|
کودتای هفتم ثور ١٣۵٧
فهرست مندرجات
◉ قيام نظامی هفت ثور؛ انقلاب يا کودتا؟
◉ عوامل کودتا
◉ ماهیت و دستاوردها
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
کودتای هفتم ثور ١٣۵٧ (٢٧ اپريل ١٩٧٨)، که در ابتدا توسط زمامداران تازه به دوران رسيده حزب دمکراتيک خلق افغانستان، «انقلاب هفت ثور»، ناميده میشد، بين مردم افغانستان و تحليلگران سياسی اپوزيسيون، به «کودتا» شهرت دارد. اين کودتا را که اکنون فعالان و هواداران اين حزب، «تحول هفت ثور» يا «قيام نظامی هفت ثور» نيز میخوانند، سرنوشت خونباری را برای مردم افغانستان رقم زد. از اين رو، هفت ثور، در تاریخ افغانستان، یک روز سیاه پنداشته میشود.[۱]
▲ | قيام نظامی هفت ثور؛ انقلاب يا کودتا؟ |
فرق انقلاب با کودتا[٢] این است که انقلاب يك تحول كيفی و بنيادی، يك چرخش عظيم و اساسی در حيات جامعه است و ماهیت مردمی دارد ولی کودتا چنین نیست. در کودتا، یک اقلیت مسلح و مجهز به نیرو، در مقابل اقلیت دیگری که حاکم بر اکثریت جامعه است، قیام میکنند و وضع موجود را در هم میریزد و خود جای گروه پيشين قرار میگیرد و این استقرار ارتباطی به مترقی یا نامترقیبودن کودتاگران ندارد. آنچه که اهمیت دارد این است که در کودتا اکثریت مردم از حساب خارج هستند و در فعل و انفعالات نقشی ندارند.[٣] بنابر اين، در افغانستان، در هفتم ثور ١٣۵٧، تعدادی از افسران وابسته به حزب دمکراتيک خلق افغانستان، که در رأس آنها دگروال عبدالقادر (اهل هرات) و دگرمن اسلم وطنجار قرار داشتند علیه حکومت جمهوری محمدداوود کودتا کردند. اگرچه دستاندرکاران کودتا، نام انقلاب روی عمل خود گذاشتند، اما مردم افغانستان - که اکثراً نام «مجاهد» بر خود نهاده بودند - بر ضد رژيم کودتا بپاخاستند و سرانجام، نيز پس از چهارده سال مقاومت خونين آنها بود که حکومت کودتاگران سقوط کرد.
نورمحمد ترهکی، رئيس شورای انقلابی دولت ملی دمکراتيک افغانستان، پرچم جديد کشور را بهرنگ خون برافراشت.
کودتای هفتم ثور ١٣۵٧، کودتایی نظامی بود که توسط حفيظالله امين طراحی و توسط نظاميان وابسته به حزب دمکراتيک خلق افغانستان اجرا شد، و زمینه را برای تشکیل رژيم وابسته به اتحاد جماهير شوروی سابق فراهم آورد.
▲ | عوامل کودتا |
مهمترين عامل سقوط نظام جمهوری محمدداوود و پيروزی کودتای هفت ثور را بايست در اقدامات پنجسالهای دولت جمهوری جست. داوود خان به دموکراسی باور نداشت. توجه او مانند سایر رهبران دیکتاتور در کشورهای «جهان سوم»، به مدرنیزهکردن نهادهای دولتی و نظام اقتصادی کشور بدون دموکراتیزه کردن ساختهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن معطوف بود. بههر حال، او در مدرنیزهکردن کشور در حوزههای نظامی و اقتصادی به نتایج درخور توجه دست یافت. اما دوام و شدت خفقان فضای سیاسی و زندانیکردن روشنفکران، منع نشر جراید و احزاب سیاسی و پیشهکردن سیاست مستبدانه، عواملی ناپسندی بودند که دستاوردهای مثبت او را تحتالشعاع قرار میدادند[۴] و زمينه را برای نارضايتی فعالان سياسی راست و چپ فراهم میساختند.
گذشته از اين، رویدادهای مهمی در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ خورشيدی، بهعنوان نقطهی عطف یا سرآغاز کودتای هفت ثور محسوب میشوند؛ از جمله سفر محمدداوود خان، رئيسجمهور افغانستان و هيأت همراه به اتحاد جماهير شوروی و ديدار با صدر هيأت رئيسه دولت شوروی سابق، اتحاد دوبارهی دو شاخهی خلق و پرچم حزب دمکراتيک خلق افغانستان، ترور مير اکبر خيبر که بروز اعتراضات همهگیر و تظاهرات گستردهی اعضای حزب دمکراتيک خلق در شهر کابل را بههمراه داشت و در پی آن دستگيری رهبران آن حزب توسط دولت. [حال بايد ديد که، اين رخدادها چگونه به يکديگر میپيوندند؟]
محمدداوود در یک سفر رسمی به مسکو از ۱٢ تا ۱۵ آوریل ١٩٧٧، با لئونید برژنف دیدار کرد
عبدالصمد غوث، يکی از مقامهای بلندپايهی وزارت خارجه جمهوری افغانستان، در کتاب خود تحت عنوان «سقوط افغانستان» از آخرين ديدار داوود خان و بريژنف، بهطور مختصر چنين ياد میکند:
- در بهار سال ١٩٧٧ در حالی که فعاليتهای پنهانی اتحاد شوروی بهمنظور متحد ساختن پرچم و خلق ادامه داشت، مقامات رسمی آن کشور، ... بهطور معمول از علاقهی خود [نسبت] به دوستی شوروی افغانستان دم میزدند و روابط اين کشور را نمونهی کامل همزيستی مسالمتآميز ميان کشورهای دارای نظامهای مختلف اجتماعی و اقتصادی توصيف میکردند و اين فريبکاری روسها تا روزی ادامه يافت که حکومت داوود بهدست کمونيستها[ی هوادار آنها] بر افتاد.
داوود خان، بهطور روزافزون از عمليات پنهانی روسها در افغانستان آزرده و ناراحت بود. او دو روز پس از انتخاب شدنش بهعنوان رئيسجمهور در لويهجرگهای که در فبروری ١٩٧٧ برگزار شده بود، به من و وحيد عبدالله گفت که زمان آن فرا رسيده است که وی شخصاً از ليونيد برژنف، صدر هيأت رئيسه اتحاد شوروی بپرسد که آيا اعمال تخريبی اتحاد شوروی در افغانستان با نظر و موافقت او صورت میپذيرد يا بدون اطلاع او. داوود خان افزود که به بريژنف خواهم گفت که کارهايی که صورت میگيرد، بههيچوجه موافق با اظهاراتی نيست که رهبر اتحاد شوروی در باب دوستی و همکاری با دولت افغانستان ابراز مینمايد. بريژنف بايد بهصراحت روشن کند که مقصود روسها از دنبال کردن اين راه چيست؟[۵]
بنابراين، وقتی که روسها از داوود خان دعوت رسمی بهعمل آوردند تا از مسکو ديدار کند، وی اين دعوت را پذيرفت. اين سفر از ۱۳ تا ۱۵ اپريل ١٩٧٧ صورت گرفت. در دومين روز جلسه، سخنانی که ميان بريژنف و داؤد خان رد و بدل شد، برای افغانستان سرنوشتساز بود. عبدالصمد غوث مینويسد:
- بريژنف گفت که بیطرفی و عدم تعهد افغانستان برای اتحاد شوروی مهم و برای پيشرفت صلح در آتيه اساسی است و اظهار اميدواری کرد که جنبش عدم تعهد قربانی توطئهها و دسايس امپرياليسم نشود. در اين لحظه، بريژنف مستقيماً بهطرف داوود خان نگاه کرد و چيزی گفت که ظاهراً ترجمهی آن برای گوريلو (مترجم که کارمند وزارت خارجه اتحاد شوروی بود و سالها در سفارت آن کشور در کابل کار کرده بود و زبان دری را بهخوبی میدانست) بسيار ناراحتکننده بود. اما او پس از مکث کوتاه با درنگ و تأمل جملات بريژنف را ترجمه کرد و آنچه ما شنيديم خشن و غيرمنتظره بود.
بريژنف شکايت داشت که تعداد کارشناسان کشورهای عضو ناتو که در پروژههای سازمان ملل و پروژههای کمکی چندجانبه در افغانستان کار میکنند، بهطور قابل تأمل افزايش يافته است. با اين وجود، در گذشته حکومتهای افغانستان دستکم اجازه نمیدادند که کارشناسان کشورهای ناتو در نواحی شمال کشور مستقر شوند. اما اين روش در اين اواخر دقيقاً دنبال نشده است. اتحاد شوروی اين انکشافات را خطرناک و وخيم میداند و از حکومت افغانستان میخواهد که اين کارشناسان را که از جمله جاسوسان گماشته شده برای پيشبرد مقاصد امپرياليسم هستند، [از افغانستان] بيرون کند.
[پس از سخنان برژنف،] سکوت سردی بر فضا مستولی شد. برخی از روسها بهطور آشکار شرمنده بهنظر میرسيدند و افغانها بسيار ناخشنود. به داوود خان نگاه کردم، صورتش گرفته و تاريک شده بود. بريژنف انگار منتظر جوابی از جانب رئيس جمهور افغانستان بود. داوود خان با صدای سرد و خشک به بريژنف پاسخی داد که ظاهراَ برای روسها همانقدر غير منتظره بود که سخنان بريژنف برای ما. داوود خان گفت: آنچه همين حالا بهوسيله رهبر اتحاد شوروی گفته شد، هرگز مورد قبول افغانها قرار نخواهد گرفت. از نظر افغانها اين اظهارات دخالت صريح در امور داخلی افغانستان است. ما بهعلايق خود به اتحاد شوروی ارج میگذاريم. اما اين علايق بايد بهصورت روابط باهم مساوی ميان دو جانب باقی بماند. ما هرگز اجازه نخواهيم داد که به ما ديکته کنيد که چگونه کشور خود را اداره کنيم. اينکه چگونه و در کجايی افغانستان کارشناسان خارجی استخدام شود، انحصاراً و کاملاً حق دولت افغانستان باقی خواهد ماند. افغانستان اگر لازم باشد فقير خواهد ماند. اما در عمل و تصميمگيری آزادی خود را حفظ خواهد کرد.[٦]
سه ماه پس از بازگشت محمدداوود خان از شوروی، در ماه اسد ۱۳۵۶ خورشيدی، رهبران آشتیناپذير دو جناح خلق و پرچم يکپارچه و متحد شدند. سلطانعلی کشتمند، نخست وزير زمان حاکميت مارکسيستها و عضو جناح پرچم در کميته مرکزی و بيروی (دفتر) سياسی حزب دمکراتيک خلق افغانستان در خاطرات سياسی خود مینويسد:
- در ماه می سال ١٩٧٧، در حالی که رهبری هر دو جناح حزب، برخی آگاهانه و برخی ديگر مقلدانه، به اين عقيده رسيده بودند که وحدت رهبری و سازمانی ح د خ ا يک ضرورت اجتنابناپذير است، در اثر وساطت شاهمحمد دوست، رهبران هر دو جناح: نورمحمد ترهکی و ببرک کارمل باهم ملاقات کردند. سپس در ماه جون ١٩٧٧ هر دو تن «اعلاميه وحدت حزب دموکراتيک خلق افغانستان» را به امضأ رسانيدند. چندی بعد، کنفرانس وحدت ح د خ ا بهتاريخ ۳ جولای ١٩٧٧ در کابل داير گرديد.[٧]
پس از وحدت اين دو جناح فعاليتهای آنها برای جلب و جذب افسران ارتش وسعت پيدا کرد.[٨] چنان مینمايد که به گفتهی دکتر محمدحسن شرق، برای براندازی نظام جمهوری محمدداوود به اشاره روسها زمينهسازی صورت میگرفت تا بتواند نظام مطابق خواست و ميل بريژنف در افغانستان تحميل شود.[۹]
اين واقعيت، در سند مصوبی که در پايان کار کنفرانس وحدت دو جناح خلق و پرچم حزب دمکراتيک خلق افغانستان از سوی تمامی نمايندگان اشتراککننده امضأ شده، بهطور تلويحی تذکر رفته است. در اين سند آمده است:
- تأمين و تحکيم وحدت ح د خ ا يکی از مهمترين شرايط مبارزه انقلابی پيروزمندانه طبقه کارگر و ساير زحمتکشان افغانستان عليه نيروهای ارتجاع داخلی و خارجی و پيروزی امر انقلاب دموکراتيک ملی است.[۱٠]
بهرغم آنکه رژيم محمدداوود از فعاليتهای گستردهی سياسی ح د خ ا بهويژه در نخش نظامی شديداً ناخرسند بود، اما صلاح نديد که با آن رو در رو مقابله کند. از اين جهت تا حدودی محتاط بود و به سياست کجدار و مريز اکتفا کرد.[۱۱] ولی روسها به ترفند جديد روی آوردند تا پای رژيم محمدداوود را به بازی سرنوشتساز بکشاند، چنانکه در ماههای پایانی سال ١٣۵۶ و آغاز سال ١٣۵٧ خورشيدی در جریان ترورهای سياسی که عوامل کا گ ب انجام دادند، زمينه را هرچه بيشتر برای کودتای نظامی آماده ساختند. [اگرچه اسنادی قانعکننده در مورد عاملهای اصلی اين ترورهای سياسی تا هنوز در دست نيست، اما قراين کاملاً حاکی از نقش مخفی سازمان استخبارات نظامی اتحاد جماهير شوروی است که جهت براندازی دولت جمهوری محمدداوود طراحی شده بود.] این ترورهای سياسی آنقدر ماهرانه صورت میگرفت که حتی پليس حکومت محمدداوود به گفتهی سلطانعلی کشتمند قادر به دستگيری مرتکبين آن نبود. او مینويسد:
- در اين راستا، در پائيز سال ١٩٧٧، شخصی، بهنام انعامالحق گران، که پيلوت (خلبان) [شرکت هواپيمايی] آريانا بود، با ضرب چند گلوله در مقابل منزلش از پا درآمد. او در همان بلاک مکروريان کابل میزيست که ببرک کارمل نيز در آنجا زندگی میکرد ... او با کارمل مشابهت ظاهری داشت، و در شام تاريکی که وی به قتل رسيد، تشخيص او با کارمل کار دشوار بود. هيچگونه دليل برای قتل او ارائه نشد و قاتل يا مرتکبين قتل وی نيز شناسايی نشدند. اما ميان پرچمیها حدس و گمانهای وجود داشت که سازماندهی اين قتل را شايد حفيظالله امين بر عهده داشته باشد؛ چرا که او با کارمل شديداً کينه و خصومت میورزيد.[۱٢]
چندی بعد (٢۵ عقرب ١٣۵۶)، علیاحمد خرم، وزير پلان (برنامه ريزی) حکومت جمهوری محمدداؤود، در روز روشن ربورده و کشته شد. تروريست که مرجان ناميده میشد، پس از چندی دستگير و در ارتباط با نيروهای راست افراطی شناسايی شد.[۱٣] اما دستگير پنجشيری نوشته است:
- نقشهی ترور علیاحمد خرم تا جايی که تحقيقات کميسيون کنترل در ولايت کندوز آشکار ساخت، توسط حفيظالله امين طرح گرديده بود... حفيظالله امين برای اجرای توطئه خود اعضا و حتی کادرهای حزبی کندوز را مورد استفاده قرار داده بود. هدف امين از چنين عمل ماجراجويانه اين بود تا ابتدا خرم به اثر تهديد مرجان تروريست داخل ارگ شود و تروريست را با خود نزد سردار داوود ببرد و سپس حملهی تروريستی عليه سردار داوود انجام شود و آنگاه اردو به حال آمادهباش درآيد و امين سرانجام به آسانی از طريق قيام اردو قدرت سياسی را بهتصرف خود درآورد...[۱۴]
پس از کشف راز توطئهی تحريکآميز حفيظالله امين توسط کميسيون کنترل حزب دمکراتيک خلق، بیدرنگ موضوع اخراج امين از کميته مرکزی و سلب مسئوليت و سبکدوشی او از رهبری سازمان مخفی نظامی مطرح بحث قرار گرفت؛ اما نورمحمد ترهکی و ببرک کارمل مانع از صدور مصوبه سبکدوشی او شدند، در حالیکه دلايل آن دو بههيچوجه نزد اکثريت قريب به اتفاق اعضای دفتر سياسی قانعکننده نبود.[۱۵] پنجشيری مینويسد:
- برای تجليل چهاردهمين سالگرد تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان (١١ جدی ١٣۵۶)، مراسمی در سه محل جداگانه شهر کابل برگزار شده بود. از جمله جشنی در منزل حفيظالله امين واقع در خوشحال مينه بر پا بود که تنها ده عضو بيروی (دفتر) سياسی در آن شرکت کرده بودند. در آنجا منشی عمومی کميته مرکزی حزب سخنانی دربارهی سياست اختناق و ارعاب دولت سردار داوود ايراد نمود و در پايان چنين نتيجهگيری کرد: «در حال حاضر، حزب دموکراتيک خلق افغانستان مخالف رويارويی و اعمال قهرآميز عليه دولت است. اما در سال آينده بايد سکوت شکسته شود. در روز اول می، جشن همبستگی کارگران جهان بايد تظاهرات خيابانی سازمان داده شود و مطالبات کارگران کشور در آن تظاهرات مطرح گردد. شعار ح د خ ا حداقل تا ماه اسد ١٣۵٧، همين شعار قديمی دفاع از نطام جمهوری و تکامل آن بهسود خلق خواهد بود.» سپس ترهکی بهصراحت افزود: گرچه تعقيبات دستگاههای امنيتی دولت در مرکز و ولايات افزايش يافته است و در حدود صد تن از کادرهای حزبی زندانی هستند؛ اما تا زمانیکه به مقام رهبری و بيروی (دفتر) سياسی ح د خ ا حمله نشود، حزب ما اين فشارها را تحمل خواهد کرد.[۱٦]
گذشته از اين سخنان تهديدآميز، در جلسهی دفتر سياسی حزب، در شام ٢٨ حمل ١٣۵٧ (لحظاتی پيش از ترور مير اکبر خيبر) که در خانهی ترهکی داير شده بود، چنين ارزيابی و تصميمگيری صورت میگيرد: رژيم سردار محمدداوود خصلت کاملاً ضد ملی و ضد دمکراتيک کسب کرده است. با رضاشاه پهلوی، انور سادات رئيس جمهور مصر و نيروهای راست و وابسته به امپرياليزم جهانی و منطقه پيوند يافته است. روزبهروز به تضييقات و اختناق خود میافزايد. بنابراين، در روز اول می ١٩٧٨ م سکوت در برابر دولت کودتا درهم شکسته شود، وحدت و قدرت حزب پس از پنجسال مبارزه بیسر و صدا به نمايش درآيد.[۱٧]
بههر حال، سرنگونی رژيم جمهوری محمدداوود، به يک جرقه نياز داشت و با ترور مير اکبر خيبر، اين جرقه درخشيد. سلطانعلی کشمند مینويسد:
- نقطهی عطف بحران هنگامی به ملاحظه رسيد که که به تاريخ ١٧ اپريل ١٩٧٨ در کابل، عضو کميته مرکزی ح د خ ا، انقلابی معروف، مير اکبر خيبر که از شهرت و محبوبيت فراوان در ميان نظاميان، کارگران، کارمندان دولتی، دانشجويان و روشنفکران کشور برخوردار بود، ترور گرديد. اين قتل سياسی که هم حرب دموکراتيک خلق افغانستان و هم حاکميت محمدداوود و در مجموع تمام محافل سياسی کشور را تکان داد، انفجاری از خشم و انزجار در ميان وسيعترين اقشار مردم بهوجود آورد.[۱٨]
اگرچه، تحليلگران سياسی و مؤرخان افغان، دربارهی ترور مير اکبر خيبر، نظرهای متفاوت دارند، چنانکه به گفتهی سلطانعلی کشمند، کارمل اظهار داشت که گمان غالب مبنی بر انجام توطئه از جانب حفيظالله امين برده میشد؛ زيرا، او از ديرباز با خيبر به تندی خصومت میورزيد و او را که ... ميان نظامیها از شهرت خوب برخوردار بود، رقيب سرسخت خويش میپنداشت. بعدها معلوم شد که عبدالقدوس غوربندی با حفيظالله امين روابط معين و زد و بند داشت.[۱۹] نبی عظيمی، نيز حفيظالله امين را مقصر میداند. در حالیکه، برخی ديگر، کارمل را عامل ترور معرفی میکنند. اما تحليلگران هوادار غرب، از جمله سيد قاسم رشتيا، ابلوف کارمند سفارت شوروی در کابل را مسبب اصلی قتل خيبر محسوب میدارند.[٢٠] اين نظر اخير، بيش از ساير حدس و گمانها، منطقیتر مینمايد و اگر بپذيريم که امين يا کارمل دست به چنين اقدامی زدهاند، بازهم، اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که قبل از کودتا نيز مانند پس از کودتا، به گفتهی ملک ستيز «تصامیم سرنوشتساز امور سیاسی [و بويژه نظامی] در کاخ کرملین اتخاذ و توسط رهبری حزب دموکراتیک خلق تعمیم مییافت.»[٢۱] از سوی ديگر، «سلیگ هریسن» افغانستانشناس آمریکایی در این باره معتقد است که حفیظالله امین به عنوان یکی از رهبران مهم جناح خلق، رابطهای محرمانه با کا گ ب (کیجیبی) سازمان اطلاعاتی شوروی داشت.[٢٢]
در اين ميان، اتحاد شوروی با يک تير دو هدف را نشانه گرفت. تنها مرگ مير اکبر خيبر، میتوانست هر دو هدف را برآورده کند. مرگی كه كمتر دربارهی آن صحبت و تحقيق شده است. طرح خيبر، مبنی بر انحلال فرکسيون (جناح) پرچم، نه تنها کارمل بلکه شوروی را نيز سخت بيمناک و مشوش ساخته بود. هرگاه طرح خيبر پيروز میشد، به گفتهی دستگير پنچشيری، بخشی از اعضای ملکی و نظامی جناح پرچم به حزب انقلاب ملی محمدداوود میپيوست.[٢٣] بنابراين، ترور مير اکبر خيبر، در قدم نخست، يک مانع را از سر راه کودتای نظامی بر میداشت و دوم آنکه زمينه را با ايجاد فضای ناامنی، نارضايتی و وحشت، کاملاً برای وقوع کودتا فراهم میساخت. اين هر دو هدف بهسود روسها بود. اگرچه روسها و اعضای ح د خ ا، هرگونه دخالت کا گ ب (کیجیبی) و جی آر یو یا سازمان اطلاعات ارتش شوروی را در امر ترور مير اکبر خيبر و وقوع کودتا هفت ثور انکار میکنند. اما آنچه که مسلم است، از ترور خيبر، فقط آنها بيشترين بهره را جستند.
روز ١٩ اپريل، مراسم تشييع جنازه میر اکبر خيبر با شرکت دهها هزار نفر از اعضا و هواداران حزب دمکراتيک خلق، از مسجد پل خشتی تا گورستان عمومی شهدای صالحين، برگزار شد. اين تشییع جنازه، تبدیل به یکی از بزرگترین راهپیماییهای سیاسی تاریخ افغانستان تا آنزمان شد. سخنرانی رهبران حزب دموکراتیک خلق در مراسم به خاکسپاری خیبر و آنچه که قدرتنمایی بزرگ حزبی تلقی شد، داوود خان را خشمگین کرد.
بهدنبال این سخنرانیها، برخوردهای تند داوود خان با سران حزب دموکراتیک خلق آغاز شد و شامگاه پنجم ثور، رادیوی دولتی افغانستان، خبر بازداشت شماری از رهبران حزب به شمول نورمحمد ترهکی و ببرک کارمل را پخش کرد.
سرانجام، در پی اين حوادث، کودتای هفت ثور ۱۳۵٧ به وقوع پیوست و به پیروزی رسید و مردم افغانستان را در اشک و خون فرونشاند.
▲ | ماهیت و دستاوردها |
در آغاز، «پيام کودتا» چنين بود:
- هموطنان گرامی برای اولينبار در تاريخ افغانستان آخرين بقايای سلطنت ظلم، استبداد و قدرت فاميل خاندان نادر خان سفاک خاتمه يافت و تمام قدرت دولت بهدست خلق افغانستان قرار گرفت. قدرت دولت به اختيار عام و تام شورای انقلاب و عسکریست.
هموطنان عريز! دولت ولسی شما که در دست شورای انقلاب قرار دارد، به اطلاع میرساند که هر عنصر ضد انقلابی بخواهد از هدايات و مقررات شورای انقلابی سرپيچد به زودترين فرصت به مراکز نظامی انقلابی سپرده خواهد شد.[٢۴]
هنگامیکه کودتای هفتم ثور صورت گرفت، حزب حاکم بهعنوان تنها حزب رسمی، در پشت تمامی نهادهای قدرت قرار گرفت و زمامداران نوپا، نه تنها دگرانديشان را بلکه حتی مخالفان و رقبای حزبی خود را نيز با خشونت سرکوب کردند. بنابراين، کودتا که انقلاب ملی دمکراتيک نام گرفته بود، هرگز خصلت دمکراتيک از خود نشان نداد. از سوی ديگر، گرايش شديد انديشههای وارداتی چپ سبب وابستگی حزب و دولت به اتحاد جماهير شوروی شد و خصلت ملی کودتا را نيز زير سئوال برد. پس از اندکی، کشور دچار هرجومرج زیادی شد. دولت در خارج از شهرها نفوذ زیادی نداشت و هر بخش از کشور زیر نفوذ نيروهای اسلامگرای محلی بود. زمانیکه دولت اقدام به سرکوب خونين مردم کرد، خصلت ضد خلقی خود را هم متبارز نمود. بدين ترتيب، غير مستقيم به گسترش بنيادگرای اسلامی ميان مردم نيز کمک کرد و به آن مشروعيت بخشيد.
دلدار حکيمی، يک شهروند افغان، دربارهی کودتای هفت ثور چنين نظر دارد:
- با آغاز کودتای کمونيستی هيچکس محفوظ نبود. هر کس که عضويت حزب حاکم را نداشت دشمن انقلاب تلقی میگرديد، حتی کمونيستها نيز زندگی راحت نداشتند. آنها عليه همديگر خود بهنام خلقی و پرچمی توطئه میکردند، کمونيستها عامل عمدهی تمام بدبختیهای دهههای آينده پنداشته میشوند.[٢۵]
دولت صاحبزاده (تاجيک)، مترجم سابق پزشکان شوروی در کابل، نيز با افغانها همنظر است. او مینويسد:
- اوایل ماه دسامبر سال ۱۹۷۹ وارد کابل شدم. تصورم قبل از رفتن به افغانستان این بود که مردم از «انقلاب ثور» بهصورت وسیع پشتیبانی میکند. اما پس از آمدن به کابل دریافتم که بخش زیادی از مردم در فضای هراس بهسر میبرند و بسیاری از آشکار سخن گفتن، بهخصوص دربارهی مسایل سیاسی و حساس، خودداری میکردند.[٢٦]
رهبران تازه به دوران رسيده حزب دمکراتيک خلق، دختران و پسران مدارس را به اجبار به رقص و پاکوبی وا میداشتند تا آن را نشانهی شادمانی مردم از پيروزی کودتا وانمود کنند.
در گزينهای نمادين از گفتههای سلطانعلی کشتمند، دربارهی خصلت ضد خلقی کودتاچيان هفت ثور چنين آمده است:
- مردم افغانستان، بدون آنکه از کشمکشهای درونی رژيم ميان رهبری خلقیها در حال تعرض و پرچمیهای در حالت دفاع، چيزی بدانند، بیدريغ پشتيبانی خويش را از قيام و تحول سياسی ٧ ثور در کشور، در مرکز و ولايات ابراز داشتند. در واقع، مردم از سياستهای رياکارانه و تبعيضی رژيم جمهوری در اخير بستوه آمده بودند و به رژيم جديد بهخاطر بهبود زندگی خويش اميد بستند. اهالی خوشباور کابل پيرامون تانکها در چهار راهیهای شهر کابل گرد میآمدند، بر سر و روی سربازان گل میپاشيدند، برای تحول جديد جشنها میگرفتند و به همديگر و به رهبران حزبی - دولتی تبريک میگفتند. نمايندگان اقشار مختلف مردم به وزرأ جديد (در صورتیکه آنان را میپذيرفتند) مراجعه و شادباش میگفتند و آمادگی خويش را برای همکاری ابراز میداشتند.
گردانندگان رژيم چنان از بادهی پيروزی سرمست شده بودند و «انقلاب شکوهمند ثور» را شکستناپذير، برگشتناپذير و جاودان میشمردند که ديگر نيازی به پشتيبانی مردم و حمايت از جانب نيروهای مدافع سياسی نمیديدند. رژيم عملاً اهميتی برای مردم و پشتيبانی آنان از حاکميت قايل نبود. کوچکترين اظهار موجوديت سياسی نيروهای ديگر و کوچکترين حرف مخالف بهمثابهی جنايت تلقی میگرديد. اشخاص، افراد و نيروهای گوناگونی که مدافع تحولات مترقی بودند و خود را همکار اين تحولات میشمردند و هنوز تمام اميد و اعتماد خود را از رژيم بازنگرفته بودند، حين مراجعه به مقامات بالايی دولتی سيلی يأس بر روی خويش میخوردند.[٢٧]
باری ببرک کارمل در سال ١٩٨٠ ميلادی چنين اظهار داشت:
- «بياييد بهخاطر بياوريم که چگونه در نخستين چند روز انقلاب، کابل و تمام کشور آکنده از شور و شوق و گرمی مردم بود. بهخاطر بياوريم که جگونه فضای فراموش ناشدنی مشحون از سرور و انتظار در کوچهها و خانههای مردم حکمفرما بود.»[٢٨] اما «سرکردگان رژيم بزرگترين اشتباه تاريخی را مرتکب شدند که احساسات پاک مردم را بههيچ و حتی به مسخره گرفتند، اهميت پشتيبانی مردم را درک نکردند، برخوردهای جاهطلبانه و خودخواهانه، يکهتازی و انحصارگری را جانشين شيوههای دمکراتيک و مردمی، واقعبينی و دورانديشی ساختند. آنان بهغلط میپنداشتند که مردم چيز ديگری را بهجز زور نمیبينند و نمیشناسند. ايشان بهخاطر بازیکردن با احساسات مردم، کوتهانديشی خويش و پشت پا زدن به موازين انسانی و روشهای دمکراتيک، بهای بزرگی پرداختند که دامنگير خود ايشان و هزاران انسان آرزومند گرديد و عواقب خيلیها ناهنجار و وخيم در پی داشت. آنان صرف به يک کلمه دلبستگی عميق داشتند و آن کلمهی خلق يا مردم بود و در عمل خيلی چيزها بهنام مردم عليه مردم انجام گرديد.»[٢۹]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتهی تحرير درآمده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- بهطور مسلم نظر برخی از اعضا و هواداران حزب دمکراتيک خلق افغانستان، غير از اين باور عمومی است.
[٢]- انقلاب يك تحول كيفی و بنيادی، يك چرخش عظيم و اساسی در حيات جامعه است. معنای انقلاب در علم جامعهشناسی عبارت است از سرنگونی يك نظام اجتماعی كهنه و فرسوده و جايگزين كردن آن با نظام اجتماعی نو و مترقی. بهطور نمونه: انقلاب كبير فرانسه كه نزديك به دويست سال قبل (۱۷۹۹-۱۷۸۹ م) روی داد يك انقلاب بورژوايی بود. زيرا نظام فئودالی فرسوده و مظهر آن سلطنت بورپونها را از بين برد و نظام سرمايهداری را كه در آنزمان نو و مترقی بود جايگزين آن ساخت. انقلاب كبير اكتبر روسيه، يك انقلاب عظيم اجتماعی بود زيرا كه نظام كهنه و فرسوده فئودالی و سرمايهداری را ريشهكن ساخت و جامعهی نوين سوسياليستی را كه بزرگترين چرخش در تاريخ بشری است بنا نهاد (اگرچه به بیراهه رفت و نظر به خصلت سوسيال امپرياليستی خود در نهايت فروپاشيد).
اما، قيام افسران چپی ارتش افغانستان در هفت ثور، يك کودتای نظامی بود؛ زيرا اگرچه به پيروزی كامل رسيد و بساط فعال حکومت تباری را برچيد و به اساس خانخانی و فئودالی پوسيده ضربات جدی زد، ولی نتوانست راه را برای رشد جامعه و شركت توده مردم در تعيين سرنوشت کشور باز كند.انقلاب مهمترين مرحله در تكامل حيات جامعه است. جهانبينی ماركسيسم-لنينيسم انقلاب را نتيجهی ضروری و اجتنابناپذير تكامل جوامع منقسم به طبقات آشتیناپذير میداند. در همه جوامعی كه در آن طبقات با منافع متناقض وجود دارند تكامل اقتصادی و اجتماعی و تحولات حاصله بهتدريج و مرحله به مرحله شرايط و عوامل دگرگونی عميق و بنيادی را بهحد بلوغ میرساند، پخته میكند و سرانجام تغيير بنيادی نظام اجتماعی را ممكن و ميسر و ضرور مینمايد. بيان اين مطلب به گفته كارل ماركس چنين است:«نيروهای تولیدی جامعه در مرحلهی معينی از رشد خود با مناسبات توليدی موجود با بيان قضايی آن يعنی با مناسبات مالكيت كه در بطن آن رشد يافتهاند در تضاد واقع میشوند. اين مناسبات توليدی به مانع و سدی در راه رشد نيروهای توليدی مبدل میگردند و در اين هنگام است كه مرحله انقلاب اجتماعی آغاز میشود.»انقلاب تضاد موجود جامعه را حل میكند، مناسبات كهنه توليدی را از بين میبرد و با استقرار مناسبات نوين زمينه را برای رشد سريع نيروهای توليدی فراهم میسازد. چنين است پايهی اقتصادی و عينی انقلاب.* * * «به سرزمین مدل نوین انقلاب خوش آمدید». این شعار بود که در نخستين سالهای حاکميت حزب دمکراتيک خلق افغانستان بر روی پارچهی سرخ رنگی در فرودگاه کابل، توجه هر خارجی تازه وارد بهويژه خبرنگاران و گزارشگران را بهخود جلب میکرد. باری (در تابستان ١٣۵۸)، خبرنگار «دی سایت» از جمهوری فدرال آلمان در يک مصاحبهی مطبوعاتی از حفیظالله امین در بارهی این مدل نوين پرسشی داشت و امین در پاسخ گفت:«این یک موضوع تیوریتیکی (نظری) است. بهعقیدهی من انقلاب افغانستان (کودتای ثور ١٣۵٧) مدل جدید انقلاب پرولتری است که قدرت سیاسی را از استثمارگران بهدست طبقهی کارگر منتقل کرد که در رأس آن حزب طبقهی کارگر (حزب دموکراتیک خلق) قرار دارد. قبلاً در یک جامعهی فیودالی چنین انقلابی صورت نگرفته است. بنابراين، این یک مدل جدید انقلاب در جامعهای که مناسبات فیودالی مسلط بود، میباشد که قدرت را از طبقهی استثمارگر به طبقهی استثمارشونده که دوست و متحد تمام زحمتکشان میباشد انتقال داد.»[روزنامهی انیس، ١٣ اسد ١٣۵۸؛ و همچنین: محمداکرام اندیشمند، ٧ ثور ١٣۵٧؛ انقلاب یا فاجعه؟، سرويس خبررسانی آريانا نت و نیز: پیام ملی]شايد بههمين دليل است که چنين تعريفی از يک کودتا بهعنوان انقلاب در هيچ قاموس سياسی يافت نمیشود![٣]- فرق انقلاب با کودتا، دانشنامهی رشد
[۴]- احمدحسین مبلغ، تأملی بر گفتارهای روشنفکری در افغانستان
[۵]- شرق، محمدحسن، کرباس پوشهای برهنه پا، ص ۱۴٩
[٦]- همان، ص ۱۵۳
[٧]- يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، ج ۱، ص ٢۸۰
[٨]- يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، ج ۱، ص ٢۸٩
[۹]- کرباس پوشهای برهنه پا، ص ۱۵۶
[۱٠]- يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، ج ۱، ص ٢۸۱؛ همچنين رجوع شود به: ظهور و زوال حزب دموکراتيک خلق افغانستان، ج ۱، ص ۱۸٢
[۱۱]- يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، ج ١، ص ٢۸۸
[۱٢]- همان، ج ٢، ص ۳۱۵
[۱٣]- همان، ج ٢، صص ۳۱۵-۳۱۶
[۱۴]- ظهور و زوال حزب دموکراتيک خلق افغانستان، ج ٢، صص ۵۶-۵۵
[۱۵]- همان، ج ٢، ص ۵۶
[۱٦]- همان، ج ٢، ص ۵۹
[۱٧]- همان، ج ٢، ص ۵٨
[۱٨]- يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، ج ٢، صص ۳٢۴-۳٢۵
[۱۹]- همان، ج ٢، صص ۳٢۵-۳٢۶
[٢٠]- ظهور و زوال حزب دموکراتيک خلق افغانستان، ج ٢، ص ۶۰
[٢۱]- ملک ستیز، کارنامه جنبش چپ در افغانستان
[٢٢]- جمالالدین موسوی، میر اکبر خیبر نظریهپرداز سوسیالیست، وب سایت فارسی بیبیسی: يکشنبه ٢٠ آوريل ٢٠٠٨ - ٠۱ اردیبهشت ۱٣٨٧
[٢٣]- ظهور و زوال حزب دموکراتيک خلق افغانستان، ج ٢، ص ۶١
[٢۴]- کاخ قدرت آخرين جلاد دودمان نادرشاهی برای هميشه فرو ريخت (نخستين اعلاميه شورای انقلابی قوای مسلح افغانستان)، شامگاه ٧ ثور ١٣۵٧، سالنامهی افغانستان، کابل: رياست نشرات وزارت اطلاعات و کلتور، شمارهی ۴۴، ٧ ثور ١٣۵۸
[٢۵]- اشغال افغانستان توسط نيروهای شوروی: دو روايت، وبسایت بیبیسی: سهشنبه ۲۱ دسامبر ۲۰۰۴
[٢٦]- دولت صاحبزاده، کودتا پس از کودتا: خاطره یک مترجم روسها، وبسایت بیبیسی: پنجشنبه ۲۴ آوريل ۲۰۰۸ - ۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
[٢٧]- يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، ج ٢، صص ۳۵٨-۳٧۴
[٢٨]- راجا انور، تژادی افغانستان، ترجمهی فارسی ار متن انگليسی، کشتمند، ج ٢، ص ٣٥٨
[٢۹]- جورج آرنی، افغانستان؛ اهميت قاطع کشوری در چهار راه، ترجمهی فارسی از متن انگليسی: کشتمند، ج ٢، ص ٣٥٨
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□