زنان محمد(ص)
پيرامون همسران پيامبر و بررسی تاريخی حواشی آن
فهرست مندرجات
- مقدمه
- خدیجه
- سوده دختر زمعه
- زینب دختر خزیمه
- هند (ام سلمه)
- رمله دختر ابوسفیان
- جویریه دختر حارث رئیس قبیلهی بنی مصلق
- صفیه دختر رئیس بنی قریظه
- حفصه دختر عمر
- میمونه خواهر ام فضل زن عباس بن عبدالمطلب:
- زینب دختر جحش
- عایشه
- ماریه قبطی
- قرآن و تعدد زوجات
- زن از نگاه محمد
- يادداشتها
- پینوشتها
- سرچشمهها
[...] [...]
نکتهی دیگر دربارهی زندگی خصوصی محمد، این که در مدینه پیغمبر از هیچ یک از زنانش (جز ماریه) فرزندی نیافت. در حالی که این زنان (که جز عایشه همگی بیوه بودند) در خانهی شوهر سابقشان دارای فرزندانی بودند. و این از شگفتیهای زندگی محمد است.
[↑] مقدمه:
میخواستم به مناسبت تولد محمد دربارهی سیرت و رفتار او مطلبی بنویسم که شاید محمد غریبترین کس در میان امتش است. دست به قلم که بردم ناگاه تمام آن توهینها و تهمتهایی که در طول این سالیان به محمد بسته شده است در ذهنم تداعی شد. محمد، این منادی توحید، اندک زمانی است که در تفکر نسل ما محو شده است. مهاجمان با ضرباهنگهای منظمشان پرده میشکافند و حرمت میدرند. در همین سطح وب با جستجوی کلمهی محمد هزاران هزار صفحهای را میبینی که به نام او و بر ضد او، این بزرگ مرد تاریخ را آماج حملات قرار میدهند. چنان بر او یورش بردهاند که تو گویی مسلمانانی هم که به او اعتقاد داشتند ضعف او را پذیرفتند و در مسلخ تهمت، ناتوان از پاسخگویی و شرمسار از کردار پیامبرشان، گاه بر خود لعنت میفرستند که کاش این پیامبر و این اسلام نبود و این حرفها هم.
از مهمترین مسائلی که همیشه محل بحث بوده و میدان گاه تاخت و تاز اسلام ستیزان، مساله تعدد زوجات و زن از نگاه پیامبر است. در این باره بسیار گفتهاند و بسیار ناگفته مانده است. اولین باری که این مساله مطرح شد، سالها پس از حیاتش و به دست روحانیون متعصب کلیسا در قرون وسطی بود. با اوج گیری روحیهی اسلام ستیزی و شانتاژ کلیسا، کتبی بر ضد اسلام و محمد تالیف شد. آش حمله به محمد و اسلام آنقدر شور شد که صدای ویلیام دراپر و سردنسن روز و پرفسور آربری، از خاور شناسان و اسلام شناسان معروف هم در آمد. در این میان نیز توماس کارلایل انگلیسی، گوتهی آلمانی، جان دیون پورت، بولانولیه، ولتر، شیمل و پرفسور ساذرن از کسانی بودند که مردانه از اسلام و زندگی محمد در مقابل اتهامات مویر، درمینگهم، واشنگتن ارونگ، دوزی و لامانس دفاع کردند.
در مقابل این حجم حمله و تهمت و بهتان علیه محمد، این غریب تاریخ، کسانی از دو آتشههای مسیحی در قرن ۱۸ در اروپا ظهور کردند و شروع به دفاع از او نمودند. آنها گفتند در نص صریح عهد عتیق است که یعقوب و داوود و انبیای دیگر بنی اسرائیل بدون هیچ قید و بندی هر قدر که میخواستند زن میگرفتند (مثلا نوشتهاند یعقوب ۹۹ زن داشته است) و حالا شما آمدهاید و بر محمد ایراد میگیرید که چرا به مقدار محدود و معینی زوجات متعدد قائل شده است؟!
اما در ایران حکایت به گونهای دگر بود. با وجود بافت شدیدا مذهبی، کسی عملا جرات نمیکرد به محمد متعرض شود. علی دشتی از معدود کسانی بود که با نوشتن کتاب ۲۳ سال، این تابو را شکست و با تکرار کردن حرف چند قرن پیش میسیحیان، محمد را متهم کرد. در حول و حوش انقلاب، کتاب او مورد سو استفادهی توده ایها قرار گرفت و عملا ابزار دست شد. بعد از انقلاب نیز به زندان رفت و نوشتن کتابی با عنوان ۲۳ سال را تکذیب کرد. اما جانشین خلف او علی میرفطروس بود که با تکیه بر احادیث مجعول و مشکوکی که اغلب عالمان شیعی آنها را رد کردهاند، شروع به کوبیدن شخص پیغمبر(ص) و اسلام و مسلمین کرد. گرچه چنان افراط کرد که نوشتههای او تبدیل به مطالبی طنزآمیز شدند و البته پر از خرافه و دروغ که هر ناظر بی طرفی را به این شک میاندازد که کینه و پدرکشتگی او با اسلام ریشه در چه چیزی دارد؟
بعد از انقلاب جو اسلام ستیزی در خارج و داخل و اسلام گریزی در اکثر مردم و قشر تحصیل کرده باعث شد تا میر فطروسها و دشتیها، قارچ گونه تکثیر شوند و گرایشات پانایرانیستی رواج پیدا کند. اما غالبا فراموش کردند که دیدن حقیقت بسیار آسان تر از این است که با نوشتههایی پر از گزافه و دروغ و مسخ واقعیتهای تاریخی، خویشتن را فریبدهند و دیگران را نیز با نیرنگ بفریبند. کوشش ایرانیان و مبلغان رسمی دین برای تاویل و توجیه مسائل، به گونه ای زمان پسند، غالبا ناموفق بوده و محققی را که جز در پی واقعیت نیست و جز حقیقت تعصبی ندارد از جستجو بینیاز نمیکند.
این نوشته تلاشی است هر چند اندک در بررسی مسئله تعدد زوجات و زنان محمد. تقدیم به آنان که همواره در مقابل استدلال، لعنت و نفرین شنیدهاند.
ژاک برگ میگوید: "اگر محققی مساله ای را که در دوره و محیطی دیگر است، با نگاه زمان و محیط خویش بنگرد و بسنجد از دیدن واقعیت آنچنان که بوده است عاجز میماند و هرچه بگوید بیهوده گفته است".
تعدد زوجات یکی از مسائل بحثبرانگیزی بوده است که بیشک وجدان عصر ما از چنین اهانت زشتی به زن جریحهدار میگردد. اما در گذشته و بهخصوص در جوامع ابتدایی، این اصل به بسیاری از زنان محروم و بیسرپرست که خود و احیانا فرزندان یتیمشان برای همیشه از زندگی امن و سالم خانوادگی محروم میشدهاند، امکان آن را میداده که آینده خویش را که فقر و پریشانی و فساد تهدیدش میکرده است، در پناه مردی که در آن روزگار، تنها پناهگاه زن و کودک بوده نجات دهد.
اصولا در گذشته نه تنها "تعدد زوجات" بلکه ازدواج نیز به مفهوم امروزی تلقی نمیشده است و کمتر به عنوان عشق و هوس در آن مینگریستهاند و آن را بیشتر بهعنوان نوعی مراسم اجتماعی برای ایجاد پیوندی و یا پیمانی جدید بهحساب میآوردهاند و عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و حتی اخلاقی درآن قویتر از عشق و هوس بوده است. در یونان باستان با اینکه به مرحله پیشرفته ای از مدنیت رسیده بود، در عین حال ازدواج را وسیلهای برای تولید فرزند تلقی میکردند و همسر را مادر بچهها.
هوس همواره بیرون از خانه مشغول کار خود بوده است. در این عصر اصولا زن را تنها ابزار تولید میشمردهاند و "زن را از بهر کدبانویی خانه خواهند نه از بهر تمتع" (قابوسنامه، ص ۷۸). میل جنسی عموما با مردی یا زنی خارج از محدوده خانه ارضا میشده است. این رابطهها و به خصوص روابط مردان با مردان چنان عادی تلقی میشده است که آن را آشکارا اعتراف میکردند. الکپیادس که از شخصیتهای بزرگ نظامی و ملی و شاگرد بقراط بوده، وقتی از سردی حکیم گلایه میکند، سقراط بهصراحت استدلال میکند که "وقت تو دیگر گذشته است" (مهمانی، افلاطون، ترجمه کاویانی).
در ایران نیز سعدی که مرد عرفان و مذهب و اخلاق بوده است، در همین کتاب گلستان که کتاب اخلاقی و تربیتی اوست، از سر و سر خود با قاضی همدان و نعل بند و پسر قصاب میگوید که چون وارد مسجد جامع کاشمر میشود، با یکی از طلاب سرنخ میدهد و به ماچ و بوسه مشغول میشود و چون شاهد سابقش او را میبیند، آن خلق داوودی متغیر گشته و رونق بازار حسنش شکسته کنار میگیرد و او را از ادامهی سر و سر خویش نا امید میسازد.(گلستان، ص ۱۲۱)
در قابوس نامه که کتاب اخلاق است و آن هم نصایح پدری به فرزندش، علنا فرزند را راهنمایی میکند که "از میان زنان و غلامان، میل خویش بهیکی مدار تا از هر دو گونه بهرهور باشی و از دوگانه یکی دشمن تو نباشد. (قابوسنامه، ص ۶۷)
محمد تنها کسی بوده است که به صورت جدی، به سرنوشت زن پرداخته است و حیثیت انسانی و حقوق اجتماعی را به او باز داده است. اعطای حق مالکیت فردی، استقلال اقتصادی زن و در عین حال متعهد ساختن مرد به تامین زندگی وی (بهگونهای که حتی برای شیر دادن کودک میتواند حق خویش را از همسرش مطالبه کند) و نیز تعهد پرداخت مهریه (که گرچه امروز آن را به حق مطرود میدانند، نماینده شخصیت زن و نیز پشتوانهی اقتصادی احتمالات شوم آیندهی وی بوده است) زن را در دیدگاه محمد مستقل ساخته است.
محمد عملا میکوشد تا حقوق و شخصیتی را که اسلام برای زن قائل شده است، به وی عطا کند. از زنان هم چون مردان بیعت میگیرد. حتی آنان را همچون مردان در صف اصحاب قرار میدهد (نام این زنان در کتابی مستقل بهنام طبقات ابن سعد، ج ۸ آورده شده است).
رفتار محمد با زنانش چنان با ادب و نرمش و مهربانی آمیخته بود که در جامعهی خشن آن زمان شگفت انگیز مینمود. مردی که در بیرون خانه مظهر صلابت و قدرت بود، در درون خانه چنان نرم و ساده و مهربان رفتار میکرد که زنانش بر وی گستاخ شده بودند و آشکارا با وی مشاجره میکردند و از آزارش دریغ نمینمودند. روزی که به سختی از آنان رنجید، بر خلاف سنت معمول که زنان را از خانه بیرون میرانند و اکنون نیز غالب مومنین چنین میکنند، خود بیرون رفت. سخنی که از زبان عمر نقل شده انقلاب ریشهداری را که در حقوق اجتماعی زن و به خصوص روابط زن و مرد در زمان پیغمبر پدید آمده بود، به روشنی نشان میدهد. وی میگوید: "به خدا سوگند ما در جاهلیت زنان را در هیچ امری به حساب نمیآوردیم تا خدا آیاتی نازل ساخت و برای آنها نصیبی مقرر داشت. وقتی من دربارهی کاری صحبت میکردم زنم میگفت چنین و چنان کن. گفتم کار من به تو چه ربطی دارد ؟ گفت عجبا تو که نمیخواهی کسی در کارت دخالت کند دخترت با رسول خدا مناقشه میکند!"
حتی در بهار جوانی که همهی جوانان به عشرت میپرداختند و بسیاری از کارها بر آنان مباح است، شنیده نشده که محمد دست به عشرتی زده یا در مقابل لذتی تسلیم شده باشد. بلکه تا دعوت، همواره به پاکی و امانت و پرهیزکاری معروف و مشهور بوده است. بعد از دعوت هم هیچ کدام از بدگویان و دشمنان که برای شکستن او گفتن هر مکروهی را واجب میدانستند، کم ترین سخنی در این مورد نگفتهاند. با آنکه اگر کوچک ترین اغراق و تسلیمی در مورد او دیده بودند، همانا فریاد بر میآوردند که ای مردم جهان بیایید و ببینید جوانی را که در مقابل همهی سنتها و آیینها به جنگ برخاسته است و جهانیان را به عفت و پاکی دعوت میکند، خود چنین و چنان در مقابل لذات جسمانی زانو زده است. جالب است بدانیم محمد تمام جوانی و نیم قرن زندگی پاک و بیخدشه اش را در جامعه ای زندگی کرده که به شدت آلوده به فساد بوده است. برای شناخت روابط در عربستان پیش از اسلام همین بس که بدانیم، مثلا هند زن ابوسفیان بارها با بقیه مردان سر وسری داشت و وقتی عمرو از او به دنیا آمد، به خاطر این که عاص پولی به او داد، عمرو را فرزند عاص اعلام کرد، در حالی که ابوسفیان گفت "به لات و عزی قسم که این فرزند من است". یا وقتی زنی طفلی به دنیا میآورد و پدر طفل خود را نمیشناخت، بدون پروا نام مردانی را که با آنها نزدیک شده بود بر زبان میآورد و هرکدام را که به طفل بیشتر شبیه بود پدر فرزند اعلام میکرد!
مبلغان مسیحی و نویسندگان مغرض و یا بی اطلاعی که تحت تاثیر تبلیغات مذهبی یا سیاسی آنها قرار گرفتهاند، کوشیدهاند تا در روح نیرومند محمد نقطه ضعفی بیابند و چون تربیت اخلاقی مسیحیت زن را فریب شیطان میشمارد و گرایشات به او را فساد و انحطاط (به گونهای که حتی ترک ازدواج را خشنودی خدا میداند و حافظ تقوای دینی و نیز وجدان امروز) تعدد زوجات را زشت و زننده تلقی میکند، کوشیدهاند تا از او فردی بسازند که شیفتهی زنان است و هم چون سلاطین مشرق، حرم سرا تشکیل میدهد. فراموش کردهاند مردی که به پندار آنها اسیر شهوت بوده است، هیچ وقت در دورهی زندگی، حتی با نان جوین سیر نشد که اگر در محمد لذات حسی وجود داشت، همانا بهترین وسیله برای سیراب کردن این هوس آن بود که پس از مرگ خدیجه ۹ تن از دوشیزگان عرب را که فتنهی جمال و شهرهی زیبایی و کمال بودند به همسری برگزیند.
عباس محمود عقاد مصری میگوید: "مبلغان مسیحی و نویسندگان استعماری خواستهاند از این طریق بر مقتل اسلام ضربهای وارد آورند، حال آنکه در این راه سخت به خطا رفتهاند. چه در اینجا بر مسلمانی که با دینش آشناست و از سیرهی پیغمبرش آگاه، تجلی حقیقت از هر چیزی ساده تر و روشن تر است. مقتلی که آنان تصور کردهاند، خود حجتی است که مسلمانان را برای بزرگ داشت پیغمبرشان و تبرئهی دینشان کفایت میکند و به حجتی دیگر نیازمند نیست. چه برای یک مسلمان بر صدق دعوت محمد هیچ دلیلی از شیوهی رفتار وی با زنانش و کیفیت انتخاب زنانش صادق تر نیست. (حقایق الاسلام و اباطیل الخصومه، عباس محمود العقاد، ص ۲۵۵)
و به قول شیمل: "اغلب فراموش میکنیم که محمد بیشترین بخش عمر خود را با یک همسر و آن هم با خدیجه ای به سر برد که ۲۰ سال از او بزرگتر بود". هم او میگوید: "ازدواجهای چند گانه پیامبر، نه تنها دلیل بر ضعف او در برابر نفس که نشانهی فطرت سروَِری اوست. پیامبر قدیسی نیست که از دنیا کنار گرفته باشد. محمد بدین طریق زندگی دنیویان را قداست بخشید".
کسانی که میکوشند محمد را مردی هوس باز معرفی کنند، طبیعتا بهسراغ جوانی او میروند. چه هوس و شهوت همیشه گریبانگیر جوانی است. اما تاریخ که حتی شوخیهای او را با زنانش حکایت میکند و کوچک ترین جزئیات زندگی محمد را نشان میدهد، کم ترین موج هوسی در سیمای جوانی محمد سراغ ندارد. از نظر متعصب ترین مبلغان مسیحی، محمد در مکه از چنین اتهامی سخت به دور است. پس چگونه تا وارد مدینه میشود، در حالی که مردی ۵۳ ساله است و مقام نبوت خدایی یافته و مسئولیتهای خشن نظامی و سیاسی بر دوش دارد و اندیشهاش، روحش و زندگیاش، دین و تقوی و پارسایی را به مردم الهام میکند، یک باره آتش هوس در او سر برداشته و او را شیفتهی لذت و شهوت میکند؟
آن چه را غالبا فراموش میکنند این است که زیبایی زن است که هوس را سیراب میکند نه شمارهی زن. مرد هوس باز در پی دختر طناز و هوس برانگیز است، نه زنان بیوه و جا افتاده و بچهداری که یا مثل دختر عمر بدترکیبند و یا اگر هم آب و رنگی داشته باشند در خانهی شوهر یا شوهران پیشینش رفته است و به جای خط سبز دوشیزگی و شور جوانی و عشوهی هوسبرانگیز، چین پیری نشسته است و متانت سرد کمال و وقار سنگین نجابت.
خوشبختانه خواجه حرمسرای محمد، تاریخ است که یکایک زنان او را میشناسد و هم میداند که چرا به این خانه آمدهاند و چگونه زندگی میکنند. بیشک او بهتر از همهی خاور شناسان و کشیشان اروپایی زنان محمد را میشناسد:
[↑] خدیجه:
بانوی اسلام. محمد در ۲۵ سالگی با خدیجهی ۴۰ ساله ازدواج کرد. خدیجه پیش از محمد با دو کس دیگر ازدواج کرده بود که هر دوی آنها درگذشته بودند و از آنها فرزندانی به سن خود محمد داشت. او یار و یاور پیامبر در طول ۲۸ سال زندگی مشترکش بود و اولین کسی بود که به محمد ایمان آورد. محمد ۱۷ سال پیش از بعثت و ۱۱ سال پس از آن با خدیجه زندگی کرد. او از ۲۵ سالگی تا ۵۳ سالگی که اوج جوانیاش بود، با او سر کرد. بعد از وفات خدیجه همیشه از او به بزرگی یاد میکرد و او را گرامی میداشت.
[↑] سوده دختر زمعه:
از نخستین مسلمانانی بود که در روزهای تیره و پر وحشت اسلام با همسرش به محمد گرویدند. وی در راه عقیدهاش رنج بسیار کشید و همراه شوهرش به حبشه مهاجرت کرد. پس از بازگشت همسرش را از دست داد و بیپناه شد. از آن پس جز شومی در انتظارش نبود. یا میبایست به خانوادهاش برگردد و از دین خود انصراف دهد و بت پرستی را از سر گیرد، یا با همسری مردی که دوست ندارد، تن دهد. محمد، این زن پاک و شجاع را که پس از رنجهای بسیار در راه دین او، زندگیش متلاشی شده بود، در پناه خود میگیرد و با ازدواج با وی، او را جانشین خدیجه میسازد و همسر پیغمبر. محمد هدف دیگری را نیز تعقیب میکرد. دلیل دیگر آن ازدواج این بود که به مسلمانان بگوید اگر در راه خدا کشته شدند، زن و فرزندشان بدون سرپرست نخواهند ماند و بقیه امت مسلمان، خانوادهی او را در کوران زندگی تنها نخواهند گذاشت.
[↑] زینب دختر خزیمه:
او زن عبیده بن حارث بود که در بدر شهید شد و بیوهاش زنی بسیار فرتوت و از کار افتاده بود. محمد وی را که آفتاب عمرش بر لب بام بود به زنی گرفت و نخواست که همسر مجاهد شهیدی در پیری و بیپناهی زندگی کند. وی دو سال بیشتر زنده نماند و تنها زنی است (جز خدیجه) که پیش از محمد مرده است. زینب زنی پارسا و مهربان و نیکوکار بود و زندگی خویش را همه در نوازش یتیمان و دستگیری بینوایان وقف کرده بود و در این کار چندان کوشید که او را "ام المساکین" (مادر بینوایان) لقب دادند.
[↑] هند (ام سلمه):
دختر ابی امیه است. همسر عبدالله مخزومی بود که در جنگ احد زخمی شد و بعدها هنگامی که از جنگ با بنی اسد پیروزمندانه برگشت، زخمش سرباز کرد و درگذشت. محمد در مرگ وی چنان اندوهگین شده بود که به سختی میگریست و اشک میریخت. ام سلمه زنی پیر و فرتوت بود که از همسر شهیدش چندین بچهی بزرگ و کوچک برایش باقی مانده بود. چهار ماه از مرگ ابوسلمه میگذشت و ام سلمه در داغ همسر محبوب و بزرگوارش و غم فرزندان بیپدر و بیپناهش زندگی بیامید و دردناکی میگذراند و بزرگان مسلمان خود را برابر سرنوشت خانوادهی برادر شهیدشان مسئول میدانستند. از این رو ابوبکر از او خواستگاری کرد. عذر آورد که "فرزندانم زیادند و جوانیم گذشته است". عمر نیز پیشنهاد کرد. ام سلمه نپذیرفت و پاسخ خود را تکرار کرد. تا این که محمد از او خواستگاری کرد و همسر و فرزندان یار شهیدش را در پناه خویش گرفت و او را محترم و عزیز میداشت. پس از خدیجه تنها او بود که نه تنها شخصیت اخلاقی و خردمندی و شایستگی او را دارا بود که در رفتار و اطوار به او شباهت بسیار داشت. ام سلمه از ازدواجش با پیامبر چنین میگوید: "در شب عروسی در خانهی محمد دیگچهای بود و ظرف گلینی و دستاسی. با اندکی شیر و مقداری جو، آن جو را آرد کردم و در دیگچه ریختم و اندکی شیر بر آن افزودم. طعام محمد و خاندانش در شب عروسی همین بود."
[↑] رمله دختر ابوسفیان:
وی در اوج مبارزه محمد و ابوسفیان در مکه به محمد گروید و به همراه همسرش عبیدالله بن جحش اسدی به حبشه هجرت کرد. در آنجا شوهرش تحت تاثیر محیط مسیحی شد ولی رمله بر دین خود استوار ماند و همسرش او را در کشوری غریب رها کرد. او نه میتوانست به مکه رود که اگر هم ابوسفیان پناهش میداد، جز به این شرط نبود که از عقیدهاش بازگردد. محمد در این میان به خاطر این که زن شرافتمندی را که در راه وی بدبختی تهدیدش میکند، خوشبخت سازد و هم برای آنکه دختر ابوسفیان در اوج مبارزه با وی به همسری محمد درآید (و این حادثهی پرمعنایی بود) از او خواستگاری کرد و نجاشی پادشاه حبشه شخصا او را به نمایندگی محمد عقد کرد و مهریهاش را پرداخت.
[↑] جویریه دختر حارث رئیس قبیلهی بنی مصلق:
وی در جنگ، نصیب ثابت بن قیس شده بود. ثابت چون میدانست او دختر رئیس قبیله است، فدیه بیشتر از حد معمول طلب کرد. جویریه نزد محمد آمد و گفت ثابت مبلغ کلانی برای آزادی من میخواهد و من ندارم. در پرداخت فدیهام به من کمک کن. محمد گفت آیا بهتر از این نمیخواهی؟ گفت: آن چیست؟ گفت: فدیه ات را میپردازم و با تو ازدواج میکنم. وی پذیرفت و محمد فدیهاش را پرداخت و او را آزاد کرد و به همسری خود درآورد. محمد برای این که مسلمانان را برانگیزد تا کنیزان خویش را آزاد کنند با جویره ازدواج کرد و در نتیجه بسیاری از اسیران آزاد شدند. با این تدبیر هم محبت خویش را در دلهای مردم بنی مصلق، به خصوص رئیس قبیله، جانشین کینه ساخت و هم مسلمانان را واداشت تا اسیران خود را رها کنند. چه که بعد از ازدواج محمد با جویریه، اسیران بنی مصلق خویشاوندان پیامبر میشدند و نه دشمنان او و هیچ مسلمانی را شایسته نیست که خویشان پیغمبر را به اسارت گیرد. اسیران آزاد شدند و همگی اسلام آوردند و طایفه ی بنی مصلق که از دشمنان خطرناک محمد بودند با وی خویشاوند شدند. رئیس قبیله به سراغ دخترش آمد و او را مخیر کرد که یا نزد او برگردد یا نزد محمد بماند که او دومی را برگزید. عایشه دربارهی جویریه گفت: هیچ زنی بهاندازهی او برای خویشان خود سودمند نبود. جویریه در شمار زنان پیغمبر آمد و به مادر مومنان شهرت یافت. جویریه پیش از این همسر پسر عمویش، عبدالله بوده است.
[↑] صفیه دختر رئیس بنی قریظه:
وقتی صفیه در جنگ با بنی قریظه بدست مسلمانان افتاد، به پیغمبر گفتند: "صفیه بانوی بنی قریظه و بنی نضیر جز تو برای کسی سزاوار نیست". محمد آزادش گذاشت که یا به خانوادهاش بازگردد یا همسرش شود که او دومی را برگزید. محمد در این کار از بزرگان و فاتحین، پیروی کرد که با خانوادهی زمام داران مغلوب ازدواج میکردند، تا بدین وسیله مصیبت آنها را تخفیف داده و اهمیتشان را محفوظ بدارند. هنگامی که محمد با او زفاف کرد، ابو ایوب شب را با شمشیر در کنار خیمهی محمد گذراند. صبح، محمد که او را دید، گفت چه کار داشتی ؟ گفت از کینهی این زن یهودی بر تو بیم داشتم که یارانت با شوهر و پدر و کسانش جنگ کرده بودند و آنها را کشته بودند و هنوز آثار یهودی گری در دل او باقی است. ولی صفیه تا آخر عمر به محمد وفادار ماند. هنگامی که محمد در بستر مرگ بود و زنانش دور بستر او جمع شده بودند، صفیه گفت:ای کاش درد تو به جان من میافتاد. همسران پیغمبر از روی تمسخر به یکدیگر اشاره کردند. پیغمبر آنها را ملامت کرد و گفت: به خدا او در گفتار خود صادق است.
[↑] حفصه دختر عمر:
زن خنیس از مسلمانان اولیه بود. شوهرش که مرد، با آن که دختر عمر بود کسی به سراغش نرفت تا عمر خود دست به کار شد. اول به ابوبکر پیشنهاد کرد به این امید که شاید دوستی با وی به کار آید، اما ابوبکر سکوت کرد. به سراغ عثمان رفت. عثمان نیز سکوت کرد. عمر افسرده و ناراحت از دو دوست صمیمیاش به نزد پیامبر آمد و گله کرد. محمد برای تسکین او گفت: "حفصه را به عقد کسی در آور که از ابوبکر و عثمان بهتر باشد". و بدین طریق همچنان که با ابوبکر و علی و عثمان کرده بود، پیوند خویش را با عمر که از شخصیتهای پر نفوذ و موثر اسلام به شمار میرفت نزدیکتر و استوارتر ساخت.
از کوشش عمر و سکوت یاران، میتوان به زیبایی حفصه پی برد. اما بهتر است در این مورد سخنی از "مادر عروس!" بشنویم تا محمدی که به گفتهی مبلغان مسیحی آن همه شیفتهی زن و شیدایی زیبایی او است، زنی را که اکنون در اوج اقتدارش برگزیده است بشناسیم:
عمر پس از آنکه میشنود دخترش با عایشه در آزار محمد همدست شده خشمگین بر سرش فریاد میکشد: «دختر من! تو به این زن (عایشه) که به زیبایی خود و عشقی که محمد به او دارد مینازد نگاه مکن. به خدا قسم میدانم که رسول خدا تو را دوست ندارد و اگر به خاطر من نبود تا به حال طلاقت داده بود!».
[↑] میمونه خواهر ام فضل زن عباس بن عبدالمطلب:
یک سال پس از صلح حدیبیه به قصد عمره وارد مکه شد و طبق قرارداد بیش از ۳ روز حق توقف نداشت. در این ۳ روز میکوشید تا دلهای مردم را به خود نزدیک سازد و با مهربانی و بخشش و نیکی و نرمش از شدت کینه و خشونت تعصبی که سران کفر علیه او در روحها ایجاد کرده بودند بکاهد و بهانهای میجست تا رضایت آنها را برای تمدید قرار داد جلب کند تا فرصت بیشتری برای تماس با مردم به دست آرد. در این هنگام عباس، میمونه را به وی معرفی میکند که رفتار مسلمانان در این چند روز تاثیر زیادی روی او گذاشته و به اسلام گرایش پیدا کرده است. وی فامیل خالهی خالد بن ولید (قهرمان قریش و نبرد احد) است. عباس که زنش به وی اختیار داده بود تا همسری برای خواهرش انتخاب کند به محمد پیشنهاد کرد. گرایش میمونه به اسلام، خویشاوندی وی با خالد که شمشیرش سرنوشت جنگ احد را به سود قریش رقم زده بود و انتساب وی به خانوادههای با نفوذ قریش محمد را واداشت تا پیشنهاد او را بپذیرد. به خصوص که با این کار میخواست بهره برداری تبلیغاتی دیگری هم بکند و مراسم عروسی را در روز آخر اقامتش برپا سازد و قریش را دسته جمعی دعوت کند و غذا دهد و چون اسلام میمونه هنوز آشکار نشده بود و در صف آنان بهشمار میآمد، ازدواج محمد با وی و شرکت مسلمانان و مشرکان در این جشن و نشستن کسانی که در بدر و احد روی هم شمشیر کشیدند بر یک سفره، در احساس اعراب تاثیر خواهد گذاشت و فضای سرد سیاسی را گرم خواهد کرد و دوری و بیگانگی را تخفیف خواهد داد و هم بهانهای برای ماندن در شهر خواهد شد و شاید به جز این نتیجهی تبلیغاتی و زمینه سازی روحی، حوادثی پیش آید و یا بتوان پیش آورد که به سود وی باشد و امتیازاتی بیشتر از آنچه در قرارداد حدیبیه بود بدست آورد.
سران هوشیار قریش از نقشه پیامبر آگاه شدند و با قاطعیت پیشنهاد وی را رد کردند و وی ناچار شد در میانهی راه مدینه مراسم زفاف را انجام دهد. ولی در عین حال این ازدواج که او را با برخی رجال برجسته قریش خویشاوند میکرد، در روح آنان بیاثر نبود. چنان کهاندکی پس از آن خالد و عمرو عاص و عثمان بن طلحه را میبینیم که راه مدینه را در پیش گرفتهاند.
[↑] زینب دختر جحش:
او همسر زید بن حارث بود که به دلیل اختلاف طبقاتی، کار آنها به طلاق کشید و محمد خود را قربانی کرد تا تابویی را بشکند. محمد خود را در ردیف اول اتهام قرار داد تا سنتی پوسیده را که از سالها قبل در میان عربها جریان داشت از میان بردارد. این کار محمد چنان با ارزش بود که خدا نیز در قرآن، او را بهخاطر این کار بزرگ داشت و از او تمجید کرد. داستان محمد و زینب بسیار مفصل است و در این مقال نمیگنجد. دوست داران دانستن چگونگی ازدواج آن دو میتوانند به کتب سیرهی محمد مراجعه کنند.
[↑] عایشه:
دختر ابوبکر تنها دختری بود که در اسلام متولد شد و این خصوصیت، نزدیکان و برخی از یاران محمد را به این فکر انداخت که نخستین زنی که در اسلام متولد شده است و از جاهلیت خاطرهای ندارد همسر پیامبر گردد. ابوبکر که احساسی بس رقیق دارد و دلش جز ایمان محمد، از محبت وی نیز لبریز است، به وی پیشنهاد میکند. اما عایشه دختری است ۷ ساله و محمد مردی پنجاه و چند ساله و آن هم مردی که در خانهی خود دختری چون فاطمه دارد که نیازمند مادری است و در بیرون دشمنانی چون ابوجهل و ابولهب دارد و زندگیای سراسر تلخی و آشوب و خطر و رنج و نیازمند همدردی. پیداست که دختر ۷ سالهی ابوبکر به کار همسری محمد نمیآید. محمد او را نامزد میکند تا هم نخستین دختری که در اسلام زاده شده و طلیعهی اولین نسل مسلمانان جهان است، به نام او باشد و هم با دوست هم فکر خویش ابوبکر، خویشاوند گردد که پیوند خویشاوندی در آن زمان استوارترین پیوندی بوده که میان دو انسان بسته میشده و این را جامعهشناسی بدوی و قبایلی میداند.
ازدواج محمد با عایشه یک ازدواج سمبلیک است، آمیخته با مصلحتی عاقلانه و اینجا سخن از عشق و هوس بیجا است. عشق محمد به قول "محمد حسنین هیکل" پس از ازدواج به وجود آمد و در هنگام ازدواج وجود نداشت و بدین جهت نمیتوان گفت که او را به اقتضای عشق به زنی گرفت و نمیتوان باور کرد که محمد او را در ۷ سالگی دوست داشته است. عایشه در کنار حفصه و دو کسی بودند که محمد به خاطر محکمتر کردن پایهی دوستی با مسلمانان بزرگ آنها را به زنی گرفت. محمد با عایشه در ۱۰ یا ۱۱ سالگی ازدواج کرد.
دخترکی باریک اندام و زیبا رو و خوش معاشرت بود. دورهی نوجوانی را میگذراند. رشد او خوب بود و واقعهی افک که در سال ۶ هجری (تقریبا یکی دو سال بعد از ازدواج محمد با او) اتفاق افتاد، ثابت میکند که عایشه فردی عاقل و بالغ[۱] بوده که به رابطه با صفوان متهم میشود[٢]. او وقتی به منزل محمد انتقال یافت و در کنار سوده جای گرفت، محمد برای او پدری مهربان و نیکوکار و شوهری مشفق و دلسوز بود. از بازی او جلوگیری نمیکرد و به وسیله او از تفکر دائم در وظیفهی سنگینی که به عهده گرفته بود رهایی مییافت. عایشه آن طور که از کتب تاریخی بر میآید زنی بود زیبا، حسود، حساس، گستاخ و عاشق. عایشه تنها دختری بود که به خانه ی محمد آمد. دیگران همه بیوه گانی بودند که به مصلحتی سیاسی یا اخلاقی به همسری پیامبر در آمده بودند. عایشه جز زیبایی و جوانی زنی بسیار باهوش و خوش سخن بود. او به راستی عاشق پیغمبر بود به طوری که حتی نمیتوانست ببیند محمد به فاطمه، علی، حسن و حسین محبت میکند و آتش خشم و حسادت در وجودش شعله ور میشد. محمد هر گاه از تلاطمهای دشوار خسته میشد، عایشه را میخواند و میگفت: "کلیمنی یا حمیرا" (با من حرف بزن گلگونه من!).
به گفتهی شیمل: "مهمترين خبرهای مربوط به زندگی خصوصی محمد به اسناد عایشه نقل شده است که هنوز بچه بود و عروسک بازی میکرد که به نامزدی دوست پدرش در میآید. همین عایشه است که پیوسته بر حجب و حیای پیغمبر به تاکید سخن میگوید".
عایشه نقل میکند هر وقت او را دیدم، گرسنه مییافتمش و به او میگفتم: کاش از این جهان بهاندازهی خود برمیگرفتی. میگفتای عایشه! دنیا را برای چه میخواهم ؟ برادران پیامبر من حالاتی بدتر از این را شکیبا بودند. البته مستشرقان متعصب مسیحی که مترصد کوچکترين دست آویزی برای حمله هستند، عشق پاک محمد را، از آن عشقها پنداشتهاند که گه گاه در خلوت انزوای دیرها و گوشهی کنج کلیساها، میان خواهران مقدس و پدران مقدس صورت میگرفت و ویکتور هوگو هم آنها را لو میداد[٣]! (آئین سخنوری فروغی، خطابههای ویکتور هوگو).
[↑] ماریه قبطی:
محمد هنگامی که به مقوقس حاکم مصر نامه نوشت و او را به اسلام دعوت کرد، او گفت من هم میدانم که پیغمبری ظهور خواهد کرد اما محل ظهور او شام است. در هر حال فرستادهی محمد را با دو کنیز و شتر سفید و یک خر و مقداری هدیه به مکه فرستاد. پیغمبر هدیه او را پذیرفت. یکی از آنها ماریه بود که او را برای خود نگاه داشت و یکی سیرین بود که او را به حسان بن ثابت داد. از او ابراهیم به دنیا آمد که تنها فرزند او از زنانش (بعد خدیجه) بود. این نیز جای سوال است که چگونه محمد که این همه فرزند دوست بود و جانش در طلب فرزند پسری میسوخت، از هیچ کدام از همسرانش فرزندی نیاورد؟
اینان اند زنان حرمسرای محمد!
[↑] قرآن و تعدد زوجات
"اموال یتیمان را بدهید و پلید رابه جای پاک مدهید و اموال ایشان را با اموال خود مخورید که گناهی بزرگ است و اگر ترسیدید که دربارهی یتیمان عدالت نورزید، پس آن چه میخواهید دو، سه و چهار زن بگیرید و اگر میترسید که عدالت نورزید پس یکی".(نساء، ۲ و ۳)
این حکم در ضمن آیاتی آمده که از سرنوشت یتیمان سخن میگوید. قبل و بعد این آیه به کرات دربارهی یتیمان صحبت شده (آیات ۷، ۸، ۱۰، ۱۳) و کاملا واضح است که این حکم باید یک ربطی به وضع یتیمان داشته باشد. در این آیه، قرآن ابتدا مردم را ملزم به اجرای عدالت میکند و بلافاصله اعتراف مینماید که "هرگز نمیتوانید عدالت ورزید پس به یک تن اکتفا کنید". این آیه اکتفا به یک زن را بهتر میشمارد و میگوید، اگر میترسید مطابق عدالت رفتار نکنید، فقط یک زن بگیرید. ضمنا تاکید میکند که نمیتوانید به عدالت برخورد کنید ولی در عین حال چون ممکن است در زندگی اجتماعی حوادثی پیش بیاید که تعدد زنان را ایجاب کند، داشتن ۴ زن را به شرط عدالت روا شمرده است. این چنین بیان هنرمندانه و شگفت انگیزی، هر که را که سخن شناس باشد و با روح قرآن آشنا و با پیچ و خم تفسیرها و فوت و فنهای معنی شکن کلامی، بیگانه و هوس تعدد زوجات را در دل نداشته باشد، به سادگی اعتراف میکند که شرایط چندان دشوار است که جز در مواردی فردی یا اجتماعی که الزامی روحی یا اخلاقی در کار است، نمیتوان گذر کرد.
نکتهی دیگر که غالبا به ذهن نمیآید، این است که اسلام تعدد زوجات را وضع نکرده است. پیش از اسلام هیچ حدی در این باره وجود نداشته است و آنچه اسلام آورده "تحدید زوجات" است. نه که "چهار تا زن بگیرید" بلکه "بیش از ۴ تا نگیرید" و این دو یکی نیستند. ضمن این که این آیه در اواخر سال ۸ هجرت نازل شد. پس از آن که محمد تمام زنانش را گرفته بود و عده زنان را که تا آن موقع حدی نداشت، ۴ نفر تعیین کرد و هیچ خردی حکم نمیکند که محمد میبایست پس از این حکم ۴ تن از زنانش را نگه دارد و بقیه را طلاق گوید.
و اما چه ضرورتهای اجتماعیای ایجاب میکند که تعدد زوجات به عنوان یک اصل مترقی و متعالی مطرح شود ؟خوشبختانه نسل پیش آن را به چشم خود دیده است. پس از جنگ جهانی دوم بحران شدیدی که بر اثر نابودی میلیونها مرد در اروپا و به خصوص آلمان و اتریش و لهستان به وجود آمد و موج فساد و انحطاط و بیماریهای روانی و پریشانی بسیاری که زنان بیشوهر و اطفال بیپدر رارنج میداد، همه و همه مسائلی بود که در روح و اخلاق جامعهی اروپایی آثار عمیق و انحرافات شدید به جای گذاشت. موج تظاهرات و اعتراضات زنان مذهب کاتولیک (که تعدد زوجات و ازدواج مجدد را ممنوع میداند) هم به مومنین که اصل تعدد زوجات را راهِ بازی برای شهوت رانی خود میپندارند و هم به روشنفکرانی که آنرا مطلقا ضد انسانی میشمارند، نشان میدهد که معنی و مورد این حکم چیست و کجاست.
در سال ۱۹۵۸، جبههی آزادی بخش ملی الجزایر به همهی اعضای خود سفارش کرد که مجاهدان به خانوادههای برادران شهیدشان بیندیشند و با زنانی که همسرانشان را در راه مبارزه از دست دادهاند، ازدواج کنند. تا شهادت مایهی پریشانی اطفال و بدبختی زنان نگردد و خانوادهی یک شهید به دامن فقر و فساد نیفتد. بر اساس این حکم بسیاری از مجاهدین الجزایری با زنانی که گاه جای مادرشان بودند و پسرانی بهاندازهی خودشان داشتند ازدواج کردند.[۴]
نکتهی دیگر دربارهی زندگی خصوصی محمد، این که در مدینه پیغمبر از هیچ یک از زنانش (جز ماریه) فرزندی نیافت. در حالی که این زنان (که جز عایشه همگی بیوه بودند) در خانهی شوهر سابقشان دارای فرزندانی بودند. و این از شگفتیهای زندگی محمد است.
اما حرمسرای محمد چگونه است؟ چند اطاق گلی متصل به مسجد که سقفش از شاخ و برگ خرما پوشیده شده است. خانهی عایشه که "سوگلی" حرم بوده است نیمهاش با پوستی فرش شده و نیمه دیگرش را شن نرم ریختهاند. قندیلهای این قصر عبارتند از شاخههای نخل که میسوزد و مطبخ و خوراکش ؟ ابوهریره توضیح میدهد: "تا که فوت کرد، از نان جو سیر نخورد. گاه میدیدی که دو ماه میگذشت و آتشی در منزل وی افروخته نمیشد و در این مدت غذاشان خرما و آب بود. گاه از شدت گرسنگی سنگ بر شکم میبست!".
و کلام آخر را از زبان شریعتی نقل کنیم که میگوید: "من هرگاه به یاد خانه و زندگی محمد میافتم که جوانی و کمال را بازنی ۵۰ تا ۷۳ ساله گذراند و در پیری با بیوه زنانی جا افتاده و بچه دار چون ام سلمه و زینب دختر خزیمه (مادر بینوایان) و به خصوص حفصه، سر کرد و خانهاش آن بود و خوراکش آن، نمیتوانم از افسوس خودداری کنم که محمد میتوانست زنانی زیباتر از آنها داشته باشد و زندگیای بهتر از این و نیز هرگاه سخن نویسندگانی را میخوانم که از شهوت رانی محمد سخن میگویند و از حرمسرای محمد، نمیتوانم از شرم پریشان نشوم که یک انسان، حتی نویسنده، تا کجاها میتواند ننگین شود و به خاطر مصلحتی زشت، سیمای حقیقتی زیبا را که فخر انسان است و سرمایهی تاریخ به چنین پلیدیها بیالاید!".
[↑] زن از نگاه محمد
- شرم نمیکنید که زنانتان را مانند بندگان میزنید؟ (محمد العبقریه، ص ۲۸۷)
- وقتی مردی دو زن داشته باشد و میان آنها بهعدالت رفتار نکند، روز قیامت یک نیمهی او افتاده است.[۵] (نهج الفصاحه، ص ۴۵)
- شرم ندارید که زن را اول روز میزنید و آخر روز با او هم بستر میشوید؟ (محمد العبقریه، ۲۸۸)
- زن بگیرید و طلاق مدهید، زیرا خداوند مردانی که مکرر زن بگیرند و زنانی را که مکرر شوهر کنند دوست ندارد.[٦] (نهج الفصاحه، ص ۱۴۵)
- در کار بخشش میان فرزندان خویش مساوات را رعایت کنید. من اگر کسی را برتری میدادم زنان را برتر میدادم.[٧] (ص ۳۶۶)
- احترام بانوان را پاس ندارد مگر شخص بزرگوار و محترم و به ایشان اهانت ننماید مگر شخص پست و فرومایه.[٨] (۳۲۵)
- بهترین شما کسانی هستند که برای زنان خود بهتر باشند[۹] (۳۱۱)
- جبرئیل آن قدر در خصوص زن سفارش کرد، تا بدان جا که فکر کردم طلاق زن بدون ارتکاب عمل زشت (زنا) روا نیست.[۱٠] (مکارم الاخلاق، ص ۱۲۶)
- مردی که همسرش را بیازارد، نماز و هیچ کار خیری از او پذیرفته نیست و نخستین کسی است که وارد آتش میشود. (وسائل، باب ۸۲)
- چه بسیار زنانی که فقیهتر از مردان هستند.[۱۱] (وسائل، ص ۱۲۵)
- چه بسیار زنانی که بهتر از مردان هستند.[۱٢] (وسائل، ص ۱۲۵)[۱٣]
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- کلا در کشورهای گرمسیری، سن بلوغ پایینتر و رشد بچهها بیشتر از کشورهای سردسیر است. مثلا نگاه کنید در دستورات فقهی آن زمان سن بلوغ دختران ۹ است که در شبه جزیره این گونه بوده است. حال آن که در ایران خودمان به زحمت دختری پیدا میشود که در سن ۹ سالگی و سوم دبستان بالغ شود. در ایران سن اصلی بلوغ برای دخترها ۵ یا ۶ سال بیشتر از سن معمول آن در عربستان است. مقایسه میان سن عایشه و رشد او با تمسک به آمارهای ایرانی، قیاس معالفارق است و باعث نتیجهگیری کاملا غلط و اشتباه میگردد.
[۲]-ماجرای افک: در غزوه بنی المصلق که عایشه با محمد همراه بود، در بازگشت برای قضای حاجت از کجاوه بیرون رفت. بعد از آمدن متوجه شد که گردنبندش در حین قضای حاجت افتاده است. از کجاوه بیرون آمد و به دنبال گردنبند رفت. سپاهیان به خیال آنکه عایشه در کجاوه است، آن را بلند کردند و راه افتادند. همین که عایشه برگشت کاروان را ندید. از کاروان جا مانده بود. روی خودش پارچهای کشید وهمانجا خوابید. در قدیم مردی پشت سر کاروان حرکت میکرد تا اگر وسیلهای از کاروانیان در بین راه افتاده بود بردارد و به آنها در آخر راه تحویل دهد. در این سفر صفوان بن معطل سلمی این وظیفه را بر عهده داشت. همین که عایشه را دید گفت انا لله و انا علیه راجعون! عایشه به جا ماندنش را تعریف کرد. صفوان هم عایشه را بر شتر سوار کرد و به مدینه برد. هنگامی که به مدینه رسیدند عایشه مستقیم به خانه خودش رفت. منافقان به سرپرستی عبدلله ابن ابی شروع به سخن چینی کردند و عایشه را متهم کردند. سخن دهان به دهان رسید تا رسول خدا متوجه گشت. رفتارش نسبت به عایشه سرد گشت. خود عایشه هم خبر نداشت. محمد هم بسیار ناراحت بود. علی به او گفت: "ناراحت نباشای رسول خدا. زن زیاد است. میتوانی به جای او زن دیگری بگیری. از کنیزش بپرس. (همین اظهار نظر علی بود که عایشه از او کینه به دل گرفت و این کینه و عقده در جمل سر باز کرد)". از کنیز پرسیدند که قاعدتا او هم خبر نداشت. سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان محمد به خانه عایشه رفت و از او خواست حقیقت را بگوید و اگر کار خطایی کرده بگوید و از خدا طلب بخشش کند. عایشه هم چنان به گریه افتاده بود که صدایش در نمیآمد. در این لحظات آیههای ۱۱ و ۱۷-۲۰ سورهی نور مبنی بر حکم لزوم ۴ شاهد برای اثبات زنا و ۸۰ ضربه شلاق برای آن که تهمت زده است نازل شد و این ماجرا پایان پذیرفت.
[۳]- ازدواج در سنین کم (و به خصوص برای دختران در سنین ۱۰ تا ۱۴ سالگی) سنتی متداول بوده است. تا همین ۱۰۰ سال پیش پدران بزرگ ما و اجداد ما همه کسانی بودهاند که زنهای بسیار داشتهاند. پدر مادربزرگ یکی از دوستان حدود ۲۰ زن صیغهای و عقدی داشته است! پدر پدربزرگ خود من ۷ زن داشته است. دوستی دارم که به قول خودش یک دِه! فرزندان و نوههای او بودند. پدر پدربزرگ دوست دیگری ۲۴ فرزند از ۸ زن خود داشته است. و مثالهای این چنین بسیار است که خود شما هم میتوانید شفاها از بزرگان فامیل خود بپرسید. اگر قرار باشد سنتی معمول و مرسوم و رایج را که سالیان دراز به عنوان یک اصل و سرپناه جاری بوده (و همان طور که توضیح دادیم سنتی است فارغ از ارضای تمایلات جنسی و پیوندی است بیشتر اجتماعی و اقتصادی)، هوس بازی نام بگذاریم، اولین نفرات این لیست هوس بازان، پدران و اجداد خود ما بودهاند!
[۴]- المجاهد، ۱۲ دسامبر ۱۹۶۲ و همچنین ALGERIE PAR LE TEXTE 11. خمیستی نخستین وزیر خارجهی الجزایر بر اساس همین توصیه، ازدواج کرد.
[۵]- اذا کانت عند ارجل امراتان فلم یعدل بینهما جاء یوم القیامه و شقه ساقط
[۶]- تزوجوا و لا تطلقوا فان الله تعالی لا یحب الذواقین و لا ذواقات
[٧]- ساوو بین اولادکم فی العطیه فلو کنت مفضلا احدا لفضلت النسا
[۸]- ما اکرم النسا الا کریم و لا اهانهن الا لئیم
[۹]- خیارکم خیارکم لنسائهم
[۱٠]- اوصانی جبرئیل بالمراه حتی ظننت انه لا ینبغی طلاقها الا عن فاحشه بینه
[۱۱]- رب امراه افقه من رجل
[۱۲]- رب امراه خیر من رجل
[۱۳]- زنان محمد(ص)، شرقیان، سال اول، شماره هفدهم، چهارشنبه ۱٧ اردیبهشت ۱۳۸۴
[↑] سرچشمهها
□ در چشم و دل محمد، اسلام شناسی، درسهای دانشگاه مشهد، دکتر علی شریعتی، صص ۵۱۴-۵۴۳.
□ زندگانی محمد، دکتر محمد حسنین هیکل، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، انتشارات سوره مهر.
□ نهج الفصاحه، مترجم و گردآورنده ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان.
□ محمد رسول خدا، پروفسور آنه ماری شیمل، ترجمهی حسن لاهوتی، انتشارات علمی فرهنگی.
□ عباس محمود العقاد، محمد العبقریه (راه محمد)، ترجمهی اسدالله مبشری.
□ محمد خاتم پیامبران، نشریه حسینیه ارشاد، جلد دوم، دو مقالهی اسلام از دریچه چشم مسیحیان، نوشتهی مجتبی مینوی و مستشرقین و اسلام، نوشتهی سید غلام رضا سعیدی.
□ زن از دیدگاه نهجالبلاغه، صفات زن در احادیث، ص ۲۵۰.
□ دو هفتهنامۀ الکترونیک شرقیان
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]