|
از عصب تا ذهن
مروری بر روشهای مطالعه شناخت
مروری بر روشهای مطالعه شناخت
قسمت سوم
دانش ، دانش مطالعهی ذهن، رفتار و مغز است. در سالهای اخیر روشهای بسیار زیادی جهت مطالعه علمی دانش شناخت ارائه شده است. در این مقاله، محمدرضا ابوالقاسمی دهاقانی، دارندهی دکترای علوم اعصاب شناختی و محقق پژوهشگاه دانشهای بنيادی، در سه قسمت که در شمارههای پیاپی ٦٠٢ و ٦٠٣ و ٦٠۵ به نشر رسیده است، به معرفی اجمالی این روشها میپردازد.
روشهای مطالعه یک دانش، نقش بسیار مهمی را در پیشرفت علوم بازی میکنند. در بسیاری از مواقع کشف یک روش جدید دریچهی جدیدی برای توسعهی آن علم باز میکند. برای نمونه کشف تلسکوپ را برای علم نجوم در نظر بگیرید. بسیاری از ایدهها و نوآوریهای علم نجوم بهوسیله تلسکوپ معنا پیدا میکند. به همین ترتیب، روشهای تکثیر و خالصسازی ژنها در علم ژنتیک، نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند. توجه به این نکته ضروری است که حتی قویترین روشها به تنهایی نمیتواند توسعهای در علم انجام دهند. وجود سئوال مشخص و دقیق در کنار علم است که میتواند برای پیشبرد علوم راهگشا باشد.
به دلیل ماهیت بین رشتهای علوم شناختی، روشهای آن نیز معمولاً از ترکیب و ایجاد رابطه بین روشهای علوم تشکیلدهنده دانش شناخت بهوجود میآید. برای نمونه روشهای تصویربرداری کابردی از مغز با روشهای روانشناسانه ترکیب شده و روشی جدید برای مطالعه رابطه بین مغز و رفتار بهوجود آورده است. با این مقدمه به سراغ روشهای مطالعه دانش شناخت میرویم.
در دو شماره قبل به روشهای: سایکوفیزیک، مدلهای رایانهای و روشهای ثبت از یک نورون به تنهایی، پرداختیم. در شماره قبل ثبت از تک سلول را در دو حالت جدا شده از موجود زنده و درون موجود زنده، مورد بررسی قرار دادیم. اینبار به روشهایی میپردازیم که فعالیت جمعیتی از سلولهای عصبی را تحت تاثیر قرار میدهند. روشهای متنوعی در این حوزه قرار میگیرند که بهدلیل کاربرد پزشکی و درمانی آنها، اهمیت زیادی پیدا کردهاند. جزئیات این روشها، شامل موارد تکنیکی بسیاری زیادی است که بیان همه آنها در یک مقاله دشوار است. بههمین دلیل، ما در این شماره مرور مختصری بر این روشهای مطالعه شناخت خواهیم داشت و در مقالههای مجزای آینده به تفصیل، هر کدام از آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
▲ | تصویربرداریهای ساختاری (Structural imaging) |
همانطور که در شمارههای قبل بیان شد، رابطه بسیار خوبی میان ساختار مغز و عملکرد شناختی وجود دارد. از اینرو یافتن ساختار دقیق قسمتهای مختلف مغز نقش مهمی در مطالعه عملکردهای شناختی بازی میکند. دو روش مهم یافتن ساختار مغز استفاده از برشنگاری رایانهای (CT = Computer Tomography) و تصویربردای بر مبنای تشدید مغناطیسی (MRI = Magnetic Resonance Imaging) است. در روش برشنگاری رایانهای، اشعه ایکس از زوایای مختلف به مغز تابانده میشود و عکسهای مختلفی از جهتهای متفاوت به دست میآید. این عکسها توسط الگورتیمهای رایانهای، به کار گرفته شده و ساختار مغز بازسازی میشود. شکل ۱-الف تابش اشعه ایکس از زوایای مختلف را نشان میدهد. در شکل ۱ب نمونهای از خروجی این روش را نشان میدهد. تصویربرداری معمولاً در یک محور انجام میشود و به کمک الگوریتمهای رایانهای، تصویر سایر محورها نیز بازسازی میشوند.
در روش تصویربردای بر مبنای تشدید مغناطیسی(MRI) اساس کار به ماهیت مغناطیسی عناصر سازنده مواد بر میگردد. یکی از اصلیترین مواد تشکیلدهنده بدن آب است. عنصر هیدروژن موجود در آب دارای خاصیت مغناطیسی است. میدانیم که خاصیت مغناطیسی جهتدار است (به عبارت دقیقتر، میدان مغناطیسی یک کمیت برداری است). هر کدام از عناصر هیدروژنی که در آب درون بدن ما است را میتوان بهعنوان عناصر مغناطیسی کوچکی در نظر گرفت. در شکل ٢-الف، این عناصر در حالت معمولی نشان داده شدهاند. خاصیت مغناطیسی مجموع این هیدروژنها، از حاصل جمع برداری این عناصر مغناطیسی کوچک بهوجود میآید. زمانی که هرکدام از عناصر مغناطیسی (هیدروژنهای آب) جهت لخواه داشته باشند، شکل ٢-الف، در مجموع اثر یکدیگر را خنثی کرده و میدان مغناطیسی برآیند آنها صفر خواهد شد. اگر این عناصر مغناطیسی را در مجاورت یک میدان مغناطسیی بسیار شدید (در حدود ١ تا ٣ تسلا) قرار دهیم. این عناصر مغناطیسی کوچک همجهت شده و در جهت میدان مغناطیسی بزرگ خارجی قرار میگیرند. همانگونه که در شکل ٢-ب میبینید، این بار دیگر عناصر مغناطیسی کوچک اثر همدیگر را خنثی نمیکنند و برآیند میدان مغناطیسی صفر نیست و قابل اندازهگیری است. در این حالتی که بیشتر هیدروژنها (عناصر مغناطیسی کوچک) همجهت شدهاند ما میتوانیم بهصورت کنترلشده و به کمک امواج رادیویی در آنها اعواج بهوجود آوریم (شکل ٢-ج). هیدروژنهایی که در آنها اعواج ایجاد میشود، از جهت میدان اصلی خارج شده و تمایل دارند که دوباره به وضعیت اول خود یعنی همجهتشدن با میدان بزرگ خارجی، باز گردند. این همجهتشدن در بافتهای مختلف مغز با سرعتهای متفاوتی انجام میگیرد. بر اثر این تفاوت سرعت میدان مغناطیسی با نرخ متفاوتی در بافتهای مختلف تغییر میکند. دستگاه MRI این تفاوتهای کوچک را اندازهگیری کرده و به این ترتیب ما به تصویر بسیار دقیقی از بافتهای مختلف مغز دست پیدا میکنیم. دقت مکانی این روش بسیار زیاد است و میتواند تفاوتهای جزیی را نیز نمایش دهد. شکل ٣ نمایی از تصویربرداری MRI از مغز انسان را نشان میدهد.
شکل ٢-الف، ب و ج به ترتیب عنصرهای هیدروژن را در حالت معمولی، حالتی که تحت تاثیر میدان مغناطیسی خارجی هستند و زمانی که موج رادیویی به آنها اعمال شده است، را نشان میدهد.
به کمک MRI میتوان از سایر ویژگیهایی که در تغییر نرخ میدان مغناطیسی هیدروژنها اثر گذارند، نیز استفاده کرد. برای مثال با توجه به خاصیت پخششدن (Diffusion) متفاوت آب در بافتهای مختلف میتوانیم بهتصویر جدیدی از ارتباطات مغزی دست پیدا کنیم. به این روش تصویربرداری تانسور پخش Diffusion Tensor Imaging گویند.
شکل ٣: نمایی از تصویربرداری MRI از مغز انسان را نشان میدهد
فرض کنید که تصویر مغزی افراد را قبل و بعد از یک آزمایش شناختی، بهصورت کنترلشدهای، داشته باشیم. تفاوتهای ایجاد شده در ساختار مغز قبل و بعد از انجام این آزمایش شناختی میتواند بهعنوان ساختارهای مرتبط با آن کارکرد شناختی در نظر گرفته شود. مثلاً میتوان تصور کرد که پس از یک دوره فرآیند یادگیری، قسمتهایی از ساختار مغز که مربوط به حافظه است بزرگتر میشوند و یا ارتباط نواحی مختلف مغز شدیدتر میشود و یا حتی ارتباطاتی که قبلاً وجود نداشتهاند بهوجود میآیند.
به این ترتیب ما بهصورت غیرمستقیم به بررسی اثر مکانیزمهای شناختی بر روی ساختار مغز پرداختیم. در ادامه به روشهایی میپردازیم که در آنها، اثر یک فعالیت شناختی در جمعیتی از نورونهای اندازهگیری میشود.
▲ | تصویربرداریهای کارکردی (Functional imaging) |
الف) تصویربرداری بر مبنای تشدید مغناطیسی کارکردی (fMRI: functional magnetic resonance imaging):
زمانی که یک فعالیت شناختی انجام میشود سلسلهای از فعالیتهای مغزی را برمیانگیزد. این فعالیتها توسط نورونها (سلولهای عصبی) مغز انجام میشود. نورونها برای انجام این فعالیتها نیاز به اکسیژن دارند. شبکه خونرسانی بدن انسان از طریق شریانها، خون حاوی اکسیژن را به اعضای مختلف بدن میرساند. به این ترتیب قسمتهایی از مغز که برای انجام آن عمل شناختی خاص فعال شدهاند، خون حاوی اکسیژن بیشتری را نسبت به سایر قسمتهای مغز دریافت میکنند. بنابراین همزمان با زیاد شدن فعالیت نورونها یک ناحیه خاص، خون حاوی اکسیژن بیشتری در آن نواحی جریان پیدا میکند. این خون، حاوی اطلاعات فعالیتهای مقارن با عمل شناختی است. هرچه خون حاوی اکسیژن بیشتری در یک ناحیه حضور داشته باشد، نشانهای از نقش پررنگتر آن ناحیه در پردازش آن عمل شناختی است. به کمک دستگاه MRI میتوان شاخصی از این مقدار خون پر اکسیژن از طریق تغییراتی که در میدان مغناطیسی آن منطقه خاص مغز ایجاد میکند به دست آورد. شکل4 الف نمودار زیاد شدن خون حاوی اکسیژن در اثر شروع یک عمل شناختی را نشان میدهد.
شکل ۴: الف: نمودار زیاد شدن خون حاوی اکسیژن در اثر شروع یک عمل شناختی؛
این روش از تصویربردای کارکردی که توسط دستگاه MRI صورت میگیرد دقت مکانی بسیار بالایی دارد. این بدان معناست که ما میتوانیم با دقت نزدیک به میلیمتر، محل انجام فعالیتهای عصبی همزمان با یک عمل شناختی را اندازهگیری کنیم. این روش به ما کمک میکند که نقشه بسیار دقیقی از قسمتهای مختلف مغز که در اعمال شناختی درگیر هستند را به دست آوریم. شکل ۴-ب نمونهای از این تصاویر را نشان میدهد. نقاط رنگی، نواحی از مغز هستند که همزمان با فعالیت شناختی شروع به فعالیت کردهاند (نقاط قرمز فعالیت بیشتر را نشان میدهد). همانطور که مشاهده میکنید الگوی پاسخ مغز به دو محرک خانه و تصویر متفاوت است. مشکل اصلی این روش دقت زمانی است. تاخیر خونرسانی قسمتهای مختلف مغز، دقت زمانی این روش را تا حد ثانیه پایین میآورد. این مقدار بسیار بیشتر از زمانی است که الگوی فعالیت عصبی نورونها عوض میشود. معمولاً دقت زمانی ایدهآل در گسترهی میلیثانیه قرار دارد بنابراین fMRI از منظر زمانی بهشدت کُند محسوب میشود.
شکل ۴-ب: نمونهای از تصاویر fMRI در پاسخ به محرک بینایی چهره و خانه.
ب) نوار مغزی EEG: Electroencephalogram و پتانسیل برانگیخته رخداد ERP: Event-Related Potential
فعالیتهای الکتروشیمایی نورونها، منجر به ایجاد فعالیتهای الکتریکی ضعیفی در روی سطح پوست سر میشود. این فعالیت را به کمک الکترودهایی که روی پوست سر قرار می گیرد میتوان اندازهگیری کرد (شکل ۵-الف، نمایی از فردی که الکترودهای EEG بر روی سر او قرار گرفته است را نشان میدهد). تعداد این الکترودها متفاوت است. در کاربردهای پژوهشی تعداد این الکترودها به بیش از صد عدد هم میرسد. هرکدام از الکترودها منطقهی محدودی از نواحی اطرافشان را پوشش میدهند. به عبارت دیگر هر الکترود نماینده فعالیت عصبی تمام نورونهای آن ناحیه است. بنابراین دقت مکانی این روش بسیار پایین است اما سیگنالهای عصبی با دقت زمانی خوبی میتوانند ذخیره شوند. حالتهای مختلف مغزی، سیگنالهای متفاوتی را ایجاد میکند. برای مثال شکل ۵-ب، سیگنالهای مختلف نوار مغزی در حالت هیجانی، استراحت، خواب و ... را نشان میدهد. بههمین ترتیب میتوان سیگنالهای EEG را در هنگام انجام اعمال شناختی اندازه گرفت. سیگنالهای اندازه گرفته شده، نماینده فعالیت عصبی جمیعتی از نورونهاست که بر اثر این عمل شناختی فعال شدهاند.
شکل ۵-ب: سیگنالهای مختلف نوار مغزی در حالتهای مختلف
سیگنالهایی که در اثر فعالیتهای شناختی ایجاد میشوند، بسیار ناچیزاند و یافتن آنها در نویز سیگنال بسیار دشوار است. برای غلبه بر این موضوع، یک آزمایش شناختی را به تعداد زیادی تکرار میکنیم (برای مثال ۱٠٠ بار) و از سیگنال میانگین به عنوان نماینده فعالیت عصبی آن ناحیه استفاده میکنیم. فرض این روش آن است که نویز به دلیل ماهیت تصادفیاش در سیگنال میانگین از بین رفته است و سیگنالی که بر اثر فعالیت شناختی در همه تکرارها به صورت یکسانی برانگیخته شده است باقی میماند. به این روش پتانسیل برانگیخته رخداد (ERP) گویند. شکل ٦ نمایی از یک آزمایش را نشان میدهد. در این آزمایش محرک شنوایی اعمال میشود و در جریان اعمال تحریک، از فرد مورد آزمایش سیگنالهای EEG گرفته میشود. پس از فرآیند میانگینگیری روی تعداد زیادی از سیگنالها، موج باقی مانده، پتانسیل برانگیخته متناسب با محرک شنیداری است. به این ترتیب ما به شاخصی برای اندازهگیری فعالیتهای مغزی همزمان با یک محرک خارج دست پیدا کردهایم. سادگی این روش، این امکان را فراهم میکند که در شرایط مختلف بتوانیم شاخصی از فعالیتهای مغزی داشته باشیم از این رو EEG یکی از اصلیترین روشهای مورد استفاده در واسطهای انسان-ماشین Brain machine interface است.
شکل ٦: نمایی از یک آزمایش ERP
ج) نوارهای مغزی مبتنی بر میدانهای مغناطیسی MEG: Magnetoencephalography
فعالیت الکتروشیمیایی سیناپسها میدان مغناطیسی کوچکی نیز تولید میکند. به کمک روش MEG میتوانیم میانگین این میدانهای کوچک را در ناحیهای از پوست سر اندازهگیری کنیم. اندازهگیری این میدان نیاز به تکنیکهای پیشرفتهای دارد از این رو این روش به اندازه EEG در دسترس نیست. اما این روش با حفظ دقت زمانی، دقت مکانی بالاتری را نسبت به سیگنالهای EEG به ما میدهد. در واقع میدانهای مغناطیسی در هنگام عبور از مغز، جمجمه و پوست سر، نویز کمتری میگیرند و برای ما امکان بررسی دقیقتر فعالیت مغزی همزمان با یک عمل شناختی را فراهم میکنند.
د) برشنگاری با گسیل پوزیترون PET: Positron Emission Tomography
این روش نیز میتواند تصویری از میزان خون جریان یافته در مغز را به ما بدهد. مانند
fMRI خون بیشتر در یک منطقه از مغز، نشان دهنده فعالیت بیشتر آن ناحیه خاص است. در این روش، یک عنصر ناپایدار رادیو اکتیو را به درون بدن تزریق میکنند. این عنصر رادیو اکتیو پوزیترون آزاد میکند، زمانی که این پوزیترونها به الکترونها برخورد میکنند، اشعه گاما ایجاد میشود. این اشعه ایجاد شده توسط حسگرهای دستگاه PET اندازهگیری میشود. به کمک اطلاعات اندازهگیری شده توسط این حسگرها، محل آزاد شدن اشعه گاما محاسبه میشود. بنابراین به کمک این روش نیز میتوان ناحیهای که نیاز بیشتری به اکسیژن داشته است را مشخص کرد . PET بیشتر کاربرد درمانی و تشخیصی دارد و در مطالعات پژوهشی کمتر استفاده میشود. شکل ٧ نمایی از این فرآیند را نمایش میدهد.
شکل ٧: برخورد پوزیترون و الکترون به همراه آزاد شدن اشعهی گاما
▲ | مطالعات مبتنی بر ضایعات ایجاد شده در مغز (Lesion study) |
هرگاه قسمتی از مغز بههر دلیلی از کار بیافتد، متناسب با آن، قسمتی از کارکرد شناختی ما نیز از بین میرود. بهطور کلی با فرض اینکه ناحیه «الف» در بهوجود آمدن کارکرد شناختی«ب» موثر است؛ اختلال در ناحیه «الف» میتواند منجر به از بین رفتن کارکرد «ب» شود. بیمارانی که بر اثر سکتههای مغزی به قسمتی از مغز آنها آسیب وارد شدهاست، افراد مناسبی برای اینگونه تحقیقات هستند. برای مثال کسانی که براثر سکته مغزی قسمتی از هیپوکمپ خود را از دست دادهاند، دچار اختلالات حافظهای میشوند. این مشاهده رابطه بین هیپوکمپ و حافظه را برای ما مشخص میکند. وجود این ضایعات در افراد بیمار طبیعی است ولی میتوان به کمک وسایلی این اختلال را بهصورت موقتی در افراد طبیعی مورد آزمایش ایجاد کرد.
به کمک دستگاهای تحریککننده مغناطیسی مغز (TMS: Transcranial Magnetic Stimulation)، میتوان از طریق القای نیروی الکترومغناطیس و میدان مغناطیسی متغیر، جریانی ضعیف را در سیستم عصبی بهوجود آورد. این جریان ایجاد شده میتواند به صورت موقتی در کار یک ناحیه از سیستم عصبی اختلال ایجاد که و یک ضایعه lesion موقت به وجود آورد. این ضایعه موقت کارکرد آن ناحیه را مختل میکند. مثلا اعمال این جریان در نواحی بینایی عمل دیدن را تحت تاثیر قرار میدهد. گاهی اوقات تحریک TMS خود منجر به ادراک ویژهای میشود. به عبارت دیگر با تحریک یک ناحیه خاص از مغز ما میتوانیم کارکرد ویژهای که از آن انتظار داشتیم را ببینیم. مثلاً با تحریک قسمت خاصی از بینایی، میتوانیم ادارک یک لکه نوارانی را بهوجود آوریم. شکل ٨ اعمال پالس الکترومغناطیس از طریق دستگاه TMS را نشان میدهد.
شکل ٨:اعمال پالس الکترومغناطیس از طریق دستگاه TMS
در این از دسته مطالعات، وجود یک رابطه را به کمک ایجاد و یا حذف یک از عوامل رابطه، تحقیق میکنیم. این تحقیقات به نوعی رابطه علّی (علت و معلولی) بین عوامل یک پدیده را مشخص میکنند و از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. برای مثال فرض کنید که ادعای « الف نتیجه میدهد ب» را مطالعه میکنیم. گاهی اوقات این رابطه با مشاهده همزمان الف و ب، بیان میشوند. به اصطلاح یک همبستگی بین الف و ب مشاهده میشود. اما گاهی ما با ایجاد الف مشاهده میکنیم که ب نیز به وجود آمد و یا با حذف الف میبینیم که ب نیز از بین رفت. اینگونه مطالعات که رابطه علت و معلولی را بین الف و ب برقرار میکنند بسیار حائز اهمیت هستند.
▲ | استفاده از دانش ژنتیک (Lesion study) |
توسعه دانش ژنتیک امکان مطالعه شناخت را نیز بیشتر کرده است. به کمک روشهای مهندسی ژنتیک میتوان موجوداتی را تولید که که از بدو تولد دچار یک اختلال شناختی خاص باشند. مثلاً میتوان موشهایی را به دنیا آورد که از ابتدا دچار اختلال شناختی درخودماندگی Autism باشند و به کمک هرکدام از روشهایی که بیان شد به مطالعه دقیقتر این اختلال شناختی پرداخت. گاهی به کمک ژنتیک میتوان مکانیزم نورونها را به نحو دلخواه خود تغییر دهیم. مثلا با تغییر الگوی ژنی نورونها کانالهایی تولید کنیم که با نور رنگ آبی تحریک شوند و با نور رنگ قرمز مهار شوند. این روش که به اپتوژنتیک optogenetics معروف است امروز به صورت وسیعی برای مطالعه سازوکار نورونها و شناخت بهکار گرفته میشود. در شمارههای بعدی این روش بهصورت کامل توصیف خواهد شد. شکل ٩ نمایی از نحوه عملکرد این روش را نمایش میدهد.
شکل ٩:تحریک و مهار یک نورون به کمک روش اپتوژنتیک
بهغیر از روشهای مذکور روشهای تصویربرداری بر مبنای نور Optical imaging نیز وجود دارند. این دسته از روشها گسترهی وسیعی دارند که در بیشتر آنها با وارد کردن مادهای که میتواند نور خاصی را تولید کند از نواحی فعال یک بافت عصبی تصویربرداری میکنند. شکل ۱٠ روشهای مختلف مطالعه مغز و شناخت را در یک صفحه نمایش میدهد. محور افقی این صفحه، دقت زمانی و محور عمودی آن دقت مکانی روشهای مختلف را نشان میدهد. اندازه این محورها بهصورت لگاریتمی تغییر میکنند.
شکل ۱٠: روشهای مختلف مطالعه مغز و شناخت
به این ترتیب ما به کمک این روشها میتوانیم شناخت بیشتر از «چگونگی شناخت» داشته باشیم. مسئلهای که بدون شک جز بزرگترین سوالات انسان معاصر است.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
ابوالقاسمی دهاقانی، محمدرضا، مروری بر روشهای مطالعه شناخت (قسمت سوم)، ماهنامۀ دانشمند، سال پنجاهويكم، شماره ۱٢ (پياپی ٦٠۵)، اسفند ۱۳۹٢، صص ٨٦-٨۹.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ ماهنامۀ دانشمند، سال پنجاهويكم، شماره ۱٢ (پياپی ٦٠۵)، اسفند ۱۳۹٢؛ و نیز رجوع شود به از عصب تا ذهن، وبلاگ محمدرضا ابوالقاسمی دهاقانی؛ برگرفته از منابع زیر:
□ Gazzaniga, Michael S., et al. “Cognitive neuroscience: The biology of the mind”. New York: WW Norton, 1998.□ تصویر ۵-الف و ۴-ب برگرفته از ویکی پدیا است. تصویر ۹ از منبع ٢ و بقیه عکسها از منبع یک آمده است.
□ Optogenetics and Neuromodulation, Neuromuscular Biomechanics Lab, NMBL (The Lab is part of Stanford University's - Schools of Engineering and Medicine).