- اوپهنيشدها و خدايان پيشين
- برهمن
- رابطه برهمن و جهان هستی
- مايا و حقيقت جهان
- انسان و برهمن
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[آیین هندو] [اوپهنيشدها]
اشاره: كتب مقدس هندوئيزم در مدت زمانى طولانى، در شرايط گوناگون و بهدست افراد و گروههاى مختلفى نوشته و گردآورى شده است. به همين جهت تنوع بسيارى در آنها ديده مىشود، به گونهاى كه هر نوع عقيده و باورى را مىتوان در آنها سراغ گرفت. اما هيچ كدام از اين نوشتهها مدعى رد و انكار يكديگر نيستند و همواره موارد اختلاف را با تفسير و تأويل حل مىكنند.
وداهاى چهارگانه (ريگودا، سامهودا، يجورودا و اتهروه ودا) نخستين متون دينى هندوها است كه در آنها مظاهر و پديدههاى طبيعى مانند باد، باران، آسمان، خورشيد و... بهعلت تأثير فراوانى كه در زندگى آنها داشتهاند، مورد ستايش و پرستش اين قوم بودند. آنها خود را مقهور اراده اين خدايان مىدانستهاند و براى جلب حمايت آنها، مناسك بسيار بهجا مىآوردند كه اغلب با خواندن سرود همراه بوده است. همين سرودها و شرح شيوه درستِ بهجا آوردن مناسك، محتواى اصلى كتب مقدس آنهاست.
با تحول انديشه و نگرش اين قوم، تصور و ديدگاه آنان نسبت به خدايان و جهان تغيير يافت. در نوشتههاى بعدى سعى آنها بيشتر بر تأويل و تفسير جديد از خدايان و گردآوردن آنها در سايه مفهوم واحدى بود. اوج اين تلاش را مىتوان در اوپهنيشدها ديد. در اين متون كه در واقع تفسيرى فلسفى - عرفانى از وداهاى چهارگانه است، خدايان پيشين، يعنى مظاهر و پديدههاى طبيعى و قواى موجود در طبيعت و فرد انسانى، مظاهر و جلوههايى از حقيقت برتر و دست نايافتنى هستند. جهان با همه عظمت و تنوعش پيكر خداست و بين اجزاى آن سلسله مراتبى وجود دارد كه عبارتند از: ويراج؛ اجزاء مادى تشكيل دهنده جهان، برهما (شيوا، ويشنو يا ايشوَرَه)؛ جهان مادى در كليت آن، هيرَنيه گَرْبَهَه؛ روح خلاّق و يا جهان در كليت غيرمادى آن. و برهمن؛ حقيقت وصف ناشدنى كه سرچشمه هستى است و در رأس اين سلسله مراتب قرار دارد.
بر اساس اين متون، هستى بر دو نوع است: ساگونا و نيرگونه؛ ساگونا آن قسمت از هستى است كه مىتوان براى آن صفات و كيفياتى قائل شد و انسان مىتواند با تأمل و انديشه چگونگى آن را دريابد، اما نيرگونه هستى غيرقابل وصف و بيان است كه از دسترس انديشه انسانى به دور است.
همانطور كه جهان هستى سلسله مراتبى دارد، وجود انسان هم بهعنوان عالم صغير داراى سلسله مراتبى است كه عبارتند از: آنمايا آتمن يا جسم و حواس ظاهرى آن، مانمايا آتمن يا حواس باطنى (انديشه و اراده انسان) و آنَندمايا آتمن يا هستى واقعىِ انسان كه همچون برهمن در وصف و بيان نمىگنجد.
انسان در حقيقىترين مرتبه وجودىِ خودش و برهمن در اصلى ترين مرتبه هستىاش يكى هستند. معرفت درست و نهايى، پى بردن به اين همسانى است. انسان تنها از طريق دست يافتن به اين معرفت است كه مىتواند از تكرار رنجهاى مداوم و پايانناپذير گرفتارى در چرخه تناسخ جلوگيرى كند و به سرمنزل آسايش و رهايى برسد.
متـون دینـی هندوئیـزم به دو گـروه اصلـی تقسـیم شـدهانـد: شـروتی[۱] و سـمریتـی.[٢] بر طبق سنت هندوئیزم، شروتیها متونی هستند که در زمانی نامعلوم و شاید در آغاز آفرینش به حکیمان وحی شده و بنابراین سرودههای انسانی نیستند،[٣] بلکه اپوروشیا،[۴] یا متونی هستند که منشأ انسانی ندارند. و همین ویژگی است که اعتبار و مرجعیتی خاص و گسترده به این متون میبخشد و آنها را از متون سمریتی جدا میکند. سمریتیها آثار بهجا مانده از حکما و اندیشمندان دینی است که در طول زمان و برای توضیح و تشریح شروتیها به وجود آمدهاند و برخلاف شروتیها، «مبدأ انسانی دارند».[۵]
شروتیها به چهار گروه تقسیم میشوند: سَمهیتاها[٦] یا مجموعه آیات (که مشتمل بر وداهای چهارگانه، یعنی: ریگ ودا،[٧] سامه ودا،[٨] یَجور ودا،[۹] و اتهروه ودا[۱٠] است)، براهمنهها،[۱۱] آرنیکهها[۱٢] و اوپهنیشدها.[۱٣]
از میان متون دینی هندوئیزم، شاید هیچ کدام به اندازه اوپهنیشدها، توجه محققان و دینپژوهان را به خود جلب نکرده است، زیرا این متون اوج و پایان تعالیم ودایی (ودانته)[۱۴] است، که نمایانگر گذر از چند خدایی[۱۵] و گرایش به توحید و وحدت وجود[۱٦] است.
اوپهنیشدها راهنمای سیر و سلوک نفسانی هستند، که به مدد آنها روح فردی راهی را تا پیوستن به حقیقت مطلق میپیماید. در این متون تبیین حقیقتی که ساری و جاری در همه پدیدههای جهان است، جایگزین سرود و ستایش خدایان و خدا بانوان شده است. مشخصه اصلیِ این متون گذر از عین به ذهن و عبور از اندیشیدن درباره شگفتی جهان خارج به تأمل درونی است.[۱٧]
در اوپهنیشدها، مظاهر و پدیدههای طبیعی مانند: باد، آب، آتش، آسمان، خورشید که خدایان مورد پرستش هندوان بودند در سایه حقیقت مطلق رنگ باختند و بهعنوان جلوهای از وجود او پنداشته شدند.
[↑] اوپهنيشدها و خدايان پيشين
در چاندوگیه آرنیکه اوپهنیشدها[۱٨] آمده است که شانکلیه[۱۹] از استاد خود یاجنولکیه[٢٠] - به عنوان حکیمی آگاه به وداها - درباره تعداد خدایان پرسید. جواب این استاد به شاگرد خود، علاوه بر اینکه پیوند این متون (اوپهنیشدها) با متون پیشین را نشان میدهد، بیانگر نوعی نگرش و تأویل جدید از آنهاست.
او میگویـد که: تعـداد خدایـان از رقمـی که در کتـب مقـدس ذکـر شـده بیـشتـر اسـت. آنهـا «سـه هـزار و سـیصد و سـی و سـه» خـداینـد.[٢۱] شانکلیه چند بار دیگر هم این سؤال را تکرار میکند، و استاد هر بار جوابی متفاوت میدهد: «خدایان شش عدد هستند، خدایان سه عدد هستند، خدایان دو عدد هستند، خدایان یک خدا و نصف هستند، خدایان یکی هستند».
از جوابی که او به شاگرد میدهد، چنین بر میآید که میخواهد بگوید: ٣٣٣٣ عبارت است از همه مقدساتی که در حوزههای سه گانه هستی وجود دارد[٢٣] و میتوان آنها را به سی و سه خدای عمده تقلیل داد که با توجه به قلمروهای سهگانه به سه گروه تقسیم میشوند: هشت واسو،[٢٢] یازده رودره،[٢۴] دوازده آدیتیه[٢۵] به علاوه ایندرا[٢٦] (فرمانروای آسمان) و پرجاپتی[٢٧] (خدای آفرینش) سی و سه خدای حاکم بر هستی هستند. واسوها خدایانی هستند که جهان در آنها ساکن است و آنها در جهان، و عبارتند از: آتش، زمین، باد، جَو، خورشید، آسمان، ماه و ستارگان. رودرهها ده نوع انرژی حیاتبخش میباشند که در یک موجود زنده وجود دارند، به علاوه ذهن به عنوان یازدهمین نیرو.[٢٨] آدیتیهها هم دوازده ماه سال هستند که تمام این جهان را با خود میبرند و از اینرو راهبران جهان نامیده میشوند. بنابراین واسوها نیروهای موجود در جهان رودرهها نیروهای موجود در فرد انسانی هستند اما آدیتیهها ظرف زمانی است که این نیروها را در خود محصور دارد.
از خدایان پیشین به عنوان نیروهای موجود در طبیعت و فرد انسانی یادشده که در سه قلمرو هستی قرار دارند و در نهایت به یک هستی مطلق و دست نایافتنی منتهی میشوند. همه خدایان در سایه وجود فراگیر و غالب رنگ میبازند و کثرت موجود به وحدت وجود میگراید. این روندی است که با فراز و فرود بسیار در اوپهنیشدها جاری است و در متون قبل از آن هم به شکل کمرنگ و محدودتری وجود داشته است.[٢۹]
هرچنـد در اوپـهنیشـدها از خدایـان پیشـین سـخن رفتـه، امـا بـه شـکل و شـیوهای متـفاوت بـه آنهـا پرداختـه شـده اسـت. در ایـن متـون، اینـدرا، شـیوا[٣٠] (رودره)، ویشـنو،[٣۱] پرجاپتی، آگنی،[٣٢] وایو،[٣٣] سوریَه،[٣۴] هیرَنیه گربهه[٣۵] و برهما[٣٦] خدایانی مطرح و در خور توجهاند.
ایندرا و اگنی چون گذشته در دو سر یک طیف قرار گرفتهاند.[٣٧] ایندرا با کِشَتریه[٣٨] و اگنی با برهمنان[٣۹] مرتبط است. ایندرا خدای مستقر در آسمان است که آن را در برگرفته،[۴٠] اشکال بینهایت دارد و به هر شکل که بخواهد ظاهر میشود. او پادشاه همه فرشتگان است.[۴۱] اما با این همه در مرتبهای پایینتر از برهمن قرار دارد. به موجب آیتریه اوپهنیشد[۴٢] «وقتی زاده شد به اطرافش نگریست، و اندیشید که چگونه کسی میتواند درباره اشکال مختلف خودش سخن بگوید. او عظمتی قائم بالذات را دید که برهمن بود و گفت: پس او را دیدم. بنابراین نام او «آی دَم درَ»[۴٣] یعنی «او میبیند» است[۴۴] این در حالی است که در ریگ ودا ویژگی اصلی او مبارزه با دیو خشکسالی بود و نام او را مشتق از «ایند»[۴۵] و یا «ایندو»[۴٦] میدانستند.[۴٧]
اگنی بیشتر با زمین و آدمیان ارتباط دارد. او پالاینده انسانهاست و تنها کسانی که به وسیله آتش (اگنی) پاک شدهاند در خور خدایانند.[۴٨] بنابراین، در این متون، نه ایندرا خدای جنگاوری است و نه اگنی پیامآور خدایان و الزامکننده عمل قربانی ایندراها اوپهنیشدها را تعلیم میدهند - همانطور که کشتریهها در تألیف متون دینی دخالت میکنند - و دوستداران خود را به ریاضت کشیدن، ضبط حواس، انجام اعمال نیک و تأمل فرا میخوانند.[۴۹] و اگنی خدایی است که با توسل به او میتوان آلودگیهای نفس را زدود و شایسته نزدیکی و ارتباط با خدایان شد.
سوریَه[۵٠] حیاتبخـش و شـادیآور اسـت و هسـتی انعـکاس صـدای اوسـت؛ چـون ظـاهر شـد، فریـاد بلنـدی شـنیده شـد، که از آن فریـاد همـه هسـتی و همـه خوشـیها زاده شـد. بدیـن سـبب اسـت که در طلـوع و غـروب او فریـادها و صـداهایی شـنیده میشـود و همـه موجـودات و آرزوها رو به سـوی او دارنـد. آنـان که خورشـید را چـون حقیـقت مطـلق میپرسـتند، همیشـه صـداهای زیبا میشـنوند و از خـوشـی سـرشـارنـد[۵۱] «طلوع او، طلوع جهان، زندگی و آتش است. از این جاست که متون مقدس او را به عنوانِ خورشید باشکوه، تجلی جهان، عالِم، نیروبخش، درخشنده و گرمابخش وصف کردهاند».[۵٢]
در سرودهای ریگ ودا، اگنی، ایندرا و سوریَه به ترتیب بر زمین، فضای میانه و آسمان فرمانروایی میکنند. جایگاه سوریَه در اوج آسمان است، حرکتش طبق قانون ازلی انجام میگیرد و ثبات و استواری زمین و آسمان در وجود او نهفته است. اما در اوپهنیشدها، هرچند از او کمتر یاد شده، از جایگاه برتری برخوردار است. او را به عنوان حقیقت مطلق و منشأ حیات وصف کردهاند که حقیقت وجود انسان با او یکی است.[۵٣]
ویشنو که پیشتر از او با لقب نارایَنَ[۵۴] یاد شده از خدایانی است که گاه در موقعیت برترین خدا قرار میگیرد. او در ریگ ودا «نافذ در همه چیز» و خدای خدایان (دِوَدِوا) است و در اوپهنیشدها گاه «همان برهما، همان مهادیو [شیوا]، همان ویشنو، همان اندَرَ، همان بینقصان و همان نور بزرگ است».[۵۵] و گاه از همه خدایان بزرگتر است. و هر چه است «همان نارایَنَ است که دورکننده همه نادانی هاست»[۵٦] و زمانی که او بود «نه برهما بود، نه مهادیو، نه آب، نه آتش، نه ماه، نه آسمان، نه زمین، نه ستارهها و نه آفتاب. او یگانه بود و از تنهایی ناآرام شد».[۵٧] او خدای جوکیان و سالکان است و آنها «بعد از ریاضت و اعمالِ بسیار نوری مثل روشنی چراغ میبینند. آن نور ویشنو و شخص بزرگ است و در همه پر است».[۵٨]
ویشنو علت برتر همه چیز و نفس همه چیز است. همه جا هست و تمـام هسـتی را در برگـرفتـه، نامتـناهی اسـت و صـفات، اعمـال و نیـروهای او نامحـدود اسـت. جهـان تجـلی اوسـت و بـر آن فرمـان میرانـد.[۵۹] «آن را آفـریـده و در آن وارد شـده»[٦٠].[٦۱]
رودره نیز مانند ویشنو گاه در جایگاه برترین خدا قرار میگیرد. اما تفاوت اساسیِ آن با ویشنو در این است که هر چند از آفرینندگی او سخن رفته، در مورد رودره تأکید بر جنبه ویرانگری اوست. او با اینکه متعالی، بیآغاز، بزرگ، باشکوه و خالق جهان است «انسانها را به گریه میاندازد، چون رودره[٦٢] است».[٦٣] او انسان را میگریاند، چون ترس بزرگ است و رعد و طوفان به پاخاسته[٦۴] هستی عبارت است از اعضای بدن او: «آتشْ پیشانی او، ماه و خورشیدْ چشمان او، جهات فضا گوشهایش، ودا صدایش و باد که همه جهان را در برگرفته نفَس اوست که از سینهاش بر میخیزد. زمین پاهای اوست و او نفس درونیِ همه موجودات زنده است».[٦۵] او تنها وجود فناناپذیری است که همیشه بوده و همواره خواهد بود و در واقع «همان برهمای پیداکننده، ویشنوی نگاهدارنده، مهادیو فناکننده، ایندرَ پادشاه فرشتهها و یَمَه (ملک الموت و گیرنده حساب نیک و بد است»[٦٦] که در اجزاء و انحاء عالم حاضر است و «همه عالم را به قدرت خود نگاه داشته است».[٦٧] «همه فرشتهها [خدایان [از او ظاهر شدهاند. همه فرشتهها در او محو میشوند. صاحب همه عالم است و فناکننده همه عالمِ مهاگیانی [عارف بزرگ و حقیقی [اوست. اول از همه هیرنیه گربَهَه[٦٨] را او پیدا کرده است»[٦۹] در شِوتاشواترا[٧٠] از رودره با نام شیوا یاد شده است. در این اوپهنیشد شیوا در مرتبهای فوق برهمن که خدای نامتشخص است قرار گرفته.[٧۱]
او را «خدای سه چشم»، «دارنده گردنبند آبی»[٧٢] و «ساکن و حافظ کوهستانها»[٧٣] نیز نامیدهاند که از موهبت و بخشش او، یعنی عقل پاکی که عطا میکند سالک میتواند دریابد که خود او رودره است.[٧۴]
در بریهید آرَنیکه اوپهنیشد[٧۵] از آتمن یا ذهن به عنوان یکی از یازده رودره یاد کرده است که به همراه ده پرانَ[٧٦] حیات و زندگی انسان را موجب میشوند، هر چند در اپنکهت شیت رودری[٧٧] که در آن نامهای صدگانه رودره به بزرگی و عظمت یاد میشود رودرهها را دئوههایی[٧٨] میداند که زمین، فضای میانه و آسمان را پر کردهاند. و غذا، باد و باران، تیرهای آنهاست و در هستی هیچ عامل اثرگذاری جز آنها که کارگزاران رودره هستند وجود ندارد.
پرَجاپتی، خدایی که بنا به براهمنهها هستی اعضای بدن اوست و همو اصل و اساس آفرینش جهان و خدایان است، در اوپهنیشدها تحت الشعاع برهمن قرار میگیرد و در مرتبهای فروتر واقع میشود. گرچه او همچنان به عنوان پدر دئوهها، آدمیان و اسورهها جایگاه مهمی دارد، با نگرش اوپهنیشدها به خدا به عنوان هستی مطلق و غیرمتشخص، منزلت پیشین خود را از دست داده[٧۹] و تفسیر و تعبیر جدیدی از او شده است. در اوپهنیشدها پرجاپتی قبل از همه خدایان زاده شده و دئوهها و اسورهها فرزندان او هستند[٨٠] که او به ارشاد و راهنمائی میپردازد و راه و شیوه درست عملکردن را به آنان میآموزد. به همین سبب است که او را هِرِدی میخوانند، یعنی «عقل و روشنایی درون که در واقع برهما و عین جمیع تعیّنات است».[٨۱]
بنابراین میبینیم که او هم خالق است و هم نیروی تمیز و روشنگری و هم جمیع تعیّنات است. در اپنکهت نرسنگهه[٨٢] پرجاپتی را صورت کل عالم و شکل ظاهری و مادی او دانستهاند که عبارت است از مجموع عناصر کثیف و مرکب یا سَتی[٨٣] و پرانَ، یعنی عواملی که موجب بقا و دوام حیات و زندگی انسان است. به عبارت دیگر، پرجاپتی عبارت است از واسوها یا خدایانی که جهان در آنها ساکن است و آنها در جهان؛ به علاوه رودرهها، یعنی عوامل دهگانهای که به فرد انسانی و ذهن به عنوان یازدهمین نیرو که تشخیص و تمیز را به عهده دارد حیات میبخشد.
همانطور که پرجاپتی هستی به شکل مادی و صورت ظاهری است، به نظر میرسد که هیرنیه - گربهه هستی به شکل لطیف و غیرمادی آن است. آن واحد بسیطی است که منشأ و اصل همه کثرات است و «این همه صورتهای مختلف که مینماید، پیش از ظهور کثرت چون در هیرنیه - گربهه مندرج بود بهصورت همان هیرنیه گربهه بود».[٨۴] هیرنیه گربهه همه عالم را «در خود محو ساخته بود و او هیچ صفتی نداشت جز گرسنگی - و چون خورنده هر چیز موت آن چیز است از آن جهت هیرنیه را موت مینامند - پس از آن هیرنیه گربهه خواهش پیدایش دل کرد و به همین اندیشه و خواهش که من صاحب دلم شروع به پرستش خود کرد و چون برای پرستش آب ضروری است، آب پیدا شد، از آب، زمین و از حرارت بدن هیرینه - گربهه، آتش و بقیه آفرینش».
در قسـمت دیگـری از همیـن اوپهنیشـد آمـده اسـت که او چـون تنـها بود زن خواهـش کـرد و از عشـق او به همسـر خـود که جـزئی از وجـود او بـود حیوانـات به وجـود آمـدنـد.[٨۵]
در هر دو مورد آغاز آفرینش، این خواسته و اراده هیرنیه گربهه است که به عنوان هستیِ بسیط و غیرمادی، آفرینش را اراده میکند و هستی به شکل پرجاپتی یعنی عناصر مرکب، صورت و ظاهر مادی به خود میگیرد که دارای اجزای سازنده یا پرکریتی[٨٦] است.
بنابراین پرکریتی عالم ماده است به شکل محسوس و جزئی آن، پرجاپتی عالم محسوس در کلیت آن، و هیرینه - گربهه عالم به شکل بسیط و غیرمادی آن. البته در ورای این مراتب هستی، چیز دیگری هم وجود دارد که فراتر از مجموع آنهاست، چیزی که سخن گفتن از آن و وصفش از عهده عقل و بیان انسانی خارج است و آن همان برهمن یا آتمن است.
[↑] برهمن
برهمن کلمهای است که در ریگ ودا به سه صورت خنثی، مذکر و مؤنث به کار رفته است. شکل خنثای[٨٧] آن به معنای ستایش خدایان، و مذکر[٨٨] آن به معنی نیایش[٨۹] و همچنین نیایشگر[۹٠] و به پا دارنده آداب و مناسک دینی یا یکی از طبقات چهارگانه است و شکل مؤنث آن (برهمی[۹۱] یا برهمنی[۹٢]) به معنی نیروی مرموزی است که ملازم با هر عمل مقدس و نهفته در ورای کلمات است.[۹٣] در شکل دوم به صورت معادلی برای سه ودا[۹۴] هم به کار رفته است.[۹۵] زیرا مطالب این وداها الفاظ و عباراتی بود که در ستایش خدایان و مراسم قربانی به زبان آورده میشد. البته در ریگ ودا معانی و کاربردهای دیگری هم برای این کلمه ذکر شده است، مانند غذا، تقدیم غذا و بزرگ.[۹٦] اما بهطور کلی میتوان آن را عبادات و نیروی مرموز و مؤثری انگاشت که در ورای اوراد و مناسک نهفته است.
در شَتَپته براهمنه،[۹٧] برهمن اهمیت بیشتری مییابد، و تبدیل به اصلی متعالی و برتر میشود که فراتر از خدایان متعدد و برانگیزاننده آنهاست. در آنجا آمده است که «در واقع در آغاز این جهان برهمن (خنثی) بود. او خدایان را آفرید [و جایگاهشان را مشخص نمود [آگنی را در زمین، وایو را در فضا و سوریَه را در آسمان قرار داد، سپس خود در ورای هستی جای گرفت، آن گاه از خود پرسید: چگونه میتوانم در جهان فرود آیم؟ سپس به وسیله شکل و نام[۹٨] فرود آمد،[۹۹] بنابراین تمام هستی، یعنی هر آنچه شکل و نام دارد برهمن است که فرود آمده و متکثر و ملموس شده است. هر کس این را بداند و برهمن را به عنوان قادر مطلق و سوَیَمبهو[۱٠٠] (کسی که زاده نشده، لم یُولَد) «و اصل ازلی و روح هدایتگر جهان را بشناسد، کنترل بر جهان را در مییابد».[۱٠۱]
[↑] رابطه برهمن و جهان هستى
در اوپهنیشدها برهمن والاترین مفهوم است، که هستی مرهون و مدیون وجود اوست. او حقیقةالحقائق[۱٠٢] است که همه چیز از اوست و به سوی او باز میگردد.[۱٠٣] در فرازهای بسیاری از اوپهنیشدها او را حقیقتی میدانند که اصل و منشأ جهان است، و همه جهان مظاهر و تجلیات او هستند. در ضمنِ اینکه جانِ جهان است و هیچ چیز این جهان بیرون از او نیست، او خود ورای جهان است و چیزی است فراتر از جهان که به مدد عقل و اندیشه انسانی نمیتوان او را دریافت و از او سخن گفت، زیرا او موضوع عبادت و تعقل نیست، بلکه موضوع مکاشفه و تأمل است.
و از آن جهت که جز او نیست و هرچه هست، اوست، میتوان برای او مراتبی قائل شد، تا اندکی به شناخت او نزدیک شویم. بنابراین مراتب هستی عبارتند از: برهمن یا مطلق، روح خلاّق - که از آن به صورتهای مختلف تعبیر شده است، از جمله: برهما، پرجاپتی، شیوا، ویشنو و ایشوره[۱٠۴] - روح جهانی یا هیرنیه ـ گربَهه، و جهان مادی یا ویراج[۱٠۵] و پرکریتی.[۱٠٦] و این چهار مرتبه هستی یا جنبههای چهارگانه امر مطلق هستند که میتوان تقسیمبندی دوگانهای برای آنها قائل شد: نیراکارا[۱٠٧] یا جنبه بیشکل و غیرملموس هستی (برهمن و هیرنیه گربهه) و ساکارا[۱٠٨] یا جنبه شکیل و ملموس وجود (ایشوره، پرجاپتی و ویراج)[۱٠۹]
اما برهمن «تا زمانی که در تعیّن در نیامده یگانه است و از فعل، فاعلیت و مفعولیتْ منزّه. گویایی به او نمیرسد و به گفتار در نیاید و بیمثل است و او را چنین و چنان نتوان گفت و بیان نتوان کرد»[۱۱٠] در این مرحله او «اصل نهایی و ورای صورت، اندیشه و تجربه است. فراتر از همه تجلیات، ورای زمان، مکان، عدد، نام و شکل است. بالاتر از آن است که ذهن و کلمات به آن دست یابند، بیان به آن راه نمییابد، اندیشه و زبان آن را در نمییابد. او غیر از همه چیزهایی است که شناخته شده است. بنابراین ما نمیتوانیم او را بدانیم و بفهمیم»[۱۱۱] از این نظر است که او «اَـ سَت»[۱۱٢] یعنی نیستی است، چون بودن و هستی او با همهبودنهای متعارفی که ما میشناسیم و تجربه کردهایم متفاوت است. هر آن چه ما میتوانیم تجربه کنیم و از آن سخن بگوییم محدود است، اما او نامحدود و اساس همه چیز است[۱۱٣] و از این جهت که بنیان وجود است، ستیم[۱۱۴] (حقیقت مطلق) جنیانم[۱۱۵] (آگاهی محض) و اننتم[۱۱٦] (نامحدود) است.[۱۱٧]
برهمن در مرتبهای ورای هستی مشهود، وحدت محض، بیتحرک و بیکیفیت (نیرگونه)[۱۱٨] است. در این حالت برهمن را تنها به وسیله پرویدیه[۱۱۹] یا معرفت برتر که تأثیر و عمل خودِ برهمن در ما اسـت میتـوان شـناخت. امـا در مرتبـه پایینتـر، همـه هسـتی مشـهود، متکثـر و متحـرک اسـت. همـه جهـان و عناصـر و اجزاء فـراوان آن برهمـن اسـت؛ به شـکلی که دارای صـفات و کیفیـات اسـت (سـاگونا).[۱٢٠] او را در این حالـت، تأمـل و مراقبـه انسـان یا معرفـت فروتـر (اَپَرَویدیـه)[۱٢۱] هم میتـوانـد دریـابـد.[۱٢٢]
برهمن ساگونا، واسوها، رودرهها و آدیتیاها است. «بهوه (پیداکننده) نام اوست، رودره (فناکننده) نام اوست. پرجاپتی (صاحب عالم) نام اوست...»[۱٢٣] در شِوتا شواتره اوپهنیشد، خطاب به برهمن، او را هم آتش، خورشید، هوا، ماه آسمان، چرخ پرستاره، همه آبهای جهان، مرد، زن، پروانه، طوطی و آذرخش میخواند و هم بیآغاز و فراتر از زمان و مکان؛[۱٢۴] یعنی برهمن هم همه جهان مادی است و هم فراتر از جهان؛ هم وحدت محض است و هم متکثر، هم دارای صفات و کیفیات است و هم بلاکیف و صفت. چنین مفهومی را «یکسانی در نایکسانی»[۱٢۵] مینامند. و مراد از آن این است که حقیقت مطلق مجموعه هستی مادی و چیزی فراتر از آن است.[۱٢٦]
[↑] مايا و حقيقت جهان
رابطه برهمن و جهان به صورتهای مختلف بیان شده است و این ناشی از برداشتهای متفاوت از مفهوم مایا است. از نظر حکیم هندی گوده پاده،[۱٢٧] این کلمه بهمعنای وهم، خیال و بیحقیقتی است. بنابراین او چنین نتیجه گرفته است که هرچه غیر از برهمن است، مایا، سراب و حجابی بر چهره حقیقت است؛ و باورداشتِ مایا به عنوان امور واقعی و حقیقی در نتیجه جهل و اویدیا[۱٢٨] است. اما یکی دیگر از مفسران اوپهنیشدها به نام شنکره،[۱٢۹] جهان را پندار محض نمیداند. به اعتقاد او «جهان نه واقعی است و نه یکسره ناواقعی [بلکه [نمودی است بر بنیاد هستی برهمن»[۱٣٠] و هرچه در جهان است مظاهر و تجلی برهمن است. رامانوجه[۱٣۱] و مدوه،[۱٣٢] برای جهان حقیقتی مستقل قائل بودند، هر چند آن را وابسته به خدا (ویشنو) و آفریده او میدانستند.
کلمـه مایـا در ریـگ ودا از اهمیـت کمـی برخـوردار اسـت. ایـن کلمـه در آنجـا از ریشـه «مـا»[۱٣٣] بهمعنـای انـدازهگرفـتن، نشـاندادن، سـاختـن و بهطـور کلـی «قـدرت فـوق طبیـعی و مهـارت شـگفـتانگیـز اسـت» که بهطـور خـاص متـعلـق بـه اینـدرا و اگنـی اسـت و بر تـوان سـحرانگیـز آنها دلالت میکنـد و در اتهـروه ودا بهمعنـای سـحر و وهـم اسـت.[۱٣۴] و گاه به معنای «نیروی اعجازآمیز و جادویی است در دست ورونه[۱٣۵] که به یاری آن امور جهان را میگرداند»[۱٣٦] در اوپهنیشدها هم آن را میتوان نیرویی قلمداد کرد که «توجیهکننده اَشکال و صُوَر ناپایدار حیات است»[۱٣٧] در شوتاشواتره آمده است که تنها برهمن است که حقیقت دارد و بقیه چیزهای دیگر مایا (توهم) هستند.[۱٣٨] بنابراین مایا هم استتار و توهم است، از آن جهت که وحدت محض و نامتناهی را در پسِ کثرت و تنوع خود پنهان میکند و هم قدرت خلاقه و ساحرانهای است که موجب ظهور و تجلی امر واحد و بسیط به اَشکال و صور مختلف میگردد.
[↑] انسان و برهمن
رابطه جهان و خدا مورد توجه و بررسی عرفان آفاقی[۱٣۹] و رابطه خدا و نفس فردی مورد توجه عرفان انفسی[۱۴٠] است. تفاوت عرفان آفاقی و انفسی از آنجا است که انسان در رده بقیه اجزاء و عناصر جهان هستی قرار ندارد، بلکه دارای مرتبتی ویژه است که موجب ارتباط خاص او با امر مطلق میشود؛ جایگاهی که بقیه هستی از آن بیبهرهاند، و تنها به او اختصاص دارد. در اوپهنیشدها حقیقت فردی آتمن نامیده میشود که همسنخِ برهمن یا حقیقت جهانی، و گاه با او یکی است.
اینکه انسان چیزی بیش از تن فانی و کالبد جسمانی است، مطلبی است که آریاییها و از جمله هندیها از زمانهای بسیار قدیم به آن باور داشتهاند. برای اثبات این موضوع میتوان به عقاید آنها درباره آخرت و فرجام کار انسان و انتقال ارواح آدمیان به عالم زیرین توجه کرد. به نظر میرسد که در ریگ ودا عقیدهای هست مبنی بر اینکه روح در حالت خلسه و غش[۱۴۱] میتواند از بدن جدا شود.[۱۴٢] کلماتی هم وجود دارد که تلویحا به وجود بعد غیرمادی انسان دلالت میکنند؛ از جمله مَنَس[۱۴٣] که جایگاه اندیشه و احساس در قلب است. اَسو[۱۴۴] و آتمن[۱۴۵] یا نَفَسِ زندگی و دَم حیات.[۱۴٦]
آتـمـن را مشــتـق از آت[۱۴٧] (حـرکـتکـردن) اَه[۱۴٨] (مَن) وا[۱۴۹] (وزیدن) و اَن[۱۵٠] (نفسکشیدن) دانستهاند.[۱۵۱] که موجب حرکت و حیات موجودات زنده و از جمله انسـان میشـود. پس در این کلمـه از همان آغـاز نه تنـها به حقیقـت فردی، بلکه به جوهره غائی جهان نیز اشـارهای هسـت.[۱۵٢] در تایتریه آرنیکه و تایتریه براهمنه هم میتوان اشاراتی مبنی بر وجود آتمن بهعنوان روحی حاضر در همهجا یافت.[۱۵٣] اما در اوپهنیشدها این مفهوم با وجود آنکه معنای مشخص و محدودی ندارد، اهمیت فراوانی مییابد. در آنجا آتمن گاه همان مصدر و منبع هستی و آفرینش و در مرتبهای است که برهمن داراست. و گاه به عنوان جیو آتمن،[۱۵۴] در مرتبهای پایینتر از برهمن یا پرم آتمن[۱۵۵] قرار دارد زیرا مانند او صاحب اختیار نیست.
در تفکر اوپهنیشدی همانطور که جهان دارای سلسله مراتبی است که از برهمن به عنوان امر مطلق و دست نایافتنی تا ماده متشکل از اجزاء و عناصر امتداد دارد، وجود انسان هم به عنوان عالم صغیر مراتبی از هستی را داراست که بین کالبد جسمانی او تا آتمن، یعنی وجود حقیقی او ادامه دارد. جسم، پرانهها[۱۵٦] (حواس ظاهری) جیوه[۱۵٧] (حواس باطنی، اراده و عاقله انسانی) و آتمن سلسله مراتب وجود انسان است.
جسم (آنهمایا آتمن)،[۱۵٨] مشخصه ظاهری انسانهاست و در هر فرد انسانی جلوه و نمود متفاوتی دارد، همان ویژگیهای کاملاً ملموس و آشکار که باعث میشود. تا انسانها را از یکدیگر تمیز بدهیم. بدون حواس ظاهری (پرانهمایا آتمن)[۱۵۹] حیات دنیوی انسان میسر نیست و همان عامل بقاء و دوام زندگی آن است.
حواس باطنی (مانهمایا یا ویجنیهمایا آتمن)[۱٦٠] همان اراده و نیروی عاقله انسانی، خواستن و توانِ اندیشیدن است که بیواسطه حواس ظاهری ممکن نیست. عقل متعارف به مدد حواس ظاهری، تصمیم میگیرد، امور جهان را تجزیه و تحلیل میکند و به نتایجی دست مییابد.
آتمن (آنندمایا آتمن)[۱٦۱] بهجت و سرور خالص و حقیقتی ورای قول و بیان است. سکوت است که هرچه از آن بگوییم نقض غرض کردهایم، هستی واقعی انسان است که همچون برهمن نمیتوان از آن چیزی گفت جز به طریق سلبی[۱٦٢] (نِتی نِتی)[۱٦٣]
نفس انسان به عنوان مدرِک و از نظر توانِ درک اشیأ و امور عالم نیز سلسله مراتبی دارد. او در مرتبه ویشوَنَرَ[۱٦۴] مواد[۱٦۵] را در مییابد و بهعنوان تیجسه[۱٦٦] حس میکند و ظرایف[۱٦٧] را میشناسد، در مرتبه پراجنه[۱٦٨] تخیل میکند و میاندیشد و در مرتبه توریه،[۱٦۹] خودِ برتر[۱٧٠] و حقیقت وجود خود و اشیاء و امور عالم را در حالتی که هنوز متجلی نشدهاند، درک میکند.[۱٧۱]
به عبارت دیگر نفس انسان در مرتبه ویشوَنَرَ، ویراج، در مرتبه تیجسه، ایشوره یا برهما، و در مرتبه یراجنه، هیرنیه گربهه و در حالت توریه، برهمن یا مطلق را در مییابد. توریه مرحلهای غیرقابل وصف از آگاهی است که ورای حالت بیداری، رؤیا (حالتی که روح در رؤیای خود آگاه و فعال است) و خواب بدون رؤیا (حالتی که روح منفعل و ناآگاه است) قرار دارد.
در این مرحله بیخبری است که انسان میتواند از حجابهای پنجگانه (پَنجَکُشاس:[۱٧٢] قشر طعام، دَم حیات، ذهن، عقل و شناخت) فراتر رود و به حقیقت خود، یعنی آنند مایاکُشاس[۱٧٣] که وجد و سرور محض است و به رابطه خود با برهمن پی ببرد. در این حالت است که نه جهان مادی (مایا) باقی میماند و نه فردیت، آگاهی و اراده فردی (جیوا)[۱٧۴]
پس همانگونه که برهمن برکنار از هر نوع عمل و فعالیتی (اکرتا)[۱٧۵] اصل، اساس و زیربنای جهان است، آتمن نیز وجود حقیقی انسان است که در مرتبهای ورای جسم، ذهن، شعور و آگاهی قرار دارد و گرچه فعالیتی را موجب نمیشود، اصل و زیربنای وجود فردی است. «آن چیزی است که رها از گناه، زمان، مرگ، غم، گرسنگی، و تشنگی است»؛[۱٧٦] «او داننده همه دانستنیها، شنونده همه شنیدنیها و آگاه به همه دانشهاست، میبیند و دیده نمیشود، میشناسد و شناخته نمیشود، او روشنایی همه روشناییهاست».[۱٧٧]
همانگونه که رابطه برهمن و جهان مبهم است و معلوم نیست که آیا جهان آفریده برهمن است یا صادر از برهمن و تجلی او، یا نسبتی با برهمن ندارد، بلکه وهم و خیال و حجابی بر چهره او است، همانطور رابطه برهمن و آتمن هم نامشخص است. «مشخص نیست که آیا آتمن همان پراماتمن[۱٧٨] یا خداست و یا پرتیه گاتمن[۱٧۹] است که روح فردی یا در واقع ذهن و بدن است.[۱٨٠] و همچنین آشکار نیست که آیا آتمن به عنوان فردیتِ رها و نجاتیافته (موکتا)[۱٨۱] با برهمن شریک میشود، در او جذب و محو میگردد یا در خدا داخل میشود. به عبارت دیگر معلوم نیست که آتمن در برهمن وجود و هستی[۱٨٢] خود را از دست میدهد، همچون رودی که به دریا میپیوندد و گم میشود و یا در کنار برهمن و با او زندگی میکند.
اپنکهت شیت استر[۱٨٣] آتمن و برهمن را همسان و همسطح قرار نداده است: «پرم آتما، دانای کلاست و جیوآتما دانایجزء؛ پرم آتما صاحباختیار است و جیو آتماصاحباختیار نیست». در موارد دیگری از آتمن بهمانند برهمن و بهعنوان حقیقة الحقائق یادشده است که «بهوسیله او همه حواس، همهجهانها، همهدئوهها و همهمخلوقات عمل میکنند».[۱٨۴] و بااینکه «بهخُردی یک اتم است به وسعت جهان [هم [میباشد؛ نه این است، نه آن؛ غیرقابل اندازهگیری، در نایافتنی، ویرانناشدنی و غیرقابل لمس است»[۱٨۵] و با اینکه از دانه برنج خُردتر، و از دانه جو فروتر است، از زمین کلانتر است و از عالم بهشت، آسمان، فضا و از همه عالمها کلانتر است. او کننده همه کارها، و برآورنده همه آرزوهاست، بوینده همه بوها و داننده همه مزههاست، بر همه محیط است، او آتمای تو است که اندرون دل و همان برهمن است».[۱٨٦]
این همسانی و همسنخیِ حقیقت وجود جهان و حقیقت وجود فرد انسانی نقطه اوج تعالیم اوپهنیشدها و متون ودایی است. دانایی واقعی هم دریافتِ این نکته است که «او [برهمن [که نگاهدارنده جهان، سرور جهان و برتر از همه است، همان روح من [آتمن [است».[۱٨٧] نجات و رهایی انسان از چرخه مکرر و ملالآور تناسخ و تولدهای پیایی نه به وسیله سرود و ستایش به درگاه خدایان متعدد میسر است و نه به وسیله آداب و مراسم دامنهدار قربانی. آنچه انسان را به آرامش و سکون میرساند، معرفت و شناخت و دریافتِ این نکته دقیق است که «روح در همه چیزها پنهان است».[۱٨٨]
«خداوند با همه عظمتش روح من است»[۱٨۹] چنین بینشی اتصال و اتحادی ناگسستنی بین خود انسانها و نیز بین آنها دیگر جلوههای هستی برقرار میکند، زیرا «این روح پلی است که این جهانها را به هم وصل میکند، آن گونه که ممکن نیست جدا شوند. نه شب، نه روز، نه پیری، نه مرگ، نه شمشیر، نه اعمال خوب یا بد نمیتواند این پل را از بین ببرد».[۱۹٠]
این بدان معناست که انسانها به رغم تفاوتهایشان و به رغم اختلافات ظاهری فراوانشان، چنان اشتراک و اتحادی با هم دارند که هیچ چیز نمیتواند آنها را از هم جدا کند، «زیرا چیزی که اختصاصیترین ساحت هر شخصی است در عین حال عمومیترین ساحت هم است. میانِ خودِ راستینِ یک فرد و خود راستین فرد دیگر شرارهای برمیجهد که چشم انداز هر دو شخص را روشن میکند و ملکوت الهی را به هر دو مینماید، بعد قدسی در درون و نیز در میان ماست»[۱۹۱] شناختِ خدا و حقیقت هم ممکن نیست مگر با رجوع به خویشتن، تأمل و مراقبه در وجود و هستی خود و پشت سرنهادن خودهای دروغین و کاذبی که پرده و حجابی شدهاند بر بینش و دانش درست و واقعی.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برگرفته از: فصلنامۀ هفت آسمان، شماره بیست و نهم، چاپ بهار ۱۳۸۵، زیر عنوان ،رابطه خدا با انسان و جهان در اوپهنيشدها، نوشته آقای رحمتالله حاتمى گل مكانی است که برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۵]- داريوش شايگان، اديان و مكتبهاى فلسفى هند، ج ۱، ص ۴٧ (پاورقى)[۶]- SamhitaÎ[۱۴]- ودانته VedaÎnta به معنای پایان ودا یا اوپهنیشدهاست. و نیز نام مکتب فکریای که حکیم هند، یادرینه، آن را بر اساس تعالیم اوپهنیشدها بنیان نهاد.
[٧]- RÊgveda
[۸]- SaÎmaveda
[۹]- Yajurveda
[۱٠]- Atharveda
[۱۱]- BraÎhmanas
[۱۲]- Aranyakas
[۱۳]- Upanisads[۱۵]- Polytheism[٢۱]- يعنى ۳۳۳۳ خدا، قابل توجه است كه در سرود نهم ماندلاى سوم ريگ وداها هم آمده است كه «سى هزار و سيصد و سى و نه» خدا (۳۳۳۹) آگنى را پرستش مىكنند.
[۱۶]- Pantheism
[۱٧]- Radhakrishnan. the principal upanisads pp. 48-9
[۱۸]- chaÎndogya up. 3/9, 1
[۱۹]- saÎnkal-ya
[٢٠]- yaÎjnavalkya
[٢۲]- بر اساس تقسيم بندى منسوب به ياكشا خدايان به سه گروه تقسيم شدهاند و عبارتند از خدايان زمينى، برزخى يا فضاى ميانه و آسمانى (اديان و مكتبهاى فلسفى هند ص ۵۱)
[٢۸]- رودره (گریاننده) از آن جهت به این نام نامیده شده که چون از جسمی بیرون رود ما را سوگوار میکند.
[٢۹]- درماندلای اول ریگ ودا آمده است که «اورا، ایندرا، میترا، ورونا، آگنی، گروتمان (پرنده تیزبال آسمانی) مینامند. یک واقعیت مفرد را دانایان به چندین نام میخوانند: وقتی که از آگنی، یَمَه و ماتریشون سخن میگویند».
[۳٧]- در سمهیتا، ایندرا خدای طوفان، جنگاور و کشنده دیو خشکسالی است که بیشتر با طبقه فرمانروایان و جنگجویان مرتبط است و آگنی خدای آتش است که با کاهنان و طبقه برهمنان پیوند بیشتری دارد.[۳۸]- Ksatrya (فرمانروایان و جنگجویان)[۳۹]- طبقه روحانیون[۴٠]- BrÊihad aÎranyaka up. 6/4, 22.[۴۱]- اپنكهت مهانارايَنَ ٢/۱٠
[۴۴]- نقل از:Dowson, John. A classical dictionary of Hindu... p 108[۴۵]- Ind (بسیار نیرومند)
[۴۶]- Indu (قطره باران و باران آور)
[۴٧]- همان[۴۸]- ChaÎndogya up. 4/16,1[۴۹]- اپنكهت كين ٢/۴، ۸-٧
[۵٠]- در سمهیتاها خدای خورشید است.
[۵۳]- چنین ارتباطی بین نفس انسان و برهمن در اوپهنیشدها بسیار اساسی و برجسته است و چنین به نظر میرسد که در اینجا سوریَه خودِ برهمن یا وصفی از اوصاف برهمن است.
[۵۴]- NaÎraÎyana؛ چون آبها (نارَ) محل جنبش او بود به این نام خوانده شد.
[۵۵]- اپنكهت مهانارايَنَ ۱۱/۳
[۵۶]- همان ۱۱/٢
[۵٧]- مها اپنكهت ۱/۱
[۵۸]- اپنكهت جوگ تت ۱/٢
[٦۱]- بر اساس چنین شواهدی است که مدهوه (Madhva) یکی از مفسران اوپهنیشدها ویشنو را برترین حقیقتی میداند که جهان را به عنوان یک واقعیت آفریده و خود در آن ساری و جاری است.[٦۲]- Brihad AÎranyaka up. 3/9, 4[٦۳]- رودره به معنی خشمناک، خروشنده و هراسآور است.
[٦۶]- اينكهت اتهرب شيرا ٢٢ و ۳ و ٢، ۱/٢
[٦٧]- همان ۱/۵
[٦۸]- هیرنیه گربهه (زرینتخم یا زرینرحم) در ریگ ودا خدایی است که گفته میشود در ازل پدید آمد و تنها پروردگار همه موجودات و بر پادارنده و حافظ آسمان و زمین است. خدایان مطیع فرمانهای او هستند و تنها اصل حیات بخش هستی اوست... (Jahn, Dowson; A classical Dictionary, p.121)
[٦۹]- اپنكهت شيت استر: ۳/۴[٧٠]- ShevetaÎshvatara[٧۱]- و این در واقع نمایانگر نوعی گرایش توحیدی (theistic) یا یکتاپرستی Monotheistic است؛ در مقابل گرایش وحدت وجودی (Pantheistic) که در برگیرنده خدای نامتشخص است.
[٧۴]- اپنكهت شيت استر، ۴/۱٢
[٧٧]- اپنكهت شت رودرى ٦ و ۵، ۱/٦۴
[٧۸]- خدایان یا فرشتگان که در مقابل اسورَهها یا اهریمنان قرار دارند.
[٨۱]- هِرِدى براهمن ۳/۱
[٨۲]- اپنكهت نرسنگهه ۱/۱[٨۳]- Sati[۹۴]- منظور ریگ ودا، سامه ودا و یجور ودا است.
[٨۴]- BrihadaÎranyaka up. 1/2, 3
[٨۵]- Ibid 4/4
[٨۶]- Prakrti
[٨٧]- Brahman
[٨۸]- Brahman
[٨۹]- Prayer
[۹٠]- Pray-er
[۹۱]- Brahmi
[۹۲]- BrahmaÎnÊi
[۹۳]- Mayers, Michel, Brahman, p. 67[۹۵]- Zaehner, Hindu and Muslim Mystieism, p. 124[۱۱٠]- اپنكهت ميترى ٦/٧
[۹۶]- Dasgupta, History of indian philosophy, p. 20.
[۹٧]- Satapatha BraÎhmana
[۹۸]- Nama-rupa
[۹۹]- Ibid, p. 71
[۱٠٠]- Savayam-bhuÎ
[۱٠۱]- Radhakrishnan, the principal upanisads, p. 53
[۱٠۲]- Satyasya-satyam
[۱٠۳]- tajjalaÎn
[۱٠۴]- Isvara
[۱٠۵]- ViraÎj
[۱٠۶]- Ibid, p. 65
[۱٠٧]- NiraÎkara
[۱٠۸]- SaÎkaÎra
[۱٠۹]- Ibid p. 71[۱۱۱]- kena up. 1/3[۱٢۲]- ساگونا، برهمن با صفات و کیفیات، رست (وجود) چیت (آگاهی) و آننده (سرور) است. و نیرگونه، برهمن نِتی یعنی خدای ورای وصف است.
[۱۱۲]- AÎ-sat
[۱۱۳]- Dasgupta; Hindu Mysticism, p. 45
[۱۱۴]- satyam
[۱۱۵]- jnaÎnam
[۱۱۶]- anantam
[۱۱٧]- Radhakrishnan, S. the principal upanisads, p. 57
[۱۱۸]- Nirguna
[۱۱۹]- pravidya
[۱٢٠]- Saguna
[۱٢۱]- A-Pravidya
[۱٢۳]- اپنكهت ميترى ٦/۸
[۱٢۴]- استيس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، صص ۱٦-٢۱۵.[۱٢۵]- The identity in difference[۱٢۶]- همان، ص ٢۱۹
[۱۳٠]- سن. هندوئيسم، ترجمه ع پاشايى، ص ۱٠۵[۱۳۱]- Ramanuja[۱۳۲]- رامانوجه، مدوهوه و شنکره مشهورترین مفسران اوپهنیشدها هستند.
[۱۳۵]- Varuna خدای آسمان و به معنای دربرگیرنده جهان، فراگیرنده همگان، و دارنده دانش روشنگر است.(Dowson, john A classical dictionaly p. 336)[۱۳۶]- بهار، مهرداد، اديان آسيايى، ص ۱٦۱[۱۳٧]- Stutly, Margaret and james; A Dictionary of Hinduism p. 188[۱٨۳]- اپنکهت شیت استر ۹/۱
[۱۳۸]- Geden, A, S. upanishads Encyclopedia of religion and ethics Edited by james Hastings vol 12 p.548
[۱۳۹]- extrovertive
[۱۴٠]- introvertive
[۱۴۱]- Swoon
[۱۴۲]- Dasgupta, S, N. A history of Indian philosophy p. 25
[۱۴۳]- Manas
[۱۴۴]- Asu
[۱۴۵]- Atman
[۱۴۶]- Ibid p. 26.
[۱۴٧]- AÎt
[۱۴۸]- AÎh
[۱۴۹]- VaÎ
[۱۵٠]- An
[۱۵۱]- Barth, A. The religions of India p. 93
[۱۵۲]- Dasgupta; A history of Indian philosophy, p. 45
[۱۵۳]- Ibid p. 26
[۱۵۴]- JivaÎtman
[۱۵۵]- ParamaÎtman
[۱۵۶]- PraÎnas
[۱۵٧]- Jiva
[۱۵۸]- AnnamaÎya AÎtman
[۱۵۹]- PraÎnamaya AÎtman
[۱٦٠]- MaÎnamaÎya & vijaÎnamaÎya AÎtman
[۱٦۱]- AÎnandamaya AÎtman
[۱٦۲]- Neti-Neti
[۱٦۳]- Ibid. pp. 45-6
[۱٦۴]- Visvanara
[۱٦۵]- gross things
[۱٦۶]- Taijasa
[۱٦٧]- Subtle
[۱٦۸]- prajana
[۱٦۹]- turya
[۱٧٠]- suprem self
[۱٧۱]- Radha krishnan; the principal upanisads, p. 76
[۱٧۲]- pancÎakosas
[۱٧۳]- Ananda MaÎya Kosas
[۱٧۴]- Myers, Brahman. p. 141
[۱٧۵]- A-karta
[۱٧۶]- Chandogya up. 8/7, 1
[۱٧٧]- Dasgupta; Hindu Mysticism, p. 47
[۱٧۸]- PraÎm AÎtman
[۱٧۹]- Prataya gaÎtman
[۱٨٠]- Zaehner; Hindu and Muslim Mysticism, p. 45
[۱٨۱]- Mukta
[۱٨۲]- NaÎma-rupa[۱٨۴]- Geden, upanishads in Encyclopedia of religion and ethics, vol. 12, p. 542[۱۹۱]- رابرت ام. مى، «پيام اديان: نقب زدن به عالم معنا»، ترجمه مصطفى ملكيان، مجله هفت آسمان، شماره اول، ص ۵۵.
[۱٨۵]- Brihad aÎranyaka up. 3/9, 26
[۱٨۶]- Chandogya up. 4/3, 4
[۱٨٧]- kaushitaki up. 3/9
[۱٨۸]- katha up. 3/12
[۱٨۹]- Dasgupta; Hindu Mysticism, p. 50
[۱۹٠]- Chandogyq up. 8/4, 1-2
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ اوپه نيشد، ترجمه محمد داراشكوه، انتشارات علمى، تهران، ۱۳۸۱.
□ استيس، و، ت. عرفان و فلسفه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات سروش، تهران، ۱۳٧۹.
□ بهار، مهرداد، اديان آسيايى، نشر چشمه، تهران، 1375.
□ تاراچند، اوپه نيشد، ترجمه محمد داراشكوه، به سعى و اهتمام تاراچند و نائينى، انتشارات علمى، تهران، ۱۳۸۱.
□ سن. ك. م. هندوئيسم، ترجمه ع. پاشائى، انتشارات فكر روز، تهران، ۱۳٧۵.
□ شايگان، داريوش، اديان و مكتب هاى فلسفى هند، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، ۱۳٧۵.
□ مى، رابرت ام. «پيام اديان: نقب زدن به عالم معنا» ترجمه مصطفى ملكيان، مجله هفت آسمان، سال اول، شماره اول، قم، بهار ۱۳٧۸.□ Barth, A; the religions of India, Routledge, reprinted in 2000.
□ Danielou, Alain; Hindu polytheism, published by Billingen foundation. New york, 1964.
□ Dasgupta, s, n; Hindu Mysticism, fredrick ungar publishing co, New york, 1959.
□ Dasgupta, s, n; A history of Indian philosophy, Dehli Motial Banarsidass, 1975.
□ Dowson, john; A classical dictionary of Hindu Mythology & religion & geography & history and litreature; Manupublications.
□ Geden, A, s; upanishads in Encyclopedia of religion and ethics. Edited by james Hastings, vol. 12, London, New York, 1994-2003.
□ Myers, Michel W; Brahman a comparative theology curzon, 2001.
□ Radha krishnan, S; the principal upanisads. Edited with introdaction text, translation, and notes by s. Radha krishnan; Humunities press, Atlantic Highland, 1994.
□ Stutly, Margaret and james; A dictionary of Hinduism; its Mythology, folklore and development, Routledge & kengan paul ltd. London and Henley, 1977.
□ Zaehner R, C; Hindu and Muslim Mysticism, shocken books, second Printing, New York, 1972.
□ Zaehner R, C; Hindu Scriptures, translated and edited by R. C. Zaehner; David Campell publisher ite, 1992.
[برگشت به بالا]