|
کودتای ۱۵ سپتامبر سال ۱۹۷۹
هر پخته که بینی به جهان خام امین است
فهرست مندرجات
.
کودتای ۱۵ سپتامبر سال ۱۹۷۹
حفیظالله امین (زادهی ۱۹۲۹ م در شهرستان پغمان - درگذشتهی ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ م در تپهی تاجبیگ کابل)، از ۱۶ سپتامبر تا ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ چهارمین رئیسجمهور افغانستان بود. او، پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان شبانهروزی (لیلیه) ابنسینا و دارالمعلمین، وارد دانشکده علوم شد. سپس بهعنوان آموزگار در دبیرستان ابنسینا، و مدیر دبیرستان ابنسینا و دارالمعلمین کار میکرد. وی فوقلیسانس خود را در رشتهی تعلیم و تربیت از دانشگاه کلمبیا در آمریکا گرفت. هنگام تحصیل در آمریکا، در سال ۱۹۶۳ بهعنوان رئیس اتحادیهی دانشجویان افغان در دانشگاه کلمبیا تعیین شد و قبل از آنکه دکترای خود را به پایان برساند، در سال ۱۹۶۵ به افغانستان بازگشت.
پس از انشعاب حزب دموکراتیک خلق به دو جناح خلق و پرچم، امین، در میان اعضای رهبری حزب در جناح خلق قرار گرفت و مسئولیت کمیتهی نظامی جناح خلق را برای جلب و جذب نظامیان بر عهده داشت. سرانجام فرمان کودتای ثور علیه رژیم جمهوری محمدداوود را در آوریل ۱۹۷۸ صادر کرد. پس از پیروزی کودتای ثور وی به مقام معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه رسید. در ماه آوریل ۱۹۷۸ درست یکسال پس از کودتای ثور بهسمت نخستوزیر و وزیر خارجه منصوب شد و در ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۹ با قتل ترکی، رهبری حزب و دولت رادر دست گرفت. در نهایت، بهتاریخ ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ با تهاجم نیروهای ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، توسط نیروهای کماندوی شوروی به قتل رسید.
۱۵ سپتامبر سال ۱۹۷۹ کودتای امین علیه ترهکی به پیروزی رسید. امین در همانروز زمام امور حکومت و رهبری حزب دموکراتیک خلق را بهدست آورد و به زعامت ترهکی پایان داد. یک روز پیش از این کودتا، امین از دامی که ترهکی برای او در ارگ چیده بود، نجات یافت. مشکل امین و ترهکی در ماه مارچ سال ۱۹۷۹ گل کرد. در آنزمان یک جنبش اعتراضی تودهای علیه حکومت حزب دموکراتیک خلق در هرات شکل گرفت. موجهای مردمی از روستاهای اطراف هرات، به شهر ریختند و به حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و سیاستهای آن اعتراض کردند. این قیام توسط نیروهای نظامی وقت سرکوب شد، اما روزهای بعد از آن روشن شد که حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بسیار لرزان است و اگر بهصورت همزمان با اعتراضهای مردمی در چند ولایت مواجه شود و نیروهای سیاسی از این قیامها حمایت کنند، حکومتی باقی نمیماند. مشکل زمانی بیشتر حس شد که نارضایتی از حاکمیت خلقیها در پادگانهای نظامی نیز شکل گرفت و دستههایی از سربازان و افسران در چند پادگان نظامی علیه حکومت دست به شورش زدند.
در پاسخ به این وضعیت ترهکی و امین خواستار کمک نظامی از مسکو شدند و کرملین هم از آنان خواست تا با وسیعسازی قاعدهی سیاسی حکومت و بسیج هوادرانشان، عرصه را بر مخالفان حکومت تنگ سازند، اما امین با وسیعسازی قاعدهی سیاسی حکومت که بهمعنای راهیابی پرچمیها و دیگر چپیهای غیرخلقی به دستگاه قدرت بود مخالفت کرد. مخالفت امین با وسیعسازی قاعدهی حکومتمحور اختلافهای او با ترهکی بود. امین ظاهراً کل قدرت را میخواست و فکر میکرد مشکل نارضایتی سیاسی و مشروعیت حکومت با اعمال زور و حمایت بیدریغ شوروی حل میشود.
پس از شورش مردم هرات علیه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ترهکی و امین از مسکو درخواست کمک نظامی کردند. ترهکی و امین به کرملین گفتند که اوضاع از کنترول آنان خارج میشود و برای مهار وضعیت باید اتحاد شوروی نیروهای ویژه، چرخبالهای تهاجمی و مشاوران نظامی بیشتر به افغانستان بفرستد. اتحاد شوروی در آغاز تعلل کرد. نخستوزیر وقت شوروی مداخلهی نظامی مسکو در افغانستان را خطرناک میدانست، اما بعداً مسکو به این نتیجه رسید که اگر به موقع اقدام نکند، حکومت ترهکی و امین از اثر قیامهای مردمی و موج مقاومتی که مخالفان اسلامگرای این حکومت بهراه انداخته بودند، سقوط میکند. مخالفان مسلح اسلامگرای حکومت امین و ترهکی که بعداً بهشکل تنظیمها درآمدند، از سوی پاکستان و کشورهای عربی حمایت میشد. برخی از کشورهای غربی هم از این مخالفان اسلامگرا در آنزمان حمایت محدود میکردند. سقوط حکومت ترهکی و امین برای مسکو کابوس وحشتناکی بود. سقوط یک دولت دوست در همسایگی اتحاد شوروی برای مسکو در آن زمان قابل تحمل نبود.
ترهکی و امین هم میدانستند که بر مبنای دکترین ایدیولوژیک برژنف دفاع از هر حکومتی که خودش را لیننیست میدانست و خط شوروی را تعقیب میکرد، مکلفیت ایدیولوژیک اتحاد شوروی است. آنان بهدرستی درک کرده بودند که مسکو غیر از حمایت از یک دولت دوست در کابل، گزینهی دیگری ندارد، اما مسکو در پاسخ به حمایت امنیتی و نظامی از ترهکی خواست که قاعدهی سیاسی حکومت حزب دموکراتیک خلق را وسیع بسازد تا این حکومت بتواند با جلب حمایت سیاسی نیروهای دیگر، سطح نارضایتیهای سیاسی را کاهش دهد. سیاست اعدامهای بدون محاکمهی ترهکی و امین و تطبیق برنامههای اصلاحی حزب دموکراتیک خلق افغانستان که بهشکل فرمانهای انقلابی برای نهادهای دولتی ابلاغ میشد، میزان نارضایتی از حکومت را گسترش داده بود. مشکل دیگر این بود که حکومت ترهکی و امین تلاش کرد که رابطهی مرکز و محلها را هم دگرگون کند.
در زمان سلطنت مصاحبان رابطهی مرکز و قدرتهای محلی بهگونهای بود که مرکز تلاش نمیکرد بهعمد قدرتهای محلی را تضعیف کند. قدرتمندان محلی مثل خانها و اربابها در ساحهی نفوذشان آزاد بودند تا بر مبنای عرف و سنتهای محلی اعمال اقتدار کنند. ملکها در آنزمان از روستاها در نهادهای دولتی محلی نمایندگی میکردند، ملاها قدرت مذهبی را در انحصار داشتند و شوراهای بزرگان محل هم مشکلاتی را که در قریه به میان میآمد، حل میکردند. ملاها، اعضای شورای قریه و ملکها نقش تعریفشدهی سنتی در روستاها داشتند. خانها که مالک زمینهای وسیع زراعتی بودند، هم قدرت محلی حساب میشدند و روابط ویژهای با مرکز داشتند. سلطنت مصاحبان با قدرتهای محلی به گونهای تعامل میکرد که حساسیت این قدرتها برانگیخته نشود. این قدرتهای محلی هم در بدل امتیازهایی که از مرکز میگرفتند به تدریج اجازه دادند تا مکتبها در روستاها به فعالیت آغاز کنند. سلطنت محمدزاییها تلاش میکرد که بهتدریج و به آرامی در روستاها نفود کند بهگونهای که حساسیت قدرتهای محلی برانگیخته نشود، اما حکومت ترهکی – امین از این روش فاصله گرفت. ترهکی و امین تلاش کردند تا کادرها و کمیتههای حزبی جانشین قدرتهای محلی شوند. کادرهای جوان حزبی با شدت عمل، فرامین انقلابی شورای انقلابی را که در رأس آن ترهکی بود، تطبیق میکردند و مخالفان فرضی و اصلی حکومت حزب دموکراتیک خلق را به زندانی میانداختند. در برخی از موارد هم زندانیان به فرمان مقامهای محلی و مرکزی حتا بدون محاکمه و طی روند مشروع قضایی اعدام میشدند. تنها مشکل این نبود.
باور مسلط این است که پس از کودتای حزب دموکراتیک خلق، در واقع امین در پوشش حزب، قدرت را بهدست گرفته بود. امین ساعاتی پس از پیروزی کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷ از رهبران حزب دموکراتیک خلق خواسته بود که برای تشکیل یک حکومت نظامی که در رأس آن خودش باشد، موافقت کنند و با عادیشدن وضعیت او قدرت را به حزب برمیگرداند، اما این پیشنهاد امین را ترهکی و کارمل قاطعانه رد کرده بودند، اما ترهکی سخت زیر نفوذ امین بود. امین روی ترهکی نفوذ قابل توجه داشت و کسی فکر نمیکرد که این دو دچار اختلاف شوند. مخالفان درون حزبی امین از او را شخصیت اقتدارگرایی تصویر میکنند که سخت مشتاق انحصار قدرت بود. ترهکی و امین مدتی پس از شکلگیری حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، پرچمیها را از دستگاه حکومت بیرون کردند و رهبران این جناح را بهعنوان سفیر به خارج از کشور فرستادند. این رهبران پس از مدتی از کارشان در سفارتخانهها هم برکنار شدند.
ترهکی و امین هیچ نیرویی چپی غیر از جناح خلق را به حکومت راه ندادند و کمر به نابودی تمام این نیروها بستند. طاهر بدخشی، رهبر یکی از سازمانهای چپی پر نفوذ در شمال که در کنگرهی موسس حزب دموکراتیک خلق حضور داشت و بعد به جناح خلق پیوست نیز مذاکراتی با ترهکی و امین داشت، اما شاید به دلیل شخصیت انحصارطلب امین، تفاهمی میان آنان ایجاد نشد. بدخشی به زندان افتاد و اعدام شد. سیاست انحصار حکومت، قاعدهی سیاسی حکومت ترهکی را ضعیف ساخته بود. شورویها به ترهکی گفته بودند که تنها مشاوران نظامی روسی و چرخبالهای شوروی و نیروهای ویژهی ارتش سرخ نمیتوانند وضعیت را کنترول کنند. آنان به ترهکی گفته بودند که برای کنترول وضعیت لازم است که قاعدهی سیاسی حکومت وسیع شود و بهشمول پرچمیها دیگر نیروهای سیاسی چپ طرفدار شوروی هم به حکومت بپیوندند. شورویها میدانستند که انحصارطلبی امین مانع تشکیل حکومت با قاعدهی وسیع میشود.
ترهکی در تاریخ ۱۰ سپتامبر سال ۱۹۷۹ در برگشت از کیوبا، توقفی در مسکو داشت. ترهکی در کرملین با برژنف ملاقات کرده بود. روایت مشهور این است که برژنف به ترهکی گفته بود که امین را منزوی کند و زمینه را برای تشکیل حکومتی با پایههای وسیع سیاسی فراهم سازد، اما در کابل امین به وزیران طرفدار ترهکی شک کرده بود. شیرجان مزدوریار، اسدالله سروری، گلابزوی اسلم وطنجار از رهبران جناح خلق شاخهی ترهکی هم با امین مخالف بودند و تصور میکردند که او ترهکی را مثل موم در دست دارد. تصور آنان این بود که امین منتظر مرگ ترهکی است تا زمام امور را بهدست گیرد و آنان را هم به زندان بیندازد. گفته میشود که امین معلوماتی بهدست آورده بود که گویا مزدوریار، سروری و وطنجار قصد ترور او را دارند. امین بهنحوی درک کرده بود که این چهار وزیر به همراه ترهکی قصد دارند او را منزوی کنند و پرچمیها را برگردانند. امین که تا آنزمان شبکهی نفوذی خود را در تمام نهادهای دولتی و کمیتههای حزبی گسترش داده بود، دست بهکار شد. او شاید تمام آمادگیهای لازم را گرفته بود تا در صورت انزوایش عکسالعمل خشن نشان دهد و قدرت را بگیرد.
هواپیمای ترهکی در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۹ در کابل به زمین نشست. ترهکی از فرودگاه به ارگ آمد و بنا بر روایتی تمام چیزهایی که برژنف به او گفته بود، به اطلاع امین رساند. ترهکی به امین گفته بود که بهتر است بهعنوان سفیر افغانستان به یکی از کشورهای سوسیالیستی برود تا زمینه برای وسیعسازی قاعدهی سیاسی حکومت فراهم شود. امین در جواب گفته بود که او بههیچجا نمیرود. بنا به روایتی دیگر امین گفته بود که ترهکی بهدلیل کبر سن هوش و حواسش را از دست داده است و سخنان نامربوط میگوید. سفارت شوروی که از ملاقات پر تنش ترهکی و امین اطلاع یافته بود، دست بهکار شد تا میان این دو میانجیگری کند.
چاشت روز ۱۴ سپتامبر سال ۱۹۷۹ ترهکی، امین را به ارگ دعوت کرد تا با هم غذا بخورند و مشکل را حل کنند. امین هم به وساطت پوزانف سفیر وقت شوروی در کابل، دعوت ترهکی را قبول کرد و به ارگ رفت. روایت مشهور این است که طرفداران ترهکی به امین دام مانده بودند تا با ورود امین به ارگ، عدهای به او شلیک کنند و جانش را بگیرند. روایت مشهور این است که یاران وفادار امین به کمک امین شتافتند و نگذاشتند که او در تله بیفتد. امین نجات یافت، بهسرعت از ارگ بیرون شد و بهسمت وزارت دفاع رفت. او در وزارت دفاع زمام امور ارتش را به کمک نظامیان وفادار به خودش بهدست گرفت، ستونی از تانکها را بهسمت ارگ حرکت داد و با گروهی از افسران طرفدارش شام ۱۴ سپتامبر ترهکی را بازداشت کرد.
امین در جلسهی ۱۵ سپتامبر سال ۱۹۷۹ رهبری حزب دموکراتیک خلق اعلام کرد که ترهکی بهدلیل بیماری و کبر سن دیگر نمیتواند به کارش ادامه دهد و از این به بعد او رهبر حزب و رییس دولت افغانستان است. به این ترتیب، امین زمام امور حزب و حکومت را بهدست گرفت. اسلم وطنجار، سیدمحمد گلابزوی، شیرجان مزدوریار و اسدالله سروری که از طرفداران سرسخت ترهکی بودند، به سفارت شوروی پناه بردند. سرعت عمل امین در سرنگونی ترهکی، شورویها را در مقابل عمل انجام شده قرار داد.
۱۶ سپتامبر سال ۱۹۷۹ رادیو کابل اعلام کرد که ترهکی بهدلیل کبر سن از مسئولیتهایش کنار رفته است. شورویها ظاهراً تلاش کردند تا امین را از اعدام ترهکی منصرف کنند، اما امین، ترهکی را کشت و مرگ را در ماه اکتبر سال ۱۹۷۹ به اطلاع عموم رساند. اعدام ترهکی، شورویها را خشمگین ساخت، اما شورویها غیر از حفظ سازمان مخفی پرچمیها در کابل و جلوگیری از اعدام سلطانعلی کشمند کار دیگری کرده نتوانستند. شورویها پوزانف، سفیر وقت خود را از کابل فراخواندند و با دادن امتیازهایی به امین، تلاش کردند که او را قانع به وسیعسازی قاعدهی حکومت کنند، اما امین با وسیعسازی قاعدهی حکومت بهشدت مخالف بود. او پرچمیها را لیننیستهای واقعی نمیدانست.
امین فکر میکرد که تنها او قادر بهرهبری حزب دموکراتیک خلق و دولت وقت است و بدون او شوروی نمیتواند روی شخص دیگری حساب کند. امین شاید تصور کرده بود که شوروی جز او هیچ انتخاب دیگری ندارد و به ناچار از او و سیاستهایش حمایت خواهد کرد، اما شورویها به این نتیجه رسیدند که یگانه راه جلوگیری از سقوط حزب دموکراتیک خلق، حذف امین و ایجاد حکومتی است که خلقیها و پرچمیها در آن حضور داشته باشند و قاعدهی سیاسی آن وسیع باشد. همان بود که در ۶ جدی ۱۳۵۷ شووریها، نیروهای ویژهیشان را به تپهی تاجبیگ فرستادند تا امین را بکشند و زمینه را برای تشکیل حکومت جانشین فراهم سازند.
این دومینبار بود که یک قدرت بزرگ غربی برای حفظ منافع خود ناگزیر میشد در سیاست داخلی افغانستان مداخله کند. پیش از این در سال ۱۸۳۹ بریتانیاییها در جنگ قدرت میان سدوزاییها و محمدزاییها مداخله کردند و با لشکرکشی به کابل، به حمایت شاه شجاع شتافتند تا قدرت را بهدست بگیرد. بریتانیاییها فکر میکردند که شاه شجاع همپیمان آنان باقی خواهد ماند و به قدرتهای دیگر از جمله روسها اجازه نخواهد داد تا از قلمرو سلطنت کابل برای ایجاد مشکل به هند بریتانیایی استفاده کنند. روسها هم در جنگ قدرت ترهکی، امین و کارمل بهسود کارمل و طرفداران ترهکی مداخله کردند تا پایههای سیاسی و امنیتی حکومت طرفدار مسکو تقویت شود.
پس از روی کارآمدن ببرک کارمل، روایت رسمی حکومت این بود که امین باورهای لینییستیاش را از دست داده بود، قومی میاندیشند و برای امریکا جاسوسی میکرد. حال دیگر روشن است که این روایت نادرست است. سندی وجود ندارد که نشان دهد امین به امریکا کار میکرد. مجموع اسناد و مدارک حاکی از آن است که امین شیفتهی ایدیولوژی لیننیستی بود و حتا تا روز مرگش به اتحاد شوروی وفادار مانده بود. حتا طبیب، آشپز و محافظان امین روسی بودند. امین استالیینستی بود که کل قدرت را برای خودش میخواست و شاید همین امر سبب شده بود که شورویها از او خسته شوند. رهبران حزب دموکراتیک خلق از جمله ببرک کارمل پس از سقوط حاکمیت این حزب، در مصاحبههای کودتای ثور را محصول تصمیم فردی امین عنوان کردند. تردیدی نیست که امین فرمان کودتای ثور را صادر کرده بود، اما واقعیت این است که در تمام دوران زمامداری کارمل و بیشتر سالهای زمامداری دکتر نجیب، از کودتای ثور گرامیداشت میشد. اگر کودتای هفت ثور واقع نمیشد، این احتمال وجود داشت که رهبران حزب دموکراتیک خلق بهشمول کارمل و ترهکی بهدستور داوودخان اعدام شوند. رهبران حزب دموکراتیک خلق در آن روز زندگیشان را مدیون امین بودند. امین بدون تردید فرمانده کودتای ثور بود. کودتای ثور را او طراحی و اجرا کرد و بعد ترهکی را هم با کودتای دیگری از صحنه راند. امین با واردکردن نظامیان در بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق، شمار پرچمیها را در مراکز تصمیمگیری حزب کاهش داد و زمینه را برای تبعید آنان فراهم ساخت. امین هیچگاهی از انحصارگرایی دست برنداشت. شاید استالین الگوی او بود. باید از تمام این حوادث درس گرفت.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- فردوس، هر پخته که بینی به جهان خام امین است، روزنامهی هشتصبح، شنبه، ۲۴ سنبله ۱۳۹۷.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت روزنامهی ۸صبح