رازهای سر به مهر تاریخ
دیپلماسی افغانستان در نیمه نخست سده بیستم
فهرست مندرجات
[↑] "رد پای" ترکها در جنبش باسماچ[۱]های آسیای میانه
و موقف افغانستان
(پسنمای تاریخی، ویژگیها، رهآوردها، برداشتها)
تاریخ شورویسازی آسیای میانه به پیمانه بزرگی با جنبش نامنهاد "باسماچها" گره میخورد. ریشههای باسماچها به ژرفنای لایههای زیست اجتماعی - سیاسی منطقه میرسد. سرشت شوروی ستیزانه باسماچها در سالهای دهههای ٢٠-٣٠ سده بیستم تنها یکی از مظاهر این پدیده چند پهلو است. چه همزمان، بازیگران گوناگون خارجی نیز در آن هنگام تلاش میورزیدند از این جنبش برای بهره جستن برای منافع خود کار بگیرند[٢].
به گونهيی که روشن است، "تاثیر ترکی" نقش چشمگیری در تاریخ پیدایش باسماچهای آسیای میانه، داشت. روشن است، تاریخ پیوندهای متقابل، تماسها و روابط امپراتوری عثمانی و کشورهای منطقه آسیای میانه از سدههای گذشته آغاز میشود. دولت عثمانی، مدتها رهبر ویژه ترکها و اصولا همه جهان مسلمان - به شمول کشورهایی که نزدیکی جغرافیایی و مرز مستقیم با امپراتوری نداشتند؛ شمرده میشد. همانا سلطان ترک، سر از سده شانزدهم، خليفه (رهبر روحانی) همه سنیها بهشمار بود.
در کشورهای بیشتر بزرگ و نیرومند آسیای میانه: امارت بخارا و خان نشین خیوه و سر از سده هژدهم، خاننشین خوقند، سنیهای مسلمان بود و باش داشتند. همه این کشورها همدستان طبیعی ترک عثمانی در رویارویی با ایران شیعی - حریف عمده ترکها در خاور، بودند. روشن است، پیوندهای ترکی - آسیای میانهيی جهتگیری ضد روسیه، هم داشت. در دربار سلطان، در باره "خطر روس" برای مسلمانان آسیای میانه (خیوه، بخارا) که گویا خطر "مسیحیسازی اجباری" آنان را تهدید میکرد، هنوز در میانههای سده هژدهم - هنگامی که خاننشین استراخان به روسیه پیوست، سخن بر زبان میآوردند.[٣]
پیوندهای امپراتوری عثمانی با خاننشینهای آسیای میانه، در سده هژدهم - بهویژه در نیمه دوم آن، هنگامی که امپراتوری عثمانی در نبردها با روسیه، با شکستهای پی در پی رو به رو گردید، بار منظمتری به خود گرفت. ترکها میخواستند در خاننشینهای آسیای میانه همپیمانانی برای جنگهای دامنهدار با روسیه، دست و پا نمایند. عثمانیها در صورت درگیری ممکنه با روسیه به همپیمانانی که میتوانستند در پشت جبهه آن "ناآرامی"های پیوسته بیافرینند، نیاز داشتند. مرزهای جنوبی روسیه با آسیای میانه، که با شبیخونهای پیوسته عشایر کوچنشین (که بازرگانی کاروانهای ترانزیتی و پاسگاههای مرزی روسیه را آماج میگرفتند)، رو به رو بودند، همانا همین پشت جبهه "ناآرام" شدند.
از نیمه نخست سده نزدهم، هنگامی که امپراتوری روسیه آغاز به پیشروی کم و بیش منظم به سوی جنوب نمود، بخشی از نخبگان نظامی کشور - جنرالها، سخن از پرهزینه بودن و "ناصایب بودن" پیوستن کامل منطقه به روسیه بر زبان میآوردند. از جمله جنرال ا. و. ابروچف که میپنداشت که بهترین و و کاراترین پاسگاههای مرزی در مرزهای جنوبی روسیه "دشتها و بیابانهای بیآب و گیاه" میباشد، که کسی توان پیمودن آن را ندارد.
در این حال، نخبگان نظامی روسیه، تراز بالای "انفجارآمیز بودن" منطقه را که با "رفتارهای ناآرام و پرخاشجویانه"[۴] تودههای کوچ نشین دشتهای قزاق (در شمال)، اثر بسیار نیرومند اسلام و روحانیت مسلمان در خان نشینها (در جنوب) و در کل مسایل بس پیچیده زمین و آبیاری، گره میخورد، خاطر نشان میساختند". همه این عوامل در منطقه بیثباتی میآفرید،که بیچون چرا میتوانست از سوی دشمنان روسیه در شرایط نامساعد بینالمللی بهرهگیری شود - چیزی که رویدادهای مربوط با جنگ کریما، به نمایش گذاشتند.
در پاییز سال ١٨۵٣ سفیران عثمانی به خوقند و خیوه و همزمان به بخارا وارد شدند و فرمانروایان این دولتها را بر حمله به روسها فراخواندند. و. ل. پیروفسکی- گورنرجنرال اورنبورگ در باره پویاییهای اجنتهای حکومت ترک در بخارا و خیوه در سالهای لشکرکشی به کریما به پتربورگ، گزارش داد. بر پایه گزارش گ. خ. گاسفورت- گورنر جنرال سایبریای باختری؛ در خوقند، مربیان نظامی و استادکاران ترکی کار میکردند. درگزارشهای هر دو، گواهیهایی هست مبنی بر این که گماشتگان ترکی میکوشیدند باشندگان خان نشینها را متقاعد به "اعتماد نمودن به انگلیسیها" نمایند. این در حالی بود که انگلیسیها به نوبه خود برای گسیل کارشناسان نظامی ترکی به خیوه و خوقند کمک میکردند. پسانها، پس از پایان جنگ کریما و در آستانه جنگ دیگر ترک و روس در سالهای ١٨٧٧-١٨٧٨، سفیر ترک به خان خیوه همکاری خود را در زمینه ایجاد اتحادیه کشورهای آسیای میانه پیشنهاد کرد[۵].
مگر همانا به علت همان اوضاع، دقیقتر - به علت "دسایس انگلیس" و "رفتار بدخوقندیها، بخارایان و خیوهییها" که از سوی ترکها تحریک میشد، روسیه دیگر نمیتوانست پیشروی خود به سوی آسیای میانه را متوقف سازد. در این پیوند، جنرال سویستنوف - رییس ستاد و حاکم قفقاز در باره، چنین ابراز نظر کرد: "کوچنشینهای آسیای میانه را نباید به تابعیت پذیرفت یا ناگزیر همه را پذیرفت". (تکیه از من است[٦]).
این گونه، پای روسیه به بازی نامنهاد "بزرگ" کشیده شد: هر چه بود، در اوضاع ناگوار بینالمللی وقت، راهی برایش جز کاربرد پیکان دیگری برای فشار آوردن بیشتر اثر بخش بر انگلیس - دقیق تر بر متصرفات هندی آن؛ از محور از شمال نمانده بود. این استراتیژی، روی هم رفته صایب بودن خود را ثابت کرده بود: در اواخر سده نزدهم، انگلیس با به رسمیت شناختن آسیای میانه بهعنوان گستره زیر اداره روسیه، ناگزیر به همکاری با آن گردیده بود.
در این پیوند، جهتگیری ترکیه در سیاست آسیای میانهيی آن به آلمان، کاملا طبیعی مینماید. آلمان به نوبه خود، تلاش میورزید به گونه غیر مستقیم بر اوضاع نظامی - سیاسی در مرزهای "ناآرام" آسیای میانه امپراتوری روسیه از طریق ترکیه تاثیر بیندازد. بهویژه، این امر در سالهای نخست سده بیستم و بعدها در سالهای جنگ اول جهانی، نمایان گردید. در این رابطه، یادآور میشویم، که امپراتوری عثمانی کوشش مینمود تا بر منطقه با بهرهگیری از دستاویز ایدئولوژیک پان ترکیسم، که با پویایی از سوی قدرتهای غربی (در آستانه جنگ جهانی اول - در گام نخست، آلمان) پشتیبانی میشد، بهرهگیرد. برای مثال، خ. ب. پاکسوی - دانشمند ترکی از قول منابع و کارهای مولفان سرشناس سده نزدهم - آغاز سده بیستم[٧] مینویسد که "پان ترکیسم اصلا اختراع خود ترکها (یا تورکها) نه بل، اختراع خاورشناسنان و سیاستمداران، بهمنظور توجیه راهاندازی یک سلسله کامل جنگهای صلیبی برضد تودهها و کشورهای آسیای میانه بوده است".[٨]
البته، در خود این دیدگاه نیز اندیشه ترکیگرایی و ترک مرکزی ویژه بسیاری از مولفان ترکی دیده میشود. مگر در آن میتوان هسته خردگرایی را پیدا کرد: قدرتهای غربی روشن است که بیتردید در دامن زدن به ایدئولوژی پان ترکیسم، با هدف رویارویی با تاثیر روسیه در آسیای میانه ذینفع بودند. به هر رو، این ایدئولوژی در اواخر سده نزدهم و اوایل سده بیستم از سوی نخبگان نظامی و روشنفکران ترکی آلمانگرا بهعنوان یک جنگ ابزار بهکار گرفته شده بود.
دیرتر (در آستانه و در روند جنگ اول جهانی)، همانا زیر درفش همین ایدئولوژی و دکترین، سیاست دولت جوان عثمانی در آسیای میانه، روی دست گرفته شد. در بحبوحه جنگ جهانی اول، افسران استخبارات دولت عثمانی در سرزمین آسیای میانه با داشتن کار رسمی بیشتر زیر نام "کارمندان عرصه معارف ملی" کار میکردند. این افسران زیر پوشش "پویاییهای روشنگرانه"، اندیشههای پان ترکیسم را در آسیای میانه پخش میکردند.
عامل "ترکی" (دقیق تر، عامل ترکان جوان) در آسیای میانه در جهت گیری ضد روسی آن بهویژه در رخدادهای مرتبط با "شورش نامنهاد آسیای میانه سال ١٩١٦"، پدیدار گردید. برای ترکیه سلطانی (و گستردهتر برای آلمان) - دشمن روسیه در جنگ جهانی اول، بس مهم بود تا از "ستون پنجم" در مرزهای جنوبی امپراتوری روسیه کار بگیرد. شایان یادآوری است، که به پنداشت ما، ارزیابی "شورش سال ١٩١٦" از آوان آن، از دیدگاه سرشت و جهتگیری آن بهعنوان یک شورش ضد روسی، درست نیست.
نمایندگان بومی سرمایه رباخوری - بازرگانی، زمینداران بزرگ (صاحبان کشتزارهای پنبه) و صاحبان کارخانهها که "سران نو مسلمان" را تشکیل میداند و با اداره روسی منطقه ارتباط داشتند، در آغاز، نه تنها از شورش پشتیبانی نکردند، بل نیز، برعکس، با کمک به حکومت تزاری به سرکوب آن مساعدت کردند. آخر، همو همین لایه باشندگان ترکستان، "مسببان" بلافصل تهی دست شدن دهقانان بومی در سالهای اخیر موجودیت امپراتوری روسیه[۹]، بودند.
شورشهای دهقانی نه تنها انگیزههای ملی، بل نیز اجتماعی – طبقاتی داشتند. مگر، به پیمانه بزرگی در سایه پویاییهای افسران استخبارات ترکی، شورش همچنین رنگ و بوی ضد روسی به خود گرفت. در منابع و آثار ترکی، گزارشهایی به ویژه در باره پویاییهای پرشور انور پاشا - آجودان آینده و خواجه سمیع بای - افسر ترکی در این محور در سرزمین سمی ریچی (هفترود) و فرغانه آسیای میانه[۱٠]، دیده میشود. شورش در فرجام درهم کوبیده شد. مگر تنش در سرزمین ترکستان مدتها بیداد میکرد. در سال ١٩١٧ برای مثال؛ طی یک سال، شمارکل خیزشهای رنگارنگ که بیشتر از سوی اداره بومی چونان "یورشهای تاراجگرانه" ارزیابی و پرداز میشد، سر به ۵۴٧ مورد میزد. تنها در استان فرغانه شمار این گونه خیزشها تا ٣٢۴ مورد میرسید.
در آینده، در سالهای نخست حکومت شوروی، در نتیجه حل نشدن مسایل اجتماعی پیشین و تضادها در منطقه و افزود شدن مسایل تازه به آن، همانا این شورشها به پیمانه چشمگیری بار سیاسی - ملی پیدا کردند و شالودهيی را برای گسترش جنبش باسماچیگری که در آن آشکارا رد پای شورشهای سال ١٩١٦ دیده میشود، ساختند.
همان گونه که روشن است، نظر به نتایج جنگ جهانی اول، آلمان شکستبیقید و شرطی خورد و عملا امپراتوری عثمانی هستی خود را از دست داد (از میان رفت) و امپراتوری روسیه هم در اثر پیامدهای جنگ جهانی اول و نیز توفانهای ژرف اجتماعی درونی فرو پاشید. در نتیجه این، در منطقه آسیای میانه "خلای قدرت" ویژهيی ایجاد شد. حکومت شوروی در نخستین سالهای موجودیت در سرزمین آسیای میانه خیلیها ضعیف بود و در واقع تنها در شهرها وجود داشت. افزون بر این، در طی سالهای ١٩١٨-١٩١٩ سراسر ترکستان با جبهه جنگ میهنی از مرکز روسیه جدا شده بود.
مناطق روستایی جنوب ترکستان را جنبش باسماچها فرا گرفته بود که ناسیونالیستهای ترکستانی نیز برای تاثیرگذاری بر آن، در تکاپو بودند. پیوند باوری این جنبش با شورش سال ١٩١٦ آشکارا دیده میشد. در مرز سالهای ١٩٢٠-١٩١٩ اوضاع (برای شورویها) تا اندازهيی تثبیت شد. مگر در نتیجه "شورویسازی" خاننشین خیوه و بهویژه امارت بخارا سر از نو تیره شد.
به گواهی نمایندگان فرماندهی ارتش سرخ جبهه ترکستان، لشکرکشی ارتش سرخ به بخارا "به سود گرویدن جمعیت به روند انقلاب، نتایج چندان کارایی نداد"، با آن که این لشکرکشی برای واحدهای نظامییی، که در آن شرکت کرده بودند، بسیار گران تمام شده بود"[۱۱]. از سوی دیگر، نه همه نمایندگان گروهبندیهای انقلابی خیوه و بخارا که بهگونه فرمولیته یاوههای کمونیستی را پذیرفته بودند، با ایده "شورویسازی منطقه" موافق بودند. در بخارا، در ردههای رهبری جمهوری تازه اعلام شده شوروی خلق بخارا، جناح آشکارا ناسیونالیستیيی پدید آمدکه بر سوقدهی کشور به راه "دمکراسی ملی - بورژوازی"، "دستیابی به رهایی کامل از استعمار شوروی" - "وارث استعمار روسیه"، سنجش داشت. این گروه برای رسیدن به اهداف خود با اتکاء به کمک همان باسماچیها و نیز سازمانهای رنگارنگ زیر زمینی دارای جهتگیریهای ناسیونالیستی که آغاز به تشکل در متصرفات مسلمان نشین امپراتوری روسیه کرده بود، سنجش داشت.
افسران ترکی نقش بس چشمگیری در سیاست جمهوریهای خیوه و بخارا، بازی مینمودند. آنها که در آغاز از سوی دولت ترازی به عنوان اسیران جنگی به منطقه گسیل شده بودند، دیگر از سوی دولتهای نو برای تشکیل ارتشهای ملی و آماده سازی کادرهای نظامی برای این ارتشها، فعالانه جلب شده بودند. در این اوضاع، رهبری حزب ترکهای جوان «اتحاد و ترقی» (به ویژه رهبران آن- گروه نامنهاد "تریومویرات" (سه گانه) که در سالهای جنگ جهانی اول در ترکیه سلطانی عملا قدرت را در دست داشتند)، بر آن بودند که تلافی شکستهای ایشان در جنگ جهانی اول بیخی ممکن میباشد.
اوضاع آسیای میانه از دید آنان کاملا برای پیاده ساختن آرمانهای "پان ترکیزم" و تاثیر ممکنه آتیه بر وضع خود ترکیه که دیگر در آن کمالیستها (که شرایط ترک مخاصمه مودرس و قرار داد صلح شمال سال ١٩٢٠ را در پی آن[۱٢] به رسمیت نمیشناختند)، با پویایی عمل میکردند؛ مناسب مینمود.
مگر در سالهای ١٩٢٠-١٩٢١ اوضاع برای نیروهای رهایبخش ترکیه به رهبری مصطفی کمال(اتا ترک) بیشتر بحرانی مینمود: ارتش یونان با پشتیبانی انگلیسیها بخش گسترده سرزمین اناتولی را اشغال نموده بود. در صحنه بین المللی، از دیدگاه حقوقی در ترکیه حکومت هنوز به سلطان متعلق بود. گذشته از آن، در دنیای مسلمان (از جمله در آسیای میانه) سلطان ترک هنوز به طور سنتی به عنوان خلیفه (رهبر) روحانی همه مسلمانان، موجب احترام شمرده میشد.
ترکهای جوان همه این نکات را به سنجش گرفته بودند. در نتیجه، در طی سالهای ١٩٢٠-١٩٢١ جمال پاشا[۱٣] و اسماعیل انور پاشا - دو تن از رهبران ترکهای جوان، به نوبت در آسیای میانه حضور یافتند. در آغاز، آنها با پشتیبانی حکومت مرکزی شوروی، به آسیای میانه چندی پیش "شوروی سازی شده"، آمدند. رهبران ترکهای جوان با تعقیب اهداف خودشان در راه متحد ساختن همه ترک آسیا در یک کشور زیر چتر ترکیه برای کمک به روسیه شوروی رو آوردند. رهبران پیشین "تریمویرات" هنگامی که هنوز در مسکو بودند، برنامه "لیگ جهان اسلام"، و سپس "اتحادیه[۱۴] انقلابی اسلامی" را مطرح کردند. این سازمانها هدف مبارزه با "امپرالیسم انگلیس" در خاور و کاربرد "بنیه جنبش باسماچی گری"، را در این راستا پیش روی خود گذاشته بودند.
دولت روسیه شوروی که آرزومند تقویت تاثیر بلشویکها در خاورمیانه و آوردن فشار بر سیاست بریتانیای کبیر بود، مناسب دانست به جمال پاشا و انور پاشا کمک نماید. در نتیجه، با پشتیبانی دولت شوروی هر دو از آسیای میانه سر برآوردند (برای به دست آوردن آگاهیهای بیشتر در این زمینه نگاه شود به: پانویس مقاله کمال عبدالله یف). جمال پاشا در سال ١٩٢٠ با طرح «نوسازی ارتش افغانستان» به افعانستان فرستاده شد و انور پاشا در پاییز سال ١٩٢١ با اعتبار نامه شوروی با گرفته وظیفه «جلب باسماچها به سوی حکومت شوروی» به بخارا آمد.[۱۵]
خودنمایی افغانستان در برنامههای ترکهای جوان در خصوص احیای مجدد «توران کبیر» در سده بیست، تصادفی نبود. افغانستان از دیدگاه گیتایی در «نقطه گرهگاه» مرکزی خود ویژه آسیای میانه قرار دارد، که چونان تخته خیز بس مناسب برای جنگهای استیلاگرانه(جهانگشایی) هم در محور جنوب و هم در محور[۱٦] شمال به شمار میرود. به این سرزمین در درازای سدهها به نظر لشکرکشیهای استیلا گرانه در محور هند دیده میشد، مگر از سده نزدهم با آغاز عهد «بازی بزرگ» در سیمای «کلید» خود ویژهيی برای گشودن آسیای میانه، تبارز نمود. با این هم، این کشور نه همیشه به سان یک کشور، تنها به لحاظ وضع استراتژیک خود اهمیت داشته است. امپراتوری احمد شاه درانی، از همان آغاز تاریخ دولتداری خود- از میانههای سده هژدهم،[۱٧] - یکی از نیرومندترین دولتهای اسلامی در خاور میانه بود. بسیاری از کشورهای مسلمان آسیا با هدف به دست آوردن یک متحد قوی، به برپایی روابط دیپلوماتیک با آن تلاش میکردند. بسنده است گفت، که حکام آسیای میانه- خانهای قزاق و خوقند برای مبارزه با امپراتوری سین و جلب کمک به احمد شاه رو میآوردند. امپراتور عثمانی میکوشید در سیمای افغانستان سنی، متحدی در مبارزه با رقیب دایمی خود- ایران، بیابد.
افغانستان، در نیمه دوم سده نزدهم ضعیف شده و به یک دولت از دیدگاه سیاسی وابسته به انگلیس، مبدل گردید. مگر، در نتیجه سومین جنگ با انگلیس در ١٩١٩ به رهبری امانالله و جوانان افغان دوباره استقلال سیاسی پیدا کرد. محور آسیای میانه بنا به یک رشته علل،بیدرنگ برای حکومت افغانستان اهمیت زیادی پیدا کرد. برای مثال، بازارهای بخارا (روی هم رفته، بازارهای آسیای میانه در کل) در شرایط انزوای سرزمین آسیای میانه که با جبهههای جنگ میهنی از بازارهای روسیه تجرید شده بود؛ مقادیر بزرگ کالاهای انگلیسی - هندی را از که طریق افغانستان وارد میشد؛ جذب میکرد. این در حالی بود که درآمدهای ترانزیتی، بخش چشمگیر در آمد ملی افغانستان را تشکیل میداد.
افزون بر این، در شرایط سست شدن موقت تاثیر روسیه در آسیای میانه و خان نشینها[۱٨]، بخشی از نخبگان سیاسی افغانستان، ایده ایجاد "کنفدراسیون اسلامی کشورهای آسیای میانه" در واقع به رهبری افغانستان[۱۹]، را در سر میپرورانیدند. با این هدف، افغانستان از شیر محمد بیک - یکی از فرماندهان باسماچهای فرغانه پشتیبانی مسلحانه میکرد. چنانی که طی سالهای ١٩٢٠-١٩٢١ "مجاهدان" آسیای میانه در آموزشگاه نظامی خان آباد آموزش میدیدند.
کمیته "اتحاد و ترقی"، همه این اوضاع را در پهلوی تقویت نسبی موقف بینالمللی افغانستان در سالهای ١٩١٩-١٩٢٠ برای رسیدن به اهداف خود در آسیای میانه مساعد ارزیابی مینمود. با تلاشهای جمال پاشا، مربیان نظامی ترکی (که قبلا به عنوان اسیر نظامی در آسیای میانه بودند)، در ارتش افغانستان آغاز به کار کردند. انور پاشا که هنگام حضور در مسکو، با "پذیرایی گرم" سفارت افغانستان رو به رو شده بود، از دولت افغانستان چهارهزار فونت استرلینگ برای "هزینه" اندیشههای جهانشمول خود گرفت.[٢٠] مگر آوندهای هست گواه بر آن که افغانستان بیشتر به بخش "پان اسلامیستی" برنامههای او،که مرتبط با آرمان رهایی مسلمانان خاور از تسلط انگلیس بود، دلبستگی داشت تا بهاندیشههای پان ترکیستی اش. در نتیجه، انور پاشا به گونه نهایی با پیوستن به باسماچهای بخارا و با تلاش برای متحد ساختن همه باسماچها زیر فرماندهی یکپارچه، تنها کمکهای محدودی از افغانستان[٢۱] به دست آورد.
موضعگیری روسیه شوروی (پس از شوروی سازی خیوه و بخارا) که به روشنی تمایل تحکیم تاثیر سیاسی- نظامی خود بر آسیای میانه و نیز فاکت حضور واحدهای ارتش سرخ در بخارای خاوری را تبارز داده بود، آشکارا به معنای پایان همه برنامههای بزرگ افغانستان در قبال آسیای میانه بود.
پشتیبانی افغانستان از باسماچهای آسیای میانه به رهبری انور پاشا، با ایدئولوژی پان ترکیستی اش، در فرجام برای آن کشور میتوانست تنها به معنایبیثباتی اوضاعبیآن هم پیچیده تباری در ولایات شمالی باشد- چیزی که چندی دیرتر در انقلاب بچه سقاء در جنوری ١٩٢٩، روی داد[٢٢]. پتنسیال بزرگ سپراتیزم (جدایی خواهی) را میتوانست جامعه بزرگ قرغیز که از سده هفدهم در پامیر افغانی و در منطقه دهلیز واخان بود و باش داشتند، به نمایش بگذارد.[٢٣] این گونه، حکومت افغانستان میتوانست با کمال میل، انور پاشا را به عنوان کارشناس نظامی و حتا به عنوان فرمانده نیروهای مسلح افغانستان بپذیرد، مگر هرگز نه چونان ایدئولوگ پان ترکیسم!
افزون بر این، برای افغانستان با توجه به واقعیتهای اوضاع بین المللی آغاز سده بیستم سودمند نبود مناسبات خود را با روسیه شوروی (بعدا شوروی) تیره سازد. حکومت افغانستان به رهبری امانالله خان با همکاری با ترکهای جوان به پیمانه کافی خردمندانه و واقعبینانه اوضاع را "در تراز جهانی" ارزیابی نموده و به همین دلیل با روسیه شوروی در آغاز سال ١٩٢١ قرار داد دوستی بست[٢۴].
در کابل سر انجام به این نتیجه رسیدند که مناسبات دوستانه با روسیه شوروی دستاویز وزنین تر فشار دیپلماتیک بر بریتانیای کبیر خواهد بود تا چسپیدن به برنامههای ناسخته و موهوم ترکهای جوان در آسیای میانه.
به گواهی منابع آرشیوی، فرماندهی شوروی به نوبه خود "با اطلاعات در باره کمک کابل به باسماچهای انور پاشا با احتیاط زیاد برخورد میکرد". مگر بازرسیهای نهایی و گواهیهای اسیران تایید کردند که "حکومت افغانستان به راستی به انور پاشا کمک میکرد. هر چند هم ناچیز". (نگاه شود به: بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند٢٧٢، پرونده ویژه٢، پوشه٩٧، برگ ۵۵). مگر این جا بایسته است خاطر نشان سازیم که این کمک به پیمانه بزرگ، در سایه کوششهای مهاجران سیاسی بخارایی (از جمله عثمان خواجه یف - رییس پیشین کمیته اجرایی مرکزی جمهوری تودهيی شوروی بخارا و علی رضا - فرمانده نیروی پلیس ملی بخارا) که به افغانستان گریخته بودند، انجام میشد. شایان یادآوری است که علی رضا - افسر پیشین ارتش ترکیه بود.
پس از سرکوب نیروهای انور پاشا، از سوی «گروه سپاهیان بخارا»ی ارتش سرخ و کشته شدن خود او در ماه اگست سال ١٩٢٢، افغانستان که مایل به تیرگی روابط با روسیه شوروی نبود، به تدریج تماسهای خود را هم با باسماچهای درگیر جنگ در آسیای میانه و هم با نمایندگان مهاجران سیاسی آسیای میانه، کاهش بخشید و کمرنگ ساخت.
از همین رو، دولت کابل بر رفتن نمایندگان مهاجران آسیای میانه از کشور، به ایران یا به ترکیه[٢۵]، پا میفشرد. پسانها، کابل تا جای امکان میکوشید از ارزانی کدامین پشتیبانی به باسماچها و مهاجران گریزی آسیای میانه که در سرزمین افغانستان پناه گزیده بودند، رو گرداند. با آن که مساله آوارگان آسیای میانه که در پیامد سرکوب باسماچهای بخارای خاوری، آن دیار را ترک گفته و به سرزمین افغانستان آمده بودند، به حد کافی شدید بود. آنها به حفظ ارتباط با هم عشایرییهای خود که در خاک شوروی مانده بودند، ادامه میدادند.
پس از کشته شدن انور پاشا، فرماندهی دستههای باقی مانده باسماچهای بخارای خاوری زیر فرمان او را خواجه سمیع بای- افسر دیگر ترکی به دست میگیرد (در برخی از اسناد و خاطرات شماری از شرکت کنندگان رویدادها، گاهی از او به نام سلیم پاشا یاد شده است). در میانههای سال ١٩٢١ حاجی سلیم بای، با تحمل شکستهای پیهم از یگانهای ارتش سرخ، زخمی شده، جبهه باسماچیها را ترک و به افغانستان میگریزد.
در افغانستان، او با نمایندگان مهاجران بخارایی دیدار و طرحهای خود را مبنی بر به دست آوردن کمکهای مالی چشمگیر برای جنبش باسماچها، از ناسیونالیست ترک مخالف مصطفی کمال پاشا که «در میان آنها سفیر ترک در تهران» نیز بود، به آگاهی آنها رسانید.[٢٦] مگر در آینده، بنا به علل ناپیدایی، گریزیان ترکستانی هرگونه ارتباطی با وی را برهم زدند.
استخبارات انگلیس این وضع را چنین تفسیرکرد: «این رویداد نشان میدهد که به چه پیمانه مداخله مستقیم ترکها از سوی رهبری جنبش باسماچها [(از سوی مهاجران ترکستانی)] منفی ارزیابی شده بود».[٢٧]
در همین باره ذکی ولی طوغان (١٩٧٠-١٨٩٠) یکی از اندیشه پردازان باشقیر تبار "مبارزه برای استقلال ترکستان"، (درآینده تاریخ نویس و زبانشناس نامدار)، به انور پاشا نوشت: "ما از شما میخواهیم که ترکستان کبیر قربان سیاست شما در خاور میانه به خاطر نجات جهان اسلام نگردد..."[٢٨]
اندیشههای ترکهای جوان، در پیوند با عامل آسیای میانه، تاثیر چندان کارایی بر سیاست افغانستان برجا نگذاشت. چنانی که در خود ترکستان هم همین گونه «دستاوردی نداشت». شایان یادآوری است که ایده آلهای پان ترکیستی در گرایشهای ایدئولوژیکی ناسیونالیستهای ترکستانی نیز جای برجستهيی داشت. چنانی که در میان بخاراییهای جوان و خیوههایی جوان دارای تمایلات انقلابی که با پشتیبانی روسیه شوروی در سال ١٩٢٠ حکومت خیوه و بخارا را اشغال کردند.
ترکهای جوان در افغانستان ایده آلهای پان ترکیستی خود را زیر پرده ایده آلهای پان اسلامیستی میپوشانیدند- درست بر عکس، در آسیای میانه، برای پان ترکیسم سرشت بیخی دیگری، متفاوت از آنچه که ناسیونالیستهای بومی آسیای میانهيی (که برای آنان در گام نخست «ترکستان مستقل» مهم بود، نه "کنفدراسیون ملتهای ترک" (از بالکان تا چین) زیر سرپرستی ترکیه و در واقع زیر اداره ترکهای جوان، بگذار حتا به رهبری شخصیت کاریزماتیکی چون انور پاشا) برای آن قایل بودند، میدادند.
برای بخش زیاد اردوگاه باسماچها، به ویژه برای جناح محافظه کار آن (که هم ترکهای جوان و هم ناسیونالیستهای بومی برای پیاده ساختن ایدههای شان در نظر داشتند از ذخایر انسانی آنها بهره برداری نمایند)، نه این و نه آن ([نه ترکستان مستقل و نه کنفدراسیون ملتهای ترک-گ.]) مهم بود. در نتیجه، در میان باسماچهای آسیای میانه، گرایشهای جدایی خواهی سنتی خاوری و محل گرایی قرون وسطایی چیرگی داشت.
به نوبه خود، رهبران باسماچها و خود باسماچهای عادی، بیشتر به نمایندگان اشرافی سنتی «خود» و به «روحانیت محافظه کار» نسبت به نمایندگان بورژوازی لیبرالی- ملی و انتلکتوئلها- جدیدیها وابسته بودند. ذکی ولی طوغان- ایدئولوگ ناسیونالیست ترکستان، در خاطرات خود اغلب در باره آن یادآور میشودکه به چه پیمانه برای نخبگان سنتی آسیای میانه ایده کدامین «کشور مستقل ملی»، بیگانه بود. برای آنها هدف ماندن به عنوان تام الاختیار دقیقا در استانهای خود یا عشایر خودشان مهم تر بود.[٢۹]
به گونهيی که شماری از پژوهشگران کنونی نیز خاطر نشان میسازند، تاریخ پیدایش باسماچها را جامعه "قبیلهیی" و "منطقهیی" چند پارچه از لحاظ ساختار خود، به پیمانه بسیار بزرگتری نسبت به دلایل "عمومی ملی" و یا حتا "تباری"[٣٠] تعیین میکرد. برای بسیاری از سران باسماچها شکل حکومت (خواه، حکومت عشیرهيی سنتی یا خواه خان سالاری اقتدارگرا، خواه حکومت شوروی و یا حکومت متعلق به بورژوازی بومی) چندان مهم نبود. برای آنها این مساله مهم بود که این حکومت این مجال را به آنها بدهد تا از حساب کار باشندگان بومی به زندگی ادامه بدهند و همچنان حاضر باشد آن را به علت سنتها و عادات به حساب بگیرد. به گونهيی که تاریخ باسماچهای آسیای میانه نشان میدهد، به علت همانا همین ویژگیهای ذهنیت سیاسی ردههای بالایی سنتی جامعه آسیای میانه، در بسی از موارد، همزیستی کاملا مسالمت آمیز و حتا تفاهم رهبران باسماچها و نمایندگان ارگانهای حکومت شوروی در مناطق، به مشاهده میرسید.[٣۱]
سر انجام، پشتیبانی از باسماچها برای افغانستان که از دیدگاه اجتماعی ساختار چندپارچه عشیرهيی آن با ساختار اجتماعی وقت آسیای میانه خیلی همانند بود و میتوانست بر وضع سیاسی– اجتماعی داخل کشور، تاثیر منفی برجا بگذارد (چیزی که در رویدادهای مرتبط با تحولات بچه سقاء در سالهای دهههای ٣٠ -٢٠ رخ داد)؛ نیز سودمند نبود. گذشته از این، حمایت قاطع از ماجرجویی آسیای میانهيی انور پاشا از سوی افغانستان، به معنای آن بود که آن کشور روسیه شوروی را از یک متحد به یک به دشمن تبدیل کند و در این صورت چیزی دیگری برای خنثی ساختن تاثیر بریتانیای کبیر برایش نمیماند.
شاید هنگامه ترکهای جوان به رهبری انور پاشا در آسیای میانه (هرگاه موفق به به دست آوردن پشتیبانی قدرتهای غربی (درگام نخست، بریتانیای کبیر) که مایل به محدود ساختن اثر روسیه (شوروی) در مناطق مهم حیاتی برای آن بودند، میشدند)، میتوانست منتج به پیروزیهایی هم گردد. مگر با تحکیم یافتن چشمگیر پرستیژ بین المللی روسیه شوروی پس از پیروزی بر مداخلات سالهای١٩١٨- ١٩٢٠ (از یک سو) و به علت تشدید مبارزات ضد استعماری در خاور نزدیک و میانه(از سوی دیگر)؛ بریتانیای کبیر ترجیح داد تا از مشارکت پویا در کدامین طرح روس ستیزانه (شوروی ستیزانه) در منطقه، پرهیز نماید.
مگر همان طوری که یکی از مولفان امریکایی در سالهای دهههای ٢٠-٣٠ سده بیستم عادلانه تذکر کرد این موقف بریتانیای کبیر هرگز ناشی از "ندای وجدان بیدار و انتحاب آزاد[٣٢]" نبود. برخی از اسناد محرم و گزارشهایی که در آغاز سالهای دهه ١٩٢٠ به "Foreign office" رسیده بود، حاکی از آن بود که سرویسهای اطلاعاتی انگلیس فعالیتهای انور پاشا در آسیای میانه را با دقت زیر نظر داشتند. در برابر استخبارات انگلیس این وظیفه گذاشته شده بود تا روشن سازد که طرح ایجاد «کنفدراسیون ترکی- مسلمانی» تا چهاندازه در ترکستان و در خاور میانه در کل شهرت پیدا نموده است و چگونه میتوان از هوادارن و پیروان ترکهای جوان در منطقه در آینده بهره گیری نمود.[٣٣]
جالب است یادآور شویم که خاطرات قهرمانان انقلاب ترکهای جوان در سال ١٩١٨ از جمله به خاک سپاری استخوانهای انور پاشا، مانند خود مجتمع یادبود «اتحادیستها» در استانبول علاقه خاص ترکهای کنونی[٣۴] بر نمیانگیزد. در حالی که همه ساله صدها هزار ترک برای بزرگداشت از یادبود اتاترک به آرامگاه انت - کبیر در آنکارا[٣۵] میآیند.
همه اینها گواه بر آن است که ایدئولوژی پان تورانیسم برای ترکیه امروزی مانند خاطره بنیاد گذار و نخستین رییس جمهور ترکیه و به همین پیمانه اصل "ترکیسم" (بر عکس پان ترکیسم)، پیریزی شده از سوی او مهم نیست. مگر این امر امکانات بهرهگیری از ایدیولوژی و شعارهای پان ترکیسم را به عنوان نماد خود ویژه گروههای جداگانه تند رو در آسیای میانه و افغانستان، منتفی نمیسازد. این به نوبه خود، میتواند موجببیثبات ساختن وضع میانتباری در مرزهای جنوب روسیه و تشدید فشارهای سیاسی – نظامی بر منطقه از سوی کشورهای غربی شود.
در فرجام، همچنان میخواهیم بیفزاییم که همکاری و خصلت مناسبات ترکیه کنونی با افغانستان و روسیه و کشورهای آسیای میانه، گواه بر مشی پراگماتیک تر ترکیه کنونی در خاور میانه متفاوت از رهبران ترکهای جوان سالهای دهه بیست سده گذشته، است. ناظران بینالمللی "مشارکت ثمربخش و سازنده ترکیه در افغانستان" (ساختن مجتمعهای کشاورزی در کشور با شرکت ترکیه به مقصد کاهش کشتزارهای خشخاش (شیره تریاک)، طرحهای مختلف در زمینه آموزش، بهداشتی و ...) را خاطرنشان میسازند.[٣٦]
به هر رو،بیثبات ساختن اوضاع مذهبی، تباری هم در کشورهای آسیای میانه و هم در افغانستان آبستن وخامت مجموعه مسایل همانند در خود ترکیه (مسایل اقلیتهای تباری در خاور کشور، مسایل اسلام سیاسی و ...) نیز است. ترکیه معاصر، به یک افغانستان باثبات و صلح آمیز نیاز دارد. چنین بر میآید که نخبگان سیاسی ترکیه کنونی این مساله را درک کرده و متفاوت از دیگر کشورهای غربی، مایل نیستند بار دیگر دربیثبات سازی اوضاع در آسیای میانه، سهم بگیرند. پایایی چنین گرایشی در آینده، از دید ما به گونه معینی، پاسخگوی منافع خود ترکیه نیز میباشد.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين سری مقالهها زير عنوان رازهای سر به مهر تاریخ"، نوشته گروهی از دانشمندان روسی: پروفسور دکتر ولادیمیر بویکو، پروفسور دکتر الکساندر کنیازف، پروفسور دکتر تیخانف، پروفسور دکتر عبدالله یف، پروفسور دکتر پانین که پيش از اين، به کوشش، گزينش و گزارش آقای عزیز آریانفر، در وبسايت خاوران منتشر شده است، باتوافق جناب آقای پروفسور رسول رهين و اجازه جناب آقای عزيز آريانفر در دانشنامه آريانا نيز دوباره منتشر میشود.
[↑] پینوشتها
[۱]- باسماچ، در زبانهای گروه ترکی بهمعنای رهزن است. شورویها شورشیان دهههای سالهای ٢٠-٣٠ سده بیستم آسیای میانه را که در برابر حکومت روسیه شوروی بهپا خاسته بودند، به این نام یاد میکردند - گ.
[۲]- در این مقاله، نقش یکی از این نیروهای خارجی - ناسیونالیستهای تندرو ترک، هواداران ایدیولوژی پان تورانیسم یا پان ترکیسم -"ترکهای جوان" به رهبری انور پاشا در رویدادهای خونبار آسیای میانه در آن برهه بررسی میشود - گ.
[۳]- ا. ا. میخایلف، "نخستین یورش به جنوب"، سان پتر بورگ، ٢٠٠٣، برگهای ٣١۵-٣٣۵.
[۴]- آ. آ. کالیسنیکف، "شناخت آسیای میانه در روسیه"، بیشکیک، ٢٠٠٦، برگهای ۴-۵.
[۵]- برای بهدست آوردن آگاهیهای بیشتر در این باره، نگاه شود به: آ.آ. میخایلف، برگهای ٣٣۵-٣٩٧.
[۶]- جستار از: آ. آ. کالسنیکف...، برگ ٦.
[٧]- از جمله سخن بر سر کارهای ا. د. توینبی (١٩٧۵-١٨٨٩)، تاریخدان انگلیس، استاد دانشگاه لندن، و نیز همکار وزارت امور خارجه بریتانیای کبیر است.[۸]- H. P. Paksoy. Turkistan-bagimsizlik. Savasi (http://www.ukans.edu/ibetext/texts/paksoy-6/ cae12/html).[۹]- برای به دست آوردن آگاهیهای بیشتر در این باره نگاه شود به: ر.گ. لاندا، "اسلام در تاریخ روسیه"، مسکو، ١٩٩۵. و نیز ا. ی. پیلیف، باسماچها در آسیای میانه: سیمای کلی و ویژگیهای منطقهيی در سالهای (١٩٣۴-١٩١٨). بیشکیک، ٢٠٠٦.
[۱٠]- ا. پیلیف، .... برگهای ٨٣-٨٨
[۱۱]- در همانجا برگ ٧٧
[۱۲]- قرارداد به تاریخ ١٠ اگوست، سال ١٩٢٩ از سوی نمایندگان کشورهای انتانت و کشورهایی که به آن پیوستند، از یک سو و ترکیه عثمانی از سوی دیگر، امضا شد. بر اساس شرایط آن، متصرفات امپراتوری عثمانی در خاور نزدیک و در اروپا میان قدرتهای بزرگ اروپایی پیروز جنگ جهانی اول تقسیم شد. افزون بر آن، اصولا ترکیه امکان دستیابی به دریای مدیرترانه را از دست داد. آبناهایی کنستانتینوپل(قسطنطینه) و دریای سیاه زیر اداره بینالمللی سپرده شد. "جلسه کبیر ملی ترک" که در سال ١٩٢٠ در آنکارا (که در آن هنگام بهنام آنگورا یاد میشد و پسانها به انقره تغییر نام داد و سرانجام هم آنکارا خوانده شد) ایجاد شده بود، به رهبری مصطفی کمال از به رسمت شناختن و تصویب شرایط قرار داد، سرباز زد.
[۱۳]- جمال پاشا کرسی وزیر نیروی دریایی امپراتوری عثمانی را داشت. به همین ترتیب انور پاشا کرسی وزیر جنگ و رییس ستاد ارتش آن را.[۱۴]- B. Paksoy. Op. cit[۱۵]- برای بهدست آوردن آگاهیهای بیشتر در زمینه نگاه شود به: ک. عبدالله یف و بالجوان. مرگ "هلندی" پرنده خاور، "تاریخ در سیماها"، سایت انترنتی فرغانه رو.
[۱۶]- ل. ی. سوماروکف، ا. ا. سنیسریف، درباره "عامل سوم" و صلح دوستی در مساله آسیای میانه، طرحهای همکاری و همگرایی برای آسیای میانه: آنالیز قیاسی، امکانات و چشماندازها، مدارک کنفرانس بینالمللی خجند، ٢٦-٢٧، جون سال ٢٠٠٧، بیشکیک، ٢٠٠٧، برگ ٣۵
[۱٧]- احمد شاه درانی – رهبر عشیره پشتونی "عبدالی" افغانی، در سال ١٧۴٧ بهعنوان پیشوای همه عشایر کوچنشین افغانی برگزیده شد و این گونه، بنیادگذار نخستین دولت افغانی در تاریخ خودی شد. سرزمین امپراتوری درانی در نتیجه جنگهای استیلاگرانه احمد شاه، از خراسان تا دهلی و سین زیان پهن بود.
[۱۸]- دولت روسیه شوروی در سال ١٩١٧ رژیم تحتالحمایه روسیه را که قبلا بر امارات بخارا و خاننشین خیوه معتبر بود، لغو کرد. اینگونه، هر دوی این کشورهای تحتالحمایه، مستقل شدند.
[۱۹]- ا.ی. پیلیف، ... برگهای ١٦١-١٦٢
[٢٠]- نگاه شود به: ک. عبدالله یف، ...
[٢۱]- به گزارشهای سرویسهای اطلاعاتی ستاد گروه سپاهیان بخارای جبهه ترکستان، ارتش انور پاشا از افغانستان تا ٨٠٠ قبضه تفنگ سیستمهای مختلف و نیز ٨٠ اشتر با جنگافزار و فشنگ و مرمی بهدست آورده بود. همچنین از افغانستان برگهای تبلیغاتی "به زبانهای روسی و بومی برای پخش در میان باشندگان و یگانهای روسی آورده شده بود. [بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند ٢٧٢، پرونده ویژه ٢، پوشه ٩٧، برگهای ۵۵-۵٩].
[٢۲]- برای مثال؛ ابراهیم بیک یکی از رهبران باسماچهای بخارای شمالی که به سرزمین افغانستان گریخته بود، توانست در کوتاهمدت در افغانستان از همتباران ازبک لقی خود یک دستهيی یک هزار نفری گرد بیاورد و در جنگها در برابر هواداران امانالله - امیر واژگون شده، شرکت کند.
[٢۳]- برای به دست آوردن آگاهیهای بیشتر نگاه شود به: ا. ا. کنیازیف. "در باره تاریخ وضعیت کنونی و بازگشت قرقیزهای افغانی به میهنشان".
[٢۴]- باید بیفزاییم که افزون بر سودمندی جیوپولیتیک، کابل قرار بود برتری همکاری اقتصادی با مناطق مرزی شوروی را ارزیابی نماید (برای بهدست آوردن آگاهیهای بیشتر در این باره نگاه شود به: ا. ا. کنیازیف، "اوضاع اقتصادی در ولایات شمالی - خاوری افغانستان و مسایل تامین امنیت منطقهیی"، مجله افغانستان و امنیت آسیای میانه، شماره ١، زیر نظر: ا.ا.کنیازیف، بیشکیک، ٢٠٠۴. برگهای ۵٦-٣٣
[٢۵]- ذکی ولی طوغان، خاطرات، مبارزات مسلمانان ترکستان و دیگر ترکهای خاوری برای موجودیت ملی و فرهنگ، مسکو، ١٩٩٧، برگ ٣٩٢[٢۶]- Fraser G. Basmachi-I, Central Asian Survey. 1987, Oxford. Vol.6 ,№ 1, P.65-64[٢٧]- ا. ای. پیلیف ... برگ ٩۴[٢۸]- Paksoy. Op. cit.[٢۹]- برای مثال، نگاه شود به: ذکی ولی طوغان، خاطرات، مبارزات مسلمانان ترکستان و دیگر ترکهای خاوری برای موجودیت ملی و فرهنگ، اوفا، ١٩٩٨، کتاب ٢ ...
[۳٠]- نگاه شود به: عبدالله یف، کمال و نیز یورینا آی. آ.، اوضاع تباری در جنبش باسماچها، نژادها و تودهها، مسایل معاصر نژادی و تباری، سالنامه، مسکو، ٢٠٠١، شماره ٢٧، برگهای ١٦٨–١٨١.
[۳۱]- برای بهدست آوردن آگاهیهای بیشتر نگاه شود به: ا. ای. پیلیف، برگهای ١٢۵-١٢٦[۳۲]- Kuntiz J. Dawan over Samarkand. The rebirth of Central Asia. New York,1936. P. 114[۳۴]- نگاه شود به: کمال عبدالله یف ...
[۳۳]- Sonyel S. Enver Pasha ve Orta Asia da bashgosteren "Basmaci" akimi, Belleten. Ataturk kultur, dil ve tarih yuksek kurumu. Ankara, 1990 LIV. Cilt. S. 1179 -1208.- P.1189, 1192
[۳۵]- روز یادبود اتاترک در جمهوری ترکیه، روز مرگ او – ١٠ نوامبر است.
[۳۶]- سایت انترنتی Turtsia.ru، اخبار، افغانستان زیر تاثیر مساعد ترکیه از کشت خشخاش دست بر میدارد.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]