جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

افغان‌ها

فصل ۱٠ – اعادۀ ایرانیان غربی (بخش اول)

در حالی‌که هنر گندهارا بانکشاف خویش درسرزمين‌های مرزی هندو- ایرانیان ادامه داده و بودیزم درحال توسعه است، قدرت سیاسی پشتیبانان عمدۀ ایشان یعنی حاکمان کوشان بتدریج درحال غروب است.
زوال حاکمیت کوشان در افغانستان درسدۀ سوم م با سقوط پارتیان و صعود یک ایران تازه تحت رهبری یک دودمان جدید یعنی ساسانیان همزمان است. برای چهارصد سال بعدی تا ظهور اسلام در نیمۀ سده هفتم، ساسانیان قدرت غالب درفلات ایران می‌باشد. با وجودیکه درجریان تمام این سال‌ها ساسانیان کوتلهای هندوکش وسرزمين‌های شمال و جنوب آنرا در اختیاردارند، بازهم به‌طوردوامدار درمعرض امواج پیاپی گروه‌های مهاجر آسیای میانه قراردارند.

ساسانیان اولیه میخواستند شکوه قدیمی هخامنشیان پارسی را دوباره اعاده سازند. منشا و مرکز سیاسی آن‌ها در فارس قدیم، نزدیک به سرزمین اصلی هخامنشیان قرارداشت. اولین شاهان ساسانی خود را درعین سنگهای نقش رستم نزدیک پرسیپولیس ترسیم وتصویرمیکنند که شامل قبرهای بعضی از مهمترین شاهان هخامنشی پارسی است. هدف عمدۀ سیاسی آن‌ها تحت تصرف آوردن تمام سرزمين‌های قبلی تحت کنترول "پارسیان" در یک امپراطوری ایرانی است. حاکمان جدید به‌صورت مشتاقانه ازقدرت پوتنشیالی یک مذهب سلطنتی با خبر میباشند. لذا آن‌ها کیش زرتشتی ایرانیان قدیم را در سطح مذهب دولتی ارتقا می‌دهند. آن‌ها با انجام چنین عملی نمونه شاه داریوش را تعقیب می‌کنند، کسیکه درمتن بیستون خویش به‌طور مکرر نام اهورا مزدا را بحیث خدای تمام ایرانیان احضار می‌کند.

در دوران ساسانیان، متنهای مقدس زرتشتی و پیروان او جمع‌آوری و تدوین می‌شود. زرتشتیزم دریک شیوۀ قویا متمرکز و مرتبۀ بحیث دولت سیکولر تنظیم می‌گردد. معابد آتش در سراسر فلات ایران اعمارمی‌شود. موقف بلند زرتشتیزم باعث علاقمندی جدید و دوباره در امور ایران شرقی، گهوارۀ مذهب زرتشت شده و تعداد زیاد شاهان بعدی ساسانی نام‌های را اختیار می‌کنند که مربوط قهرمانان قدیمی ایرانیان شرقی بودند. لذا ساسانیان سیکولر و قدرت مذهب زرتشتی با امواج صعودی بودیزم تصادم می‌کند که در دوران کوشان عمیقا در حصص شرقی فلات ایران نفوذ نموده و به توسعۀ خویش در سده‌های بعدی ادامه می‌دهد. با آن‌هم بودیزم و زرتشتیزم یگانه مذاهبی نبودند که درشرق.مروج بودند. در اوایل سدۀ هفتم وقتی اسلام به فلات معرفی می‌شود، دراینجا تعداد زیاد پیروان کیش‌های دیگر به‌شمول جودیزم، هندوایزم، مانیکايیزم و عیسویت (نیستوریان) وجود دارند.

غلبه ساسانیان
آغازحاکمیت ساسانیان اکثرا حوالی ٢٢۴ م گفته می‌شود. دراين سال یک رهبرمحلی ازجنوبغرب ایران به‌نام اردشیر آقای پارتی خویش (ارتبانوس ۵) را شکست می‌دهد. اردشیر که نام او بازتابی از ارتاسیرسیس هخامنشی است ادعای نسل ساسان می‌کند. این مرد احتمالا کشیش یک معبد محلی در استخر، شهری در شمال پرسیپولیس قدیمی بوده است. پس از شکست شاه پارتیان، اردشیر یک سلسله عملیات نظامی به‌مقابل رومیها درغرب وکوشآن‌ها ودیگران درشرق شروع می‌کند. مطابق.مورخ عربی، الطبری (٨٣۹- ۹٢٣ م)، اردشیر قسمت بزرگ ایران شرقی را به‌شمول ساکاستان (سیستان) و بکتریا تسخیرمی‌کند. متعاقبا، مطابق عین نویسنده، نمایندگانی از کوشآن‌ها، توران و مکران به دربار اردشیر آمده و تابعیت خویش را تقدیم می‌کنند.

مکران هنوزهم یک ساحۀ ساحلی بلوچستان به‌امتداد بحرهند است. توران در جنوب کویته فعلی دربلوچستان شرقی پاکستان قرارداشت. پایتخت آن در دوران اولیه اسلامی، خضدار بوده که هنوز هم با عین نام وجود دارد. نام توران بسیاردلچسپ است. در افسانه‌های بعدی ایرانیان این نام به‌صورت عادی برای تشریح مردمان غیرایرانی به‌کارمیرفت که در شمال ایران زندگی می‌کردند. این نام احتمالا درمورد ترکها به‌کارمیرفت. درهرصورت، این نام به‌صورت عام برای توصیف مخالفین ایرانیان به‌کاربرده می‌شد. احتمال کمی وجود دارد که درسدۀ سوم م ترکها در بلوچستان مسکون شده باشند. بسیارمحتمل است که این نام برای توصیف براهویها (صحبت کنندۀ دراویدی) استعمال شده باشد که هنوزهم در اين منطقه زندگی دارند. از اين‌که این تشخیص صحت دارد یا نه، نامعلوم است، اما قلمروی اردشیر ظاهرا دربرگیرندۀ تمام حصص جنوب‌شرقی فلات ایران تا وادی پايینی اندوس بوده است.

گزارش الطبری توسط معلومات معاصران نزدیکش تقویه می‌شود. در٢٦٢ م، پسر و جانشین اردشیر، شاپور۱ (٢۴۱ - ٧۱ م) یک کتیبه سه زبانه (پارسی، پارتی و یونانی) فرمان می‌دهد که در ساحه دفن قدیمی شاهان هخامنشی درنقش رستم، نچندان دور از استخر کندنکاری کنند. شاه در اين متن می‌گوید که در زمان پدرش، سه شاه تابع در شرق از مرو، کرمان و ساکاها وجود داشت. تمام ایشان (هرسه نفر) به‌نام اردشیر یاد شده‌اند. این باید نشان دهد که هرسه شاه، شهزادگان ساسانی بودند که توسط سلطان ایشان، شاید پدر، برادر یا کاکای شان تعین شده بودند. لذا این هرسه شاه به‌طورمحکم با قلمروی ساسانیان وابسته بودند. این متن کوشآن‌ها را "در دورها تا پشکبور" بحیث تابعین ساسانیان ذکر می‌کند. پشکبور غالبا با پوروشاپورا (سانسکریت) یا پشاورفعلی در شمال پاکستان تشخیص می‌شود. این نشان می‌دهد که ساسانیان، حد اقل به‌صورت ظاهری، برقلب سرزمین کوشآن‌ها تسلط داشته‌اند. با آن‌هم این تشخیصات، یک حدس و گمان است. حتی اگرصحیح هم باشد، بدین معنی نیست که ساسانیان به‌طورفعال تمام سرزمين‌های کوشان را کنترول می‌کردند. درهرصورت، دربین شاهان- حاکم متعدد و تابع "شاه شاهان" و متذکره درکتیبۀ نقش رستم، هیچ شاه تابع ساسانی درکوشانشهر(سرزمین کوشآن‌ها) یا در حصص شمالی افغانستان فعلی وجود ندارد. این بدین معنی است که درنیمۀ سده سوم م سرزمين‌های کوشان احتمالا هنوزهم توسط شهزادگان محلی کوشان اداره می‌شدند، باوجودیکه شاید بیعت حاکمان ساسانیان را داشته باشند. یا بعبارۀ دیگر، ساسانیان (هنوز) برکوتلهای هندوکش بین بکتریا و وادی کابل تسلط نداشتند.

ساکستان
در حالی‌که کنترول ساسانیان دربکتریای قدیم و وادی کابل در سده سوم م را به مشکل می‌توان تايید کرد، غلبۀ پارسیان برجنوب افغانستان درآنزمان آشکاراست. درقلمروی شاه ساکا (ساسانیان) یک سلسله سکه‌های مسی مطابق.معیار"هندیان" ضرب زده شده که تقلید عنعنۀ چاپ‌های هندو- پارتیان توسط گوندوفاریس و جانشینان او می‌باشد. سکه‌ها شامل قهرمانان پهلوی بوده و نشاندهندۀ یک مصلح آتش ساسانی از زمان اردشیر است. نشراین سکه‌ها تاکید کنندۀ موقعیت خاص ساکستان درامپراطوری ساسانیان است.

ما ازکتیبه‌های نقش رستم میدانیم که اردشیر، شاه شاکا‌ها درجریان سلطنت شاپور ۱ بواسطۀ یک شهزاده به‌نام نرسه جانشین می‌شود. او به‌نام "آریايی زرتشتی، سکن ملک" (شاه ساکاها) یاد شده است. نرسه یک پسرشاپور۱ بوده و شاید با شاه شاهان بعدی دارای عین نام (٢۹٣- ٣٠٢ م) باشد. مطابق کتیبۀ نقش رستم، قلمروی نرسه بحیث شاه ساکا‌ها شامل نه تنها سرزمين‌های ساکاها بلکه هندوستان و توران نیز است که ازدلتای هلمند تا سرزمین هندیها وسعت دارد. باید به‌خاطرداشت که این سرزمین تقریبا حدود ٦٠٠ سال قبل توسط حاکم هخامنشی اراکوزیا و درنگیانا اداره می‌شد. به‌علاوه، این همان سرزمینی است که توسط ساکاها دراواخرسدۀ دوم و سدۀ اول ق.م اشغال می‌شود.

لذا با اطمینان می‌توان فرض کرد که عنوان شاه ساکاها جدیدا با ظهورساسانیان ابداع نشده بلکه عملکرد ووسعت صلاحیت آن‌ها مربوط به زمآن‌های قبل ازساسانیان است. همچنان واضح است که سرزمین ساکاها بایست سرزمین شاهانی به‌نام هندو- پارتیان به‌شمول گوندوفاریس باشد که سکه‌های خویش را در جنوب افغانستان قبل از ساسانیان نشرکردند. درتمام این سالیان، سرزمین ساکاها ظاهرا خصوصیات و طبقۀ حاکم ساکايی خویش را نگهداشته است. قلب این سرزمین نمی‌تواند مشخص شود اما احتمالا حد اقل برای مدتی در جنوبغرب افغانستان فعلی موقعیت داشته باشد. دراوایل سدۀ اول م، ایسیدورچاراکس درموقعیت‌های پارتیان تشخیص شده که بین زرنگیانا و اراکوزیا یک سرزمین به‌نام ساکستان بوده است.

با نگاه به نقشه روشن می‌شود که شاه ساکاها یکی ازناظران مارشهای امپراطوری ساسانیان بوده که کنترول حصص جنوب‌شرقی قلمرو را در اختیار دارد. اهمیت او توسط انکشافات بعدی نشان داده می‌شود. مورخ یونانی اگاتیاس که درسدۀ ششم م زندگی می‌کند، می‌گوید که شاه بهرام ٢ (٢٧٦- ۹٣ م) به‌مقابل مردم ساکستان جنگی براه میاندازد. این باید شورش ساکای رهبری شونده توسط برادر شاه (یا پسر کاکایش) به‌نام هورمیزد باشد که درمنابع دیگر ذکرشده است. کلَودیس مامیرتینوس، مورخ قدیمی دیگری می‌گوید که این برادر شورشی ازپشتیبانی "گیلها، بکتریآن‌ها و ساکا‌ها" برخوردار بود.

از سال دوم شاپور٢ (٣٠۹- ٧۹ م) یک کتیبه در پرسیپولیس از شاپور دیگری به‌نام "شاه ساکاها، شاه هندوستان، سرزمین ساکا و توران تا دوردستها دربحیره" وجود دارد. او خود را پسر شاه شاهان، هرمزد ٢ می‌خواند. اومی‌گوید ازاستخربه ساکستان سفرکرده و درپرسیپولیس توقف نموده تا نان بخورد. او با والی زرنگیا (درنگیانا) و "دیگرنخبگان پارسی و ساکا" یکجا بوده است. قرارمعلوم شاه ساکاها یک برادر یا برادراندر شاپور ٢ بوده است. متن بازهم تاکید کنندۀ اهمیت مقام شاه ساکا‌ها می‌باشد. این متن همچنان بین نخبگان پارسی و ساکا تفاوت قایل شده و به زرنگیا، زرنکا یا درنگای قدیمی متنهای هخامنشی و زرنج بعدی منابع اسلامی اشاره دارد.

شاهان- حاکم کوشانی- ساسانی
تا سدۀ چهارم، کنترول ساسانیان در شمال افغانستان، وادی کابل و ماورای آن به‌طورقابل توجهی تقویه می‌شود. گزارش می‌شود که هرمزد ٢ (٣٠٣- ۹) یک رابطه ازدواجی با (کوشان) شاه کابل برقرارمیسازد. دراینجا همچنان شواهد سکه شناسی وجود دارد که نفوذ سریع ساسانیان درشرق را نشان می‌دهد. درهم‌های نقرۀ ساسانی شاپور٢ و جانشینانش درتعداد زیاد ساحات افغانستان فعلی یافت شده است. اين‌ها شامل سیستان، هرات، میمنه، جوار تاشقرغان، بگرام وگنبدهای متعدد هده نزدیک جلال آباد میباشند. یک گنجینه مهم با سکه‌های ساسانی درتپه‌های مرنجان نزدیک کابل یافت گردیده که شامل درهم‌های نقرۀ شاپور٢ (٣٠۹- ۹)، اردشیر ٢ (٣٧۹- ٨٣ م) و شاپور٣ (٣٨٣- ٨) است.

ساسانیان در مرکز امپراطوری خویش، سیستم مسکوکات پارتیان را میپذیرند که بربنیاد معیارهای آتن؟ درهم‌های نقرۀ استواراست، طلا فقط برای مقاصد خاصی نشر شده و سکه‌های مسی وجود ندارد. ساسانیان درسرزمين‌های دیگرمیل داشتند عنعنۀ مسکوکات اسلاف محلی خویش را بپذیرند، طورمثال مسی‌های ساکستان که قبلا بحث شد، مطابق به معیارهای "هندیان" ضرب می‌شود. ساسانیان در سرزمين‌های شمالشرقی خویش نیز سیستم مسکوکات کوشآن‌ها را قبول می‌کنند. سکه‌ها توسط کسانی به‌نام شاهان حاکم کوشانی- ساسانیان ضرب شده و در پهلوی مسکوکات ساسانی "حقیقی" مروج می‌باشد.

حاکمان متعددیکه این سکه‌ها را نشرکردند عبارتند از(بترتیب کرونولوژی): ارد شیر۱، اردشیر٢، فیروز۱، هورمیزد۱، فیروز٢، هورمیزد٢، بهرام ۱ و بهرام ٢. آن‌ها خود را "شاه کوشآن‌ها" یا حتی "شاه شاهان کوشآن‌ها" خوانده‌اند که نشان می‌دهد آن‌ها خود را جانشینان شاهان (حقیقی) کوشان می‌دانستند. سکه‌های نشرشده، طلايی و مسی بودند که تقلید سکه‌های ضرب شده توسط شاه کوشان، واسودیوا اند. در بین اين‌ها سکه‌های مشهور کاسۀ (بشقاب مانند) طلايی کوشانی- ساسانی وجود داشتند. اين‌ها دارای شیوا و نرگاو او (ناندی) درعقب با یک قهرمان بکتریايی با خط شکسته یونانی است که بورزاواندو یازادو ("خدای متعال") خوانده می‌شود. درروی آن تمثال یک شاه- حاکم ایستاده با تاج انفرادی، نام وعنوان او است. سکه‌های طلايی در مناطق.مختلف افغانستان فعلی یافت شده است. سکه‌های مسی مربوطه به‌طوروسیعی در بلخ یافت شده و بعضی سکه‌ها حتی حامل قهرمان بهلو درروی آن است.

بغیرازانواع سکه‌های کوشان، سکه‌های ساسانی در طلا و مس وجود دارد که احتمالا در مرو و هرات ضرب شده است. اين‌ها نشان دهندۀ یک مصلح آتش در عقب وتمثال شاه با تاج انفرادی اش درروی آن می‌باشد. نوع تاج ونام حاکم غالبا با سکه‌های نوع "کوشان" کوشانی- ساسانی مطابقت دارد. اين‌ها دارای متن‌های در خط پارسی میانه و پهلوی است. این چاپها نشاندهندۀ کنترول حاکمان کوشانی- ساسانی در سرزمين‌های است که قبلا مربوط به امپراطورکوشان بوده است، برخلاف سرزمين‌های شمال وشرق افغانستان، جايی‌که سکه‌های شیوا و ناندی ضرب می‌شوند.

بالاخره دراینجا سکه‌های مسی ضخیم وجود دارد که تا اندازۀ مشابه به گروه قبلی یعنی حامل تصویریک مصلح آتش درعقب آنست. این سکه‌ها به‌طورخاصی از وادی اندوس و هم از ساحه جلال آباد و بگرام و شمال هندوکش شناخته می‌شود. قهرمانان آن‌ها درخط پارسی میانه، پهلوی یا بکتریان (یونانی) می‌باشد. این سکه‌ها بربنیاد نشرهای شاپور٢ استواراست.

تاریخ سکه‌های کوشانی- ساسانی مشکل است. نظریات عمومی که با شواهد نوشتاری تقویه می‌شود، پیشنهاد که می‌کند قسمت اعظم سکه‌ها در جریان اواخر سده سوم و چهارم م نشرشده‌اند. هورمزد ۱ و ٢ شاید مردی باشد که به‌مقابل شاه بهرام ٢ در اواخر سدۀ سوم م اغتشاش می‌کند. نامهای حاکمان متذکره درسکه‌ها شامل آن‌هايیست که توسط شاهان ساسانی ذکرشده‌اند، اما مردمان شاید مطابقت نداشته باشند. از اينجا معلوم می‌شود که حاکمان مربوط به خانواده شاهی بوده و آن‌ها نامهای را اختیارمیکردند که شایستۀ مقام آن‌ها بوده است. چیز مشابه درمورد حاکمان هخامنشی بکتریا صدق.می‌کند که غالبا نام ویشتاسپ را حمل می‌کردند. این هویدا بوده و باید به‌طورروشن دانسته شود که حاکمان کوشانی- ساسانی دارای مقام عمده بودند. این نه تنها بواسطۀ سکه‌ها و نامهای (تاج-) ایشان نشان داده می‌شود بلکه همچنان بواسطه این حقیقت که آن‌ها تماما سبک انفرادی تاج خویش را داشتند. این مظاهرهمچنان ازتمثال‌های شاهان ساسانی شناخته می‌شود طوری‌که دربالای سکه‌های نقرۀ ساسانیان و نقوش آن‌ها ترسیم شده است.

لذا دراواخرسدۀ سوم و چهارم م قسمت اعظم سرزمين‌های کوشآن‌ها توسط یک نمایندگی قوی شاه ساسانی اداره می‌شود که سکه‌های خود را با تمثال خود نشر می‌کند. او به‌علاوه، سکه‌های طلايی درتطابق به عنعنۀ کوشآن‌ها نشرمی‌کند که کاملا برخلاف عملکرد ساسانیان است. این نیزهویدا است که حاکم در شمال شرق فلات مسکون بوده و شهربلخ می‌تواند یکی از پایتخت‌ها باشد. نقش کوشان شاه (ساسانی) قابل مقایسه با دوست او در جنوب‌شرق، شاه ساکا است. هردوی اين‌ها مقامات مهم ساسانیان وغالبا شهزاده‌های دربارشاهی بودند.

معلومات کمی دربارۀ زندگی روزانه بکتریا در زمان حاکمان کوشانی- ساسانی وجود دارد. با آن‌هم درسالیان آخریکتعداد زیاد متن‌های نوشتاری در بکتریان باعث روشن شدن شمال هندوکش شده است. این متنها اکثرا دربالای چرم، درهردوجانب وبا خط شکستۀ بکتریان نوشته شده است. بیش ازصد سند جدید تا کنون به‌دست آمده است. مطابق ویراستار، دانشمند برتانوی، نیکولاس سیمنر- ویلیام، آن‌ها از عین منبع اشتقاق شده‌اند، اما از یک دوران نیستند. اکثریت اسناد باید بین اوایل سده‌های چهارم و اواخرهشتم قرارداشته باشند. تعداد زیاد متنها نامه‌ها بوده و بعضی ازآن‌ها هنوزهم مُهرکرده بودند وقتی باراول کشف شدند. این اسناد احتمالا دریک ناحیه در شمال کوتلهای هندوکش دردوران اولیه اسلامی به‌نام سلطنت راب نوشته شده‌اند. یکی ازاین اسناد، یک کوشان شاه به‌نام واراهران را ذکرمی‌کند. این احتمالا بهرام باشد که بحیث یکی ازآخرین شاهان- حاکم کوشانی- ساسانی یا کوشان شاهان ساحه شناخته شده است.

شیونایت‌ها
تفوق ساسانیان درشرق.مدت زیادی دوام نکرده و بزودی موقعیت آن‌ها درمعرض خطرقرارمی‌گیرد. طورمعمول در تاریخ اینحصۀ جهان، تهدید همیشه ازشمال منشا می‌گیرد. زمانی در نیمه یا اواسط نیمۀ دوم سده چهارم م، مردمانی ازشمال به سرزمين‌های شمالشرقی فلات ایران هجوم میآورند. این تهاجم ازمداخلات قبلی در یک عرصۀ مهم تفاوت دارد که بازتابی یک تغیرمهم در صحراهای آسیای میانه می‌باشد، یعنی ظهورمردمان صحبت کننده آلتايی از منگولیا و راندن گروه‌های صحبت کنندۀ ایرانی که تا اینزمان درجلگه‌های آسیای میانه تسلط داشتند.

خانوادۀ زبانی آلتايی پس از کوه‌های آلتای در آسیای میانه به‌امتداد مرزهای سایبریا / چین نامگذاری می‌شود. لهجه‌های آلتايی به‌صورت عام به سه شاخۀ عمده تقسیم می‌شود: زبآن‌های ترکی، مغولی و منچو- تونگوز که بعضی اوقات شامل کوریايی و جاپانی نیزمی‌شود. منشای این زبآن‌ها باید به‌طور واضح در صحراهای منگولیا به‌امتداد مرزهای شمالی چین جستجو گردد. با مهاجرت‌های بزرگی که در اواخر هزارۀ اول ق.م آغاز می‌گردد تعداد زیاد مردمان آلتايی گوی به‌طرف غرب رانده می‌شوند، یعنی آغازحرکتی که حدود یکهزار سال بعد باعث موجودیت ایشان در یک قسمت بزرگ آسیای میانه و شرق نزدیک می‌شود.

اولین گروه مهاجمین در شمال افغانستان درنیمۀ سده چهارم، شیونایت‌ها اند. نام ایشان یادآور خصلت هونی آن‌ها بوده و نشان می‌دهد که چطور ایشان و هیفتالیت (یفتلی)‌هايی‌که جانشین آن‌ها می‌شوند، به‌جهان خارج شناخته می‌شوند. وابستگی دقیق تباری و زبانی آن‌ها هنوزهم نامعلوم است، اما به‌صورت عام قبول شده که آن‌ها مربوط به مردمان صحبت کنندۀ- آلتايی بوده و یکتعداد دانشمندان فرض می‌کنند آن‌ها مربوط به شاخۀ ترکی اند. مهاجرت‌های که باعث آمدن شیونایت‌ها و متعاقبا یفتلی‌ها به‌افغانستان و شمال‌غرب هند می‌گردد با جنبش‌های کتلوی بزرگ دیگر همزمان است که باعث آوردن قبایل هونی دیگر به‌طرف یوکراین و اروپای مرکزی تا دور دست‌های فرانسه می‌شود. آن‌ها تحت آتیلا تقریبا موفق.می‌شوند تمام امپراطوری روم غربی را اشغال کنند، قبل از اين‌که در چالونز در ۴۵۱ م شکست بخورند.

شیونایتها باراول توسط امیانوس مارسیلینوس، تاریخنگار رومی سدۀ چهارم م ذکر می‌شود. او در بارۀ کمپاين‌های شاه ساسانی، شاپور ٢ (٣٠۹- ٧۹ م) به‌مقابل یوسینی (کوسینی، کوشآن‌ها؟) و شیونیتای در٣۵٦ م می‌گوید. مطابق عین منبع، بزودی پس از آن شاه ساسانی یک اتحاد با شیونایت‌ها، گیلها و ساکاها عقد می‌کند. اتحاد که در واقعیت شاید نشان دهندۀ شکست شیونایتها و احتمالا دربرگیرندۀ همکاری سربازان شیونیت در ارتش شاپور باشد که به‌مقابل امپراطوری روم (شرقی) استعمال می‌شود. شاپور در ٣٦٠ م شهر امیدا (دیاربکر) درترکیه شرقی فعلی را ظاهرا بکمک سربازان شیونایت محاصره می‌کند. درجریان محاصره، پسر گرومباتیس، شاه شیونایت کشته می‌شود. مطابق.منابع، جسد او سوزانیده شده و استخوآن‌های او در یک کوزه نگهداری می‌شود.

تا اواخرسده چهارم م شیونایت‌ها تحت دودمان کیداریت‌ها متحد می‌شوند. نام این دودمان ازشاه ایشان، کیدارا اشتقاق شده و ازسکه‌های او شناخته می‌شود که دربین جاهای دیگر، از تپه مرنجان کابل در همکاری با سکه‌های ساسانیان یافت شده است. او سکه‌های طلايی کاسۀ به سبک کوشانی- ساسانی با عنوان کوشان شاه (در بکتریان: باگو کیدارا وزورکه کوسانو شاو) ضرب میزند. او همچنان درهم‌های نقرۀ ضرب میزند که از شاهان ساسانی تقلید می‌شود (شاپور ٢ و ٣).

موجودیت شیونایتها در شمال افغانستان احتمالا باعث پایان کنترول ساسانیان نمی شود. در حالی‌که شیونایت‌ها بربکتریای شرقی تسلط داشتند، سربازان ساسانی احتمالا هنوزهم قسمت زیاد افغانستان شمال‌غربی و مرکزعمده هرات را در اختیار دارد. اینرا می‌توان از این حقیقت استنتاج کرد که شیونایت‌ها قرار معلوم به‌طرف جنوب از طریق دهلیزهرات پیش نمی‌روند، اما مطابق.منابع چینايی آن‌ها از طریق هندوکش به داخل وادی کابل می‌روند. در جنوب کوه‌ها، شیونایت‌ها تحت کیدارا و جانشینان او متعاقبا یک سلطنت قدرتمند ایجاد می‌کنند که به‌طور وسیعی در تاریخ هندیان بحث شده است. عین منابع چینايی به پایتخت شیونایت در جنوب هندوکش اشاره نموده و نام او احتمالا اشاره به پشاور فعلی دارد.

قرار معلوم ورود شیونایت‌ها به گندهارا سریعا باعث اختلال زندگی فرهنگی در منطقه نمی‌شود. چیزبسیارمهم در اين زمینه عبارت از سفرنامه یک زایر بودیست چینايی به‌نام فاکسیان است که از ناحیه جلال آباد در حوالی ۴٠٠ م دیدن می‌کند. توصیف او در بارۀ گندهارا و وادی کابل به‌طور روشن ارايه کنندۀ ثروت و رفاه جوامع بودیستی در اين زمان است. وقتی او از چین به‌محدودۀ شمال پاکستان فعلی می‌رسد، یک جامعۀ بودیستی شگوفان شاخه عرادۀ کوچک (هینایانه) را در می‌يابد. اواز طریق ناحیه سوات به گندهارا می‌رسد. مطابق این زایر، اکثریت مردم اینجا پیروی بودیزم هینایانه بودند. او بعدا به شهر پشاور می‌رود. او در اینجا گنبد عظیمی را می‌بیند (مطابق این زایر)، که توسط شاه کوشان، کنشکا اعمارشده و او نیز ظرف یا کاسۀ خیریۀ مشهور بودا را ذکر می‌کند. فاکسیان متعاقبا به‌طرف غرب به نگاراهارا (ناحیه جلال آباد) به شهرهده فعلی (سیلو) سفر می‌کند، جايی‌که در آنجا ویهارای مشهور با استخوان- جمجمۀ بودا وجود داشت. فاکسیان یکتعداد زیاد زیارتگاهای بودیستی در اين ساحه را شرح می‌دهد. از اينجا او از طریق "کوه‌های کوچک برفی" (سفید کوه؟) به‌طرف جنوف یا دوباره به‌طرف اندوس سفر می‌کند.