|
وضع سینمای در افغانستان
فهرست مندرجات
.
سینمایی روس، چرس افغانی و رقص پیشاوری
سینمای پامیر در دورهی سلطنت محمدظاهر شاه، در هنگاهی که جادهی میوند ساخته میشد، در کنار رودخانهی کابل بنا نهاده شد. اما ساختمان جدید سیزده طبقه در زمان جمهوریت محمدداوود ساخته شد. بنابراین، نظر نویسنده مقالهی در مورد ساخت سینمای پامیر در زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی مقرون به صواب نیست.
کابل شهری شلوغ و پرجمعیتی است. پُر از آدم و ساختمان است. آدمها میآیند و میروند، با سرعت تمام پا از زمین برمیکنند تا جای پا برای دیگری هموار شود. اما کسی چه میداند که از کجا آمد و به کجا رفت. این ابهام تنها به شهروندانی که بهسرعت از کنارهم رد میشوند، خلاصه نمیشود؛ چهبسا ساختمانهایی هستند که هرروز و هرسال، بدون آنکه که به دیوار همجوار خود نگاه کنند، قد میکشند و سر به آسمان میبرند. در این میان اما تنها یک سازه از وسط شهر سر برافراشت و میان دو کوه ایستاد و تاکنون هیچیکی از ساختمانهای گوشهوکنارش جسارت نکرده یا نتوانسته است، تا در کنار این سازهی بلند، شانهبهشانه ایستاد شود یا سربهسرش بگذارد.
از شرق و غرب که به مرکز شهر نزدیک میشوی، میبینی یک ساختمان بزرگ که لباس سرباز روس به تن کرده است، مات و مبهوت ایستاده است. بهنظر میآید، این از معدود ساختمانهایی باشد که از شورویها بهجا مانده است و ظاهرش نشان میدهد که در حلقهای از خانههای کوچک و بیریخت دیگر که اطرافش چمباتمه زدهاند، اسیر مانده است. یکی از نشانههای اسارت، غربت و تنهایی است. اسیرها چون متجاوز و دشمناند باید طعنه بشنوند، اهانت شوند، سر و صورتش را بدون هیچمقاوتی برای خوردن سیلی و لگد دراز و آماده کنند؛ این ساختمان چنین کرده است. ساختمان خداناپرست سوسیالیستی که هرمتافزیکی را انکار کرد و از سایبریا آمد تا در افغانستان اصلاحات ارضی بیاورد. جرم این ساختمان تنها دفن فئودالها و گرفتن افسار چموش سیاست و حکومت از دست روستائیان و دادن آن بهدست کارگرانی که او به نیّتش آمده بود، نیست. تبلیغات ایدئولوژیک و نمایش تماموقت فیلمهای سوسیالیستی و کشاندن موجهایی از مردم به سالن سینما که تا نیمههایی از شب ادامه داشت، بخش عمدهای از عملکرد انحرافی این ساختمان است.
سینما پامیر، چقدر سرشکسته در برابرم ایستاد شده است. نه میل دیدن من دارد و نه من جرأت نگاهکردنش را. ساختمانی که انگار مبتلا به آلزایمر شده است. نه دوران خلق را به یاد میآورد و نه پرچم را و نه نسلهای بعد از جنگ را میشناسد. پاهای بتونیاش را تا به زانو در زمین فرو برده است، در جنگهای داخلی تقریباً اکثر خانهها ویران شد. او، اما، خم به آبرو نیاورد.
به ساختمان که داخل میشوم، بازرسیام میکنند. در طبقهی اول همکف زمین از یک سوراخ به اندازهی غار موش، دستی پیش میشود و دوتا بلیط هریک را پنجاه افغانی خریداری میکنم. بعد از استشمام بوی تند دستشوییها که به دهلیز سینما راه یافته است، به دروازهی سالن سینما میرسیم. درِ سالن را که باز کنی جز سیاهی و غوغایی که از یک محشر تمامعیار حکایت میکند، نه صندلی میبینی و ناظمان را که اُشپلاق میکنند. یکی از دور بهطرف ما چراغ میدهد تا روی صندلی قرار میگیریم و معلوم میشود که ما در نیمهی فیلم رسیدهایم. دختر فیلم با چشمکزدن، جماعتِ سالن را بهشور میآورد. تنها از قوغ سیگار که میان انگشتان تماشاگران روشن است، پی میبرم چه تعداد اینجا نشسته است. بوی تنباکوهای سوختهی سیگار، بوی تریاک، بوی چرس، بوی عرقهای زیر قول تماشاگرانی که تازه از گرمای بیرون به سالن آوردهاند، همه قاطی هم شده است و تنها میفهمم که گیج شدهام. فیلم عاشقانه است. دختر میخرامد، ناز میفروشد، سر و تنش را میجنباند و پا میکوبد. دختر فیلم یکسر میرقصد و تماشاگران در شکار نقاط برجستهی اندام دختر، آرام در کمین نشستهاند. همینکه چشمشان به آن افتاد، رستاخیز به پا میشود، هریک بهسهم و تواناییشان اشپلاق میکنند، کف میزنند و سالن را به لرزه درمیآورند. احتمالاً فیلمیپاکستانی است. مهم نیست هرکه باشد باشد، همین کافی است که برهنگی مُچ پایش همه را بدون هیچ استثنایی بهپا ایستاد میکند. بعد از رقص، نمایش فیلم قطع میشود و چراغهای سالن بهسختی میتواند از میان دود تریاک و چرس راه جمعیت را به بیرون باز کند. چشمهای تماشاگران مثل گوی آتش، سرخ و داغ است. همه، پوشاک روستایی دارند؛ پیراهن و تنبان وطنی و دهاتی که ایزاربندشان بافته شده از مهرههای سرخ و آبی است. بهشمول من، همه دهاتیاند. راحت میشود فهمید؛ وقتی ایزاربندشان سر از زیر دامن بیرون میآورد و سرکشک میکند. راهروهای داخل سینما پر است از بوتلهای آب، نسوارهای تفشده، پیپسیهای خالی و خریطههای لایلونی. فیلم برای چند دقیقه متوقف شده تا بینندهها کمیتنفس کند. فهمیدن اینکه چرا، همه، اینقدر شور و هیجان دارند؛ ساده است. روستازادگانی که در عمرشان، رقص خانمها را ندیدهاند، هرچه زن دیدهاند، پوشیده و محجّب دیدهاند؛ وقتی یکباره زن را به این زیبایی و ظرافت میببینند، دست و پا گم و خودشان را در یک موقعیت ایدهآل میبینند که دختری با این چشم و ابرو، در برابرشان میرقصد. لابد آدمیجان تر دارد! در این موقعیت است که تماشاگران تنها به میانجی چرس و از طریق افیون است که از دنیای سفت و سخت روستایی، راه به جهان هنر میبرند و خواهشهای نفسانی سوکوبشدهیشان را ارضا میکنند.
از سالن سینما که بیرون میشوم یکراست میروم پیش مسئولان سینما.
□ اسم فیلم چه بود؟
◼ آرمان.
□ کجایی است؟
◼ پاکستانی (پیشاوری).
□ فیلمهای هالیود را نمایش نمیدهید؟
◼ نه.
□ چرا؟
◼ بیننده ندارند.
□ از سینمای هند چه؟
◼ بهندرت.
□ این فیلمها را به زبان فارسی برگردان میکنید؟
◼ نه. همهی فیلمهایی را که ما اینجا نمایش میدهم، بهزبان پشتوند.
□ روزی چندبار نمایش فیلم دارید؟
◼ سه وقت.
□ کارتان رونق دارد؟ مشتری زیاد دارید؟
◼ نه. هرروز کم شده میرود.
□ ببنندگان شما همه روستاییاند؟
◼ بلی.
□ شهریها به سینما نمیآیند؟
◼ نه.
□ چرا؟
◼ آنها در خانههایشان تلویزیون دارند و هرفیلمیکه خواسته باشند، میبینند.
□ این سینما زیر نظر کدامیکی از ادارات دولتی قرار دارد؟
◼ افغان فیلم.
□ آخرین سوالم را میپرسم. فیلم «آرگو» را که امسال جایزهی اسکار گرفت، تماشا کردی؟
◼ ازم میپرسد، او چیه؟
فردایش مستقیم میروم افغان فیلم. محمدابراهیم عارفی، رییس افغان فیلم را در دفتر کارش ملاقات میکنم. آقای عارفی با متانت و شکیبایی خلاصهای از تاریخچهی سینمای افغانستان را بهصورت فشرده توأم با نقد و تمجید و گلایه از حکومتهایی که سینما را به بازی گرفتند، برایم حکایت میکند. سینما بهزاد، اولین سینمای افغانستان است. دوربین و پروژکتور را اولینبار شاه امانالله از غرب به افغانستان میآورد. در اوایل، دلمشغولی سینما فیلمهای خبری از کار و فعالیت دولت بوده و اندکی هم مستندسازی. اکثر سوژههای فیلمهای سینمایی در افغانستان سیاسی و در هر دوره ابزار دست دولت بوده است. در سراسر افغانستان، ۱۱۷ تالار سینما وجود داشته. حالا در حدود ۹۰ درصد آن را مقامها غضب کردهاند، ویران شدهاند و اگر در کدام ولایتی هم باشد، تبدیل به انبار شده است.
اوج شکوفایی سینما در افغانستان دههای ۴۰-۶۰ خورشیدی است. از حکومت داوود خان شروع میشود در دوران حکومت چپها به اوج میرسد و با سقوط حکومت دکتر نجیبالله سینما روبهزوال مینهد و با شروع جنگهای داخلی، سینما آماج حمله توپ و تانگ قرار میگیرد و در دوران حکومت طالبان، سینما از صحنهی زندگی اجتماعی و فرهنگی افغانستان غیب و حذف میشود، نوارهای فیلمها زیر خاک مدفون میشوند تا از سوختن در امان باشد. به گفتهی آقای عارفی، دوران طلایی برای سینمای افغانستان زمانی بود که مرد و زن در کنارهم و موجموج از خانوادهها به سینما میآمدند تا نیمههای شب سالنهای سینما پر بود از آدمهای شهری، فرهنگی و تحصیلکردهها. در این دوره، یکی از فیلمهای سینمایی که در افغانستان خیلی طرفدار پیدا میکند و در مدت شش یا بیشتر از آن نمایش داده میشود و دوام میآورد، فیلم Gone with the wind یا همان «برباد رفته» است. فیلم برباد رفته، در واقع، نقطهی عطف در تاریخ سینمایی هالیود نیز بهحساب میرود. این فیلم بیش از آنکه در افغانستان محبوب شود، شاهکاری تاریخ سینمای جهان نیز است. نمایش این فیلم در واقع بهخوبی نشان میدهد که وضع سینمای افغانستان چگونه بوده است. اکنون اما در سراسر افغانستان تنها ۱۶ تا سینما وجود دارد. از این میان، ۱۱ سینما تنها در کابل فعال است. پنج سینمای کلاسیک و شش سینمای کوچک ۳D.۲ تا سینمای کوچک ۳D در شهر هرات فعال است، دو سینمای کوچک ۳D در شهر مزار شریف و یک سینمای ۳D در شهر قندوز.
از تمام این ۱۶ سینمایی که در کشور فعال است چهار سینمای کلاسیک با تالارهای نسبتاً بزرگ؛ سینما آریانا، سینما پارک، سینما پامیر و سینمای خیرخانه مربوط به دولت است و سینمای تیمورشاهی که کلاسیک و شخصی است. بقیه همه، خصوصیاند. سینماهای زیادی در کابل وجود دارد که بهدلیل نبود بینندها و تماشاگران بسته شدهاند. از جمله سینما بهارستان و سینما آریوب.
افغانفیلم غرق خاطرات گذشتهی سینمای افغانستان است. آرشیفشان را تنظیم و دستهبندی میکنند. بیشتر از ۵۰ هزار ساعت تصویر ثبتشده در افغانفیلم موجود است که دستنخورده باقی مانده است. اکنون هیچیکی از سینماهای کشور زیر نظر افغانفیلم فعالیت نمیکند. به گفتهی آقای عارفی، سینماها، اسیر وزارتخانهها شده است. سینما پامیر را وزارت مالیه بهکسی دیگری اجاره داده و پولش را خود این وزارت میگیرد. وزارت امور زنان، سینما زینب را اشغال کرده است و عارفی به من مکتوبی را که از وزارت امور زنان به افغانفیلم واصل شده بود، نشان داد که در آن نوشته بودند، بیایید و ماشین سینما را ببرید و سه سینمای دیگر مربوط به شهرداری کابل است.
افغانفیلم با آنکه بر فیلمهایی که در سینماهای کلاسیک زیر نظر دولت نمایش داده میشود نظارت میکند، اما آقای عارفی میگوید در دوران وظیفهاش در افغانفیلم تنها یکبار به سینما رفته است. دلیل رفتن او به سینما نه علاقهی شخصی که برای افتتاح یک فیلم افغانی بهخاطر مسئولیت کاریاش بوده است.
سینما در افغانستان بیش از هر نهاد دیگری در این کشور ستم دیده است.
روبهروی سینمای پامیر که میایستم میگویم، تو فیلم «برباد رفته»ها را اکران کردی؛ اما هنوز بربادی خودت را به رخ نمیآوری. دلیلش شاید خون سرخ شوروی باشد که در رگهای تو جاری است. تقریباً تمام دیوارهای سوسیالیسم از نوع شوروی آن، در جهان فرو ریخته است؛ اما تو چیزی دیگری؛ فناناپذیر. اگر حراجگذاشتن دولت تو را ویران نکرد، سرمای زمستان شاه دوشمیره هیچگاهی از بین نخواهدت برد پامیر![۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی به رشتهی تحریر درآمده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- جواد ناجی، سینمایی روس، چرس افغانی و رقص پیشاوری، روزنامهی جامعهی باز: ۱۳ مهر ۱۳۹۲.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ روزنامهی جامعهی باز