|
سورهی لهب
فهرست مندرجات
.
سورهی لهب (بهمعنای شعلهی) که بهنامهای مسد (بهمعنای ریسمانی بافتهشده از لیف خرما) و تبت (بهمعنای خسران و هلاكت) نیز خوانده شده است، از نظر ترتیب نزول ششمین سوره، و از نظر شمارهگذاری، سورهی یکصد و یازدهم در جز سیم قرآن است که در مکه نازل شده و دارای ۵ آیه، ۲٦ وازه و ۱۰۴ حرف است. این سوره که تقریباً در اوائل دعوت آشکار محمد، پیامبر اسلام، فرود آمده، تنها سورهای است که در آن حمله شدیدی با ذکر نام نسبت به یکی از دشمنان اسلام و پیامبر (ابولهب) در آن عصر شده است.
▲ | واژهشناسی |
تَبَّتْ | «تبت» و «تباب» بنابر آنچه جوهری آورده، بهمعنای «خسران» و «هلاكت» است و راغب اصفهانی آنرا به دوام «خسران» تعبیر كرده است. برخی هم گفتهاند بهمعنای «خیبت» و «نومیدی» است و بعضی دیگر آن را بهمعنای «تهیدستی از همه خیرها» دانستهاند. ولی همه این معانی نزدیك بههم هستند. در این آیه، واژهی «تبت» که فعلِ ماضی است و فاعل هی در آن مستتر است، «بریده باد» معنا میدهد. |
---|---|
يَدَا | «ید»، در عربی بهمعنای «دست» است و در این آیه، واژهی «يَدَا» (فاعل) بهمعنای «دو دست» است و همچنان، دست میتواند کنایه از قدرت آدمی باشد، چون دست در انسان عضوی است که مقاصدش بهوسیلهی آن انجام میشود، و بیشتر کارهای آدمی را بهدست او نسبت میدهند، و تباب و خاسرشدن دست بهمعنای بینتیجهشدن اعمال آدمی، و بلکه نتیجه معکوس دادن آن است، و یا بهسخن دیگر بهمعنای باطل شدن کردار او و به نتیجه نرسیدن آن است، بهطوری که زحماتش هدر رود و مورد استفادهاش قرار نگیرد. |
أَبِی لَهَب | «ابولهب» (أَبي، مضاف و مضافاليه و لَهَبٍ مضافاليه)، کنیهای عبدالعزی بن عبدالمطلب بن هاشم، مكنی به ابا عتبه، یکی از عموهای محمد، پیامبر اسلام است که از او بهعنوان یکی از بزرگترین و سختترین دشمنان محمد یاد میشود. او در این سوره، بهگونهی شدید مورد نفرین قرار گرفته است. اما در اینكه چرا ابولهب خوانده شده، اختلاف است. ابن سعد بر آن است كه عبدالمطلب وى را به جهت زیبایی و برافروختگى چهره چنین نامیده و برخى براى وى فرزندى بهنام لهب ذكر كردهاند؛ اما بر پایه روایتی، خدا او را به این كنیه خوانده؛ چون عاقبت او با آتش است. بنابراین، به گفته بعضى چون عزى نام بتی بود صاحب قرآن نخواسته است او را بنده بت بخواند و به اين كنيه او را خطاب کرده است و به گفته برخى دیگر، قرآن گونههای سرخ فام و برافروخته او را به زبانه و شعلهی سرخ آتش دوزخ تشبيه كرده تا بفهماند كه او جهنمى است. با این حال، گویا در میان مردم زمان خویش، بیشتر به كنیهی اباعتبه خطاب مىشده است. |
وَتَبَّ | «وَ»، حرف عطف است و «تب»، که فعلِ ماضی و فاعل هو ِ در آن مستتر است، به معنای نفرین (بریده باد) است و در مورد شخص ابولهب میباشد. |
مَا أَغْنَىٰ | «ما»، نافیه یا استفهامیهی انکاری است و «أَغْنى»، فعلِ ماضی. «مَا أَغْنَىٰ»، بهمعنای «بینیاز نمیکند» میباشد. |
عَنْهُ | «عَنْهُ»، جار و مجرور است (مرکب از حرف جر «عن» ضمیر متصل «هـ»)، بهمعنای «از او». |
مَالُهُ | در واژهی «مَالُهُ»، «مالُ» مضاف است و «هُ» مضافاليه که بهمعنای «مالش» (ثروت یا سرمایهای او) میباشد. |
وَمَا كَسَبَ | «وَ» حرف عطف است، «مَا» حرفِ مصدری (یا بهقول صاحب المیزان، میتواند موصوله باشد)، و «كَسَبَ» فعلِ ماضی است که فاعل هو در آنِ مستتر است. در کل، «وَمَا كَسَبَ» بهمعنای «و آنچه بهدست آورد» یا «و آنچه کسب کرد» است. |
سَيَصْلَىٰ | «س» در آن حرفِ استقبال است که دلالت بر آینده نزدیک میکند و «يَصْلى» فعلِ مضارع و فاعل هو در آن مستتر است. «سَيَصْلَىٰ» بهمعنای «بهزودی داخل میشود» یا «بهزودی فرا میگیرد» میباشد. |
نَارًا | «نارًا» نکره، و مفعول به است، بهمعنای «آتش» و منظور از اين آتش، آتش دوزخ است كه جاودانی است، و اگر كلمه نار را نكره و بدون الف و لام آورده، برای اين است كه عظمت و هولناكی آن را برساند. |
ذَاتَ لَهَبٍ | «ذاتَ» صفت است و «لَهَبٍ» مضافاليه. بهطور کلی، «ذَاتَ لَهَبٍ» بهمعنای « آتشی زبانهدار» است. |
وَامْرَأَتُهُ | «وَ» حرف عطف است، «امْرَأَتُ» مضاف و معطوف بر ضميرِ فاعل در سيصلی است، و «هُ» مضافاليه. «امْرَأَتُهُ» بهمعنای «زن ابولهب» است. |
حَمَّالَةَ الْحَطَبِ | «حَمّالةالْحَطَبِ» مضاف و مضافاليه است و واژهی «حمالة» - به فتحه آخر - در جمله «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» از اين جهت فتحه بهخود گرفته كه به اصطلاح وصفی است كه بهمنظور مذمت موصوف آن از وصفيت افتاده و در اينجا بهعنوان نام آن زن آمده، و در نتيجه چنين معنا میدهد «من مذمت میكنم حَمَّالَةَ الْحَطَبِ را». با این حال، «حَمَّالَةَ» بهمعنای «حمل کننده» و «الْحَطَبِ» بهمعنای «هیزم» است و «وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» کنایه از زن سخنچین و فتنهانگیز است. |
فِي جِيدِهَا | «في جيدِ» جار و مجرور، خبرِ مقدم و مضاف است و «ها» مضافاليه و اشاره به امْرَأَتُ (زن ابولهب) دارد. «فِي جِيدِهَا» در فارسی «بر گردنش» معنا میدهد. |
حَبْلٌ | «حَبْلٌ» مبتدای مؤخر است که بهمعنای «طناب»، «ریسمان» یا «رسن» است. |
مِنْ مَسَدٍ | «مِنْ مَسَدٍ» جار و مجرور است. «مِنْ» بهمعنای «از» و «مَسَد» بهمعنای «لیف خرما» است. |
▲ | شان نزول |
پس از آنکه در سه سال اول بعثت کار دین نهانی بود، چنانکه یاران محمد، پیامبر اسلام، به هنگام نماز به درهها میرفتند و پنهان از قوم نماز میکردند، از ابن عباس روایت است که چون آیهی «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (و خویشان نزدیک خود را بترسان) نازل شد، پیامبر بر فراز كوه صفا یا مروه رفت و ندا داد و قرشیان بر او فراهم شدند و گفتند «ترا چه میشود؟»
آنگاه پیامبر گفت: «ای بنیعبدالمطلب، ای بنیعبد مناف، اگر به شما خبر دهم که دشمن صبحگاه یا شبانگاه میرسد یا اگر بگویم در دامن این کوه سپاهی هست، آیا سخن مرا باور میکنید؟» گفتند: «تا کنون دروغی از تو نشنیدهایم.» گفت: «پس من شما را از عذاب سختی که در پیش دارید، بیم میدهم.»
ابولهب گفت: «تبّاًلك، ألهذا دعوتنا» (مرگت باد، برای همین ما را فراهم کردی؟) خدا، در پاسخ او سوره مسد را فرو فرستاد و نفرینى ابدى را براى او ثبت كرد.
با نزول این سوره، دشمنی ابولهب با پیامبر و اسلام شدت یافت و رسماً با دیگر سران مشرك قریش همدست شد و براى آزردن و بهسختی انداختن محمد، پسرانش را به طلاق دادن دختران او واداشت.
▲ | تفسیر |
احترام به انسان یکی از اصول مسلم تربیت، و نشان رشد و شکوفایی فرهنگی و لازمهی ایجاد روحیهی بشرخواهی و تحکیم مبانی اخلاقی و قوام پایههای صلح و دوستی است. و از سوی دیگر، عدم رعایت این صفت نیک، موجب اختلافات، کدورتها، دشمنیها و احیاناً جنگهای کوچک و بزرگ، قتلعامها و کشتارهای دستهجمعی گردیده و هزینههای سخت و سنگینی را بر فرد و جامعه تحمیل خواهد کرد.
منظور از احترام گزاردن، ارج نهادن به آنچیزی است که نزد دیگران عزیز و گرامی است و افراد بدان تعلق دارند، آن امور ممکن است که حیثیت و موقعیت اجتماعی، اموال، سلامتی جسمی و روحی افراد و از همه بالاتر باورها و اعتقادات دینی و مذهبی باشد که نزد انسانها عزیزترین و پُربهاترین چیز است، بهطوریکه اغلب، برای حفاظت و مواظبت از این آرمانهای مقدس از بذل مال و جان دریغ نمیکنند.
از اینرو، احترام به کرامت انسانی و احترام به باورهای افراد بشر، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، اصلی است که همواره آموزگاران بزرگ بشر، و حتا پیشوایان دین و آموزههای دینی بر آن تاکید داشتهاند.
هرچند در اسلام، توهین به محمد، پیامبر اسلام، کفرگویی تلقی میشود و فردی که چنین «جُرمی» را مرتکب شود، در بسیاری از کشورهای اسلامی با مجازات اعدام روبهرو میگردد. چنانکه محقق حلی در کتاب شرایع الاسلام، آورده است: «اگر کسی به نبی اکرم، ناسزا بگوید شنونده میتواند او را به قتل برساند بهشرطی که بر جان و مال خود بیمناک نباشد». اما واکنش در برابر کفرگویی یا توهین به مقدسات، تنها خاص اسلام نیست و بهطور کلی، شامل اقداماتی است که توهین به خدا یا خدایان، ادیان، شخصیتهای مقدس در مذاهب مختلف را مد نظر دارد.
از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلبناپذیر تمامی اعضای خانوادهی بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است، و از آنجا که بیاعتنایی و تحقیر حقوق انسان، در طول تاریخ، به انجام کارهای وحشیانه انجامیده بهطوری که وجدان آدمی را در رنج افکنده است. در مادهی اول اعلامیهی جهانی حقوق بشر آمده: «تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه و با احترام رفتار کنند» و در مادهی هیجدهم این اعلامیه افزوده شده است: «هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب [دین]، و آزادی علنی [و آشکار] کردن آئین و ابراز عقیده، چه بهصورت تنها، چه بهصورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و دیدهبانی آن در محیط عمومی و یا خصوصی است.»
البته، نقض چنین حقوقی در ۱۴٠٠ سال قبل توسط قوم قریش، بهسبب ناآگاهی از آن، یک امر بدیهی است. اما نادیده گرفته شدن این حقوق بنیادی توسط الله (خدای اسلام) که دیناش را ابدی میخواند، جای سئوال دارد.
محمد بن جریر طبری در تاریخ خود مینویسد: سه سال پس از مبعث پیامبر، خدا بدو فرمان داد که کار دین را آشکار کند و به دعوت پردازد: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» (آنچه را دستور داری آشکار کن و از مشرکان روی بگردان.) و پیش از این، در سه سال اول مبعث کار دین نهانی بود و نیز خدا فرمود: «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ، وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ» (و خويشان نزديكت را بترسان، براى مؤمنانی كه پيرویت كردهاند جنبهی ملایمت گیر، اگر نافرمانیت کردند، بگو من از اعمالیکه میکنید بیزارم.)
یاران پیامبر، به وقت نماز به درهها میرفتند و پنهان از قوم نماز میکردند. یک روز که سعد بن ابیوقاص و جمعی از مسلمانان در یکی از درههای مکه نماز میکردند، جماعتی از مشرکان نماز کردن آنها را بدیدند و نپسندیدند و عیب گرفتند و کار به زد و خورد کشید و سعد بن ابیوقاص یکی از مشرکان را با استخوان شتری بزد و سر او بشکست و این نخستین خونی بود که در اسلام ریخته شد.
سعید بن جبیر از ابن عباس روایت میکند چون آیهی «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (و خویشان نزدیک خود را بترسان) نازل شد، پیامبر بر فراز كوه صفا رفت و نداد و قرشیان بر او فراهم شدند و گفتند: «ترا چه میشود؟» گفت: «اگر به شما خبر دهم که دشمن صبحگاه یا شبانگاه میرسد آیا سخن مرا باور میکنید؟» گفتند: «آری.» گفت: «من شما را از عذابی سخت که در پیش دارید، بیم میدهم.»
ابولهب گفت: «برای همین ما را فراهم کردی؟» و خدا سورهی ابولهب را نازل فرمود که: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ، مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ، سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ، وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ» (دستهای ابیلهب زیان کند و زیان کرده است. مال وی و آنچه بهدست آورده، کاری برایش نساخت، بهزودی وارد آتشی شعلهور شود با زنش که بارکش هیزم است و تنابی تابیده به گردن دارد.)
ابن اسحاق گوید: و چون پیامبر دعوت آشکار کرد و قوم را به اسلام خواند، قومش از او دوری نگرفتند و رد نکردند تا وقتی که از خدایان آنها عیب گرفت که به انکار وی برخاستند و بر ضد او همسخن شدند و ابوطالب به حمایت وی برخاست و پیامبر در کار دعوت بود و چیزی مانع او نبود.
و چون قرشیان دیدند که پیامبر از دعوت و بدگویی خدایان آنان باز نمیماند و ابوطالب از او حمایت میکند گروهی از اشراف قریش و از جمله عتبةبنربیعه و شیبةبنربیعه و ابوالبختری ابنهشام و اسود بنمطلب و ولید بن مغیره و ابوجهل بنهشام و عاص بن وائل و نبیه و منبه پسران حجاج و کسانی دیگر از پیران قوم، نیز در میان بودند و باهمدیگر گفتند پیش ابوطالب رویم و دربارۀ محمد گفتگو کنیم که انصاف دهد و او را از ناسزاگویی خدایان ما باز دارد، ما نیز وی را با خدایش واگذاریم که بیم داریم این پیر بمیرد و نسبت به محمد کاری از ما سر زند و عربان عیب ما گویند که وی را رها کردند تا عمویش بمرد و بر ضد او برخاستند.
آنگهی، پیش ابوطالب رفتند و گفتند: «ای ابوطالب برادرزادهات ناسزای خدایان ما میگوید و بر دین ما عیب میگیرد و عقول ما را سبک میشمارد و پدرانمان را گمراه میداند، یا وی را از ما بدار یا او را به ما واگذار که تو نیز مانند ما مخالف اویی.»
و ابوطالب سخن ملایم با آنها گفت که برفتند و پیامبر همچنان در کار دعوت خویش بود، و کار بالا گرفت و کسان کینهتوز شدند و قرشیان دربارهی پیامبر سخن بسیار کردند و همدیگر را بر ضد وی ترغیب کردند.
آنگاه بار دیگر جمعی از قرشیان پیش ابوطالب رفتند و گفتند: «ای ابوطالب تو به سن و شرف و مقام پیش ما ممتازی، از تو خواستیم که برادرزادهات را از ما بازداری و بازنداشتی، به خدا نمیتوانیم دید که پدران ما را ناسزا گوید و عقول ما را سبک شمارد و از خدایان ما عیب گیرد یا او را از ما بدار یا برضد تو و او برخیزیم تا یکی از دو گروه از میان برود.»
و چون قرشیان برفتند ابوطالب از خلاف و دشمنی قوم بیمناک شد که نمیخواست پیامبر خدا را تسلیم کند یا از یاری او دست بدارد. بنابراین، ابوطالب کس فرستاد و پیامبر خدا بیامد و بدو گفت: «برادهزادهی من، اینان سران و پیران قومند و از تو انصاف میخواهند که به خدایانشان ناسزا نگویی و آنها نیز ترا با خدایت واگذارند.»
پیامبر گفت: «آنها را به چیزی میخوانم که از دین خودشان بهتر است.» ابوطالب گفت: «میخواهم کلمهای بگویند که عرب مطیع آنها شود و بر عجم تسلط یابند.» ابوجهل گفت: «آن چیست، که ده برابر آن بگوییم.» گفت: «بگویید لااله الالله» قرشیان نپذیرفتند و گفتند چیزی جز این بخواه. پیامبر گفت: «اگر خورشید را بیارید و در دست من بگذارید چیزی جز این نخواهم.»
قرشیان خشمگین شدند و برخاستند و گفتند: «میخواهد همه خدایان را یکی کند. به خدایان، به تو و خدایت که چنین فرمانت داده است، ما هم ناسزا خواهیم گفت» و چنان شد که هر یک از قبایل قریش بر ضد مسلمانان خویش برخاستند و به شکنجهی آنها پرداختند مگر از دین خویش بازآیند، ولی خدا پیامبر خویش را در پناه ابوطالب از آسیب آنها محفوظ داشت.
انگیزه دشمنى ابولهب با پیامبر اسلام در كتابهاى تاریخى، گوناگون آمده است. برخى دفاع از بتها را عامل اصلى دانستهاند؛ چنانكه خود به هند (همسر ابوسفیان) مىگوید: با رد دعوت محمد، لات و عزّى را یارى كردم. به هر حال، ابولهب از دارایان و متولیان بتان در مكه بود و وقتى افلح بن نضر شیبانى، متولى عزى در بستر مرگ درباره آینده آن ابراز نگرانى كرد، ابولهب به او دلدارى داد و متعهد شد كه آن را رها نكند. بدین طریق مدتى سدانت عزى را بر عهده گرفت. در این هنگام به هر كس مىرسید، مىگفت: اگر عزى پیروز شود، من با خدمتى كه به او كردهام در امانم و اگر محمد بر آن پیروز شود كه نمىشود، برادرزادهام است. اما با نزول سورهی لهب، دشمنی ابولهب با پیامبر و اسلام شدت یافت و رسماً با دیگر سران مشرك قریش همدست شد و با این حال، او به شیوههاى گوناگون به آزار محمد پرداخت؛ چنانکه او را ساحر، شاعر و كاهن مىخواند و دیگران را نیز از گرویدن به او و اسلام باز مىداشت و حتى یكبار ابولهب و همسرش به تحریك دیگران، بر آن شده بودند تا پیامبر را از پاى درآورند.
[▲] يادداشتها
اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[▲] پيوستها
[▲] پینوشتها
جوهری، صحاح اللغة، مادهی تب
راغب اصفهانی، مفردات راغب، مادهی تب
آلوسی، سید محمود شهابالدین، روح المعانی، ج ٣٠، ص ٢٦٠
طبرسی، مجمع البیان، ج ۱٠، ص ۵۵٦
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الرسل والملوک)، ج ٣، ص ٨٦٣
همانجا، ج ٣، ص ٨٦۴
همانجا، ج ٣، ص ٨٦۴؛ الطبقات، ج ۱، صص ۱۵٦-۱۵٧.
همانجا، ص ٦۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ٢٧.
تاریخ طبری، ج ٣، ص ٨٦۴
ترجۀ فارسی تفسیر الميزان، ج ٢٠، ص ٦٦٨
السیرة النبویه، ج ۱، ص ٣۵۱؛ البدایة والنهایه، ج ٣، ص ٣۱.
الطبقات، ج ۱، ص ۱۵٧
البدء والتاریخ، ج ۵، ص ۱٧؛ الاصابه، ج ٨، ص ۴٦۱.
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ قرآنشناسی │ تفسیر قرآن