جليل زلاند (زادۀ ١٣١۴ - درگذشت ١٠ ارديبهشت ١٣٨٨)، آوازخوان، آهنگساز و یکی از پیشگامان موسیقی معاصر افغانستان بود.
زندگينامه
جليل زلاند در سال ١٣١۴ خورشيدی در شهر کابل زاده شد و در دامان پدر و مادر هنرپرور تربيت يافت.[*]
جلیل زلاند از نخستین آوازخوانان آماتور بود که در دهه پنجاه میلادی، مدیریت موسیقی افغانستان را به عهده گرفت. او در همکاری با سایر آماتورها کوشش بسیاری را برای ایجاد موسیقی پاپ افغانی یا موسیقی امروز افغانی انجام داد.
موسیقی پاپ افغانی ترکیبی است از موسیقی هندی، موسیقی محلی و آهنگ های فولکلورافغانی به زبان های فارسی دری و پشتو. جلیل زلاند در جمع آوری و تدوین مجمع آهنگ های فولکلوریک زیر نظر عبدالغفور برشنا، اولین رئیس رادیوی افغانستان، بسیار کوشید.
او در همیاری و همکاری بسیار نزریک با سلیم سرمست و ننگیالی اولین آرکستر موسیقی را در رادیو افغانستان ایجاد کرد که از شهرت منطقه ای برخوردار شد و آهنگ هایی که در آن سال ها به همت نوازندگان و آوازخوانان جوان ضبط شد تاکنون گنجینه ماندگاری از موسیقی افغانی است که تا حال طراوت و تازگی دارد.
زلاند به عنوان "هنرمند حنجره طلایی" شهرت یافت و بسیاری از آوازخوانان جوان تلاش داشتند تا از او پیروی کنند.
جلیل زلاند در آواز خوانی و آهنگسازی، استعدادی خوب نشان داد. او ترانه های بسیار ساخت و اجرا کرد، آثاری که از او یک چهره ماندگار در تاریخ موسیقی معاصر افغانستان برجا می گذارد.
آهنگ های "ای زهره، ای ستاره زیبای آسمان"، "ای شعله حزین، ای درد واپسین"، "ای نگار من"، "من آمده ام" و "دلبرکم بیا به کابل بریم" از آهنگ های ماندگار و همه پسند زلاند است.
زلاند در سفری که پیش از انقلاب ایران به این کشور داشت با آهنگ "ای ساربان آهسته ران" بر اساس شعر سعدی و "من آمده ام که عشق فریاد کنم" بر اساس یک ترانه محلی شمال افغانستان، در میان شنوندگان ایرانی جای پا باز کرد. شعرهای فروغ را خواند و آهنگ هایی برای گوگوش ساخت.
در این سفر زمینه تحصیل فرید زلاند پسر جلیل زلاند در ایران فراهم شد. او همانجا درس خواند و در معرفی آهنگ های افغانی و آهنگسازی برای آوازخوانان معروف ایران سهم برازنده ای گرفت.
او در دیدار با مادر فروغ فرخزاد در ایران در یک ساعت یا کمتر از آن روی شعر "دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت" آهنگی ساخت که بسیار جذاب و شنیدنی است.
در سال های پسین، هایده آواز خوان ایرانی یکی از ساخته های آقای زلاند (وقتی عاشق شوی راز دلته گفته نتانی) را پسندید و اجازه خواست آن را بخواند. این آهنگ را زلاند بر اساس شعر عبدالله شادان برای دخترش سهیلا زلاند ساخته بود.
سرودهای ملی افغانستان در زمان محمد ظاهر شاه، جمهوری محمد داود و جمهوری دموکراتیک خلق را جلیل زلاند ساخته بود. او ترانه های حماسی زیادی خوانده است که هنوز از بهترین ها به شمار می آیند.
زلاند یک خانواده هنرمند را ریاست می کرد. همسرش سارا زلاند سال ها در رادیو آواز خواند که از صدای جذابی برخوردار بود. سهیلا زلاند و شهلا زلاند از چهره های ممتاز آوازخوانی به شمار می آیند و پسرانش فرید زلاند و وحید زلاند آواز خوان و آهنگسازان موفق اند. استاد زلاند دو پسر و یک دختر دیگر نیز دارد.
جلیل زلاند، پنجشنبه ١٠ ثور (ارديبهشت) ١٣٨٨، به سن هفتاد و چهار سالگی به دنبال یک بیماری طولانی در شهر تارزانا در کالفرنیای آمریکا بدرود حیات گفت.
سهیلا زلاند دختر جلیل زلاند که او نیز آوازخوان است در باره آخرین روزهای زندگی پدرش گفت که پدرش همیشه از میهن و هم میهنانش یاد می کرد ومی خواست در کشورش باشد و همانجا آرام بگیرد، اما بیماری امانش نداد.
سهیلا که پرستاری و مواظبت از پدرش را تا آخرین لحظات به عهده داشت، می گوید پدرش به شدت خانواده اش را دوست داشت و نسبت به دخترانش بسیار مهربان بود.[*][*]
جلیل زلاند آهنگساز نامدار افغان، که از سال ۱۳۸۲ خورشیدی از بیماری کلیوی و آلزایمر رنج میبرد، روز پنجشنبه بر اثر خونریزی مغزی درگذشت. آقای زلاند در هنگام مرگ ۷۴ سال داشت.
او در طول سالهای فعالیتش بسیاری از ترانههای فولکلور افغانی همچون «ملا ممد جان»، «کمر باریک» و «چشمان سیاه» را بازآفرینی کرد که آنها را خوانندگان مشهور ایرانی و افغان از جمله پوران، ظاهر هویدا و منصور اجرا کردهاند.
از جلیل زلاند آهنگهای بسیاری به یادگار مانده است که در این میان میتوان به «مه لقا» با صدای داریوش، «راز دل» با صدای هایده و «من آمدهام» با صدای گوگوش اشاره کرد.
درباره نقش جلیل زلاند درشکلگیری موسیقی نوین افغانستان با فرزندش فرید زلاند، آهنگساز، به گفتوگو نشستهایم
رادیو فردا: آقای زلاند، فعالیتهای هنری پدر شما از کجا آغاز شد؟
فرید زلاند: پدربزرگ من بسیار آدم روشنی بود و چون خودش هم به سازی دسترسی داشته و رباب خود میزد. پدر من چون بچه آخرشان بوده و بسیار نازدانه بوده پیش پدربزرگ من، پدربزرگ من میگفته بگذارید دنبال شوق و ذوقش برود، گرچه میدانم که آیندهای نخواهد داشت.
پدر من در آستانه ۱۱ سالگی بود که شروع میکند به کار خوانندگی در رادیو افغانستان. به همراه یک سری از جوانها مانند «گلآمد شیفته» و کسان دیگر. اینها را وزارت مطبوعات از وزارت آموزش و پرورش افغانستان میخواهد. در آنجا بود که پدرم شروع میکند موسیقی را به صورت حرفهای [فرا بگیرد] واستادانش یکی آقای افندی بود که ترک بود و یک نفر دیگر استاد تراهنگ که پدرشان استاد غلامحسین استاد پدر من بودند و استاد برشنا.
چطور شد که پدرتان در آن روزگار تصمیم گرفت که لباس نویی تن موسیقی افغانی کند؟
پدر من معتقد بود که موسیقی محلی هر کشوری نمایندگی موسیقی آن کشور را میکند. برای اینکه موسیقی افغانستان بسیار تمایل به موسیقی هندی داشت. پدر من میگفت باید از مسائل محلی که سینه به سینه گشته دنبال موسیقی را ادامه دهیم. پدر من برای اولین بار در افغانستان ارکستر سی نفره تشکیل داد. کنسرت را برای اولین بار پدر من پیش برد. مردم نمیدانستند که کنسرت چیست. برای اولین بار یک خواننده زن روی صحنه رفت. شوهر عمهای متعصب داشتم که پدر مرا به درخت میبندد و میزند که چرا دنبال این کار میرود.
اما پدر من دنبال این کار رفت و بسیار اجتماعی فکر میکرد. کار را از گل و بلبل کشیده بود بیرون به کارهای میهنی. سرودهای ملی که در افغانستان ساخته شد در وقتی که داود خان رئیس جمهور بود، اکثراً کار پدر من بود. بعد که کمونیستها آمدند آنجا و کودتا کردند که این محشر کبرای افغانستان از آن موقع شروع شد که دیگر پدر من آمد پاکستان و از پاکستان آمد به غربت لسآنجلس.
تا آنجایی که من اطلاع دارم، گویا پدرتان حتی در دوران جوانی طرفدار یکی از خوانندگان هندی بودند و آن خواننده نقش مهمی داشت. چطور شد از آن علاقهای که به موسیقی هندی داشتند به این نتیجه رسیدند که باید موسیقی افغانستان راه خودش را پیدا کند، به گردآوری موسیقی فولکلور افغانی دست زدند. فکر میکنید چه دلیلی وجود داشت که یک مقدار اصلاً کشیده شدند به موسیقی ایرانی و خودشان حتی برای خوانندههای ایرانی فعالیت کردند.
بله آن خواننده هندی سایگل بود راجع به موسیقی هند هم بسیار علاقهمند بود و مطالعه داشت. اما راجع به عرق ملی و اینکه ما خودمان از خودمان چیزی داشته باشیم، آن چیزی بود که پدر مرا به سوی کارهای محلی و کارهای سینه به سینه مثل «ملامحمدجان» کشیده شد. ملامحمدجان از کشفیات آن موقع است که از طرفهای شمال افغانستان این آهنگ آمده بود. میدانید که مزار شریف جایی است که خرقه حضرت علی در آنجاست. این آهنگ را برای آن موقع ساخته که سینه به سینه صدها سال گذشته و آمده به اینجا.
بین افغانستان و ایران و تاجیکستان، این سه کشور که به فارسی صحبت میکنند، موسیقیشان تشابه زیادی دارد مخصوصاً وقتی به طرف مشهد میروید رنگ موسیقی افغانستان را میشنوید. وقتی به هرات میروید رنگ موسیقی ایران را میشنوید. پدر من به من میگفت تو مسئولی. مردم شنونده تو هستند و باید برایت مهم باشند.[*]
[1 2] 3