|
جغرافیای عهد باستان
فهرست مندرجات
◉ آریا
◉ آریانا
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
آریا و آریانا
آریا (به لاتین: Aria؛ یونانی باستان: آرئیا Ἀρεία؛ اوستایی: هَرَئیووا Haraēuua؛ پارسی باستان: هَرَیوا Haraiva)، سرزمینی باستانی واقع در درهی هریرود (به یونانی: Ἄρειος آرئیوس) بودهاست. این سرزمین که نامش را نیز از هریرود گرفته در قدیم بسیار حاصلخیز و هم مرکز شرابسازی بوده است. بطلمیوس موقعیت هریوا را در جنوب مرو و باختر، در شرق پارت و بیابان کارامانیا، شمال زرنگ و غرب پاراپامیز آورده است و بنابراین مشتمل بر تقریباً ولایت هرات امروزی در افغانستان میشده است. پایتخت آن پیش از حملهی اسکندر مقدونی به سرزمینهای آریایی، آرتاکوآنا (به یونانی: Ἀρτακόανα) بوده است. باشندگان هریوا را هروی مینامند. نام آریا نباید با نام یونانی آریانه (Arianē) اشتباه شود. زیرا:
آریانا (Ariana، لاتین شده واژه یونانی ἡ 'Αρειανή؛ تلفظ: آریانِه / Arianē)، یک اصطلاح جغرافیایی است که توسط نویسندگان دورهی باستان یونان و روم، برای یک منطقهی وسیع بین آسیای مرکزی و رود سند را در بر میگرفت که شامل قلمرو شرقی امپراطوری هخامنشی میشد که امروزه تمام کشور افغانستان[۱] به اضافهی بخشهای شرقی ایران تا رود سند در پاکستان را پوشش میدهد.[٢]
به گفتهی ریچارد نلسون فرای، گرچه در برخی از منابع یونانی یک ابهام و همچنین ترادفی در لفظ «آریانا» و اطلاق آن به استان مهم واقع در مشرق شاهنشاهی هخامنشی (در فارسی باستان: هاریوا - Haraiva - و بهزبان هرودوت و دیگران آریا) دیده میشود، اما نباید آریا را با آریانا اشتباه کرد.
آنچه در پی میآید، نظر محمدحسنخان اعتمادالسطنه است که تمایز «آریا» و «آریانا» را بهخوبی بهتصویر کشیده است. این نشان میدهد که ایرانیان از دیرباز با اصطلاحات جغرافیایی «آریا» و «آریانا» آشنا بوده گرچه بین آنها بهدرستی تفکیک نکردهاند. البته در بعضی آثار خاورشناسان اروپایی هم ابهام در مورد کاربرد «آریانا» و «آریا» دیده میشود. نویسندگان غربی گاهی «آریانا» را با «هری» یا «هرات کنونی» که یونانیان به آن «آریا» میگفتند، منطبق دانسته و «آریا» و «آریانا» را بهجای هم بهکار بردهاند. گرچه ممکن است این اشتباه از منابع یونانی که مأخذ آنها بوده، سرچشمه گرفته باشد، اما از دو اصطلاح «آریا» و «آریانا» که یونانیان بهکار بردهاند، میتوان دریافت که آنان میان این دو قایل به تفاوت بودهاند.
محمدحسنخان مقدم مراغهای، ملقب به صنیعالدوله و سپس اعتمادالسلطنه، از رجال دربار دورهی قاجار و رئیس دارالطباعه و دارالترجمه و مترجم ناصرالدین شاه بود. او پسر چهارم حاج علیخان مقدم مراغهای - قاتل میرزا تقیخان امیرکبیر - است[٣] که در ۲۱ شعبان ۱۲۵۹ هجری قمری (۲۶ شهریور ۱۲۲۲ خورشیدی) در مراغه زاده شد[۴]. همزمان با افتتاح مدرسه دارالفنون در ۱۲۶۸ ھ.ق، او که ۹ سال داشت، جزو اولين شاگردانى بود كه پاى به این مدرسه نهاد و ۱۲ سال در آنجا به فراگرفتن زبان فرانسه و آموزشهاى نظامى پرداخت. محمدحسن خان دوره تحصيل در دارالفنون را با دريافت مدال طلا به پایان رسانيد و با درجه ياورى (سرگردى) جزو ملتزمان دستگاه وليعهد محمدقاسم ميرزا درآمد. مدتى بعد عزيزخان سردار كل (وزير جنگ) او را به منصب «وكيلى نظام» منصوب كرد.
محمدقاسم ميرزا در همان اوان كودكى درگذشت و محمدحسنخان هم به خيل ملتزمان ميرزا محمدخان سپهسالار پيوست. در ۱۲۷۵ ھ.ق به منصب سرهنگى ارتقا يافت و چون پدرش در این هنگام مورد عفو شاه قرار گرفته و حكومت خوزستان و لرستان به او واگذار شده بود، وى نيز بهعنوان نايبالاياله و رئيس قشون، همراه پدر شد و چندى حكمرانى شوشتر را در دست گرفت. در ۱۲۷۸ ھ.ق به تهران بازگشت و ژنرال آجودان شاه شد. در ۱۲۸۰ ق زمانىكه حسنعلىخان اميرنظام گروسى وزيرمختار ایران در فرانسه بود، محمدحسنخان بهعنوان وابسته نظامى سفارت ایران در پاريس تعيين شد و دو سال عهدهدار این سمت بود، اما توقف او در آن شهر چهار سال طول كشيد و همزمان به ادامهی تحصيل پرداخت. در ۱۲۸۴ ھ.ق از آنكشور باز گشت و با گرفتن لقب صنيعالدوله، بهسمت مترجمى مخصوص شاه برگزيده شد.
او چندى بعد در ۱۲۹۰ ھ.ق معاون وزير عدليه و مقدمالسفرا شد و پس از آن، به مقاماتى برگزيده شد كه عضويت مجلس شوراى دولتى، مسئول ادارهنامهی دانشوران، ادارهی انطباعات و وزير انطباعات و رياست دارالترجمه از آنجمله است.
اعتمادالسلطنه در مدتی که پیشخدمت خاص ناصرالدین شاه بود، جراید اروپایی را ترجمه و هنگامی که شاه به صرف ناهار میپرداخت، متون ترجمهای را برای او میخواند.
وى طبعى جاهطلب داشت و همواره در پى كسب مقامات و عناوين تازه بود، اما تا آنجا كه از منابع برمىآيد، ناصرالدين شاه از سپردن مسئوليتهاى سياسى مهم به او اجتناب مىكرده است؛ گو آنكه به تعبير ظلالسلطان، وى رئيس جاسوسهاى مخفى شاه بوده است. وى گذشته از عضويت در مجامع بينالمللى، از برخى دولتهاى خارجى چون اتريش، اسپانيا، آلمان، انگليس، و عثمانى، مدالها و نشانهاى متعدد دريافت كرده بود.
وى در ۱۳۰۴ ھ.ق با يارى و پافشارى همسر خود اشرفالسلطنه، موفق به دريافت لقب اعتمادالسلطنه شد و از این زمان بر مراتب اعتبار و اهميت او در دربار ناصرى افزوده شد. او در هر سه سفر ناصرالدين شاه به اروپا در سالهاى ۱۲۹۰ ھ.ق / ۱۸۷۳ م، ۱۲۹۷ ھ.ق / ۱۸۸۰ م و ۱۳۰۶ ھ.ق / ۱۸۸۹ م جزو همراهان شاه بود و در سفر سوم سمت ايشیک آقاسىباشىگرى (رياست تشريفات) را برعهده داشت. بهاين ترتيب، او بيش از ۲۵ سال مداوم، همنشين ناصرالدين شاه بود و هر روز ساعتها با او گفتوگو داشت و روزنامههاى فرانسوى را برایش مىخواند و او را در جريان اخبار جهان قرار مىداد.
او در دنياى دانش و ادب، فكرى مترقى و روشن داشت. نوع آثارى كه خود تأليف يا ترجمه كرد و يا ديگران را بدان ترغيب نمود، خواه ناخواه تحولى در انديشهها پديد آورد، اما گفتهاند كه بسيارى از کتابهایى كه بهنام او شهرت يافته، اثر ديگران و بهخصوص اعضاى انجمن دارالتأليف و دارالترجمه است. محمد قزوينى مىگويد كه اعتمادالسلطنه با آنكه زبان فرانسه را بهخوبى مىدانست، اما از علوم اسلامى، عربیت، تاريخ اسلام و دانشهاى مشابه آن بهكلى بىبهره بود و كارهایى كه بهنام او شهرت دارد، بيشتر موضوع آنها را وى معين كرده است و چون ديگران تأليف آن را به انجام مىرساندند، بهنام خودش منتشر مىكرد. ادوارد براون نيز بهتبع قزوينى به این نكته اشاره مىكند و محيط طباطبايى هم او را بزرگترين استثمارگر علما و فضلاى عصر خويش مىشمارد. با نشر خاطرات روزانهی اعتمادالسلطنه و اعتراف او به اينكه برخى کتابها، از جمله «المآثر و الآثار» را شمسالعلمأ نوشته، اكنون ديگر جاى شبهه نيست كه اعتمادالسلطنه بيشتر این آثار را شخصاً تأليف نكرده است. بههر حال، بهگفته مينورسكى افتخار فراهم آوردن اينهمه کتابهاى متنوع نصيب او شده، ولو آنكه همه را خود پديد نياورده باشد.
ميرزا رضا کرمانى قاتل ناصرالدين شاه وى را آدم مزوّرى خوانده كه به دروغ خود را جزو هواخواهان سيد جمالالدين افغان معرفى كرده است. اعتمادالسلطنه خود نيز گاه به ضعفهاى اخلاقى خويش اشاره كرده است؛ از جمله در جايى از خاطراتش اشاره مىكند كه برای افزايش حقوق، تملق شاه را گفته است.
او در سالهاى پایانى زندگى خود در فكر افتاد وقايع و حوادث روزانهی زندگى خود و دربار قاجار را بهشكل خاطرات تنظيم نمايد. او چون از ثبت علنى پارهاى اخبار محرمانه واهمه داشت، پنهانى به تدوين آنها پرداخت؛ بدينترتيب کتاب روزنامهی خاطرات پديد آمد كه از مهمترين منابع تاريخ ایران در اواسط دورهی قاجاريه است. وى را در این كار، همسرش اشرفالسلطنه نيز يارى مىرساند و گفتههاى شوهر را مىنوشت.
وى سرانجام در ۵۳ سالگى و حدود یک ماه پيش از كشتهشدن ناصرالدين شاه، در ۱۳ نوروز ۱۲۷۵ خ / ۱۸ شوال ۱۳۱۳ ھ.ق، پس از بازگشت از سياحت و زيارت حضرت عبدالعظيم، به سكتهی قلبى در تهران درگذشت. گروهى مرگ او را مشکوک اعلام كرده و گفتهاند كه امينالسلطان وى را مسموم ساخته است، اما ترديد نيست كه او از بيمارىهاى گوناگون چون قند، چاقى و ناراحتى قلبى رنج مىبرده است. پیکرش را چندى بعد در وادى السلام نجف بهخاک سپردند. بر طبق وصيت او، همه دارایى و کتابخانهاش را ناصرالدين شاه متصرف شد، اما بخشى از آنرا به همسرش بازگرداند و اشرفالسلطنه مخصوصاً پارهاى از کتابهاى وى چون نسخهی خطى روزنامهی خاطرات را به کتابخانهی آستان قدس رضوى تقديم كرد.
دربارهی اینکه آیا اعتمادالسلطه خود شخصاً مؤلف و مترجم بوده یا کتابهایی را که دیگران مینوشتهاند، وی بهخاطر دارا بودن مقامات بالای اداری بهنام خود ثبت مینموده، بیش از آنچه در بالا بیان شد، نمیتوان اظهانظر کرد. ولی بههر حال، به اسم او آثار زیادی چاپ شده است. در میان اینهمه آثار، یکی کتاب «دُرر التيجان فی تاريخ بنىاشكان» است. مؤلف برای نگارش این تاریخ به کتابهای فراوانی مراجعه نموده و از منابع بسیاری سود جسته است. از آنجایی که بسیاری از بلاد و امکنهای که در این کتاب بدانها اشاره شده، اکنون تغییر نام یافتهاند یا اوضاع جغرافیایی آنها دگرگون شده است، اعتمادالسلطنه ناگزیر گشته است تا جزوهای به آخر کتاب بیفزاید که حاوی مطابقت نام شهرهای قدیم و جدید ایران باشد و آن را «تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ایران» نامیده است. اين كتاب در سال ۱۳۱۱ ھ.ق - به زبان فارسى - به نگارش درآمده است.
▲ | آریا |
آریا اسمی است که یونانیها به ولایت هرات[۵] داده یعنی اسم این ولایت را اینطور تلفظ مینمودهاند. ایرانیهای قدیم اینجا را «هاریوا» میگفتند و در منقورات بیستون که بهفرمان دارای کبیر نقر کردهاند، «هاروا» ضبط شده. هاروا در زبان ارمنی که مرکب از زبان پارت و مد و فارسی قدیم است، بهمعنی مشرق میباشد. کیپر از اجلهی علمای جغرافیا گوید: «آریا ناحیهای است که رودخانهی هری یا هری[رود] از آن میگذرد.» پس آریا کلیة اسم ناحیهی هرات حالیه بوده و الکساندریا اریون که بهمعنی اسکندریهی آریا میباشد، اسم دارالملک ولایت هرات است که اسکندر کبیر تجدید عمارت آن نموده و جمعی از مهاجران یونانی را در آن ساکن کرده و میشود که آن همین شهر حالیه هرات باشد اگرچه شهر هرات قبل از اسکندر موسوم به «ارتاحوئانا» بوده.
در حدود ولایت آریا فیمابین مصنفین - خاصه جغرافیدانهای روم و یونان - اختلاف است. استرابن مورخ گوید یک حد آریا پنجاب است و حد دیگرش سرحد کرمان و بلوچستان. و بعد از این شرح، تمام مملکت خراسان را جزو آریا شمرده. مؤلف کتاب قاموس الاعلام میگوید آریا اسمی است که جغرافیدانهای قدیم یونان به شهر هرات و قسمت شرقی مملکت خراسان و سیستان داده و بعضی تا سرحد هند را جزو آریا دانسته چنانکه تمام افغانستان و بلوچستان را. اما ظن غالب این است که آریا فقط ولایتین هرات و بلخ بوده.
بسیاری از متأخرین علما که در انساب و السنهی امم تدبر کامل نموده چنین دانستهاند که در زمان قبل از تاریخ، طوایفی که در حدود بلخ و هری ساکن بوده موسوم به اسم آریا شده و بعدها مملکت را به اسم سکنه نامیدهاند و آن طوایف در اوقات مختلفه به هندوستان و ایران و تمامی اروپا مهاجرت کردهاند.
اگرچه نمیتوان گفت مملکت آریا مهد بنینوع بشر بوده است اما میتوان قبول نمود که مدنیت انسان ابتدا در این سرزمین بنای شروق و ظهور را گذاشته چه از جهت استعداد موقع و مکان و خصایص اقلیمی آن طایفهای که در آن نشوونما نموده از حیثیت تناسب خلقت اعضأ و هوش و ذکأ بر مردم اقطار دیگر برتری داشته و پیش از سایر اقوام به حالت تنبه و تمدن فایز گشته. در زمانی که غالب قبایل، صحراگرد و خانهبهدوش بوده و به شکار و شبانی معاش مینمودند اهل آریا به شهرنشینی و زراعت مایل گشته و چون از آفات بادیهگردی محفوظ مانده همواره بر جمعیت آنها افزوده تا آنکه مملکت بلخ و هرات بر آنها تنگ شده و به خیال مهاجرت افتادهاند. در این صورت، میتوانیم بگوییم بسیاری از مردم ممالک بعیده اصلاً از قوم آریا میباشند.[٦]
▲ | آریانا |
استاد جغرافیدانها کیپر گوید: «آریانا اسم قدیم مملکت ایران حقیقی است و این اسم را طایفهی موسوم به آرین به این مملکت دادهاند و معلوم نیست که کی و در چه قرن این طایفه از طرف شمال و نواحی تاتارستان کوچ کرده به این مملکت آمدهاند؟»
یونانیها فقط قسمت شرقی مملکت ایران را آریانا یا آریا میگفتهاند و مسلم است که تا پانصدواند سال بعد از خروج اسکندر کبیر، این مملکت را ایران نمینامیده از زمان اردشیر اول پادشاه ساسانی اسم ایران مذکور و شایع گردید. یعنی ایران اسم قدیمی اراضی واقعه در سمت شمال که رودخانهای سیحون و جیحون آنها را سیراب میسازد، بود و در سلطنت ساسانیان آن اراضی را توران گفتند و اسم آنها را به این مملکت دادند.
بعضی از مصنفین قدیم را عقیده این بوده که اراضی واقعهی مابین رود پنجاب و دجله و دریای خزر و عمان موسوم به آریانا یا آریا بوده. آمنمارسلن مورخ، یک حد آریانا یا آریا را خاک چین دانسته. هردوت میگوید پیش از این مملکت مدی یعنی عراق عجم یا جبال موسوم به این اسم بود. بطلیموس مصری گوید یکی از طوایف تورانی که فیمابین جیحون و سیحون یورت داشتند، «آریا کا» نام داشتند و از کجا که طایفهی مزبوره از یورت خود کوچ نکرده باشند و به جبال یا مد نیامده باشند؟ و بعد از تصرف این مملکت اسم خود را به آن نداده و مملکت را آریا کا نگفته و عراق معرب آریا کا نباشد.
هردوت میگوید سکنهی این مملکت یعنی ایران را آرین مینامیدند و معنی این کلمه رشید است و قوم آرین آنهایی بودند که هندوستان و ایران و ترکستان و ارمن بل اغلب بلاد فرنگ را معمور ساختند و مدها نیز از این قومند و بدواً آرین نام داشته.
جمعی را عقیده این است که قوم نجیب آرین از اولاد یافثاند و ابتدا آنها در یک سرزمین سکنی داشتند بعد نزاع و خلاف میان آنها در گرفته از هم جدا و متفرق گشته هر فرقه بهطرفی رفتهاند و بهواسطهی اختلاط با سایر امم زبان اصلی آنها که سانسکریت بوده تغییر یافته چنانکه آرینهایی که به ایران آمدند زبان زند را که تحریف زبان سانسکریت میباشد، اختیار کردند و آرینهای هند، زبان اصلی خود را بالنسبه حفظ نمودند و از این دو زبان السنهی آرینهای اروپا مشتق شد. و بعضی گفتهاند زبان اصلی طایفهی آرین، زند بوده که کتاب مقدس زند و اوستا را به آن زبان نوشتهاند.
آنها که در علم انتشار بشر دقتی نموده گفتهاند قوم آرین ابتدا در ترکستان و باختر تا سرحد تبت جای داشته و معلوم نیست که از کجا به ترکستان یعنی اراضی فیمابین جیحون و سیحون آمده اما معین است که از قدیم متمدن بوده و تماماً در آن عهد مذهب آخشیجی داشته یعنی عناصر اربعه را خالق کائنات میدانسته و میپرستیدهاند. بعدها هر قومی از آنها مذهبی علیحده اختیار کرده و اختلاف مذهب، اسباب جدایی آنها از یکدیگر شده. دستهای از آرینها از کوه هندوکش عبور کرده بهطرف هندوستان رفته دستهای دیگر به خراسان و ایران و ارمنستان روانه شده قسمتی در مقر اصلی خود یعنی ترکستان مانده و اختلاف مذهب و جنگ مذهبی در میان آن طوایف طوری سخت گشته که دیو که ربالنوع آرینهای هند بود اهریمن آرینهای ایران گردید.[٧]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- دانشنامهی کلمبیا، که یک دانشنامهی تکجلدی بسیار معتبر به زبان انگلیسی است که از سال ۱۹۳۵ در نیویورک توسط دانشگاه کلمبیا تهیه و منتشر میشود، در چاپ ششم خود (در سال ۲۰۰۸ م) مینویسد: «آریانا، بهگفتهی استرابو مشخصکنند]ی سراسر سرزمین کنونی افغانستان، خشهای شرقی ایران امروز و مناطقی از شمال و شمالشرق هند را شامل میشده که امروزه جزو قلمرو پاکستان است.» همچنین رجوع شود به:
Sagar, Krishna Chandra (1 January 1992). Foreign Influence on Ancient India. Northern Book Centre. p. 91.[٣]- پدرش حاجی علیخان كهنخست لقب ضيأالملك داشت و سپس به اعتمادالسلطنه ملقب شد، حاجبالدوله دربار ناصری بود و مادرش دختر آقاخان سردار و نوه مصطفیقلیخان قاجار (روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۹۸۴). سایر اجداد او نیز عمدتاً خدمتگزار دودمان قاجار بودهاند. پدر اعتمادالسلطنه که نيز به مقامات بلند سياسى دست يافت، در زمان محمدشاه از كار بركنار شد و اموالش مصادره گرديد و به زندان افتاد و سرانجام به عتبات عاليات تبعيد شد. اما زمانیکه محمدشاه درگذشت، حاج علىخان به تهران بازگشت و مورد توجه مهد عليا، مادر شاه جديد قرار گرفت و در دربار بهسرعت نفوذى بههم رسانيد، بهگونهاى كه ميرزا آقاخان نورى او را جزو نزدیکان و محارم خويش درآورد. او در توطئه برضد امیرکبیر با مهد عليا و ميرزا آقاخان نورى همدست بود و وظيفه قتل امیرکبیر را برعهده گرفت.
[٢]- Ariana, the Latinized form of the Ancient Greek Ἀρ(ε)ιανή Ar(e)ianē (inhabitants: Ariani; Ἀρ(ε)ιανοί Ar(e)ianoi) [Pliny, Naturalis Historia, book vi, page 23], was a general geographical term used by some Greek and Roman authors of the ancient period for a district of wide extent between Central Asia [Smith, William (1980). "Ariana". Dictionary of Greek and Roman Geography. Boston: Little, Brown, and Co. pp. 210–211] and the Indus River [Schmitt, R. (1986). "Aria". Encyclopaedia Iranica]; comprising the eastern provinces of the Achaemenid Empire [Lewis, Charlton T.; Short, Charles. "Ărĭāna". A Latin Dictionary. Perseus Digital Library] that covered the whole of modern-day Afghanistan, as well as the easternmost part of Iran and up to the Indus River in Pakistan (former Northern India).[The Columbia Encyclopedia, Sixth Edition, 2008; as well as, Sagar, Krishna Chandra (1 January 1992). Foreign Influence on Ancient India. Northern Book Centre. p. 91].
[۴]- ميرهاشم محدث، مصحح كتاب تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، محمدحسنخان اعتمادالسلطنه را زادهی تهران نوشته است.
[۵]- علیاکبر دهخدا مینویسد: آری یا آریا نام ایالت قدیم ایران که امروز مشتمل بر خراسان شرقی و سیستان است و نام کرسی آن در قدیم «آرتاکوآنا» بوده است، و اسکندر شهری بهنام «اسکندریهی آرهایا» در کنار هریرود بنا کرد و جمعیت و آبادی آن را بدین شهر که شاید هرات امروزین باشد تحول کرد (لغتنامهی دهخدا).
[٦]- اعتمادالسلطه، محمدحسنخان، تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ایران، صص ۶۰-۶۲.
[٧]- همان، صص ۶۲-۶۳.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ اعتمادالسلطه، محمدحسنخان، تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ایران، بهتصحیحی میرهاشم محدث، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول - ۱۳۶۳.