|
دودمان کوشانی
فهرست مندرجات
◉ واژهشناسی
◉ خاستگاه و قومیت
◉ پیشینهی تاریخی
◉ امپراتوری کوشانی
◉ قلمرو کوشانیان
◉ شاهان کوشانی
◉ سیاست و اقتصاد کوشانی
◉ تمدن و فرهنگ کوشانی
◉ پایگاههای باستانشناسی
◉ گنجینههای بهجایمانده
◉ يادداشتها
◉ پيوستها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
◉ پيوند به بيرون
تاریخ افغانستان سلسلههای سلطنتی افغانستان
کوشانیان یا سلسلهی کوشانیها یا خاندان کوشانی (به انگلیسی: Kushan Dynasty)، نام یک سلسلهی است که از سال ٦۰ تا سال ۳۷۵ میلادی، از افغانستان امروزی بر آسیای میانه و شمال هند فرمانروایی میکردند. در امپراتوری بزرگ این سلسله، دین بودایی رواج داشت و تندیسهای بودای بامیان یادگاری از آن دوره است.
▲ | واژهشناسی |
واژهی «کوشان»، در سکهها و کتیبهها بهصورتهای مختلف، مانند: کوشانا، کهوشانا، کیوشانا، کیورشنو، کورونو، کورانو، کورسانو، خوارنو و ... آمده است. برخی از دانشمندان تصور کردهاند که این نام در سکایی در اصل کوشی (Kushi) و جمع آن کوشانو بوده است، و آنرا با واژهی یوئهچی یکی دانستهاند.
این واژه، نام یک سلسلهای بزرگ سلطنتی افغانستان در عهد باستان است که بهطور منظم، بر روی سکهها بهصورت پسوندی برای پادشاهان آنان بهکار رفته است. در این سکهها، نامهای چون «نانوشائوکانشکی کوشانو» (Nano Shao Kaneshki Koshano) بهمعنای «شاهشاهان کانیشکای کوشانی» و همچنین بهطور معمول بر روی سنگنوشتهی باستانی هند، آنرا بهصورت «گوشانا» (Gushana) و «خوشانا» (Khushana) میتوان دید؛ ولی بر روی پارهای از سکههای کوشانیان این واژه بهصورت یونانی «کوپانو» (Kopano) و «اکسوپانو» (Xopan) نیز آمده است.
افزون بر این، واژهی کوشان، موضوع یکی از تندیسهای سلطنتی در ماثورا، مربوط به «کوشاناپوترا» (Kushanaputra) بهمعنای «فرزندی از خاندان کوشانی» است. این واژه، همچنین بر روی سکههای هرمز دوم و نیز سایر شاهان ساسانی دیده میشود. از شاپور اول، پادشاه ساسانی، کتیبهای در نقش رستم بر جای مانده که مربوط به حدود ٢٦٠ میلادی است و در آنجا نام کوشان بهصورت «کوشانخشثر» (Kušankhšathr) یا «کوشانشهر» آمده است.
با این حال، در آغاز واژهی «کوشان» نام خانواده یا طایفهای بوده است که احتمالاً در طی سدهی اول پیش از میلاد، بهصورت نامی دولتی درآمد و آن، هنگامی بود که گروه طوایف بیابانگرد، تحت فرمان شخصی متحد شدند که در منابع چینی از او با عنوان «کویی-شوانگ-وانگ» (Kuei-Shuang-Wang) - یعنی «کویی شوانگ» (= کوشانها) - یاد شده است. تنها نام قدیمیتر آنها نام چینی یوئهچی بوده است که در آغاز جامعتر از واژهی کوشان بوده است. صورتهای متفاوت نام کوشان در متون مختلف کهن به چهار معنا بهکار رفته است: نام امیرنشین یا کشور سلطنتی؛ نام یک قبیله؛ نام یک سلسله؛ و لقب شخصی یا نام فرمانروای این سلسله.
واژهی «یوئهچی» (Yueh-chih) شاید اشاره به «خانوادهی ماه» یا «تبار ماه» بوده باشد. اشاره به «قرص ماه» در آثار فلسفی چینی جالب توجه است و شاید برخی از جنبههای اسطورهشناسی کوشانی در آن وجود داشته باشد؛ زیرا شمار قابل توجهی از علایم مربوط به «قرص ماه» در جامعههای هندو-سکایی یافت میشود.
عجب آنکه در هندوستان نام کوشان در منابع تاریخی و نیمهتاریخی بهچشم نمیخورد. شاید این اقوام را، با گونههایی از واژههای «تخاری» مانند «توشاکا» (Tus`raka) و «توشارا» (Tushara) و «توخارا» (Tukhāra) و مانند آنها مینامیدند. پس از کاوش در تپهی نزدیک ماثورا تعدادی نقوش کوشانی بهدست آمد که اهالی دهکدهی محل آن را «توکری تیلا» (Tokrī Tīlā) بهمعنای «تل تخارها» مینامند، هرچند در زبان هندی نو، این اصطلاح تنها برای مشخص کردن بیگانگانی که از شمال سرازیر شدند بهکار رفته است. نکتهی که احتمالاً مربوط به این موضوع میشود، این است که در نوشتههای کهن غربی، از یک طایفهی با نام «تخاری» جزو چهار یا پنج قومی نام برده میشود که در اواسط سدهی دوم پیش از میلاد، ناحیهی باکتریا را فتح کردند. از نوشتههای چینی بر میآید که قوم یوئهچی در همان زمان وارد این ناحیه شدند و از اینرو، تصور میرود که دو قوم تخاری و یوئهچی به منزلهی یک گروه قومی تلقی میشدند.
بنابراین، منابع کهن هندی از کوشانیان با نام «تخارها» (Tokharas) یاد کردهاند و در منابع چینی نام «تخارها» بهصورت «تاهیا» آمده است.
▲ | خاستگاه و قومیت |
گفته میشود، یوئهچیها اتحادیهای از اقوام کوچنشین آریایی بودند که خاستگاه آنها در دشت تاریم بود. حوزهی رود تاریم، منطقهی وسیعی در غرب چین است که آنرا ترکستان چین میدانند. اما قومیت کوشانیان مدتها مورد گفتگو دانشمندان بوده و در مورد آن فرضیههای زیادی ارائه شده است.
با این وجود، عدهای آنها را ترک و یا تبتی نامیدهاند و این امر بر پایهی جنبههای ظاهری، نوع پوشش، زبان و تاریخ کهن آنها بوده است. ابوریحان بیرونی آنها را بازماندگان یک قبیلهی ترک بهنام «شاهیا» (Shahiya) و اصل آنها را تبتی میپندارد و میگوید که نخستین فرد این قوم «برهت تتگین» (Barhattatkin) بوده است. وی یادآور میشود، که جامههایی به سبک ترکان میپوشیدهاند و قبایی کوتاه، که از جلو باز بوده بر تن میکرده و کلاهی بر سر مینهادند، چکمه بر پا داشتند.
کونوف (Konov)، این دلایل را رد میکند و نظریهی آریایی (هندو-ایرانی) بودن آنها را با تکیه بر نظریات جویس (Joyce) چنین ذکر میکند: کوشانیان از لحاظ اصل و نسب آریایی بودهاند، آنها دارای بینی پهن و نیز ویژگیهای «هومو آلپینوس» (Homo Alpinus) هستند که نمونهی آنها بهطور زیاد، در ترکستان چین (سین کیانک کنونی) دیده میشود. فرضیهی تبتی بودن آنها بر این اساس است که یکی از دانشمندان بهنام «مک گریندل» (Mc Grindle)، قبیلهی یوئهچی را از اصل و نژاد تبتی میداند.
اما این مطالب، تصویر واقعی دربارهی هویت کوشانها بهدست نمیدهد، زیرا دانشمندان تفاوت میان اصطلاحات مربوط به «قومیت» و «ملیت» نگذاشته و روزگار کوشانها را در نظر نگرفتهاند. با بررسی جمجمهها، یا زبان آنها، نمیتوان معیار درستی بهدست داد و دو گروه را که از لحاظ زبانی به یکدیگر شباهت دارند، از نظر مردمشناسی نمیتوان الزاماً آنها را پیوند داد. به هر حال، اگر مجاز باشد که اصطلاح ملیت در مورد کوشانیان بهکار رود، شایستهترین واژه برای ملیت آنها، خود کلمهی «کوشانی» است، زیرا دولت اصلی آنها به همین نام شهرت داشت.
از سوی دیگر، باباجان غفوروف، در کتاب تاجیکان مینویسد: «طبری نوشته است که بهرام گور که از ۴۲۱ میلادی تا ۴۳۸ میلادی پادشاه ساسانی بود، با ترکها جنگیده است. فردوسی هم از شکست ترکها بهدست بهرام گور سخن گفته است و این در حالی است که در زمان بهرام گور هنوز ترکان به این ناحیه نیامده بودند، بنابراین دربارهی کدام ترکها سخن رفته است، مارکوارت نظر دارد که بهرام گور در واقع با خیونیان جنگیده بود. در ایران گمان میکردند یا میدانستند که بین خیونیان نو آمده و کوشانیان از قدیم معلوم یک نوع ارتباط وجود دارد. بهقول طبری، بهرام گور در آن زمان یک قسمت از خاک هندوستان را که در آن نقاط ملک کوشانیان وجود داشت، میخواست به مملکت خود ملحق کند. تاریخدان ارمنی نیز بهنام یگیشه وارداپت خبر میدهد که یزدگرد دوم ناگهان به کشور خیونیان تاخت که آنها را کوشانیان هم میگویند. خلاصه دو مآخذی که اصلاً هیچ ارتباطی با هم ندارند، خیونیان را با کوشانیان پیوند دادهاند و این امر ثابت میکند که جدا کردن خیونیان از کوشانیان نشاید.»
باز همو میافزاید: «در مآخذ زبان پهلوی و زرتشتی، هیتالیان با خیونیان و در مآخذ عربی، هیتالیان با ترکها و در مآخذ ارمنی، هیتالیان با کوشانیان آمیخته شدهاند و این یکی از دلایلی است که مطالعه در مورد تاریخ این منطقه را مشکل ساخته است.»
بهرغم این، قدیمیترین فرضیهها بر شباهت نام یوئهچیها با گوتها و ماساگِتها استوار بود، اما گوتها هیچ ارتباطی با اقوام باستانی باشندهی آسیای میانه در سدهی دوم پیش از میلاد نداشتند. ارتباط یوئهچیها با ماساگتها نیز که در سدهی پنجم پیش از میلاد در دشتهای شرقی دریای مازندران (خزر) و دریاچه آرال میزیستند، غیرمنطقی است. از اینرو، برخی از خاورشناسان آنها را همان قوم آریایی تخار میدانند.
بنابراین، به احتمال قوی، یوئهچیها میبایست از تبار سکاها (Scythians) باشند. این راه حل با در نظرداشت موقعیت آسیای میانه در سدهها سوم و دوم پیش از میلاد بیش از هر فرضیهی دیگری معقولتر بهنظر میرسد.
▲ | پیشینهی تاریخی |
طایفه یوئهچی برای نخستینبار در تاریخ، با اتکا به منابع چینی، بهصورت بیابانگردانی ذکر شدهاند که در اوایل سدهی دوم پیش از میلاد، «با چارپایان خود»، در شمالغربی استان کنونی کانسو (Kansu) در چین، در حاشیهی جنوبشرقی صحرای گوبی (Gobi)، در رفت و آمد بودند. آنها در یک سلسله مبارزات طولانی میخواستند زمینهایی را از دست طایفهی «هسیونگ-نو» (Hsiung-nu) - که اغلب آن را طایفهی «هون» میدانند - بیرون بیاورند، ولی موفق نشدند و سر انجام به طرف غرب رانده شدند. شاید این واقعه در حدود ۱٦۵ پیش از میلاد روی داده باشد. در هر صورت، بخشی از طایفهی یوئهچی از آن جدا شد و به طرف جنوب غربی رفت و در حاشیهی شمالشرقی فلات تبت اقامت گزید.
این طایفه پس از ترک مرزهای چین و پیش از ورود به منطقهی جیحون، با دو اتحادیهی دیگر به جنگ پرداخت. یکی از آنها قوم سای (Sai) بود که از گروههای متفاوتی تشکیل یافته و بعضی از آنها را طایفهی یوئهچی شکست داد و به جنوب «کی-پین» (Ki-pin) راند، که بهنظر دکتر رقیه بهزادی، هنوز منطقهی ناشناخته به شمار میرود؛ اما دکتر محمدجواد مشکور، آن را با ایالت رخج، و دکتر سر کار با نورستان کنونی و مناطق شرقی آن یکی میداند. سپس، یوئهچی اراضی سای را در درهی رود ایلی (Ili) و سواحل دریاچهی ایسیک-کول (Issik-Kul) به تصرف درآوردند. برخی از دانشمندان طایفهی سای را شکاهایی (Shaka) یا اسکاییها یا سکاها میدانند که پیش از مسیحیت در درهی سوات (Swat) و گندهارا (Gandhara) باشنده شدند. سپس، سکاها یا هندوسکاییان در ایالت زرنگ تأسیس سلطنت کردند و آن ایالت از آن پس سکستان (سیستان = سجستان) نامیده شد. در حوزهی رود ایلی، طایفهی یوئهچی نیز با قبیلهی وو-سون جنگید و آنها را در آغاز شکست داد. ولی بعد، آنها طایفهی یوئهچی را مغلوب کردند و از آن منطقه بهسوی غرب راندند. دومین شکست طایفهی یوئهچی در حدود ۱٦٠ پیش از میلاد، یا پس از آن روی داد.
خروج یوئهچی هنگامی به پایان آمد که آنها پس از گذشتن از فرغانه به منطقهی جیحون و نواحی آباد آسیای مرکزی و شمال افغانستان امروزی مانند باکتریا و خوارزم رسیدند. در حدود ۱٢۹ پیش از میلاد، یکی از سرداران چینی بهنام چانگ-چیاین (Chong-ch`ien) از اقامتگاه یوئهچی دیدن کرد و گزارش داد که آنها در شمال جیحون زندگی میکنند، ولی باکتریا را در تصرف دارند. بیشتر دانشمندان معتقدند که یوئهچی اندکی پیش از ورود چانگ-چیاین، یعنی در حدود ۱٣۵ پیش از میلاد به آنجا وارد شده بودند و پس از آن، از آن رود گذشتند و خود باکتریا را اشغال کردند. منابع غربی مینویسد که چهار طایفه به باکتریا حمله بردند و آن را فتح کردند و شاید یوئهچی را بتوان جزو طوایف اول یا دوم بهحساب آورد.
اطلاعات مربوط به سکونت آنها در باکتریا بسیار اندک است، ولی این نکته را میتوان یادآور شد که یوئهچی از تمدن شهری و تجاری مربوط به نواحی هندویونانی باکتریا بهرهمند گردید. دلیل بارز این اکتساب، استفاده از الفبای یونانی و احتمالاً از زبان این منطقه از سوی طایفهی یوئهچی بود و این موضوع از سنگنوشتهی مفصل سرخ کتل، که مربوط به سدهی دوم میلادی است، مستفاد میشود.
بههر صورت، یوئهچیها در حدود هفتاد پیش از میلاد از جیحون گذشته، در تخارستان (قطغن و بدخشان در شمال افغانستان امروز) برقرار شدند. در این ایام، قومی بهنام «تخار» یا «توغر» - در این ناحیه - ظاهر میشود. نکتهی مشکوک این است که آیا یوئهچیها و تخارها قومی واحد بودند، یا یوئهچیان پس از تسلط بر قوم تخارها بهنام آنان خوانده شدهاند. گروهی از این قوم که بهزبان تخاری موسوم به لهجهی «الف» سخن میگفتند، خود را آرسی (Arsi) مینامیدند.
تخارها متمدن و تجارتپیشه بودند و با یوئهچیهای شمال جیحون مناسبات دوستانه و خویشاوندی نزدیک داشتند. سرزمین تخارها (تخارستان) پیش از ورود یوئهچیها به پنج ولایت تقسیم میشد و در هر یک امیری حکومت میکرد. یوئهچیها، پس از ورود به شمال افغانستان و نفوذ در تخارستان این تقسیمات را حفظ کردند. دکتر رقیه بهزادی مینویسد:
- شمار جمعیت یوئهچی، در حدود ۴٠٠٠٠٠ نفر بوده که به پنج گروه تقسیم میشدند، و به هر یک از آنها حاکمی حکومت میکرد که او را به زبان چینی «هسی-هو» (Hsi-hu) مینامیدند. این کلمه ظاهراً آوانویسی ِ کلمهی «یاووگا» (Yavuga) یا «یاووا» (Yavua) (به زبان یونانی زائوی = Zaooy) است، که لقبی ترکی بوده و بر روی قدیمیترین سکههای کوشانی دیده میشود. شاید این لقب از لحاظ قدرت سیاسی در درجهی دوم اهمیت بوده است، و اگرچه مدرکی مربوط به پایتختی مستحکم بهنام «لان-شیه» (Lan-Shih) در دست داریم، ولی دربارهی شخص متنفذی که قدرت عالی را اعمال کرده باشد، مدرکی موجود نیست.
بعدها، رئیس کوشانی یوئهچیها که امیر یکی از این ولایات بود، چهار امیر دیگر را مغلوب کرده و دولت یکپارچه تشکیل داد که در تاریخ، دولت کوشانی نام گرفت.
▲ | امپراتوری کوشانی |
عصر کوشانی را تاریخنگاران به سه دوره تقسیم کردهاند: نخست، کوشانیهای بزرگ، دوم، کوشانیهای خرد یا کیداریها، سوم، بازماندگان کوشانیهای خرد یا رتبیلها.
شاهنشاهی کوشانی، در دورهی کوشانیهای بزرگ پدید آمد. این امپراتوری عظیم، در سدهی اول میلادی، از واحههای آسیای مرکزی تا درهی رود گنگ گسترده بود، و بهوسیلهی قومی متشکل از بیابانگردان که فرمانروایان آنها نام کوشان را بر خود نهاده بودند، پا به عرصهی تاریخ گذاشت. این فرمانروایان که افرادی مقتدر بودند، بر سرزمینی حکومت میراندند که در محل التقای سه حوزهی فرهنگی بود: جلگههای آسیای مرکزی، بخش شرقی سرزمینهای آریایی که یونانیان آنرا آریانا میخواندند (افغانستان امروزی) و شبه قارهی هند.
طایفهی یوئهچی، پس از حدود یکصد سال اقامت در باکتریا، تحت سیطرهی یکی از رؤسای پنج گروهی قرار گرفت که این طایفه را تشکیل میداد و کوآی-شانگ (Kuei-Shuang) نام داشت. این شخص چهار گروه رقیب دیگر را از میان برداشت و بر تخت فرمانروای نشست و نام سلسلهی خود را به تمام آن طایفه داد. هرگاه سال ۱٣۵ پیش از میلاد، تاریخ ورود کوشانیان به منطقهی جیحون در نظر گرفته شود، این وحدت تحت فرمان کوآی-شانگ، نباید قبل از ٣۵ پیش از میلاد، روی داده باشد. در اینکه، این واقعه در چه تاریخی پس از آن روی داد، اختلافنطر وجود دارد، و در اینجا تاریخ کوشانیان بحثبرانگیز میشود، اما با توجه به پژوهشهای اخیر، سال ٣۵ پیش از میلاد را میتوان تاریخ تخمینی این حوادث دانست. این حادثه در آغاز تاریخ دولت کوشانی است که عبارت از وحدت آن و ادامهی نفوذش به جنوبشرقی افغانستان است. مردی که سیاست وحدت طایفهی یوئهچی را رهبری کرد، در اسناد چینی، چیو-چیو-چوئه (Ch`iu-Chiu-Chueh) نام داشت و این همان شخصی است که نام او بر روی سکههای مسی کوشانی - بهصورت «کوجولا کدفیزس» (Kujula-Kadphises) - دیده میشود (کوجولا، نام این فرمانروای کوشانی و کدفیزس، نام خانوادهاش بود). این خود، آغاز سلسلهی کوشانی بهشمار میرود . شواهد سکهشناسی و سالنامههای چینی در اینجا یکدیگر را تکمیل و گواهی میکنند.
دولت کوشانی، در زمان کانیشکا، سومین پادشاهی که لقب او نام سلسلهی کوشانو (Kanishka) را بههمراه داشت، به حد اعلای قدرت خود رسید و قلمرو آن تا شبه قارهی هند گسترش یافت.
با این حال، امپراتوری کوشان صحنهی حوادث مهمی در تاریخ تمدن آسیای مرکزی، سرزمینهای آریایی و شبه قارهی هند بهشمار میآید. از هندوستان، آیین بودایی از طریق این امپراتوری، بهسرعت به شهرهای ناحیهی تارم وارد شد و به چین نفوذ کرد و چینیان را به این آیین درآورد، و از راههایی گذشت که بر اثر تجارت گشوده شده و به «جادهی ابریشم» معروف بود. زیرا از مسیر سرزمین کوشان (کوشانشهر) بود که کالاهای تجملی چین، به آسیای غربی راه یافت. اشراف کوشانی از آیین بودایی پیروی کردند و تندیسهای شگفتانگیزی از بودا - بهویژه در بامیان - برپا داشتند. اصول دینی بودایی مورد توجه شدید مردم قرار گرفت و در واقع، چنین بهنظر میرسد که، با نیازهای روانی آنان هماهنگی داشت.
امپراتوری کوشانی یکی از نیروهای عمدهی روزگار خود بهشمار میرفت و لشکرهای آن با قوای چینی، پارتی، پارسی و هندی درگیر شدند. کوشانیان بهصورت نیروی عمدهای در عملیات سوقالجیشی پارتها و همچنین، بهطور غیر مستقیم رومیها، درآمدند. سه سدهی اول میلادی، به منزلهی عصر تماسهای وسیع جهانی، و اختلاط افراد و کالاها و آرمانها در سراسر جهان متمدن بود و در هنر کوشانها، این مرحله به وضوع بازتاب یافته است.
▲ | قلمرو کوشانیان (کوشانشهر) |
از آنجا که قلمرو اقتصادی کوشانیان فراتر از مرزهای سیاسی آنان بوده است، تعیین دقیق قلمرو آنان برای تاریخنگاران دشوار شده است. بهرغم این، شمال تاجیکستان، ازبکستان، تمام افغانستان، جنوب پاکستان کنونی و بخش شمالی هند، و همچنین مناطق واقع در بخش سفلی رودخانهی سند و از سوی غرب، قسمتهای از خراسان کنونی، از جمله مناطقی هستند که میتوان در چهارچوب قلمرو کوشانیان بهشمار آورد. البته منابع تاریخ، پامیر و مناطق قرقیزستان و قزاقستان را نیز از نظر تجارت و راههای ارتباطی تحت تسلط کوشانیان بهحساب میآورند؛ چون از این مسیرها بود که کانیشکا حملهی خود به چین را عملی کرد.
▲ | شاهان کوشانی |
در میان شاهان کوشانی، اولین پادشاهی که بهوسیلهی سکههایش شناخته شده، هریوس یا هرایوس (Heraios) یا هرمیوس است. وی احتمالاً از ۵ پیش از میلاد تا ۴۵ میلادی حکومت میکرده است [ویکی پدیا، دانشنامهی آزاد، فرمانروایی او را بین ۱–۳۰ میلادی نگاشته است] و نخستین شاه کوشانی است که به پیشرفتهای نظامی دست یافته بود.
سکهی نقرهیی هریوس، به وزن ۱۵،۵٣ گرم و قطر ٢۹ میلیمتر، مربوط به نیمهی اول قرن نخست میلادی، متعلق به موزهی بریتانیا
گریب او را شخصیت تاریخی نمیداند و مینویسد: «بهنظر میرسد که هریوس نام مبضوط بر سکههای منقوش به گاو نر و شتر بوده که در حقیقت از سری سکههای ضربشده توسط کوجولا کادفیس بودند.» بنابراین، احتمالاً شخصی بهنام هریوس یا هرمیروس یا سنب در تاریخ وجود نداشته است و همهی این سکهها را کوجولا کدفیزس در قرن اول میلادی، بین ۵٠ تا ٨٠ میلادی، ضرب کرده، که سکههای نقرهای را در شمال هندوکش با نامهای: هریوس، هرمیروس و سنب ضرب میکرده و سکههای مسی را، در مناطق تاکسیلا (Taxila) (در شمالغرب پاکستان)، بهنام خودش و، در شمال هندوکش، با نام سوترمگاس، ضرب میکرده است؛ ولی در میان شاهان کوشانی چنین عملی متداول نبوده است که بهنامهای مختلفی به ضرب سکه بپردازند؛ از اینرو، احتمالاً هریوس کسی بوده که پیش از کوجولا کدفیزس حکومت میکرده است. وین جی. سلیس (Wayne G. Sayles)، نویسنده و سکهشناس آمریکایی (American Numismatist) مینویسد:
- هریوس رئیس قبیلهی کوشان، یکی از پنج قبیلهای یوئهچی، که احتمالاً در قرن اول میلادی در باختر (بلخ) فرمانروایی داشت، به اسم خود سکه ضرب کرده و در آن درج نموده است: «هریوس، فرمانروایی کوشانیها» (The tyrant Heraos, of the Kushans).
بهگفتهی دکتر فرهنگ خادمی ندوهشن، دربارهی سران قبایل کوشان، تا زمان ضرب سکه توسط هرمیوس، هیچگونه اطلاعی در دست نیست.[فرهنگ خادمی ندوهشن، تاریخ کوشانیان با استفاده از منابع باستانشناسی، پژوهشنامهی علوم انسانی، ص ۱٢٨]. در حالیکه در ویکیپدیا، دانشنامهای آزاد آمده که: «پیش از او «سپادبیزس» (Sapadbizes)»، فرمانروایی یوئهچی در باختر بود.»[*] اما برخی از منابع دیگر هریوس را آخرین شاه یونانی باختر شناختهاند:
-
سسو-ما-چین، مورخ چینی، حکایت میکند که کوجولا خادفسیس، بزرگ یوچیه، پنج قبیله یوچیه را متحد ساخت و از طریق کوهستانهای شمالی وارد شبهقارهی هند شد و در کابل و کشمیر استقرار یافت و هرمائوس (آخرین شاه یونانی) را شکست داد.[تاپار، رومیلا، تاریخ هند، ترجمهی همایون صنعتیزاده، ج ۱، ص ۱٢۱]
سکهی نقرهیی سپادبیزس، که در حدود ٢٠ تا ۱ پیش از میلاد، فرمانروایی یوئهچی در باختر بود. این سکه از شهر قندوز در شمال افغانستان بهدست آمده است.
بههر حال، پس از او کوجوله کادفیز (Kujula Kadphises)، در ۴۵ میلادی حکومت خود را آغاز کرده و معاصر گوندوفر (Gondophares)، پادشاه دولت هندوپارتی بوده است که در غرب رودخانهی سند از پیشاور تا کابل (گَنداره یا گندهارا) و همچنین بر زرنگ و رخج و پنجاب فرمان میراند.
دربارهی کوجوله کادفیز اطلاعی دقیقی در دست نیست. در منابع چنینی از او بهعنوان کسی نام میبرند که با آنسی جنگیده و قلمرو کابل کائو-فو (Kao-Fu) را تسخیر نموده است و همچنین بخش جغرافیایی کیپین (Ki-pin) را - که در ادوار مختلف تاریخی نام محلهای متفاوتی بوده - تصرف کرده است. عبدالحی حبیبی مینویسد:
-
کوجولا کادفیزس، بنیانگذار امپراتوری کوشان، در مدت دراز سلطنت خویش توانست که بقایای شاهان یونانی و پارتی را مستأصل ساخته و نفوذ خود را در تمام خاک آریانا محکم سازد و شالودهای بزرگترین امپراتوری افغانستان (شرق سرزمینهای آریایی) را بگذارد.[حبیبی، عبدالحی، تاریخ مختصر افغانستان از زمان قدیم تا خروج چنگیز، کابل: انجمن تاریخ، ۱٣٦۴ خ، ج ۱، ص ٦٣]
با این وضع، کوجوله، مقارن با آغاز عصر مسیحی، شاهنشاهی کوشانیان را بنیاد نهاده و در سن ٨٠ سالگی درگذشته است.
-
کوجولا اندکی پس از نیمه سدهی اول میلادی در هشتاد سالگی درگذشت و پسرش ویما خادفسیس جانشین او شد. ویما سکهی طلایی ضرب کرد که نشاندهندهی نفوذ عمیق هندی است. سکههای او برخلاف پدرش تقلیدی است از سکههای دینار رومی که در پی تجارت با روم حتی در آسیای مرکزی شناخته شده بود.[تاپار، رومیلا، پیشین، ج ۱، صص ۱٢۱-۱٢٢]
این در حالیست که بهگفتهی ریچارد نلسون فرای «پادشاه بینامی به جانشینی کوجولا کادفیزس رسید که او را تنها سوترمگاس (Sotermegas)، بهمفهوم «رهانندهی بزرگ» میخواندند، که بر سکههای او زده میشد. اما در یونانی او را با لقب «شاهشاهان» خواندهاند که بالاتر از کوجولاست و سکههای او را در کاوشهای شمال باختریان و ماثورا پیدا کردهاند[نلسون فرای، ریچارد، تاریخ باستانی ایران، ترجمهی مسعود رجبنیا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم - ۱٣٨٢ خ، ص ۴٠۹]» و این نشاندهندهای حوزهی فرمانروایی اوست که وی در باکتریا و یا دستکم در بخش شمالی فرمانروایی میکرد.[فرای، میراث آسیای مرکزی، ترجمهی آوانس آوانسیان، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول - ۱٣٨٦ خ، ص ۱٦٣]
پس از این فرمانروایی بینام کوشانی (سوترمگاس)، ویما کادفیزس (Vima Kadphises) به فرمانروایی رسید. بهنظر میسد که او در حدود ٧٨ تا ۱۱٠ میلادی فرمانروایی کوشانیان بود. او نخستین فرمانروای کوشانی است که سیاست توسعهطلبانهی کوجولا کادفیزس را دنبال کرد[معیری، هایده، باختر به روایت تاریخ، ص ۱٣۴] و از ضعف پارتها بهواسطه جنگ با رومیان نهایت استفاده را بُرد و بر متصرفات پارتها چیره شد و سیستان، هرات و رخج را از چنگ آنها درآورد و قلمرو خود را تا شرق پنجاب و سراسر هند غربی گسترش داد.[مشکور، جواد، ایران در عهد باستان، ص ٣٧۵]. او پس از تصرف درهی علیای ایندوس (سند)، یک «چه-یانگ» (ساتراپ یا فرماندار) را برای ادارهی امور آن منطقه گمارد که بهنام یوئهچی فرمان میرانده است. بههمین دلیل ویما کادفیزس را اولین شاه کوشانی میدانند که بر هند استیلا یافت و حکومت کوشانیان را با تسخیر هند گسترش داد.
بزرگترین شاهنشاه کوشانی کانیشکا است که همگان او را سردودمانی میدانند که نامشان با ایشکا (-ishka) پایان مییابد، زیرا پس از او واسیشکا و سپس هویشکا به تخت نشستند[فرای، تاریخ باستانی ایران، ص ۴۱۱]. کانیشکا در زمان فرمانروایی خود که دستکم بیستوسه سال حکومت کرد، و بنابر کتیبههایی که نام او را دارد دورانی ویژه برپا ساخت و در این دوره بود که امپراتوری کوشان به اوج رسید[فرای، همان، ص ۴۱۴].
بهرغم اهمیت این شاهنشاه کوشانی، دربارهی آغاز سلطنت او در میان دانشمندان اختلاف است. علت عدم شناسایی اوایل سلطنت او این است که بسیاری از مدارک مربوط به روزگار او از میان رفته است. گروسه بر این باور است که سلطنت او از ۱٢٨ تا ۱۵٠ میلادی بوده[] تاریخی را که گیرشمن برای عصر کانیشکا در نظر گرفته است ۱۴۴ میلادی است[]. اما دانشنامهی بریتانیکا، از قول دانشمندان، آغاز حکومت او را با تکیه بر مدارک باستانشناسی و مبتنی بر آزمایشات کربن ۱۴ و غیره حدود سال ٧٨ میلادی نگاشته است. بههر حال، آغاز تاریخ سلطنت کانیشکا هرچه باشد، در دوران او دولت کوشانی به اوج عظمت خود رسید و یکی از مقتدرترین چهار قدرت منطقه در کنار چینیها، رومیها و پارتها بود.[] قلمرو حکومت کانیشکا، گذشته از افغانستان شرق ایران و حوزهی تاریم و ترکستان چین و شمالغربی هند و سواحل گنگ را دربر میگرفت و پاتالیپوترا پایتخت قدیم موریا بهدست او افتاد. وی برای انتقامگرفتن از چینیها از متصرفات هندی خود از راه واخان گذشته ولایات کاشغر و یارکند و ختن را فتح کرد، و دامنهی فتوحات خود را تا درهی رود تاریم رسانید، و سلطنت کوشانی را از هر طرف بهیکی از چهار رود: جیحون، سند، گنگ و تاریم امتداد داد و پسر پادشاه کاشغر و برخی از امیرزادگان چین را به گروگان با خود به پایتخت خویش در بگرام آورد. همچنین در جنگی که بین کانیشکا و بلاش چهارم، شاه پارت بهوقوع پیوست، بلاش محاصره شد و شکست خورد. در متن سریانی مربوط به زمان پلاش چهارم، بهطور مبهم بیان شده است سپاه بزرگ پارت مرکب از مادها و پارسها که بهسوی قلمرو کوشانیان حمله برده بودند، تلفات سنگین دیدند. با این حال، کانیشکا که لقب شاه گندهارا را داشت و جانشینان پُراقتدار او بیشتر توجه به هند و ثروت آن کشور داشتند. در نظر کوشانیها هند پرثروت، جاذبتر و سودمندتر از نواحی بیابانی شرق ایران مینمود.[مشکور، محمدجواد، ایران در عهد باستان، ص ٣٧٧]
▲ | سیاست و اقتصاد کوشانی |
ویما کادفیزس و جانشین او تمام قلمرو یوئهچیان و تخاریان را با بخش بزرگی از سرزمین سکاها بهتصرف خود درآوردند. از زمان ویما، کوشانیان با امپراتوری روم روابط تجاری و فرهنگی برقرار ساختند و در عهد این پادشاه دولت کوشانیان بر سه قسمت جادهی ابریشم تسلط یافت.
▲ | تمدن و فرهنگ کوشانی |
▲ | پایگاههای باستانشناسی |
از پایگاههای باستانشناسی مهم دورهی کوشانیان میتوان به سایتهای چون: طلاتپه، سُرخکوتَل، بگرام و هده اشاره کرد.
◼ سرخکوتل نام یک پایگاه باستانی مربوط به جنوب سرزمین باستانی باختر و در نزدیکی شهر پُلخمری در شمال افغانستان است. وجود نمادهای آریایی در فرهنگ کوشانی از همه بیشتر در ویرانههای بهجایمانده از مجموعه نیایشگاهی زرتشتی سُرخکوتَل، با پلکان (راهزینه) پیشرفته، واقع شمال هندوکش در نزدیکی شهر پُلِخُمری، مرکز ولایت بغلان دیده میشود. کاوشهای سرخکوتل بین سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹٦٦ همزیستی آیین خالص بومی زرتشتی، بدون هیچگونه تاثیرپذیری از بوداگرایی، را در این منطقه نشان میداد. به نظر میرسد کانیشکا از هر دو آیین بودایی و آیین آریایی میتراییسم استقبال کرده است. قطعاتی از تندیس کانیشکا در سرخکوتل پیدا شده که از آثار نفیس باستانی موزیم ملی افغانستان در کابل بهشمار میروند.
▲ | گنجینههای بهجایمانده |
عصر کوشانیان، زمان اوج هنر و تاثیرات مذهبی در دورهی تاریخی شرق سرزمینهای آریایی است. اگرچه نخستینبار سکههای دورهی حکومت هخامنشیان از چمن حضوری کابل بهدست آمده و در دورهی حکومت یونانی-باختر، ضرب سکه در افغانستان متداول بوده است؛ چنانکه کوجولا کدفیزس به تقلید پادشاهان یونانی-باختر، سکههای بزرگ مسی زده و تعداد زیادی از آن سکهها از ولایت کابل و کوهدامن و جاهای دیگر در مشرق افغانستان پیدا شده است، اما اولین سکههای طلا در شرق سرزمینهای آریایی متعلق به این دوره است. این سکهها را الگوی ضرب سکههای طلای بعدی شاهان هند - همچون سکههای شاهان گوپتاها - باید دانست. سکههای کوشانی در سیستم داد و ستد پولی در منطقه تأثیر بسیار گذاشتند. نقش الهههایی که بر پشت این سکهها دیده میشود، وضعیت استثنایی هنر و مذهب این عصر را به نمایش میگذارد. تقریباً از زمان کانیشکا به بعد بود که تغییرات مهمی در شرق سرزمینهای آریایی صورت گرفت. پیش از این هنرمندان علاقهای به ساخت تندیس نداشتند؛ اما از این زمان نقش الههها بر پشت سکهها به وفور پدیدار میشود. بسیاری از سکههایی عهد کوشانیان، با نوشتار یونانی و خروشتی، تا امروز به یادگار مانده است.
سکههای کوشانی
سکههای شاهان کوشانی، مدارک گرانبهایی از تاریخ و فرهنگ و هنر و مذهب پیش از اسلام افغانستان بهشمار میروند. این سکهها که از جنس طلا، نقره، و مس ضرب شدهاند، از نظر تاریخنگاری استفاده از آن بهمانند بررسی کتیبهها و نقش برجستهها، بسیاری از مسایل تاریخی را روشن میسازد. بر این سکهها، که به زبان باختری و خط یونانی ضرب شده، تصویر شاهان کوشانی، ... و ... بهنظر میرسد. چهرهپردازی شاهان بر روی سکهها را، کوشانیان و جانشینان آنها، به الهام از سنّت یونانی-باکتریایی، بهصورت هنری مهم درآوردند، که، در ضمن، منبعی لایزال از اطلاعات تاریخی است (روزنفلد[۴٣۹]، لوحههای یک-پانزده).
نام شاهنشاه | دوران حکمرانی | تصویر سکه |
---|---|---|
کوجولا کدفیزیس | حدود ٣٠–٨٠ | |
ویما تاکتو | حدود ٨٠–۹٠ | |
ویما کادفیز | حدود ۹٠–۱٠٠ | |
کانیشکا یکم | حدود ۱٠٠–۱٢٦ | |
هوویشکا | حدود ۱۴٠–۱٨٣ | |
واسودِوا یکم | حدود ۱٨۴–٢٢٠ | |
کانیشکا دوم | حدود ٢٢٠–٢۴٢ |
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
دکتر ذبیحالله صفا، کوشانیان و داستانهای ملی ایران
مهدیزاده کابلی، پیشینهی تاریخی کوشانیان
[▲] پینوشتها
مشکور، محمدجواد، ایران در عهد باستان، ص ٣٧۴؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب مینویسد: «کوشانیان تیرهیی از عشایر یوئهچی بودند که در اواخر عهد اشکانی با غلبه بر قسمتی از نواحی شرقی فلات، بر بخش عمدهیی از جادهی ابریشم دست یافته بودند.» (زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران - ایران قبل از اسلام -، ص ۴٢۱)
میر غلاممحمد غبار مینویسد: «قبایل سیتی اصلاً در کاشغرستان ساکن و با چین همسایه بودند. اینها همچنان در حوزهی سیحون، شمال بحیرهی خزر و شمال بحیرهی سیاه زیست میکردند و از قرن هفتم تا قرن سوم قبل از میلاد از تیانشان تا ارال گسترش یافتند. کوشانیها یا یوئهچیها، شرقیترین قبایل سیتی است، که بین توئن هوانگ و کی لین سکونت و با هوانگ نوها زدوخورد داشتند. کوشانیها بالاخره در اثر فشار هیوانگ نوها از مسکن خود جدا و از حوزهی ایلی و تارم گذشته، وارد اراضی سیحون و جیحون شدند. از فشار همینها بودکه قبایل سکایی به شمول تخارها از آنجا در افغانستان ریختند و از آنجمله، تخارستان بهنام تخارها موسوم گردید. اما یوئهچیها خود در قرن اول قبل از میلاد جیحون را در شمال افغانستان عبور و باختر را اشغال کردند.» (افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ۴۹).
سر کار، تاریخ و سرحدات دولت کوشانیها، ترجمهی حمیدالله صدیقی، تحقیقات کوشانی، سال دوم، شمارهی دوم، حوت ۱٣۵٨، ص ٢٣
كتبیهی سرخ كتل را گروه باستانشناسان فرانسوی در سال ١٩۵٧ در منطقهی بغلان در شمال افغانستان كشف كرد. این كتیبه به خط یونانی و به زبان بلخی، یكی از شاخههای شمال شرقی زبان ایرانی میانه، است (MORGENSIERNE 1970, p. 125). درباره تاریخ بلخ آگاهی فراوانی در دست نیست. این سرزمین كهنسال در شمال افغانستان واقع است و از آن، هم در اوستا و هم در كتیبه داریوش در بیستون، یاد شده است. بلخ، در پی حمله اسكندر مقدونی، به مدت دویست سال در زمره مناطق یونانینشین درآمد. بهنظر میرسد كه، در این مدت، تمدن هلنی و نیز استفاده از زبان و خط یونانی در كنار زبان محلی بلخی در آن رواج یافته باشد. سرزمین بلخ از اواسط قرن دوم پیش از میلاد به تصرف قبایل یویهجی یا تخاریان در آمد و، از آن پس، بهنام آنها تخارستان نامیده شد. كوشانیان یكی از همین قبایل بودند كه از اوایل عصر مسیحی به قدرت رسیدند و به گسترش متصرفات خود پرداختند تا سرانجام امپراتوری كوشانی را برپا كردند. این امپراتوری، كه در حدود یك قرن دوام یافت، در دوران قدرت، بخش قابل توجهی از آسیای مركزی تا شمال هندوستان را در بر میگرفت. در این دوران، زبان بلخی بهعنوان زبان رسمی جانشین زبان یونانی شد؛ اما استفاده از خط یونانی در كنار خطوط دیگر از جمله خط بلخی و خروشتی، بهویژه در اوایل حكومت كوشانیان ادامه یافت. در عهد ساسانی، فرمانروایی كوشانیان رو به زوال نهاد و بخش غربی آن سرزمین به تصرف دولت ساسانی در آمد و آن دولت فرمانروایی با نام «كوشان شاهان» بر آن گماشت. (جعفری دهقی، محمود (از گروه فرهنگ و زبانهای باستانی، دانشگاه تهران)، نگاهی تازه به كتيبه سرخ كتل، نامه فرهنگستان، تابستان ۱٣٨٦، دوره ۹، شماره ٢ (پياپی ٣۴)، صص ۱۱٢-۱٢٦)
دکتر ذبیحالله صفا مینویسد: «امپراطوری وسیع کوشانی، در دورهی اشکانی و قسمتی از اوایل عهد ساسانی در مرزهای شرقی و شمال شرقی ایران از اواسط آسیا تا مصب رودخانهی سند گسترده و یکی از سه امپراطوری قوی آن روزگار بود که مراد از دوتای دیگر شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم شرقیست.» رجوع شود به مقالهی «کوشانیان و داستانهای ملی ایران».
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ افغانستانشناسی │ تاریخ افغانستان │ تاریخ افغانستان پیش از اسلام │ سلسلههای سلطنتی افغانستان