رازهای سر به مهر تاریخ
دیپلماسی افغانستان در نیمه نخست سده بیستم
فهرست مندرجات
[↑] قدرتها بزرگ و مسأله تباری [اتنیکی] در افغانستان[۱]
پس از جنگهای ضد انگلیسی نیمه دوم سده نزدهم در افغانستان، حاکمیتی که به قبایل کوچرو (کوچی) یکی از گروههای تباری [کشور] - پشتونها تکیه داشت، بر جا ماند. پیش از تهاجم انگلیس به افغانستان، در این جا حاکمیت سیاسی به دست حلقات محدود نخبگان پشتون بود که با مناطق زمیندار تاجیک جسته و گریخته درگیر کشاکشهای پیوسته بودند - درست مانند آسیای میانه که مقارن این زمان به روسیه پیوسته بود. انگلیسیها که در وضعی نبودند که مقاومت پشتونها را در نبردهای رور در رو در هم بشکنند، عملا به پشتونها امکان دادند تا سلطه خود را بر سایر گروههای تباری (با به رسمیت شناختن سلطه آنان بر این مناطق) در ازای خودداری از پیشبرد سیاست خارجی ضد انگلیسی؛ قایم نمایند.
از سوی دیگر، در حل مساله افغانستان به سود پشتونها، در این هنگام، امپراتوری روسیه نیز ذینفع از کار برآمد. بیشترین زمینداران در آسیای میانه و افغانستان در این هنگام تاجیکها بودند و همو تاجیکها - یگانه توده بزرگ پارسی زبان در منطقه بودند که به گونه سنتی به سوی تهران گرایش داشتند. در آستانه تهاجم روسها و انگلیسیها به آسیای میانه، همو تاجیکها در این جا نخبگان فرهنگی و سیاسی را میساختند. همانا فرمانروایان [بومی] تاجیک با پویایی در برابر گستره جویی روسها در آسیای میانه مقاومت و ایستادگی میکردند. تاجیکها در بخارا، خیوه، و خوقند فرمانروایی میکردند[٢] و زبان آنها زبان رسمی و ادبی این دولتها و تودههای بومی بود.
روسیه و انگلیس با تثبیت و تعیین مرزهای شمالی افغانستان [امتیازات] زیر را به دست آوردند:
- - یک متحد داخلی در افغانستان در سیمای پشتونهای کوچرو که بدون یاری اروپاییان نمیتوانستند سلطه خود را بر زمینداران با فرهنگتر و داراتر [تاجیکها] پهن نمایند، یافتند. پشتونها در مناسبات خصمانه با هیچ یک از امپراتوریهای اروپایی ذینفع نبودند؛ چون پیکار با هر یک از آنان، از دست رفتن قدرت در افغانستان و بازگشت آنان به [سرزمین] دشتهای بیابانی[شان] را در پی داشت.
- افغانستان به یک گستره سیاسی بیطرف پوشالی (بوفر) میان هند بریتانیایی و آسیای میانه روسی مبدل گردید. در عین حال، کشاکش میان انگلیس و روسیه بر سر تبت [نیز] پایان یافت.
- روسیه و پشتونها میان خود سرزمین تاجیکها را تقریباً برابرانه تقسیم کردند و کنون دیگر افغانستان باثبات، زیر حاکمیت پشتونها برای مسکو، کنترل بر پامیریهای تاجیکستان را از هر دو سو تضمین نمود.
با این گونه تقسیم تاجیکها، روسیه از هرگونه تلاش برای رستاخیز (رنسانس) "تاجیکستان بزرگ" بیمه بود.
- روسیه امکان یافت تا برای پدید آوردن نخبگان نو در آسیای میانه [این بار] نه از میان تاجیکهای پارسی زبان، بل از میان ترک تباران (که بیطرفی استبلشمنت را در گسترهجویی در محور بسیار مبرم (اکتوئل) در آن هنگام برای مسکو - محور ایران تامین میکردند)، زمینهسازی کند.
نمیتوان گفت که نظام برتری تباری - سیاسی پشتونها که به آن پیمانه برای قدرتهای بزرگ پذیرا بود (و در عین حال به پیمانه بسیار مساله امروزین افغانستان را از پیش پرداز میرد) ناخشنودی ازبکها، تاجیکها، ترکمنها، هزارهها، بلوچها و دیگران را برنیانگیخت که طبیعی است همواره خود را هنگام تقسیم قدرت آزرده میپنداشتند. چندین بار این ناخشنودی به خیزشهای آشکار مبدل گردید (به گونه نمونه؛ خیزش هزارهها در اخیر سده نزدهم) که از سوی دولت کابل سرکوب گردید. مگر حیثیت فاکتور ثبات را همچنان آمیزش پیوسته تبارها میگرفت. به ویژه در میان نخبگان افغان که هنوز در سده گذشته بیشتر هویت خود را نه با تبار، بل با محل زندگی دایمی خود باز میشناختند[٣] [برای نمونه: خوستی، قندهاری، کنری، بهسودی، کابلی، مزاری، هراتی، زابلی، هراتی، فراهی، بدخشی، پنجشیری و ... - گزارنده]. این روندها در جریان دو سده اخیر نزدهم و بیستم، به ریختیابی لندشافت بسیار پیچیده اتنوپولیتیک (تباری - سیاسی) مساعدت کردند که به سنجش نگرفتن باریکی آن برای نمونه، فاکت بود و باش بخش بزرگی از باشندگان پارسیگو (دری زبان) در استانهای باختری و شمال باختری دارای خاستگاه پشتونی که به همین دلیل به اشتباه تاجیک پنداشته میشوند - امروزه جستجوی مکانیزم موثر حل و فصل سیاسی را دشوار میسازد.[۴]
این گونه، بالانس (توازن) تباری سیاسی پویای (دینامیکی) جامعه افغانستان (شکل گرفته در مرزهای سدههای نزدهم - بیستم)، با کاربرد مدل برترییابی (دومیناسیون) هژمونستی در تبانی با مکانیزمهای طبیعی تثبیت شده تاریخی همگرایی و همگونسازی (اسیمیلاسیون) که زمینه را برای زدایش پیوسته تضادهای قبیلهيی و تباری در روند مدرنیزاسیون دولت ملی افغانستان فراهم نمود، تامین میشد.[۵]
دگردیسیهای جهانگیر (گلوبال) در نقشه سیاسی جهان، مربوط به جنگ جهانی اول، انقلاب اکتبر و شکست روسیه ترازی، به سخن دیگر دگرگونیهای بنیادی آرایش نیروهای خارجی ضربات جدیی بر این مکانیزم باریک درونی سیاسی ثبات در جامعه افغانستان زدند. سالهای دهههای ١٩٢٠-١٩٣٠ سده بیستم، نقشه تباری - سیاسی افغانستان را به گونه چشمگیری با مارش پیروزمندانه دولت شوروی به سوی آسیای میانه دگرگون ساختند [که در اثر این مارش] چندین صد هزار از باشندگان اصلی آسیای میانه: تاجیکها، ازبکها و ترکمنها را ناگزیر ساخت نجات خویش را در آن سوی رود پنج و آمو [در سرزمینهای جنوب] جستجو نمایند. توازن تباری سیاسی در پایان سده ٢٠ در هنگامه کوتاهمدت (نه بیپشتیبانی انگلیسیها در چهارچوب رویارویی با روسیه شوروی) یعنی به قدرت رسانیدن امیر حبیبالله تاجیک (بچه سقاو) در کابل برهم خورد. در آن هنگام، در اواخر سالهای دهه بیست و آغاز سالهای دهه سی سده بیستم، عدم تمرکز قدرت، افغانستان را در آستانه فروپاشی قرار داد. برای نمونه، اندیشه ایجاد دولتی مستقل در شمال افغانستان با مرز در امتداد خط هندوکش به رهبری امیر پیشین بخارا پدید آمد. در پیاده ساختن این اندیشه، امیدهای بزرگی به سرکرده باسماچیهای ازبک - ابراهیم بیک لقی گریزی از آسیای میانه بسته بودند. ابراهیم بیک فراخوانهایی هم به ازبکها و هم به دیگر مهاجران آمده از از آسیای میانه و نیز باشندگان افغانستان داشت، پشتونها را رانده و کشور را آزاد سازید! این ماجراجویی ابراهیم بیک، منجر به تشدید تنشهای تازۀ مناسبات تباری نه تنها میان پشتونها و غیر پشتونها؛ بل نیز همچنان میان ازبکها و هزارهها در شمال کشور گردید.[٦]
سرکوب آتیه نیروهای امیر تاجیک - حبیبالله (بچه سقاو) و روی کار آمدن خاندان شاهی پشتونی که از ١٩٢٩ تا ١٩٧٣ بر کشور فرمانروایی نمودند، مکانیزمهای لرزان ثبات تباری - سیاسی را بازسازی نمودند.
پس از پدید آیی شوروی، سیاست مسکو در منطقه به گونه اصولی تغییر نکرد. برعکس، گرایشهایی ریخت یافته در گذشته، ادامه منطقی یافتند. حاکمیت در بخارا، خیوه و خوقند به دست نخبگان سیاسی ترک وابسته به مسکو، افتاد. افزون بر آن، در روند مبارزه با باسماچها، حکومت شوروی مناسبات ویژه و نزدیکتری با رهبری پشتون افغانستان (امانالله خان) بر قرار نمود و به وی جنگ افزار و وسایل فرستاد. همانا افغانستان دوره فرمانروایی امانالله، نخستین کشوری بود که با روسیه شوروی مناسبات دیپلماتیک برقرار نمود.
پارچه سازی تباری گسترهيی پیاده شده در آسیای میانه شوروی، ادامه تقسیم سرزمینهای پرجمعیت تاجیکنشین را در پی داشت. گذشته از این، از فرهنگ تاجیکی، مراکز سنتی فرهنگی و انتلکتوئل آن که بر شالوده آن مراکز، زبان ادبی تاجیکی و فرهنگ عمومی ملی تاجیکها شکل میگرفت، جدا گردیده و بریده شدند. مراکز اصلی فرهنگی تاجیکها بخارا و سمرقند به گستره ازبیکستان شامل ساخته شدند. تاجیکهای بومی [باشنده ازبکستان] (که کنون شمار آنان نزدیک به دو میلیون نفر میرسد - شمار کل تاجیکها بیش از ده میلیون نفر است)[٧] رسماً بهنام ازبک ثبت نام شدند.[٨]
نخبگان سیاسی ازبکستان بر شالوده شهر تاشکنت که تکیه گاه ارتش تزاری در منطقه شمرده میشد، شکل گرفتند. در گذشته، پس از ١٩١٧ قبایل کوچرو ازبیک در نزدیکی تاشکنت جا گرفته بودند. به نوبه خود، حتا باشندگان سنتی زمیندار ازبیک که در کنار تاجیکها در وادی فرغانه و نیز در مناطق بخارا و سمرقند بود و باش داشتند، بابیمهری نخبگان تاشکنت روبرو گردیدند. دره فرغانه - جایی که چندین سده به دلیل فعالیتهای فرهنگی، ایدیولوژیک و سیاسی تاجیکهای بومی، گرایشهای نیرومند اسلامی- بنیادگرایی موجود بود، منطقهيی گردید که نخبگان آن از سوی دولت شوروی چونان نخبگان کمتر مورد اعتماد نسبت به نخبگان تاشکنت نگریسته میشد.
وادی [فرغانه] را میان جمهوریهای ازبیکستان، تاجیکستان و قرغزستان شوروی تقسیم نمودند. ثبات حد اقل قرغزستان و ازبیکستان با عناصر ترکی آنان دیگر مستقیما مرتبط بود با سرکوب جنبش اسلامیستی و تاجیکی در وادی فرغانه. در جمهوری تاجیکستان شوروی، همچنان در زمینه خنثی سازی جنبش اسلامی تاجیکستان کارهایی انجام شد که نتایج آن تقریبا چنین به نظر میرسد:
- - در چهارچوب اداری تاجیکستان بیشتر نواحیيی ماندند که برای جوامع با سنتهای ملی تاجیکی اهمیت درجه دو داشتند. در واقع، تاجیکهای شوروی بدون مرکز انتی گراسیونی (همگرایی) خودی ماندند و چنین شد که خود را چونان مجموعهيی از [پاره] فرهنگهای ازهم گسیخته منطقهیی: خجند، پامیر، قره تگین جنوبی، قیصار، کولاب تصور نمایند[۹]
- قدرت در تاجیکستان، یکسره به نخبگان منطقه لینن آباد (خجند یا خجنت)- واقع در دره فرغانه، سپرده شد که در سالهای حکومت شوروی زیر تاثیر برتر تاشکنت بود. منطقه لینن آباد(خجند) را رشته کوهها از پیکره بزرگ تاجیکستان جدا میکند و اقتصاد منطقه، همه ارتباطات و مواصلات آن به ازبیکستان گرایش دارد.
ساختار نا استوار سیاسی تاجیکستان برای مسکو بس سودمند بود، [چون، همو، همین گونه ساختار بی شیرازه] تضمین مهمی بود از گرایش دوباره باشندگان آسیای میانه به سوی اسلام (که عمده ترین باورمندان آن تاجیکها شمرده میشدند) از هر گونه تلاشها و تمایلات متوجه به رستاوراسیون (احیای) کشوریت نیرومند یگانه توده دارای سنتهای چندین سدهيی کشورداری خودی در منطقه که به همین خاطر بیشتر از دیگر تودههای بومی از استاتوس کوو برقرار شده[ در منطقه]، زیانمند شده بودند.
در سالهای دهه هفتاد سده بیستم، با اعمار بندهای برق آبی عظیم و ذخیرههای آب، آسیای میانه وارد عصر جدید خود گردید- عصر مبارزه رو در رو به خاطر کنترل بر منابع آبی منطقه. سیر دریا از کوههای قرغیزستان سرچشمه میگیرد. سرچشمههای آمو که سراسر ازبیکستان را سیراب میسازد، در تاجیکستان و در خاک افغانستان است. سیستم پدید آمده تقسیم آب، نواحی هموار آسیای میانه را بس آسیب پذیر نموده است و ثبات سیاسی منطقه در بستگی مستقیم از کنترل بلافصل بر سر چشمههای دو رودخانه قرار گرفته است.
آنچه مربوط میگردد به حوضه سیر دریا، ناآرامیهای بزرگ رخ نداد. مگرآنچه مربوط میگردد به آمو، کنترل بر مناطق کوهستانی منطقه که با باشندگان تاجیک، برای ازبیکها که طی سالهای حکومت شوروی از یک توده نیمه کوچرو به خلق کبیر زمیندار مبدل گردیده بودند، به گونه حیاتی لازمی بود. این گونه، طی سالهای دهه هفتاد، در محافل رهبری شوروی اندیشهيی پدید آمد در باره لزوم استحاله (ترانسفارماسیون) جدی درونی در جامعه افغانستان و افزایش وابستگی افغانستان از آسیای میانه شوروی.
در سال ١٩٧٣ محمدظاهر شاه سرنگون گردید. سالهای ریاست جمهوری محمد داوود و در آغاز همچنان انقلاب آوریل ١٩٧٨ توازن واقعی موجود اما شکننده تباری را در کشور نلرزانیدند. هم داوود و هم ترهکی هر دو پشتون بودند و شاید نفس فاکتور شالوده بس مهم برای موجودیت دولت - حفظ توازن تباری را در سنجش داشتند.
با این همه، در نهایت، همو تعویض سیمای دولت که با مداخله نظامی شوروری حمایت میگردید، هرم سنتی تباری افغانستان را برهم زد. دولت جدید، با اندیشههای انترناسیونالیسم پرولتری وارداتی از شمال، خودآگاهی ملی اقلیتهای تباری افغانستان را برانگیخت و اصول جدید تشکل نخبگان حاکم را نه بر نشانههای تباری، بل بر مبانی نشانههای ایدئولوژیک پی ریزی کرد. وارد ساختن کمپاننت بیگانه ایدئولوژیک[ در روند شکل دهی نخبگان جدید] با مکانیزمهای هرچند هم شکننده، مگر با آن هم سنتی و شکل گرفته ثبات تباری - سیاسی ناسازگار از کار برآمدند. نتیجه این شگرد، کانفیگوریشن شگفتی بر انگیز بازآرایی ساختار سیاسی جامعه گردید- جایی که زیر تاثیر تحکیم یابی سیاست خارجی اردوگاههای متخاصم، تضادهای عمقی تباری، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی افزایش یافتند. درست پس از آمدن سپاهیان شوروری، اپوزیسیون مسلح افغان که در ظاهر با اندیشههای جهاد با هم متحد شده بودند، از همان آغاز در شرایط رقابت حاد گروهها و رویارویی رهبران که از پیش امکانات حفظ وحدت سیاسی را در آینده، ناممکن میساختند، تشکل یافتند.
این گونه، در اواخر سالهای دهه هفتاد بر سر نخبگان حاکم پشتون افغانستان تهدید از دست دادن حاکمیت آویزان بود. بیهوده نبود که اکثریت قبایل پشتون (بی چشمداشت به منشای پشتونی هم تره کی و هم نجیب) همراه با تاجیکها شالوده [جنبش] مقاومت در برابر ارتش شوروی را میساختند. همو به همین دلیل، در افغانستان، شوروی ناگزیر گردید جنگ فرسایشی تباهکنی را پیش ببرد. هیچگونه ساختار اجتماعی- سیاسی پایدار نو در کشور ممکن نبود برپا گردد: پس از پشتونها، تاجیکها از دیدگاه جمعیت دوم هستند. اما شمار آنان برای نشو و نموی نخبگان جدید حاکمیت به جای پشتونها بسنده نبود. بل حتا [برای شوروی] با سنجش وضعیت تاجیکهای باشنده آن سوی رود پنج در جمهوری تاجیکستان شوروی، خطرناک هم بود. ازبکها در افغانستان کم هستند و در میان آنها نیز همچنان رسوبات سیندرم باسماچ گری کم پدید نمیآید. شیعیان که در بخشهای مرکزی کشور و در امتداد مرزهای افغانستان ایران بود و باش دارند، از دیدگاه تباری ناهمگون و پراگندهاند و روی هم رفته هوادار ایران. تنها چیزی که میماند- کاربرد مشی انترناسیونالیستی سازی بود. از جمله در ساختارهای حاکمیت.
همو به خاطر این، با آن که شاید هم نه آگاهانه، از دیدگاه سودمندی جیوپولیتیکی، استراتیژی نظامی - سیاسی شوروی در روند جنگ افغانستان، در نفس خودبیمانند بود. با آن که هم مطلقا خشن: مادامی که ارتش شوروی تجاوزات افغانهای [جنبش] مقاومت را که اکثریت آن را پشتونها میساختند، بر کشور دفع میکرد، در موسسات تحصیلات عالی شوروی و در صدها کودکستان و پرورشگاه، فرزندان نخبگان هوادار شووری که کاملا از مردم خود گسیخته بودند، آموزش و پرورش میدیدند. تنها در کودکستانها در شوروی بیش از ده هزار کودک رهبران هوادار شوروی یا فعالان شهید دولت جدید، برده شده بودند. سرنوشت جنگ را باید زمان و دموگرافی حل میکرد.
در افغانستان نزدیک به ١۴٠ هزار سپاهی شوروی مستقر[۱٠] بودند که در بافتار آن تنها چهار تیپ کماندویی چترباز شامل بود. بقیه واحدها را یگانهایی تشکیل میدادند، که به پاسبانی از شهرهای بزرگ، راهها و ... سرگرم بودند. همچنان خلبانان، توپچیها، نشانزنهای کمین گیر، پرستاران و پزشکان. شمار این سپاهیان برای مقابله با روشهای چریکی پیشبرد نبرد در مناطق کوهستانی آشکارا بسنده نبود. جدای از آن که به ارتش دولتی افغانستان اعتماد نبود. عملا مسکو آگاهانه یا نا آگاهانه منازعه را تا جایی به تاخیر انداخت تا آن که در گام نخست، هم در آسیای میانه برنامههای صنعتی سازی به پایان برسد و هم آب رود خانههای شمال به منطقه برسد و این گونه وابستگی آن را از آمو کمتر بسازد و و دو دیگر آن که پشتونها هم یا افغانستان را ترک بگویند و یا بخش چشمگیر شان از میان برود تا [شوروی بتواند] تجدید سازمان ساختار تباری- سیاسی جامعه افغانستان را بر شالودههای نو عملی نمایند. همچنان از سوی رهبری شوروی دی سنترالیزاسیون (تمرکز زدایی) کشور [در واقع، تقسیم کشور به چند واحد سیاسی در سیمای دولت فدرال و یا جمهوریهای فدرال گ.] استثناء قرار داده نمیشد.[۱۱]
طی سالهای جنگ، بیش از یک میلیون از افغانها کشته شدند. پنج میلیون (بیشتر پشتونها) از کشور گریختند. جنگ جدا تناسب میان گروههای تباری در کشور را دگرگون ساخت. شاید، رییس جمهور نجیبالله نماینده قبیله بانفوذ پشتنون احمد زی- با عدم درک این فاکت، پس از بازگشت سپاهیان شوروی از افغانستان، تدبیرهایی را اتخاذ کرد مبنی بر تغییر بافتار تباری نخبگان حاکم با تلاش بازگشت به توازن تباری شکل گرفته طی سدهها. مگر در اوضاع جدیدبیثباتی و خلای حاکمیت، اینن تلاش برای حاکمیت کابل به فاجعه انجامید: یکی از جنرالهای موثر در حکومت نجیب- عبدالرشید دوستم از ازبیک تباران افغانستان که عملا در آن هنگام فرمانروای استانهای شمال گردیده بود، نخستین کسی بود که در برابر احیای (ریستوراسیون) بالادستی پشتونها به پا بر خاست[۱٢]. سر از آغاز ١۵ فبروری ١٩٨٩ و تقریبا تا پایان ١٩٩۵ در کشور روندهای بسیار پیچیده تباری - سیاسی رخ داد که دارای بار هر چه بیشتر افزایش تضادها میان پشتونها و همه دیگر جوامع تباری بود که موجب آغاز مرحله دیگر منطقی تکامل روند به قدرت رسیدن جنبش طالبان بر بخش بزرگی از گستره کشور گردید.[۱٣]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين سری مقالهها زير عنوان رازهای سر به مهر تاریخ"، نوشته گروهی از دانشمندان روسی: پروفسور دکتر ولادیمیر بویکو، پروفسور دکتر الکساندر کنیازف، پروفسور دکتر تیخانف، پروفسور دکتر عبدالله یف، پروفسور دکتر پانین که پيش از اين، به کوشش، گزينش و گزارش آقای عزیز آریانفر، در وبسايت خاوران منتشر شده است، باتوافق جناب آقای پروفسور رسول رهين و اجازه جناب آقای عزيز آريانفر در دانشنامه آريانا نيز دوباره منتشر میشود.
[↑] پینوشتها
[۱]- برگرفته از کتاب: جنگ افغانستان و اسلام رادیکال در آسیای میانه، صفحات ١٢٧-١٣٣
[۲]- در این جا منظور از دودمانهای فرمانروایان ترک تبار، مانند منغیتها در بخارا، قون گرادها در خیوه و مینگها در خوقند نه، بل هستههای اصلی نخبگان است [که بیشتر تاجیک تبار بودند].
[۳]- آ. مالاشنکو، جنبش طالبان: هنوز زود است نتیجهگیری ننماییم؛ مجله آسیای میانه و قفقاز، استکهلم، ١٩٩٧ شماره١ (٧)، ص ٦٧
[۴]- همزمان، (هرچند نه به پیمانه آن چنان گسترده)، پراتیک کوچدهی باشندگان غیر پشتون به سرزمینهای سنتی بود و باش پشتونها دیده میشد. یکی از اهداف مشی کوچدهی غیر پشتونها [به سرزمینهای پشتون نشین- گ.] همچنان همگون سازی (اسیمیلاسیون) آنها با پشتونها بود. برای نمونه: بخشی از تاجیکهای وادیهای ننگرهار و کنر، با از دست دادن زبان و پذیرفتن نامهای قبیلهيی عشایر پشتون پیرامونی، پشتونیزه شدند. برگرفته از: محمدشاه یف، آر. تاجیکهای افغانستان در عصر جدید، نشریه اوچرکهای تاریخ، اقتصاد و فرهنگ مادی، شهر دوشنبه، ١٩٩١، ص ٢٧
[۵]- تورونوک س. عبادی. ح.، منازعه افغانستان: پیمایشهای اجتملاعی - سیاسی؛ آسیلای میانه و قفقاز - استکهلم، URL: http://www.ca-c.org/journal/10_1997/st_turonok.shtml
[۶]- اسکندرف، ک.، تاثیر بحران افغانستان بر اوضاع تاجیکستان، مجله آسیای میانه و قفقاز، استکهلم، URL: http://www.ca-c.org/journal/13_1997/st_skandar.shtml
[٧]- بر پایه آمار سال ٢٠٠٠
[۸]- برای بهدست آوردن آگاهیهای بیشتر نگاه شود به: ماسف، آر.، تاریخ تبر تقسیم [تاجیکستان]، دوشنبه، [انتشارات عرفان]، ١٩٩١؛ و نیز ماسف، آر.، تاجیکها: راندنها و همگونسازیها، دوشنبه، ٢٠٠٣.
[۹]- این فاکتور که در زمان موجودیت شوروی کمتر برجسته بود، در سالهای نود یکی از مهمترین فاکتورهای در روند جنگ داخلی در تاجیکستان گردید.
[۱٠]- از جمله ٣٠ هزار نفر پیوسته بهعنوان نیروی ذخیره در خاک شوروروی مستقر بودند که هرچند گاهی در نبردها در افغانستان نظر به ضرورت به کار گرفته میشدند. [گزارنده].
[۱۱]- لیاخفسکی الکساندر، تراژدی و شهامت افغان، مسکو، ١٩٩۵، ص ٦٠٢۵-٦٠۴ (این کتاب را گزارنده زیر نام "توفان در افغانستان" ترجمه نموده و به چاپ رسانیده است).
[۱۲]- دوبنف، آ.، برخورد تمدنها سودی ندارد؛ مجله آسیای میانه و قفقاز، استکهلم، ١٩٩٧، شماره ١ (٧) ص ٧٢-٧٧
[۱۳]- جنبش طالبان و به قدرت رسیدن آن، ربط چندانی به مسأله تباری در کشور ندارد. طالبان بر اساس یک توطیه خارجی روی کار آمدند. البته روشن است که با سو استفاده از تنشهای تباری [گزارنده].
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]