جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ آذر ۱۸, یکشنبه

سینمایی روس، چرس افغانی و رقص پیشاوری

از: جواد ناجی

وضع سینمای در افغانستان


فهرست مندرجات

.



سینمایی روس، چرس افغانی و رقص پیشاوری

سینمای بهزاد یکی از قدیم‌ترین سینماهای افغانستان است. اکنون این سینما جایگاهی برای معتادان است. اما سینمای پامیر هم‌چنان پا برجاست!

سینمای پامیر در دوره‌ی سلطنت محمدظاهر شاه، در هنگاهی که جاده‌ی میوند ساخته می‌شد، در کنار رودخانه‌ی کابل بنا نهاده شد. اما ساختمان جدید سیزده طبقه در زمان جمهوریت محمدداوود ساخته شد. بنابراین، نظر نویسنده مقاله‌ی در مورد ساخت سینمای پامیر در زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی مقرون به صواب نیست.

موقعیت سینمای پامیر در ساختمان بلندمنزل (۱۳ طبقه)

کابل شهری شلوغ و پر‏جمعیتی است. پُر از آدم و ساختمان است. آدم‌‏ها می‏‌آیند و می‌‏روند، با سرعت تمام پا از زمین بر‏می‏‌کنند تا جای پا برای دیگری هموار شود. اما کسی چه می‌‏داند که از کجا آمد و به کجا رفت. این ابهام تنها به شهروندانی که به‌‏سرعت از کنار‏هم رد می‏‌شوند، خلاصه نمی‌‏شود؛ چه‌بسا ساختمان‌‏هایی هستند که هر‏روز و هرسال، بدون آن‏‌که که به دیوار هم‏جوار خود نگاه کنند، قد می‏‌کشند و سر به آسمان می‏‌برند. در این میان اما تنها یک سازه از وسط شهر سر برافراشت و میان دو کوه ایستاد و تا‏کنون هیچ‏‌یکی از ساختمان‏‌های گوشه‏‌و‏کنارش جسارت ‏نکرده یا نتوانسته است، تا در کنار‏ این ‏سازه‌ی بلند، شانه‌‏به‌‏شانه ایستاد شود یا سر‏به‏‌سرش بگذارد.

از شرق و غرب که به مرکز شهر نزدیک می‏‌شوی، می‏‌بینی یک ساختمان بزرگ که لباس سرباز روس به تن کرده است، مات و مبهوت ایستاده است. به‌نظر می‏‌آید، این از معدود ساختمان‏‌هایی باشد که از شوروی‌‏ها به‌جا مانده است و ظاهرش نشان می‌‏دهد که در حلقه‌‏ای از خانه‌‏های کوچک و بی‌‏ریخت دیگر که اطرافش چمباتمه زده‌‏اند، اسیر مانده است. یکی از نشانه‏‌های اسارت، غربت و تنهایی است. اسیرها چون متجاوز و دشمن‏اند باید طعنه بشنوند، اهانت شوند، سر و صورتش را بدون هیچ‏‌مقاوتی برای خوردن سیلی و لگد دراز و آماده کنند؛ این ساختمان چنین کرده است. ساختمان خداناپرست سوسیالیستی که هر‏متافزیکی را انکار کرد و از سایبریا آمد تا در افغانستان اصلاحات ارضی بیاورد. جرم این ساختمان تنها دفن فئودال‏‌ها و گرفتن افسار چموش سیاست و حکومت از دست روستائیان و دادن آن به‌دست کارگرانی که او به نیّتش آمده بود، نیست. تبلیغات ایدئولوژیک و نمایش تمام‌‏وقت فیلم‌‏های سوسیالیستی و کشاندن موج‏‌هایی از مردم به سالن سینما که تا نیمه‏‌هایی از شب ادامه داشت، بخش عمده‌‏ای از عمل‏کرد انحرافی این ساختمان است.

سینما پامیر، چقدر سرشکسته در برابرم ایستاد شده است. نه میل دیدن من دارد و نه من جرأت نگاه‏‌کردنش را. ساختمانی که انگار مبتلا به آلزایمر شده است. نه دوران خلق را به یاد می‏‌آورد و نه پرچم را‏ و نه نسل‌‏های بعد از جنگ را می‏‌شناسد. پاهای بتونی‏‌اش را تا به زانو در زمین فرو برده است، در جنگ‏‌های داخلی تقریباً اکثر خانه‏‌ها ویران شد. او، اما، خم به آبرو نیاورد.

به ساختمان‏ که داخل می‌‏شوم، بازرسی‏‌ام می‏‌کنند. در طبقه‌ی اول هم‏کف زمین از یک سوراخ به اندازه‌ی غار موش، دستی پیش می‏‌شود و دوتا بلیط هر‏یک را پنجاه افغانی خریداری می‏‌کنم. بعد از استشمام بوی تند دست‏شویی‌ها که به دهلیز سینما راه یافته است، به دروازه‌ی سالن سینما می‏‌رسیم. درِ سالن را که باز کنی جز سیاهی و غوغایی که از یک محشر تمام‏‌عیار حکایت می‏‌کند، نه صندلی می‏‌بینی و ناظمان را که اُشپلاق می‏‌کنند. یکی از دور به‌طرف ما چراغ می‏‌دهد تا ‏روی صندلی قرار می‏‌گیریم و معلوم می‏‌شود که ما در نیمه‌ی فیلم رسیده‏‌ایم. دختر فیلم با چشمک‏‌زدن، جماعتِ سالن را به‌شور می‏‌آورد. تنها از قوغ سیگار که میان انگشتان تماشاگران روشن است، پی می‏‌برم چه تعداد این‏‌جا نشسته است. بوی تنباکو‏های سوخته‌ی سیگار، بوی تریاک، بوی چرس، بوی عرق‏‌های زیر قول‏ تماشاگرانی که تازه از گرمای بیرون به سالن آورده‏‌اند، همه قاطی هم شده است و تنها می‌‏فهمم که گیج شده‌‏ام. فیلم عاشقانه است. دختر می‏‌خرامد، ناز می‌‏فروشد، سر و تنش را می‏‌جنباند و پا می‌‏کوبد. دختر فیلم یک‌‏سر می‌‏رقصد و تماشاگران در شکار نقاط برجسته‌ی اندام دختر، آرام در کمین نشسته‏‌اند. همین‏‌که چشم‏شان به آن افتاد، رستاخیز به پا می‌‏شود، هریک به‌سهم و توانایی‏‌شان اشپلاق می‌‏کنند، کف می‌‏زنند و سالن را به لرزه در‏می‏‌آورند. احتمالاً فیلمی‌پاکستانی است‏. مهم نیست هرکه باشد باشد، همین کافی است که برهنگی مُچ پایش همه را بدون هیچ استثنایی به‌پا ایستاد می‏‌کند. بعد از رقص، نمایش فیلم قطع می‏‌شود و چراغ‌‏های سالن به‌‏سختی می‏‌تواند از میان دود تریاک و چرس راه جمعیت را به بیرون باز کند. چشم‏‌های تماشاگران مثل گوی آتش، سرخ و داغ است. همه، پوشاک روستایی دارند؛ پیراهن و تنبان وطنی و دهاتی که ایزاربندشان بافته شده از مهره‏‌های سرخ و آبی است. به‌شمول من، همه دهاتی‏‌اند. راحت می‏‌شود فهمید؛ وقتی ایزاربندشان سر از زیر دامن بیرون می‌‏آورد و سرکشک می‌‏کند. راه‏‌روهای داخل سینما پر است از بوتل‏‌های آب، نسوار‏های تف‏شده، پیپسی‏‌های خالی و خریطه‏‌های لایلونی. فیلم برای چند دقیقه متوقف شده تا بینند‏ه‌‏ها کمی‌تنفس کند. فهمیدن این‏‌که چرا، همه، این‏‌قدر شور و هیجان دارند؛ ساده است. روستا‏زادگانی که در عمرشان، رقص خانم‏‌ها را ندیده‏‌اند، هرچه زن دیده‌‏اند، پوشیده و محجّب‏ دیده‏‌اند؛ وقتی یک‌‏باره زن را به این زیبایی و ظرافت می‌‏ببینند، دست و پا گم و خودشان را در یک موقعیت ایده‌‏آل می‏‌بینند که دختری با این چشم و ابرو، در برابرشان می‌‏رقصد. لابد آدمی‌جان تر دارد! ‏در این موقعیت است که تماشاگران تنها به میانجی چرس و از طریق افیون است که از دنیای سفت و سخت روستایی، راه به جهان هنر می‏‌برند و خواهش‏‌های نفسانی سوکوب‏‌شد‏ه‌ی‌‏شان را ارضا می‌‏کنند.

از سالن سینما که بیرون می‏‌شوم یک‏‌راست می‏‌روم پیش مسئولان سینما.

اسم فیلم چه بود؟

آرمان.

کجایی است؟

پاکستانی (‏پیشاوری).

فیلم‏‌های‌ هالیود را نمایش نمی‏‌دهید؟‏

نه.

چرا؟‏

بیننده ندارند.

از سینمای هند چه؟

به‌‏ندرت.

این فیلم‌‏ها را به زبان فارسی برگردان می‌‏کنید؟

نه. همه‌ی فیلم‏‌هایی را که ما این‏‌جا نمایش می‏‌دهم، به‌زبان پشتوند.

روزی چند‏بار نمایش فیلم دارید؟

سه وقت.

کارتان رونق دارد؟ ‏‏مشتری زیاد دارید؟

نه. هرروز کم شده می‏‌رود.

ببنندگان شما همه روستایی‌‏اند؟

بلی.

شهری‌‏ها به سینما نمی‏‌آیند؟

نه.

چرا؟

آن‏‌ها در خانه‏‌های‏‌شان تلویزیون دارند و هر‏فیلمی‌که خواسته باشند، می‏‌بینند.

این سینما زیر نظر کدام‏یکی از ادارات دولتی قرار دارد؟

افغان فیلم.

□ ‏آخرین سوالم را می‌‏پرسم. ‏‏فیلم «آرگو» را که امسال جایزه‌ی اسکار گرفت، تماشا کردی؟

ازم می‏‌پرسد، او چیه؟

فردایش مستقیم می‌‏روم افغان فیلم. محمدابراهیم عارفی، رییس افغان فیلم را در دفتر کارش ملاقات می‏‌کنم. آقای عارفی با متانت و شکیبایی خلاصه‌‏ای از تاریخچه‌ی سینمای افغانستان را به‏‌صورت فشرده توأم با نقد و تمجید و گلایه از حکومت‏‌هایی که سینما را به بازی گرفتند، برایم حکایت می‌‏کند. سینما بهزاد، اولین سینمای افغانستان است. دوربین و پروژکتور را اولین‏‌بار شاه ‏امان‏الله از غرب به افغانستان می‌‏آورد. در اوایل، دل‏مشغولی سینما فیلم‏‌های خبری از کار و فعالیت دولت بوده و اندکی هم مستندسازی. اکثر سوژه‌‏های فیلم‏‌های سینمایی در افغانستان سیاسی و در هر دوره ابزار دست دولت بوده است. در سراسر افغانستان، ۱۱۷ تالار سینما وجود داشته. حالا در حدود ۹۰ درصد آن را مقام‏‌ها غضب کرده‌‏اند، ویران شده‌‏اند و اگر در کدام ولایتی هم باشد، تبدیل به انبار شده است.

اوج شکوفایی سینما در افغانستان ده‏‌های ۴۰‏-‏۶۰ خورشیدی است. از حکومت داوود خان شروع می‌‏شود در دوران حکومت چپ‏‌ها به اوج می‌‏رسد و با سقوط حکومت دکتر نجیب‏الله سینما رو‏به‏‌زوال می‏‌نهد و با شروع جنگ‏‌های داخلی، سینما آماج حمله توپ و تانگ قرار می‏‌گیرد و در دوران حکومت طالبان، سینما از صحنه‌ی زندگی اجتماعی و فرهنگی افغانستان غیب و حذف می‏‌شود، نوارهای فیلم‌‏ها زیر خاک مدفون می‏‌شوند تا از سوختن در امان باشد. به گفته‌ی آقای عارفی، دوران طلایی برای سینمای افغانستان زمانی بود که مرد و زن در کنارهم و موج‌‏موج از خانواده‌‏ها به سینما می‏‌آمدند تا نیمه‌‏های شب سالن‏‌های سینما پر بود از آدم‏‌های شهری، فرهنگی و تحصیل‏‌کرده‌‏ها. در این دوره، یکی از فیلم‌‏های سینمایی که در افغانستان خیلی طرف‏دار پیدا می‏‌کند و در مدت شش یا بیش‏‌تر از آن نمایش ‏داده می‌‏شود و دوام می‏‌آورد، فیلم Gone with the wind یا همان «برباد رفته» است. فیلم برباد رفته، در‏ واقع، نقطه‌ی عطف در تاریخ سینمایی‌ هالیود نیز به‌حساب می‏‌رود. این فیلم بیش از آن‌‏که در افغانستان محبوب شود، شاه‌کاری تاریخ سینمای جهان نیز است. نمایش این فیلم در ‏واقع به‏‌خوبی نشان می‌‏دهد که وضع سینمای افغانستان چگونه بوده است. اکنون اما در سراسر افغانستان تنها ۱۶ تا سینما وجود دارد. از این میان، ۱۱ سینما تنها در کابل فعال است. پنج سینمای کلاسیک و شش سینمای‏ کوچک ۳D.‏۲ تا سینمای کوچک‏ ۳D در شهر هرات فعال است، دو سینمای کوچک ‏۳D در شهر مزار شریف و یک سینمای ۳D در شهر قندوز.‏

از تمام این ۱۶ سینمایی که در کشور فعال است چهار سینمای کلاسیک با تالارهای نسبتاً بزرگ؛ سینما آریانا، سینما پارک، سینما پامیر و سینمای خیرخانه مربوط به دولت است‏ و سینمای تیمورشاهی که کلاسیک و شخصی است. بقیه همه، خصوصی‏‌اند. سینما‏های زیادی در کابل وجود دارد که به‌دلیل نبود بینندها و تماشاگران‏ ‏بسته شده‏‌اند. از جمله سینما بهارستان و سینما آریوب.

افغان‌‏فیلم غرق خاطرات گذشته‌ی سینمای افغانستان است. آرشیف‌‏شان را تنظیم و دسته‏‌بندی می‏‌کنند. بیش‏‌تر از ۵۰ هزار ساعت تصویر ثبت‏‌شده در افغان‏‌فیلم موجود است که دست‏‌نخورده باقی مانده است. اکنون هیچ‏‌یکی از سینماهای کشور زیر نظر افغان‏‌فیلم فعالیت نمی‏‌کند. به گفته‌ی آقای عارفی، سینماها، اسیر وزارت‏خانه‏‌ها شده است. سینما پامیر را وزارت مالیه به‌کسی دیگری اجاره داده و پولش را خود این وزارت می‏‌گیرد. وزارت امور زنان، سینما زینب را اشغال کرده است و عارفی به من مکتوبی را که از وزارت امور زنان به افغان‏‌فیلم واصل شده بود، نشان داد که در آن نوشته بودند، بیایید و ماشین سینما را ببرید‏ و سه سینمای دیگر مربوط به شهرداری کابل است.

افغان‌‏فیلم با آن‏‌که بر فیلم‏‌هایی که در سینماهای کلاسیک زیر نظر دولت نمایش داده می‏‌شود نظارت می‌‏کند، اما آقای عارفی می‏‌گوید در دوران وظیفه‏‌اش در افغان‌‏فیلم تنها یک‏بار به سینما رفته است. دلیل رفتن او به سینما نه علاقه‌ی شخصی که برای افتتاح یک فیلم افغانی به‌خاطر مسئولیت کاری‏اش بوده است. سینما در افغانستان بیش از هر نهاد‏ دیگری در این کشور ستم دیده است.

روبه‏‌روی سینمای پامیر که می‏‌ایستم می‏‌گویم، تو فیلم «برباد رفته»ها را اکران کردی؛‏ اما هنوز بربادی خودت را به رخ نمی‏‌آوری. دلیلش شاید خون سرخ شوروی باشد که در رگ‏‌های تو جاری است. تقریباً تمام دیوارهای سوسیالیسم از نوع شوروی آن، در جهان فرو ریخته است؛ اما تو چیزی دیگری‏؛ فناناپذیر. اگر حراج‌‏گذاشتن دولت تو را ویران نکرد، سرمای زمستان شاه دو‏شمیره هیچ‌‏گاهی ‏از بین نخواهدت برد پامیر![۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی به رشته‌ی تحریر درآمده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- جواد ناجی، سینمایی روس، چرس افغانی و رقص پیشاوری، روزنامه‌ی جامعه‌ی باز: ۱۳ مهر ۱۳۹۲.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

روزنامه‌ی جامعه‌ی باز