دکتر محمد معین در نهم اردیبهشت ماه ۱۲۹۷ هجری خورشیدی در خانوادهای از علمای روحانی رشت دیده به جهان گشود. او که اولین فرزند خانواده بود توسط جد پدرش -شیخ محمد تقی معین العلما- «محمد» نامیده شد.
پدرش شیخ ابوالقاسم، طلبه علوم دینی بود و سخت مشغول آموختن علوم قدیمه و دینی نزد علما و مدرسان مشهور شهر رشت بود. محمد در فاصله پنج روز پدر و مادرش را از دست داد و بعد از مرگ آنها تربیت و مراقبت از او را جد پدریاش، معین العلما بر عهده گرفت. محمد که پسر بچهای با استعداد بود زیر سایه مهر و محبت پدر بزرگ رشد میکرد.
بعد از تبدیل شدن مکتبخانهها به مدارس امروزی، محمد را در کلاس سوم ابتدایی پذیرفتند و در سال ۱۳۰۴ ه.ش موفق به اخذ تصدیق نامه نهایی دوره ابتدایی شد و برای ادامه تحصیل رهسپار تهران گشت. پس از ورود به تهران در دوره ادبی مدرسه دارالفنون نام نویسی کرد و در سال ۱۳۱۰ ه.ش دوره دوم متوسطه را به اتمام رساند و توانست تصدیق نامه دوره دوم متوسطه را بگیرد و بعد از آن در شعبه فلسفه و ادبیات مدرسه عالی دارالمعلمین تهران نام نویسی کرد و همواره یکی از شاگردان ممتاز این مدرسه به شمار میرفت. در این مدت او به حدی به زبان فرانسه تسلط پیدا کرده بود که در حضور استادان فرانسوی درباره «لرد بایرون» شاعر مشهور انگلیسی سخنرانی کرد و تسلط او به زبان فرانسه و موضوع سخنرانیاش باعث شگفتی و تشویق استادان شد.
وی در خرداد ۱۳۱۳ ه.ش با ارائه رسالهای به زبان فرانسه در موضوع شعر «لوکنت دولیل و مکتب پارناس» موفق به اخذ درجه لیسانس در ادبیات و فلسفه با نمره ممتاز شد. او سپس رسالهای تحقیقی با عنوان «خواجه حافظ شیرین سخن» را نوشت و علاوه بر این دو کتاب «روانشناسی تربیتی» و «ایران از آغاز تا اسلام» را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرد و در سال ۱۳۱۸ به سمت معاونت اداره دانشسراهای مقدماتی و دبیری دانش سرای عالی منصوب شد.
او در دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی ثبت نام کرد و پس از دو سال تحصیل در این رشته با ارائه رساله خود مدرک دکترا را کسب کرد. نگارش رساله دکترا، او را آن قدر شیفته زبان و فرهنگ ایران باستان کرده بود که چند رساله پهلوی را به زبان فارسی امروزی ترجمه کرد و چند مقاله تحقیقی درباره مسائل لغوی و ادبی مربوط به زبان پهلوی و پارسی باستان انتشار داد.
پس از گرفتن مدرک دکترا ابتدا به عنوان دانشیار و سپس استاد کرسی «تحقیق در متون ادبی» دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی برگزیده شد و در حالی که مشغول کارهای پژوهشی خود بود تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را نیز بر عهده داشت. دکتر معین در بررسیهای خود متوجه شد که از زمان رواج فرهنگ نویسی در ایران تا عصر حاضر بیش از دویست جلد کتاب در لغت فارسی چه در ایران و چه در خارج مثل هندوستان، امپراطوری عثمانی و آذربایجان تألیف شدهاست. این فرهنگها اگرچه از لحاظ تعداد، قابل ملاحظه بودند اما از نظر کیفیت و اعتبار ارزش چندان مهمی نداشتند چرا که اغلب گردآورندگان آنها، با اصول و مبانی تدوین فرهنگ آشنا نبودند.
دکتر معین در بررسیهای خود درباره معایب و نقایص فرهنگهای فارسی موجود به نتایج مهمی رسید. او به کار تصحیح کتاب برهان قاطع اثر محمد حسین بن خلف تبریزی مشغول شد و دست به ابتکار جالبی زد. او برخلاف دیگران که فقط به تصحیح متون ادبی میپرداختند علاوه بر تصحیح برهان قاطع با افزودن حاشیههایی به آن، این کتاب را به صورت فرهنگی امروزی و کامل در آورد.
دکتر معین کار تصحیح برهان قاطع را از سال ۱۳۱۷ در اهواز شروع کرد. او میخواست این کتاب را به صورت فرهنگی کامل و معاصر درآورد. برای تصحیح کتاب از هفت نسخه خطی و چاپی استفاده کرد. یکی از کارهای دکتر معین در نوشتن حاشیه برای برهان قاطع افزودن یازده نکته جدید درباره هر مورد بود و این کار طاقت فرسا به فیش برداری، مطالعه و تحقیق از منابع بی شماری نیاز داشت که سرانجام با پشتکار و زحمات شبانه روزی دکتر معین بعد از دوازده سال به پایان رسید.
آشنایی استاد معین با استاد دهخدا فصل نوینی را در زندگی او گشود و دکتر معین تا پایان کار لغتنامه دهخدا دست از همکاری با دهخدا برنداشت، آشنایی با علامه دهخدا فرصت بسیار گرانبهایی برای معین بود چرا که هر دو به یک زمینه یعنی لغتنامه علاقهمند بودند. دکتر معین نظر مساعد دهخدا را نسبت به خود جلب کرد و همکاری آنها شروع شد. دکتر معین در دوران همکاریش با دهخدا نزدیک به هفتصد صفحه مطلب تهیه کرد و حدود نه هزار صفحه از مطالب دیگر مؤلفان و گرد آورندگان را بررسی و تدوین کرد، او در مقایسه با دیگران از جایگاه ویژهای نزد دهخدا برخوردار بود.
بعد از درگذشت علامه دهخدا کار نظارت بر امور چاپ لغتنامه بنا به وصیت استاد به طور کلی تحت سرپرستی دکتر معین قرار گرفت و از این به بعد لغتنامه دهخدا که محصول مطالعات مداوم استاد دهخدا بود تحت سرپرستی دکتر معین به دست چاپ سپرده شد.
پس از آشنایی با دهخدا و همکاری در تهیه لغتنامه، علاقه شدید محمد معین به تألیف فرهنگی جامع افزایش یافته بود، فرهنگی کامل که همانند دایرة المعارفی بزرگ بتواند نیاز افراد گوناگون را برآورده سازد. این بود که در سال ۱۳۳۸ در کنار نشر لغتنامه دهخدا طرح تدوین و انتشار فرهنگ فارسی را ریخت.
او از زمان تصحیح و حاشیه نویسی بر برهان قاطع شروع به فیش برداری کرده بود و طی بیست سال تحقیق و مطالعه در زمینه متون ادبی شعر و نثر و حتی گفتگوهای روزانه افراد نزدیک به یک میلیون و سیصد هزار فیش تهیه کرده بود. دکتر معین برای تدوین فرهنگ فارسی افراد بسیاری را برای همکاری دعوت کرده بود. نزدیک به چهار صد نفر از دانشجویانش در این زمینه همکاری میکردند بار اصلی کار تدوین فرهنگ بر دوش خودش بود و از هر فرصتی برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز استفاده میکرد. فرهنگ فارسی در چهار قسمت: مقدمه، لغات، ترکیبهای خارجی و اعلام تنظیم شده بود.
دکتر معین بنا به وصیت نیما یوشیج -پدر شعر نو- که او را برای نشر آثارش در نظر گرفته بود بعد از درگذشت نیما با همکاری چند تن از دوستانش کتاب افسانه و دویست و شصت و یک رباعی نیما را در کتابی تحت عنوان «افسانه و رباعیات» به چاپ رساند.
در سال ۱۳۴۲ چاپ فرهنگ فارسی شروع شد. همزمان با چاپ فرهنگ، از دکتر معین برای تدریس و سخنرانی در نیمه دوم سال تحصیلی دانشگاه پرینستون آمریکا دعوت شد. در این سفر او علاوه بر تدریس، یک سلسله سخنرانیهای علمی و ادبی درباره شعر تصوف در ایران ایراد کرد. در این مدت، کار سرپرستی و نظارت بر نشر فرهنگ، به عهده دوست و همکار نزدیک او دکتر «سید جعفر شهیدی» واگذار شده بود.
در سال ۱۳۴۵ سه جلد از فرهنگ فارسی به چاپ رسیده بود. این فرهنگ که در نوع خود در تاریخ ادبیات ایران بی نظیر بود، باعث فعال شدن مراکز دانشگاهی در زمینه نقد و بررسی جلدهای چاپ شده آن شد. در اواسط چاپ جلد چهارم به علت بیماری دکتر شهیدی، چاپ و نشر جلد پنجم و ششم به عهده همکاران دکتر معین گذاشته شد.
دکتر معین آنچنان عاشق مطالعه و علم و ادب بود که خواب و خوراک را فراموش میکرد او ساعات کار خود را از هشت ساعت به دوازده ساعت و از دوازده ساعت به هجده ساعت رسانده بود و سرانجام در حالی که میخواست موافقت خود را با پذیرفتن پایان نامه تحصیلی یکی از بی آن که دکتر معین حتی برای لحظهای بتواند کسی را بشناسد و یا کلمهای بر زبان آورد. بالاخره پس از چهار و نیم سال خاموشی و تنهایی، بزرگمرد لغت و سخن، در نیم روز گرم سیزدهم تیر ماه ۱۳۵۰ چشم از جهان فرو بست.