دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ٣۵


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٣۴>فصل ٣۵<فصل ٣٦>


[۱] یسوع از اورشلیم بیرون شد.

[۲] رفت به صحرا پشت رود اردن.

[۳] پس شاگردانش که به دورش نشسته بودند، گفتند: ای معلم، به ما بگو که شیطان چگونه به کِبر خود افتاد.

[۴] زیرا ما می‌دانستیم که او به سبب نافرمانی افتاد.

[۵] به سبب این که شیطان همیشه انسان را می‌فریفت تا بدی کند.

[۶] یسوع پاسخ داد: «چون که خدای آفرید مشتی از خاک را»

[۷] «او را بیست و پنج هزار سال گذاشت بدون این که به او کار دیگری بکند.»

[۸] «شیطان که به منزلهٔ کاهن و رئیس بود فرشتگان را، آن چه بود بر او از ادراک عظیم، دانست که خدای زود است بگیرد از این مشت خاک صد و چهل هزار از نشان‌شدگان را به نشان پیغمبری؛ همچنین رسول‌الله را، که خدای روح او را پیش از هر چیز دیگر به شصت هزار سال آفریده.»

[۹] «از این رو شیطان به غضب شده، ملائکه را اغوا نموده، گفت: ببینید زود است بخواهد خدای یک روزی که سجده کنیم برای این خاک.»

[۱۰] «پس نیک اندیشه کنید در اینکه ما روحیم. به درستی که سزاوار نیست ما را که این کار را بکنیم.»

[۱۱] «از این رو خدای را بسیاری ترک نمودند.»

[۱۲]«از اینجا است که روزی خدای فرمود، وقتی که فرشتگان همه جمع شده بودند: هر کس مرا خدای گرفته، باید بی‌درنگ بر این خاک سجده کند.»

[۱۳] «پس سجده نمودند از برای او آنان که خدای را دوست داشتند.»

[۱۴] «اما شیطان و آنان که بر طریقهٔ او بودند، پس گفتند: ای پروردگار، ما روحیم و از این رو عدل نیست این که این گل را سجده کنیم.»

[۱۵] «چون شیطان این بگفت هولناک و بدمنظر گردید.»

[۱۶] «پیروان او نیز زشت روی شدند.»

[۱۷] «زیرا خدای به سبب نافرمانی ایشان زایل نمود آن زیبایی را که ایشان را بدان زیبا نموده بود، وقتی که ایشان را آفرید.»

[۱۸] «پس چون فرشتگان پاک، سرهای خود را بلند کردند دیدند وفور و قباحت هولناکی را که شیطان بدان برگشته بود.»

[۱۹] «پس پیروانش ترسان به روی‌های خود بر زمین افتادند.»

[۲۰] «آن وقت شیطان گفت: ای پروردگار، بدرستی که تو مرا از روی ستم زشت روی گردانیدی؛ لیکن من به این راضیم؛ زیرا می‌خواهم باطل سازم هر آن چه را تو کرده‌ای.»

[۲۱] «شیطان‌های دیگر گفتند: او را پروردگار مخوان؛ زیرا خود تویی پروردگار.»

[۲۲] «آن وقت خدای به پیروان شیطان فرمود: توبه کنید و اعتراف نمایید به این که منم خدای آفرینندهٔ شما.»

[۲۳] «جواب دادند: به درستی که ما توبه می‌کنیم از سجده کردن برای تو؛ زیرا تو نادادگری.»

[۲۴] «لیکن شیطان دادگر و وارسته‌است و او پروردگار ماست.»

[۲۵] «آن وقت خدای فرمود: دور شوید از من ای لعنت‌شدگان، زیرا نیست نزد من رحمتی برای شما.»

[۲۶] «شیطان در اثنای برگشتن خود، بر آن مشت خاک خدو انداخت.»

[۲۷] «پس جبرئیل برداشت آن آب دهان را با قدری از خاک و شد برای انسان بدین سبب نافی در شکمش.»


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>