گردآوری و گزارش از: مهـديــزاده کابـلـــی
(استاد پيشين دانشگاه کابل)
محمدآصف آهنگ فرزند میرزا محمدمهدیخان چنداولی است که در سال ۱۳۰٤ خورشيدی در کابل زاده شد[۱] و پدرش منشی اعلیحضرت غازی شاه امانالله و يکی از مشروطهخواهان دورۀ دوم بـود[٢]. میرزا مهدیخان، روز ٢٤ سنبلۀ (شهريور) سال ۱۳۱٢، به جرم آزادیخواهی و همکاری با شـاه امانالله، با تنی چند از همزنجیران خویش در جنب زندان دهمزنگ به دار آویخته شد[۳]. در جلد دوم کتاب "افغانستان در مسیر تاریخ" آمده است:
- میرزا محمدمهدیخان قزلباش محکوم دیگری بود، همین که دید محمدولیخان را از دیگران، پیشتر به دار میآویزند؛ فریاد زد: "اول مرا به دار بیاویزید تا مرگ چنین مردی را نبینم!"[۴]
لطيف ناظمی، پس از اين نقل قول از غبار میافزايد:
- "پیداست که جلادان به تقاضای این مرد عیارمنش گوش فرا ندادند؛ نخست محمد ولیخان دروازی را به دار آویختند و پس از او طناب دار را آویزۀ گردن میرزا مهدیخان ساختند."[۵]
بدين ترتيب، محمدآصف هشت ساله بود که نه تنها از وجود پدر بلکه از حق تحصيل هم محروم ساخته شد. پوهاند رسول رهين مینويسد:
- "پس از شهادت پدر (در عهد نادرشاه)، محمدآصف آهنگ با دو برادرش (محمدیونـس، و محمدسلیمان) از مکتب اخراج گردیدند."[۶]
اما به گفتۀ لطيف ناظمی، مادرش که میخواست فرزندان او، راه پدر را بکوبند؛ دست بچههایش را گرفت و به مدرسههای سنتی برد تا از سواد بیبهره نمانند.
محمدآصف کودکی و نوجوانی را با مرارت و رنج گذرانيد؛ اما میل به تحصیل کمال از یک سو و اشتیاق به آزادیخواهی از سوی دیگر، همواره در درونش شعلهور بود و این اقبال را داشت که هم این مأمول را برآورد و هم آن راه را بپيمايد؛ از همین رو در جوانی به جنبش مشروطهخواهان سوم پیوست و راه پدر و برادرش را پيمود[٧].
محمدآصف آهنگ، در آغاز دوره صدارت شاهمحمودخان، اجازه یافت در مؤسسات غیر دولتی کار کند[۸] او در سال ۱۳٢۳ خورشيدی کارمند نساجی افغان شد[۹].
زمانی که، در ۱۶ ماه جدی سال ۱۳٢٩ خورشيدی، شالودۀ حزب وطن ریخته شد، محمدآصف، عليرغم برادر مهترش (محمدیونس مهديزاده) که به جریان خلق دکتر محمودی دل بسته بود؛ به جمعیت وطن روی کرد و در کنار میر غلاممحمد غبار ایستاد. او خود میگويد:
- "درین وقت رفقای پدرم که از زندان رها شده بودند، مانند: مرحوم سرور جویا، محمدعمرخان ماما، عبدالغفارخان سرحددار، بابه عبدالعزیزخان، فتح محمدخان فرقه مشر، احمدجان خان رحمانی، حاجی عبدالخالق خان و تعداد دیگر که [نام شان] فراموشم شده است، در منزل ما بغرض فاتحه تشریف آوردند. این افراد مشروطه خواه بودند. از جمله آنها، شادروانان سرور جویا و فتح محمدخان فرقه مشر و حاجی عبدالخالق خان با غبار و فرهنگ جمعیتی را بنام وطن تأسیس کردند."
در اين ايام، محمدآصف که "مهدیزاده" ناميده میشد، اسم خانوادگی خود را به "آهنگ" تغيير داد و دل در گرو مردم و آزادی نهاد و از سرسپردگان حزب وطن گشت.
آن روزها که آهنگ، به جریان وطن پیوست، جوان بیست و چند سالهای بیش نبود؛ و هنگامی هم که دولت (در سال ۱۳۳۱ خورشيدی) پیش قراولان خلق و وطن را به زندان افگند؛ و در اين ميان، محمدیونس مهدیزاده و محمدسلیمان (دو برادر محمدآصف آهنگ) را نیز، بیبهره نگذاشت و پنج سال تمام زندانی ساخت؛ او از شیفتگیهایش به قانون، مساوات و عدالت اجتماعی که نصبالعین جمعیت بود؛ دست نشست و پشت درهای بستۀ حزب ایستاد و در یکی از جلسات به عنوان منشی موقت جمعیت وطن، برگزیده شد تا باشد که با یاری همرزمان خویش، چراغ انجمن را روشن نگهدارد.
آهنگ پس از این که همباوران آزادیخواه او در بند افتادند؛ پیوسته آنها را در زندان دیدار میکرد و پل ارتباطی بود میان زندانیان و خانوادههایشان از یکسو و زندانیان و مبارزان بیرون از زندان از سوی دیگر. او مینویسد:
- "در آن وقت مسؤول کتابخانۀ وطن بودم و چون برای دیدار برادرانم که در انتخابات شوری زندانی شده بودند؛ به زندان میرفتم، خبر همسلولهای آنها و پیام و نیازمندیهای رفقای در بندم را نیز به خانوادهها يا وابستگانشان میرسانيدم و کتابهای موردنظر و دلخواه آنها را نيز تهیه میکردم و در روزهای معین در اختیارشان میگذاشتم.
وقتی که شادروان غبار کتابها را بر میگرداند با استفاده از حروف الفبا رمزهایی را مینگاشت که اطلاعات و دساتیر و توصیههایی بود به اعضای حزب که بیرون از زندان قرار داشتند و چون کلید این رمزها و شفرها را میدانستم آنها را میگشودم و در اختیار رفقایم میگذاشتم و آنها را از توصيههای او آگاه میساختم و این دید و بازديدها چهار سال تمام تکرار شد تا این که پس از آن، اکثریت رفقا از زندان رها شدند؛ اما داکتر محمودی، سـرور جویا، فتحمحمدخان فرقهمشـر و براتعلی تاج، سالهای متمادی در زندان ماندند. جویا پس از ده سال عذاب در زندان، درگذشــت و محمودی هم همین که بیرون آمد جان به جان آفرین داد."[زندگینامۀ محمدآصف آهنگ، دست نوشتههای خودش، ص ٧]
برادران آصف آهنگ، پس از پنج سال از زندان رها شــدند و به خانه برگشتند و اینک نوبت او بود که راهی زندان شود. به گفتۀ لطيف ناطمی، این ماجرا، سرگذشت جواهر لعل نهرو را به خاطر میآورد که نوشتـه بود: "هیچگاه اعضای خانوادهام را یکجا در کنار سفره ندیدم؛ زیرا اگر یکی از زندان رهایی مییافت؛ دیگری راهی آنجا میگشت".
آصف آهنگ، در سال ۱۳۳٤ خورشيدی به سمت مدیر اداری در جنگلک تعيين شد. اما ديری نپاييد که این بار او را به گلیم تهمت پیچیدند و به اتهام همکاری با عبدالملک عبدالرحیمزی گرفتار کردند که گویا این وزیر مقتدر کابینه قصد کودتا و برانداختن حکومت را داشته است. وزیر را در بند انداختند و شب عید قربان سال ۱۳۳۶ آصف آهنگ را نيز دستگیر کردند. میر محمدصدیق فرهنگ مینویسد:
- "متأسفانه دولت به این هم بسنده نکرد و به دنبال گفتاری وزیر مالیه با ادعای کشف دسیسۀ مجعول یک تعداد از روشنفکران را که بیشتر از اعضای حزب وطن بودند؛ فقط به دلیل علاقمندیشان به دموکراسـی و مشـروطیت گرفتار کرد. در این ضمن، حاجی عبدالخالق معاون انتخابی بلدیه (شهرداری)، غلامحیدر پنجشیری، میر علیاحمد شامل، محمدآصف آهنگ و نادرشاه هارونی توقیف گردیده و پس از شـکنجههای غیر قانونی، با ادعای خندهآور حمل اسلحۀ امریکایی از طریق اتحادشوروی به افغانستان جهت کودتا، تا پایان صدارت محمدداوودخان، در زندان به جاماندند."[فرهنگ، همان کتاب، همان جلد، ص ۶٨٩]
این مرد آزادیخواه که شاهد اعدام پدر بوده است و گواه به زنجیر کشیده شدن برادران، اینک خود در قفس میافتد و رنج و شکنجه زندان را بر جان و تن پذیرا میشود. تصویری را که او از سلول زندان میکشد تصویری است بسی خوفناک:
- "در اتاق پنجم بودم. درازا و پهنای این اتاق دو و نیم متر بود که شش دستک داشت و سطح آن با هشتادوشش خشت پخته فرش شده بود. با ورود ما، پنجرۀ آن را که به سوی حویلی زندان باز میشد میخکوب کردند، از قسمت پشت گل ماليدند و با بوریا پوشانيدند که اتاق به کلی تاریک گشت؛ در عوض سقف آن را به اندازۀ یک بشقاب، سوراخ کردند تا منفذی برای نور و هوا باشد. اما آن شگاف به اندازهای نبود که از آن آسمان نمودار گردد.
درب اتاق که همواره قفل بود؛ سوراخ کوچکی داشت تا محافظان و زندانبانان بتوانند زندانیان را زیر نظارت داشـته باشند و چون صبج و چاشت اجازۀ بیرون رفتن ما میرسید؛ با پارچۀ سیاهی سر و روی ما را میپوشانيدند تا از نعمت دیدن آسـمان نیلگون کابل نیز بینصیب بمانیم."[آهنگ، همان دست نوشتهها، ص ٨]
بدین سان، شش سال دردآور را (از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳٤٢ خورشيدی)[] در زندان دهشتبار دهمزنگ گذرانيد، بیآنکه خود بداند گناهش چه بوده است و يا به خاطر چه تقصیری این همه سال، آزادی را از او ربودهاند. با پايان دورۀ صدارت محمدداوود، زندانیان سیاسی رها گردیدند و آهنگ نیز به خانه باز گشت.
او چهار سال (۱۳٤٤ - ۱۳٤٧ ش) وکیل مردم کابل در شورای ملی بود و چند سالی هم در نهادهایی چون جنگلک و نساجی افغان کار کرد (بدين ترتيب که مدتی به سمت کفیل ریاست نجاری به کار پرداخت، در سال ۱۳۵۱ در کارخانۀ جنگلک اشتغال ورزيد و بين سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۶٤ رییس نساجی افغان بود)؛ اما هرگز به کارهای دیوانی تن نداد و سالهای آخرین اقامت در حضر را شاهد فاجعه و جنایت بود و دریغاگوی یاران از دست رفته؛ چه هر روز کاج استواری از کاجسـتان فرهنگ و آزادی در برابر دیدگان حیرتزدهاش فرو میغلتید تا این که در سالهایی خون و خاکستر، خاطرات و یادداشتهایش را زاد و توشۀ سفر ساخت و راه سرزمینهای بیگانه را پيش گرفت و از بد حادثه نخست در پاکستان و سرانجام، در سال ۱۳٧٤ خورشيدی در کشور کانادا پناه گزید.
اکنون سالهاست که در پیرانهسری زهر گژدم غربت را به جان میپذیرد. ولی از خجستگیهای زندگی او این است که چون هزاران تن از مردان سالخوردۀ مهاجر افغانستان، دست روی دست ننهاده است و زندگی را به تنآسایی و ضجه و مویۀ تنهایی و غریبی نمیگذراند.
در سالهای دور از وطن، صدها برگۀ سپید را سیاه کرده است و چندین کتاب و مقاله در باب تاریخ و سیاست و مسایل مبرم اجتماعی رقم زده است. او، هم آثار فراون نوشته و هم فرزندان شایسته و فرهیختهای تربیت کرده است.
نمونۀ شعر آصف آهنگ:
ز بیکسی همـه شـب غیـر گریه کردن نیسـت
تـــو ای مســـــافــر آواره بــــر نــگـــرد - نــگـــرد
که ظلمتسـت و سیاهی و خانه روشن نیسـت
به بیــن که دخـتر مهـتاب شــد نهــان از تــرس
بحکــم آنکــه حقــوق مســاوی بــر زن نیســـت
ز بــاغ چـیــــد چـنــان باغبـــان خــانـــه خـــراب
کـه غنــچههای هــوس قابل شــگفتن نیســت
پـــرنــده گان خــــــوش آوای از چمــــن رفتــنــد
صــــدای زاغ وزغــن قـابــل شــــنیــدن نیســت
چـه رقــصها کـه نشـــد ســر بـه ســاز بیـگانه
ببــین بــه کشـــور ویـران جــای گفـتن نیســـت
نشستهایم به تماشا که دست ما بسته است
قفــس ز آهــن و پـولاد و از شـکســتن نیســت
مــــن آن درخــــت کهنســــال بــی بــر و بــارم
امــیــد و آرزویــــم جــــز تــبر بــگــردن نیســــت
محمدآصف آهنگ، از زبان صاحبنظران
دکتر اکرم عثمان، محمدآصف آهنگ را برلیانی اصیل بر انگشتر نهضت روشنفکری افغانستان میخواند و میافزايد که او را میتوان یکی از علمبرداران نهضت مشروطهخواهی به شمار آورد.[]
به نظر نصير مهرين: زندگی آهنگ غمها و ستمهای چند نسل را باز میگوید؛ تناش زیر شکنجه دژخیمان رفته است؛ کلمات برشمردهاش در نبشتههای که به معرفی شکنجه معطوف است بازتاب صدای تازیانهای است که خود لمس کرده است. [و در يک کلمه] زندگی او، تاریخ رنجها و مبارزه ضداستبدادی است.[]
کانديد اکادميسين اعظم سيستانی مینويسد: آصف آهنگ، یکی از آن شخصیتهای والای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشورماست که از آوان کودکی با ناسازگاریها و ناملایمات روزگار روبرو گردیده و بار سنگین زندگی را با آن همه ناملایمات و سختیهای آن بردوش کشیده است، ولی با شکیبايی و حفظ عزت خانواده و تقوای وطنپرستی از کوره راههای دشوار زندگی سربلند بیرون برآمده است.[]
آثار
محمدآصف آهنگ شماری از آثار خود را در دورۀ هجرت به نگارش درآورده است که پارهای از آنها به نشر رسيده و برخی ديگر هم آماده چاپ اند:
- ● یادداشتها و برداشتهایی از کابل قدیم
● جهانبینی عارف
● زندان
● تاریخ در ایدیولوژیهای مختلف (در چهار جلد)
● سطری چند از تاریخ و چشمدیدهای من (فشردهای از حوادث امروز)
● جلادان تاریخ زیاد اند (مجموعه مقالات)
● جنبش هزارهها و اهل تشیع در افغانستان
● پاسخی به اتهامات نبی عظمیمی
پینوشتها
__________________________________________
[۲]- رهين، عبدالرسول، زندگینامه دردآور محمدآصف آهنگ، سايت کابل ناتهـ
[۳]- ناظمی، لطيف، همانجا
[۴]- غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ (جلد اول و دو مکمل با فهرست اعلام)، پشاور: مرکز نشراتی میوند، ۱۳٨۰ ش، ص ٢٤٤
[۵]- ناظمی، لطيف، همانجا
[۶]- رهين، عبدالرسول، همانجا
[٧]- ناظمی، لطيف، همانجا
[۸]- رهين، عبدالرسول، همانجا
[۹]- ناظمی، لطيف، همانجا
جُستارهای وابسته
__________________________________________ منابع
__________________________________________
□ رهين، عبدالرسول، زندگینامه دردآور محمدآصف آهنگ، سايت کابل ناتهـ
□ سیستانی، محمداعظم، یادی از شخصیت والای فرهنگی، سیاسی کشور، جناب آصف آهنگ و نمونههایی از آفریدههای فرهنگی ایشان، سايت کابل ناتهـ
□ عثمان، اکرم، استاد آصف آهنگ برلیانی اصیل بر انگشتر نهضت روشنفکری افغانستان، سايت کابل ناتهـ
__________________________________________
□ مهرین، نصیر، زندهگی جناب آصف آهنگ، تاریخ رنجها و مبارزه ضد استبدادی، سايت کابل ناتهـ [*]
□ آصف آهنگ، خاطراتی از آصف آهنگ، سايت اينترنتی محبت
__________________________________________
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>