غلاممحمد نیازی، استاد و رئیس دانشکدهی شرعیات دانشگاه کابل، متفکر و بنیانگذار جنبش اسلامی در این دانشگاه بود. او در سال ۱۳۱۱ خورشیدی (۱۹۳۲ میلادی)، در قریهی رحیمخیل شهرستان (ولسوالی) اندر استان (ولایت) غزنی بهدنیا آمد. تحصیلات متوسطه و عالی را در مدرسهی دینی ابوحنیفه در کابل به پایان رسانید و جهت تحصیلات عالی به مصر اعزام شد و در دانشگاه الازهر به تحصیلاتش تا درجهی ماستری (فوقلیسانس) ادامه داد. در قاهره وی با جنبش اخوانالمسلمین ارتباط یافت و یکی از پیروان این جنبش گردید. هنگامیکه به افغانستان بازگشت، در دانشگاه کابل به فعالیتهای آرام و غیررسمی تبلیغی و سیاسی این جنبش پرداخت که این فعالیتها، در نهایت، بهعنوان نهضت اسلامی در دانشگاه کابل تبارز کرد. بعدها، در دامان این نهضت، احزاب جمعیت اسلامی و حزب اسلامی شکل گرفتند.
غلاممحمد نیازی، در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۳، با شماری از همرزماناش توسط حکومت محمدداود خان به اتهام توطئهی براندازی دولت دستگیر شد و در بهار سال ۱۳۵۸، در قیام زندانیان زندان پلچرخی توسط رژیم خلقی نورمحمد ترهکی همراه با ۱۳۵ و بهروایت دیگر۱۸۰ تن از جوانان مسلمان به قتل رسید.
برهانالدین ربانی، دومین رئیس دولت مجاهدین در کابل، در رابطه با معرفی استاد غلاممحمد نیازی مطلبی مفصلی زیر عنوان «استاد غلاممحمد نیازی، بنیانگذار نهضت اسلامی افغانستان» نوشته که آنچه در زیر میآید، فشرده آن است.
رستاخیز عظیم کنونی کشور عزیز ما افغانستان محصول رنجهای فراوان آن فرزندان صدیق و والاهمتی است که در دوران افسردگی با دل دردمند و پُرآرمان، ارادهی آهنین، ایمان مستحکم و نگاه ژرفبین برای بیداری ملت افسرده خود بدون غوغا و ریاکاری به فعالیت آغاز، آرام و بیصدا اما با تندی گام بر میداشتند. نهضت اسلامی معاصر فقط یک عکسالعمل شعارهای تند و بیحاصل نیست، بلکه زاده جدو جهد شبانهروزی و اخلاص و دلسوزی آن پیکارگران مؤمنی است که با دانش و بینش اسلامی تهداب نخستین جنبش را درست و مستحکم گذاشتهاند. استاد نیازی یكی از این چهرههای درخشان و فراموشناشدنی تاریخ افغانستان و جهان اسلام است. این استاد توانا كه دردها و محرومیتهای ملت زجردیدهاش در افغانستان و انحطاط جهان اسلام، قلبش را خونین و روحش را اندوهگین ساخته بود، همیشه در فكر نجات ملت خود و بیداری جهان اسلام میاندیشید و در جستجوی رسیدن به این آرمان مستمر تلاش میكرد و لحظهای آرام نبود.
غلاممحمد نیازی، در شلگر غزنی متولد شد. کودکی و آموزشهای ابتدایی را در آنجا گذراند و برای فراگیری آموزش عالی عازم کابل گردید و در مدرسه «ابوحنیفه» به تحصیل پرداخت و سپس در گروه شاگردان ممتاز برای ادامهی تحصیل به جامع الازهر قاهره اعزام شد و در دانشکده اصول دین به تحصیل پرداخت. نیازی در این دوران در قاهره با سازمان «اخوانالمسلمین» آشنا شد. در آن زمان این جنبش در اوج قدرت و شکوفایی بود و او از راه ارتباط با این نهضت انقلابی آموختنیهای سودمند و با ارزشی را فراگرفت و پس از پایان دوره تحصیل به وطن بازگشت. وی با آن که مناصب شایستهای به او پیشنهاد شد چون آن را مانع فعالیت علمی و آموزشی خود میدید از قبول پستهای اداری در آغاز کار امتناع ورزید و با تدریس علوم اسلامی در دانشگاه کابل به تربیت نسل جوان پرداخت. این دوران موجب تحول عظیم و بیداری و آگاهی جوانان افغانستان گردید. زندگی و تلاش استاد نیازی را میتوان در چند بخش به اختصار بیان کرد:
استاد نیازی معتقد بود که انقلابهای اجتماعی و سیاسی، اگر بر تحول فکری و عقیدتی متکی نباشد، استوار نخواهد گردید و بههمین خاطر، خود، تدریس را انتخاب کرد. وی وقتی در دانشکده الهیات دانشگاه کابل به تدریس پرداخت، تحجر و ظاهرگرایی جو حاکم درسی را تشکیل میداد. شاگردان یا غرق در مناقشات لفظی بودند یا بیاطلاع از یورشهای فرهنگی بیگانگان، بیخبر از اوضاع فاسد اجتماعی داخلی و به دور از جریانهای فکری و سیاسی جهانی قرار داشتند. در این دوره تاریک، مارکسیستها تلاش میورزیدند تا به درون سنگرهای اسلامی نفوذ یابند.
استاد نیازی برای ایجاد تحول بنیادی، تدریس و حدیث و تاریخ اسلام را بر عهده گرفت. او میدانست رهبری جامعه اسلامی بدون آگاهی از عمق احادیث پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیمفهوم و بدون پایه و اساس خواهد بود و بیخبری از تاریخ و ناآشنایی با رنجها و دردهای جهان اسلام و عوامل شکست با پیروزی مسلمانان، جاهلیت و نیرنگهای دشمنان در نهایت عامل ذلت و نابودی آنها خواهد شد.
◀ روش ابتکاری در تدریس
پیش از ورود استاد نیازی، مسئولین تدریس بخاری، طی چهار سال تعدادی از احادیث مربوط به عبادات را تدریس نموده و بیشتر وقت خود را صرف حل الفاظ و ترکیب صرفی و نحوی آنها کرده و به مفاهیم زندگیساز رهنودهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توجه نمیکردند؛ اما روش تدریس نیازی با روشهای دیگران کاملاً متفاوت بود.
او با روشی کاملاً ابتکاری و جامع، احادیث را شرح میداد و فقط به احادیث عبادات اکتفا نمیکرد و بههنگام تدریس، ذوق همه دانشجویان را رعایت نمینمود. نخست احادیث را از لحاظ تحقیق لفظی بررسی مینمود، استنباطات فقها و اختلاف مذاهب را بیان میکرد، نظرات راجح و مرجوح را با دلیل ذکر مینمود و از شاگردان میخواست قول راجح را خود آنها برگزینند و بدینوسیله ملکه تحقیق و اجتهاد را در اذهان دانشجویان رشد میداد.
◀ تحول در نظام آموزشی
استاد نیازی بهتدریس تاریخ اسلام و شرح احوال و اوضاع ملتها و کشورهای اسلامی توجه خاصی داشت و توصیه میکرد که باید از عوامل انحطاط مسلمانان آگاه شد، آینده اسلام را در میان عظمتها و افتخارات، رنجها و دردها، آبادیها و ویرانیهای گذشته مطالعه و بررسی نمود و راه علاج را جستجو کرد باید فهیمد که جهان اسلام در شرایط کنونی در چه وضعی قرار دارد؟ عامل این همه ویرانیها و ذلتها کیست و چیست و در کجاست؟ آیا ملت مقصرند و یا زمامداران آنها؟ و در همین خصوص بیشتر دربارهی رژیمهای حاکم، نهضتهای سیاسی و اوضاع اجتماعی کشورهای خاورمیانه و اسلامی بحث میکرد و از حرکت اسلامی «اخوانالمسلمین» نام میبرد و از اخلاص، نظم و روش تربیتی آنان سخت تمجید میکرد. برای آشنایی با نیرنگهای دشمنان در برخی از ساعات درسی دربارهی کمونیزم، صهیونیزم و حزب بعث بحثهای تحلیلی و انتقادی مطرح میساخت و ماهیت واقعی آنها را میشناساند و در کنار خواندن آثار اسلامی، آشنایی با این مکتبها و ایدئولوژیها را تصویه میکرد. سرانجام تحولی در نظام آموزش دانشکده الهیات و شرعیات بهوجود آورد و رشتههای روانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ معاصر جهان اسلام را جزو برنامههای رسمی درسی قرار داد...
استاد نیازی تنها یک آموزگار نمونه نبود، بلکه یک سازنده و مدیر برجسته نیز بود و در این زمینه از خود استعداد و کفایت لازم را نشان داد. او معتقد بود که برای سرنگونی یک نظام فاسد و تأسیس دولت اسلامی، سنگرداران اسلام نباید از دور منتظر فروریختن کاخهای استبداد باشند، بلکه باید خودشان در سنگرهای دشمن زلزله افکنند و آنگاه بنیان فساد را از درون ویران سازند و بر روی آن، بنای شکوهمند نظام اسلامی را بهوجود آورند.
وی میگفت، باید گروهی از رزمندگان را تربیت کرد و در درون دستگاه و ادارات مختلف جای داد و تودههای مردم را نیز آگاهی بخشید و بنیان فساد را ویران ساخت و ضربت نهایی را بر دشمن فرود آورد.
◀ ریاست دانشکده
البته نیازی در راه رسیدن به تحولات بنیادی، اجرای روشهای اصلاحی را نیز مفید میخواند و از این رهگذر در چارچوب وزارت فرهنگ و دانشگاه کابل خواهان اصلاحات بنیادی بود و بههنگامی که بهسمت رئیس دانشکده انتخاب شد، شایستگی اداری فوقالعادهای از خود نشان داد. وی شب و روز کار میکرد تا با استفاده از موقعیت اداری خویش شعله انقلاب اسلامی را فروزانتر سازد. او نقشههای وسیعی را برای پیشبرد آرمانهای ملت مسلمان افغانستان طرح کرد. از اینکه در دوران ریاست او، دانشکدهی شرعیات، مرکز علمی و محور جنبشهای و فعالیتهای دینی و اجتماعی گردیده بود همه مزدوران حکومت طاغوتی افغانستان در هراس افتاده بودند.
◀ رفع عوامل فساد در جوانان
استاد نیازی میخواست که تعلیمات والای اسلام از هر طریق، در دل و فکر و جان مردم مسلمان حاکمیت یابد، بههمین جهت میگفت: برای رساندن تعالیم والای اسلام به گوش جوانان از هر مناسبتی باید استفاده کرد و بههمین سبب در دوران ریاست خویش، روز مولود مسعود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و روز نزول قرآن کریم و سایر مناسبتهای دینی را با برگزاری مراسم شکوهمندی تجلیل میکرد و بدینوسیله سعی داشت تا بیخبران از فرهنگ اسلامی را آگاهی دهد، چرا که عوامل عمده فساد در میان جوانان را بی خبری آنها از علوم و معارف و نبودن تربیت و توجیه عقیدتی سالم میدانست.
◀ خارج کردن اساتید دانشگاه از انزوا
نیازی در دوران ریاست دانشکده شرعیات کوشید استادان دانشکده در سطح داخلی و بینالمللی فعال باشند و از انزوا و گمنامی به درآیند، با فرهنگ و رژیمهای مختلف بهویژه ابرقدرتها آگاه شوند و بههمین جهت زمینه اعزام اکثر استادان به کشورهای اسلامی و غیراسلامی را آماده ساخت و خود هم در برخی از آن سفرها همراه آنان بود.
◀ ارمغان سفر به شوروی
در همین زمینه او برای آشنایی با اوضاع داخلی آمریکا و شوروی به این دو کشور سفر کرد و در نتیجه این مسافرتها ارمغانهای آموزندهای با خود به همراه آورد. وی به شوروی رفت تا تراژدی و عوامل سقوط حکومتهای مسلمان در کام کمونیزم را از نزدیک مطالعه کند و جنایات بیرحمانه حاکمان کرملین را بر ضد ملتهای مسلمان در آسیای میانه بهچشم ببیند.
نیازی پس از پایان مسافرت خویش چنین نتیجهگیری کرد که رژیم کمونیستی شوروی در همه ابعاد بهسوی ناکامی و نابودی روان است. داستان بهشت خیالی کمونیسم، افسانه بیهودهای است که دیگر در میان انسانهای عاقل و خردمند به شنیدن نمیارزد، زیرا که سردمداران مبارزه بر ضد رژیمهای طبقاتی، خود پیامآور و گردانندگان فجیعترین رژیمهای طبقاتی شدهاند.
روسها که با خشونت و بربریت تمام در برابر مسلمانان میخواستند اسلام را ریشهکن سازند، در نقشه شوم خویش ناکام شدند؛ زیرا شعلههای ایمان هنوز در دل فرزندان مسلمان فروزان است و آینده در قلمرو اسلام.
◀ مبارزه با دستگاه قضایی غربی
از سوی دیگر، امپریالیسم غرب که در رویارویی مسلحانه در برابر ملتهای مسلمان شکست خورده بود و میخواست از راههای فرهنگی و از طریق بهدست گرفتن دستگاههای تربیتی و حقوقی و غیره بار دیگر سایهی سیاه و شوم خود را بر ملتها گسترده و سلطه مجدد خود را تحکیم نماید، در افغانستان دستگاه قضایی را به زنجیر حقوقی غرب وابسته کرد.
این تلاش خائنانه، استاد نیازی را سخت نگران ساخت و با الحاق دانشکدهی شرعیات به دانشکدهی حقوق، که هدف از آن حذف شریعت در محاکم و دستگاههای قضایی بود، به مخالفت برخاست و این نقشه را با شکست مواجه ساخت و برای اینکه آگاهانه بر ضد این دسایس مبارزه کند، حاضر شد که گروهی از استادان را برای دیدار از محاکم قضایی غرب به آن کشورها اعزام کند و خود نیز به آمریکا رفت و نظام قضایی و حقوقی آنکشور را از نزدیک بررسی کرد. وی پس از مطالعه عمیق به این نتیجه رسید که جستجوی عدالت در سیستم قضایی غرب به آن میماند که سنگریزهای را در میان چاهی عمیق و در تاریکی شب جستجو کنند!
مادیگرایی، سودپرستی و فقدان عواطف انسانی در جامعهی آمریکایی، محکومیت رژیم سرمایهداری را در ذهن استاد عمیقتر ساخت. مظاهری چون: از همپاشیدگی روابط اجتماعی، رشد و نمو سرسامآور جرایم و پناهآوردن جوانان بهسوی فساد و تباهی و صدها مسالهی دیگر موجب گردید که وی قاطعانه تلاشهای غربزدگان را در جهت غربی ساختن دستگاههای قضایی بیهوده خوانده و در برابر آن ایستادگی کند. او میگفت ما با داشتن فرهنگ غنی و پرمایه و مبانی عظیم ارزشهای شریعت اسلامی دیگر چه نیازی داریم که از نظامهای بیمار و فرتوت غربی کمک بگیریم؟ رژیمهای کمونیستی و سرمایهداری هر دو محکوم و مردودند.
استاد نیازی برای ایجاد تحرک اسلامی در کشور عقیده داشت که باید قبل از همه گروهی از مجاهدین مؤمن را بر مبنای تعالیم والای انسانی تربیت نمود و این کار را از راه آموزش و پرورش آغاز کرد. او معتقد بود که باید ریشهی نهضت را در میان قشرهای مختلف تعمیق بخشید و این هدف را از راه برنامههای مختلف چون تاسیس مجله شرعیات، طبع و نشر کتب اسلامی از طریق دانشکدهی شرعیات و پخش آن در میان مردم، ادارهی مجالس تربیتی و کنفرانسهای دینی، طرح و برنامهریزی بزرگترین مرکز اسلامی بهنام «مرکز تحقیقات اسلامی» که بهمنظور معرفی اسلام در سطح جهان انجام گرفت، را دنبال کرد...
◀ تشکیل رزمندگان انقلاب اسلامی
استاد نیازی تنها یک آموزگار توانا و یک مدیر موفق نبود، بلکه یک ایدئولوگ کامل و یک سازماندهنده انقلاب اسلامی نیز بود. وی از میان شاگردان خویش عدهای را که اخلاص و استعداد شکوفایی داشتند گرد خود آورده و آرمانش را بهوضوح با آنها در میان میگذاشت. او در ۱۳۳۶ با همکاری چند تن از مجاهدین جوان و یک گروه از فرزندان دردمند و مؤمن به انقلاب اسلامی، اولین هسته رزمندگان انقلاب اسلامی را پایهگذاری کرد و به فعالیتهای سری و علنی پرداخت. در آغاز بهمنظور ریشهدار شدن انقلاب، به فعالیتهای زیرزمینی توصیه میکرد و همین که فرصت را مناسب یافت، دعوت علنی را آغاز نمود و نشریهی جهاد اولین پیام علنی بود که در میان مردم پخش شد.
البته تلاشهای سازندهای در جهت پایهگذاری جنبش اسلامی، قبل از پیدایش این نهضت اسلامی تحت نام «جمعیت اسلامی افغانستان» در کشور جریان داشت، اما با وجود فعالیتهای گسترده فردی و جمعی، سازماندهی و تشکیلات نیرومندی بهوجود نیامده بود. از جمله پیشگامانی که بعدها فعالانه در جمعیت اسلامی شرکت نمودند، کسانی چون سید احمد ترجمان و استاد محمد فاضل و از قشر جوان، عبدالعزیز فروغ را میتوان نام برد و از آنهایی که در پایهگذاری هستههای نخستین به ابتکار نیازی شرکت داشتند، از اشخاص ذیل میتوان نام برد: استاد توانا، استاد وفیالله سمیعی، عبدالاحد عشرتی، برهانالدین ربانی، سیداحمد ترجمان، استاد فاضل، عبدالهادی هدایت و عبدالعزیز فروغ که پرتلاشترین اعضا در میان همگان بود. بعدها جمعی دیگر از جوانان چون عبدالرسول سیاف، غلامربانی عطیش، عبدالرحیم نیازی شهید، محمد اسحاق بزرگ، گلبدین حکمتیار و دینمحمد گران یکی پس از دیگری در این سازمان شرکت کردند و اجتماعات نخستین در منازل برخی از برادران و گاهی در محوطهی باغ «دارالامان» و دامنههای کوهستان و دور از انظار مردم، تشکیل میگردید.
◀ رهبری غیرمستقیم گروه
نیروهای جوان و فعال با کوشش هرچه بیشتر کار را آغاز کردند و بهصورت سازنده و انقلابی به صحنه آمدند و برخوردها و کشمکشها جدیتر شد. استاد نیازی بهعلت تراکم کارهای اداری و انجام مسئولیتهای عمده تصمیم گرفت که رهبری مستقیم جمعیت را بهدوش یک تن از همسنگران و شاگردان خویش بگذارد و از اینرو در ۱۳۵۱، «شورای اجرایی» جدیدی تشکیل داد و شورا یک نفر را بهعنوان «امیر» مسئول جمعیت برگزید. اعضای این شورا علاوه بر شهید نیازی و دیگر پیشگامان نهضت اسلامی، عناصر جوان و انقلابی مذکور در ذیل بودند: مهندس حبیبالرحمن شهید، مولوی حبیبالرحمن شهید، سیفالدین نصرتیار، استاد سید محمدموسی توانا، برهانالدین ربانی، دکتر عمر شهید، مهندس حکمتیار (ایندو در دوران تشکیل شورا در زندان بودند)، عبدالقادر توانا، قاضی عبدالباری، سید نورالله عماد، استاد عبدالرسول سیاف، عبدالرحمن شهید، استادزی و غلامربانی عطیش، شورا به اتفاق برهانالدین ربانی را بهعنوان امیر پیشنهاد کرد و پذیرفته شد. ولی نیازی، بهعنوان مسئول اصلی، در همه امور سهیم و شریک بود.
استاد نیازی بههنگامی که سخن میگفت هالهای از وقار در سیمایش بهچشم میخورد و شنونده را مجذوب خود میکرد. او مردی رشید و انقلابی بود. در اظهار حق هیچ ترس و هراسی نداشت. آنگاه که جنازه شاگرد و همسنگر انقلابی او شهید عبدالرحیم نیازی را از هند میآوردند، دستور داد تا با تظاهرات عظیم و سرتاسری جنازه شهید تشییع شود. سیل جمعیت که بهسوی فرودگاه روان شد، ژنرال عبدالولی، جلاد نیرومند وقت، تهدید کرد که از تظاهرات و تشییع جلوگیری خواهد کرد چون جمعیت قابل کنترل نیست و ممکن است فرودگاه را ویران سازند» اما نیازی وی را متقاعد ساخت.
در دوران حکومت محمدظاهر شاه (۱۳۱۲-۱۳۵۲) توطئههای دشمنان در پایان دادن به زندگی پربار این مرد بزرگ بینتیجه ماند ولی در فاجعه کودتای ننگین ۲۶ سرطان (۱۳۵۲) ژنرال داودخان و سرکوب انقلاب اسلامی، و تسلط نیروهای اشغاگلر روس بر کشور، کمونیستهای افغانی به اشاره شوروی در نخستین گام در پی تصفیه و زندانی کردن نیازی و یاران همرزمش برآمدند. چند ماه پس از کودتا، نیازی در منزل خود تحت نظارت شدید قرار داشت، ولی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۳ در یک حمله وسیع که در تاریکی شب صورت گرفت استاد با گروه زیادی از همفکرانش اسیر و زندانی شد و زیر وحشیانهترین شکنجهها قرار گرفت و بر اثر همین شکنجهها بدنش آسیب سختی دید، ولی روح نیرومند و شکستناپذیرش همچنان استوار ماند. دادگاه کودتاچیان مزدور، او را محکوم به اعدام نمود؛ اما از بیم واکنش شدید ملت مسلمان افغانستان او را بهظاهر با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم ساخت.
نیازی علیرغم شکنجه و آزار دایمی که او را ناتوان ساخته بود، دست از تلاش و فعالیت برنداشت و زندان را به محل دعوت و تدریس تبدیل کرد و زندانیان را با فرهنگ والای اسلام آشنا ساخت و آنان را به صبر و استقامت در برابر شداید فراخواند... محبوبیت او در میان زندانیان، کودتاچیان مزدور را هراسان ساخت. از او دعوت به همکاری نمودند و به وی وعده آزادی دادند بهشرط آنکه با رژیم همکاری کند! نیازی با قاطعیت این دسیسه را رد کرد و بههمین سبب بار دیگر خشم رژیم برانگیخته شد و شکنجه را از نو آغاز کردند، ولی نیازی همه این مصیبتها را با بردباری پذیرا شد و در کنار تدریس در زندان ترجمه احادیث اسلامی پرداخت و ترجمهی جز اول کتاب صحیح البخاری را در زندان به پایان برد.
در ۷ اردیبهشت ۱۳۵۷ کودتایی از سوی احزاب کمونیستی افغانستان بهوقوع پیوست و داودخان و دار و دستهی وی به فرمان روسها بهقتل رسیدند. نورمحمد ترهکی بهقدرت رسید و فضای شکنجه و کشتار نیروهای مسلمان بر همهجا سایه افکند و نیازی از همه بیشتر مورد شکنجه قرار رفت استاد نیازی را با گروهی از یاران وفادارش به نقطه نامعلومی بردند و از آن تاریخ به بعد دیگر خبری از آنها بهدست نیامد. بدینترتیب استاد نیازی همراه یاران رزمندهاش به شهادت رسید.[۱]
□ خسروشاهی، سیدهادی، نهضتهای اسلامی افغانستان، تهران: دفتر مطالعات بینالملل وزارت امور خارجه، چاپ ۱۳۷۰ خ.
۱
استاد غلام محمد "نیازی" بنیا نگذار نهضت اسلامی کشور رستاخیز عظیم کنونی کشور عزیز ما افغانستان محصول رنجهای فراوان آن فرزندان صدیق ووالا همتی است که در دوران افسردگی با دل دردمند وپر آرمان، اراده آهنین، ایمان مستحکم و نگاه ژرف بین برای بیداری ملت افسرده خود بدون غوغا و ریا کاری به فعالیت آغاز، آرام و بیصدا اما با تندی گام بر می داشتند. نهضت اسلامی معاصر فقط یک عکس العمل شعارهای تند و بی حاصل نیست بلکه زاده جدو جهد شبا روزی و اخلاص و دلسوزی آن پیکار گران مؤمنی است که با دانش و بینش اسلامی تهداب نخستین جنبش را درست و مستحکم گذاشته اند. استاد نیازی یکی از ین چهره های درخشان و فراموش نا شدنی تاریخ افغانستان و جهان اسلام است. این استاد توانا که دردها و محرومیت های ملت زجر دیده اش در افغانستان و انحطاط جهان اسلام، قلبش راخونین و روحش را اندوهگین ساخته بود، همیشه در فکر نجات ملت خود و بیداری جهان اسلام می اندیشید و در جستجوی رسیدن به این آرمان مسلسل تلاش می کرد و لحظه ای آرام نبود. استاد در شلگرغزنی آرامگاه محمود بت شکن چشم به جهان گشود، دوره ابتدائی را در آنجا گذرانید و برای فرا گرفتن تحصیلات عالی عازم کابل گردید و در مدرسه ابو حنیفه داخل شد و بعد از اکمال مدرسه، در جمله چند تن از شاگردان ممتاز جهت تحصیلات عالیتر به جامع الأزهر فرستاده شد و در فاکولته اصول دین شامل شد و تا درجه تخصص به تحصیل خویش ادامه داد. در دوران تحصیل خود در قاهره بانهضت " اخوان المسلمین" آشنا شدو بعد از فراغت از تحصیل بوطن بر گشت. دستگاه حاکم که معمولاً برای خوش نگاه داشتن جوانانی که تحصیلات عالی داشتند می خواست استاد را در یکی ازپستهای عالی اداری مؤظف سازد. اما استاد که می دانست این کارمانع فعالیت و تلاشهای دوران ساز و ثمربخش اومی گردد، از قبول پست های اداری درآغاز کارامتناع ورزید و وظیفه تدریس را درپوهنحی شرعیات پوهنتون کابل گزید و به تربیه نسل جوان و آگاهی دادن شان پرداخت. زندگی استاد را بصورت مختصر در ابعاد تعلیمی و اداری وسیاسی می توان به این شرح بیان نمود: ۱- کار های تعلیمی گرچه فعالیت های تعلیمی و سیاسی و اداری استاد به یکدیگر مربوط بوده و ازهم جدا نیستند، اما با این حال می توان کارهای تعلیمی او را چنین شرح داد: استاد معتقد بود انقلاب های اجتماعی و دگرگونی های سیاسی تا زمانی که برمبنای تحولات ذهنی و دگرگونی سلوکی و وجدانی استوار نباشد، ثمر بخش و سازنده نمی باشند. تغییرات قهری واصلاحات جبری کم دوام و بی پایه واساس اند و برای این که تحولات انقلابی درجامعه ما ریشه داروبنیادی باشد خودش مسلک استادی را برگزید و به عموم شاگردان خویش توصیه می کرد این مسلک را انتخاب کنند. چون استاد وارد پوهنحی شرعیات شد رکود و جمود و قشری گرایی جوحاکم درسی راتشکیل می داد. تعلیمات زندگی ساز اسلام در چارچوب کشمکش های لفظی مناقشات بی ثمر و جدال بی روح محصور بود، به مضمون عالی و محتوی جهانی تعلیمات اسلامی توجه صورت نمی گرفت. در این شرایط حساس استاد مسؤولیت خطیر تعلیمی را عهده دار شد و برای این که تحول عمیق و بنیادی در افکار و اندیشه ها بمیان آورد، تدریس بخاری شریف و تاریخ اسلام را به عهده گرفت. او می دانست رهبری جامعه اسلامی بدون آگاهی به عمق احادیث و هدایات گهربار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله سلم) بی مفهوم و بدون پایه و اساس است و بیخبری از تاریخ و نا آشنائی به رنجها و آلام جهان اسلام وعوامل شکست وپیروزی مسلمانان فجایع جاهلیت و حیله و نیرنگ دشمنان عامل ذلت و نابودی مسلمانان بوده وچه بجا فرموده است فاروق اعظم که " قصم ظهر الاسلام عروه عروه من نشاء فی الاسلام ولم یعرف الجاهلیه" کمر اسلام را پارچه پارچه می کند آنکس که در اسلام پیدا شده اما از تاریخ جاهلیت آگاهی نداشته باشد. استاد به تدریس تاریخ اسلام و شرح احوال و اوضاع ملتها و کشورهای اسلامی توجه خاصی می نمود و توصیه میکرد باید ازعوامل انحطاط مسلمانان آگاه شد مستقبل اسلام را از میان عظمت ها و افتخارات، رنجها و دردها، آبادیها و ویرانیها گذشته مطالعه و بررسی نموده و راه علاج را جستجو کرد و باید درک نمود جهان اسلام در شرایط کنونی درچه وضعی قرار دارد؟ عامل این همه ویرانیها و ذلت ها کیست و درکجاست؟ آیا ملت ها مقصر اند و یا زمامداران شان؟ در مورد شرح اوضاع و احوال کشورها و ملت های خاور میانه که محراق حوادث کشمکش ها است توجه خاصی داشت، ساعتها بروی رژیم های حاکم نهضتهای سیاسی، اوضاع اجتماعی این کشور ها بحث می کرد هر که از نهضت عظیم اسلامی اخوان المسلمین نام میبرد گاه گاه اشک بردیده گانش حلقه می زد و از اخلاص، نظم و روش تربیتی آنان سخت تمجید می نمود. برای آشنائی به حیله ها و نیرنگهای دشمنان در برخی از ساعات درسی روی مکتبهای ویرانگر کمونیزم، صهیونیز و حزب بعث صحبت تحلیلی و انتقادی بعمل می آورد و چهره آنان را آنطور که هستند معرفی می کرد و در پهلوی خواندن آثار اسلامی آشنائی به این مکتبها و ایدیولوژی ها راتوصیه می نمود. ۲- فعالیت های اداری استاد تنها یک آموزگار مثالی نبود بلکه بحیث یک اداه چی برازنده نیزاز خود استعداد و کفایت نشان داد او معتقد بود برای سرنگونی رژیم فاسد و بنیانگذاری دولت اسلامی سنگرداران اسلام نباید از دور منتظر فروریختن کاخهای استبداد باشند بلکه خود شان در اعماق سنگرهای دشمن در آینده زلزله ایجاد کنند، وآنگاه بنیان فساد را از داخل ویران و بروی آن مبنای شکوهمند اسلامی را اعمار نمایند. او می گفت: باید صف وسیعی از رزمندگان راترتیب نمود ودر میان دستگاه و ادارات مختلف جابجا کردو توده های وسیع را از ین طریق آگاهی بخشیدو ازین راه کنگره های فسادرا ویران وضربت نهائی را بر خصم زبون وارد نمود. استاد در راه رسیدن به تحولات بنیادی برداشتن گامهای اصلاحی را نیز مفید میخواند و ازین رهگذر در چوکات وزارت معارف و پوهنتون کابل خواهان اصلاحات بنیادی بود و چون در اثر لوائح انتخاباتی تعیین رؤسا فاکولته ها مربوط به استادان هر پوهنحی شد استاد دوباره بصورت متوالی بحیث رئیس فاکولته شرعیات انتخاب شددر دوران ریاست خویش کفایت اداری فوق العاده از خود نشان داد بعد از انتخاب او بحیث رئیس فاکولته شرعیات نه تنها مرکز قوی جنبش اسلامی بلکه بحیث مرکز فعالیتهای اصلاحی درپوهنتون گردید او شب و روز کار میکردتا با استفاده از مرکز اداری خویش شعله انقلاب اسلامی را فروزان تر سازد نقشه های وسیعی را جهت پیشبرد آرمانهای ملت مسلمان افغانستان طرح کرد ازینکه در دوران او فاکولته شرعیات مرکز علمی و محور جنبش ها و فعالیت های دینی واجتماعی گردیده بود همه در هراس افتاده بودند. موصوف برای اینکه ساحه فعالیتهای اسلامی در محیط پوهنتون وادارات علمی گسترده گردد مرکز تحقیقات علمی رادر چوکات پوهنتون کابل باتشکیلات وسیع پیشنهاد و موافقه آن را از طریق شورای پوهنتون و شورای ملی بدست آورد، شعبات دیگری درفاکولته شرعیات افتتاح شد و بدین وسیله میخواست نهضت اسلامی را تا اعماق قلب ها وادارات دولتی گسترش یابد. او مایل بود تعلیمات والای اسلام باید از هر مجرای ممکن راه حاکمیت خود را بر دل و دماغ ملت مسلمان افغانستان باز کند پیش از انتخاب استاد بحیث رئیس، تعامل کانکور در موردشمول به پوهنتون کابل چنین بود که از همه مواد درسی دوره لیسه اختیاری از شاگردان صورت میگرفت و بعد از کامیابی در این اختیار شاگرد حق شمول را به پوهنتون پیدا می کرد اما مضامین دینی ئی در میان سوالات کانکور نداشت و کمتر کسی هم بفکر آن بود که برای جوانی که به تحصیلات عالی می پردازد آگاهی از معارف اسلامی نسبت به هر چیز دیگری ضروری تر است و سر نوشت جامعه مسلمان افغان را نباید بدست جوانان نا آگاه از دین سپرد لذا ازطریق اداره پوهنحی شرعیات پیشنهاد کرد تا ضمن سوالات کانکور پرسش ها و سوالاتی از مضمون دینیات تفسیر تاریخ اسلام گنجانیده شود، کار گردان کانکور در پوهنتون از این پیشنهاد تعجب نموده و شور و غوغا بلند نمودند که دین به مسایل کانکور شاگردان چه رابطه دارد؟ بلی آنها که در مورد ترتیب سوالات از امریکائی ها الهام می گرفتند و در میان امریکائیان دین ازعلم جداست لذا در پوهنتون کابل که سیاست مستقل اسلامی و ملی ندارد از خط اجانب بیرون شدن را بدعت میخواندند استاد باقاطعیت اوهام اینان را رد کرده و گفت: ما در افغانستان در میان ملت مسلمان بسر می بریم اینجا جامعه لادینی وعلمانی غرب نیست، در اسلام دین از علم جدا نمی باشد و این فرهنگ منحرف غرب است که دین رااز علم جدا می داند او میگفت: دهقانان محروم و ملت درد مند افغان از آبله دست و عرق جبین خویش بودجه پوهنتون را می پردازند آنها هرگز نمی خواهند ارزشهای دینی که در بهای حفظ وحراست آن خون میدهند در میان مراکز تربیتی شان جای پائی نداشته باشد کسانیکه به معارف دینی خویش اعتقاد و آشنائی ندارند نباید در محیط پوهنتون پا گذارند سر انجام در اثر جد وجهد استاد علی الرغم اراده دشمنان معارف اسلامی مواد دینی جزء مهم سوالات کانکور قرارگرفت. او معتقد بود که برای رسانیدن تعالیم والای اسلام به گوش جوانان از هر مناسبتی بایداستفاده کرد لذا در دوران ریاست خویش روز مولود مسعود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و روز نزول قرآن کریم وسائر مناسبت های دینی را با اجتماعات شکوهمندی تجلیل می کرد. او در دوران عهده داری ریاست پوهنحی شرعیات کوشیداستادان پوهنحی شرعیات در سطح ملی و بین المللی تبارز نمایند و از انعزال و گمنامی برآیند و ضمناً به فرهنگها و رژیمهای مختلف مخصوصاً طرز کار ابر قدرتها آگاه شوند زمینه مسافرت را به اکثریت استادان بکشور های اسلامی و غیر اسلامی آماده ساخت وخود هم در برخی از آن کشورها به مسافرت پرداخت. استاد جهت آشنائی به اوضاع داخلی امریکا وروسیه به این دو کشورسفر نمود در نتیجه این مسافرتها با خود ارمغانهای آموزنده ئی به ارمغان آورد به روسیه رفت تاداستان غم انگیز تراژیدی وعوامل سقوط جمهوریت های اسلامی را در کام وحشتناک کمونیزم از نزدیک مطالعه کند و جنایات بیرحمانه جلادان کرملین را علیه ملت های محکوم مسلمان درآسیای میانه به چشم سر دید واشک از دیده ریخت به آرامگاه محمد بن اسماعیل بخاری رفت تا تزویر و ریاکاری استعمار سرخ را چنین شرح نماید: روسها گروهی از کهنسالان را که غبار غم و اندوه به چهره های غم انگیز و سرو صورت زجر کشیده شان دیده می شد در مسجدی جمع نموده بودند امام مسجد که خود عضو سازمان (کا- جی –بی) بود طی خیر مقدم مهمانان از آزادی مذهب در روسیه حرف زد مسلمانان محکوم که از بیم مرگ قادر به رد کردن حرفهای دروغ خطیب نبودند اشک حسرت برگونه های شان جاری بود ناگهان از میان صفوف پیر مردی که طاقتش طاق شده بودبرخاست و فریادکشید دروغ می گویی کجاست آزادی مذهب حرفش تمام نشده بود که روسها از هر طرف به سرش ریختند و کشان کشان او را از آنجا کشیدند. می گفتند این پیر مرد دیوانه است راستی در زندان وحشتناک روسیه و در نظر این دشمنان آزادی حق گفتن و آزاد زیستن خود دیوانگیست لحظه ای بعد قرآنهای طبع تاشکند را به مهمانها هدیه دادند و بدینوسیله می خواستند بفهمانند که روسها اجازه می دهند قرآن چاپ و بدسترس مسلمانان محکوم در جمهوریتهای اسلامی قرار بگیرد اما سرپوش تزویر و دروغ بزودی پائین می افتد و چهره ننگین دجالان روسی بی نقاب میگردد جوان مهماندار که خود مسلمان زاده است،او وضع اسفبار ملت محکوم خویش رنج می کشید رنجی که آتشی را در سینه اش بر افروخته است. و این آتش خشم سر انجام خیمه وخرگاه استعمار را در کشور شان خاکستر می سازد این جوان که هنوز شعله های ایمان در دلش فروزان است در نیمه شب آن وقت که جاسوسان همه درخواب غفلت رفته اند در اقامتگاه استاد را کوبیده و اجازه می خواهد حرفهایش رابعنوان یک امانت نزد خود محفوظ دارد، بلی! بیچاره در سر زمینی تربیت یافته که درو دیوارش جاسوس است استاد برایش اطمینان می دهد: جوان از وضع غم انگیز مسلمانان به تفصیل حکایت می کند متذکر می شود با مسلمانان دراین کشور ازحیوانات هم بدتر معامله می شود همه درها برایشان بسته اند جز دروازه زندانهای وحشتناک، درینجا همه دزد و جپاولگرند درپهلوی غارتگران حزب کمونست که هر جرمی رابنمایند برایشان مجاز است دزدان حرفه ئی نیز وجود داردند اینکه میگویند رژیم کمونیزم در شوروی جرائمی را که از لحاظ مسایل مالی صورت می پذیرد ریشه کن ساخته است کاملاً پوچ و نادرست است چه از یک طرف اصلا رژیم طبقاتی از بین نرفته بلکه بصورت خیلیها فجیع روان است افراد حزبی جنرالان ومدیران مؤسسات صنعتی هر کدام لاردها و سرمایه دارانی اند که از ملیارد درهای کشور های جهان سرمایه داری کمتر نیستند و آنهائیکه مدارک عظیم مالی را در اختیار ندارند دست به تقلب و دزدی و رشوه خواری می زنند قاچاقبری و رشوه ستانی در فرودگاها و بندرگاه ها بصورت مفتضح روان است و در ضمن داستان مرحوم عبدالرازق زهیر را که بعنوان نطاق بخش انتشارات خارجی رادیو مسکو کار می نمود یاد کرد پولیس مسکو برای موصوف خبر داده بود از غروب آفتاب به بعد در منطقه ئی که زندگی می کند ازساحه چندکیلومتری پیشتر نرود در یکی از شبهااز آن ساحه خارج شده بود بدست دزدان افتاد همه پولهایش را سرقت نمودند و اگر موتر پولیس به سراقش نمی رسیدخودش را نیز می کشتند و بعد از شرح داستان های غم انگیز وفاجعه آور رژیم کمونستی روسیه دردمندانه مطالبه نمود قرآنی راکه برای "استاد" داده اند به او بفروشد استاد از او می پرسد مگر در کشور خود شما چاپ نشده آیاشما نمی توانید خود بدست آرید جوان آه سردی کشیده جواب میدهد ای هزار نفرین برژیم ننگین روسی که جز تزویر ودجل هیچ متاع دیگری در بساط آن وجود ندارد این قرآنها فقط برای مهمانان مسلمان طبع شده است و مردم مسلمان در این سرزمین از هرچیزمحروم اند. استاد بعد از ختم جریان مسافرت خویش چنین نتیجه گیری نمود رژیم کمونیزم در همه ابعاد به سوی ناکامی و نابودی روان است، داستان بهشت خیالی کمونیزم افسانه بی هوده یست که دیگر در میان انسان های عاقل و خردمند به شنیدن نمی ارزد. سر دمداران مبارزه علیه رژیم های طبقاتی خود پیام آور و گرداننده گان فجیع ترین رژیم های طبقاتی اند. اگر خواسته باشیم کمونیزم راتعریف کنیم می توان گفت مجموعه ئی مرکب از همه انواع فجایع و رذیلتها، رژیم سراپا فساد و بیعدالتی. در دورانیکه قانون اساسی جدید پاس شد و دستهای آشکارا و مرموزی پیگیرانه تلاش می کردند دستگاه های قضائی کشور را بزنجیر رژیم حقوقی فرتوت غرب بکشند این تلاش خائنانه استاد را سخت نگران میساخت و علیه الحاق پوهنحی شرعیات به پوهنحی حقوق که هدف ازآن حذف شرعیت در محاکم و دستگاه های قضائی بود بشدت مقاومت کرد و این پلان را ناکام ساخت و برای اینکه آگاهانه علیه این دسایس مبارزه صورت بگیرد حاضر شد که گروهی از استادان را جهت دیدار ازمحاکم قضائی غرب به آن سر زمین اعزام نماید خودش هم به امریکا رفت و سیستم قضائی و اساسات حقوقی آنکشور را از نزدیک بازدیدکرد و در اثر مطالعه عمیق به این نتیجه رسید که جستجوی عدالت در سیستم قضائی غرب به آن میماند که سنگیریزه ئی را در میان چاه عمیق انداخت و در تاریکی شب به جستجوی پیدا نمودن آن شد. مادی گرایی، سود پرستی و فقدان عواطف انسانی در جامعه امریکائی محکومیت رژیم سرمایه داری را در ذهن استاد عمیق ترساخت مظاهر از هم پاشیدگی روابط اجتماعی رشد و نموی سرسام آور جرائم و پناه آوردن جوانان بسوی لا مبالاتی اینها و صدها قضایای دیگری دلیل آن شد که استاد قاطعانه تلاشهای غرب زده گان را در جهت غربی ساختن دستگاه های قضائی بیهوده خوانده و در برابر آن عالمانه بایستد. او میگفت ما با داشتن فرهنگ غنی و پرمایه و مبانی عظیم ارزشهای شریعت اسلامی دیگر چه نیازی داریم که از رژیم های بیمار و فرتوت اقتباسی نمائیم، اسلام خود ضامن حل همه مشکلات ماست، رژیم های کمونستی و سرمایه داری هر دو محکوم و مردود اند. از تلاشهای پیگیر استاد خفا شان رژیم ظاهر شاهی که قدرت دیدار نور پر فروغ اسلام رانداشته دچار خوف و هراس شدند و موانعی را در راه پیشرفت آرمانهای والا و اسلامی او ایجاد نمودند در چوکات پوهنتون کابل سر وصدای الغاء شعبه قضائی پوهنحی شرعیات بلند شد، نظارت پولیس بصورت آشکار و نیمه آشکار به پوهنحی شرعیات شدت یافت اما بعلت استحکام قاعده مردمی این شخصیت دولت قادر نبود دست به اقدام عملی بزند برنامه های توامیت قضائی پوهنحی شرعیات در نطفه خنثی شد اماداستان به اینجا خاتمه نیافت. ۳- فعالیت های سیاسی استاد برای ایجاد رستاخیز اسلامی درکشور عقیده داشت بایدقبل ازهمه صفی از رزمندگان مومن را بر مبنای تعلیم و الای اسلامی تربیت نمود و این کار را از راه آموزگاری آغاز نمود او معتقد بود ریشه نهضت را در میان اقشار مختلف تعمیق بخشید و این هدف را ازراه برنامه های مختلف چون تأسیس مجله شرعیات، طبع و نشر کتب اسلامی ازطریق پوهنحی شرعیات و پخش آن در میان مردم، جا دادن مواد اسلامی در کانکور پوهنتون، تدویر محافل تربیتی و کنفرانسهای دینی، طرح و برنامه ریزی بزرگترین مرکز اسلامی بنام مرکز تحقیقات اسلامی که به منظور شهرت دادن به سطح جهان اسلام ازحکومت وقت درخواست نمود. استاد تنها یک آموزگار توانا و یک اداره چی موفق نبود بلکه یک رهبر فکری و سازمان دهنده انقلاب اسلامی بود از میان شاگردان آنعده ئی را که اخلاص و استعداد شگوفائی داشتند بدور خود جمع نموده و آرمان خود راسر گشاده با آنهادر میان می گذاشت. او در سال ۱۳۳۶ به اشتراک چندین تن از رزمندگان جوان و یکتعداد از فرزندان دردمند و مؤمن به انقلاب اسلامی اولین هسته عملی انقلاب اسلامی را پایه گذاری و بفعالیت های سری و علنی پرداخت. استاد در آغاز بمنظور ریشه دار شدن انقلاب به فعالیت های زیر زمینی توصیه می کرد و چون احساس نمود دیگر صفی از رزمندگان تربیت شده بمیان آمده و آماده اند درهر نوع شرایطی به مبارزه خستگی نا پذیر خویش ادامه دهند دعوت علنی را در ملاء عام هدایت داد وشب نامه جهاد اولین پیام علنی بود که درمیان مردم پخش شد، اتاق کار و منزل او تجمعگاه داعیان راه حق بود. نا گفته نبایدگذاشت تلاشهای سازنده ئی در جهت پایه گذاری یک جنبش اسلامی قبل از به میان آمدن نهضت اسلامی تحت نام جمعیت اسلامی افغانستان در کشور جریان داشت امابا وجود فعالیتهای گسترده فردی و دسته جمعی کتله بندی نیرومندی بمیان نیامده بود و تعدادی از پیشگامان این حرکت بعد ها در سازمان جمعیت اسلامی سهم گرفته گروهی فعالیت خویشرا ادامه و جمعی هم کار خویشرا نا تمام گذاشته از جمله پیشگامانی که بعد ها فعالانه در جمعیت اسلامی سهم گرفتند از برادرانی چون سید احمد ترجمان و استاد محمد فاضل و از قشر جوان عبدالعزیز فروغ را می توان نام برد و آنهائیکه در پایه گذاری هسته های نخست به ابتکاراستاد نیازی سهم داشتند از برادران ذیل میتوان نام برد استاد توانا، استاد وفی الله سمیعی، عبدالاحد عشرتی، سید احمد ترجمان، استاد فاضل، عبدالهادی هدایت وعبدالعزیز فروغ که پر تلاش ترین برادری در جمله سائرین بود و نویسنده باعد ه ای از برادران دیگر دراین فعالیتها سهیم بود و بعد ها عده ئی از جوانان چون استادسیاف، غلام ربانی عطیش، عبدالرحیم نیازی شهید، محمد اسحاق بزرگ، دین محمد گران یکی بعد دیگری درین حلقه شرکت داشتند و اجتماعات نخستین که در منازل برخی از برادران و گاهی در محوطه باغ بابر دارالامان و دامنه های دور از انظار مردم صورت می گرفت برادران جوان و پخته سن دیگری هم شرکت داشتند که معمولاً اجتماعات بروزهای رخصتی جمعه صورت می گرفت و چون جناح جوان در داخل پوهنتون و مدارس به قوت وقدرت هر چه تمامتر بکار آغاز کرد و بصورت سازنده و انقلابی علناً وارد صحنه شدند و بر خوردها و کشمکش جدی تر شد استاد که تنها در راه پیمائیها حضور نداشت دیگر در هر فیصله و تصمیمی شریک بود به علت تراکم کارهای اداری و انجام مسئولیت های عمده به نفع انقلاب فیصله نمود که رهبری مستقیم جمعیت را بدوش یکتن از همسنگران و شاگردان خویش بگذارد و همان بود که در بهار سال ۱۳۵۱ شورای اجرائیه جدیدی تشکیل و یکتن را از میان خویش بعنوان امیر مسئول جمعیت برگزیدند اعضاء این شوری بر علاوه از استاد و پیشگامان نهضت اسلامی عناصر جوان و انقلابی ذیل بودند انجنیر حبیب الرحمن شهید مولوی حبیب الرحمن شهید، سیف الدین نصرتیار استاد سید محمد موسی توانا دکتور عمر شهید،انجنیر حکمتیار (این دو برادر در دوران تشکیل شورا در زندان بودند.) عبدالقادر توانا، قاضی عبدالباری، سید نور الله عماد، استاد عبدالرسول سیاف، عبدالرحمن شهید، استاد احمد زی، غلام ربانی عطیش و نویسنده بودند شورا به اتفاق نویسنده را بحیث امیر پیشنهاد کرد و به پیشنهاد امیر استاد سیاف بحیث معاون و انجنیر حبیب الرحمن بعنوان منشی و نصرتیار بحیث معاون منشی پیشنهاد و تصویب شد البته باتشکیل جدید مسئولیت استاد نیازی خاتمه نیافت او بعنوان مسئول پشت پرده در همه امور شریک بود. استادنیازی شخصی بود که چون حرف میزد هاله ای از وقار در سیمایش به چشم میخورد و شنونده را مجذوب خود می کرد او مرد بارشادت و انقلابی بود در اظهار حق هیچ ترسی و هراسی نداشت آنگاه که جنازه شاگرد همسنگر و انقلابیش شهید عبدالرحیم نیازی را از هند میاوردند دستور داد تا با مظاهره عظیم وسر تاسری تابوت شهیداستقبال گردد پروانه های انقلاب اسلامی روی خیابانها ریخته وموج عظیم انسانی بسوی فرودگاه کابل در حرکت افتاد جنرال عبدالولی شخصیت مقدتر رژیم حاکم تهدید آمیز به استاد تیلفون کرد امنیت رادر خطر انداخته اید بیم آن میرود مظاهره چیان جوان فرودگاه رابه آتش کشند و خواست تا هدایت دهد که جوانان پوهنتون به فرودگاه نروند استاد در جواب اظهار نمود اشتباه می کنید اینها فرزندان این کشور اند فرودگاه مربوط بخود آنها و مال آنهاست اینها چون آن بیگانه پرستان و وطن فروشان نیستند که درین کشور زندگی عاریت داشته و بفکر گریز بخارج باشند و به سرمایه ملی خود بی اعتنا. در دوران فاسد ظاهر شاهی توطئه های دشمنان ناکام و بی نتیجه ماند. فاجعه ننگین۲۶ سرطان سر انجام برای کوبی انقلاب اسلامی و تسلط نیروهای اشغالگر و خون آشام روس بر کشور بود رخ داد مزدوران حقیر کرملین با اشاره باداران خونخوار شان در اولین گام ننگین خویش در پی تصفیه و زندانی کردن این فرزند صدیق اسلام و یاران همرزمش گردیدند مگر بهت زدگی و از هم گسیختگی دارو دسته مزدوران در میان خودشان و در گیریهای خواهان قدرت مانع آن شد که چندین ماه بعد از کودتای ننگین سرطان استاد بیرون از زندان درتحت نظارت شدید باقی بماند و بالآخره بتاریخ ۱۴ ثور ۱۳۵۳ در شب جمعه در یک حمله وسیع که در تاریکی شب صورت پذیرفت استاد باعده زیادی از برادران همسنگرش در چنگ جنایتکار (کی- جی – بی) اسیر و زندانی شد و بدست قصابان کهنه کار روسی تحت تعذیب و شکنجه قرار گرفت و در اثر شکنجه های وحشیانه خون آشام سرخ استخوانهایش نرم و پوستش کنده و اجزای بدنش قطعه قطعه گردید مگر روح نیرومند و شکست نا پذیرش آسیبی نبرداشت و باعزم آهنین در برابر وحشت ابر جناوران روسی مقاومت نمود که همه حیران شدند محکمه مسخره کودتاچیان مزدور او را محکوم به اعدام نمود اما جلاد بزرگ از بیم عکس العمل شدید ملت مسلمان افغانستان او را حبس ابد نمود و به دار و دسته قصابان خود اظهارنمود اینهارا یکدم نکشید بلکه به تدریج در اثر شکنجه و عذاب سخت بقتل شان رسانید. استاد با اینکه در اثر شکنجه وتعذیب مسلسل علیل و نا توان شده بود اما دست از تلاش و فعالیت بر نداشت زندان را باهمه قیود سنگین آن به محیط دعوت و تدریس تبدیل نمود زندانیان معذب را به فرهنگ والای اسلام آشنا می ساخت و آنها رابه صبر و استقامت در برابر شداید و محن دعوت می کرد و سعت محبوبیت او در زندان کودتاچیان مزدور را هراسان ساخت شیطان منشانه از او دعوت همکاری نموده درخواست نمودند آیا اگر آزاد شود با رژیم همکاری می نماید؟ استاد با قاطعیت این دسیسه را در نطفه خنثی ساخت اینجاست که بار دیگر خشم طاغوتیان بر انگیخته شده تعذیب و شکنجه را از سر آغاز می کنند و در عین حال به آزار روانی او می پردازند جواسیس استعمار گروهی از زندانیان را می فریبند تا به آزار و اذیت استاد بزرگ بپردازند زندانیهای حرمان زده و شکنجه دیده که حواس و درایت خودرا از دست داده بودند شکار این جنایت شده و دست به اذیت و آزار ابر مرد اسیر میزنند اما استاد گران مایه این همه رانادیده گرفته به گول خوردگان اندرزمیدهد و شکایت غم و رنج خود را چون یعقوب به پیش گاه پروردگار عالمیان میرساند در برابر آن فریب خورده گان دسیسه دشمن می گفت: " إنما اشکو بشی و حزنی إلی الله و اعلم من الله ما لا تعلمون" مگر این فتنه ها جائی رانمیگیرد استاد رنجها وهموم زندان راباقلب قوی استقبال نمود و در پهلوی تدریس به ترجمه احادیث پیغمبر صلی الله علیه وسلم می پردازد جزء اول کتاب صحیح البخاری را ترجمه مینماید و به ترجمه سائر اجزاء آن می پردازد. فاجعه ننگین هفت ثور بوقوع می پیوندد داؤد خان رابا دار و دسته اش بفرمان روسها بقتل می رسانند و ترکی مزدور و فادار روس بر اریکه خونین قدرت تکیه میزند فضای تعذیب و کشتار به شدت هرچه تمامتر دوباره شروع می شود استاد گرامی از همه بیشتر مورد شکنجه قرار میگیرد اما چون زندگی او آژیرخطری بود که خواب را بر دیده ابر جناوران کرملین حرام میساخت لذا در یکی از شب های سیاه و ظلمانی و اندوهبار استاد محبوب را باگروهی از یاران راستینش بسوی نقطه نامعلوم و پرتگاه وحشتناک کشتار گاه ها بردند و از آن تاریخ ببعد دیگر سراغی ازین فرزندگرانمایه اسلام در دست نیست گاهی شنیده می شود که وی را باگروهی از یارن رزمنده اش به زندانهای دوزخ روی زمین (روسیه) برده اند و یا اینکه این فرزند صدیق اسلام بدست جلادان کرملین جام شهادت نوشیده و همراه با سائر گلگون قبایان شهید در جوار رحمت الهی قرار گرفته است.