استوانهی کوروش
فهرست مندرجات
استوانهی کوروش (به انگلیسی: Cyrus Cylinder)، که به غلط در فارسی دری به منشورِ کوروش نامیده شده است، لوحی از گِلِ پخته است که ظاهراً در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمانِ کوروش بزرگ هخامنشی نوشته شده است. نیمهی نخست این لوح از زبان رویدادنگارانِ بابلی و نیمهی پایانیِ آن، سخنان و دستورهای کورش بهزبان و خط میخی اکدی (بابلی نو) به رشتهی نگارش درآمدهاست. این استوانه در سال ۱۲۵۸ خورشیدی (۱۸۷۹ میلادی) در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهرِ بابِلِ باستانی پیدا شد و در موزهی بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود. نامِ دبیر و نگارندهای که از متنِ استوانهی کوروش نسخهبرداری کرده قیشتی مردوک بوده، ولی نامِ دبیری که متنِ اصلی را نوشته، مشخص نیست. بهتازگی بخشهایی از نسخهی دیگری از متنِ استوانه بر روی دو قطعهی لوحِ گِلی در مجموعهی بابلیِ موزهی بریتانیا شناخته شده که بازماندهی نسخهی بایگانی شدهی همین استوانه است.
استوانهی کوروش در ماه مارس ۱۸۷۹ میلادی (برابر با اسفند ۱۲۵۷ یا فروردین ۱۲۵۸ خورشیدی) توسط هرمزد رسام در جریان کاوشهای او در بابِل، بر تپهی موسوم به عَمران بهدست آمد. بعدها مشخص شد که شمال این تپه، محل پرستشگاه اِسگیلَ است، اما از انجاییکه در آنزمان این پرستشگاه در زیر خاک مدفون بود، مشخص نیست که استوانه در چه فاصلهای از این پرستشگاه یافت شده است. با اینحال بهنظر میرسد که استوانه در میان یک دیوار بزرگ در جنوب عَمران کشف شده باشد. این نکته و همچنین شکل استوانهای کتیبه نشان میدهد که این استوانه بهعنوان یک کتیبهی پیبنا، درون یک دیوار قرار داده شده بود.
...
[
▲]
يادداشتها
[
▲]
پيوستها
...
[
▲]
پینوشتها
...
رزمجو، شاهرخ، استوانهی کورش بزرگ، ص ۲۷.
همان.
[
▲]
جُستارهای وابسته
□
□
□
[
▲]
سرچشمهها
□
□
□
□
[
▲]
پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ ...
سؤال اینجاست که چنانچه استوانه منشور کورش قلابی نباشد، افتخار پدیدآوردن آن و افتخار محتوای آن و افتخار فناوری ساخت آن متعلق به کیست؟ نگارنده به دلایل زیر معتقد است که هر سه این افتخارات نه متعلق به کورش و هخامنشیان، که متعلق به تمدن بابل است:
۱- به این دلیل که این استوانه در شهر بابل که پایتخت کشور بابل بوده، نوشته شده و در همان جا نیز پیدا شده است.
۲- به این دلیل که این استوانه به دست کاتبان و رویدادنامهنویسان بابلی نوشته شده است.
۳- به این دلیل که به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شده است.
۴- به این دلیل که مطابق با سنت منشورنویسی بابلی نوشته است. سنتی که پیش از حمله کورش، حدود دوهزار سال در بابل رواج داشته و نمونههای متنوعی از آن به دست آمده است.
۵- به این دلیل که با اینکه نمونههای فراوانی از آن در بابل پیدا شده و شناخته شده، اما هیچ نمونهای که متعلق به سرزمین پارس باشد، تاکنون شناسایی نشده است.
۶- به این دلیل که حتی صنعت و فن ساخت چنین کتیبهها و استوانههایی متعلق به بابل است و هیچ نمونه مشابه قدیمیتر یا جدیدتر در سرزمین پارس شناخته نشده است.
۷- به این دلیل که محتوا و مضامین آن در کتیبههای دیگر بابلی مشاهده شده، اما در سرزمین پارس مشاهده نشده و ظاهراً وجود خارجی نداشته است.
برای نمونهای از این سنت کهن و درخشان بابلی بنگرید به منشور مشهور حمورابی که ۱۳۰۰ سال قدیمیتر از منشور کورش است. با این تفاوت که کتیبه کورش به دلیل عجله برای نوشتن و تقلید کورکورانه از شاهان پیشین، چیزی جز لفاظی ندارد، اما کتیبه حمورابی همراه با حدود ۳۰۰ ماده قانونی است. گزیدهای از بخشهای آغازین و پایانی منشور حمورابی به شرح زیر است:
«منم حمورابی، شاهی که خدایان مرا برگزیدند تا برای مردم رفاه را به ارمغان آورم، تا عدالت و دادگری را در زمین گسترش دهم، تا ظم و بدی را از بین ببرم، تا قوی نتواند بر ضعیف ظلم کند و زور بگوید.
منم حمورابی، آن کسی که فراوانی و برکت را زیاد کند، آن کسی که بر چهار گوشه جهان گام میگذارد، آن کسی که بابل را بزرگ و باشکوه کرد، آن کسی که قلب خدای خود مردوک را متوجه خود کرد، آن کسی که نیایشگاه اسگیلا را آباد کرد، آن کسی که شهر اور را آبادان کرد، آن کسی که شهر اوروک را زیبا و با طراوت کرد.
منم حمورابی، شاه چهارگوشه جهان، شاه بابل، شاه توانا، کسی که قانون و عدالت را در زمین برقرار کرد، کسی که به مردم آسایش بخشید.
منم حمورابی، شاه بزرگ، من چوپان مردمی بودم که مردوک آنان را به من سپرده بود، من سرزمینهای آرام برای مردم فراهم ساختم، من بر مشکلات بزرگ پیروز شدم، من دشمن را ریشهکن کردم، من جنگ را کنار نهادم، من به همه سرزمینها آسایش ارمغان کردم، من کاری کردم تا همه مردم در دوستی و صلح زندگی کنند، من اجازه ندادم کسی مردم را آزار دهد و برنجاند و بترساند، سایه مهربان من بر فراز شهر گسترده شده است.
من همه مردمان سومر و بابل را در آغوش خود گرفتم، آنان را به سوی خوشبختی رهنمون شدم، من همیشه و همواره در صلح و آشتی بدانان فرمان راندم، من همه مردم را در پناه دانایی خود قرار دادم، من اجازه ندادم تا قوی بر ضعیف ظلم کند و زور گوید، من اجازه ندادم تا کسی به کودک یتیم یا زن بیوه ظلم کند.
من حمورابی هستم، شاه دادگری، بنیانگذار قوانین، مجری عدالت، من شاهی هستم که به مظلوم عدالت میبخشد، بگذارید هر ستمکشیدهای که ادعایی دارد به نزد من بیاید، من قلب مردوک را شاد کردم، من قلب مردوک را از خود خوشنود کردم، برای همه روزهایی که خواهند آمد، برای همیشه!»
تمدن درخشان بابل با یورش سپاه کورش به نابودی و انحطاط رسید و منشور کورش که هم شکل ظاهری و هم محتویات آن بر اساس سنتهای بابلی نوشته شده و افتخار آن متعلق به آنان است، آخرین نمونه از سنت کهن منشورنویسی در بابل است.
در اینجا یک سؤال دیگر نیز پیش میآید: آیا غارت دستاوردهای دیگران و منتسب کردن آنها به خود با اصول حقوق بشر کورشی در تعارض است یا خیر؟ به نظر نگارنده و با توجه به شواهد موجود، هر گونه غارت و تجاوزگری مطابق با اصول اخلاقی و رفتاری کورش و ایضاً کورشپرستان است.
این به چه معنا است؟ در حالی که در هیچ کتیبه زمان هخامنشیان نامی از ایران نیست، بلکه همه سخن از کشور پارس است. ایرانیان امروزی دوست دارند که بگویند تاریخ باستان ایران! اما هیچ یکی نمی پرسد که کدام ایران؟ ایران در آن زمان وجود خارجی نداشت.
اما بیاییم روی کوروش کبیر که از او یکتاپرست هم ساخته اند در حالی که در استوانه کوروش در بند ۳۲ تا ۳۵ چنین درج شده است (خود می گوید): «من بت ها را به جایگاهشان باز گرداندم تا آنها برایم طلب طول عمر و بخشایش کنند و به بت بزرگ مردوک بگویند که من و پسرم (کمبوجیه) از او میترسیم!»
نام کورش نه تنها در شاهنامه فردوسی نیامده، که در سراسر متون اوستایی، متون پهلوی اشکانی، متون پهلوی ساسانی، متون مانوی، متون سغدی، و دیگر متون ایرانی میانه نیز نیامده است. این سکوت در کنار سکوت یا کمتوجهی متون فارسی و تاریخنامههای سدههای میانه، نشان میدهد که گویا ایرانیان برای کورش اهمیتی قائل نبودهاند و توجهات غلوآمیز اخیر ظاهراً ناشی از القائات استعماری و عادت و علاقه دیرین ما به ساختن پهلوانهای پوشالی و امامزادههای قلابی است.
در مطالعه تاریخ هخامنشیان (و مخصوصاً شخصِ کوروش) ما با روایات متعددی مواجه هستیم. در منابع یهودی و یونانی، کوروش شاهِ شاهان است که به شرق و غرب لشکر کشید و سرزمینهای بسیاری را به چنگ آورد. لیکن در منابع کلاسیک ایرانی، چنین سخنی در میان نیست. بلکه کوروش تنها یک فرمانده نظامی و حاکمی دست نشانده از سوی بهمن اردشیر (شاه کیانیان) است. ابوریحان بیرونی با پذیرش این نکته (که کوروش اصلاً شاهِ شاهان نبود) میافزاید که یونانیان دربارهی کوروش اغراق کردهاند و به زندگی او حالت اساطیری دادهاند. در حالیکه سخن آنان -یونانیان- دقیق نیست.
به هر روی در تواریخ مکتوب و شفاهی ایرانی، هیچگاه کوروش به عنوان یک شاه بزرگ مطرح نبوده است. حتی شاهنامه که دربردارنده زندگانی شاهان است، نامی از کوروش نبرده است. امروزه کسانی هستند که برای رفع این تعارض و کاستی، به یکسان بودنِ کوروش با شخصیتهایی چون کیخسرو و فریدون (از پهلوانان و شاهان نامی دوران بسیار دورِ تاریخِ ایران) اصرار دارند! این نوشتار، ادعای فوق را با محوریت اوستا بررسی میکند. لیکن به عنوان مقدمه باید دانست که کوروش دوم (مشهور به کوروش بزرگ و کوروش کبیر) از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ (یا ۵۳۰) پیش از میلاد حکومت میکرد.
منبع: موبد جهانگیر اوشیدری، دانشنامه ی مزدیسنا، نشر مرکز، تهران، چاپ پنجم ۱۳۸۹، ص ۳۹۷؛ والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، ۱۳۹۲. ص ۸۷
افرادی که کوروش را به فریدون و یا کیخسرو تطبیق میدهند، دقت نکردهاند که اگر به راستی به سخن خود اطمینان دارند، چرا یکی از دو گزینه (فریدون – کیخسرو) را انتخاب نمیکنند؟! همین تردید (که خود نیز نمیدانند کوروش همان کیخسرو است یا فریدون) نشانگر عدم آگاهی و عدم اطمینان به این ادعا است. یعنی خود نیز به این سخن ایمان ندارند، و صرفاً به جهت خالی نماندن عریضه، به چنین ادعاهای عجیب و نامعقولی چنگ میزنند.
یشتها مربوط به عصری پیش از هخامنشیان (یا نهایتاً همعصر با هخامنشیان) است. موبد پدرام سروشپور در مقاله «یشتها با ارزشترین و مهمترین ادبیات مزدیسنا» مینویسد:
یشتهای بزرگ و اصلی خیلی کهن بوده و با توجه به قواعد دستوری و کلامی و اصطلاحاتی که در آنها به کار رفته متعلق به دورههایی میباشند که زبان اوستا، زبان رایج زمان بوده است… استاد پورداود بر این باور است که ممکن نیست عهد انشاء یشتها پس از هخامنشیان که در اواخر قرن ششم پیش از میلاد حکومت میکردهاند بوده باشد.
منبع: موبد پدرام سروش پور، یشتها با ارزشترین و مهمترین ادبیات مزدیسنا، برگرفته از تارنمای دین بهی، ۲۴ تیر ۱۳۹۱، به نقل از ابراهیم پورداود، یشتها، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۶. ص ۸-۹.
موبد کوروش نیکنام نیز به نقل از منابع مدنظر خود گفته است: «نگارش یشتها به پیش از دوره پادشاهی هخامنشیان در ایران باز میگردد.» [منبع: موبد کورش نیکنام، مقاله «جایگاه یشتها در فرهنگ وادبیات اوستایی» برگرفته از تارنمای شخصی ایشان kniknam.com]
همچنین نام فریدون در درواسپ یشت: بند ۱۳؛ فروردین یشت: بند ۹۷-۱۴۲؛ بهرام یشت: بند ۴۰؛ رام یشت: ۲۳؛ زامیاد یشت: بند ۳۶و ۹۲؛ آبان یشت: بند ۳۳ و… آمده است. [اوستا، همان، جلد ۱، صفحه ۳۴۷، ۴۲۶، ۴۳۹، ۴۵۱، ۴۹۱، ۵۰۲ و…]
روشن است که یشتها پیش از هخامنشیان یا در عصر هخامنشیان سروده شده است، و همین کتاب معتقد است که فریدون و کیخسرو صدها و بلکه هزاران سال پیشتر (در گذشتههای دور) زندگی میکرد. و لذا کوروش نمیتواند فریدون و یا کیخسرو باشد، چون میان این دو صدها و بلکه هزاران سال اختلاف زمانی وجود دارد.
در ریگوِدا ی هندوها نیز از کیخسرو و فریدون نام برده شده، [محمود کویر، فرجام نافرجامیها، لندن، اچ اند اس مدیا (H&S Media)، ص ۳۵] و مخصوصاً فریدون که در ریگودا با لقب ptyaâ خوانده شده است. [ابوالقاسم اسماعیل پور، شاهنامه گذار از اسطوره تا حماسه، برگرفته از تارنمای انسان شناسی و فرهنگ (anthropology.ir).] جالب است بدانیم که امروزه طبق جدیدترین نظریات زبانشناسی، ریگودا به حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد نسبت داده میشود (یعنی حدود ۳۵۰۰ سال پیش). [مری بویس، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع. بهرامی، تهران: انتشارات ققنوس، ویراست دوم، ۱۳۹۱، ص ۱۷] موبد جهانگیر اوشیدری نیز ریگودا (و سایر متون ودایی) را مربوط به هزار تا دوهزار سال قبل از میلاد میداند (یعنی حدود ۳۰۰۰-۴۰۰۰ سال پیش). [موبد جهانگیر اوشیدری، همان، ۴۶۵]
پس شخصیتهایی چون فریدون و کیخسرو، حداقل ۳۵۰۰ سال (بلکه بیشتر) قدمت دارند! کوروش کبیر، حداقل هزار سال پس از فریدون و کیخسرو متولد شده است! شاید هم دو هزار یا سه هزار سال پس از آنان! اکنون چگونه میتوان ادعا کرد که کوروش همان فریدون و کیخسرو است؟!
ممکن است گفته شود که میان زندگانی کوروش و زندگی فریدون و کیخسرو شباهتهایی هست که این نشان میدهد، این کوروش همان فریدون است، و اگر فریدون نباشد ممکن است کیخسرو باشد!
در پاسخ میگوییم، که:
اولاً، باید روشن شود که کوروش، همان فریدون است یا کیخسرو؟! چون نمیتوان در آنِ واحد او را در دو ذات متمایز شناخت! و عرض شد که همین اختلاف و تردید و دودلی در تطبیق کوروش با فریدون و کیخسرو، خود دلیلی بر غیرقابل اعتماد بودنِ این ادعا است.
ثانیاً، دلایل روشن و مبرهن وجود دارد که فریدون و کیخسرو هزاران سال پیش از کوروش میزیستند. پس یکی بودنِ اینها بیمعنی است.
ثالثاً، در زندگی همه انسانها و مخصوصاً در داستان زندگی پادشاهان، نقاط مشترک و شباهتهایی وجود دارد، همانگونه که تفاوتهایی وجود دارد. وجود چند شباهت در داستان زندگی افراد، دالّ بر یکی بودنِ آنها نیست.
مخصوصاً با وجود تفاوتهای بسیاری که هست. اما همان شباهتها نیز قابل توجیه است. بدین صورت که یهودیان و یونانیان، زندگانی اسطورهها و حکایاتِ گذشتگان ایرانیان را به غلط به نام کوروش نوشتند. (از همین روی در منابع یونانی، اختلاف پیرامون تاریخ زندگی کوروش بسیار است).
همانگونه که ابوریحان بیرونی گفته است که اهالی مغرب (یهودیان و یونانیان) چنین گفتند و در نگارش تاریخ، دچار خطا و بیدقتی شدند.
۱- کوروش هخامنشی در متون اوستایی
نام کورش در متون اوستایی (اعم از یسناها، یشتها، ویسپرد، وندیداد و خردهاوستا) نیامده است.
۲- کوروش هخامنشی در متون شرق ایرانی
نام کورش در متون شرق ایرانی (اعم از سغدی، بلخی، خوارزمی، سکایی و جز آنها) نیامده است.
۳- کوروش هخامنشی در متون فارسی باستان
در متون فارسی باستان هخامنشی اطلاعاتی در باره کورش وجود ندارد، اما در دو جا نام او به شکلهای زیر آمده است:
یکبار در کتیبههای کوتاه و مکرر مشهد مادر سلیمان (پاسارگاد احتمالی): «من کورش، شاه هخامنشی»؛
و دیگری در کتیبه داریوش در بیستون که کمبوجیه و بردیا پسران کورش معرفی شدهاند: «پسر کورش به نام کمبوجیه از دودمان ما در اینجا شاه بود»، «مغ گئومات به دروغ چنین میگفت که من بردیا پسر کورش هستم»، «وَهیَزداتَه به دروغ چنین میگفت که من بردیا پسر کورش هستم».
۴- کوروش هخامنشی در متون پهلوی اشکانی
نام کورش در متون پهلوی اشکانی (پارتی) نیامده است.
۵- کوروش هخامنشی در متون پهلوی ساسانی
نام کورش در متون پهلوی ساسانی (اعم از کتیبهها و کتابها) نیامده است.
۶- کوروش هخامنشی در متون مانوی
نام کورش در متون مانوی نیامده است.
۷- کوروش هخامنشی در متون فارسی دری
الف) کوروش هخامنشی در شاهنامه فردوسی: نام کورش در شاهنامه فردوسی نیامده است.
ب) کوروش هخامنشی در شعر و ادبیات فارسی: نام کورش در شعر و ادبیات فارسی نیامده است.
ج) کوروش هخامنشی در تاریخنامههای ایرانی
نام کورش چند بار به شکلهای کورش، قورش، قورس همراه با شرح مختصری از او در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، تاریخ پادشاهان و پیامبران حمزه اصفهانی و چند متن دیگر آمده که بازتاب و تلخیصی از کتاب تورات یهودیان است.
حمزه اصفهانی نام کورش را یک نام عبرانی یهودی میداند.
این همهی آنچه بود که در متون ایرانی در بارهی کوروش آمده است. سکوت منابع ایرانی در قبال نام کوروش نشان میدهد که ایرانیان با اینکه اندکی با نام او آشنا بودهاند، اما کوروش در بهترین حالت شخصیتی ناچیز بوده است که ایرانیان برای او اهمیتی قائل نبودهاند.
تناقض منشور کوروش با کتیبه بیستون
کوروش میگوید: اجداد من (کمبوجیه اول و کوروش اول)، شاه بزرگ و شاه انشان بودند. داریوش نیز در کتیبه بیستون میگوید: اجداد ما شاه شاهان بودند!