[۱] یکی بود پیش روی دروازه، که دست راست او خشک شده بود؛ به اندازهای که توانا نمیشد در به کار داشتن آن.
[۲] پس یسوع روی دل خود به خدای نمود و دعا کرد؛ فرمود: «تا بدانید که سخنان من حق است، میگویم به نام خدای دراز کن ای مرد، دست ناخوش خود را.»
[۳] پس دراز نمود آن را درست، که گویا به آن مرضی نرسیده بود.
[۴] آن وقت آغاز نمودند به خوردن، با خوف خدای.
[۵] بعد از آن که کمی خوردند، باز یسوع فرمود: «حق میگویم به شما؛ به درستی که سوزانیدن شهری هر آینه افضل است از این که در آن عادت بدی گذاشته شود.»
[۶] «زیرا به جهت مثل این، غضب میفرماید خدای بر رؤسا و پادشاهان زمین آنان که دادهاست به ایشان خدای شمشیر را تا گناهان را نیست کنند.»
[۷] پس بعد از آن یسوع فرمود: «هر وقتی که دعوت کرده میشوی، پس یاد دار که نگذاری خود را جای بالاتر.»
[۸] «تا اگر دوست صاحبخانه، بزرگتر از تو بیاید، صابخانه تو را نگوید برخیز و پایینتر بنشین و باعث شود تو را بر شرمندگی.»
[۹] «بلکه برو و بنشین در پستتر جایی تا بیاید آن که تو را دعوت کرده و بگوید: ای دوست، برخیز و بنشین آن جا در بالاتر. پس فخر و بزرگی تو را شود.»
[۱۰] «زیرا آن که خود را بلند مینماید، پست میشود و آن که خود را پست مینماید بلند میشود.»
[۱۱] «حق میگویم به شما؛ به درستی که شیطانِ سرافکنده محذول نشد مگر به گناه کِبر.»
[۱۲] «چنان که اشعیای پیغمبر میگوید، سرزنش کنان او را به این کلمات که: چگونه افتادی از آسمان ای ستارهٔ صبح، ای آن که جمال فرشتگان بودی و تابان شدی مثل بامداد.»
[۱۳] «به درستی که کِبر تو به تحقیق تو را به زمین انداخت.»
[۱۴] «حق میگویم به شما؛ هر گاه انسان بشناسد بدبختی خود را، پس به درستی که او میگرید آن جا همیشه بر زمین.»
[۱۵] «آن گاه خود را پستتر از هر چیز دیگر میشمارد.»
[۱۶] «پس غیر این سببی نیست از برای گریستن انسان و همسر او، صد سال بدون انقطاع، که طلب رحمت مینمودند از خدای.»
[۱۷] «زیرا آنها یقین دانستند کجا افتادند به کِبرشان.»
[۱۸] چون یسوع این بفرمود، شکر نمود.
[۱۹] منتشر شد آن روز در اورشلیم، چیزهای بزرگی که یسوع گفته بود آنها را و معجزهای که نموده بود.
[۲۰] پس قوم شکر نمودند خدای را و مبارک خواندند نام قدوس او را.
[۲۱] اما کاتبان و کاهنان چون درک نمودند که او بر ضد تقالید شیوخ ایشان سخن رانده، به سختترین دشمنی شعلهور شدند.
[۲۲] دلهای ایشان سخت شد مانند فرعون.
[۲۳] از آن روی فرصت میطلبیدند که بکشند او را؛ لیکن ایشان را میسر نشد.
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>