[↑] مصنف واقعى اسفار پنجگانه[۱]
مبانى و اصول[٢] شناخت كتب مقدس، منحصراً به تاريخ معتبرى از اين كتب بستگى دارد. پيشينيان از چنين تاريخى، على رغم ضرورتش، غفلت ورزيدهاند، يا به هر تقدير، آنچه آنان احتمالاً نوشته يا به ارث گذاشتهاند، به مرور زمان از بين رفته و در نتيجه، زمينه چنين تحقيقى تا حد زيادى از دست ما رفته است. اگر نسلهاى بعدى خود را در محدوده حقيقت منحصر كرده و آگاهانه امور اندكى را كه به دست آورده يا كشف كرده بودند، بدون هيچ افزودهای از ناحيه عقل خود به ارث میگذاشتند، مشكلات آن قابل تحمل بود. در واقع، تاريخ كتاب مقدس آن قدر كه غير قابل اعتماد است، ناقص نيست. اين مبانى نه تنها براى پايه و اساس قرار دادن، به كلى كافى نيستند، بلكه نادرستند. بخشى از هدف من اصلاح اين نواقص و رفع تعصبات عام كلامى است. اما از اين نگرانم كه وظيفه ام را بسيار دير شروع كرده باشم؛ چرا كه انسانها به نقطهای رسيدهاند كه نه تنها از تعصبات رنج نمى برند بلكه به دفاع لجوجانه از آنچه به نام دين پذيرفتهاند، میپردازند. اين تعصبات چنان گسترده در اذهان انسانها جاى گرفته است كه تقريباً میتوان گفت تعداد اندكى هستند كه به دليل گوش فرا میدهند؛ اما من سعى خودم را خواهم كرد، و از هيچ تلاشى مضايقه ندارم؛ زيرا هيچ دليل قاطعى براى نااميدى از موفقيت وجود ندارد.
براى بررسى روشمندانه اين موضوع، بحث خود را با آراى مأثوره درباره نويسندگان حقيقى كتابهاى مقدس شروع میكنم و در مرحله نخست، درباره نويسنده اسفار پنجگانه سخن میگويم، كسى كه عموماً تصوّر میشود موسى بوده است. فريسيان آن قدر درباره هويّت [واقعى] نويسنده اسفار پنجگانه مطمئن بودند كه هر كس را كه با آنان در اين موضوع مخالفت میكرد، بدعت گذار به حساب میآوردند. به همين دليل، ابن عزرا، كه مردى است روشنفكر و برخوردار از معلومات كافى تا آنجا كه من میدانم نخستين كسى بوده كه به اين موضوع پرداخته، ولى آشكارا جرأت بيان مقصودش را نداشته، بلكه [بيان] خود را محدود به اشاراتى مبهم كرده است كه من ترديدى در توضيح دادن آنها ندارم، لذا اين موضوع را كاملاً روشن میسازم.
سخنان ابن عزرا كه در تفسيرش بر سفر تثنيه موجود است، به شرح زير است:
- "آن طرف اردن، و... اگر چنان باشد كه رمز دوازده را بدانى... علاوه موسى تورات را نوشته... در آن وقت كنعانيان در آن زمين بودند... در كوه خدا به او وحى میشود... سپس تخت خواب او، تخت آهنين او را نظاره كن؛ بنابراين، تو اين حقيقت را خواهى دانست".
در اين چند كلمه او اشاره میكند و همچنين نشان میدهد كه نويسنده اسفار پنجگانه، موسى نبوده، بلكه شخص ديگرى بوده كه مدتهاى طولانى بعد از موسى میزيسته است، و به علاوه، كتابى كه موسى نوشته، با كتابهاى باقى مانده تفاوت دارد.
به نظر من ابن عزرا براى اثبات اين [مطلب] به اين حقايق توجه داده است:
- ١- موسى نمیتواند نويسنده مقدمه سفر تثنيه باشد، چرا كه او هرگز از اردن عبور نكرده است[٣]
٢- همه كتاب موسى از آغاز تا انجام گرداگرد يك مذبح نوشته شده بود (سفر تثنيه ٢٧:١-٩[۴]، صحيفه يوشع ۳۲:٨[۵])
مذبحى كه بر طبق نظر ربيّان فقط مشتمل بر دوازده سنگ بوده است. بنابراين، كتاب موسى بايد بسيار كم حجم تر از اين اسفار پنجگانه بوده باشد. من فكر میكنم مراد نويسنده (ابن عزرا) از رمز دوازده همين مطلب باشد. مگر اينكه او به دوازده نفرينى كه در باب ٢٧ سفر تثنيه آمده، اشاره داشته باشد، كه به گمان او نمى توانسته جزء شريعت باشد؛ زيرا موسى لاويان را امر كرده است كه آنها [نفرينها] را بعد از نقل شريعت بخوانند و مردم را موظف به رعايت آن كرده است. و نيز ممكن است كه او آخرين باب سفر تثنيه را در نظر داشته است كه از رحلت موسى بحث میكند و مشتمل بر دوازده آيه است؛ اما نيازى به توقف بيشتر در اين حدسيات و موارد مشابه آنها نيست.
٣- در سفر تثنيه (٣١:٩) اين عبارت آمده است: "و موسى اين تورات را نوشته" كلماتى كه نمیتوان به موسى نسبت داد بلكه بايد از نويسنده ديگرى باشد كه اعمال و نوشتههاى موسى را حكايت میكند.
۴- در سفر پيدايش (١٢:٦)، مورخ (راوى) بعد از نقل سير و سفر ابراهيم در سرزمين كنعان، میافزايد: "و در آن وقت كنعانيان در آن زمين بودند"؛ بنابراين، او به وضوح، زمانى را كه ]اين قسمت را[ مینوشته، مستثنا كرده است. لذا اين قسمت بايد بعد از رحلت موسى نوشته شده باشد، يعنى زمانى كه كنعانيان از اين زمين اخراج شده و ديگر مالك آن نبودند.
ابن عزرا در تفسيرش بر اين قسمت به مشكل زير اشاره دارد: «در آن وقت كنعانيان در آن زمين بودند» (يعنى) ظاهراً كنعان نوه نوح، اين زمين را كه نام او را بر خود دارد، از شخص ديگرى گرفته است. اگر اين معنى درست نباشد، پس در آنجا رمزى وجود دارد و بگذاريد كسى كه آن را میفهمد ساكت بماند؛ يعنى اگر كنعان بر اين مناطق استيلا يافته است، معنى آن اين خواهد بود كه كنعانيان در آن هنگام در آن سرزمين بودند، در تمايز با زمانى كه اين سرزمين در دست ديگرى بوده است.
اما اگر همچنان كه از سفر پيدايش (١٠:١٩) استفاده میشود، كنعان نخستين كسى باشد كه در اين منطقه ساكن شده، مراد راوى اين است كه وضع در زمان نويسنده بدين منوال نبوده است. بنابراين، راوى نمى تواند موسى باشد؛ براى اينكه در زمان او كنعانيان هنوز مالك اين مناطق بودند. اين رمزى است كه در باب آن، امر به سكوت شده است.
۵- در سفر پيدايش (٢٢:١۴) كوه موريا "كوه خدا" نامگذارى شده است، نامى كه بعد از ساختن معبد بزرگ به آن داده شده است؛ انتخاب اين كوه بعد از موسى بوده است؛ زيرا موسى به هيچ مكانى كه خدا انتخاب نموده باشد، اشاره نكرده، بلكه او خبر داده است كه خداوند در آينده مكانى را انتخاب میكند كه نام او بر آن اطلاق شود.
٦- نهايتاً ذكر میكند كه در سفر تثنيه (٣:١١) در قسمت مربوط به عوج ملك باشان، اين جملات جالب توجه است:
"زيرا كه عوج ملك باشان از بقيه رفائيان تنها باقى مانده بود. اينك تخت خواب او تخت آهنين است. آيا آن در رَبَت بنى عمّون نيست و طولش نُه ذراع و عرضش چهار ذراع بر حسب ذراع آدمى میباشد".
اين افزوده، به وضوح هرچه تمامتر نشان میدهد كه نويسنده آن مدتهاى طولانى بعد از موسى میزيسته است؛ زيرا اين نوع سخن گفتن را تنها كسى به كار میگيرد كه درباره امورى كه مدت طولانى از آن گذشته است، بحث میكند (نحوه سخن گفتن او از اشيا، به شيوه كسى است كه داستانهاى قديمى را بيان میكند)، و به خاطر كسب اعتماد به آثار گذشته اشاره مینمايد. علاوه بر اينكه بدون ترديد اولين كسى كه اين تخت را كشف كرد، داود بود كه بر شهر ربّه غلبه كرد (كتاب دوم سموئيل ١٢:٢٨ و ٢٩).[٦]
دوباره، مورخ كمى بعد از اين عبارت، پس از [نقل] كلماتى از موسى، اين [شرح] را اضافه میكند: "يائير بن منسى تمامى مرز و بوم ارجوب را تا حدّ جشوريان و معكيان گرفت و آنها را تا امروز به اسم خود باشان حوّوت يائير ناميد" (تثنيه ٣:١۴). به نظر من اين قسمت براى توضيح كلمات موسى، كه قبل از آن آمده، به متن افزوده شده است (يعنى): "و بقيه جلعاد و تمامى باشان را كه مملكت عوج باشد، بنصف سبط منسى دادم؛ يعنى تمامى مرز و بوم ارجوب را با تمامى باشان كه زمين رفائيان ناميده میشود" (سفر تثنيه ٣:١٣). مسلماً عبريان زمان نويسنده، مناطقى را كه متعلق به قبيله يهودا بودهِ، را میشناختهاند، اما آنها را به [نامهاى] ارجوب يا زمين رفائيان نمیشناختهاند؛ لذا نويسنده مجبور شده است كه توضيح دهد اين امكنه كجا بوده و نام قديمى آنها چه بوده است و در همان زمان خاطر نشان كند كه چرا آنها در زمان نوشتن او، به نام "يائير" معروف بودهاند، شخصى كه از قبيله منسى است نه از قبيله يهودا.[٧]
اما ابن عزرا به تمامى نمونهها حتى نمونههاى اساسى توجه نكرده است و موارد مهمترى باقى مانده كه قابل ذكر است؛ مثلاً:
- ١- نويسنده كتب مورد بحث تنها از موسى به عنوان سوم شخص سخن نمیگويد، بلكه همچنين به جزئيات بسيارى كه مربوط به او میشود، پرداخته است؛ براى نمونه:
- "موسى با خدا سخن گفت". (سفر خروج ٣٣: ٩).
- "و خداوند با موسى روبه رو سخن میگفت..." (سفر خروج ٣٣: ١١).
- "موسى مرد بسيار حليم بود بيشتر از جميع مردمانيكه بر روى زمين اند" (سفر اعداد ١٢: ٣).
- "موسى بر رؤساى لشكر... غضبناك شد" (سفر اعداد ٣١: ١۴).
- "موسى مرد خدا..." (تثنيه ٣٣: ١).
- "پس موسى بنده خداوند در آنجا به زمين موآب برحسب قول خداوند رحلت نمود" (سفر تثنيه ٣۴: ٦).
- "و پيامبرى مثل موسى تا در بنى اسرائيل برنخاسته است كه خداوند او را روبه رو شناخته باشد" (سفر تثنيه ٣٦: ١٠)
- "چنانكه خداوند به من گفته بود..." (سفر تثنيه ٢:١)
- "آنگاه خدا مرا خطاب كرده، گفت" (سفر تثنيه ٢: ١ و ١٧) و نظاير آن.
- "و نزد خداوند استدعا نموده، گفتم..." (سفر تثنيه ٩: ٢٦) و نظاير آن.
٢- همچنين بايد خاطر نشان كرد كه اين تاريخ نه تنها نحوه مرگ موسى و تدفين او و سى روز عزادارى عبريان را حكايت میكند، بلكه بالاتر، او را با تمامى پيامبرانى كه بعد از او آمدهاند، مقايسه كرده و او را برتر از همه معرفى میكند: "و پيامبرى تا به حال در اسرائيل برنخاسته است كه خداوند او را روبه رو شناخته باشد" (سفر تثنيه ٣۴: ١٠). چنين شهادتى نمى تواند منسوب به موسى باشد، و حتى نمى تواند منسوب به كسى باشد كه بلافاصله بعد از موسى آمده است، بلكه كسى بايد چنين شهادتى بدهد كه قرنها بعد از او میزيسته است، مخصوصاً به عنوان مورخى كه از گذشته سخن میگويد: "و پيامبرى مثل موسى تا به حال در اسرائيل بر نخاسته است..." و درباره محل دفن او [آمده است:] "و احدى قبر او را تا امروز ندانسته است" (سفر تثنيه ٣۴: ٦).
٣- بايد توجه داشت كه بعضى از مكانها يا نامهايى (در اسفار پنجگانه) يافت میشوند كه در زمان موسى به اين نامها مشهور نبودهاند، بلكه بعد از او به اين نامها معروف شدهاند. [مثلاً در سفر پيدايش (١۴: ١۴) آمده است]: "ابراهيم دشمنان خود را تا "دان" تعقيب كرد"[۹]، نامى كه مدتهاى طولانى بعد از مرگ يوشع بر اين شهر نهاده شد.[۱٠]
۴- داستانى كه در سفر خروج آمده، تا بعد از مرگ موسى ادامه داشته است: "و بنى اسرائيل مدت چهل سال منّ را میخوردند تا به زمين آباد رسيدند؛ يعنى تا به سر حدّ كنعان داخل شدند، خوراك ايشان منّ بود" (سفر خروج ١٦: ٣۵)؛ به عبارت ديگر، تا زمانى كه صحيفه يوشع (۵: ١٢)[۱۱] به آن اشاره میكند.
همچنين در (سفر پيدايش ٣٦: ٣١) آمده است: "اينانند پادشاهانى كه در زمين اَدوم سلطنت كردند، قبل از آنكه پادشاهى بر بنى اسرائيل سلطنت كند". بدون شك، اين مورخ از پادشاهان ادوم گزارش میدهد، قبل از اينكه داود و قراولانش اين ناحيه را اشغال كنند؛ چنانكه در كتاب دوم سموئيل (٨: ١۴)[۱٢] آمده است.
بنابر آنچه ذكر شد، از روز روشن تر است كه موسى نويسنده اسفار پنجگانه نيست، بلكه شخص ديگرى است كه مدتهاى طولانى بعد از او مىزيسته است. اكنون به كتبى كه واقعاً موسى نوشته است، نظر مىكنيم، كتبى كه در اسفار پنجگانه ذكرى از آنها آمده است. آيا آنها با اسفار پنجگانه اختلاف دارند؟ از سفر خروج (١٧: ١۴)[۱٣] بهدست مىآيد كه موسى بهدستور خدا از جنگ با عمالقه گزارشى نوشت؛ [اما] در اين سفر، از كتابى كه گزارش مذكور را در آن نوشته، نامى نيامده است، لكن در سفر اعداد (٢١: ١۴)[۱۴] به كتابى تحت عنوان "جنگهاى خداوند" اشاره شده است و بدون شك جنگ با عمالقه و تمامى اعمال لشكر كه بنا به نقل سفر اعداد (٣٣: ٢)[۱۵] موسى آنها را نوشته است، در آنجا وجود دارد.
همچنين در سفر خروج (٢۴: ۴-٧) آمده است كه كتاب ديگرى به نام كتاب عهد وجود داشته است، كتابى كه موسى در مقابل اسرائيليان - زمانى كه آنها اولين پيمان را با خدا بستند - خواند؛ امّا اين كتاب يا رساله، مطالب اندكى در بردارد؛ يعنى قوانين يا احكام خدا، كه در سفر خروج (٢٠: ٢٢) تا پايان باب ٢۴ آمده است. و كسى كه از روى تعقل و بى طرفى باب مذكور را مطالعه كند، اين مطلب را مورد انكار قرار نمیدهد.
در آنجا بيان شده است كه به مجرد اينكه موسى احساس مردم را در رابطه با عهد بستن با خدا دانست، فوراً قوانين و سخنان خدا را نوشت و صبح هنگام در مجلسى بعد از انجام بعضى مراسم، شرايط عهد را براى جماعتى از مردم قرائت كرد. وقتى همه اين امور كاملاً انجام گرفت و بدون شك همه مردم [شرايط عهد را] فهميدند، تمامى آنان موافقت خود را اعلام داشتند.[۱٦]
چون مطالعه دقيق عهد مزبور وقت اندكى مىگيرد و نيز داراى طبيعتى فشرد است و بهنظر مىرسد مطلبى بيش از آنچه توضيح داده شد، در برنداشته باشد. به علاوه روشن است كه موسى همه قوانينى را كه در سال چهلم بعد از خروج از مصر دريافت كرده بود، تبيين كرد. همچنين موسى براى دومين بار از مردم تعهد گرفت كه اين قوانين را رعايت كنند، و سرانجام آنها را در كتابى مشتمل بر اين قوانين مشروحه و عهد جديد (عهد دوم) به رشته تحرير در آورد (سفر تثنيه ١: ۵، ٢٩: ١۴،[۱٧] ٣١: ٩-١٣[۱٨]) و اين كتاب را كتاب تورات خدا ناميد، همان كتابى كه يوشع بعدا به هنگام انعقاد عهد جديدى با خدا و موظف ساختن مردم به آنعهد، مطالبى بدان افزود.[۱۹]
بارى، چون هم اكنون كتابى مشتمل بر عهد موسى و عهد يوشع در دست نيست، پس به ناچار معلوم میشود كه آن كتاب از بين رفته است، مگر اينكه در واقع حدس بى ربط يوناتان شارح كلدانى را بپذيريم و عبارات كتاب مقدس را به دلخواه خود تغيير دهيم. اين مفسر در مواجهه با اين مشكل به جاى اعتراف به جهل خود، متن كتاب مقدس را تغيير داده است.
او اين عبارت از صحيفه يوشع (٢۴: ٢٦) "يوشع اين سخنان را در كتاب تورات خدا نوشت" را چنين تغيير داده است: "يوشع اين سخنان را نوشت و با كتاب تورات خدا آنها را نگهدارى كرد". چه بايد كرد با اشخاصى كه فقط هواى نفسانى خود را مد نظر قرار میدهند. اگر چنين رويهای انكار كتب مقدس و جعل كتب مقدس ديگرى از پيش خود نيست، پس چيست؟
بنابراين، میتوان نتيجه گرفت كه كتاب تورات خدا كه موسى آن را نوشته، اين اسفار پنجگانه نيست، بلكه كتاب ديگرى است كاملاً متفاوت با اين اسفار كه نويسنده اسفار پنجگانه آن را در لابه لاى كتاب و جاى مناسب درج كرده است. اين مطلب به وضوح هرچه تمامتر از آنچه [قبلاً] ذكر شد و [بعداً] ذكر خواهد شد، به دست میآيد. زيرا پس از عبارتى كه از سفر تثنيه نقل شد، كه "موسى اين تورات را نوشت"، مورخ میافزايد: "موسى آن را به احبار داده از آنان خواست در اوقات معلومى آن را براى تمامى مردم قرائت كنند". اين ]افزوده [نشان میدهد كه تورات میبايست حجمى خيلى كمتر از اسفار پنجگانه داشته باشد تا آنان بتوانند تمامى آن را در يك مجلس بخوانند، به صورتى كه همه آنها نيز آن را بفهمند؛ به علاوه بايد توجه داشت كه از ميان تمامى كتبى كه موسى نوشت، كتاب عهد دوم و كتاب سرود (كه او بعداً نوشت تا همه مردم آن را بياموزند) تنها كتبى بودند كه مردم به حفظ و نگهدارى آنها از لحاظ دينى موظف شدند؛ نسبت به عهد اول، فقط كسانى كه حاضر بودند ملتزم به رعايت آن شدند، اما نسبت به عهد دوم، حتى فرزندان آنان نيز (يعنى آيندگان) ملتزم به رعايت شدند (سفر تثنيه ٢٩: ١۴ و ١۵)، و بنابراين، او دستور داد اين عهد تا عصرهاى آينده همراه با كتاب سرود كه مخصوصاً متوجه آيندگان بود، بايد از لحاظ دينى نگهدارى شود. بنابراين، با توجه به اينكه هيچ دليلى نداريم كه موسى كتابى به جز اين عهد نوشته باشد، و با توجه به اينكه نگهدارى كتاب ديگرى را نيز به عهده آيندگان نگذاشت، و سرانجام با نظر به اينكه مطالب بسيارى در اسفار پنجگانه وجود دارد كه موسى نمى تواند نويسنده آنها باشد، نتيجه میشود كه اعتقاد به اينكه موسى نويسنده اسفار پنجگانه بوده است، غير مدلّل، بلكه حتى غير عقلانى است.
شايد كسى سؤال كند كه آيا موسى قوانين ديگرى كه براى نخستين بار به او وحى میشد، ننوشت؟ به عبارت ديگر آيا موسى در طى چهل سال قوانين ديگرى به جز همين تعداد اندكى كه در عهد اول مذكور است، ننوشت؟
در جواب میگويم: اگر چه فرض اينكه موسى در زمان ابلاغ احكام به مردم، آنها را مینوشته است، معقول به نظر میرسد، اما دليلى براى اثبات آن نداريم، براى اينكه سزاوار نيست كه در چنين مواردى به چيزى جز آنچه كتب مقدس میگويد، يا نتيجه معقول اصول اساسى آنهاست، تمسك جوييم، و نبايد هر آنچه كه امكان عقلى دارد ]وقوعش را نيز [پذيرفت؛ امّا عقل ما را در اين مورد مجبور به پذيرش چنين نتيجهای نمى كند؛ چرا كه ممكن است جمعى از بزرگان فرمانهاى موسى را نوشته و آنها را به مردم ابلاغ میكردند، و اين مورخ آنها را جمع آورى كرده و در جاى مناسب در سيره موسى درج كرده است.
تمام اين مطالب، مربوط به اسفار پنجگانه موسى بود، و اكنون بايد به ديگر كتب مقدس بپردازيم.
با دلايلى مشابه آنچه پيش از اين ذكر شد، مىتوان اثبات كرد كه صحيفه يوشع را خود او ننوشته است؛ زيرا بايد شخص ديگرى غير از يوشع شهادت بدهد كه نام يوشع در تمامى زمين شهرت يافته است (صحيفه يوشع ٦: ٢٧)[٢٠] و اينكه او از هيچ يك از وصاياى موسى غفلت نكرد (صحيفه يوشع ٨: ٣۵، ١١: ١۵)[٢۱] و اينكه او پير شد، و مجلسى متشكل از تمام مردم فراخواند، و سرانجام درگذشت. از اين گذشته، حوادثى را كه بعد از مرگ يوشع اتفاقافتاده است، نقل مىكند؛ براى مثال: "و اسرائيل در همه ايام يوشع و همه روزهاى مشايخى كه بعد از يوشع زنده ماندند و تمام عملى كه خداوند براى اسرائيل كرده بود دانستند، خداوندرا عبادت نمودند" (صحيفه يوشع ٢۴: ٣١).
و در باب ١٦ آيه ١٠ آمده است: "و افرائيم و منسى كنعانيان را، كه در جازر ساكن بودند بيرون نكردند، پس كنعانيان تا امروز در ميان افرايم ساكنند و براى جزيه بندگان شدند"؛ اين جمله عين عبارتى است كه در باب اول سفر داوران آمده است[٢٢] و عبارت "تا امروز" نشان مىدهد كه نويسنده درباره زمانهاى گذشته صحبت مىكند. عين همين مطلب (تا امروز) در آيه آخر باب ١۵ در ارتباط با بنى يهودا آمده است،[٢٣] و همچنين داستان كالب در همين باب آيه ١۴. به علاوه، به نظر مىرسد بنا كردن مذبحى در آن طرف اردن به وسيله دو قبيله و نيم (٢٢: ١٠)[٢۴] بعد از مرگ يوشع رخ داده باشد؛ زيرا در سرتاسر داستان نامى از يوشع برده نشده است، بلكه اين خود مردم هستند كه در رابطه با جنگ مشورت كرده، نمايندگانى مىفرستند و منتظر جواب مىنشينند و سرانجام موافقت خود را اعلام مىدارند.
و در باب ١٦ آيه ١٠ آمده است: "و افرائيم و منسى كنعانيان را، كه در جازر ساكن بودند بيرون نكردند، پس كنعانيان تا امروز در ميان افرايم ساكنند و براى جزيه بندگان شدند"؛ اين جمله عين عبارتى است كه در باب اول سفر داوران آمده است بعد از مرگ يوشع رخ داده باشد؛ زيرا در سرتاسر داستان نامى از يوشع برده نشده است، بلكه اين خود مردم هستند كه در رابطه با جنگ مشورت كرده، نمايندگانى میفرستند و منتظر جواب مینشينند و سرانجام موافقت خود را اعلام میدارند.
نهايتاً اينكه از باب ١٠، آيه ١۴ به وضوح استفاده میشود كه اين كتاب چندين قرن بعد از يوشع نوشته شده است؛ چرا كه در آن آمده است: "و قبل از آن و بعد از آن، روزى مثل آن واقع نشده بود كه خداوند آواز انسان را بشنود" و نظاير اين. بنابراين، اگر يوشع كتابى نوشته باشد، اين بايد همان كتابى باشد كه در باب ١٠ آيه ١٣ ذكر شده است.[٢۵]
اما كتاب داوران، كه گمان نمى كنم شخص عاقلى بپذيرد كه خود داوران آن را نوشته باشند؛ زيرا نتيجه كل داستان در باب دوم، به وضوح نشان میدهد كه مورخ واحدى اين كتاب را نوشته است. به علاوه، از آن جهت كه نويسنده مكرراً اظهار میدارد كه در زمان او هيچ پادشاهى در اسرائيل نبوده است، آشكار میشود كه اين كتاب بعد از تأسيس حكومت پادشاهى نوشته شده است.
امّا كتب سموئيل، لزومى ندارد كه زياد در آنها توقف كنيم؛ زيرا حكايت در آن كتب تا مدتهاى طولانى بعد از مرگ سموئيل ادامه دارد؛ امّا مايلم به اين واقعيت توجه دهم كه اين كتب چندين قرن بعد از مرگ سموئيل نوشته شده است؛ زيرا مورخ در كتاب اول سموئيل (٩: ٩) در جملهای معترضه خاطر نشان میكند كه "در زمان سابق چون كسى در اسرائيل براى درخواست كردن از خدا میرفت، چنين میگفت: بياييد تا نزد رائى برويم؛ زيرا نبى امروز را سابق رائى میگفتند".
نهايتا كتب پادشاهان، به خاطر دلايل درونى [دلايل اخذ شده از متن اين كتابها] اقتباسى است از كتب پادشاهى سليمان (كتاب اول پادشاهان ١١: ۴١)[٢٦] و كتاب تواريخ ايام پادشاهان يهودا و كتاب تواريخ ايام پادشاهان اسرائيل (كتاب اول پادشاهان ١۴: ١٩ و ٢٩).[٢٧]
نتيجه آنكه تمام كتابهايى كه تا اينجا مورد بررسى قرار داديم، چيزى نيست جز گرداورىای كه از حوادثى كه در زمانهاى گذشته رخ داده، گزارش میدهد.
اگر پيوستگى بين مطالب اين كتب و استدلهاى آن مورد توجه قرار گيرد، به راحتى میتوان فهميد كه مورخ واحدى كه میخواسته گذشته يهود را از آغاز پيدايش آن، تا اولين ويرانى شهر اورشليم گزارش كند، همه آنها را به رشته تحرير در آورده است. نحوه ارتباط اين كتب با يكديگر براى بيان اينكه مورخ واحدى آنها را به رشته تحرير در آورده، كافى است؛ زيرا پس از شرح زندگانى موسى، بلافاصله به زندگى يوشع میپردازد: "و واقع شد بعد وفات موسى بنده خداوند، كه خداوند يوشع بن نون خادم موسى را خطاب كرده گفت" (صحيفه يوشع ١: ١).
همچنين بعد از اتمام [داستان] وفات يوشع، او به تاريخ داوران پرداخته و به همين صورت، آن را به ماقبل خود ربط میدهد: "و بعد از وفات يوشع واقع شد كه بنى اسرائيل از خداوند سؤال كرده گفتند كيست براى ما كنعانيان اول برآيد و با ايشان جنگ نمايد" (داوران ١: ١). او داستان روت را با اين عبارات به عنوان ضميمهای براى كتاب داوران آغاز كرده است: "و واقع شد در ايام حكومت داوران كه قحطى در زمين پيدا شد و مردى از بيت لحم يهودا رفت تا در بلاد موآب ساكن شود" (كتاب روت ١: ١).
كتاب اول و دوم سموئيل نيز با عباراتى مشابه شروع شده است.[٢٨] سپس مورخ قبل از اتمام تاريخ داود، به همين نحو به كتاب اول پادشاهان و بعد از وفات او به كتاب دوم پادشاهان پرداخته است.
لذا اين كتب، در مجموع و با ترتيبى كه بين آنها وجود دارد، نشان مىدهد كه آنها رامؤلف واحدى به خاطر هدف معينى نوشته است؛ زيرا از منشأ پيدايش ملت يهود آغاز كرده وسپس به ترتيب از ايام و حوادثى كه طى آنها موسى قوانين خود را ابلاغ و پيشگويى كرد، بحث مىكند و سپس در ادامه خبر مىدهد كه اسرائيليان چگونه طبق پيشگويى موسى برزمين موعود استيلا يافتند (سفر تثنيه ٧: ١)[٢۹]؛ و چگونه پس از استيلا از قوانين رو برگرداندند و در نتيجه با بدبختى بسيارى مواجه شدند (سفر تثنيه ٣١: ١٦ و ١٧)[٣٠].
مورخ بيان میدارد چگونه آنها میخواستند پادشاهان را انتخاب كنند (سفر تثنيه ١٧: ١۴). و چگونه به ميزان مراعات قوانين از سوى پادشاهان، مردم پيشرفت كرده يا متحمل رنج و عذاب شدهاند (سفر تثنيه ٢٨: ٣٦). و سرانجام چگونه اين ملت همان گونه كه موسى پيش بينى كرده بود، به هلاكت رسيدند. نويسنده در ارتباط با موضوعات ديگرى كه به كار تصديق شريعت نمیآيد، يا سكوت كرده و يا خواننده را براى اطلاع يافتن به كتابهاى ديگر ارجاع داده است. [بنابراين] همه اين كتب هدف واحدى دارند، كه آن، تعليم شريعت موسى و اثبات آن با رويدادهاى بعدى است.
اگر ما من حيث المجموع اين سه نكته را در نظر بگيريم، يعنى موضوع هدف همه اين كتب، ارتباط بين آنها و اين واقعيت كه آنها چندين نسل بعد از وقوع آن حوادث تأليف شدهاند، اين نتيجه به دست میآيد كه همه اينها اثر مورخ واحدى است. [امّا] اين مورخ كيست؟ بيان اين مطلب خيلى آسان نيست؛ امّا من گمان دارم كه او عزرا باشد و چندين دليل قوى وجود دارد كه اين فرضيه را قابل قبول میسازد.
مورخ - كه روشن شد بيش از يك نفر نيست - نقل تاريخ خود را تا آزاد ساختن يهوياكين ادامه داده و افزوده است كه او همه عمرش را بر سر سفره پادشاه نشسته است؛[٣۱] يعنى بر سر سفره يهوياكين يا سفره پسر نبوكدنصر [بخت النصر]. براى اينكه مفهوم اين قسمت مبهم است. بنابراين، نتيجه میشود كه او قبل از عزرا نمى زيسته است. و از طرفى كتب مقدس از احدى جز كتاب عزرا گواهى نمى دهد كه: "عزرا دل خود را به طلب نمودن شريعت خداوند و به عمل آوردن آن و به تعليم دادن فرايض و احكام به اسرائيل مهيّا ساخته بود" (عزرا ٧: ١٠). علاوه بر اينكه "... او در شريعت موسى كه يهوه خداى اسرائيل آن را داده بود، كاتب ماهر بود" (عزرا ٧: ١٠). بنابر اين، من نمیتوانم كتب مقدس را به كسى جز عزرا نسبت دهم.
وانگهى از اين گواهى درباره عزرا میفهميم كه او نه تنها دل خود را براى طلب نمودن شريعت الهى آماده كرده بود، بلكه خود را آماده ابلاغ آن نيز كرده بود. و در كتاب نحميا (٨: ٨) آمده است "... [آنها][٣٢] كتاب تورات خدا را به صداى روشن خواندند و تفسير كردند تا آنچه را كه میخواندند بفهمند".
از آنجا كه در سفر تثنيه نه تنها شريعت موسى يا بخش اعظم آن وجود دارد، بلكه بسيارى از مطالب براى تبيين بهتر آن نيز آمده است، لذا حدس من اين است كه سفر تثنيه كتاب شريعت خداست كه عزرا آن را نوشته و تبيين نموده و ابلاغ كرده است و در عبارت فوق بدان اشارت رفت (در كتاب نحميا). دو نمونه از شيوهای را كه برخى از مطالب را بدان شيوه به صورت معترضه، به منظور تبيين بيشتر در متن سفر تثنيه افزوده شده است، قبلاً در مقام بحث از عقيده ابن عزرا ارائه داديم و نمونههاى بسيار ديگرى در جريان تحقيق به دست آمد. براى نمونه در باب ٢ آيه ١٢ از سفر تثنيه آمده است:
- "و حوريان در سعير بيشتر ساكن بودند و بنى عيسو ايشان را اخراج نموده، ايشان را از پيش روى خود هلاك ساختند و در جاى ايشان ساكن شدند، چنان كه اسرائيل به زمين ميراث خود كه خداوند به ايشان داده بود، كردند".
اين آيه توضيحى براى آيه ٣ و ۴ همين باب است،[٣٣] كه بيان میدارد بنى عيسو اولين كسانى نيستند كه در جبل سعير ساكن بودهاند، بلكه آنها، آن مكان را از ساكنان اوليهاش، كه حوريان باشند، با اخراج و كشتار آنها، گرفته و خود ساكن شدهاند. همان كارى كه بنى اسرائيل بعد از وفات موسى با كنعانيان انجام دادند.
همچنين آيات ٦-٩ از باب دهم (سفر تثنيه) به طور معترضه در خلال عبارات موسى درج شده است. هر كسى بايد بداند آيه هشتم كه با اين عبارت شروع میشود: "در آن وقت خداوند سبط لاوى را جدا كرد تا تابوت عهد خداوند را بردارند..." ضرورتاً به آيه ۵ اشاره دارد[٣۴]، نه مرگ هارون.[٣۵]
و ذكر وفات هارون توسط عزرا در اين قسمت، به خاطر دعايى استكه موسى در داستان گوساله طلايى كه مردم مىپرستيدند، براى هارون كرد.[٣٦]
و بعد از اين، عزرا شرح میدهد كه در همان زمانى كه موسى صحبت كرد، خدا سبط لاوى را براى خود اختيار كرد، به منظور اينكه بتواند دليل اين انتخاب و دليل عدم شركت ايشان در ارث را خاطر نشان كند. بعد از اين گريز، او رشته سخن موسى را دنبال میكند. ما بايد به اين جملات معترضه، مقدمه اين كتاب (سفر تثنيه) و همين طور تمام عباراتى را كه از موسى به ضمير غايب سخن میگويد، بيفزاييم. علاوه بر عبارات زيادى كه اكنون توانايى تميز آنها را نداريم، اگر چه بدون شك معاصران نويسنده به وضوح نسبت به آنها آگاهى داشتهاند.
به اعتقاد من، اگر كتاب حقيقى موسى در نزد ما میبود، بى شك اختلافات بزرگى در عبارات، احكام و ترتيب آنها و ادله شان میيافتيم.
[↑] مقايسه احكام دهگانه
در سفر تثنيه با احكام دهگانه در سفر خروج ـ كه در آن، تاريخش به روشنى بيان شده ـ براى نشان دادن اختلافى همه جانبه در اين سه مورد كافى است؛ زيرا فرمان چهارم نه تنها به اشكال مختلفى ارائه شده، بلكه عبارتش نيز خيلى طولانيتر است و دليل رعايت كردن آن نيز به طور كلى با دليلى كه در سفر خروج بيان شده است، اختلاف دارد[٣٧] و همين طور، ترتيب بيان شده در فرمان دهم در دو روايت مختلف است.[٣٨]
به گمانم اختلافات اينجا مانند جاهاى ديگر كار عزر است، كسى كه شريعت خدا را براى معاصران خود تبيين كرد و كسى كه اين كتاب شريعت خدا (سفر تثنيه) را قبل از كتب ديگر نوشت. من اين مطلب را از اين واقعيت بهدست آوردهام كه اين كتاب مشتمل بر قوانينى است كه مردم بهآنها احتياج داشتهاند و ديگر آنكه اين كتاب ارتباطى با كتب قبل از خودش ندارد[٣۹]، بلكه با جمله مستقلى شروع شده است: "اين است سخنانى كه موسى...". به عقيده من عزرا بعد از تكميل اين كتاب [سفر تثنيه] خود را براى ارائه گزارش كاملى از تاريخ امت يهودى از ابتداى خلقت عالم تا ويرانى كامل شهر اورشليم آماده كرد و در اين گزارش كتاب سفر تثنيه را [نيز] درج كرد. و احتمالا علت نامگذارى پنج سفر اول به نام موسى اين بوده است كه اين پنج سفر اساساً مشتمل بر زندگى موسى و موسى عنوان اصلى اين كتابها بوده است. و به همين دليل، كتاب ششم را به اسم يوشع نامگذارى كرده است و كتاب هفتم را به اسم داوران، كتاب هشتم را به اسم روت، كتاب نهم و شايد دهم را به اسم سموئيل و نهايتا كتاب يازدهم و دوازدهم را به اسم پادشاهان.[۴٠]
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: از آنجا که اين مقاله در سايت اينترنتی دانشگاه اديان و مذاهب ناقص منتشر شده است، بنابراين، از روی منبع اصلی اصلاح شد. رجوع شود به: سايت اينترنتی حوزه نت
يادداشت ٢: اين مقاله ترجمهاى است از فصل هشتم كتاب زير:POLITICAL TREATISE ANDA POLITICALT REATISE Translated from the Latin With an Introduction by R.H.M. ELWES With a Bibliographicalnote by FRANCESCO CORDASCO ـ THE CHIEF WOPKS OF SPINOZA A THEOLOGICO.
[↑] پینوشتها
[۱]- مصنف در فصل هفتم همين كتاب درباره مبانى و اصول شناخت كتاب مقدس بحث كرده است.
[۲]- "اين است سخنانى كه موسى به آنطرف اردن در بيابان عربه مقابل سوف در ميان فاران و توفل و لابان و حفيروت و دى ذهب با تمامى اسرائيل گفت"؛ سفر تثنيه (١:١) و در عين حال در سفر تثنيه(٣١:٢) آمده است كه "و خداوند به من گفته است كه از اين اردن عبور نخواهى كرد".و اين يوشع جانشين حضرت موسى است كه به دستور خداوند از اردن عبور میكند:"و واقع شد بعد از وفات موسى بنده خداوند كه خداوند يوشع بن نون خادم موسى را خطاب كرده گفت موسى بنده من وفات يافته است پس الان برخيز و از اين اردن عبور كن..." صحيفه يوشع (١:١ و ٢) و يوشع به اين خطاب لبيك گفت، لذا در صحيفه يوشع (٣:١) آمده است:"بامدادن يوشع بزودى برخاسته او و تمامى بنى اسرائيل از شطّيم روانه شده، به اردنّ آمدند و قبل از عبور كردن در آنجا منزل گرفتند". و همچنين ر. ك. صحيفه يوشع (٣:٩)[۳]- "و موسى و مشايخ اسرائيل قوم را امر فرموده گفتند: تمامى اوامرى را كه من امروز به شما میفرمايم، نگاه داريد* و در روزى كه از اردن به زمينى كه يهوه خدايت به تو میدهد، عبور كنيد. براى خود سنگهاى بزرگ برپا كرده، آنها را با گچ بمال و بر آنها تمامى كلمات اين شريعت را بنويس... و در آنجا مذبحى براى يهوه خدايت بنا كن و مذبح از سنگها باشد... و تمامى اين كلمات اين شريعت را بر آن به خط روشن بنويس".
[۴]- در صحيفه يوشع آمده است كه به اين وصيت عمل كردهاند:"در آنجا بر آن سنگها نسخه تورات را كه نوشته بود، به حضور بنى اسرائيل مرقوم ساخت...".[۵]- "و يو آب با ربّه بنى عمون جنگ كرده، شهر پادشاه نشين را گرفت* و يوآب قاصدان نزد داود فرستاده، گفت كه با ربّه جنگ كردم و شهر آبها را گرفتم* پس الان بقيه قوم را جمع كن و در برابر شهر اردو زده آن را بگير. مبادا من شهر را بگيرم و به اسم من ناميده شود* پس داود تمامى قوم را جمع كرده به ربّه رفت و با آن جنگ كرده آن را گرفت".
[۶]- خلاصه اينكه عبارتى كه در توضيح كلام حضرت موسى آمده است، به وضوح از آن حضرت نيست، بلكه نويسنده براى توضيح مطلب، آن را از پيش خود افزوده است.
[٧]- ر. ك: به كتاب اول تواريخ ايام ٢:٢١ و ٢٢.
[۸]- ر. ك: سفر تثنيه ٣١:٩ و ٣۴:١.
[۹]- "چون ابراهيم از اسيرى برادر خود آگاهى يافت، سيصد و هجده تن از خانه زادان كار آزموده خود را بيرون آورده در عقب ايشان تا دان بتاخت".
[۱٠]- "و شهر را به اسم پدر خود دان، كه براى اسرائيل زائيده شد، دان ناميد؛ اما اسم شهر قبل از آن لارش بود" (سفر داوران ١٨:٢٩).
[۱۱]- "و در فرداى آن روزى كه از حاصل زمين خوردند، منّ موقوف شد و بنى اسرائيل ديگر منّ نداشتند و در آن سال از محصول زمين كنعان میخوردند."
[۱۲]- "و در ادوم قراولان گذاشت، بلكه در تمامى ادوم قراولان گذاشته، جميع ادوميان بندگان داود شدند".
[۱۳]- "پس خداوند به موسى گفت: اين را براى يادگارى در كتاب بنويس و به سمع يوشع برسان كه هر آينه ذكر عماليق را از زير آسمان محو خواهم ساخت".
[۱۴]- "از اين جهت در كتاب جنگهاى خداوند گفته میشود...".
[۱۵]- "و موسى به فرمان خدا سفرهاى ايشان را بر حسب منازل ايشان نوشت و اين است منازل و مراحل ايشان".
[۱۶]- "... كتاب عهد را گرفته به سمع قوم خواند، پس گفتند: هر آنچه خداوند گفته خواهيم كرد و گوش خواهيم گرفت و موسى خون را گرفت و بر قوم پاشيده گفت: اينك خون آن عهدى كه خداوند بر جميع اين سخنان با شما بسته است" (سفر خروج ٢۴:٨-٧).
[۱٧]- "و من اين عهد و اين قسم را با شما تنها استوار نمینمايم".
[۱۸]- "و موسى اين تورات را نوشته، آن را به بنى لاوى كهنه، كه تابوت عهد خداوند را برمى داشتند و به جميع مشايخ اسرائيل سپرد* و موسى ايشان را امر فرموده، گفت كه در آخر هر هفت سال در وقت معيّن، سال انفكاك در عيد خيمهها* چون جميع اسرائيل بيايند تا به حضور يهوه خداى تو در مكانى كه او برگزيند، حاضر شوند، آن گاه اين تورات را پيش جميع اسرائيل در سمع ايشان بخوان* ... تا مادامى كه شما بر زمينى كه براى تصرفش از اردن عبور میكنيد...*".
[۱۹]- "پس در آن روز يوشع با قوم عهد بست و براى ايشان فرضيه و شريعتى در شكيم قرار داد* و يوشع اين سخنان را در كتاب تورات خدا نوشت و سنگى بزرگ گرفته..." (صحيفه يوشع ٢۴:٢۵-٢٦).
[٢٠]- "و خداوند با يوشع بود و اسم او در تمامى آن زمين شهرت يافت".
[٢۱]- "از هر چه موسى امر فرموده بود، حرفى نبود كه يوشع به حضور تمام جماعت اسرائيل با زنان و اطفال و غريبانى كه در ميان ايشان میرفتند نخواند"؛ "چنانكه خداوند بنده خود موسى را امر فرموده بود، همچنين موسى به يوشع امر فرمود و بههمين طور يوشع عمل نمود و چيزى از جميع احكامى كه خداوند به موسى فرموده بود باقى نگذاشت".
[٢۲]- "و چون اسرائيل قوى شدند، بر كنعانيان جزيه نهادند، ليكن ايشان را تماماً بيرون نكردند* و افرايم كنعانيان را كه در جازر ساكن بودند، بيرون نكرد، پس كنعانيان در ميان ايشان در جازر ساكن ماندند* وزيولون ساكنان فطرون و ساكنان نهلول را بيرون نكرد، پس كنعانيان در ميان ايشان ساكن ماندند و جزيه بر آنها گذارده شد" (سفر داوران ١:٢٨-٣٠).
[٢۳]- "و اما يبوسيان كه ساكن اورشليم بودند، بنى يهودا نتوانستند ايشان را بيرون كنند، پس با بنى يهودا تا امروز در اورشليم ساكنند".
[٢۴]- "و چون به حوالى اردن كه در زمين كنعان است رسيدند، بنى داؤبين و بنى جاد و نصف سبط منسى در آنجا به كنار اردن مذبحى بنا نمودند، يعنى مذبح عظيم المنظرى".
[٢۵]- "پس آفتاب ايستاد و ماه توفق نمود تا قوم از دشمنان خود انتقام گرفتند؛ مگر اين در كتاب يائير مكتوب نيست كه آفتاب در ميان آسمان ايستاد و قريب به تمامى روز به فرو رفتن تعجيل نكرد."
[٢۶]- "و بقيه امور سليمان و هرچه كرد و حكومت او، آيا در كتاب وقايع سليمان مكتوب نيست".
[٢٧]- "و بقيه وقايع يربعام كه چگونه جنگ كرد و چگونه سلطنت نمود، اينك در كتاب تواريخ ايام پادشاهان اسرائيل مكتوب است"... "و بقيه وقايع رحبعام و هر چه كرد، آيا در كتاب تواريخ ايام پادشاهان يهودا مكتوب نيست".
[٢۸]- "و بعد از وفات شاؤل و مراجعت داود از مقاتله عمالقه واقع شد كه داود دو روز در صقلغ توقف نمود". (كتاب دوم سموئيل ١:١)
[٢۹]- "چون يهوه خدايت ترا به زمينى كه براى تصرّفش به آنجا میروى در آورد...".
[۳٠]- "و خداوند به موسى گفت اينك با پدران خود میخوابى و اين قوم برخاسته در پى خدايان بيگانه زمينى كه ايشان به آنجا در ميان آنها میروند زنا خواهند كرد و مرا ترك كرده، عهدى را كه با ايشان بستم خواهند شكست* و در آن روز خشم من بر ايشان مشتعل شده، ايشان را ترك خواهم نمود."
[۳۱]- كتاب دوم پادشاهان ٢۵:٢٧
[۳۲]- يعنى "يشوع و ... و عزريا" كه همان عزرا است.
[۳۳]- "دور زدن شما به اين كوه بس است، به سوى شمال برگرديد* و قوم را امر فرموده، بگو كه شما از حدود برادران خود بنى عيسو كه در سعير ساكنند بايد بگذريد و ايشان از شما خواهند ترسيد، پس بسيار احتياط كنيد".
[۳۴]- كه در آن آمده است: "پس برگشته از كوه فرود آمدم و لوحها را در تابوتى كه ساخته بودم گذاشتم ...".
[۳۵]- كه در آيه هفتم ذكر شده است.
[۳۶]- "... و براى هارون نيز در آن وقت دعا كردم". (سفر تثنيه ٩:٢٠)
[۳٧]- مقايسه كنيد اين آيه از سفر خروج (٢٠:۵) "نزد آنها سجده مكن و آنها را عبادت منما؛ زيرا من كه يهوه خداى تو میباشم خداى غيور هستم كه انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سيم و چهارم از آنانى كه مرا دشمن دارند، میگيرم" را با آيه ٩ از باب ۵ سفر تثنيه "آنها را سجده و عبادت منما؛ زيرا من كه يهوه خداى تو هستم، خداى غيورم و گناه پدران را بر پسران تا پشت سيم و چهارم از آنانى كه مرا دشمن دارند میرسانم."
[۳۸]- مقايسه كنيد اين آيه از سفر خروج (٢٠:١٧) "به خانه همسايه خود طمع مورز و به زن همسايه ات و غلامش و كنيزش و گاوش و الاغش و به هيچ چيزى كه از آن همسايه تو باشد طمع مكن" را با آيه ٢١ باب ۵ سفر تثنيه "و بر زن همسايه ات طمع مورز و به خانه همسايه ات و به مزرعه او و به غلامش و كنيزش و گاوش و الاغش و به هر چه از آن همسايه تو باشد طمع مكن".
[۳۹]- در حالى كه باقى كتب با يكديگر مرتبط هستند.
[۴٠]- گفتنى است كه مصنف در پايان اين فصل متذكر میگردد كه در فصل آينده به اين بحث میپردازد كه آيا عزرا آخرين كسى است كه اين كتب را تدوين كرده و آنها را همان گونه كه خواسته به پايان رسانده است يا نه؟
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ باروخ اسپينوزا، مصنف واقعى اسفار پنجگانه، ترجمۀ عليرضا آلبويه، مجلۀ "هفت آسمان"، شمارۀ اول، برگرفته از: سايت اينترنتی دانشگاه اديان و مذاهب
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>