|
فرهنگ چیست؟
فهرست مندرجات
.
نگرشهای فرهنگی
فرهنگ (Culture)، که درگذشتهی نچندان دور در کشور ما به آن «کلتور» هم میگفتند، «مجموعهی منسجمی است از ابزار و وسایل و اجناس مصرفی، منشورها و قوانین اساسی برای گروههای گوناگون اجتماعی اندیشهها و پیشهها و باورها و آداب و رسوم. چه فرهنگ ساده باشد و چه فرهنگ پیچیده، در هر حال با دستگاه گستردهای مواجه میشویم که بخشی از آن مادی و بخشی از آن معنوی است، دستگاهی که بشر به کمک آن از عهدهی حل مشکلات مشخص و ویژهی که سر راه او قرار میگیرد بر میآید. این مشکلات از این واقعیات ناشی میشود که بشر دارای بدنی است که تابع نیازهای طبیعی و جسمانی گوناگون است، و در محیطی زندگی میکند که هم بهترین دوست اوست زیرا برای او مواد خام لازم برای انجام کارهای یدیاش را فراهم میآورد، و هم دشمن خطرناک او، زیرا بسیاری از نیروهای مخاصم او را در خود پناه میدهد.» و نیز «انسان بهعنوان خالق فرهنگ علاقهی ویژه و رابطهی تنگاتنگی با مخلوق خود دارد. در واقع انسان فرهنگ را میآفریند و فرهنگ به انسان پروبال انسانی هرچه بیشتری میبخشد و وجودش را پربار میکند و بنابراین، انسان بدون فرهنگ موجودی ماقبل انسانی، و از هر جهت فقیر، ناتوان و زمخت بهشمار میآید، و از اینجهت هم هست که میگویند انسان موجودی فرهنگی است، چون بدون فرهنگ، وجود انسانی بالفعل، حقیقی، متعالی و بالنده غیر قابل تصور است.»
فرهنگ را ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲)، مجموعهی پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد بهعنوان عضوی از جامعه خویش فرامیگیرد تعریف میکند.
طبق تحقیقات بروکر و کلاید کلوکون انسانشناسان آمریکایی از زمانیکه تایلر انسانشناس انگلیسی تعریف خود را در کتاب فرهنگ ابتدایی در سال ۱۸۷۱ ارائه داد و تا ۳۲ سال بعد کسی به تعریف مجدد فرهنگ مبادرت نکرد و تا سال ۱۹۲۰ یعنی بعد از گذشت شش دهه تنها شش تعریف به آن اضافه شد؛ ولی از سال ۱۹۲۰ بهبعد بود که تلاشی بزرگ برای توضیح و تبیین فرهنگ صورت گرفت و این تا اندازهای نتیجه رشد انسانشناسی بود.
کروبر و کلوکون در کتاب خود بهنام: «فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف»، ۱۶۴ تعریف از آن نقل کردند که از «رفتار آموختهشده» تا «تصورات در ذهن» و «یک مکانیسم دفاعی روانی» و ... را در بر میگرفت. با اینحال، هرسکویتس از ۲۵۰ تعریف درباره فرهنگ یاد میکند و کروبر به ۳۰۰ تعریف اشاره مینماید و گاه رقم ۴۰۰ تعریف را نیز برای فرهنگ ذکر کردهاند. بنابراین، مفهوم فرهنگ دارای معانی بسیار و ابعاد کابردی گوناگون وسیع و پیچیده است.
وجود اینهمه معانی و تعاریف برای فرهنگ دارای علل و توجیهات گوناگونی است که بر غنا، گستردگی و پیچیدگی هر چه بیشتر این مفهوم دلالت دارند.
فراهمآوردن تعریفی واحد از «فرهنگ» نهتنها کاری آسان نیست که در اصل ناممکن است. مگر در مورد «جامعه» میتوان آسان بهتعریفی جامع و مانع دست یافت؟ برخی از مفاهیم بهاعتبار تعریفی که پژوهشگر بهدست میدهد، معنا و کاربرد دارند. از اینرو بهتر است هر بار هر محققی موضوع و هدف خود را روشن گرداند تا به این اعتبار بتوان دست به سنجش زد.
با اینحال آشنایی با تعاریف بهکار برده شده خالی از فایده نیست. نه فقط آشنایی با دستهای از تعاریف همگن یا خویشاوند میتواند سودمند بیفتد بل آشنایی با نظر و عقیدهی یک نویسنده و پژوهشگر هم به ما امکان میدهد با الگو و نمونهای خاص آشنا شویم و همین یک مورد را ژرف اندیشی کنیم.
ریمون ویلیامز مینویسد «فرهنگ یکی از دو سه واژهی بغرنج در زبان انگلیسی است.» او مینویسد این نه فقط بهسبب تحول پیچیدهی این واژه در شماری از زبانهای اروپایی است بل، بهخصوص اکنون، بهعلت آن است که در چند رشته و حوزهی برجستهی فکری و تعدادی نظامهای شاخص علمی مورد استفاده قرار میگیرد.
«ویلیامز» این نکته را در چاپ ۱۹۸۳ کتاب خود میآورد. این کتاب نخستینبار در ۱۹۷۶ به چاپ رسید. خود او در ضمن در همین کتاب، فرهنگ را فراگرد عمومی تکامل فکری، معنوی و زیباشناختی میداند. این تعریف به تکامل و تحول اشاره دارد. مثلاً اگر بگوییم فلانی آدم با فرهنگی (= فرهیختهای) است، یا مثالی را از زبان محاورهی امروز فارسی تهرانی بگیریم و بگوییم؛ فلانی آدم با «کلاسی» است، در اینجا فرض بر این است که فرهنگ چیزی است قابل اکتساب یعنی فرد میتواند آن را کسب کند و میتواند مقداری از آن را داشته باشد، کم یا زیاد.
بنابر تعریفی دیگر؛ وقتی همهچیز فراموش میشود، فرهنگ تنها چیزی است که در اندیشه میماند. این جمله را منتسب به «ادواراریو» دانستهاند. یک تعریف عام دیگر هم داریم که فرهنگ را حاصل جمع مجموعهای از اکتسابات میداند؛ فرهنگ مجموعهی شناختها، مهارتها و تجربیات است.
در تعریفی دیگر؛ فرهنگ شامل دانستنیها، باورهای دینی، کارهای هنری یا ورزشی، تصورات تخیلی و ایدئولوژیک گروهی از اشخاص است که نخبگان یا مردم را تشکیل میدهند. از اینها که بگذریم فرهنگ را اشاعهی دانستنیها و انتقال ذائقهی شناخت نیز میدانند.
در جامعهای ترکیبی یعنی جامعهای که ترکیب قومها و زبانها یا فرهنگهای گونهگون را به نمایش میگذارد، یا به اعتباری مبین وحدت قشرها، لایهها و طبقات اجتماعی متنوع است، فرهنگ یعنی شناخت ساختها و تجلیاتی که وحدت یک جامعه را میسازند و در عین حال به اجزاء تشکیل دهندهی خود توجه دارد.
گاه میبینیم که حتی یک نویسنده تعاریف مختلفی از فرهنگ بهدست میدهد. این بدین معنی است که نمیتواند بهیک تعریف بسنده کند و کار خود را بهنحو احسن پیش ببرد و توضیح دهد. برای نمونه میبینیم که ویلیامز در جایی دیگر در تعریف فرهنگ میگوید؛ فرهنگ شیوهی خاصی از زندگی است، خواه متعلق به یک مردم، به یک دوران یا یک گروه اجتماعی باشد. شیوهی خاص زندگی مبتنی است بر یک «روح مشترک». بنابراین تعریف فرهنگ نمایانندهی «ویژگی» افراد و همچنین گروهها (یا دورانها)، گروههای قومی، اجتماعات متنوع، یا زیرگروههاست. به این اعتبار در ضمن فرهنگ را بهصورت جمع بهکار میبریم و میگوییم «فرهنگها». برای مثال میگویند؛ مردمان یا اقوام و فرهنگهای اتحاد شوروی قدیم متعدد بودند. این کاربرد از فرهنگ را اصطلاحاً استنباط انسانشناختی ِ فرهنگ مینامند. در رشتهی انسانشناسی نیز استنباطات یا تعاریف مختلفی از فرهنگ یافت میشود. نویسندگان کتاب «سیاست فرهنگ» معتقدند که چنین کاربردی از فرهنگ همیشه همراه با یک صفت جلوهگر میشود؛ برای مثال میگوییم؛ فرهنگ ً بومیان استرالیایی.
استنباط تکثرگرایی از فرهنگ در حوزهی انسانشناسی در اصل از اندیشهی فیلسوف آلمانی قرن هجدهم بهنام «یوهان هردر» نشأت گرفته است. او در برابر استنباط تک خطی و اروپا - مدار (=اروپا - محور) مفهوم "تمدن" در قرن هیجده و نوزده، مفهوم تازهای بهکار گرفت که بهحضور «فرهنگها» یعنی بهصورت جمع اشاره داشت.
بهنظر «هردر» همهی جوامع روی تسمهای قرار دارند که حامل توسعهی انسانی است. این تسمهی ناقل و حامل توسعه در مواردی در برخی از جوامع در سطح یا درجهای پایینتر قرار دارد نسبت به برخی دیگر. در واقع این سخن «هردر» در آنزمان اهمیت بسزایی داشت. تفکر رایج کلنیالیستی برخی مردم و جوامع را فاقد فرهنگ میدانست و برخی را بافرهنگ. در نتیجه همهی رفتارهای خشن کلنیالیستی توجیهپذیر میشد. چون «با فرهنگان» میخواستند «بیفرهنگان» را مانند خود، یعنی «بافرهنگ»، سازند.
«هردر» میگفت مردم، جوامع، گروههای قومی و جوامع زبانی را میتوان بر اساس شیوهی زندگی آنها، بر اساس آداب و رسوم مشترک، شیوهی تفکر و شیوهی زیستشان از هم متمایز ساخت. بهعقیدهی او هر شیوهی زیستی از طریق چیزی تغذیه میشود که آن را «روح مشترک» مینامند، یعنی فعالیتهای اجتماعی، الگوهای تفکر و شیوههای زیست هر گروه معینی از طریق چیزی بازتولید میشود که آنرا «دستور» (= گرامر) یا قاعده یا نظام قواعد زندگی روزانه مینامیم؛ و این بدین معناست که ارزشهای عام و مشترکی وجود دارند که فعالیتهای خاص را هدایت میکنند و بدانها معنی میدهند.
«ریمون ویلیامز» تعریف دیگری هم از فرهنگ بهدست میدهد. در این تعریف میگوید آثار و شیوهی اجرای فعالیتهای فکری بهخصوص فعالیتهای هنری را فرهنگ مینامیم. با این تعریف وارد حوزهی به کل تازهای میشویم. «جردن» و «ویدان» میگویند در اینجا فرهنگ میشود موسیقی، نقاشی، ادبیات، مجسمهسازی تئاتر و فیلم. این تعریف از فرهنگ درست همان نگرشی از فرهنگ است که در یک رشته از سازمانها و نهادهای فرهنگی عمده سربرمی کشد و بهصورت نگرش غالب عمل میکند. مثلاً در نظام آموزشی، در حوزهی رسانهها، در حوزهی دانشگاهی، در نشر، در موزهها و گالریها و جز آن. در اینجا خوب است بهیاد بیاوریم که بخش درخور توجهی از سیاست گذاریهای حکومتها در حوزهی فرهنگ در همین چارچوب طراحی میشود. این شیوهی سیاستگذاری فرهنگی محدود ساختن حوزهی فرهنگ و سیاستهای فرهنگی است و میتوان آن را روشی کلاسیک بهحساب آورد. از سوی دیگر نباید از یاد برد که با این شیوه و با این تعریف به فعالیتهای فرهنگی ارج نهاده میشود.
در همینجاست که با دسترسی همه به فرهنگ و با تولید فرهنگ و عرضهی دموکراتیک محصولات فرهنگی سروکار داریم. آنچه که تبعیض فرهنگی نامیده میشود در همین محدوده نیز سربر میکشد و اهمیت مییابد. مثلاً در کشوری مثل انگلستان تبعیض فرهنگی در ارتباط با زنان و مردمان غیرسفیدپوست و کارگران در مباحث مرتبط با «مطالعات فرهنگی» دارای اهمیت ویژهای بود. از این گذشته میخواهیم بدانیم که همین گروهها به چه نحو و به چه صورت در راه استیفای حقوق فرهنگی خود اقدام کردهاند و میکنند. یک نکتهی دیگر این که با این مجموعه از فعالیتهای فرهنگی بیشتر به فرهنگ ِ توده توجه میکنیم تا فرهنگ بهاصطلاح عالی که چیزی است برابر همان مفهوم فرهنگ نخبگان. به آلمانی «فرهنگ عالی» را میگویند Hochkultur و به انگلیسی میگویند High Art. گرچه این مفهوم فرهنگ عالی کاربردی وسیع دارد اما مخالفتهایی جدی هم با آن جریان داشته است و دارد. به هرحال شماری از جامعه و فرهنگشناسان به فرهنگ توده توجه و عنایت بیشتر داشتهاند.
تصور این گروه بر این بوده است که مفهوم فرهنگ بیشتر ارتباط دارد با فرهنگ توده (popular culture) و فرهنگ رسانههای تودهای (mass media) یعنی همان رسانههای همگانی. آنچه که تولید انبوه دارد یا در اساس مبتنی بر تولید انبوه شکل گرفته است مانند روزنامه، فیلم، برنامههای رادیویی و تلویزیونی، نظام تولید و عرضهی ویدئویی و مانند اینها بهتدریج در حوزهی مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی فرهنگی از اهمیت فزایندهای برخوردار میشود.
آنچه که بهنام فرهنگ یا هنر برجستگان و نخبگان عرضه میشود و بهاعتباری آن را «فرهنگ عالی» مینامند مقولهای است خاص که نیازمند توجهی جداگانه است. در زبان انگلیسی برخی تمایل دارند این مفهوم از فرهنگ را که به هنر برجستگان توجه دارد با حرف بزرگ بنویسند و از فرهنگ توده متمایز بسازند؛ Culture؛ یا مینویسند؛ High Art.
«ریمون ویلیامز» کهاندیشههایش در چارچوب رشتهی «مطالعات فرهنگی» تحول و تکامل یافتهاند همراه با رشد این دست از مطالعات به تعریف دیگری از فرهنگ نیز توجه میکند که در اساس برآمده از همین رشته در انگلستان است. در تعریفی دیگر از فرهنگ که در آغاز در کتاب معروف او بهنام «واژگان کلیدی» نیامده بود، میگوید فرهنگ نظامی است راهنما و دلالتگر که از طریق آن (در ضمن) الزاماً نظم اجتماعی منتقل، بازتولید، تجربه و کشف میشود.
این گفتهی ویلیامز بهچه معناست؟ بهنظر «جردن» و «ویدان» او میخواهد بگوید فرهنگ فضایی مجزا نیست، بل بعدی است از همهی نهادهای اجتماعی مانند قلمروهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. فرهنگ مجموعهای است از اعمال «مادی»(،) که شامل معناها، ارزشها و تبعیتها میشود. راجع به تبعیتها بهمعنای پیروی، بیعت، وفاداری یا اگر اندکی صریح تر بخواهیم بگوییم یعنی سرسپردگی، پسانتر باز توضیح میدهیم. این دو نویسنده به هر حال معتقدند این تعریف ویلیامز به دو معناست؛ یکی در شکل ضعیف دیالکتیک آن که میگوید انسانها فرهنگ را تولید میکنند و فرهنگ آنها را میآفریند، یعنی ارتباطی متقابل؛ و دیگری در تفسیری قوی تر که از نظریهی استروکتورالیستها (= ساختارگرایان) و پست - استروکتورالیستها (= پس از ساختارگرایان) سربر میکشد و فرهنگ را عامل تعیینکنندهی تبعیت (= بیعت) میدانند.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين یادداشتها که توسط آقای دکتر چنگیز پهلوان برشتهی تحرير درآمده است، در واقع، دربرگیرندهی نگرشهای اوست به فرهنگ و جامعه.
[▲] پینوشتها
[۱]- پهلوان، چنگيز، فرهنگ چیست؟، برگرفته از روزنامه اعتماد
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ روزنامه اعتماد