیدا حرام میگردد: «هر گاه کسی خانه مسکونی خود را در شهرهایی که با دیوار محصور شده باشد بفروشد تا یک سال پس از فروش میتواند آنرا بازخرید کند. برای یک سال حق بازخرید او محفوظ میماند». (همانجا، آیه ٢۹). اشاره به"حصار شهر" تاییدی بر تمایز بین چادرنشینی در روستاها و سکونت در خانههای شهری است.
٢ –وام، گرو، بهره: ریشه سیستم بانکداری را – که در دنیای امروز نقش شاهرگ حیاتی امور مالی را در تمام کشورها بازی میکند – باید در قوانین حضرت موسی جست. سادگی احکام تورات، بسان سادگی یک نهال میتواند بود که با گذشت زمان بهدرختی تناور مبدل میگردد. «اگر وام میدهی، همچون طلبکار با او رفتار مکن و از او بهره مگیر». (صحیفه خروج باب بیست و دوم - آیه ٢۴) با خواندن این آیه شگفت زده میشویم که چگونه یهودستیزان و دشمنان این قوم و آیین، یهودیان را بهرباخواری متهم میسازند و بهآنها انگ میبندند.
باز در تورات میخوانیم: «هر گاه که برادرت، خواه در دوردست و خواه نزد تو زندگی کند، دچار تنگدستی شده و بهتو روی آورد، حمایتش کن. تا نزد زندگی کند. از او سود و بهره مگیر.... نباید پول خود را با بهره بهاو وام بدهی و یا خوارو بار قرض داده شده را بهتو بیشتر پس بدهد». (صحیفه لاویان باب بیست و پنجم، آیات ٣۵ و ٣٦ و ٣٧)
«هرگاه در میان شما انسانی نیازمند، یکی از برادرانت درون دروازههای زمینی که خدا بهشما داده است وجود داشته باشد. نسبت بهآن برادرنیازمند قلبت را سخت مکن و دستت را مبند، دست خود را از برای او بگشای و آنچه را برای رفع نیازش میخواهد بهاو در برابر گرو و وام بده». (کتاب تثنیه، باب پانزدهم آیات ٧ – ٨)
«هیچ کس نباید آسیاب دستی و یا سنگ رویی آسیاب کسی را در برابر وام بهگرو گیرد، زیرا وسیله زندگی اوست که بهگرو گرفته است». (صحیفه تثنیه، باب بیست و چهارم، آیه ٦ ) با گرو گرفتن سنگ رویی آسیاب، سنگ زیرین بیفایده میماند و خانواده وام گیرنده از آرد کردن گندم و تهیه نام محروم میماند. گرفتن گرو نباید بر خوراک و پوشاک خانواده ناداران اثر ناروا بگذارد: «هرگاه بههمنوعیت چیزی وام دادی، برای گرفتن گروی آن داخل خانه مشو، خارج از خانه بایست تا کس که بهوی وام داده ای، شیی مورد گرو را نزد تو بیاورد. اگر وام گیرنده نادار است، شیی گروی را شبانه نزد خود نگاه مدارد». (کتاب تثنیه، باب بیست و جهارم، آیات ۱٠ – ۱٢)
شریعت موسوی بین قرض و کرایه تفاوت قایل میشود و در هرمورد، اگر بر آنچه بهدیگری تعلق دارد زیانی وارد آید، تاوان آن باید تامین شود: «هرگاه کسی از همنوعش حیوانی بهقرض بگیرد و ان حیوان صدمه ببیند یا بمیرد، در صورتی که مالک همراه آن حیوان نباشد، قرض گیرنده تاوان آنرا پس بدهد». (صحیفه خروج باب بیست و سوم، آیه ۱٣) «اما اگر مالکش همراه آن حیوان باشد، تاوان نمیدهد و اگر کرایه بود کرایه اش را بهصاحبش بپردازد». (همانجا، آیه ۱۴). حضور صاحب حیوان مسؤولیت نگهداری حیوان را از قرض گیرنده سلب میکند و هرگاه معامله بهصورت کرایه باشد، مالک حیوان در برابر دریافت کرایه قبول خطر کرده است.
قوانین موسوی نوعی و در موارد معینی مشمول مرور زمان شدن را برای وامهایی که بهمردم نادار یا کم درآمد داده شده در نظر دارد.
در تورات میخوانیم: «در پایان هر هفت سال بخشش کن، نحوه بخشودگی این است: هر طلبکاری آنچه را بههمنوعش وام داده ببخشد و وام خود را از همنوع و برادرش بهزور مطالبه نکند». (صحیفه تثنیه، باب پانزدهم، آیات ۱ – ٢ ) و در عین حال هشدار میدهد که: «مبادا دچار اندیشه فاسدی شوی و در دل بگویی، سال هفتم، سال بخشودگی نزدیک است و دیدگانت را علیه نیازمندان برهم گذاری و از یاری بهآنها خودداری ورزی». (همانجا، آیه ۹)
متهم ساختن یهودیان اروپا بهرباخواری یکی از نکوهیدهترین افتراهای یهودستیزان و یک لکه ننگ در تاریخ انسانی است، زیرا بر اساس همین فرامین موسوی بود که بانکداری در شکل امروزی آن بهتدریج نضج گرفت.
[▲] پینوشتها
گفتار بیستم: قوانین وامدادن و بهرهگرفتن و اصول امور مالی، بازرگانی و اقتصادی در شریعت موسوی، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
[▲] سرچشمهها
□
□
□ وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل