|
دولت
فهرست مندرجات
◉ واژهشناسی
◉ پیشینهی تاریخی
◉ تعریف دولت
◉ ویژگیها و گونههای دولت
◉ عناصر بنیادی دولت
◉ دولت و حکومت
◉ يادداشتها
◉ پيوستها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
◉ پيوند به بيرون
دانشواژههای سیاسی نهادهای سیاسی
دولت (به انگلیسی: State، با تلفظ آمریکایی: State)، ساخت ِ قدرتی که در سرزمین معین (کشور) بر مردمانی معین (ملت)، تسلط پایدار دارد، و از نظر داخلی نگهبان نظم بهشمار میآید و از نظر خارجی پاسدار ِ تمامیت ِ سرزمین و منافع ملت و یکایک شهروندان ِ خویش، این ساخت قدرت بهصورت نهادها و سازمانهای اداری، سیاسی، قضایی، و نظامی فعلیت مییابد.
▲ | واژهشناسی |
دولت، واژهی عربی است که در زبان فارسی دری راه یافته است و در قاموسها از نظر لغوی هم بهمعنای ثروت و مال و مکنت و نعمت آمده، چنانکه در غیاثالغات بیان شده: «مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دستبهدست میگردد» و هم بهمعنای اقبال و بخت و سعادت و بهرهمندی و کامگاری و کامرانی و شادکامی و بهروزی و نیکبختی و بختیاری بهکار رفته است، که در زبانهای دری و عربی از بار مثبت برخوردار است.
در اصطلاح سیاسی قرون اخیر، در معانی زیر آمده است: سلطنت، هیات سلطنت، هیات دولت، گروه وزیران، مجموعهی هیات عالیه حاکمه از شاه و وزرأ، حکومت سلطنت، دستگاه حکومتی، هیات حاکمه، قوّهی مجریه، گروهی که بر مملکت حکومت میکنند. چنانکه در فرهنگ فارسی معین نیز حکومت، سلطنت و هیئت وزیران معنا شده است.
واژهی دولت که هم ارز انگلیسی آن State است، و در زبانهای دیگر اروپایی نیز معادل آن بهکار رفته است، مانند: état در فرانسوی، stato در ایتالیایی، estado در اسپانیایی و پرتغالی، و Staat در آلمانی، که همه ماخوذ از واژهی لاتین Status است که بهمعنای «شرایط، شرایط محیط» (condition، circumstances) و معانی شأن، مقام، موقعیت و «ایستاده» (Standing) بوده که اندیشهی استحکام نیز از آن مستفاد میشود.
▲ | پیشینهی تاریخی |
مفهوم دولت تا سدهی شانزدهم رواج سیاسی نیافته بود. نخستین کاربرد آن در بحث علمی به نیکولو ماکیاولی (۱۴۱۹-۱۵۲۷) نسبت داده میشود. برای یونانیها این مفهوم شناخته شده نبود. آنها بهجای آن واژهی «پولیس» را بهکار میبردند که میتوان آن را «شهر-دولت» نامید. در شهر-دولتهای کاملاً نزدیک و کوچک یونان باستان به بهرهمندی از حقوق و اجتماع تأکید میشد و سلطه و اطاعت مورد توجه نبود. بهگفتهی گاتلین بهتر است آنها را «اجتماع شهری» نامید تا دولت. «شهرهای» روم نیز از بهرهمندان از حقوق و وظایف مدنی کامل جانبداری میکردند. بنابراین شهر-دولتهای یونان و روم گردهمایی بسیار همبستهی گروهی بودند که با استثمار بردگان زندگی میکردند.
مفهوم دولت نو در بخش عمدهی اروپای سدههای میانه نیز وجود نداشت. طی این دورهی تفکر سیاسی دربارهی امپراتور و حکومت شاهزادگان بود. در پایانهای سدههای میانه، مفهومی از دولت بهتدریج پدیدار میشود؛ اما بهخوبی مشخص نبود، و زمانی کاربرد یافت که دولت از آن ِ مردم نبود و حاکمیت به شاهان تعلق داشت. در آن زمان، دولت را با اقتدار عالی برابر میدانستند؛ اما گاه به «نهادهای اجتماعی هم اشاره داشت». در گذر زمان، دولت گذشته از اصول و راستاها، مفهوم طبیعی اقتدار ناب و ساده، یا تأسیس را پیدا کرد.
▲ | تعریف دولت |
هیچ اجماع علمی بر روی یک تعریف جامع و مناسب از دولت وجود ندارد. بورگس، بلونشلی و ودرو ویلسون، تعریفهای بهتری دارند که عینیاند اما بههیچوجه کامل نیستند. بهعقیدهای بورگس دولت «بخش خاصی از اجتماع نوع بشر است که بهصورت واحدی سازمانیافته دیده میشود.» از نظر بلونشلی، دولت «مردمی از لحاظ سیاسی سازمانیافته در سرزمین معینی است.» ویلسون دولت را «مردم سازمانیافته طبق قانون در داخل سرزمین معین» تعریف میکند. بهنظر میرسد این متفکران فراموش کردهاند که همهی واحدهای را که انسان از لحاظ سیاسی سازمان میدهد، حتی اگر در نواحی کاملاً معین بوده باشند، لزوماً دولت نیستند. واحدهای سیاسی در صورتی دولت بهشمار میروند که از استقلال بهرهمند باشند. در عصر استعمار، سرزمینهای غیرخودمختاری وجود داشتند که مردم آنها تحت حکومتهای سازمانیافته در داخل مرزهای مشخصی زندگی میکردند، اما دولت نبودند.
تعریف گارنر این نقص را ندارد. بهعقیدهی او دولت «اجتماع انسانهای کموبیش زیادی است که سرزمین را در تصرف دائمی دارند، از کنترل خارجی مستقل یا بهتقریب مستقلاند، و حکومت سازمانیافتهای دارند که بیشتر ساکنان آن سرزمین بهطور عادت از آن اطاعت میکنند.»
▲ | ویژگیها و گونههای دولت |
امروزه دولت (State) و حکومت (Government) بر بسیاری از جنبههای زندگی تأثیر میگذارند؛ با وجود این در بخش اعظم تاریخ بشر دولت اصلاً وجود نداشته است. در اجتماعات شکار و گردآوری خوراک، و در فرهنگهای کوچک کشاورزی، اقتدار سیاسی جداگانه وجود نداشت. اینگونه جوامع بیدولت بهحالت هرجومرج بر نمیگشتند؛ آنها دارای مکانیسمهای غیررسمی حکومت بودند که از طریق آنها تصمیمات مؤثر بر اجتماع به جریان میافتاد و منازعات حلوفصل میگردید. تصمیمات عموماً در گروههای خانوادگی گرفته میشد؛ اگر چند گروه خویشاوند که در یک دسته میزیستند اختلاف اساسی پیدا میکردند، به واحدهای جداگانهای تقسیم میشدند، و شاید بعداً دوباره به دیگران میپیوستند.
در فرهنگهای کوچک دیگر تمرکز سیاسی تا حدی وجود داشت، بیآنکه این اجتماعات بهصورت دولتهای کاملاً شکلگرفته درآمده باشند. در این جوامع، یک رئیس مرد وجود داشت که بقیهی مردم از او تبعیت میکردند. رؤسا معمولاً یا مرد جنگی بودند یا روحانی، و یا هر دو، و گاهی دارای این حق بودند که از دارندگان سلاح بخواهند تا از هر تصمیمی که آنها میگیرند پشتیبانی کنند. رئیس معمولاً بهکمک یک شورا یا دربار حکومت میکرد. در جوامع دولتدار (تمدنهای سنتی)، این این رؤسای فرمانروا، شاه یا امپراتور (شاهنشاه) شدند، دربار منظم و خانوادهی سلطنتی داشتند و بر نیروهای مسلح نیز که برای تأمین اطاعت و گسترش دامنهی قلمرو خود مورد استفاده قرار میدادند، حکم میراندند. آنها مقامات اداری تماموقتی در اختیار داشتند که به مسایل جاری ادارهی کشور رسیدگی میکردند، همراه با دادگاههای مخصوص که در آنها محاکمات صورت میگرفت و مجرمان و تبهکاران مجازات میشدند.
همهی دولتها، خواه سنتی و یا مدرن، در برخی ویژگیهای کلی اشتراک دارند. دولت در جایی وجود دارد که یک دستگاه سیاسی (نهادهای حکومتی، مانند دادگاه، پارلمان یا کنگره، بهعلاوهی مقامات اداری) بر قلمرو معینی حکومت میکند، و اقتدار آن بهوسیلهی یک نظام حقوقی و توانایی استفاده از زور برای اجرای سیاستهایش پشتیبانی میشود. با نگریستن بههر یک از جنبههای این تعریف میتوان درک روشنی از ماهیت دولت بهدست آورد.
با این حال، بهطور کلی، دولتها را میتوان به دولتهای سنتی و مدرن دستهبندی کرد و ویژگیهای دولتهای مدرن عبارتاند از: دستگاه سیاسی، قلمرو سرزمینی و قانون.
◼ دستگاه سیاسی
مردمشناسان و باستانشناسان میپذیرند که قسمت اعظم جوامع در سراسر تاریخ بیدولت بودهاند. مفهوم دولت هیچگونه کاربردی در مورد این جوامع ندارد. اما در مورد این مسأله که آیا میتوان گفت حکومت و سیاست در این جوامع وجود داشته است یا خیر در میان آنها اختلافنظر وجود دارد. از آنجا که هیچگونه نهادهای سیاسی تخصصیشده، یا مؤسسات ادارهی سیاسی وجود ندارد، میتوان استدلال کرد که حکومت و سیاست در این جوامع حضور ندارند، اما مسأله تا اندازهی زیادی مربوط به تعریف است. همهی جوامع دارای شکلهای از حکومتاند. البته در صورتیکه این کلمه خیلی کلی تعریف شود، و بهعنوان مثال، بههر شیوهی منظم رسیدن به تصمیماتیکه به اکثر مردم در یک مردم در یک جامعه مربوط میشود، اطلاق گردد. اما این تعریف آنقدر مبهم است که نمیتواند چندان قابل استفاده باشد. بنابراین بهتر است درک محدودتری از حکومت و سیاست را انتخاب کرد.
حکومت در اینجا بهمعنای اجرای منظم سیاستها و تصمیمات از سوی مقامات اداری در درون یک دستگاه سیاسی است. این مقامات شامل شاهان یا امپراتوران، دربارهایشان، نمایندگان منتخب و اعضای دستگاه اداری غیرنظامی میشوند. میتوان از حکومت بهعنوان یک فرایند، یا از دستگاه حکومتی، سخن گفت که به دستگاهی که مسئول فرایند اداری است اشاره دارد. سیاست مربوط به وسایلی میشود که به کمک آن از قدرت برای تأثیرگذاردن بر گستره و محتوای فعالیتهای حکومتی استفاده میشود. بنابراین، حوزهی امور سیاسی ممکن است کاملاً فراتر از حوزهی نهادهای دولتی باشد. زیرا راههای زیادی ممکن است وجود داشته باشد که کسانی که جزئی از دستگاه حکومتی نیستند بتوانند بر آن تأثیر بگذارند. برای مثال، در جوامع امروزی، جنبشهای اجتماعی که خارج از مجاری پذیرفتهشدهی سیاسی عمل میکنند، ممکن است سعی کنند بر حکومت فشار وارد کرده، یا حتی آنرا سرنگون کنند.
◼ قلمرو سرزمینی
◼ قانون
▲ | عناصر بنیادی دولت |
▲ | دولت و حکومت |
در نظامهای سنتی گذشته، که حقالاهی اساس مشروعیت فرمانفرمایی بود و فرمانفرما قدرت خویش را، نظراً از مرجعی برین و ماورای طبیعی میگرفت، میان مفهوم حکومت و دولت فرقی وجود نداشت، و در واقع، کشور عبارت بود از قلمروی که فرمانفرما فتح کرده یا به ارث برده و تا زمانیکه قدرت بتواند آن را نگاه دارد از آن اوست و مردم سرزمین نیز فرمانگزاران و رعایای اویند. ولی با پیدایش مفهوم جدید دولت در حقوق عمومی و حقوق بینالملل، و بهویژه با پیدایش مفهوم جدید ملت، که کلیت انسانی تاریخمند و پایدار شمرده میشود، دولت نیز ساخت قدرتی پایدار شناخته شده است که بنا به ارادهی ملت برای حفظ نظام کشور و دفاع از سرزمین و مردمان آن بر پا میشود. بنابراین، دولت، ملت، و کشور (یا سرزمین) سه عنصر پایداری هستند که سه رأس یک مثلث را تشکیل میدهند و موجودیت هر یک وابسته به دیگری است. در مفهوم جدید دولت، که از قرن شانزدهم با ماکیاولی و ژان بودن در اروپا پدید آمده و در قرنهای هفده و هیجده بسط نظری یافته و با انقلاب فرانسه پایدار گشته است، هر ملت مالک سرزمین خویش و تشکیلدهندهی دولت خویش است. بنابراین، دولت عبارت است از ساخت قدرتی که ملت برای دفاع از خود و سرزمین خود و برقراری نظم و قانون در میان خود و نگهبانی نظام خود پدید میآورد؛ و حکومت بهعنوان دستگاهی دگرگونیپذیر در درون این ساخت کمابیش پایدار، انجام کارکردهای آنرا بهعهده دارد. بنابراین، سه مفهوم دولت و ملت و کشور، از لحاظ نظری، سه عنصر ثابت و پایدار و تاریخیاند، ولی نظام حکومت (یا رژیم)، برحسب ضروریات اجتماعی و تاریخی دگرگونیپذیر است، چنانکه ممکن است نظام حکومت در درون یک دولت از سلطنت به جمهوریت و یا از استبداد به دموکراسی تبدیل شود، ولی فرض بر این است سه عنصر اصلی همچنان پایدارند.
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
داریوش آشوری، دانشنامهی سیاسی، زیر سرواژهی «دولت»، صص ۱۶۲-۱۶۳. دربارهی کتاب «دولت و دموکراسی در عصر جهانیشدن: سیری در اندیشههای معاصر غرب»، نوشتهی محمد توحیدفام آمده است: «دولت بهمنزلهی ابزاری در خدمت تلاش هدفمند انسان برای تنظیم امر سیاسی، یکی از عظیمترین دستاوردهای بشری و پرحضورترین واقعیت تجربهی انسانی بهشمار میرود که سرشت آن گویی با نیروها، قدرتها و نهادها عجینشده است. بیشک گذر از دوران بیدولتی به عصر دولتهای بزرگ، نقش تعیینکنندهای در شکلدهی تمدن انسانی و تحقق حقوق مدنی ایفا کرده است، آنسان که میتوان گفت جوامع بشری بدون وجود دولتها هرگز نمیتوانستند منزلت امروزین را بیابند. گسترش روزافزون کارویژههای دولت، حاصل و پیآمد این نگاه بود. ولی به مرور و به موازات وسعتیابی حوزه و قلمرو دولت، نقش مداخلهجویانهی آن در زندگی انسانها افزایش یافت و از اینرو، اینسو و آنسو نغمههای مخالفت با مداخلهگرایی فزاینده دولت شدت گرفت و اندک اندک انسانها خواهان تحدید دامنهی اختیارات دولت در قبال توسیع نقش خود در زندگی شدند. این امر بهتدریج معادله دولت بزرگ و جامعه کوچک را بهنفع دولت کوچک و جامعه بزرگ برهم زد. با گستردهشدن حوزهی جامعه و شناسایی دموکراسی بهمثابه بهترین شکل حکومت انسانی، دولتهای مدرن در پایان سدهی بیستم و در آغاز سدهی بیستویکم شاهد گرایش کمتر بهسوی تمرکز قدرت بودند. در این سالها حتی سرسختترین طرفداران دولتهای حمایتپیشه و پدرمآب نیز نتیجهی کار دولتها را مأیوسکننده خواندند. تا حدیکه بعضی براین باورند، در عصر جهانیشدن شاهد افول و غروب دولت–ملت خواهیم بود.»
واژهی دولت (state) از ریشهی لاتینی stare بهمعنای ایستادن و بهصورت دقیقتر از واژهی staus بهمعنای وضع مستقر و پابرجا گرفته شده است. امروزه در زبان انگلیسی واژهی شان و منزلت (status) بههمان معنای اصل لاتینی آن بهکار برده میشود.این لفظ به چیزی اطلاق میشود که مستقر، پابرجا و در وضع خاصی ثابت یا پایدار باشد. این مفهوم بهصورت بسیار ظریفی از سطح کاربرد در مورد افراد به سطح کاربرد در مورد نهادها و قدرت سیاسی انتقال یافته است.
یکی از مضامین مهم و ظریف معنای اخیر این است که اگر نظم لازمهی ثبات و استمرار باشد و اگر ثبات و استمرار لازمهی رفاهی حال عامه باشند، در آن صورت رابطهای میان مفهوم status و رفاه عامه پدید میآید. این رابطه از اهمیت بسیاری در قرن شانزدهم و پس از آن برخوردار شد.مضمون عمدهی دیگری که در معنای status وجود دارد این است که ایستادگی و استمرار همواره در رابطه با چیزی متصور است. بهعبارت دیگر باید دید بر اساس چه معیارهایی وضعیت یا استمرار چیزی برقرار میشود. برخی معیارهای تقریبی در اینخصوص بهویژه در دوران قرون میانه را باید در مالکیت، خانواده و زندگی جنسی، طبقه و یا پایگاهی اجتماعی و شغل یا حرفهی فرد جستوجو کرد. مالکیت و بهویژه مالکیت بر زمین مهمترین عامل تعیینکنندهی مقام و جایگاه و یا شان فرد بود.ریشههای این واژه را میتوان در زبان فرانسوی در واژهی estate و در زبان اسپانیایی در estado جستوجو کرد. در کل یکی از مضامین مهم این مطالب ارتباطی است که میان زمینداری، مالکیت، حسب و نسب و مقام اجتماعی و جز آن از یکسو و اقتدار و حکومت از سوی دیگر وجود دارد.
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ علوم سیاسی │ واژگان سیاسی