رازهای سر به مهر تاریخ
دیپلماسی افغانستان در نیمه نخست سده بیستم
فهرست مندرجات
[↑] "جمهوری هراتٍ" عبدالرحیم خان [نایب سالار]
امانالله خان، پس از گریختن به قندهار، در میانههای جنوری سال ١٩٢٩ و ایجاد دولت "ملی" الترناتیف در آن شهر، در باره کوچیدن به هرات تصمیم گرفت.[۱]
این نقطه مهم استراتژیک در شمال - باختری کشور، میبایستی به یکی از پایگاههای کلیدی یورش به کابل مبدل میشد. هواداران پادشاه در هرات، به خصوص، محمد ابراهیم خان - عموی او که اینجا استاندار نظامی (گورنر جنرال) بود، پس از چندی سراسیمگی، استوارانه در برابر نیروهای محافظه کار، به پا خاستند. از جمله، مستوفی بومی را که از سوی شورای علما به کرسی رییس اداره ولایت، یعنی به جای خود ابراهیم خان معرفی شده بود، بازداشت کردند. روحانیون هرات یک رشته خواستهای دیگر را نیز مطرح نمودند: لغو خدمت نظامی اجباری و تشکیل سپاه چریکی داوطلبانه عشایری، بستن مکتبهای سرکاری و بستن اداره معارف، لغو مالیات و لغو ثبت جمعیت و نیز بستن دفترهای شهری.[٢]
بخشی از این خواستها، از سوی والی برآورده گردید و بخش دیگر، برای تصمیم گیری به امانالله فرستاده شد. ابراهیم خان، داماد خود - سرهنگ عبدالرحمان را برای یادکردن سوگند وفاداری به امانالله، نزد او گسیل داشت. در این حال، فرستاده ویژه هرات، کرسی فرماندهی سپاهیان ولایت را به دست آورد (او، در گذشته، در جمع ملتزمان سرسپرده رکاب، به همراهی پادشاه در سفر به خارجه بود). کرسی نشین این مقام - محمدغوث خان، بایستی با دستهيی از سپاهیان برای کمک به امانالله به قندهار میآمد.
این جا به جاییها، به خاطر آن آغاز گردید که پادشاه گریزی (با پذیرفتن خواهش مردم قندهار و نمایندگان عشایر استانهای مشرقی و جنوبی افغانستان که به او وعده حمایت داده بودند، و گشتن از تصمیم نخستین خود در زمینه کوچیدن به هرات)؛ بر آن شد تا برای تاختن به کابل، آغاز به گردآوری نیرو در قندهار نماید. در این باره، م. صمیمی - پیک رسان امانالله که به هرات آمده بود، اطلاع داد.
پسانها، رویدادها به خود رنگ تراژیکی گرفتند: عبدالرحمان به تاریخ ۵ مارچ سال ١٩٢٩ در هنگام برخورد با سربازان، کشته شد. استاندار نظامی نیز دچار همین سرنوشت شد. مقصران خواستند این گونه از جزا بگریزند. هرچه بود، قدرت در شهر و در ولایت، به دست غوث خان که سپاهیان او را به عنوان رییس خود برگزیده بودند، افتاد. او در عمل، استاندار نظامی[٣] - دیکتاتور شد.
به تاریخ ١٢ مارچ، در روزهای پایانی رمضان، در نشست شورای علما، به مساله خطبه، که معمولا دربرگیرنده دعا برای تندرستی و آسایش رییس دولت میباشد، رسیدگی میشد. به رغم اعتراضات م. غوث، علما به سود بچه سقأ رای دادند. اما، در روز بعد، در هنگام نماز، استاندار نظامی تپانچه در دست، در واقع ملا را وادار به بردن نام امانالله خان کرد. این سان، اوضاع همین گونه برای چندی آشفته مانده بود.
به تاریخ ٢٧ مارچ، شجاعالدوله - سفیر افغانی در بریتانیای کبیر که از لندن فرا خوانده شده بود، به تقاضای امانالله برای اجرای وظایف استاندار نظامی به هرات آمد.آمدن او، برای چندی در ظاهر به اوضاع آرامش بخشید و جلو تبلیغات آشکار روحانیت را در برابر رژیم پیشین گرفت. اما نیروهای بیشتر آشتی ناپذیر به رهبری عبدالکریم، به مخالفت در برابر م. غوث خان ادامه دادند و همچنین دشمنی میان شیعیان و سنیهای بومی را که در آغاز ماه مارچ سوگند خورده بودند در صلح و صفا زندگانی کنند؛ بر میانگیختند. همچنین میان والی نو و م. غوث خان بلندپرواز، که دیگر تنها بر نیروهای ولایت فرمان میراند، تنشهایی بروز کرد. دعوا را بایستی امانالله خود حل میکرد. اما در این هنگام، در سپهر سیاسی– نظامی شمال باختری کشور، یک ستاره نو - جنرال عبدالرحیم خان پدیدار شد و به گونهيی که از کار برآمد، برای یک مدت دراز.
با نام و کاررواییهای این آدم، رویدادهای بسیاری در اواخر سالهای دهههای١٩٢٠-١٩٣٠ کشور پیوند میخورد که در باره آنها، تاریخ نویسی جهانی و افغانی، به گونه غیر عادلانهيی سکوت مینماید. گذشته از همه، خود شخصیت عبدالرحیم خان و آن تجربهيی که او به فرهنگ سیاسی افغانی و پراکتیک این دوره به ارمغان آورد، شایسته و سزاوار بررسیهای بس دقیقی است.
زندگینامه عبدالرحیم (به ویژه زندگی سیاسی وی و بالارفتنش از نردبان مدارج سیاسی) که در یکی از آشفتهترین برهههای تاریخ نوین افغانستان، میزیست؛ خیلی برجسته است. خاستگاه او خیلی بیپیرایه بود. او، پسر عبدالقدیر صافی از ولایت پروان بود.[۴] عبدالرحیم در ریزه کوهستان، تقریبا به بهای ١۵٠ هزار روپیه، زمین داشت. پسانها، خواهرش با محمد حسین خان - مستوفی الممالک پرتوان امیر حبیبالله خان [(پدر استاد خلیلالله خلیلی - گ.] عروسی کرد - راستش، این پیوند خویشاوندی، با اعدام مستوفی الممالک [به دست امانالله خان - گ.] برای خانواده رحیم خان نکبتبار و شوم گردید. در سال ١٩١٩ عبدالرحیم به خدمت ارتش درآمد و نظامی شد: در جوانی، در دربار امیر حبیبالله خان در کاخ، در گروه ویژهيی که از امیر پاسداری نموده و برای او سرگرمیهای گوناگون راه میانداخت، خدمت نمود.
در آینده، درکارنامه او، مقامهای ریاست مرزبانی در قره تپه و فرماندهی پادگان مزارشریف که شمار نیروهای آن به یک هنگ (غند) میرسید، پدید آمد. امانالله به او اعتماد نداشت. اما به خاطر پاسداری از تمامیت ارضی افغانستان، به او ارج میگذاشت که به همین خاطر، به او فرماندهی یک تیپ (غند) و ١٠٠٠ جریب زمین را در منطقه مرزی پنجده داد. هنگامی که پاییز سال ١٩٢٩ شورش شینواریها آغاز شد، پادشاه به عبدالرحیم فرمان داد تا با افراد و پول به کابل بیاید و سوق این نیروها را به سوی جلال آباد، برنامه ریزی نماید. فرمانده سپاهیان مزار، با آمدن به کابل، با یک دسته هزار نفری، در کمک به پادشاه شتاب نکرد و با گریز از پایتخت، به بچۀ سقأ پیوست[۵].
فرمانروای نو - بچه سقأ، عبدالرحیم را که در آن هنگام جنرال بود، به عنوان رییس کمیسیون اصلاحات (مقامی که از زمان امانالله حفظ شده بود و گاهی در اسناد یا به اشکال دیگر یادآوری میشود) در ولایت هرات گماشت. در عین حال، به او ماموریت داد تا در راه، کودتاهایی به سود او در مزارشریف و میمنه – مراکز اساسی ترکستان افغانی، راه اندازی نماید. کودتاهای او با موفقیت انجام شد. آن هم در حالی که آخرینش پیش از ورود وی رو داد: به تاریخ ٢٨ فبروری سال ١٩٢٩ او دیگر در کرسی فرمانده پادگان ولایت یا ترکستان افغانی، در مزارشریف نشسته بود. با او، میرزا قاسم خان - نماینده خاص رژیم نو کابل - تاجر و زمیندار سرشناس تاجیک تبار بومی، که به اتهام نیرنگ بازی و فروکاستی در رس رسانی، با بیمهری امانالله روبرو شده بود، به شهر وارد شد.
مقصد بعدی او پس از میمنه، نقطه آخرین مسیرش - هرات بود: به تاریخ ١٣ اپریل سال ١٩٢٩، او با گروه نسبتا کمی (بر پایه برخی از اطلاعات، ۵٠٠ سپاهی و نزدیک به ١٠٠٠ مهاجر ترکمنی و چندین دامدار بومی)[٦] از میمنه به راه افتاد.
در باره لشکرکشی عبدالرحیم، که دستههای او به سوی شهر بالامرغاب و قلعه نو (آخرین شهر به فاصله ٩٨ کیلومتری شمالی - خاوری هرات) آغاز به پیشروی کردند، در هرات آگاهی یافتند: شجاعالدوله - فرمانده نو، که از مدتها پیش با پیشوای مهاجمان آشنایی داشت، میخواست با او با پادرمیانی برادرش که در شهر هرات میزیست، به تفاهم برسد. مگر، م. غوث خان - فرمانده پادگان هرات، به اوضاع، به دیده دیگری مینگریست: او، پنهان از شجاع الدوله، فرمان داد تا عبدالرحیم خان را بازداشت نمود و سر به نیست کنند و خود با نیروی چشمگیری به "پیشواز" او شتافت. با این امید که فرمانروایی امانالله خان را در سراسر مسیر حریف تا کابل پهن نماید. در هنگام برخورد دو سپاه در منطقه بالامرغاب، گماشته بچۀ سقأ پیروز از میدان به در آمد: بخش بزرگی از سپاهیان چهارهزار نفری غوث خان در برابر ترفندهای ملاهای دستههای ترکستانی تاب نیاورده و به اردوگاه حریف پیوستند. و او خود با نیروهای بازمانده که شمار کل آنها به ١٠۴ نفر (از جمله ١٦ افسر، به شمول پسر و برادرزاده اش، که در شوروی درس خوانده بود(، میرسید، به تاریخ ٢۴ اپریل از مرز افغانستان - شوروی در بخش گروه مرزبانی مرو گذشتند،که در آن جا بازداشت و به کوشکا فرستاده شدند.[٧]
سپهدار بدشانس، میخواست بیدرنگ برای آرایش دستههای نو و ادامه نبرد با رحیم، به هرات برود. مگر، شجاعالدوله بازگشت غوث خان را نامطلوب میپنداشت که در این باره به طرف شوروی گوشزد کرد.
روشن بود که شجاعالدوله و غوث خان در یک فرصت بس نامناسب و ناگوار، آغاز به همچشمی و رویارویی نموده بودند: به گواهی اسناد دیپلماتیک شوروی وقت، شکست م. غوث خان، نه تنها به معنای شکست طرح او در خصوص سرکوب نیروهای عبدالرحیم خان، بل نیز ناکامی اندیشههای دارای ابعاد گستره تر در رستاخیز حاکمیت امانالله در شمال افغانستان و سپس در کابل، با نیروهای مشترک افغانی - شوروی بود. اندیشه چنین عملیاتی، در بهار سال ١٩٢٩ ریخته شده و سر از میانههای اپریل، با یورش دستههای افغانی-شوروی [(به سرکردگیغلامنبی خان چرخی و فرمانده پریماکف) – گ.] بر مزارشریف؛ آغاز گردیده بود.
در این میان، عبدالرحیم خان که نیروهای خود را افزایش داده بود، به هرات نزدیک میشد. پس از رفتن دستههای غوث خان، در شهر تقریبا سپاهیيی نمانده بود و وعدههای خانهای بومی و نمایندگان اقلیتهای تباری (هزارهها و جمشیدیها) مبنی بر به میدان آوردن هفت هزار جنگجو، نیز جامه عمل نپوشید. در این گیر و دار، شجاع الدوله– استاندار نظامی تصمیم گرفت به شگردی دست یازد و به فریب مردم و حریف بپردازد: او، به تاریخ ٢۵ اپریل جشن بزرگی "به مناسب افتادن کابل به دست امانالله و گریختن بچۀ سقأ"[٨] به راه انداخت!
شجاعالدوله که نیروی حقیقی برای پدافند شهر نداشت، تنها به همکاری روحانیون (که به آنها وعده داده بود به م. غوث خان اجازه بازگشت دو باره به هرات را نمیدهد)، امیدوار بود. هیاتی هم که با هدف گفتگوهای صلح متشکل از ٢٠ ملا، به تاریخ٢٧ اپریل به پیشواز عبدالرحیم خان فرستاده شده بود، همه به او پیوستند. شجاعالدوله که ناگزیر به تاریخ ۴ میدر زیارتگاه گازرگاه به بست نشسته بود، روز بعد توانست به کوشکا بگریزد - جایی که دیگر هم میهنان همرزمش به رهبری م. غوث خان در بازداشت به سر میبردند.
به گزارش سر قنسولگری شوروی در هرات، ورود رحیم خان به شهر، "به راستی راهپیمایی پیروزمندانهیی"[۹] بود، زیرا از سوی هراتیها نه تنها به عنوان رهایی از شر زورگوییهای ماموران امانالله و دیکتاتوری م. غوث خان، بل نیز به عنوان احیای ارزشهای ناب اسلامی بررسی میشد. جشن پیروزی، اندکی با کشتار شیعیان تیره شد– هنگام سرازیری نیروهای رحیم خان، تا بیست نفر کشته شدند. از جمله، حاجی مختار - تاجر سرشناس که همراه با دیگران به پیشواز عبدالرحیم خان شتافته بود. اما، حاکم نو (که در آغاز، خودش را به عنوان سرپرست کمیسیون اصلاحات معرفی کرده بود - همان گونه که چنین پستی را در آغاز، در کابل، برایش پیشنهاد نموده بودند) بیپرده ابراز میداشت که "هراتیها ترجیح میدهند از دین اسلام رو بگردانند تا این که زیر دستی شیعیان را بپذیرند"[۱٠]. هرچند هم، حاکم نو، نه جامعه شیعه بومی، بل همسایههای پارسی را در نظر داشت که از گذشتهها به هرات دلچسبی نشان میدادند.
عبدالرحیم خان که به گونه غیر منتظره در یک ولایت مهم استراتیژیک و از نگاه اقتصادی توسعه یافته به قدرت رسیده بود، موقف بس خویشتندارانهيی را به ویژه در امور داخلی پیش گرفت: وی از جمله، شناسایی رسمی رژیم بچۀ سقأ را نیم سال آزگار به تاخیر انداخت و آشکارا، در اجرای فرمانهای کابل از جمله در پرداخت مالیات و گماشتن کارمندان از مرکز، شتاب به خرج نمیداد.
جنرال عبدالرحیم خان(او رتبه نایب سالاری، یعنی معاون فرمانده کل داشت)، از همان روزهای نخست، آغاز به پناهبری به افکار عمومی کرد و ارگان نمایندگی– مجلس را که خود در هرات ایجاد نموده و رهبری میکرد، به عنوان نماد قدرت مردمی میپنداشت. مجلس هرات متشکل از ۴٨ نفر - بیشتر اشخاص دارای القاب روحانی، زمینداران و افسران بود[۱۱].
عضویت دو نماینده از باشندگان مرزی: هزارهها و جمشیدیها، رنگ و بوی دموکراتیک ویژهيی به او، میداد.[۱٢] والی، نهاد "دست ساخته" خود را، "مجلس اعیان" نام داد و بر آن بود که چنین ساختار قدرتی سراسری خواهد شد. او به نمایندگی از مردم، نامهيی عنوانی بچه سقأ فرستاد و خواستار آن گردید تا مجلس سراسری افغانی را در کابل فرا بخوانند. بنا به برخی از مدارک تایید نشده، او هم با آوندهای رحیم خان همنوایی نشان داد و وعده سپرد، تا بیدرنگ پس از پیروزی بر نادرخان، افغانستان را کشور جمهوری دارای مجلس ملی اعلام نماید.[۱٣]
جمهوری خواهی والی هرات، که استوارانه (راستش، به دلیل اوضاع عینی...)، یکی از ولایات کلیدی کشور را نزدیک به پنج سال آزگار (از بهار ١٩٢٩ تا میانههای ١٩٣٠) آن هم خلاف میل مرکز - رهبری کرد، موضوع ویژهيی است. دیپلماتهای شوروی–کارمندان قنسولگری هرات که آزمایشهای سیاسی - اجتماعی رحیم خان را از نزدیک و با دلچسبی نظاره میکردند، برآن بودندکه این آزمایشها تنها تمایلات "باآلایشانهیی" بودند مبنی بر "ایجاد ولایت جداگانه با حفظ حکومت مردم با سنت قرآن"[۱۴].
رحیم خان، خود، که به این گونه تجارب - هم تجربه شوروی و هم تجارب جهانی؛ دلچسبی نشان میداد، بارها اندیشه مبدل ساختن ولایت هرات به یک استان خودگردان یا حتا جمهوری را مطرح میکرد. چنین تمایلاتی، به ویژه در پاییز سال ١٩٢٩ در آستانه افتادن کابل به دست نادریه و تهدید سرکوب از سوی نیروهای پشتونی میانه رو - محافظه کار به رهبری نادرخان؛ نزد او تقویت شدند: عبدالرحیم خان در یک گفتگو با غلامجیلانی خان چرخی، ابراز داشــت که "با همه نیـرو برای اعلام جمهـوری مســتقل هـرات مبـارزه خواهد کرد" - که مـوجب شــگفتی وی گـردید.[۱۵]
[پروفیسور-گ.] حسن کاکر - [تاریخ نویس افغانی-گ.]، بر آن است که عبدالرحیم خان در هرات، شکل جمهوری حکومت طراز خلافتی (اسلامی) را برپا نموده بود که از ریشه از طرحهای سیاسی ارایه شده از سوی سکولاریستهایی چون اعضای "حزب نقابدار"، تفاوت داشت. از دیدگاه کاکر، این جمهوری گرایی مذهبی در واریانت هراتی آن، فاکت اداره این ولایت از سوی کمیته (مجلس) را، که بیشتر متشکل از سرشناسان مذهبی، کارمندان و دیگران بود، به نمایش میگذاشت[۱٦].
در این میان، نمیشود ایدههای جمهوری یا دست کم پارلمانی - مشروطه را پدیده مطلقا نوی هم برای هرات و هم برای افغانستان در کل؛ به شمار آورد: روی هم رفته، روشن است که در آغاز سده بیستم، در همین هرات، پیشاهنگان مشروطه خواهی، نه بدون تاثیر مبلغان پارسی، خواستار ایجاد مجلس نمایندگی که قدرت پادشاه را محدود میکرد، بودند. چنین ایدههایی به گونه سازمانیافته در جنبش مشروطیت،که از سوی رژیم در اواخر نخستین دهه سده بیستم سرکوب شده بود، بازتاب یافته بود.
این تمایلات و گرایشهای جمهوری خواهانه مرتبط با آن، درست در سالهای آشفتگیها و آشوبهای اواخر سالهای دهه ١٩٢٠ - اوایل سالهای دهه ١٩٣٠ که روزنامه برونمرزی «افغانستان»، بنیاد گذاری شده در تابستان ١٩٢٩ در لاهور از سوی م. احمدخان افغان، تریبون آن گردیده بود، دوباره جان گرفتند.[۱٧] درخود افغانستان، در همین دوره بحرانی برای کشور، همو، برخی از رهروان راه آرمانهای مترقی - لیبرالی و نیز مهرههایی مستقل هوادار خودگردانی / تجزیه طلبی و پاسداران ارزشهای مدرن و سنتی چون عبدالرحیم خان، در سپهر سیاسی درخشیدند. اما تجربه هراتی "جمهوری گرایی" در آن سیمایی که از سوی عبدالرحیم خان پرداز (پیاده) شد، در واقع، مدل سکولاری نبود. هر چند هم، چیزهای بسیار نوی را در پراتیک سرنوشت سیاسی و اجتماعی افغانستان به ارمغان آورد.
عبدالرحیم خان، با تلاش به تقویت و حتا گسترش پایههای اجتماعی قدرت خود، دست به انجام یک رشته اقدامات عامه پسند یازید. برای نمونه، اقلیتهای تباری باشندگان نوار مرزی ولایت هرات و همچنین دهقانان را برای دو سال، از پرداخت مالیات، معاف گردانید. هرچند، به زودی نه تنها تصمیم خود را تعدیل کرد، بل حتا فشار مالی را (با وضع عوارض جدیدی به نام «عین» برای تقویت حکومت) بیشتر هم ساخت.
برخی از گامهای حاکم نو هرات، که در بحثهای طولانی و مکرر با ا. پالیاکف - قنسول شوروی، مطرح میگردیدند، سزاوار ستایش بودند: مبارزه با رشوه خوری، گشایش دفتر شکایات، بازدید از نواحی و دیدار با باشندگان ولایت، با آن که این گامها هرگز گواه بر تمایلات شوروی گرایانه نبودند. برعکس، رحیم خان به خشم آمده از اقدامات مشترک شوروی - افغانی در ترکستان افغانی در تابستان سال ١٩٢٩ برای به راه انداختن جنگ مقدس (غزوات) در برابر شوروی آماده بود. او، در زمینه دستورهای بایسته را صادر و برای یورش بر دستههای مهاجران ترکمنی مستقر در استان هرات آمادگی میگرفت. مگر، بنا به یک رشته عوامل، یورش صورت نگرفت: عملیات شوروی - افغانی در مزار شریف برهم خورد و به ناکامی انجامید. رحیم خان، خود نیز به مرور زمان در خط شوروی و موقف نمایندگان مشخص شوروی پتنسیال همکاری برای پیشبرد بازیهای پیچیده سیاسی که او طی سالیان با کابل، پیش میبرد، را میدید.
داوری در باره دینامیک حقیقی داخلی مناسبات او نسبت به شوروی، دشوار است. اما، بیخی روشن است که پراگماتیزم بر آن سیاست خارجی چیرگی داشت که رحیم خان در چهارچوب اختیارات خود پیش گرفته بود. همراه با آن، پیچ و خمهای گذشته سیاسی حاکم هرات، هرگز بر آن که او دوستانه متمایل به همسایه شمالی باشد، کمک نکرد. این را میتوان دست کم از روی از خاطرات "آبدار" ل. نیکولین - کارمند پیشین قنسولگری شوروی در هرات بازیافت: "در چهل دختران در هژده کیلومتری کوشکا، عبدالرحیم خان - سرهنگ مرزی، آدم لاغر، خشک شده از بیماری ملاریا، زرد رنگ با سبیل چینی کار میکرد. میتوان گفت او تا حدی سلسله جنبان مساله جمشیدی، بود. وقتی که ما با او در نیزارها دیدار کردیم و در هنگام احوال پرسی، دست استخوانی و خشک سرهنگ مرزی را فشردیم و با خوشرویی جویای صحت مندی یک دیگر شدیم، در دل مرگ ناگهانی و زودهنگام یک دیگر را آرزو میکردیم. این دست بزرگ استخوانی، تا آرنج در خون مرزبانان،کارگران راه آهن ما و ترکمنهای جمشیدی شوروی آلوده بود و این تنها یک گپ کنایه آمیز نیست... ما بیخی دقیق میدانستیم،که او سهمیه خودش را در هر "شکار" (رهزنی) باسماچیها، داشت"[۱٨].
وضعیت جغرافیایی و سیاسی حاشیهيی هرات در جنگ سالهای دهههای ١٩٢٠-١٩٣٠، بند بازیهای ماهرانه رحیم خان با علایق اجتماعی و تمایلات باشندگان بومی، به او اجازه دادند نه تنها ساختار کارای پایداری را ایجاد کند، بل نیز سایه نفوذ خود را بیرون از مرزهای ولایت پهن سازد. آدمهای وفادار به رحیم خان، کرسیهای رهبری را در نواحی سبزوار (اسفزار یا شیندند کنونی - گ.)، فراه (در این جاها نیز مجلسهای منطقهيی به وجود آمده بود) و میمنه گرفتند. جنرال حتا تلاش ورزید تا قندهار برسد. مگر با ژرفایابی بحران رژیم بچۀ سقأ، که در ظاهر ولایت هرات هم زیر چنبرآن بود، موقف رحیم خان نیز کمی سست گردید.
رحیم خان بر آن بود که در رویارویی میان «سقاویها» و نادریه، باید بیچون و چرا در کنار بچه سقأ ایستاد، زیرا میپنداشت که نادر "مشی ضد استقلال افغانستان را پیش میبرد و آله دست ساده انگلیسیها است". او، حتا خواهش مستقیم نادر را مبنی بر حمایت از وی، با سپردن وعده واگذاری حکومت هرات برای او، رد کرد. مگر مجلس به ریاست عبیدالله جان از موقف والی پشتیبانی نکرد و وقت گذرانی و فرصتطلبی را پیش گرفت. آنچه مربوط میگردد به تمایلات باشندگان استان هرات، آنها با بیزاری از امانالله، هرگز از حکومت بچۀ سقأ - که او را فرمانروای موقت میپنداشتند، نیز خشنود نبودند.
پادشاه گردشی در کابل، در میانههای اکتبر سال ١٩٢٩ برای "جمهوری هرات" و خود رحیم خان آزمون جدیيی شد: سلسله نو،که خاندان اشرافی پشتونی مصاحبان در سیمای شخص نادرخان و برادران او، روی کار آمده بود،آن خودمختاریيی را که لیدر هراتی تمثیل میکرد، آن هم در توامیت با رژیم "سقاوی" بر نمیتابید. نخست وزیر-هاشم خان، بیدرنگ، حتا بدون آگاهی پادشاه و حکومت، برای تبدیلی رحیم خان با گماشتن گورنر جنرال و فرمانده پادگان «خود» از فراه به جای او، تلاش کرد. اما شهریار هرات به پدرود گفتن با قدرت خود شتاب نداشت: هیات مجلس که در آغاز نوامبر وارد کابل شده بود، سرسختانه مایل به دفاع هم از ساختار نو قدرت در ولایت و هم ترکیب کادری اداره محلی بود. یکی از آگاهان شوروی در زمینه گزارش داد: "هیات [هراتی] همه باهم به یک زبان میگویند که "دیگر سخن بر سر اشخاص نیست - امانالله خان، حبیبالله خان، نادر خان و... دیگر، در دولت، کارها را مردم (ملت) حل و فصل میکنند". آنها به کابل با دید سرفرازانه، با استقلال فکری معینی که دارند، مینگرند. خیلیها میبالندکه ولایت هرات - غربیترین ولایت است که توانسته است خود را از جنگ داخلی کنار بکشد و صلح و آرامش و نظم داخلی را حفظ کند"[۱۹].
...و کابل ناگزیر به عقبنشینی بود: فرمان نادر خان در باره گماشتن عبدالرحیم خان به عنوان فرمانده ارتش و والی موقت ولایت، به هرات رسید. مگر جنرال این جا هم به خط خود وفادار ماند: او تنها این تقرر را با گرفتن تایید جامعه هرات، پذیرفت. شناختن رسمی "نادریه"؛ بر او خیلیها گرانتر از این تمام شد. او، در آغاز، تلگرام طفرهآمیزی در باره فرمانبرداری خود از "کسانی که در حال حاضر بر کابل فرمان میرانند"، گسیل داشت و تنها با پافشاری قنسول شوروی موقف مشخص تری گرفت. رحیم خان، دلیل تاخیر و حتا بیمیلی در شناختن رژیم نادر را انگلیسی گرایی (انگلوفیلی) و واپسگرایی پادشاه نو و نزدیکان او، میخواند. او خاطرنشان ساخت که "...آدمهایی چونهاشم خان و شاه ولی خان (برادران نادر، که کرسیهای کلیدی در دولت را گرفته اند - و. بویکو) نمیگذارند که در افغانستان مجلس وجود داشته باشد، چه رسد به دیگر دستگاههای نظام جمهوری (برجستهسازی از و. بویکو).[٢٠]
به گواهی اسناد، "عامل شوروی" نقش بس چشمگیری در تعیین مشی سیاسی عبدالرحیم خان و "جمهوری هرات" تحت رهبری او بازی میکرد: "علت این کار آن بود که همانا پرسنل قنسولگری شوروی در هرات، در سراسر دوره جنگ میهنی در افغانستان، ارتباط هرات با کابل را تامین میکرد. استاندار، خود اعتراف میکرد که "مقام خود در هرات را، تنها مدیون و مرهون ما (دیپلماتهای شوروی - و.ب.) میداند". روشن است، این گفتهها تا اندازهيی اغراق آمیز و بزرگ نمایی بود. چون، ویژگی اوضاع در ولایت و وضع خود حاکم آن را چند فاکتور، از جمله جغرافیا و نیز وضعیت اجتماعی - اقتصادی این سرزمین گسترده مرزی تعیین میکرد. هرات، با واقع بودن در غرب اقصای کشور، تقریبا تاثیر ویرانگر جنگ میهنی را تحمل نکرده بود و بخش بزرگی از باشندگان آن، در گام نخست دهقانان، نیز با آگاهی از همه بیهودگیهای نا به هنجاریها، از جنگ کنار مانده بودند. زمینداران بومی توانسته بودندکشتزارها را نگهدارند و نه تنها نیازهای خودشان را از خواربار بر آورده سازند، بل نیز باشندگان مناطق دامدار نزدیک را همانند گذشته، تامین نمایند. در فصل برداشت حاصلات سال ١٩٢٩ در هرات، غله خوبی گرفته شده و در آمد خیلی خوبی از ناحیه گمرکات و مالیات به دست آمد."
عبدالرحیم خان، خودش را روی هم رفته، به عنوان یک حاکم صرفه جو نشان داد. هر چه بود، صرفه جو تر از سلف خود – شجاعالدوله امانی که پولها را به چپ و راست باد میکرد و بیشتر از همه والیان دیگر هرات، مواجب جنیدخان[٢۱] - قورباشی سرشناس مهاجر ترکمن را میپرداخت. طرفه این که شجاعالدوله با تلاش برای بهره گیری از جنیدخان به عنوان وزنه متقابل در برابر رحیم خان، هنگام یورش وی بر هرات، دست به این کار یازید. مگر، سنجش او درست از کار نبرآمد: بخشی از ترکمنها خود را از درگیریها کنار کشیدند و بخش دیگر، برعکس به رحیم خان پیوستند. مگر، با آمدن رحیم خان، وضعیت ترکمنهای مهاجر، حتا بدتر گردید. بسیاری از آنها به تجارت کوچک، فروختن چای و چیدن هیزم و مانند آن پرداختند. ترکمنها عملا، نمیتوانستند به کشاورزی بپردازند، اما برای پیشوایان آنها زمینهایی داده شده بود(برای نمونه برای جنید خان ۵٨ هکتار زمین داده شده بود)،که آنها را اجاره دادند. دشواریهای مالی، در میان ترکمنها دعواهایی را بروز داد تا جایی که مخالفان جنید خان حتا بازگشت به شوروی را منتفی نمیدانستند.[٢٢]
حنگ میهنی و برهم خوردن روابط اقتصادی سنتی، عملا سمتگیری بازرگانان هراتی را تغییر داد: بخش بانفوذتر آن در همان آغاز آشوب، به شوروی و بخش دیگر آن به مشهد (ایران) رفت. بسته شدن مسیرهای تجاری به قندهار و سپس به هند، هرات را با کمبود کالا رو به رو کرد. امکانی که موسسات بازرگانی شوروی بهره گیری از آن را فروگذار نکردند: برای نخستین بار در بازار هرات انواع گوناگون و رنگارنگ کالاهای صادراتی درجه دو (دخانیات، شیرینی باب و...)، پدیدار شدند و مانوفاکتور شوروی "تقریبا بیخی کالاهای همانند هندی را از میدان بدر کرد"[٢٣]. دلیل این گونه دگردیسی (استحاله)، تا جایی رفتار خشن همسایه غربی– پارس بود. باری، پارسیها در سراسر امتداد مرز افغانستان و پارس، قرنطین یک هفتهيی برقرار کردند که منجر به برهم خوردن تجارت افغانستان با مشهد و سپس اروپا گردید.
با پدیدآیی نخستین نشانههای تثبیت وضع در هرات، اتحادیههای تجاری بازرگانان که پسانها شرکتها (تجارت خانهها) نامیده شدند، به میان آمدند. نقش پیشروی را در روند تجمع سرمایه بازرگانان و خودسازمانگری بورژوازی تجاری در منطقه، شرکت حکیمف (عبدالمجید زابلی - تاجر و اقتصاد دان سرشناس که چندی پیش در امریکا درگذشت؛ سالها در مسکو با این نام میزیست و در شوروی به همین نام شهرت داشت-گ.) - اسقف اعظم اقتصاد افغانی و یکی از پیشاهنگان مناسبات بازرگانی شوروی - افغانی؛ بازی نمود. این شرکت توانست بر پشم، چرم خام و کالاهای وارداتی، قیمتهای انحصاری گذاشته و بازرگانی مرزی را دست خود بگیرد.
بایسته است یادآور شویم که تحکیم مواضع اقتصادی شوروی در استان هرات، که در دوره جنگ میهنی در افغانستان روی داد، گرایش پایداری نیافت. به سال ١٩٣٠ حکومت هرات یک رشته اقدامات تحدید کننده را روی دست گرفت که منجر به محدود شدن پویاییهای سازمانهای بازرگارنی شوروی، گردید. در نتیجه، گردش کالا میان تاجران هراتی و شریکان شمالی آنها کاهش چشمگیر یافت و قیمت کالاهای شوروی ۵٠-١٠٠ درصد بالا رفت که این کار، روشن است زمینه را برای ورود کالاهای انگلیسی - هندی فراهم گردانید. بر پایه برخی از اطلاعات، حتا دستور نابود ساختن انبارها و کارگاههای شبکه تجاری شوروی، داده شده بود[٢۴]. در همه این اقدامات، دست داشتن خود والی احساس میشد: وی با ماندگار شدن در کرسی ولایت، در واقع، موقف شوروی ستیزی پیش گرفته بود (در عمل، به چنین موقفی بازگشت). تدوین آیین نامه تجاری بازرگانان بومی، [به گمان بسیار از سوی شورای هرات - گ.] به خود رحیم خان، واگذار شده بود که مصوبه منع تحویل مواد خام به موسسه شوروی "وستوک تورگ" (بازرگانی خاور)، با شرایط پیشنهادی آن موسسه، با مشارکت مستقیم او مطرح گردیده بود.
کشیدن شاسه (جاده موتر رو) از هرات تا مرز پارس؛ وزنه متقابلی در برابر گسترهجویی اقتصادی از شمال، ارزیابی میگردید. آن هم در حالی که در محافل تجاری - بازرگانی بومی (به ویژه در شرکت "اصلاح"، که به گروه حکیمف (زابلی) تعلق داشت)، دست کار چاق کنان هوادار پارس - تاجران مشهدی، دیده میشد. این بازی پیچیده در عرصه اقتصاد و سیاست، از سوی انگلیسیها با گرمجوشی تشویق میشد. اما، هرگاه در کل، اقدامات عبدالرحیم خان را در قبال پارس ارزیابی کنیم، در آن به دشوار میتوان بار حسن نیت را یافت. چه رسد به اتحاد. پارسیها با او رفتار همانندی داشتند. تهران، حتا از نادرخان برکناری عبدالرحیم خان را از کرسی ولایت هرات درخواست کرد. مگر، این کار، نتیجهيی در پی نداشت[٢۵] - چون نادر، خود نمیدانست چگونه این کار را انجام دهد.
به رسمیت شناختن رژیم نادرخان("نادریه") از سوی عبدالرحیم خان، به معنای آن نبود که حاکم هرات با اندیشههای جاه طلبانه و دیگر مقاصد بیشتر نهانی خود، پدرود گفته باشد. عبدالرحیم خان، با اطمینان بخشیدن به نادر از فرمانبرداری بیچون و چرای خود از او، همزمان مجلس هرات را مجاب کرد که تنها آن قوانینی را که از سوی مردم تصویب شوند، پیاده خواهد ساخت. در نتیجه، چنان برآمد،که مصوبههای حکومت در باره مکاتب، خدمت نظامی و دیگر مصوبات مربوط به افزایش مالیات نو، در هرات نادیده گرفته شد.
در این حال، عبدالرحیم خان، ماهرانه با احساسات افغانی [(پشتونی) - گ.] ستیزی اقلیتهای تباری بومی، به ویژه چهار ایماکها یا چهار ایماقها (فیروزکوهیها، جمشیدیها، تایمنیها و...) و دیگران که در واحه پنجده بود و باش داشتند، بازی میکرد. ناخشنودی آنها، زمینه را برای تبارز اندیشه ایجاد دولت مستقل افغانستان شمالی فراهم نموده بود. عبدالرحیم عملا در این راستا، در مقیاس منطقهيی عمل میکرد. او، برای مثال، جمشیدیها و هزارههایی را که در سرزمین شوروی بود و باش داشتند، تشویق به بازگشت میکرد و به منظور تقویت تمایلات مبنی بر بازگشت، در میان آنها آوازههایی در باره پس دادن زمینهایی که در گذشته متعلق به آنها بود و معافیت از پرداخت مالیات تا مدت چهار سال، پخش شده بود. چنین آوازههایی تا جایی با آمدن گروه بزرگی از بلوچها به هرات به رهبری کریم خان که به آنان، بیدرنگ زمینهایی در منطقه اسلام - قلعه داده شد و کمکهای مالیيی نیز ارزانی شد، تایید میگردید. برای کمک به آدمهای کریم خان، در هرات جمعآوری ده فونت گندم از کشتزارها سازماندهی شده بود.[٢٦]
شایان یادآوری است که آمدن کریم خان بلوچ به افغانستان، آگاهانه از سوی عبدالرحیم خان بر انگیخته شده بود. با آن که اداره کل سیاسی شوروی در این اقدام، علل عینیيی (بیزمینی، کمبود دامهای باربر و تجهیزات فنی، نبود کدامین خدمات پزشکی، در منطقه بود و باش پیشین بلوچها) را میدید. عبدالرحیم خان، با آماده ساختن عملیات برای بازگردانیدن بلوچها، مقاصد معینی را نه تنها در بازی خود با رقیبان/ شریکان شوروی خود، بل نیز با پارسها در سر میپرورانید. با پر(ورق، کارت) بلوچی میشد برای بیثبات سازی اوضاع در سرزمین پارس،که باشندگان فزونشمار بلوچ داشت، بازی کرد. راهپیمایی افغانی کریم خان با صد تن از حواریونش و پنجاه پاسدار مسلح، به بهای دادن قربانیان بسیاری انجام شد. نیروهای اکتشاف هوایی شوروی توانستند خط سیر وی را تثبیت کنند و گریزیان را زیر آتش بگیرند: در نتیجه، نود نفر کشته شدند. بلوچها، خود شماری از زنان و بچهها را کشتند. مقارن با اواخر نوامبر، یعنی پس از یک ماه و نیم، بعد از آغاز عملیات،کریم خان به هرات رسید و در آن جا از حکومت شوروی خواست تا دارایی و خانواده او را در ازای سپردن وعده دست کشیدن از مبارزه در برابر شوروری، برایش باز گردانند.[٢٧]
گذشته از اینها، والی هرات، در عرصه سیاست داخلی، در پشت پرده، بازی حساس و خیلی پیچیدهيی را پیش میبرد. آن هم، به گونهيی که نماینده تام الاختیار کمیساریای خلق در امور خارجه در ازبکستان، نتیجه گیری کرده بود: "عبدالرحیم خان که در ظاهر خیلی احتیاط کار مینماید،... شاید بازی کردن را دوست داشته باشد. او، به هیچ رو، از ماجراجویی روگردان نشده است. باید دانست که به محض که فرصت مناسب دست بدهد، به محض که وضع کابل دشوارتر شود، یا به محض که مزار یا ولایت جنوبی با کابل مخالفت کند، رحیم خان میتواند آشکارا در برابر نادر شاه بیستد.[٢٨] برای این هدف، افراد عبدالرحیم خان، تا توانسته اند جنگ افزار و مهمات انبار کرده اند. این جنگ افزارهای ساخت آلمان به گمان بسیار با قیمتهای بازار سیاه قاچاقی خریده شده و از راه پارس به هرات آورده شده است. هرچند هم عبدالرحیم خان و نزدیکان وی برای به دست آوردن تفنگهای شوروی که کیفیت آنها آشکارا در جریان عملیات ١٩٢٩ مزار نمایان شده بود، کوشش بسیارکرده بودند".
در این میان، ماموریت فرونشانیدن تنش میان کابل و هرات، بهغلامجیلانی خان (نماینده خانواده چرخی – ستون اصلی رزمنده "امانیزم" در دوره جنگهای سرنوشت ساز سال ١٩٢٩) که در آن روزها با انجام ماموریتهای ناگوار از سوی مرکز مورد بخشایش قرار گرفته بود، سپرده شده بود. جیلانی خان، تابستان سال ١٩٣٠ به هرات آمد و دو ماه آزگار را در آن شهر سپری کرد. او، در این مدت، توانست عبدالرحیم خان را وادار به تعویض تقریبا همه رهبران اداره ولایت نماید: خواجه عظیم - رییس پلیس (او نخستین کس از رجال هراتی بود که رحیم خان را دعوت کرد و قلعه نو را در بهار سال ١٩٢٩ به او سپرد)، مستوفی بومی - دوست وفادار ش که بنا به صداقت خود به این کرسی گماشته شده بود و سر انجام، عبدالکریم خان - نماینده تام الاختیار وزارت خارجه - دست راست والی که در نوبت ایستاده بود.
مهمان، همچنین کوشید به عبدالرحیم خان لزوم کناره گیری از کرسی فرماندهی ارتش و گماشتن فرستاده نو کابل به این پست را گوشزد نماید. مگر، والی که از نردبان مدارج نظامی بالا رفته بود، به خوبی به اهمیت نیروی رزمی پی میبرد و برای جدا شدن از آن، شتاب نمیکرد. پادگان هرات نیروی چشمگیری تا ١٠ هنگ (غند) ارتشی، بدون احتساب پلیس داشت. مگر، رحیم خان، پس از چندی، ناگزیر گردید بیش از نیمی از این ارتش را برکنار نماید.
جمهوری گرایی عبدالرحیم خان - ویژگی اساسی ایدیولوژی سیاسی او بود تا باورهای اجتماعی اش. بیشتر سلاح تاکتیکی ویژهيی بود با اهداف خاص: او، این گونه میکوشید بر نوگرایی رفتارهای خود تاکید نماید و شاید هم برخی از ضعفهای ریشهيی خود (خاستگاه و اصل و نسب اجتماعی خیلی پایین پشتون صافی تاجیکی شده از پروان، پیوند با "سقویه" و...) را جبران نماید.
در حقیقت، از اندیشههای جمهوریخواهی والی هرات، شمار زیادی چیزی نمیدانستند: دیپلماتها و استخبارات شوروی، شماری هم از محیط نخبگان کابلی که در روند سال ١٩٢٩ – اوایل سال ١٩٣٠ چندین بار جا به جا شده بودند و شماری از معتمدترین هراتیها. اما همه مهرههای نام برده شده و نام برده ناشده، دیدگاههای خودشان و در ضمن تصور روشنی از وجهه سیاسی عبدالرحیم خان و «مدل» نیمه خودگردان زندگانی اجتماعی در بعد منطقهيی که از سوی او در هرات ایجاد شده بود، داشتند. در اوایل سال ١٩٣٠، آیینهای دموکراتیک نمایی که به گونه متناوب (مانندانتخاب برای لویه جرگه) به راه میافتادند و تمایلات مترقی حتا تا جایی قانونی شده در سیمای گروه ژورنالیست - سرور جویا، به عنوان عناصر این «مدل»، ارزیابی میشدند. در قطب مقابل آن، دستگاه دادگاه شرعی که یکی از خشنترین دستگاهها در افغانستان (با اعدامهای گروهی در ملای عام - با به دار زدنها، بریدن سر، دست و پاها، انداختن از برجها،کوبیدن گوشها با میخ و...) بود و گروه محافطه کار - رمانتیک خلیلالله خلیلی - خواهر زاده عبدالرحیم خان و شخصیت ادبی آینده کشور در تراز ملی، قرار داشت.
به ابتکار عبدالرحیم خان، در هرات مدرسه بزرگی ایجاد شد،که قاضی محمد صدیق، مولوی ضیاءالدین (از فارغان دیوبند)، نعمتالله سلجوقی و دیگر شخصیتهای مذهبی محافظه کار، جاهای پیشتازی را در آن گرفتند[٢۹]. نهاد دیگر دموکراسی هرات دوران آشفتگی و آشوب سال ١٩٢٩ (اغتشاش) - مجلس، بیدرنگ پس از استقرار رژیم "نادریه" به خودی خود فروپاشید و ازهم گسیخت. کادر اساسی آن – روحانیون آرزومند همکاری با نادر نبودند، با آن که در آغاز، همراه با والی به هواداری از وارد ساختن شکل نمایندگی اجتماعی (مجلس اعیان) در تراز سراسر کشور برخاسته بودند.
انتخابات هیاتها برای اشتراک در لویه جرگه سراسری سال١٩٣٠ زیر کنترل سخت عبدالرحیم گرفته شده بود. حکومت خود، بیتوجه به مشارکت لایههای گسترده باشندگان، نامزدهای نمایندگان را میگماشت. در نتیجه، کسان زیر به عنوان نمایندگان شهر برگزیده شدند:
- ١- عبدالکریم خان که در گذشته از او نام برده بودیم،
٢- خواجه سید عظیم – نماینده دفتر محلی شرکت «اصلاح»، سخنور آشتی پذیر، که تجربه نمایندگی در یکی از جرگههای زمان امانالله را داشت،
٣- میر گازرگاه - روحانیيی که با شکیبایی و بردباری در دینداری بنام بود و از سواد نسبی برخوردار و به خویشتنداری در تصمیم گیری متمایز (در تابستان سال ١٩٢٩ همانا او ملاها را از اشتراک در غزوات ضد شوروی، بر حذر داشته بود)
برگزاری انتخابات در مساجد، در جمع نمازگزاران، میبایستی وزنین بودن و آزاد بودن آن را نمایش میداد. مگر پس از چند روز، بخشی از نمایندگان، برای کناره گیری از کرسیهای خود شتاب کردند که این کار حکومت را ناگزیر گردانید انتخابات را دو باره برگزار نمابد. این بار، نمایندگان بیشتر آدمهای کم تجربه از کار برآمدند. با آن که گزینش شیخ محمدامین[٣٠] - بزرگ شیعیان هرات، "حادثه" ویژهيی شمرده میشد.
عنصر مهم (با آن که از دیدگاه سیاسی کمتر موثر)، زندگی اجتماعی هرات در سالهای دهه ١٩٢٠ و در اوایل سالهای دهه ١٩٣٠، گروه ترقیخواهان گرد آمده پیرامون هفتهنامه "اتفاق اسلام" و سردبیر آن - روزنامه گار، سرور جویا، به شمار میرفت. هفتهنامه در سال ١٩٢٠-١٩٢١ تاسیس شده و تا سال ١٩٢٨ با شیوه سنگی به چاپ میرسید. به گونهيی که ل. نیکولین - یکی از نخستین دیپلماتهای شوروی در افغانستان، رایزن قنسولگری در آغاز سالهای دهه ١٩٢٠ در هرات، به خاطر میآورد: "هفتهنامه در کاغذ لفاف قهوهيی چاپ میشد و ویراستار روشن بین آن که یک ملا بود، با دست خود، به شیوه لیتوگرافی، تقویم مدنی هرات را تالیف کرد. در بخش اخبار خارجی، خواننده میتوانست در باره آن بخواند که در نیویورک خانهها چهل طبقه دارند."[٣۱] شجاعالدوله - والی امانی (در اواخر مارچ - اوایل می ١٩٢٩)، نام هفتهنامه را به "فریاد" عوض کرد، مگر، عبدالرحیـم خان که شــجاعالدولـه را از هـرات در بهـار ١٩٢٩ رانـد، نـام پیشــین "اتفـاق اســلام" را بـاز گـردانند.[٣٢]
نویسنده بیشترین اطلاعات تحلیلی هفته نامه، سرور جویا - سردبیر آن و پوششگران اصلی اطلاعات دارای بار بينالمللی آن (گاهی هم نویسندگان آنها) - کارمندان قنسولگری شوروی و به پیمانه کمتر کارمندان قنسولگری پارس، بودند. کار سناسور را عبدالکریم - نماینده تام الاختیار وزارت امور خارجه افغانستان در هرات، انجام میداد. او صاحب چاپخانهيی بود که هفتهنامه در آن چاپ میشد. تیراژ این نشریه هفتگی (جریده) ١۵٠٠ نسخه بود، که به مناطق دیگر - به قندهار و کابل نیز گسیل میگردید.
جهتگیری و گرایش سیاسی "اتفاق اسلام" به پیمانه بزرگی با دیدگاههای سر دبیر آن تعیین میگردید. در پیرامون او و انجمن سازماندهی شده از سوی او به نام "انجمن ادبیات" [(انجمن ادبی) - گ.]، روشنفکران دمکرات و نمایندگان دیگر لایههای میانی گرد آمده بودند. سرور جویا، خود، برگهای جریدهيی را که خودش به تنهایی با دستانش به راه انداخته و رهبری میکرد، برای طرح مسایل مبرم و حاد منطقه و کشور در کل: در باره آزادی مطبوعات، وضع رسانهها، موازین اخلاق اجتماعی و دیگر مسایل به کار میگرفت. او با نگرانی برای رشد علم و فرهنگ، بیباکانه بر نارساییها و نا به هنجاریها و کاستیهای جامعه و بالاییان مانند رشوه خواری، تنبلی و... میتاخت و آن را زیر تازیانه نکوهش و سرزنش میگرفت.
جای ویژهيی را در کار روزنامه نگاری و پویاییهای اجتماعی جویا و دیگر ترقیخواهان هراتی، مسایل گذشته نزدیک داشت. خیزش سقاویها از سوی او به عنوان شورشی که منجر به هرج و مرج و بینظمی گردید، ارزیابی میگردید که از دیدگاه جویا، با سرشت «انقلاب» چونان روند "دگرگون ساختن شالوده وضع قدیم و پدید آوردن اشکال اجتماعی و باوری نو ملت"، تضاد داشت.
آوازه اتفاق اسلام، به یاری طرح نسبتا بیباکانه و همه جانبه مسایل، بسیار زود از چهارچوبهای ولایت بیرون شد و هفتهنامه در پایتخت انگشت نشان و زبانزد همگان گردید. بر پایه برخی از گزارشها، نادر شاه با گسیل نامه خاصی عنوانی عبدالرحیم خان، مشی هفتهنامه را ستود و حتا آن را الگویی برای دیگر رسانهها، عمدتا رسانههای رسمی خواند. علت شکیبایی و بردباری پادشاه، در قبال ترقیخواهان ولایتی، آن بود که به رغم "پویاییهای خود"، آنها، تنها اپوزیسیون "پایایی" برای رژیم بودند.
والی هرات نیز، چندان آشکارا بر هفتهنامه خرده نمیگرفت. چون پیکانها و خدنگهای هنگامه انتقادی ترقیخواهان هرات، نه خود وی، بل نمایندگان روحانیت و شماری از ادارههای مرکزی را آماج گرفته بود. علت خویشتنداری نمایشی عبدالرحیم خان، شاید، نکته بیشتر باریکتری - همانا حمایت شوروی از هفتهنامه بوده باشد. این حمایت، بس ماهوی بود: سرور جویا از تاشکنت مواد انشاراتی میآورد. او، در باکو حروف چاپی سفارش داده بود (هراتیها از پذیرفتن پیشنهاد مشابه قنسولگری پارس خود داری کردند). اتفاق اسلام به گونه منظم از سرچشمه مواد به چاپ رسیده در روزنامههای تاجیکستان و ادبیات سیاسی به زبانهای خاوری «سیراب» میشد. این گونه همکاریها، به دقت پنهان نگه داشته میشد. با آن که رد پای آن در مضمون و مشی عمدهترین و شاید هم تنها نشریه اپوزیسیون قانونی عهد "نادریه"، دیده میشد.
موجودیت یک رشته عوامل بينالمللی و داخلی افغانی (از جمله خود هرات) و همچنین صفات کمیاب نیرنگ بازی سیاسی، به عبدالرحیم خان اجازه دادند تا برای چندی نه تنها موقف خود را در شمال باختری افغانستان حفظ کند، بل نیز حتا چونان سیاستمداری در تراز ملی، تحکیم بخشد. مگر بلندپروازانهترین آرمانهای او، هرچه بود، تحقق نیافتند. در سال ١٩٣۵ سر انجام، فرمان تبدیلی او به پایتخت صادر شد. به گونهيی که در مدارک سرقنسولگری شوروی در هرات یاد آوری شده است: "کابل، با برداشتن رحیم خان، با یک تیر دو نشان زد و همانا: تحقق خواست دیرین خود مبنی بر پس زدن او از هرات و سپس گرفتن ژست در برابر پارسها در روشنی درگیریهای مرزی، به ویژه مناقشه اخیر در زور آباد که با این کار، روشن است میخواهند فشارها و ادعاهای پارسها را سست و کمرنگ بسازند"[٣٣].
برای آن که جلو ایستادگی ممکنه هواداران حاکم هرات را بگیرند، به آن ولا دو هنگ گسیل گردید - یکی از پایتخت و دیگری از قندهار. در برنامه بود تا بخشی از ارتش هرات را (که اصولا متشکل از کوهدامنیها و کوهستانیها بود) لغو و افراد ناباب آن را بازداشت نمایند.[٣۴]
عبدالرحیم خان، در اوضاع پدید آمده، ناگزیر گردید با نادریه کنار آید و به تدریج با ساختار نو همگرایی یابد. این در حالی بود که در کابل به او تنها نقش درجه دومی در کرسی وزیر امور اجتماعی و در بهترین مورد - معاون صدر اعظم، قایل شده بودند. نشستن به کرسی معاونت حکومت، [که به او داده شد - گ.] بیشتر به تنبیه همانند بود تا به پاداش: او ناگزیر بود از بام تا شام در دفتر خود بنشیند و حتا برای سفرهای شخصی برای بازدید از سرزمین آبایی خود از استخبارات اجازه بگیرد. مقارن با سالهای دهه ١٩۴٠ او در عمل، از آخرین پلههای نردبان مدارج رسمی خود بالا رفته بود.[٣۵] مدارهای خودگردانی هرات و جمهوری خواهی او از این هم پیشتر - مقارن با میانههای سالهای دهه ١٩٣٠ از هم گسیخته و "آب"شده بودند.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين سری مقالهها زير عنوان رازهای سر به مهر تاریخ"، نوشته گروهی از دانشمندان روسی: پروفسور دکتر ولادیمیر بویکو، پروفسور دکتر الکساندر کنیازف، پروفسور دکتر تیخانف، پروفسور دکتر عبدالله یف، پروفسور دکتر پانین که پيش از اين، به کوشش، گزينش و گزارش آقای عزیز آریانفر، در وبسايت خاوران منتشر شده است، باتوافق جناب آقای پروفسور رسول رهين و اجازه جناب آقای عزيز آريانفر در دانشنامه آريانا نيز دوباره منتشر میشود.
[↑] پینوشتها
[۱]- هرات، یکی از شهرهای بزرگ افغانستان، مرکز ولایت هرات در شمال - باختری کشور، در وادی هریرود است. این استان، به دلیل شرایط جغرافی، به گونه طبیعی از دیگر مناطق کشور با رشته کوههای هندوکش، سفید کوه و سیاهکوه، جدا شده است.در درازای سدهها، مرزهای سیاسی – اداری این استان بارها دگرگون گردیده است. اما شهر هرات، پیوسته پایتخت (دارالسطنه) مانده است. این شهر، یکی از مراکز بزرگ ایران صفوی و پسانها امپراتوری درانی بود. فرمانروایان بزرگ آسیای میانه و آسیای باختری، سه سده آزگار بر سر هرات و گنجینههای طبیعی آن، در نبرد بودند.
بانو ن. ن. تومانوویچ - پژوهشگر سرشناس تاریخ هرات مینویسد: "پویاییهای چشمگیر اجتماعی هراتیهایی با خاستگاههای اجتماعی گوناگون، از جمله کارهای آنها در شورای شهری که در لحظات حساس تاریخی برگزار میشد، بار نخست نبود که سرنوشت هرات را تعیین میکرد. در شورا، نمایندگان لایههای گوناگون باشندگان شامل بودند". نگاه شود به: تومانوویچ، ن. ن.، هرات در سدههای شانزدهم - هژدهم، مسکو، ١٩٨٩، ص ٢۴٣.پژوهشگران و مسافران، همچنین از نظم و سختگیری در موازین اخلاقی در هرات سخنها گفتهاند. در باره نقش مهم هرات در سدههای میانه و عصر نو، تنها تراز ارتباط تجاری و دیگر روابط مردم آن و نیز مقام والای گردانندگان آن گواهی میدهد: این مقام، بیشتر به شهزادگان درانی، اغلب وارثین تاج و تخت داده میشد. اما، قدرت حقیقی در دست بیگلربیگیها (از نگاه وظیفه – استانداران نظامی) و گاهی هم در دست رهبران عشایر قزلباش بود.اهمیت هرات پس از افتادن قندهار به دست صفویها (لشکرکشی شاه عباس دوم در سال١٦۴٧) بالا رفت. اما، وضع داخلی در این استان،که میدانگاه کشاکشهایی درونی میان افغانهای سنی و صفویهای شیعه - باشندگان از دیدگاه تباری رنگارنگ وادی هریرود بود؛ روشن است نیز با دسیسههای نیروهای خارجی، رقم میخورد. در نخستین دهههای سده هژدهم، ولایت هرات صحنه مبارزه صفویه با عشایر عبدالی افغانی و نیز خود عشایر افغانی – عبدالی - غلزایی شد. درگیریهای میان قبیله یی، این عشایر را از درون جدا میکرد که این کار زمینه سرکوب عبدالیها را از سوی نیروهای نادر - سپهسالار جوان صفویه از عشایر قزلباش افشار فراهم کرد.به هر رو، به زودی، هراتیها فرمانروایی احمدشاه درانی - بنیادگذار سلسله جدید و دولت جدید افغانی را پذیرفتند. مگر تسلیم پذیری آنها بیقید و شرط نبود. هم در سده هژده و هم در دورههای بعدی، خانهای هراتی با روحیه جدایی طلبی رفتار میکردند.[۲]- مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند ٦٢، پرونده ویژه ٢، پوشه ١٨٠٦، برگ ٣١.
[۳]- همانجا، برگ ٣٠.
[۴]- خلیلالله وداد بارش - پژوهشگر افغانی [باشنده هالند - گ.]، خاطرنشان میسازد که زادگاه عبدالرحیم خان، شهر محمود راقی در کوهستان بود. نگاه شود به: "قیام و حکومت امیر حبیبالله خان بچه سقأ (جنوری - اکتبر سال ١٩٢٩) در افغانستان"، مسکو، سال ١٩٩٦، برگ ٢٦. افغانستان شناس امریکایی - ل. آدامک وی را "تاجیکی از کوهدامن" میخواند. نگاه شود به:Adamac L. Afghanistan in Foreign Realations…, p. 162.[۵]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنتوری در باره افغانستان، پرونده ویژه ١١، کارتن ۴، پوشه ١۴٧، برگ ١٣: همانجا، پرونده ویژه ١٣، کارتن ۴١، پوشه ١٦١، برگ ١١٣.
[۶]- همانجا پرونده ویژه١١، کارتن ۴، پوشه ١۴٧، برگ ١۴٠
[٧]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوندکاراخان، پرونده ویژه ١٢، کارتن ٧١، پوشه ٧۵، برگهای ٨٢-٨٣ و ١٠٦، و نیز فوند رفنتوری درباره افغانستان، پرونده ویژه ١١، کارتن ٦٨، پوشه ١۵١، برگهای ٩٨-٩٨.
[۸]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، پرونده ویژه ١١، کارتن ٦٨، پوشه ١۵١، برگهای٩٨-٩٩. این "خبر" صحنهسازی محض هم نبود. مقارن با این اوضاع، دستههای غلامنبی خان چرخی کاملا در ترکستان افغانی فرمان میراندند و در برنامه داشتند تا کابل پیشروی نمایند. چیزی که شجاعالدوله که در حلقه بالایی امانیها شامل بود، بیتردید از آن آگاهی داشت.
[۹]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنتوری درباره افغانستان، پرونده ویژه ١١، کارتن ۴، پوشه ١۴٧، برگ ۵.
[۱٠]- همانجا برگ ٧.
[۱۱]- نکته شایان یادآوری این که در سکههایی به بهای ١-۵ افغانی، که ضرب آنها را عبدالر حیم خان برای پرداخت پول سپاهیان سازماندهی کرده بود، دو نوشته "افغانستان" و "مجلس هرات" ریخته شده بود. خلیلالله خلیلی، اسلام آباد، ١٩٨۴، برگ ١٨.
[۱۲]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفنتوری در باره افغانستان، پرونده ویژه ١٢، کارتن ٧٠، پوشه ١۵٦، برگ ٢۴٩.
[۱۳]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنتوری درباره افغانستان، پرونده ویژه ١١، کارتن ۴، پوشه ١۴٧، برگ ٨.
[۱۴]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنتوری درباره افغانستان، پرونده ویژه ١٢، کارتن ٧٠، پوشه ١۵٦، برگ ٢۵٠
[۱۵]- مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند ٦٢، پرونده ویژه ٢، پوشه ١٨٠٦، برگ ١٧۴، ١٨١-١٨٦[۱۶]- Kakar, Hasan. The Fall of the Afgan monarchy in1973,-International Journal of Middle Eastern Studies ,1978. v .9.№ 2, p.196.به گونهيی که مدارک مستند بایگانی وزارت خارجه روسیه نشان میدهند، زندگی واقعی سیاسی "جمهوری هرات" در هنگام فرمانروایی عبدالرحیم خان زیر لوای اقتدارگرایی او، گذشت و بر شالوده اصول آموزههای باوری دین اسلام استوار بود، با آن که عناصر ترقیخواهی مدنی را نیز نادیده نمیگذاشت.[۱٧]- برای نمونه، نگاه شود به: خ. نظرف، "جنبشهای تودهيی و روشنگرانه - فئودالی ستیز در افغانستان" (اواخر سده ١٩ – اوایل سده ٢٠)، دوشنبه، ١٩٧٦، صص ١٩٩-٢٠٠ و همچنان: امامف ش. ز. "تاریخ اندیشههای اجتماعی افغانستان در نیمه دوم سده ١٩ - نیمه نخست سده ٢٠". رساله دکتری، مسکو، ١٩٩۴، ص ٢٩٦.
[۱۸]- نیکونین ل.، یادداشتهای همسفر (خاطرات)، جهان نو، ١٩٣١، کتاب شماره ١٠، صص ٨٢-٨٣.
[۱۹]- مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند ٦٢، پوشه ١٨٠٦، برگ ٢٠٩.
[٢٠]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنتوری در باره افغانستان، پرونده ویژه ١١، کارتن ۴، پوشه ١۴٧، برگهای ٩-١١.
[٢۱]- جنیدخان (١٨۵٧-١٩٣٨) فرزند خانواده توانگر عشایر ترکمن یمود بود. مدت درازی در روستای خود پست قضاوت و میر آب (توزیع کننده آب) را داشت. در آستانه و در روند جنگ جهانی اول، با متحد ساختن چندین طایفه یمودی در برابر سیاست اصلاحگرایانه میانه روانه خان خیوه - اسفندیار خان، "برآمد" کرد. در جنوری سال ١٩١٦ شورش ترکمنها در برابر خان (ازبک تبار) را رهبری کرد. پس از سرکوب شورش از سوی سپاهیان روسی، به افغانستان مهاجرت کرد. در تابستان سال ١٩١٦ از افغانستان با آوردن اسلحه به میهن بازگشت و بیشترینه ترکمنهای یمودی را زیر حاکمیت خود متحد گردانید و برای "رهایی ترکمنها" اعلام مبارزه کرد".بلشویکها که در ماه دسامبر ١٩١٧ در روسیه به قدرت رسیده بودند، استقلال خیوه زیر حاکمیت اسفندیار خان را به رسمیت شناختند. مگر، به سال ١٩١٨ عملا قدرت به دست جنید خان افتاد. در جنوری سال ١٩٢٠ جنید خان در پیکار در برابر نیروهای ائتلافی مشتمل بر دستههای رزمی خیوهییهای جوان، یگانهای ارتش سرخ و دستههای خانهای ترکمنی رقیب، شکستخورده، با دستههای کوچک بازمانده خود، در ریگزارهای قرهقوم پنهان شد.
خاننشین خیوه، "جمهوری تودهيی خوارزم شوروی" اعلام گردید. نگاه شود به: برشهای اساسی فعالیتهای نظامی - سیاسی جنید خان در سالهای ١٩١٢-١٩٢٠، و نیز پلییف آ.ای.، وضعیت سیاسی امارت بخارا و خان نشین خیوه در سالهای ١٩١٧-١٩٢٠، سان پتربورگ، ٢٠٠۵، صص ٧۵، ٨٢، ١٠٢ و سایر منابع.تا پایان سالهای دهه ١٩٢٠ جنید خان ناگزیر گردید با حکومت شوروی همزیستی مسالمتآمیزی داشته باشد. مگر به سال ١٩٢٨ ناچار گردید با هوادارن خود نخست به ایران و سپس به افغانستان برود. در آینده، پس از شکست دستههای مهاجران آسیای میانهيی با رژیم کابل نادر خان و یگانهای ارتش سرخ، جنید خان بار دیگر به ایران رفت.Franz e. Die Mauri bei Heart Bemerkungen zu einer kleinen Volksgruppen in Afghanistan.- Sociologus. Zeitschrift fur Empirische Ethnosoziologie und Ethnopychologie. Berlin, 1979, v.29,= 2,S.173.در آثار تازه به چاپ رسیده برخی از مولفان ترکمن، تلاش به خرج داده میشود از جنید خان بهعنوان یکی از رهبران جنبش آزادیبخش ملی قهرمانتراشی شود. نگاه شود به: احسانف رحیم، اپوزیسیون روحی در ترکمنستان ١٩١٧-١٩٣۵.[٢۲]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون رفرنتوری درباره افغانستان، پرونده ویژه ١٢، کارتن ١٧، پروند ١۵٣، برگ ٨٦-٨۵.حتا اعضای خانواده جنیدخان نیز دست اندر کار تهیه هیزم بودند: پسر او، چندینبار به سفارت شوروی با شترها هیزم داد.[٢۳]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفنتوری در باره افغانستان، پرونده ویژه ١٢، کارتن ١٧، پوشه ١۵٣، برگ. ١٩. تسوکرمان - رییس بخش سوم خاور، روی گزارش تاریخی ٢٦ نومبر سال ١٩٢٩ ا. پولیاک - قنسول شوروی در هرات، این ملاحظه را نوشت: "باید این کار تحکیم یابد".
[٢۴]- مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند ٦٢، پرونده ویژه ٢، پوشه ٢۵۴٨، برگ ٣.
[٢۵]- جریده امید، به زبان دری، چاپ امریکا، شمارههای ۴۵۴-۴٦٠، سال ٢٠٠١.
[٢۶]- مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند ٦٢، پرونده ویژه ٢، پوشه ٢۵۴٨، برگ ۴.
[٢٧]- مرکز نگهداری و...، فوند ٦٢، پرونده ویژه ٢، پوشه ٢۵۴٠، برگهای ٢٧-٣٠
[٢۸]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند. رفرنتوری در باره افغانستان، پرونده ویژه ١٢، کارتن ٧٠، پوشه ١۵٦، برگ ٢٠٦
[٢۹]- در سال ١٩٣٠ این مدرسه بسته شده و استادان پیشرو آن زندانی شدند.
[۳٠]- بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفنتوری درباره افغانستان، پرونده ویژه ١٢، کارتن ۵، پوشه ١۵٢، برگ ٨.
[۳۱]- نیکولین ل. یادداشتهای همسفر (خاطرات)، جهان نو، سال ١٩٣١، کتاب ٩، صفحه ٩٠
[۳۲]- شفیع راحل - فرهنگشناس و روزنامهنگار، نوشت که "اتفاق اسلام" در سال ١٩١٩ از سوی صلاحالدین سلجوقی بنیادگذاری شده بود. نگاه شود به:Shafie Rahel. Cultural policy in Afghanistan.The UNESCO Press , Paris, 1975, p. 40تاریخ تاسیس "اتفاق اسلام" را ر. سیکویف، در پی وارتان گریگوریان و م. ک. آخانگ، سال ١٩٢٠ میپندارند (این تاریخ را ایگور میخاییلویچ ریسنر که به خوبی در مسایل خارجی افغانستان آگاهی داشت، نیز تایید میکرد. نش به: کتاب او زیر نام افغانستان، مسکو، ١٩۴٨، ص ۵٨) همو، او دیدگاه مولفان خارجی (غربی - افغانی) را در خصوص نام روزنامههای هراتی سالهای دهه ١٩٢٠، بازنویسی میکند. نگاه شود به: سیکویف، ر. ر. اوچرک رساله تاریخ مطبوعات افغانی - صفحات تاریخ و تاریخنگاری هندوستان و افغانستان، مسکو،٢٠٠٠، برگ٣۴٦. اسناد آرشیوی دست داشته، آن روایت را تقویت میکند که "فریاد" - نام موقتی روزنامه "اتفاق اسلام"، بوده است. همین منابع اجازه میدهند تایید کرد که مبتکر تغییر نام آن، شجاعالدوله بود.[۳۳]- بایگانی سیاست خارجی...، فوند رفرنتوری درباره افغانستان، پرونده ویژه ١٧، کارتن ١٧٧، پوشه ٢٩، برگ ٧٠.
[۳۴]- همانجا، پرونده ویژه ١٨، کارتن ١٧٨، پوشه ٦، برگ ۴٠.
[۳۵]- غبار مینویسد که هنگام شورش صافی به سال ١٩۴٧، عبدالرحیم خان، که در کرسی معاون وزیر دفاع کار میکرد، و نیز خواهر زاده وی – خلیلالله خلیلی، زندانی شدند. تنها به این دلیل که هر دو به این قبیله پیوند داشتند. نش به: افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، به زبان انگلیسی، ص ١٧٩. بنا به مدارک غیر مستقیمی که هفتهنامه امید، چاپ امریکا به زبان دری ارایه نموده است، عبدالرحیم خان همان جا در زندان درگذشت. مگر، به گونهيی که خلیلالله خلیلی گواهی میدهد، عبدالرحیم خان با دو سال نشستن در زندان، هنوز هم چشم به راه آزاد شدن بود که این کار با پا در میانی دوست دوران جوانیش، احمد شاه خان - وزیر دربار انجام یافت. فرمانروای پیشین هرات، پس از درگذشت، در دژ صدق آباد، در پنجاه کیلومتری کابل، به خاک سپرده شد.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]