جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

جستاری بر نام‌های تاريخی

گفت‌وگوی سياوش آريا با چندتن از نخبگان افغانستان

جستاری بر نام‌های تاريخی


فهرست مندرجات

.



بخش سوم

بازسازی نقشه جهان براساس بطليموس (ارسال‌کننده: آقای دکتر حشمت حسينی)

در اين چند سال اخير، در خارج از افغانستان، موضوع نفی نام‌های تاريخی افغانستان و به‌طور کلی نفی وجود کشور افغانستان در قرون پيشين و امروز مطرح گرديده است! به‌عنوان نمونه: آقای دکتر لعل‌زاد نوشته، آريانا جعلی و افغانستان خيالی است!

برخی از خوانندگان دانش‌نامه‌ی آريانا، پس از آگاهی از اين موضوع، از ما خواسته‌اند نظر خود را درباره‌ی قدمت تاريخی افغانستان و نام‌های آن در گذشته بنويسيم. اما گردانندگان دانش‌نامه تشخيص دادند که برای جلوگيری از يک‌جانبه‌نگری، بهتر است هم‌زمان با صاحب‌‌نظران موافق و مخالف، گفت‌وگو صورت گيرد. اما شوربختانه پس از انتشار بخش اول و دوم اين گفت‌وگوها، برخی از کسان که نتايج آن را در راستای تأييد نظرات و خواسته‌های مشخص خود نديدند، از ادامه‌ی گفت‌وگو خودداری کردند! با اين وجود، بازهم ما برای روشن شدن حقايق تاريخی افغانستان اين مصاحبه‌ها را دنبال خواهيم کرد. مصاحبه شوندگان: آقايان استاد مهديزاده کابلی، دکتر مهدی خراسانی، صديق رهپو طرزی و... هستند.

◼ سیاوش آریا: ‌ آريانای بطليموس کدام سرزمين است؟

مهديزاده کابلی: پيش از آن‌که به اصل موضوع بپردازم، جا دارد نکته‌ی را عرض کنم. با اين‌که در حدود صد سال اخير دانشمندان ارجمند افغانستان مقاله‌ها و کتاب‌های بی‌شماری درباره‌ی تاريخ افغانستان نوشته‌اند، که زحمات آن‌ها قابل تحسين است. اما شوربختانه، هنوز هم هيچ‌يک از اين آثار به‌درستی نقد نشده‌اند.

آن‌چه از گفت‌وگوهای افغان‌ها، نه‌چندان عامی و گاهی دانش‌پژوه و با تاريخ آشنا، چنين برداشت می‌شود که حتی تصويری درستی از تاريخ افغانستان ندارند، چه‌رسد به نقد آن! شايد کسی در اين ناآگاهی چندان گناهکار نباشد؛ چون هنوز در باره تاريخ افغانستان، نقد روشن و دقيق علمی به‌زبان فارسی دری نوشته نشده است و اين مقاله‌های پراکندۀ موجود - در سطح اينترنت - که اغلب آن‌ها با پيشداوری‌ها و عصبيت‌های قومی و زبانی نوشته می‌شوند، به‌هيچ روی نمی‌توانند آگاهی درخور را در اختيار دانش‌پژوهان و حتی مردم عادی بگذارند.

به‌هر حال، بازهم من از آقای دکتر لعل‌زاد، صرف‌نظر از درستی يا نادرستی نظرات‌شان، سپاسگزارم که توجه و دقت ويژه‌ای مرا به آثار بطليموس جلب کردند و من از صحبت‌های ايشان استفاده کردم.

کلاودیوس بطلمیوس (Claudius Ptolemaeus که در زبان انگلیسی با نام Ptolemy ناميده می‌شود) (زاده‌ی حدود ۹٠ م - درگذشته‌ی حدود ۱٦٨ م)، یکی از فیلسوفان، اخترشناسان، ریاضیدانان و جغرافی‌نگاران نامدار یونان باستان بود که به احتمال زیاد در سده‌ی دوم میلادی. در اسکندریه واقع در مصر می‌زیست.[۱] از او آثاری چندی در علوم رياضی، اخترشناسی و جغرافيا به‌جای مانده است؛ از جمله کتاب «جغرافيای بطليموس» بسيار مشهور است. اما در کنار اين آثار، وی کتابی دارد، زيـر عنـوان «کتـاب‌های چهـارگانه» (Tetrabiblos) که در ســال ۱۹٠۴ ميــلادی در دانشـــگاه هـاروارد منتـشــــر شـــده اســـت و در کتــابخانــه‌ی کلاســیک لـوئـب (Loeb Classical Library) نگهداری می‌شود. بطليموس در اين کتاب بدون آن که حد و مرز آريانا را مشخص کند، به‌صراحت از اين سرزمين در ربع دوم، در کنار سرزمين‌های هند، گدروزيا، پارت، ماد و پارس نام می‌برد. آنچه که از گفته‌های او در مورد ربع دوم و سوم استنباط می‌شود و يادداشت‌های ٢٨ و ٣۴ ويراستار متن انگليسی کتاب بر آن صحه می‌گذارد، آريانا در شرق با هند، در غرب با پارت (خراسان کنونی)، در شمال با بکتريانا و سغديانا و در جنوب با گدروزيا (ايالت بلوچستان پاکستان و ايران کنونی) همجوار بوده است.[٢]

آن‌چه که احمدعلی کهزاد در جلد اول کتاب خود زير عنوان «تاريخ افغانستان» نوشته است، خلاف واقع نيست. او می‌نويسد: «اولين کسی که اين اسم را تذکار داده مورخ يونانی اراتوس‌تن (Eratosthenes) است که در نيمه‌ی اول قرن سوم ق.م می‌زيست. اصل نگارش خود او در دست نيست، بلکه استرابو جغرافيه‌نگار و مؤرخ يونانی (٦٠ ق.م - ۱۹ ب.م) از زبان او کلمه‌ی آريانا را تذکار داده است. علاوه بر استرابو، بطليموس، پايينی و اپولودوروس ارتميس (Apolodorus of Artemis) از آريانا اسم برده‌اند.»[٣] اما چيزی که وی در رساله‌ی «آريانا» نوشته، قابل تأمل است. او می‌گويد: «قراری که بيليو شرح می‌دهد، بطليموس آريانا را به هفت ولايت تقسيم نموده بود[۴]:

    ۱- مارجيانا (حوزه‌ی مرغاب)
    ٢- بکتريانا (بلخ و بدخشان)
    ٣- آريا (هرات)
    ۴- پاروپاميزوس (هزاره جات، و کابل تا ساحل اندوس همراه با نورستان و داردستان)
    ۵- درانجيانا (سيستان و قندهار)
    ٦- اراکوزيا (غرنی و سلسله کوه سليمان تا اندوس)
    ٧- جدروزيا (کچ و مکران يا بلوچستان)

تقسيمات بطليموس اساسی و خيلی خوب بود.»[۵]

با اين توصيف، چيزی که قابل تشويش است، دست‌کم دو ولايت بکتريانا و گدروزيا (در رديف ٢ و ٧)، در شرح بطليموس جز آريانا محسوب نمی‌شوند! ولی اين اشتباه دليلی برای انکار نام آريانا در آثار بطليموس نيست و به‌نظر من، بيش از اين، قضاوت کردن در اين باره بسيار غير منصفانه است.

صديق رهپو طرزی: کلاودیوس تالومی (۱۶۱- ۸۳ ع.)، با آن‌که نام و شهرتش بیش از یک‌ونیم هزار سال تا دوران نوزایی، در برزخ عصر روشنایی و تاریکی روی زبان‌ها بود، در مورد زنده‌گی‌اش آگاهی کمی وجود دارد. نام این ستاره‌شناس، منجم، ریاضیدان و جغرافیه‌نگار «کلاودیوس تالیموس» (Claudius Ptolemaeus) بوده و تلفظ دقیق آن به‌زبان انگلیسی «تالومی» (Ptlomey) می‌باشد. عربان، هنگامی‌که نام «پتولیموس» را معرب نموده‌اند، چون حرف «P» نداشتند آن‌را «ب» و «T» را به «ط» برگردانده و آن‌را «بطلیموس» ساخته‌اند.

او در محلی به‌نام «تالومس» (Ptolemais) در «مصر» به‌دنیا آمد و در شهر «الکسندریه» در شمال «مصر» به سن هفتادوهشت سالگی فوت نمود. نامش ترکیبی از واژه‌گان مصری و رومی می‌باشد.

در میان چهارده اثر جداگانه که هر کدام دارای جلد‌های متعدد اند، کتاب «الماگست» (Almagast) یا سترگ که عربان آن را «المجستی» نام گذارده‌اند، جایگاه ويژه‌یی دارد.

تترابیلوس (Tetrabiblos)

آن‌چی در این جا مورد توجه ماست کتاب «تترابیلوس» یا «رساله‌های ریاضی چهار کتاب» می‌باشد. این اثر «تالومی» در حقیقت امر یک اثر نجومی به‌حساب می‌آید.

در گوهر اساسی این اثر، مشخص ساختن نام جای‌هایی است که در آن زمان وجود داشته است. این تذکر بیش‌تر در پیوند با محلی قرار دارد که در آن یکی یا دو تا از صور فلکی قرار داشته است.

تا مدت‌های دراز و طولانی این اثر کتاب مقدس نجوم و بعد ستاره‌شناسی، به‌شمار می‌رفته است.

اثر مورد استناد ما را «فرانک اگلستون راب بینز» (Frank Egleston Robbins) از زبان یونانی به‌زبان انگلیسی برگرداند. این را «چاپخانه دانشگاه ‌هارود» در سال ۱۹۴۰، به‌دست نشر سپرد. نسخه مورد استفاده هم‌اکنون در «کتابخانه اثر‌های کهن لوب» Loeb نگه‌داری می‌شود. او در یک صفحه متن یونانی را آورده است و در صفحه مقابل، بر گردان انگلیسی‌اش را قرار داده است.

در صفحه (۱۳۹) چنین می‌خوانیم:

    «در ربع دوم که بخش بزرگ‌تر جنوب «آسیا» را در بر می‌گیرد، قسمت‌های دیگر شامل «هند»، «آریانا» (Ariana)، «گدروزیا» (Gedrosia) (این بخش در زمان شاهنشاهی «هخامنشیان» یکی از ولایت‌ها به‌حساب می‌رفت. در جغرافیای کنونی، در ایالت بلوچستان قرار دارد. ط.) «پارتیا»، «مدیا»، «پارس»، «بابل»، «میان دو آب» و «آشوریا» می‌گردند. این‌ها در جنوب شرق، جایی قرار دارند که بر اساس فرض ما تمام سکنه جهان در آن می‌زییند. این بخش، در زاویه‌ی جنوب شرق «ثور»، «سنبله» و «جدی» واقع شده‌اند. این‌جا‌ها زیر اداره و فرمانروایی «زهره» و «زحل» در سمت شرقی به‌سر می‌برند. به‌همین دلیل، می‌توان دید که طبعیت باشنده‌گانش هم‌آهنگی تام با مزاجی دارند که از سوی چنین فرماندهان نظم می‌یابد. همین امر سبب می‌شود که آنان ستاره «زهره» را زیر نام «ایسیس» (Isis) (در اسطوره‌های «مصر» خدا زن باروری و زن «اوسریس» (Osiris) و مادر «هوروس» (Horus) است. ستایشش تا غرب آسیا، یونان، و روم راه باز نمود. در هر محل به‌نام‌های جداگانه خدا زنان معروف شده است. ط.) و «زحل» را با نام «میترای درخشنده یا خورشید تابان» (Mithra Helios) می‌پرستند. بخش زیاد آنان حادثه‌های آینده را پوشش مقدس می‌دهند. در میان‌شان رسم ستایش آله‌های جنسی زن و مرد جریان دارد. دلیل این امر، حضور همین ستاره‌گان یاد شده می‌باشند که طبعیت زایشی دارند. زیاده بر آن آنان پر شور و مشتاق اند، و به‌شدت شهوت‌ران، و از عشق لذت می‌برند. به اثر نفوذ زهره، رقصنده‌گان خوب‌اند، شاد‌اند، سخت بی‌قرار‌اند و به آرایش علاقه دارند.»

در صفحه (۱۴۳) چنین آمده است:

    «... «بابلیان»، مردمان «میان دو آب»، و «آشوریان» با «سنبله» و «عطارد» آشنا هستند، و به‌همین دلیل به آموزش ریاضی علاقه دارند و به پنج ستاره با دید ویژه‌یی برخورد می‌نمایند. «هند»، «آریانا» و «گدروزیا» با «جدی» و «زحل» هم مانندی دارند و به‌همین دلیل باشنده‌گان این کشور‌ها بد رنگ، ناپاک و دد خوی اند.»

◼ سیاوش آریا: ‌ رويکرد بيليو و کهزاد دقيقاً به موضوع آريانا چگونه است؟

مهدی خراسانی: نخستین مطلبی که باید اشاره کنم این است که به‌قول آقای کابلی، يک نويسنده‌ی خارجی مانند بيليو، که اصالتاً انگليسی است نه افغان، چه انگيزه‌ای می‌توانست داشته باشد تا نام آريانا را برای افغانستان جعل کند؟ ديگر آن که چرا ساير دانشمندان غربی در اين حدود ۱٢٠ سال گذشته، در برابر اين جعل‌کاری سکوت اختيار کرده‌اند؛ چنان‌که حتی يک نفر هم به آن نپرداخته است! پس اين ادعا که گويا بيليو نام آريانا را برای افغانستان جعل کرده و احمدعلی کهزاد از او پيروی کرده است، نه‌تنها جای سئوال دارد، بلکه اصولاً پذيرفتنی نيست. بويژه آن که اين ادعاها از سوی کسانی مطرح می‌شود که در اين سال‌های اخير، برای دهن‌کجی به پشتون‌ها، حتی سر ستيز با نام و نشان کشور دارند.

بگذریم از این که چنين ادعاهای بی‌اساس به‌جز مخدوش کردن واقعيت‌ها، هيچ سودی برای روشنگری تاريخ ندارد، بپردازيم به رويکرد بيليو و کهزاد به‌موضوع آريانا:

هنری والتر بیلیو، در گزارشی که با عنوان «پژوهشی درباره‌ی تبارشناسی افغانستان» برای نهمین کنگره‌ی شرق‌شناسان در سال ۱٨۹۱ ميلادی نگاشته، می‌نويسد:

    «مطالب زیادی در ارتباط با این موضوع وجود دارد که بایست در محدود زمانی که در اختیارم است به‌طور فشرده ارائه کنم، طوری که من مجبورم ملاحظات پیشگفتاری خویش را در یک عنوان محدود ساخته و پیشنهاد تعقیب آن‌را در ادامه پژوهش نمایم.

    از آغاز این قرن که ما بار اول به‌طور شخصی با مردم افغانستان آشنا شدیم و از طریق پژوهش‌های که در این‌جهت به‌واسطه کمپانی هند شرقی صورت گرفته است، اطلاعات زیادی در مورد افغان‌ها و منشای آن‌ها گفته يا نوشته شده است. من پیشنهاد می‌کنم که آن‌ها را کنار گذاشته و از ذهنيت خود بیرون کنیم؛ و اکنون یک پژوهش مستقل را بر بنیاد منابع قدیمی و جديد آغاز کرده و در پرتوی آن‌ها مناطق مورد پژوهش خود را دریابیم.

    استرابو که سال وفات او ٢۴ ميلادی گفته شده است، از گزارش اراتس‌تن درباره‌ی هند در زمان تهاجم اسکندر چنین می‌گوید: «در آن‌زمان، سند مرز بین هند و آریانا بود که به‌طرف غرب قرار داشت و نخست در اختیار پارسیان بود؛ بعدها هندی‌ها قسمت زیادی آریانا را اشغال کردند که در دست مقدونی‌ها قرار داشت» سپس در مورد آریانا می‌گوید: «هندی‌ها برخی از مناطق واقع در امتداد سند را اشغال کردند که قبلاً مربوط پارسیان بود. اسکندر، آریايی‌ها را از این نواحی بیرون رانده و شهرک‌های خود را به‌وجود آورد. اما سلکوس نیکاتور آن نواحی را در پی یک پيوند زناشويی و معامله، به ساندرا کوتوس (Sandarkottus) [چاندرا گوپتا، پادشاه بزرگ هند] داده و در عوض ۵٠٠ فیل گرفت».[٦]

او چند پاراگراف پايين‌تر می‌افزايد:

    «کشوری که اکنون افغانستان نامیده می‌شود آریانای قدیم یونانی‌ها است. استرابو به نقل از اراتس‌تن، محدوده این سرزمين را قرار ذیل بیان می‌کند: «آریانا در شرق محدود است به سند، در جنوب به بحر بزرگ، در شمال به پاراپامیز [سلسله کوه‌های افغانستان شمالی و هندوکش] و در غرب به مرزهای که پارت را از ماد و کرمان را از پاریتاکن و فارس جدا می‌کرد... آریانا هم‌چنان تا برخی از نواحی فارس، ماد و شمال باکتریا و سغدیانا امتداد می‌یابد، چون این اقوام تقریباً با زبان يکسان صحبت می‌کنند». اراتس‌تن حدود سال‌های ۱۹٦ ق.م مرد، بنابراين، می‌توان نتیجه‌گیری کنیم که تا آن زمان، زبان آریانا پارسی و یا یکی از لهجه‌های آن بوده است و این‌که پشتو در آن زمان یا ایجاد نشده و یا اگر موجود بوده، بایست محدود به ارتفاعات سوات و کوه‌های سلیمان بوده باشد. مرزهای که نامبرده برای آریانا تعین کرده، شاید مرزهای آن سرزمين در دوران حاکمیت یونانی‌ها باشد؛ چرا که هرودت، با تقسیمات جغرافیايی این مناطق که توسط نویسندگان بعدی یونانی صورت گرفته، آشنا نبود.

    به‌منظور پژوهش خود، ما می‌توانيم گفت که افغانستان محدود است در شرق به سند از گيلگيت تا دريا، در جنوب به دريای عرب، در غرب به کرمان و خراسان پارس (ايران کنونی) و در شمال به رود اکسوس (آمو دريا) تا خواجه صالح و از آن‌جا از طریق دشت خوارزم تا خراسان پارس.

    نام افغانستان، آن‌چنان که در بالا توصيف شده، به منطقه‌ی اطلاق می‌گردد، که برای مردم آن اغلب ناشناخته است و در ميان آن‌ها کاربرد چندان ندارد. این نامی است که به تمام ‌این منطقه، به‌طور کلی، توسط همسایگان و بیگانگان در رابطه با نام قوم غالب بر اين کشور، داده شده و به‌قرار معلوم، تنها توسط پارسیان در زمان‌های جدیدتر پديد آمده است. با آن‌که افغان‌های مورد نظر ما در تاریخ به‌عنوان مردم خاص از آغاز قرن هشتم شناخته شده‌اند، اما کشور آن‌ها، تا زمانی‌که این مردم حاکمیت مستقل خود را توسط شاهی از نژاد خودشان در اواسط قرن گذشته به‌دست نياوردند، افغانستان نامیده نمی‌شد. پيش از آن، نادرشاه با تسخیر این سرزمين و ضم آن در تحت حاکمیت پارس، اولین کسی بوده است که با در نظرداشت نام‌های دو قبیله بزرگ یا مردمان مسلط در این سرزمين، شمال آن را افغانستان و جنوب آن را بلوچستان نامیده است.

    خراسان نامی است که مردم این سرزمين برای کشورشان به‌کار می‌برند در حالی‌که خارجی‌ها آن را افغانستان می‌خوانند و این نام (خراسان) به‌طور مناسبی شامل مرزهای است که در بر گیرنده محدوده آریانا به‌مفهوم وسیع آن است؛ قسمت غربی خراسان از ناحیه مشهد در شمال تا قاینات در جنوب نمايانگر خراسان پارسیان است.

    بطليموس آریانا را به هفت ولایت مارگیانا (مرغاب یا مرو)، باکتریانا (بلخ و بدخشان و اکنون ترکستان افغانی)، آریا (هرات)، پاراپامیز (هزاره[‌جات] و کابل تا سند به‌شمول کافرستان و داردستان)، درنگیانا (سیستان و قندهار)، اراخوزیا (غزنی و کوه‌های سلیمان تا سند) و گدروزیا (کچ و مکران یا بلوچستان) بخش می‌کند؛ این ولایات به‌طور مناسبی ارائه کننده تقسیمات جدید [اين] کشور است...»[٧]

آن‌چه آقای کهزاد به نقل از بيليو بيان داشته، آقای کابلی در بالا نگاشته است و به‌نظر من، نیازی به تکرار نیست. اما به‌طور کلی، آقای کهزاد می‌نويسد:

    «... آرياها به‌تدريج از باختر به تمام نقاط دو طرفۀ هندوکش انتشار يافتند و وجود کلمه آريا در نام‌های رودخانه‌ها و شهرها و يکعده قبايل يادگاری است که انتشار و توطن آن‌ها را درين سرزمين ثابت می‌سازد و کثرت استعمال اين نام خود به خود دليلی است که تمرکز آن‌ها را از همه‌جا بيش‌تر در مملکت ما وانمود می‌کند. ريشه‌ی قديم «آريا» که در ديگر کلمات نشان داديم با مفهوم قديم چندين هزار سالۀ خود از بين نرفته و در عنعنات باشندگان اين‌جا باقی مانده است. در سانسکريت «ودا» يعنی زبانی که سرود ويدی در آن گفته شده و آن را بعضی‌ها زبان «آريا» يا «آريايی باختری» هم می‌خوانند، صورت جمع «آريا»، «آريان» می‌شد. آريا نجيب و آريان نجبا معنی داشت و چون «آرين» يعنی «نجبا» به دو طرفه‌ی هندوکش جا گرفتند، کشور خود را به‌نام خود «آريانا» يعنی «مسکن نجبا» خواندند و اين کلمه چنين به ميان آمد که (نون) آخر کلمه‌ی (آريان) را فتحه‌ی نسبتی دادند و «آريانا» اسم مکان تشکيل گرديد. اين فتحه را بعضی‌ها به «هـ» و بعضی‌ها به الف تبديل نموده‌اند. ولی برای سهولت لهجه و فرقی که ميان صورت جمع و صورت اسم مکان باشد، نوشتن آن به‌صورت الف مرجع است و اين همان کلمه‌ی «آريانا» است که به‌معنای «مسکن نجبا» از زمان انتشار آرياها به بعد در مورد کشور ما استعمال شده و قديم‌ترين نام مملکت ما می‌باشد. در اين هيچ شبهه‌ی نيست که مفهوم (مسکن آريا) و نسبت آن به خاک‌های مستعد دو طرفه‌ی هندوکش از يادگارهای استقرار آريايی است که پيش از انتشار و عموميت آن‌ها به همه‌جا در قطعات محدود به‌شکل (آرياورته)، (آرياورشه)، (آريان‌ويجه) و (ايريان‌ويجه) ظهور کرده و بالاخره قلمرو وسيع‌تری را که از جريان رودخانه‌های پامير و هندوکش آب می‌خورد به‌‌نام (آريانا) مسمی ساختند.

    به‌عبارت ديگر اين اسم مرکب از دو جز است که قبايل آريايی ويدی به‌صورت اسم مشترک برای خود وضع نموده بودند و ديگر کلمه (نا) که در حقيقت همان (نون) مفتوحه است که در عصر اوستايی به کلمه‌ی «ايريا» پيوست شده و مفهوم نسبتی دارد. پسان‌ها به اين وزن و آهنگ اسمای زيادی عرض وجود نمود؛ مانند: (ساکستانا) مسکن (اسکايی) «درانجيانا» مسکن زرنجی‌ها «بکتريانا» مسکن باختری‌ها و غيره

    آريانا اسم با مسمی و قديم مملکت ما از دوره‌های ويدی و اوستايی به‌بعد فراموش نشده و در خاطره‌های توده مردم مانند سرودها و ديگر عنعنات تاريخی محافظه شده است.»[٨]

◼ سیاوش آریا: ‌ آيا آريانا تنها نام تاريخی افغانستان در عهد باستان بوده؟

مهديزاده کابلی: فيض‌محمد کاتب (مشهور به هزاره)، در جلد اول ســراج‌التـواريخ می‌نويســد: «اين مملکت (افغانســتان) به قرار بيان حيات خان در زمان ســلطنت کيان و پيشــداديان مشهور به کابلستان و زابلستان بوده تا که اعليحضرت سکندر اعظم فتحش نموده به‌زبان يونانی معروف به بکتريه يعنی باختر گشته و ...»[۹]

اگرچه در کنار نام آريانا، از بکتريا (باکتريان، باختر و يا بلخ) نيز به‌عنوان نام کشور افغانستان در عهد باستان، به‌ويژه در آثار و اسناد دوره‌ی اسکندر مقدونی و جانشينان او ياد شده است[۱٠]، اما به‌نظر نمی‌رسد که بکتريا هيچگاهی تمام وسعت کشور افغانستان امروزی را در برگرفته باشد. بکتريا، در وسيع‌ترين شکل خود فقط نواحی شمال هندوکش را پوشش می‌داد. همين‌گونه است، کابلستان (مارجيانا، آريا، و قسمتی از پاروپاميزوس)[۱۱] و زابلستان (درانجيانا، اراکوزيا، گدروزيا)[۱٢].

گذشته از اين‌ها، «کوشان‌شهر» نيز يکی از نام‌های تاريخی افغانستان است که در عصر کوشانيان به قلمرو آن‌ها اطلاق می‌شده و حتی در سکه‌های بازمانده از عهد ساسانيان نيز از آن ياد شده است. اما از حدود و وسعت آن چندان اطلاعی در دست نيست.

به هر حال، ظاهراً تمامی اين نام‌های تاريخی از لحاظ وسعت جغرافيايی نمی‌توانند جامعيت نام آريانا (ايران) را داشته باشند.

◼ سیاوش آریا: ‌ نتيجه‌گيری

مهدی خراسانی: نگاهی به‌عنوان‌های مقالاتی که در رابطه با تاريخ و نام‌های تاريخی افغانستان که در سال‌های اخير نکاشته شده‌اند، نشان می‌دهد که بسياری از آن‌ها از عنوان تا محتوا بر اساس روشی علمی و عالمانه تنظيم و تدوين نشده‌اند. در واقع، تعداد مقالات با ارزش و تحقيقی بسيار اندک هستند. اين نشان می‌دهد که تاريخ افغانستان چون همگان با آن سروکار دارند و اکثريتی نيز خود را توانا و دانا در آن تصور می‌کنند، همواره با قلم‌فرسايی گروهی غير متخصص مواجه بوده است؛ به‌ويژه آن‌که کسانی که تاريخ را وسيله‌ای برای تفنن يا هدفی غير از علم مانند: قوم‌گرايی يا قوم‌ستيزی و ملت‌گرايی يا ملت‌ستيزی قرار داده‌اند، نتيجه کارشان اين بوده است که آثاری سبک و فاقد روح و مايه علمی و فنی عرضه کرده و موجب اتلاف سرمایه‌های مادی و معنوی و تخريب زمينه‌های کار علمی شده‌اند.

به‌هر حال، از سری گفت‌وگوهای که در اين دانش‌نامه تاکنون صورت گرفته و در آينده نيز ادامه خواهد داشت، به‌خوبی روشن خواهد شد که نه آريانا جعلی است و نه افغانستان خيالی.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين گفت‌وگو توسط سياوش آريا با همکاری مهديزاده کابلی برای دانش‌نامه‌ی آريانا انجام گرفته است.
يادداشت ٢: متن انگليسی ربع دوم و سوم برگرفته از فصل سوم کتاب دوم «کتاب‌های چهارگانه» (Tetrabiblos):
Of the second quarter, which embraces the southern part of greater Asia, the other parts, including India, Ariana, Gedrosia,[۱٣] Parthia, Media, Persia, Babylonia, Mesopotamia, and Assyria, which are situated in the south-east of the whole inhabited world, are, as we might presume, familiar to the south-eastern triangle, Taurus, Virgo, and Capricorn, and are governed by Venus and Saturn in oriental aspects. Therefore one would find that the natures of their inhabitants conform with the temperaments governed by such rulers; for they revere the star of Venus under the name of Isis, and that of Saturn as Mithras Helios. Most of them, too, divine future events; and among them there exists the practice of consecrating the genital organs because of the aspect of the aforesaid stars, which is by nature generative. Further, they are ardent, concupiscent, and inclined to the pleasures of love; though the influence of Venus they are dancers and leapers and fond of adornment, and through that of Saturn luxurious livers. They carry out their relations with women openly and not in secret, because of the planets' oriental aspect, but hold in detestation such relations with males. For these reasons most of them beget children by their own mothers, and they do obeisance to the breast, by reason of the morning rising of the planets and on account of the primacy of the heart, which is akin to the sun's power. As for the rest, they are generally luxurious and effeminate in dress, in adornment, and in all habits relating to the body, because of Venus. In their souls and by their predilection they are magnanimous, noble, and warlike, because of the familiarity of Saturn oriental. Part by part, again, Parthia, Media, and Persia are more closely familiar to Taurus and Venus; hence their inhabitants use embroidered clothing, which covers their entire body except the breast, and they are as a general thing luxurious and clean. Babylonia, Mesopotamia, and Assyria are familiar to Virgo and Mercury, and so the study of mathematics and the observation of the five planets are special traits of these peoples. India, Ariana, and Gedrosia have familiarity with Capricorn and Saturn; therefore the inhabitants of these countries are ugly, unclean, and bestial. The remaining parts of the quarter, situated about the centre of the inhabited world, Idumaea, Coelê Syria, Judaea, Phoenicia, Chaldaea, Orchinia, and Arabia Felix, which are situated toward the north-west of the whole quarter, have additional familiarity with the north-western triangle, Aries, Leo, and Sagittarius, and furthermore, have as co‑rulers Jupiter, Mars, and Mercury. Therefore these peoples are, in comparison with the others, more gifted in trade and exchange; they are more unscrupulous, despicable cowards, treacherous, servile, and in general fickle, on account of the aspect of the stars mentioned. Of these, again, the inhabitants of Coelê Syria, Idumaea, and Judaea are more closely familiar to Aries and Mars, and therefore these peoples are in general bold, godless, and scheming. The Phoenicians, Chaldaeans, and Orchinians have familiarity with Leo and the sun, so that they are simpler, kindly, addicted to astrology, and beyond all men worshippers of the sun. The inhabitants of Arabia Felix are familiar to Sagittarius and Jupiter; this accounts for the fertility of the country, in accordance with its name, and its multitudes of spices, and the grace of its inhabitants and their free spirit in daily life, in exchange, and in business.
Of the third quarter, which includes the northern part of Greater Asia, the other parts, embracing Hyrcania, Armenia, Matiana, Bactriana, Casperia, Serica, Sauromatica, Oxiana, Sogdiana, and the regions in the north-east of the inhabited world,[۱۴] are in familiarity with the north-eastern triangle, Gemini, Libra, and Aquarius, and are, as might be expected, governed by Saturn and Jupiter in oriental aspect. Therefore the inhabitants of these lands worship Jupiter and Saturn, have much riches and gold, and are cleanly and seemly in their living, learned and adepts in matters of religion, just and liberal in manners, lofty and noble in soul, haters of evil, and affectionate, and ready to die for their friends in a fair and holy cause. They are dignified and pure in their sexual relations, lavish in dress, gracious and magnanimous; these things in general are brought about by Saturn and Jupiter in eastern aspects. Of these nations, again, Hyrcania, Armenia, and Matiana are more closely familiar to Gemini and Mercury; they are accordingly more easily stirred and inclined to rascality. Bactriana, Casperia, and Serica are akin to Libra and Venus, so that their peoples are rich and followers of the Muses, and more luxurious. The regions of Sauromatica, Oxiana, and Sogdiana are in familiarity with Aquarius and Saturn; 68these nations therefore are more ungentle, stern, and bestial. The remaining parts of this quarter, which lie close to the centre of the inhabited world, Bithynia, Phrygia, Colchica, Syria, Commagenê, Cappadocia, Lydia, Lycia, Cilicia, and Pamphylia, since they are situated in the south-west of the quarter, have in addition familiarity with the south-western quarter, Cancer, Scorpio, and Pisces, and their co‑rulers are Mars, Venus, and Mercury; therefore those who live in these countries generally worship Venus as the mother of the gods, calling her by various local names, and Mars as Adonis, to whom again they give other names, and they celebrate in their honour certain mysteries accompanied by lamentations. They are exceedingly depraved, servile, laborious, rascally, are to be found in mercenary expeditions, looting and taking captives, enslaving their own peoples, and engaging in destructive wars. And because of the junction of Mars and Venus in the Orient, since Mars is exalted in Capricorn, a sign of Venus's triangle, it comes about that their women display entire goodwill to their husbands; they are affectionate, home-keepers, diligent, helpful, and in every respect laborious and obedient. Of these peoples, again, those who live in Bithynia, Phrygia, and Colchica are more closely familiar to Cancer and the moon; therefore the men are in general cautious and obedient, and most of the women, through the influence of the moon's oriental and masculine aspect, are virile, commanding, and warlike, like the Amazons, who shun commerce with men, love arms, and from infancy make masculine all their female characteristics, by cutting off their right breasts for the sake of military needs and baring these parts in the line of battle, in order to display the absence of femininity in their natures. The people of Syria, Commagenê, and Cappadocia are p151familiar to Scorpio and Mars; therefore much boldness, knavery, treacherous, and laboriousness are found among them. The people of Lydia, Cilicia, and Pamphylia have familiarity with Pisces and Jupiter; these accordingly are more wealthy, commercial, social, free, and trustworthy in their compacts.
يادداشت ۳: قسمتی از متن انگليسی کتاب هنری والتر بيليو، با نام «پژوهشی پيرامون تبارشناسی افغانستان» که درباره‌ی آريانا، خراسان و افغانستان نوشته، چنين است:
The country now called Afghanistan is the Ariana of the ancient Greeks. Strabo (xv. 2. 8), quoting Eratosthenes, gives the limits of this region as follows: "Ariana is bounded on the east by the Indus, on the south by the Great Sea, on the north by the Paropamisus, and the succeeding chain of mountains as far as the Caspian Gates, on the west by the same limits by which the territtory of the Parthians is separated from Media, and Karmania from Paraetaekene and Persia. ... The name also of Ariana is extended so as to include some part of Persia, Media, and the north of Baktria and Sogdiana; for these nations speak nearly the same language." Eratosthenes died about 196 B.C., so that we may conclude that up to that date the language of Ariana was the Persian, or one of its dialects; and that the Pukhto was not at that time formed; or if previously existing, was confined to the Swat highlands and Sulemản range. The boundaries he has assigned to Ariana were probably those recognised as the lhe limits of the region during the period of the Greeksway; for Herodotus was apparently unacquainted with the geographical divisions of this country which are mentioned by the later Greek writers.
For the purpose of our inquiry we may say that Afghanistan is bounded on the east by the Indus from Gilgit to the sra; on the south by the Arabian Sea; on the west by the Persian Kirman and Khorasan; and on the north by the Oxus river as far as Khojah Sảlih, and thence across the Kharizm desert to Persian Khorasan.
The name Afghanistan, as applied to the region thus defined, is not commonly known, or so used, by the people of the country itself, either in whole or in part. It is the name given to the whole region in a general way by its neighbours and by foreigners, from the appellation of the dominant people inhabiting the country, and appears to have originated with the Persians in modern times only. For although our Afghans have been known in history as a particular people since the commencement of the eighth century, their country has not been called Afghanistan until this people were established as an indepenent nation under a king of their own race, in the middle of the last century; immediately preceding which event, the conqueror Nadir Shah, having recovered this region to the Persian sovereignty, was the first who called the northern portion Afghanistan and the southern Balochistan, after the names of two great tribes or peoples perdominating in these parts respectively.
Khorasan is the name used by the people themselves to designate the country known to outsiders as Afghanistan, and the term fairly corresponds to the limits above assigned to the Ariana in its extended signification; the western portion of Khorasan, from the Mashhad district in the north to the Ghảinảt in the south, marking off the Persian Khorasan.
Ptolemy divides Ariana into the seven provinces of Margiana (Murgảb or Marv), Baktriana (Balkh and Badakhshan, and now Afghan Turkistan), Aria (Herat), Paropamisus (Hazarah and Kabul to the Indus, including Kafiristan and Dardistan), Drangiana (Sistan and Kandahar), Arakhosia (Ghazni and Sulemản range to the Indus), and Gadrosia (Kach and Makran, or Balochistan); these provinces are fairly well represented by the modern division of the country, as above bracketed with each.[۱۵]
يادداشت ۴: آقای دکتر رضا مرادی غیاث‌آبادی دانشمند ارجمند ايرانی، در وب‌سايت پژوهش‌های ایرانی، در روزنوشت‌های خود زير عنوان «تازه‌ها ۲۹» (پنج‌شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۹) می‌نويسد: «استاد مهدیزاده کابلی خبر از انتشار گفتگوهایی پیرامون نام‌های افغانستان داده است. این گفتارها در این صفحات و صفحات پیوست آن می‌توانید بخوانید: آیا نام آریانا جعلی است؟ و جستاری بر نام‌های تاریخی. بنده نیز بنا به‌قولی که به ایشان و خوانندگان داده‌ام گفتاری را در زمینه تعریف نام ایران در دست دارم.
تا آن‌جا که در رسانه‌ها و وب‌سایت‌های گروهی دیده و خبر دارم، اهالی کشور هم‌زبان و هم‌فرهنگ افغانستان بسیار بیش از اهالی کشور ایران (که عمدتاً رویکردی به تفریح و سرگرمی دارند) در بحث‌های جدی تاریخی و ادبی مشارکت می‌کنند و مطالب و نقد و بحث‌هایی عالمانه راه می‌اندازند. کاش اهالی ایران نیز چنین بودند و وب‌سایت‌های گروهی و تالارهای گفتگو و فیسبوک آنان تا این حد کم‌مایه و اسباب شرمندگی نمی‌بود.»


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- کلاودیوس بطلمیوس، از ویکی‌پدیا، دانشنامه‌ی آزاد
[۲]- رجوع شود به يادداشت ۲؛ که متن انگليسی ربع دوم و سوم برگرفته از فصل سوم کتاب دوم "کتاب‌های چهارگانه" (Tetrabiblos) در آن‌جا درج شده است.
[۳]- تاريخ افغانستان، ج ۱، ص ۴۸
[۴]- احمدعلی کهزاد، به نقل از: بيليو، تدقيقی در اتنوگرافی افغانستان (متن انگليسی)، ص ۴
[۵]- کهزاد، احمدعلی، آريانا، زير عنوان «ولايات آريانا»، بنياد فرهنگی کهزاد
[۶]- Bellew, H. W. (Henry Walter), An inquiry into the ethnography of Afghanistan (1977), P 1.
[٧]- همان‌جا (متن انگليسی)، صص ۳-۴؛ هم‌چنان رجوع شود به: بیلیو، هنری والتر، پژوهشی درباره‌ی اِتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان (بخش ١)، ترجمه‌ی سهیل سبزواری، وب‌سايت خراسان‌زمين
[۸]- کهزاد، احمدعلی، تاريخ افغانستان، ج ۱، صص ۴٧-۴۸
[۹]- سراج‌التواريخ، ج ۱، ص ۳
[۱٠]- جاويد، عبدالاحمد، اوستا، ص ۴۹
[۱۱]- کهزاد، احمدعلی، افغانستان در شاهنامهص ٢۴؛ هم‌چنان به گفته‌ی علی‌اکبر دهخدا، کابلستان نامى است كه در قدیم گاهی به سرزمینی وسيع و مرتفع اطلاق می‌شد كه قسمت شمال شرقى افغانستان و مركزش کابل را در برداشت و شامل قسمت عمده‌ای از حوضه‌ی رود کابل بود. زابلستان هم در طرف جنوب غربيش قرار داشت. در شاهنامه فردوسی مكرر از كابل و كابلستان نام برده شده است و اغلب تفاوتى بین اين دو نام (كابل، كابلستان) داده نمی‌شود. بعضی از جغرافیانويسان هم اين دو نام را يكى می‌دانند، اما از شاهنامه چنین بر مى‌آيد كه يك‌جا نيست بلكه دو جاست.[دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، به نقل از قاموس الاعلام ترکی]
[۱۲]- همان‌جا؛ زابلستان یکی از مناطق جغرافیایی شاهنامه است که در اطراف دریاچه هامون تا حدودی زابل فعلی در ایران، جنوب افغانستان و بخش از پاکستان در مجاورت این منطقه را در بر می‌گیرد. زابلستان از قسمت جنوبی کوه هندوکش در افغانستان آغاز و تا سیستان فعلی امتداد داشته ‌است و مرکز زابلستان استان غزنی و زابل افغانستان است.[رجوع شود به: زابلستان، ویکی‌پدیا، دانشنامه‌ی آزاد]
[۱۳]- يادداشت‌های ويراستار، يادداشت ٢۸:
Gedrosia is modern Baluchistan, and Ariana lay north of it, between Parthia and the Indus.
[۱۴]- يادداشت‌های ويراستار، يادداشت ۳۴:
Of these Armenia lies south of the Caucasus between the Black Sea and the Caspian; Matiana and Hyrcania are around the south end of the Caspian, the former to the east and the latter to the west; Bactriana, Oxiana, and Sogdiana are still further east, around the upper courses of the Oxus; by Casperia is probably meant the region around the northern part of the Caspian Sea; Serica is China, or its western portion, and Sauromatica (called Sarmatia by the Romans) is the general name for Russia, here used of its Asiatic part. In the Geography, VI.12, Ptolemy treats Oxiana as but one part of Sogdiana (Boll, Studien, p205).
[۱۵]- Bellew, H. W. (Henry Walter), An inquiry into the ethnography of Afghanistan (1977), pp 3-4.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها