دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ٢٠


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ١٩>فصل ٢٠<فصل ٢١>


[۱] یسوع به سوی دریای جلیل رفت و در کشتی نشست، سفر کنان به سوی شهر خود ناصره.

[۲] پس اضطراب عظیمی در دریا پدید آمد تا حدی که کشتی مشرف به غرق شد.

[۳] در این وقت یسوع در جلوی کشتی در خواب بود.

[۴] شاگردانش نزدیک او شدند و او را بیدار کردند و گفتند که ای آقا، خود را برهان؛ زیرا ما هلاک می‌شویم.

[۵] احاطه کرد آن‌ها را خوف عظیم، به سبب باد تندی که مخالف بود و خروش دریا.

[۶] پس یسوع برخاست و متوجه کرد چشم‌های خود را به سوی آسمان و گفت: «یا الوهیم ال صباؤت، رحم کن بر بندگان.»

[۷] چون یسوع این بفرمود، فوراً باد آرام گرفت و دریا ساکن شد.

[۸] ملاحان بی‌تاب شدند و گفتند که این چه کسی است که حتی دریا و باد اطاعت او می‌کنند؟

[۹] چون کشتی به شهر ناصره رسید، ملاحان در شهر نشر دادند همهٔ آنچه را که یسوع کرده بود.

[۱۰] کاتبان وعالمان پیش روی یسوع ایستادند و گفتند: هر آینه به تحقیق شنیده‌ایم چه بسیار کارها که در دریا و یهودیه کرده‌ای؛ پس در حال بیاور ما را معجزه‌ای از معجزات، این جا در وطن خود؛

[۱۱] یسوع جواب داد: «این گروه بی‌ایمان طلب می‌نمایند معجزه‌ای را لیکن نخواهد شد آنان را هرگز؛ زیرا هیچ پیغمبری در وطن خود پذیرفته نمی‌شود. هر آینه به تحقیق در زمان ایلیا بیوگان بسیاری در یهودیه بودند؛ لیکن او فرستاده نشد تا پرستاری شود، مگر به بیوهٔ صیدا.»

[۱۲] «نیز در زمان الشیع در یهودیه پیس‌های بسیاری بودند؛ لیکن صحت نیافت مگر نعمان سریانی.»

[۱۳] اهل شهر به خشم آمدند از او و گرفتند و بردند او را به کنار کندگاه سیل تا بیندازند او را؛ لیکن یسوع روان شد در وسط و از ایشان بازگشت.


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>