جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله "محمدآصف آهنگ"

درود. کاربران عزيز، به صفحه گفت و گو در بارهٔ مقالهٔ "محمدآصف آهنگ" خوش آمديد! لطفاً نظرات خود را با قيد عنوان مقاله به آدرس ايميل من ارسال فرماييد. نظرات شما در اين صفحه درج خواهد شد. سپاس - مهديزاده کابلی.


لطيف ناظمی

سالشمار زندگی محمد آصف آهنگ


تولد در کابل: 1304

کارمندنساجی افغان: 1323

مدیر اداری در جنگلک: 1334

زندانی: 1336 - 1341

وکیل شوری: 1344 - 1347

کفیل ریاست نجاری

در کارخانهء جنگلک: 1351

رییس نساجی افغان 1360 - 1364

مهاجرت به کانادا: 1374

میرزا مهدی خان چنداولی ... این میرزا مهدی خان، زمانی منشی شاه امان الله بود و روز 24 سنبلهء سال (1312)، به جرم آزادیخواهی و همکاری با شـاه فقید، با تنی چند از همزنجیران و همسنگران خویش درجنب زندان دهمزنگ به دار آویخته شد. در جلد دوم کتاب (افغانستان در مسیر تاریخ) میخوانیم:

(میرزا محمد مهدی خان قزلباش محکوم دیگری بود، همین که دید محمد ولی خان را از دیگران، پیشتر به دار میآویزند؛فریاد زد: (اول مرا به دار بیاویزید تا مرگ چنین مردی را نبینم!) (1)

پیداست که جلادان به تقاضای این مرد عیار منش گوش فراندادند؛ نخست محمد ولی خان دروازی را به دار آویختند و پس از اوطناب دار را آویزهءگردن میرزامهدی خان ساختند.

میر زا را کشتند و فرزندانش را از آموزش محروم ساختند ـ محمد یونــــــس، محمدآصف و محمد سلیمان را از مکتب کشیدند. افزون بر این سال (1331) که گروه بزرگی از دگر اندیشان و آزادی طلبان را به زندان افگندند؛ محمد یونس مهدی زاده ومحمدسلیمان را نیز، بی بهره نگذاشتند و پنج سال تمام زندانی ساختند؛ مهدیزاده مردی بود گشاده زبان و صریح اللهجه که هرگز بیداد و ناروایی را بر نمیتافت و سرانجام هم درسال (1358)، جلادانی از سنخ دیگر، او را بردند و کشتند.

محمد آصف هشت ساله بود که از آموزش محرومش ساختند اما مادر محنت دیده اش که میخواست فرزندانش، راه پدر را بکوبند؛ دست بچه هایش را گرفت وبه مدرسه های سنتی برد تا از سواد بی بهره نماند. محمد آصف کودکی و نوچوانی را با مرارت و رنج گذراند ولی میل به تحصیل کمال از یک سو و اشتیاق به آ زادیخواهی از سوی دیگر، همواره در درونش شعله ور بود واین اقبال را داشت که هم این مأمول را برآورد و هم آن راه را بکوبد؛ ازهمین رو درجوانی به جنبش مشروطه خواهان سوم پیوست و راه پدر و برادر را کوبید.
اگربرادرمهتر به جریان خلق دکتور محمودی دل بسته بود؛ برادر کهتر به جمعیت وطن روی کرد و در کنار میر غلام محمد غبار ـ این سرو درخت آزادی ـ ایستاد.

شالودهء خزب وطن، در 16 ماه جدی سال 1329( 1950) ریخته شد و میر غلام محمد غبار بنیانگذار این جمعیت بود

محمد آصف مهدی زاده که اینک آهنگ نامیده میشد؛ در همان روز های بجرانی و آشفته دل درگرو مردم و آزادی داد واز سرسپردگان حزب وطن گشت.

آن روزها که آهنگ، به جریان وطن پیوست، جوان بیست و چند ساله یی بیش نبود؛ وهنگامی هم که پیش قراولان خلق و وطن را به زندان افگندند؛ اواز شیفتگی هایش به قانون، مساوات و عدالت اجتماعی که نصب العین جمعیت بود؛ دست نشست و پشت درهای بستهءحزب ایستاد و د ریکی از جلسات به عنوان منشی موقت جمعیت وطن، بر گزیده شد تا باشد که با یاری همرزمان خویش، چراغ انجمن را روشن نگهدارد.

آهنگ پس از این که همباوران آزادی خواهش در بند افتادند؛ پیوسته آنان را در زندان دیدار میکرد و پل ارتباطی بود میان زندانیان و خانواده های شان از یکسو و زندانیان و محیط بیرون از سوی دیگر. او مینویسد:

(در آن وقت مسؤول کتابخانهء وطن بودم وچون برای دیدار برادرانم که در انتخابات شوری زندانی شده بودند؛ به زندان میرفتم احوال همنفس های برادرانم را نیز به خانواده های شان می بر دم؛ کذا پیام و نیازمندی های رفقای در بندم را به وابستگان شان میرساندم. کتابهای مورد نظر و دلخواه شان را نیز تهیه میکردم ودر روز های معین در اختیار شان میگذاشتم.
وقتی که شادروان غبار کتاب ها را بر میگرداند با استفاده از حروف الفبا رمز هایی را می نگاشت که اطلاعات و دساتیر و توصیه هایی بود به اعضای حزب که بیرون زندان بودند و چون کلید این رمزها و شفرها را داشتم این رمز هارا می گشودم در اختیار رفقایم میگذاشتم و آنان را از توصه های آنان آگاه میساختم و این رویداد چهارسال تمام تکرار شد تا این که پس از گذشت چهار سال، اکثریت رفقا از زندان رها شدند ولی داکترمحمودی، ســــــــرور جویا، فتح محمد خان فرقه مشــر و براتعلی تاج، سال های متمادی در زندان ماندند . جویا پس از ده سال عذاب در زندان، درگذشــت و محمودی هم همین که بیرون آمد جان به جان آفرین داد. (5)

برادران آصف آهنگ، پس از پنج سال دروازه های زندان را گشــوده یافتند و به خانه برگشند و اینک نوبت او بود که راهی زندان شود. این ماجرا، سرگذشت جواهر لعل نهرو را به خاطر می آورد که نوشتـه بود ـ هیچگاه اعضای خانواده ام را یکجا در کنار سفره ندیدم؛ زیرا اگر یکی از زندان رهایی می یافت؛ دیگری راهی آنجا می گشت.

این بار آهنگ را به گلیم دیگری پیچیدند و به تهمت همکاری با عبدالملک عبد الرحیم زی گرفتار کردند که گویا این وزیر مقتدر کابینه قصد کودتا و بر انداختن حکومت را داشته است. وزیر را در بند انداختند و شب عید قربان سال ( 1336) اصف آهنگ را دسـتگیر کردند. میر محمد صدیق فرهنگ می نویسد:

(متأسفانه دولت به این هم بسنده نکرد و به دنبال گفتاری وزیر مالیه با ادعای کشف دسیسهء مجعول یک تعداد از روشنفکران راکه بیشتر از اعضای حزب وطن بودند؛ فقط به دلیل علاقمندی شان به دموکراسـی و مشـروطیت گرفتار کرد. در این ضمن، حاجی عبد الخالق معاون انتخابی بلدیهء، غلام حیدر پنجشیری، میر علی احمد شامل، محمد آصف آهنگ و نادر شاه هارونی توقیف گردیده، پس از شـــــکنجه های غیر قانونی، با ادعای خنده آور حمل اسلحهءامریکایی از طریق اتحاد شوروی به افغانستان جهت کودتا، تا پایان صدارت محمد داوودخان، درزندان به جاماندند.(6)

این مرد آزادیخواه که شاهد اعدام پدر بوده است و گواه به زنجیر کسیده شدن برادران، اینک خود در قفس میافتد و رنج و شکنجه زندان را بر جان و تن پذیرامی شود. تصویری را که او از سلول زندان میکشد تصویری است بسی خوفناک:

(در اتاق پنجم بودم. درازا و پهنای این اتاق دو و نیم متر بود که شش دستک داشت و سطح آن باهشتاد وشش خشت پخته فرش شده بود. با ورود ما، پنجرهء آن را که به سوی حویلی زندان باز میشد میخکوب کردند از قسمت پشت گل کردند وبا بوریا پوشاندند که اتاق به کلی تاریک گشت؛ در عوض سقف آن را به اندازهء یک بشقاب، سوراخ کردند تا منفذی برای نور و هوا باشد. ولی آن شگاف به گونه یی نبود که از آن آسمان نمودارگردد.

درب اتاق که همواره قفل بود؛ سوراخ کوچکی داشت تا محافظان و زندانبانان بتوانند زندانیان رازیر نظارت داشـته باشند و چون صبج و چاشت اجازهء بیرون کشیدن ما میرسید؛ با پارچهء سیاهی سر و روی ما را می پوشاندند تا از نعمت دیدن آســــمان نیلگون کابل نیز بی نصیب بماننیم.(7)

بدین سان شش سال درد آور را در دهمزنگ دهشتبار گذراند بی آن که بداند گناهش چه بوده است و یه خاطر چه تقصیری این همه ســــال، آزادی او را ربوده اند. با ســقوط حکومت محمدداوود، زندانیان سیاسی رها گردیدند و جناب آهنگ نیز به خانه اش برگشت.

او تنها چهارسال وکیل مرم کابل، در شورای ملی بود و چند سالی هم در نهادهایی چون جنگلک و نساجی افغان کار کرد ولی هرگز تن به کارهای دیوانی نداد و ســـــالهای آخرین اقامت در حضر را شاهد فاجعه وجنایت بود و دریغا گوی یاران ازدست رفته؛ چه هر روز کاج استواری از کاجســـــتان فرهنگ و آزادی در برابر دیدگان حیرت زده اش فرو می غلتید تا این که در سال هایی خون وخاکستر، خاطرات و یادداشتایش را زاد و توشهء سفر ساخت و راه سرزمین های بیگانه را گرفت و از بد حادثه نخست در پاکستان و سپس در کشور کاناداپناه گزید

اینک سالهاست که در پیرانه سری زهر گژدم غربت را به جان میپذیرد ولی از خجستگی های زندگی او این است که چون هزاران تن از مردان سالخوردهء مهاجر ما، دست روی دست ننهاده است و زندگی را به تن آسایی وضجه و مویهء تنهایی و غریبی نمیگذراند.

در سالهای دور از وطن، صد ها صفحهء سپید را سیاه کرده است و چندین کتاب و مقالت درباب تاریخ و سیاست و مسایل مبرم اجتماعی رقم زده است. او، هم اثار فراون نوشته است و هم فرزندان شایسته و فرهیخته یی تربیت کرده است ـ دو پسر وی با آن که در کشور آلمان بزرگ شده اند و آموزش دیده اند؛ نه فقط زبان مادری شان را نیکو میدانند؛ بل به این زبان، نیکو مینویسند؛ شعر میگویند و ترجمه میکنند.

(1) - غبار، میر غلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول و دومکمل با فهرست اعلام. پشاور:1380، مر کر نشراتی میوند، ص.244.

(5) - خود زندگینامهء دست نویس محمد آصف آهنگ.ص.7.

(6) - فرهنگ. همان کتاب، همان جلد، ص. 689.

(7) - آهنگ، همان دستنویس، ص. 8.[*]

*


برگ دیگری ازوقایع دوران اختناق در افغانستان:

پوهاند رسول رهین

زندگینامه دردآور محمدآصف آهنگ

جناب محمد آصف آهنگ فرزند محمد مهدی خان منشی اعلیحضرت غازی شاه امان الله از مشروطه خواهان بنام دوره دوم بـود. (نادرخان محمد مهدی خان را پس از قتل غلام نبی خان چرخی زندانی کرد و پس از هفت ماه بدون محاکمه و تحقیق با جمع دیگر مشروطه خواهان چون محمد ولی خان دروازی وکیل شاه امان الله, غلام جیلانی خان چرخی, شیر احمد خان چرخی و فقیر محمد خان پنجشیری اعدام کرد.) پس از شهادت پدر, محمد آصف آهنگ با دو برادرش از مکتب اخراج گردیدند. در ختم دوره استبدادی هاشم خان و آغاز دوره صدارت شاه محمود خان (درهمان عهد سلطنت ظاهرشاه, بابای ملت!؟) اجازه یافت در مؤسسات غیردولتی کارنمایند.

او خودش قصه میکند:

"درین وقت رفقای پدرم که از زندان رها شده بودند در منزل ما بغرض فاتحه تشریف می آوردند. مانند مرحوم سرور جویا, محمد عمر خان ماما, عبدالغفارخان سرحد دار, بابه عبدالعزیز خان, فتح محمد خان فرقه مشر, احمد جان خان رحمانی, حاجی عبدالخالق خان و تعداد دیگر که فراموشم شده است. این اشخاص مشروطه خواه بودند. از جمله شان مرحوم سرور جویا و مرحوم فتح محمدخان فرقه مشر و مرحوم حاجی عبدالخالق خان با مرحوم غبار و مرحــــوم فرهنگ باردیگر جمعیتی را بنام وطن تأسیس کردند. مؤسسین آن حسب ذیل بود:

میر غلام محمد غبار, غلام سرور جویا, فتح محمد فرقه مشر, میر محمد صدیق فرهنگ, عبدالحی عزیز, نورالحق خان و برات علی خان تاج. اینها مؤسسین جمعیت وطن بودند. نویسنده (یعنی جناب محمد آصف آهنگ) هم که بسیار جوان بودم عضویت جمعیت وطن را داشتم. جمعیت وطن در انتخابات بلدیه ملی و انتخابات شورای ملی چندین چوکی داشت و جریده هم بنام وطن نشر مینمود.

همچنان جمعیت های دیگر هم دارای عضو در شورای ملی بودند و هم نشراتی بنام "ندای خلق" از داکتر محمودی, "ولس" و "انگار" از جمعیت ویش زلمیان در شهر کابل پخش و نشر میگردید. البته منحیث تشویق نبشته های مراهم نشر میکردند.

نشرات جراید ملی مشروطه خواهان سوم از جانب شهریان کابل استقبال میگردید و کسی دیگر جراید دولتی را مطالعه نمیکرد و رفته رفته نشرات ملی از شهر کابل به شهرهای بزرگ چون هرات, قندهار, مزار, کندز, جلال آباد, پلخمری گسترش یافت. همچنان به دهات و شهرهای نزدیک کابل مانند چاریکار, گلبهار و غیره شهر های صنعتی هم راه پیدا کرده بود. با کمال تأسف که سردار محمد داؤد خان و محمد نعیم خان که بحیث سفیران در لندن و پاریس بودند چون جراید ملی را مطالعه میکردند. تصمیم گرفتند وشاید مشاورین و همکاران عمومی شان سردارمحمد هاشمخان هم مشوره داده باشند که اگردیر بجنبید, دیموکراسی دربین مردم ریشه میگیرد, دیگر چانس صدارت را از دست خواهید داد.

بنابران سرداران به عجله وظایف شانرا ترک کرده وبه وطن برگشتند و روی یک نقشه در کابینه شاه محمود خان داخل شدند و کابینه را به سه گروپ قسمت کردند: گروپ اول علی محمد خان, گروپ دوم سردار محمد داؤد خان, گروپ سوم عبدالمجید خان زابلی. سردار محمد نعیم خان بحیث وزیر خارجه ولی در حقیقت رئیس گروپ اول بود. چون علی محمد خان خاصیت "گرومیکو" را داشت وبدون نظر سرداران و شاه و صدراعظم از خود نظری مستقل نداشت.

عبدالمجید خان زابلی مرد پر مدعا و لایق بود که با محمد هاشم خان همکار خوب بود ولی به شاه محمودخان آنقدر خوشبین نبوده و بیشتر با محمد داؤدخان و محمد نعیم خان همکاری داشت. او در مسایل اقتصادی تادیه اسعار را به اشخاص منع کرده بود. اما شاه محمود خان صدراعظم به سردار محمد رحیم جان مبلغ دو هزار دالر را به نرخ بانک امر داده بود ولی زابلی آنرا اجرا نکرد. شاه محمود خان از اینکه زابلی امرش را اجرا نکرده بود سخت عصبانی گردیده, همینکه مجلس وزرا دایر گردید, شاه محمود خان به قهر به زابلی گفت چرا امر مرا اجرا نکردید. زابلی موضوع اسعار را که بخاطر مصارف کارهای مهم دولت میباشد نه برای مصرف اشخاص توضیح کرد و فکر میکرد که محمد داؤدخان و محمد نعیم خان از موصوف حمایت میکنند, ولی چنان نشد و زابلی مجلس را ترک کرد.

فردایش دیپلوم انجنیر امرالدین خان شنسب وزیر زراعت از وظیفه اش استعفا داد و داکتر محمودی شخصاً با شنسب مصاحبه کرد و امرالدین خان گفت که تمام کارهای کشور در بین فامیل اجرا میشود وبعد از فیصله فامیلی اگر خواستند به مجلس وزرا هم مذاکره میکنند و اگر نخواستند به مجلس وزرا هم مطرح نمیکنند. بناً من به همچو کابینه نخواستم دوام بدهم و استعفا کردم. مصاحبه امر الدین خان که داکتر محمودی آنرا بی کم وکاست در جریده ندای خلق بچاپ رسانید تأثیر زیادی بر روان مردم و حکومت خانواده نمود. پس ازآن نظر به فیصله فامیلی سردار محمد داؤد و محمد نعیم دو مرد صاحب قدرت کابینه, برضد داکتر محمودی دست به توطئه ها زدند. اورا اختطاف کردند ولی او نجات یافت.

اما چند روز بعد بنام نشر مرامنامه حزبش جریده ندای خلق را مصادره کردند و میر غلام محمد غبار موضوع مصادره اخبار و اختطاف داکتر محمودی را یک عمل جنایتکارانه خواند. به تعقیب آن جریده وطن را هم با توطئه بستند. باصطلاح مشروطه خواهان سوم را از داشتن اخبار خلع سلاح کردند و در انتخابات دوره هشتم شورای ملی که از شهرکابل و چهاردهی میر غلام محمد غبار و داکتر محمودی, میر محمد صدیق فرهنگ از چهاردهی و دهقان از بدخشان و دیگر اعضاء جمعیت وطن و ندای خلق از ولایات خود را کاندید کردند, به حکم شفاهی سردار محمد داؤد خان, مانع آمدن شان به شورا گردیدند. در شهر کابل نویسنده (محمد آصف آهنگ) و عبدالحی عزیز نماینده میر غلام محمد غبار بودیم, همینکه در حوزه انتخاباتی داخل شدیم و سلام کردیم. رئیس هیأت فرمود شما بچه کس رای میدهید. ما عرض کردیم, نماینده میر غلام محمد غبار هستیم. رئیس حوزه فرمود, اینجا خانه خداست به مشاهد و نماینده ضرورت نیست, از راه که آمده اید بر گردید. چاره نداشتیم بر گشتیم و موضوع را به غبار و دیگر اعضای جمعیت بعرض رسانیدیم. از جانب رهبری دستور داده شد که شهریان حوزه های انتخاباتی را ترک کنند. مظاهره برپا شد و تخمین ده هزار نفر در مظاهره اشتراک کردند. تا دهن دروازه ارگ کشیده شد. مظاهره کنندگان عریضه به شاه (بابای ملت) دادند و هم به تمام سفارتخانه های خارجی از مداخله حکومت در انتخابات بر خلاف اعلامیه حقوق بشر, پخش گردید. اما سرداران فکر میکردند که افغانستان ملک مطلق شان است و هیچکسی حق ندارد که اعتراض کند بنابران ساعت هشت شب مظاهره خاتمه یافت و رادیو کابل اعلام کرد که شهریان کابل با شوق تمام در انتخابات حصه گرفتند و رای خودرا به دونفر از وکلای دولتی که اسم شانرا نشر کردند, دادند. خوش مزه تر اینکه نسبت به رای محمودی و غبار چند چند صد رای بیشتر در صندوق های وکلای دولتی علاوه کردند ووکالت شانرا تبریک گفتند.

فردا داکتر محمودی احوال داد که ماگه رحمانی در مسجد جامع چادر می اندازد و مظاهره را دوام میدهیم. اما جمعیت وطن فیصله نمودند: چون حکومت اخطاریه صادر کرده که به کسانیکه مظاهره کنند جزاء سخت داده میشود و ما عریضه به شاه عرضه نموده ایم و انتظار آنرا داریم تا شاه چه هدایت میدهد. بناً مظاهره برپانگردید و شاه (بابای ملت) هم پاسخی به عریضه مردم نداد.

محمد داود خان فکر کرد که هرگاه این جمعیتها را خاموش نسازم مشکلی پیش خواهد آمد. بنابران اعلامیه پخش کرد که یک عده اشخاص به نفع خارجی تخریبات میکردند, چون پولیس بیدار است گرفتار گردیدند. بادامه آن 12یا 13 نفر از جمعیت وطن و از جمعیت ندای خلق و ویش زلمیان را هم زندانی نمودند. در جمله این زندانیان دو برادر من نیز شامل بودند.

با اینصورت مشروطه سوم را از بین بردند و ازطرفی شاه محمود خان را هم بدنام کردند و در سال 1332 هش سردار محمد داؤد خان بحیث صدراعظم تعیین گردید.

بعدازآن در غیاب سران جمعیت وطن تعداد از اعضا جمعیت در منزل حاجی صاحب عبدالخالق خان جمع شدند و باساس مرامنامه جمعیت میبایست در غیاب منشی عمومی جمعیت شخصی دیگری تعیین گردد و قرعه فال بنام من زده شد و بحیث منشی مؤقتی جمعیت وطن تا رهایی زندانیان مسؤلیت جمعیت را بدوش بگیرم. منشی مؤقت (یعنی آهنگ) باید بالای دوموضوع کار میکرد: کمک به اعضاء جمعیت وطن و جمعیت ندای خلق . بنابران اعضاء جمعیت درین مورد بسیار مردانگی نمودند و ماهوار یک مقدار پول کمک میکردند بطوریکه چهار عضو جمعیت بصورت ضرورت بهر زندانی پول تهیه و به منازل شان عرضه مینمودند. ونیز احوال بیرون را به داخل زندان به منشی جمعیـــــــت میر غلام محـــــمد غبار به شفری که ساخته بودند ارسال کند. باصطلاح ما "آزادها احوالات خارجی و داخلی جمعیت را به منشی عمومی به همان شفر میفرستادیم." شفررا در لای اوراق کتاب که برای مطالعه میفرستادیم ارسال میگردیدیم. بناً هم کتاب را مطالعه میکردند و هم شفر را باز مینمودند.

باینصورت چهار سال گذشت و اعضا جمعیت وطن و ندای خلق و ویش زلمیان آزاد شدند ولی محمد داؤدخان چهار نفررا رها نکرد: مانند سرور جویا مشروطه خواه دوم و سوم فتح محمد خان فرقه مشر مشروطه خواه دوم وسوم که هردو بیش از بیست سال زندان را طی کرده بودند و دیگر داکتر محمودی و برات علی تاج. این چهار نفر چندین سال در زندان ماندند.

باردوم محمد داؤد خان پنج نفر از اعضاء جمعیت وطن را زمانیکه عبدالملک وزیر مالیه را که با محمد نعیم خان گفتگو کرده بود زندانی نمود بخاطریکه گرفتاری او را جلوه خیانت بدهد اعضاء جمعیت را هم زندانی نمود که این پنج نفر نویسنده (محمد آصف آهنگ) غلام حیدر خان پنجشیری رئیس انحصارات, حاجی عبدالخالق خان معاون بلدیه و نادرشاه خان هارونی و میر علی احمد شامل, بودند.

حبس ما با شکنجه و عذاب و کوته قلفی, شش سال دوره باقیمانده صدارت محمد داؤد خان را در بر گرفت. تا که در کابینه مؤقت داکتر محمد یوسف خان بحیث صدراعظم عرض وجود کرد. داکتر محمد یوسف خان برعلاوه کارهای پلان دوم و دیگر امور صدارت کمیسیونی از دانشمندان را تعیین کرد تا قانون اساسی جدید را تسوید و لوی جرگه (مجلس بزرگ ملی) را دعوت و قانون اساسی را به وکلا عرضه نماید تا پس از تصویب مجلس بزرگ ملی به توشیح شاه برسد.

کمیسیون کار خود را انجام داد و قانون اساسی پس از اصلاحات مجلس بزرگ ملی که وکلا سردار محمد داؤد خان و محمد نعیم خان را در جمله فامیل سلطنتی تصویب نموده بودند بغرض توشیح به شاه عرضه گردید. شاه آنرا امضاء نمود. سرداران شمولیت شانرا در جمله فامیل سلطنتی به تحریک شاه دانسته و ضد شاه و کابینه و غیره کسانیکه در مسوده قانون اساسی دست داشتند عقده گرفتند وبه مخالفت برخاستند.

جناب آهنگ میگوید: زمانیکه محمد یوسف بحیث صدراعظم تعیین گردید عریضه به صدارت نمودم و داکتر علی احمد خان معاون صدارت اجازه کار را داد, دوباره به نساجی رفتم . تا زمانیکه انتخابات دوره 12 شورای ملی رویکار آمد و خود را کاندید کردم و از جانب ناحیه 5 و 6 شهر کابل باکثریت آراء وکیل شهر کابل انتخاب گردیدم."

او میگوید: "پیش از آنکه شورای ملی دوره 12 افتتاح گردد رادیو بی بی سی در جمله چپگرا ها اسم مراهم برده بود در حالیکه نویسنده در جمعیت دموکراتیک خلق نبودم ولی نه تنها با چند نفر جمعیت خلق پیش از تشکیل جمعیت شان آشنا بودم بلکه با عناصر راست هم دوستی و آشنایی داشتم و ما به همان عقیده مشروطه بودیم.

بهرحال شورای بکار خود آغاز کرد. وکلای دموکرات کشور طرفدار تطبیق قانون اساسی از الف تا یای آن بودند ولی تعداد از وکلای زیر تأثیر شاه ولیخان و سردار عبدالولی بودند و عده طرفدار محمد داؤد خان بودند و در شورای ملی همین دو گروه فعالیت میکردند که منجر به لت و کوب و کلا گردید..."

جناب آهنگ که فعلاً در کانادا میباشد خاطرات خود را تازه کرده میگوید: "من بعد از انحلال جمعیت وطن با چند نفر دوستان هم فکر که در مقابل حکومت های غیر مردمی مبارزه میکردند و تا امروز هم به طرفداری دموکراسی ووحدت ملی بدون تبعیض و امتیاز مبارزه میکنیم وبازهم به همان عقیده مشروطه و دمو کراسی واقعی معتقد میباشیم."

او میگوید دربخش کارهای فرهنگی, نوشته های من در جراید ومجله ها بنام خودم و مستعار (انجنیر محمد حسن لوگری و عیسی کابلی) از هزار نامه بیشتر بوده زمانیکه نجیب بسر قدرت بود و گرباچف به او هدایت داده بود که بمردم حق بدهد که دردهای خودرا بگویند در آنوقت بعضاً نوشته های من که به اخبار هفته ویا میهن و غیره نشر میگردید بنام مستعار بود چنانکه یک روز رئیس آژانس باختر در دوره نجیب الله که از جمله بیطرف ها بود بمن گفت مسؤل اخبار هفته میگوید که چرا آهنگ به نام مستعار نوشته هایش را می فرستد. من به پاسخ موصوف گفتم ترس از دولت نیست چرا که اخبار هفته ویا هر جریده دیگر در مطبعه دولتی چاپ و نشر میگردد و دولت بروشنی میداند که از جانب کیست اما در نوشته های من انتقاد از ماجراجویان و باندهای سیاسی دیگر و بخصوص از مجاهدین میباشد, حینیکه بدانند نوشته از فلان شخص است فردا او ترور میشود, مانند عبدالرحیم چین زایی و ده های دیگر.

جناب آهنگ در هجرت یک تعداد آثار تاریخی و فرهنگی خود را یا چاپ کرده است ویا آماده چاپ میباشد. اینک برخی از آنهارا نا میگیریم:


1) کابل قدیم زیرچاپ

2) جهانبینی عارف

3) زندان

4) تاریخ درآیدیالوژیهای مختلف در چهار جلد

5) سطری چند از تاریخ و چشمدید های من (فشرده ای از حوادث امروز)

6) جلادان تاریخ زیاد اند (مجموعه مقالات)

7) جنبش هزاره ها و اهل تشیع در افغانستان

8) پاسخی به اتهامات نبی عظمیمی...

اومیگوید: مقصد نویسنده تـألیف این آثار شهرت طلبی نمیباشد که حتماً بنام خودم نشر نمایم مقصد من از نام مستعار تنها و تنها نوشته های میباشد که ماجرا جویان و فروخته شدگان که بر ضد شان گفته شده است از مطالعه آن بوجدان خود مراجعه کنند از اشتباهی که کرده اند برگردند.

جناب محمد آصف آهنگ در حال حاضر در کانادا زندگی دارد. هرچند کهولت زندگی آزارش میدهد ولی خاطرات دوران گذشته بیادش میباشد. او سعی دارد اسناد و داشته های فکری خود را تا دیر نشده تلفیق داده بحیث کتابی غنی و پر محتوا به آیندگان بگذارد.[*]

*


نصیر مهرین، زندگی جناب آصف آهنگ، تاریخ رنجها و مبارزه ضد استبدادی

سایت کابل ناتهـ

دکتر اکرم عثمان، استاد آصف آهنگ برلیانی اصیل بر انگشتر نهضت روشنفکری افغانستان

کم و بیش هشتاد سال از عمر پربار فرزند شایستهء جامعهء روشنفکری ما استاد محمد آصف آهنگ میگذرد.

خاستگاه و زادگاه او کوچهء چنداول شهر کابل است ـ محلهء مشهوری که در دامانش جوانشیرها کردها و دیگر شیرمردان و نام آوران را پرورده است.

آصف آهنگ فرزند ارشد محمد مهدی خان چنداولی مشروطه خواه معروف می باشد که در عهد نادرشاه بعد از تحمل زجر زندان به دار آویخته شد.

دانشمند و پژوهشگر معروف نصیر مهرین به حواله دفتر خاطرات عبدالصبور غفوری که به همت او بعد از تنقیح و تبویب و نشر رسیده است، از لحظات واپسین حیات محمد مهدی خان چنداولی چنین حکایه می کند:

«... ساعت شش صبح بود که خیال محمد وردکی حواله دار دروازه اطاق را باز کرد و سلام داد. از دیدن او خیلی پریشان شده پرسیدم که چه خبر است؟ مهدی جانم را بدائره قلعه خواسته اند. از شنیدن این خبر دلم به هم خورد... مهدی جان بیدار شد. خیال محمد سلام داد و گفت: پسر شما به دائره آمده ... رنگ مهدی جان سفید پرید و تکان شدید خورد...

مهدی جان در حالی که لنگوته خود را بسته کرده و چپن خود را می پوشید گفت نی عزیزم، چنین که خودت فکر میکنی نیست البته که مثل خواجه هدایت الله خان روز آخر زنده گانی من میباشد. درین مدت پسر مرا اجازه ندادند که مرا ببیند حالا هم پسرم نیامده است. صبور جان می فهم که این آخرین دقایق زنده گی من است با تو وداع میکنم. مرا از دعا فراموش نکن و اگر از زندان نجات یافتی، از یونس و آصف (آصف آهنگ) خبر گیرا باش. عزیزم... من از جهان ناکام و نامراد و در حالیکه اولادهایم صغیر و عیالم جوان میباشد، کشته میشوم..»

ناگفته روشن است که این سطرها هوا و طعم داستانی رقیق و تکاندهنده ای دارند. خبر از شهادت آزاد مردی می دهند که گناهش قانونمند بودن یک نظام مطلقه و خود کامه بود، نظامی که میخواست حداقل تساهل و تسامحی را که در عهد امانی شکل گرفته بود، نابود کند و به تبع آن تمام جوانانی را که هواخواه شاه امان الله بودند، از بین بر دارد.

نادرشاه در گام نخست که زمامداری آزادی ستیز وبیرحم بود. در قساوت قلب یکی از قسی ترین پادشاهان روزگار بود. به گواهی تاریخ، در کشتار مخالفینش همواره ابتکار و استعداد شگرف و نادری از خود نشان میداد. در مقام حذف مخالفان لحظه ای درنگ نمی کرد.

این قلم باری از سردار اسدالله خان سراج که خواهرزادهء نادرشاه بود، شنیده است که: «نادرشاه همان روزیکه غلام نبی چرخی را زیر قنداق تفنگ سپاهیانش در باغ دلکشاه به قتل رسایند، همراه با من راهیی باغ قصر دارالامان شد و در آنجا در بارهً جنس و خاصیت گلبوته ها و درختهای آن نزهتگاه، آرام آرام صحبت میکرد و کوچکترین پشیمانی و ناراحتی از سیمایش خوانده نمی شد؟ برای چنان پادشاهی کشتن مشروطه خواهی، چون مهدی خان چنداولی به سهولت نوشیدن یک گیلاس آب بود.»

استاد محمد آصف آهنگ خلق الصدق چنان رادمردیست. مردیکه زیر شمشیر «دموکلس!» هم امان الله مشروطه پرور و آزادی خواه را از یاد نبرد.

آصف آهنگ را میتوان یکی از علمبرداران نهضت مشروطه خواهی به شمار آورد. او در یکی از تالیفات ارجمندش « پاسخ به اتهامات نبی عظیمی» در باب کارنامهء سیاسی اش چنین آورده است:

«جمعیت وطن توسط میرغلام محمد غبار، میر محمد صدیق فرهنگ، سرورجویا، میر فتح محمد فرقه مشر، براتعلی تاج، عبدالحی عزیز، و نورالحق هیرمند به حیث هیئت بنیادگذار، عریضه ای به منظور تشکیل جمعیت "وطن" حضور ظاهرشاه پادشاه افغانستان، توسط مورخ بزرگ کشور احمدعلی کهزاد که خود عضویت جمعیت وطن را داشت تقدیم نمودند و از آن تاریخ جمعیت وطن به کار و فعالیت و مبارزه سیاسی خویش آغاز کرد.»

استاد آهنگ می افزاید: «به اث فعالیت جمعیت ما روشنفکران و جوانان وطن و قبولی شاه محمود خان صداراعظم از اصول دموکراسی، مقدمه مقدم جاه مردم به بعضی از حقوق خویش نایل گردیدند. اولین مؤسسه و اداره که به صورت انتخابی در آمد، بلدیهء ملی بود که جمعیت ما در آن چهار عضو داشت که با رأی مستقیم و سری و آزاد و از جانب شهریان کابل انتخاب گردیده بودند.

1- میر محمد صدیق فرهنگ

2- سرور جویا

3- براتعلی تاج

4- محمد حسین نهضت

در دروه هفت، جمعیت وطن هفت کرسی در شورای ملی بدست آورد که نامهای شان از اینقرار اند:

1- میر غلام محمد غبار

2- سید محمد دهقان بدخشی

3- محمد کبیر غوربندی

4- محمد انور بره کی

5- نور علم مظلوم میدانی

6- عبدالولی قریشی

7- سخی امین

برعلاوه از وکلای بلدیه ملی و شورای ملی که وکلای جمعیت وطن در آن فعال بودند در اتحادیه محصلین که به خاطر تنویر افکار عامه به وجود آمده بود هم اعضای فعال و مهم داشتند که می توان از چند ن نفر نام برد، محمد یونس سرخابی، میرعلی احمد شامل، محمد عظیم طاهری و دیگران.

بعد از رویکار آمدن سردار محمد داود چون خاطرش از انتشار جراید آزاد و اتحادیهء محصلین و وکلای شورای ملی جمع گردیده بود، تنها وکلایی که تنها براساس قانون بلدیهء ملی کار میکردند، انتخابات بلدیه را هم برخلاف قانون مجریه، با فرمان ملغی قرار داده وکلای که مجددآ کاندید ای مقام وکالت بودند از آن محروم نمود تا وکلای مخالف در بلدیهء شهر کابل راه نیابند.

ولی باوجود تلاش مستقیم دولت بازهم جمعیت وطن توانست تا دو نفر کاندید ای خویش را در بلدیه به پیروزی برساند که عبارت بودند از حاجی عبدالخالق خان و نادرشاه هارونی، ولی بعد از چند به اثر توطئه و دسایس، بازهم اعضای جمعیت وطن را زندانی نمودند که عبارت بودند از: حاجی عبدالخالق خان، نادرشاه هارونی، میرعلی احمدشامل، غلام حیدر پنجشیری و محمد آصف آهنگ. مدت زندان بعضی از این عده تا سقوط حکومت سردار محمد داود خان و روی کار آمدن داکتر محمد یوسف ادامه داشت. بقیه اعضای جمعیت وطن که تحت فشار قرار داشتند به صورت سری فعالیت میکردند.

بعد از رویکار آمدن حکومت انتقالی و تنفیذ قانون اساسی در سال 1343 باردیگر اعضای جمعیت وطن در انتخابات ولسی جرگه کاندید شدند و به شورای ملی راه یافتند. آنها میرمحمد صدیق فرهنگ، عبدالرسول قریشی و محمد آصف آهنگ بودند.

جمعیت وطن در دورهً 13 ولسی جرگه مؤفق شد جناب نور علم را به عنوان نماینده اش به پارلمان بفرستد. او وکیل میدان بود. و کارش در شورای ملی تا کودتای محمد داود خان (سال 1352) ادامه داد. با آن کودتا، دموکراسی بار دیگر از بین رفت. جمعیت وطن و احزاب منحل شدند ویا به فعالیت مخفی روی آوردند.»

شایان ذکر است جناب آصف آهنگ در تمام دورانهای حکومات تک حزبی، میدان مبارزه را رها نکرد و دو مناظرهً که بین مدعیان جدید نام وطن ـ بقیة السیف حزب دموکراتیک خلق ـ و حزب وطن به رهبری زنده یاد فرهنگ و آهنگ شروع شد، استاد آصف آهنگ به عنوان پاسدار آن نام مقدس، ادعانامهء بالا را درج جراید کرد و از قدمت حزب اصیل وطن دفاع نمود.

استاد آهنگ قلمزن، نویسنده و شاعر زبردستی نیز هست و صدها مقاله پژوهشی انتقادی و علمی او از نیمقرن به اینطرف در جراید کشور چاپ شده و اشعار دلپذیرش در زمینه های اجتماعی محرک جوانان تحول طلب و آزادی خواه بوده است.

از جناب آهنگ کتابهای متعددی به زیور چاپ آراسته شده که یکی از مهمترین و ارزشمندترین آثارش «یاد داشتها و برداشتهایی ازکابل قدیم» میباشد.

آن بزرگوار ثمرهء سالهای جستجویش را درباب شهر مانوسش کابل باستانی در کتابی حجیم و سخت ارزشمند گرد آورده که خبر از جغرافیای تاریخی، رسم و رواجها، عنعنه ها، مراسم شادی و عزا، بازی ها و پهلوانی ها، عقاید و باورها، شعرا، سرداران مجاهدین ملی کابل در پیکار علیه انگلیس، مدارس و مساجد، عیاری و عیارها، ضرب المثل ها، نثر خوانی، تعزیه داری و دیگر میدهد.

آصف آهنگ به خانواده مبارز، دلیر و سر بر کفی تعلق دارد که در قرن اخیر چندین قربانی را نذر راه مشروطه خواهی و عدالت اجتماعی کرده است.

او برلیان اصیلی بر انگشتر نهضت روشنفکری افغانستان ا ست.

کلوپ قلم افغانها در سویدن هشتادومین سال ولادت این بزرگمرد وارسته و دانشمند را تبریک می گوید و آرزومند است که درخت کش شاخ عمر پر بارش سالهای سال افراشته و سرسبز بماند.

*


کاندیدای اکادمیسین سیستانی، یادی از شخصیت والای فرهنگی ،سیاسی کشور، جناب آصف آهنگ و نمونه هایی از آفریده های فرهنگی ایشان

__________________________________________

<برگشت به بالا><باز گشت به مقاله>