|
اصول فلسفه و روش رئاليسم
(جلد اول)
پیشگفتار
در ميان همه مقدسات بشر «دانش» يگانه چيزی است كه همه افراد، از هر نژادی و تابع هر طريقه و مسلكی، آن را مقدس میشمارند و به رفعت و عظمت و تقدس آن اعتراف دارند و حتی نادانترين نادانها نيز دانش را از آن جهت كه دانش است كوچك نمیشمارد و شايسته تحقير نمیداند.
محبوبيت و احترام دانش نه تنها از آن جهت است كه بهترين ابزار زندگی است و در مبارزه حياتی به انسان نيرو میدهد و توانايی میبخشد و تسلط او را بر طبيعت مستقر میسازد، زيرا اگر چنين بود میبايست انسان با آن چشم به دانش نگاه كند كه هر ابزار و وسيله كار ديگری را میبيند. تاريخ علم مقرون به رنجها و محروميتها و مصائب و متاعبی است كه دانشمندان در راه كسب علم تحمل كردهاند و زندگی مادی را بر خويش تلخ ساختهاند و اگر علاقهمندی انسان به دانش تنها بهمنظور رفع حوائج مادی زندگی بود پس اينهمه از خودگذشتگیها و صرف نظر كردن از عيش و لذتها و خوشیهای زندگی در راه علم چرا؟ پيوند علم با روح بشر بالاتر از اين پيوندهای پست و حقيری است كه ابتدأ تصور میرود.
دانش بههر اندازه كه يقينیتر و شكنندهتر شك و ريب و جهالت باشد و بههر اندازه كه كلیتر و عمومیتر [باشد] و پرده بزرگتری را بالا بزند اهميت و مطلوبيت بيشتری دارد.
در ميان همه مجهولاتی كه انسان آرزوی دست يافتن به آنها را دارد يك رشته از مسایل است كه از اين لحاظ در درجه اول اهميت قرار دارد و آنها همان مسایل مربوط به نظام كلی عالم و جريان عمومی امور جهان و رمز هستی و راز دهر میباشد.
انسان خواه از عهده برآيد و خواه برنيايد نمیتواند از كاوش و فعاليت فكری درباره آغاز و انجام جهان، مبدأ و غايت هستی، حدوث و قدم، وحدت و كثرت، متناهی و نامتناهی، علت و معلول، واجب و ممكن و آنچه از اين قبيل است خودداری كند، و همين خواهش فطری است كه «فلسفه» را برای بشر بهوجود آورده است.
فلسفه سراپای هستی را جولانگاه فكر بشر قرار میدهد و عقل و فكر انسان را بر روی بال و پر خود مینشاند و به سوی عوالمی كه منتهای آرزو و غايت اشتياق انسان سير در آن عوالم است پرواز میدهد.
▲ | تاريخ فلسفه |
تاريخ فلسفه با تاريخ فكر بشر توأم است، لهذا نمیتوان يك قرن و زمان معين و يا يك منطقه و مكان معين را بهعنوان مبدأ و منشأ اصلی پيدايش فلسفه در روی زمين معرفی كرد. بشر بهحكم خواهش فطری خويش هر وقت و در هر جا كه مجال و فرصتی برای تفكر پيدا كرده است از اظهارنظر درباره نظام كلی عالم خودداری نكرده است و تا آنجا كه تاريخ میتواند نشان بدهد، در بسياری از نقاط جهان مانند مصر و ايران و هند و چين و يونان فلاسفه و مفكرين بزرگ ظهور كردهاند و مكاتب فلسفی مهمی بهوجود آوردهاند و از دورههايی كه فاصله تاريخی زيادی با ما ندارد و دست تطاول ايام نتوانسته است تمام آثار آن دورهها را محو كند كم و بيش آثار فلسفی باقی مانده است.
از آثار دورههای بالنسبه قديم از همه بيشتر و بهتر آثار نهضت عظيم علمی و فلسفی يونان كه تقريبا از دو هزار و ششصد سال قبل آغاز میشود باقی مانده است زيرا از آن وقت تاكنون فترتی كه موجب محو و نابودی كلی آن آثار بشود حاصل نشده است.
آن نهضت فكری كه در كرانههای آسيای صغير و يونان پديد آمد، در اسكندريه تعقيب شد و هنگامی كه حوزه اسكندريه و آتن رو به نابودی و اضمحلال كلی میرفت و ژوستینين امپراطور روم شرقی در سال ۵٢۹ ميلادی دستور تعطيل دانشگاهها و بستن درهای مدارس آتن و اسكندريه را داد و دانشمندان از بيم متواری شدند و حوزههای تدريس و تعليم بههم خورد، در يك قطعه ديگر جهان نهضت ديگری با طلوع نير اسلام آغاز شد و مقدمات مدنيت جديد و عميق ديگری فراهم آمد.
در اثر تشويق و تجليلی كه از طرف پيشوای عظيمالشأن اسلام و اوليأ بزرگوار دين از مقام دانش و دانشجويی شد شعله طلب علم دو مرتبه در دلها روشن گشت تا آنكه تمدن وسيع و عظيم اسلامی بهوجود آمد، رشتههای مختلف علوم تدوين و تنظيم شد، كتابها از زبانهای مختلف و بيش از همه كتب يونانی ترجمه شد، مدارس و دانشگاهها از نو تأسيس گشت، كتابخانهها پديد آمد، شهرهای بزرگ كشور پهناور اسلامی مهد علوم و محل آمد و شد محصلين گشت، از اروپای فعلی و ساير نقاط جهان محصلين به كشورهای اسلامی اعزام شد، تا آنكه بالاخره پس از گذشتن چند قرن، تحول جديد اروپا پديد آمد و در عالم علم و دانش رخ داد آنچه رخ داد.
ولی چيزی كه از نظر تاريخ مسلم است اين است كه يونان قديم نيز سرمايههای اصلی معلومات خويش را مديون مشرق زمين است و دانشمندان بزرگ آنجا مسافرتها به مشرق كردهاند و از اندوختههای دانشمندان شرقی بهرهمند گشته و پس از عودت، در وطن خود منتشر ساختهاند. ما نمیخواهيم در اين مقدمه به معرفی فلسفه باستانی مشرق و مقدار بهرهای كه يونان باستان از آن برده است و يا معرفی فلسفه ده قرن پيش اسلامی و ميزان استفادهای كه اروپای جديد از آن كرده است و يا به بحث در مقدار ميراثی كه از يونانيان به مسلمين رسيد و تحولاتی كه در دوره اسلامی پيدا كرد و اينكه مسلمين فلسفه يونان را بهچه صورتی در آوردند و چه اندازه از خود بر آن افزودند بپردازيم، زيرا علاوه بر اينكه اگر بنا شود از روی سند و تحقيق در اين موضوعات قضاوت شود احتياج به صرف وقتهای زياد و نوشتن كتابهای مستقل دارد، با موضوع كتاب حاضر ارتباط زيادی ندارد.
▲ | صدرالمتألهين، بانی حكمت متعاليه |
آنچه با كتاب حاضر نسبتاً ارتباط بيشتری دارد و بهعلاوه كمتر درباره آن گفتگو شده است يك معرفی اجمالی از فلسفه اسلامی از سه قرن و نيم پيش تاكنون است كه متأسفانه كما هو حقه هنوز در جهان معرفی نشده است و قهراً از طرف طبقه جوان و تحصيل كردههای جديد خودمان نيز كه معمولاً اطلاعاتشان در اين زمينهها از طرق اروپايی است توجهی كه میبايست به آن نشده است.
اين فلسفه كه موسوم است به «حكمت متعاليه» بهوسيله صدرالمتألهين شيرازی مشهور به ملا صدرا را در قرن يازدهم هجری تأسيس شد و از آن به بعد محور تمام تعليمات فلسفی در ايران تحقيقاتی بود كه اين دانشمند در مسایل مهم فلسفی بهعمل آورده است.
تحقيقات صدرالمتألهين بيشتر در فلسفه اولی و حكمت الهی است. ملاصدرا آنچه در اين زمينه از قدمای يونان و بالاخص افلاطون و ارسطو رسيده بود و آنچه حكمای بزرگ اسلامی از قبيل فارابی و بوعلی و شيخ اشراق و غير هم توضيح داده بودند يا از خود افزوده بودند و آنچه عرفای بزرگ با هدايت ذوق و قوت عرفان يافته بودند بهخوبی هضم كرد و از نو اساس جديدی را پیريزی كرد و آن را بر اصول و قواعدی محكم و خللناپذير استوار كرد و از جنبه استدلال و برهان، مسایل فلسفه را بهصورت قواعد رياضی درآورد كه هر يك از ديگری استخراج و استنباط میشود و به اين وسيله فلسفه را از پراكندگی طرق استدلال بيرون آورد.
از زمان ارسطو كه برخلاف نظريات استادش افلاطون قيام كرد پيوسته دو مكتب و دو مشرب فلسفی به موازات يكديگر سير میكرد كه افلاطون و ارسطو هر يك نماينده يكی از اين دو مشرب فلسفی بودند و در هر يك از دورهها هر يك از اين دو مشرب فلسفی پيروانی داشتند. در ميان مسلمين نيز اين دو مشرب بهنام «مشرب اشراق» و «مشرب مشأ» معروف بود و دو هزار سال مشاجرات فلسفی بين اين دو دسته، چه در يونان و چه در اسكندريه و چه در ميان مسلمين و چه در اروپای قرون وسطی، ادامه داشت ولی صدرالمتألهين با اساس جديدی كه از نو پیريزی كرد به اين مشاجرات دو هزار ساله خاتمه داد بهطوری كه بعد از او ديگر مكتب اشراق و مكتب مشأ در مقابل يكديگر معنا ندارد و هر كس كه بعد از وی آمده و به فلسفه وی آشنايی پيدا كرده مشاجرات دو هزار ساله اشراقی و مشائی را خاتمه يافته ديده است.
▲ | روش مستشرقين |
فلسـفه صـدرالمتألهين عـلاوه بر آنكـه از جنبـههايی بديـع و بیسـابقه اسـت، نتيجـه زحمات هشتصد ساله محققين بزرگی است كه هر يك از آنها در جلو بردن فلسفه سهيم هستند. با همه اين احوال مطابق گواهی خاورشناسان متأسفانه تا الان كه تقريباً چهار قرن از بدو پيدايش اين فلسفه میگذرد هنوز در اروپا يك معرفی صحيحی ولو اجمالاً از آن نشده است.
پروفسور ادوارد برون مستشرق معروف انگليسی متوفی در سال ۱٣٠۴ هجری شمسی كه عمر خويش را صرف مطالعه درباره ايران و تاريخ ايران كرده است ، در جلد چهارم تاريخ ادبيات ايران میگويد:
- «با وجود شهرت و رواج فلسفه ملاصدرا در ايران فقط دو خلاصه سطحی و ناقص از طريقه فلسفی او در السنه اروپايی ديدهام».
كنت گوبينو چند صفحه راجع به عقايد ملاصدرا نگاشته اما معلومات او ظاهراً بالتمام از درس شفاهی معلمينش (در ايران) مأخوذ بوده و معلمين هم علیالظاهر اطلاع كاملی نسبت به آن عقايد نداشتهاند. گوبينو در پايان شرحی كه راجع به ملاصدرا نوشته میگويد:
- «طريقه حقيقی ملاصدرا عيناً متخذ از ابوعلی سيناست، در صورتی كه صاحب روضات الجنات راجع به ملاصدرا مینويسد: «كان ... منقحا اساس الاشراق بما لا مزيد عليه و مفتحا ابواب الفضيحة علی طريقة المشاء و الرواق». تعريف مختصرتر ولی جدیتر و صحيحتر كه از مذهب ملاصدرا نمودهاند آن است كه شيخ محمد اقبال (دكتر اقبال پاكستانی) كرده است».
ايضاً ادوارد برون در همان كتاب مینويسد: «مشهورترين كتب ملاصدرا اسفار اربعه و شواهد الربوبيه است». و در پاورقی تذكر میدهد كه: «كنت گوبينو در معنای «اسفار» كه جمع «سفر» يعنی كتاب است اشتباه كرده و آن را جمع «سفر» گرفته. در كتاب مذاهب و فلسفههای آسيای وسطی صفحه ٨۱ مینويسد: ملاصدرا چند كتاب ديگر راجع به مسافرت (سفرنامه) نوشته است».
كتابی كه مرحوم اقبال پاكستانی به زبان انگليسی هنگام تحصيل در دانشگاه كمبريج بهنام توسعه حكمت در اسلام منتشر كرده است به دست نيامد ولی قدر مسلم اين است كه بسيار مختصر و ناچيز بوده است.
اين دو نفر (كنت گوبينو و ادوارد برون) از مستشرقين بزرگ بهشمار میروند. دانشمند متتبع مرحوم شيخ محمد خان قزوينی كه خود در حدود سی سال در كتابخانههای مختلف اروپا مشغول مطالعه بوده است و با بسياری از خاورشناسان رابطه نزديك و صميمی داشته است، در مقالهای كه در مجله ايرانشهر چاپ برلين به مناسبت فوت ادوارد برون منتشر كرده و جزء «بيست مقاله» ايشان ضبط شده است درباره ادوارد برون میگويد:
- «مابين مستشرقين اروپا و امريكا هيچكس اينهمه زحمت دربارۀ ادبيات ايران نكشيده است و مخصوصاً به ادبيات و ذوقيات و معنويات ايران يعنی به افكار حكما و عرفا و ارباب مذاهب اين مملكت اين اندازه محبت خالص و صميمی از اعماق قلب نداشته است».
ايضا در همان مقاله راجع به كنت گوبينو مینويسد:
- «وی از نويسندگان بسيار مشهور فرانسه است و صاحب تأليفات در مواضيع فلسفی و اجتماعی و مذهبی و تاريخی و غيره و مؤسس طريقه مخصوصی است از فلسفه تاريخ معروف به «گوبينيسم» كه مخصوصاً در آلمان پيروان زياد دارد. ولی در سنوات ۱٢٧۱-۱٢٧۴ (هجری قمری) به سمت نيابت اول
سفارت فرانسه در تهران و در سنوات ۱٢٧٨-۱٢٨٠ به سمت وزير مختاری همان دولت در همان شهر اقامت داشته است».
چنانكه ملاحظه میفرماييد يكی از اين دو مستشرق بزرگ صدرالمتألهين را تابع مكتب مشأ معرفی میكند و ديگری در مقام رد قول او به مسـطورات يكـی از كتـب تواريـخ و تراجـم (روضـات الجنـات) اسـتناد میكنـد، يكـی میگويـد اسـفار سـفرنامـه اسـت، ديگری میگويد اسفار جمع «سفر» به معنای كتاب است و اگر اين دو نفر شخصاً ورق اول اسفار را مطالعه كرده بودند میدانستند كه اسفار نه جمع سفر است و نه سفرنامه است.
آن معلم شفاهی كه ادوارد برون میگويد كه به گوبينو در ايران فلسفه ملاصدرا را تعليم میكرده است، علیالظاهر يك نفر يهودی بوده است بهنام ملا لالهزار و با كمك و معاونت او بوده كه رساله گفتار دكارت را به فارسی ترجمه كرده است.
گوبينو در همان كتاب در ضمن شرح حال صدرالمتألهين، از استاد وی فيلسوف عظيمالشأن مير محمد باقر داماد بهعنوان يكنفر «ديالكتيسين» (جدلی) ياد میكند، و پس از آنكه رفتن ملاصدرا را به درس ميرداماد به اشاره شيخ بهائی نقل میكند، به نتيجه تحصيلات ملاصدرا نزد ميرداماد اينطور اشاره میكند: «و پس از چند سال به فصاحت و بلاغتی كه در او سراغ داريم رسيد».
غرض ما انتقاد از روش مستشرقين نيست، زيرا اين انتظار بیجايی است از ما كه از افراد ملل بيگانه توقع داشته باشيم كه آنها بيايند و مثلاً فلسفه و علوم يا مذهب يا ادبيات يا تاريخ ما را توضيح دهند و به جهان معرفی كنند. در زبان عربی اين مثل معروف است: «ما حك ظهری مثل ظفری» يعنی هيچ چيزی مانند سرانگشت خودم پشتم را خارش نمیدهد. اگر مردمی راستی علاقهمند باشند كه خود را بشناسانند و تاريخ يا ادبيات يا مذهب يا فلسفه خود را به جهانيان معرفی كنند، تنها راهش اين است كه اين كار بهوسيله خودشان انجام بگيرد. افراد ملل بيگانه اگر فرضاً با كمال بیغرضی و علاقهمندی دست به اين كار بزنند بالاخره در اثر عدم آشنايی كامل گرفتار اغلاط و اشتباهات بزرگی میشوند چنانكه صدها از اين اشتباهات در مورد بيان تاريخ يا معرفی آداب و عادات ساده رسمی رخ داده است تا چه رسد به «فلسفه» كه تخصص فنی لازم دارد و تنها دانستن زبان و مراجعه به كتب كافی نيست.
برای كسانی كه به عمليات خاورشناسان اعتقاد راسخ دارند، بهعنوان نمونه اين قسمت را نقل میكنيم:
همين كنت گوبينو سابقالذكر كه در زمان ناصرالدين شاه در ايران اقامت داشته و زبان فارسی را خوب تكلم میكـرده، در كتابـی كه بهنـام سـه سـال در ايـران به زبـان فرانسـه منتشـر كرده و به فارسـی ترجمـه شـده اسـت، آنجا كه كيفـيت احـوالپرسـی ايرانيان را شرح میدهد میگويد:
- «پس از آنكه شما و صاحبخانه و جميع حضار نشستيد شما بهطرف صاحبخانه رو میكنيد و میگوييد آيا بينی شما فربه است؟ صاحبخانه میگويد در سايه توجهات باريتعالی بينی من فربه است، بينی شما چطور؟ ... من در بعضی مجالس ديدهام كه حتی پنج مرتبه اين را از يك نفر سؤال كردهاند و او پاسخ داده است و حتی شنيدم در توصيف ... (يكی از علمای تهران) میگفتند كه از بزرگترين خصایلش اين بود كه وقتی به ملاقات يكی از بزرگان میرفت نه تنها در خصوص بينی وی و متعلقان وی پرسش مینمود بلكه راجع به بينی تمام نوكرها و حتی دربان استفسار میكرد».
ملاحظه كنيد كه اين مرد در اثر عدم آشنايی كامل به تعبيرات زبان فارسی و گمان اينكه در جمله «دماغ شما چاق است؟» منظور از كلمه دماغ، بينی و منظور از چاقی، فربهی است دچار چه اشتباهی شده و بهچه صورت مسخرهآميزی آن را نقل كرده است.
قطعا كنت گوبينو در بيان اين جمله غرض سوئی نداشته و تنها عدم آشنايی كامل به تعبيرات فارسی او را به اين اشتباه انداخته است.
وقتی كه در مقام معرفی آداب و عادات رسمی اين گونه اشتباهات رخ میدهد، در مورد افكار فلسفی چه انتظاری میتوان داشت؟ ما میدانيم در خود ايران كه مهد پرورش افكار كسانی مانند بوعلی و صدرالمتألهين است، در تمام دورهها فضلايی كه مايل بودند به آن افكار آشنايی كامل پيدا كنند سالها از عمر خويش را صرف اين كار میكردند، آخر كار در ميان هزاران محصل فقط افراد معدودی بودند كه واقعاً از عهده اين كار بر میآمدند و غالباً عده آنها از عدد انگشتان يك دست تجاوز نمیكرد.
بنابراين چگونه ما میتوانيم اطمينان پيدا كنيم كه فلسفه ده قرن پيش اسلامی و افكار ابن سينا مثلاً، همانطور كه مفهوم شاگردان خودشان بوده، در ترجمههايی كه از آنها شده است منعكس گرديده است.
▲ | مكاتب فلسفی در اروپا |
مقـارن زمانـی كـه صـدرالمتألهين در ايـران مشـغول زيـر و رو كـردن فلسـفه و ريـختن طرح جديدی بود (قرن يازدهم هجری و شانزدهم ميلادی) در اروپا نيز جنبش علمی و فلسفی عظيمی كه مقدماتش از چند قرن پيش از آن فراهم شده بود پديد آمد و درست همان زمانی كه صدرالمتألهين در حال انزوا و خلوت به تفكر و رياضت پرداخته بود و مدتی كوهستان قم را برای اين كار انتخاب كرده بود تا بهتر بتواند افكار وسيع خويش را به رشته تحرير درآورد، در اروپا دكارت فرانسوی نغمه جديدی از خود ساز كرد، ربقه تقليد قدما را از گردن خويش دور افكند و راه نوی پيش گرفت و چندين سال در گوشهای از هلند انزوا و گوشهنشينی اختيار كرد و فارغ از امور زندگانی، روزگار خويش را وقف امور علمی كرد.
از زمان دكارت به بعد اروپا بهسرعت سرسامآوری به كشفيات علمی نایل گشت. در تمام رشتههای علمی طريق تحقيق عوض شد و مسائل جديدی پديد آمد. علاوه بر دانشمندانی كه در رشتههای علوم طبيعی و رياضی پيدا شدند، فلاسفه بزرگی نيز هر يك پس از ديگری ظهور كردند و فلسفه را وارد مراحل تازهای كردند.
در فلسفه جديد اروپا به مسایلی كه سابقاً در قرون وسطی مورد توجه بود كمتر توجه میشود و در عوض يك عده مسایل جديد كه كمتر مورد توجه قدما بود مطرح میشود.
در اروپا از زمان دكارت تا عصر حاضر مكاتب فلسفی گوناگونی پديد آمده، هر دسته پيرو يك مكتب خاصی شدهاند. برخی به فلسفه تعقلی پرداختهاند و برخی ديگر از دريچه علوم تجربی به فلسفه نظر كردهاند. بعضی مسایل فلسفه اولی و حكمت الهی را قابل بحث و تحقيق دانسته و در اين زمينه آرأ و نظرياتی ابراز داشتهاند، و بعضی ديگر مدعی شدهاند كه اساساً بشر از درك اين مسایل عاجز است و آنچه تاكنون نفياً يا اثباتاً در اين زمينه گفته شده بلا دليل بوده است. گروهی در عقايد خود الهی شدهاند و گروهی مادی.
رویهمرفته در آن فنی كه از قديم بهعنوان «فلسفه حقيقی» يا «علم اعلی» شناخته شده است، يعنی فن تحقيق در نظام كلی عالم و توضيح سراپای هستی، در اروپا چه در قرون وسطی و چه در دوره جديد پيشرفت قابل ملاحظهای حاصل نشده است و يك سيستم قوی و قانعكنندهای كه فلسفه را از تشتت و تفرق و پراكندگی نجات بخشد بهوجود نيامده و همين امر موجب پيدايش مشربهای ضد و نقيض در اروپا شده است و آنچه هم از تحقيقات اروپايی قابل ملاحظه و شايسته تحسين و تمجيد است و بهنام «مسایل فلسفی» معروف است در حقيقت مربوط به فلسفه نيست، بلكه مربوط به رياضيات يا فيزيك يا روانشناسی است. و الحق بايد انصاف داد فلاسفه اسلامی كه بيشتر همت خويش را صرف تحقيق در اين فن كردهاند خوب از عهده اين كار بر آمدهاند و فلسفه نيمهكاره يونان را تا حد زيادی جلو بردهاند و با آنكه فلسفه يونان در ابتدای ورود در حوزه اسلامی مجموعاً بيش از دويست مسأله هفتصد نبود، در فلسفه اسلامی بالغ بر هفتصد مسأله شده است و علاوه اصول و مبانی و طرق استدلال حتی در مسایل اوليه يونان بهكلی تغيير كرده و مسایل فلسفه تقريباً خاصيت رياضی پيدا كرده. اين خصوصيت در فلسفه صدرالمتألهين كاملاً هويداست و بايد انصاف داد كه در اين جهت تقدم با دانشمندان اسلامی است. اينها مطالبی است كه در ضمن اين سلسله مقالات با اسناد و دلایل بر خواننده محترم روشن خواهد گشت.
مدتی است كه موج فلسفه اروپا به ايران هم رسيده و كموبيش رسالات فلسفی از زبانهای اروپايی به فارسی ترجمه شده است و شايد اولين نشريه فلسفی جديد به زبان فارسی، ترجمه رساله گفتار، دكارت است كه در يك قرن پيش به وسيله كنت گوبينو و دستياری بعضی ترجمه شده و البته بعدها هر چه بيشتر صيت علوم غربی پيچيد نام علما و فلاسفه غرب هم بيشتر بر سر زبانها افتاد و بهتدريج كتابها و رسالههای بيشتری به زبان فارسی منتشر شد و عدهای هم از طريق رسالات و مجلات عربی از نظريات جديد آگاه میشدند و با اينكه مدتی است كه توجه علاقهمندان جلب شده است كه عقايد و آرأ جديد در فلسفه قديم وارد شود و بين نظريات جديد و نظريات فلاسفه اسلامی مقايسه شود متأسفانه تاكنون اين منظور عملی نگرديده و از آن زمان تاكنون آنچه رسالات فلسفی نشر يافته يا صرفاً به سبك قدما بوده و احيانا در مسایل مرتبط به طبيعيات و فلكيات هم كه نظريات جديد بهكلی مخالف آنهاست باز از سبك قديم پيروی شده، و يا آنكه صرفاً جنبه نقل و ترجمه نظريات جديد را داشته است، و چون طريق تحقيق و سبك ورود و خروج فلاسفه جديد با قدما اختلاف كلی دارد و از طرف ديگر بيشتر مسایلی كه در فلسفه قديم و بالخصوص در فلسفه صدرالمتألهين نقش عمده را دارد، در فلسفه جديد كمتر به آنها توجه شده يا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته و در عوض مسایل ديگری در اين فلسفه مطرح شده كه قدما كمتر به آن توجه داشتهاند يا اصلاً توجه نداشتهاند، از خواندن و مطالعه اين دو رشته كتب فايده و نتيجهای كه منظور اهل فضل است حاصل نشده است.
▲ | اجمالی از محتوای كتاب |
از اينرو كتاب حاضر كه جلد اول آن از نظر خوانندگان محترم میگذرد به هيچيك از دو سبك نگارش فلسفی كه در بالا شرح داده شد نگارش نيافته. اين كتاب مشتمل بر يك دوره مختصر فلسفه است، مهمات مسایل فلسفه را بيان میكند و سعی شده است كه حتیالامكان ساده و عمومی فهم باشد تا جميع اشخاصی كه ذوق فلسفی دارند با داشتن اطلاعات مختصری به فراخور حال خود استفاده كنند و لذا از ذكر دلايل و براهين متعدد در هر مورد خودداری شده و برای اثبات هر مدعا سادهترين راهها و بسيطترين براهين انتخاب شده است.
در اين كتاب در عين اينكه از تحقيقات گرانبهای هزار ساله فلسفه اسلامی استفاده شده است، به آرأ و تحقيقات دانشمندان بزرگ اروپا نيز توجه كامل شده.
در اين كتاب هم مسایلی كه در فلسفه قديم نقش عمده را دارد و هم مسایلی كه در فلسفه جديد حائز اهميت است مطرح میشود، و چنانكه در جای خود توضيح میدهيم، در ضمن اين كتاب به قسمتهايی برخورد خواهد شد كه در هيچيك از فلسفه اسلامی و فلسفه اروپايی سابقه ندارد مانند معظم مسایلی كه در مقاله پنجم حل شده و آنچه در مقاله ششم بيان شده است. در مقاله ششم با طرز بیسابقهای به نقادی دستگاه ادراكی و تميز و تفكيك ادراكات حقيقی از ادراكات اعتباری پرداخته شده است. در اين مقاله هويت و موقعيت «ادراكات اعتباری» نشان داده میشود و فلسفه از آميزش با آنها بر كنار داشته میشود و همين آميزش نابجاست كه بسياری از فلاسفه را از پا در آورده است.
در اين كتاب در عين اينكه فلسفه حريم خود را حفظ كرده با علوم مختلط نمیشود، رابطه فلسفه و علم محفوظ مانده است ولی رابطه فلسفه با طبيعيات و فلكيات قديم بهكلی قطع شده ولدی الاقتضأ از نظريات علمی جديد استفاده میشود.
▲ | نحوه نگارش كتاب |
مؤلف كتاب حاضر حضرت استاد علامه دام بقائه كه سالها از عمر خويش را صرف تحصيل و مطالعه و تدريس فلسفه كردهاند و از روی بصيرت، به آرأ و نظريات فلاسفه بزرگ اسلامی از قبيل فارابی و بوعلی و شيخ اشراق و صدرالمتألهين و غير هم احاطه دارند و بهعلاوه روی عشق فطری و ذوق طبيعی، افكار محققين فلاسفه اروپا را نيز بهخوبی از نظر گذرانيدهاند و در سنوات اخير علاوه بر تدريسات فقهی و اصولی و تفسيری يگانه مدرس حكمت الهی در حوزه علميه قم میباشند و خود اينجانب قسمتی از تحصيلات فلسفی خود (الهيات شفای بوعلی) را از محضر ايشان استفاده كرده است سالهاست در اين فكر هستند كه به تأليف يك دوره فلسفه بپردازند كه هم مشتمل بر تحقيقات گرانمايه هزار ساله فلسفه اسلامی باشد و هم آرأ و نظريات فلسفی جديد مورد توجه قرار گيرد و اين فاصله زياد كه بين نظريات فلسفی قديم و جديد ابتدائا به نظر میرسد و ايندو را بهصورت دو فن مختلف و غير مرتبط به هم جلوهگر میسازد مرتفع شود و بالاخره بهصورتی درآيد كه با احتياجات فكری عصری بهتر تطبيق شود و مخصوصاً ارزش فلسفه الهی كه جلودار آن دانشمندان اسلامی هستند و فلسفه مادی در تبليغات خود دوره آن را خاتمه يافته معرفی میكند بهخوبی روشن شود.
نشريات روز افزون فلسفی اخير و توجه جوانان روشنفكر ما به آثار فلسفی دانشمندان اروپا كه هر روز بهصورت ترجمه يا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر میشود و اين خود نماينده روح كنجكاو و حقيقتجوی اين مردم است كه از هزارها سال پيش سابقه دارد و از طرف ديگر انتشارات مجهز به تبليغات سياسی و حزبی فلسفه مادی جديد (ماترياليسم ديالكتيك) بيش از پيش حضرت معظم له را مصمم نمود كه در راه مقصود خود گام بردارند، لهذا از چند سال پيش ابتدا به تشكيل يك انجمن بحث و انتقاد فلسفی مركب از عدهای از فضلا مبادرت كردند و از دو سال و نيم پيش در آن انجمن بنابراين بود كه حضرت معظم له در خلال هفته قسمتهايی تهيه میكردند و در جلسات انجمن كه در هفته، دو شب به آن اختصاص داده شده بود قرائت میشد و هر كسی هر نظری داشت اظهار میكرد، و اينجانب نيز تا يك سال و نيمپيش كه در قم بود افتخار شركت در آن انجمن را داشت و هنوز هم آن انجمن ادامه دارد و تاكنون چهارده مقاله فلسفی كه چهار تای آنها از نظر خوانندگان محترم میگذرد نگارش يافته.
اين روشی كه حضرت معظم له آغاز كردهاند يك اقدام اساسی است و فلسفه را در ايران وارد مرحله جديدی میكند. محصلين فلسفه سابقاً اطلاعاتشان منحصر بود به آنچه در كتابهای معمولی تدريسی خوانده بودند، ولی با آنكه چند سالی بيش از اقدامات حضرت معظم له نمیگذرد بسياری از محصلين حوزه علميه قم هستند كه اطلاعات فلسفی نسبتاً جامعی دارند و مخصوصاً به مطالب و تئوریهای فلسفه مادی زياد آشنا هستند و راههای مغلطه آن را بهخوبی دريافتهاند.
از ابتدای تنظيم اين مقالات، علاقهمندان زيادی از روی آنها نسخه برمیداشتند و حتی بعضی از اهل علم خارج حوزه قم نيز كه از موضوع آگاه شده بودند نسخههايی تهيه میكردند و اين مقالات دست بهدست میگشت تا آنكه در حدود يك سالونيم پيش عدهای از علاقهمندان تقاضا كردند كه اين مقالات از همين حالا چاپ شود تا مورد استفاده عموم قرار گيرد و ضمناً متذكر شدند كه با آنكه به زبان فارسی نوشته شده و سعی شده است حتیالامكان ساده باشد، برای فهم عمومی ثقيل است و احتياج به توضيحاتی دارد، لهذا خوب است از اين لحاظ تجديد نظری بشود. مقارن اين احوال، مقدرات اينجانب را پس از پانزده سال اقامت و اشتغال علمی در حوزه قم به تهران كشانيد. حضرت معظم له به واسطه كثرت مشاغل تدريسی و تأليفی فقهی و اصولی و تفسيری و فلسفی، اين كار را به عهده اينجانب گذاشتند و اينجانب نيز چند ماه وقت خود را تا حدی كه ساير مشاغل اجازه میداد صرف اين كار كردم و به توضيح بعضی قسمتها و اضافه كردن بعضی قسمتها (در مواردی كه به نظر خودم لزوم آنها را استنباط كردم) به ضمانت شخص خودم پرداختم و بالاخره به همين صورتی درآمد كه ملاحظه میفرماييد.
اينجانب تاكنون به نوشتن پاورقی برای چهار مقاله از اين سلسله مقالات توفيق يافتهام كه با خود آن چهار مقاله بهعنوان جلد اول كتاب از نظر خوانندگان محترم میگذرد و همانطوری كه ملاحظه میفرماييد مقاله اول در معرفی «فلسفه» است (فلسفه چيست؟) و سه مقاله ديگر در مسایل مربوط به علم (ادراك) است كه يكی بهعنوان «رئاليسم و ايدهآليسم» و ديگری بهعنوان «علم و ادراك» و سومی تحت عنوان «ارزش معلومات» نگارش يافته. ساير مقالاتی كه تاكنون از طرف مؤلف تنظيم شده از اين قرار است:
- مقاله پنجم: پيدايش كثرت در علم
مقاله ششم: ادراكات اعتباريه
مقاله هفتم: مباحث وجود
مقاله هشتم: امكان و وجوب جبر و اختيار
مقاله نهم: علت و معلول
مقاله دهم: امكان و فعليت حركت زمان
مقاله يازدهم: حدوث و قدم تقدم، تأخر، معيت
مقاله دوازدهم: وحدت و كثرت
مقاله سيزدهم: مهيت جوهر و عرض
مقاله چهاردهم: خدای جهان و جهان (الهيات)
در ضمن اين فصول و مقالات آرأ بسياری از دانشمندان قديم و جديد، چه الهی و چه مادی، مورد بحث و انتقاد قرار گرفته و بهعلت خاصی كه بعداً گفته خواهد شد به ماديت جديد (ماترياليسم ديالكتيك) بيشتر توجه شده و سعی شده است كه تمام انحرافات اين مكتب بهطور وضوح نمايانده شود.
▲ | سابقه تاريخی فلسفه مادی |
از زمانهای قديم آرأ و عقايد مادی مربوط به نفی علت اولی يا نفی غايت يا نفی تجرد روح در كتب فلسفه مطرح میشود ولی چيزی كه به حسب تاريخ مسلم است اين است كه در ميان پيشينيان هيچگاه يك مكتب مشخص مادی كه بهكلی منكر ماوراءالطبيعه باشد و وجود را مساوی ماده بداند پديد نيامده است و از زمانهای بسيار قديم كه بحثهای فلسفی وجود داشته گفتگو از عالمی ماورای عالم طبيعت در ميان بوده و البته ترديدی نيست كه اين بحثها ابتدا بسيار بسيط و ساده بوده، بعدها بهتدريج منطقیتر و برهانیتر شده و توسعه بيشـتری پيـدا كـرده. بهطـوری كه از كلماتـی كه قـدما نقـل كردهاند بر میآيد، نخسـتين بحـثهای فلسـفی را كه صورت مكتب فلسفی بهخود گرفته «هرمس» حكيم تنظيم نموده و عدهای از فلاسفه كه «هرامسه» خوانده میشوند در مكتب او تعليم و تربيت يافتهاند و چنانكه از كتاب علل منسوب به بليناس بر میآيد، در آن عهد، فلسفه بهنام «علل اشيأ» ناميده میشده. پيروان اين مكتب بهوجود عالمی ماورای عالم طبيعت قایل بودهاند. پس از اين دوره نظرهای فلسفی گوناگونی از ملطيين داريم. دوره ملطيين را میتوان دوره دوم تكامل فلسفه ناميد. در اين دوره نيز مطابق نقلهای تاريخی قديم و جديد و آنچه در كتب فلسفه از عقايد و آرای آنها نقل شده گفتگو از عالمی ماورای عالم طبيعت در ميان بوده. همچنين يونانيين معاصر ملطيين يا متأخر از آنها تا زمان سقراط.
آنچه هم از فلاسفه هندوچين كه معاصر ملطيين (قرن ششم قبل از ميلاد) يا قبل از آنها بودهاند نقل شده است تقريباً همينطور است. بالاخره در ميان پيشينيان يك مكتب مشخص فلسفی كه دارای پيروانی بوده باشد و بهكلی منكر ماوراءالطبيعه بوده باشد نمیتوان پيدا كرد. افراد مادی و دهری كه در غالب ازمنه بودهاند غالباً كسانی هستند كه در حال حيرت و ترديد بودهاند و مدعی بودهاند كه ادله الهيون آنها را قانع نكرده است. عليهذا برای فلسفه مادی نمیتوان يك سابقه تاريخی پيدا كرد و تنها در قرن هجدهم و نوزدهم بود كه در اروپا فلسفه مادی به عللی كه عنقريب خواهيم گفت سر و صدايی راه انداخت و قيافه يك مكتب فلسفی بهخود گرفت و در مقابل ساير مكاتب عرض اندام و اظهار قدرت نمود هر چند طولی نكشيد كه در قرن بيستم با شكست شديد مواجه شد و جلال و جبروت خود را از دست داد. پس در حقيقت تاريخچه حقيقی فلسفه مادی از قرن هجدهم شروع میشود.
ولی ماديين خودشان سعی دارند كه مكتب مادی را دارای يك سابقه ممتد تاريخی و جميع دانشمندان بزرگ دنيا را مادی جلوه دهند، جلوداران پيشروی علوم را مادی و ماديين را جلوداران پيشروی علوم معرفی كنند، تا جايی كـه گاهـی دربـاره ارسـطو میگوينـد «بين ماترياليسـم و ايدهاليسـم در نوسـان بـود» و گاهی در نوشـتجات خود ابن سينا را نيز «ماترياليست» میخوانند !
ماديين در نشريات خود تمام فلاسفه يونان از زمان ثاليس ملطی تا زمان سقراط را مادی میخوانند. بخنر آلمانی، مادی معروف قرن نوزدهم در مقاله پنجم از شرحی كه بر نظريه داروين نوشته است و دكتر شبلی شميل آن را بهعربی ترجمه كرده است، بسياری از فلاسفه از قبيل انكسيماندر (انكسيمندروس) و اناكسيمن (انكسيمانوس) و اكزينوفان (اكسينوفانوس) و هراكليت (هرقليطوس) و برمانيد (برمانيدس) و امپدكلس (انباذقلس و ديموكريت (ذيمقراطيس) را بهاين عنوان نام میبرد.
ولی حقيقت اين است كه هيچيك از اين دانشمندان را نمیتوان مادی و بهمعنای منكر ماوراءالطبيعه خواند، هر چند اين جماعت را در اصطلاح تاريخ فلسفه، «طبيعيون» يا «ماديون» میخوانند در مقابل رياضيون (فيثاغورسيان) كه اصل عالم را عدد میدانستند و در مقابل سوفسطایيان كه منكر وجود عالم خارج بودند بهاعتبار اينكه بهيك ماده و اصل اولی در طبيعت قائل بودهاند، مثلا ثاليس ماده المواد را آب و انكسيمندروس هيولای مبهمه و انكسيمانوس هوا و هرقليطوس آتش و انباذقلس عناصر چهارگانه و ذيمقراطيس ذرات كوچك غير قابل تقسيم میداند و همه اين دانشمندان حوادث طبيعت را با علل طبيعی توجيه میكردند ولی هيچگونه دليلی در دست نيست كه اين دانشمندان منكر ماوراءالطبيعه بودهاند. افلاطون و ارسطو در نوشتههای خود از اين اشخاص خيلی نام بردهاند ولی هرگز آنها را منكر ماوراءالطبيعه نخواندهاند.
آنچه ماديين و بعضی از نويسندگان ديگر بهآن استناد میكنند كه در بالا نقل كرديم ارتباطی بهنفی ماوراءالطبيعه ندارد و اگر بنا شود تمام كسانی كه بهماده اولی قایل بودهاند و حوادث طبيعت را با علل طبيعی توجيه میكردهاند مادی بدانيم بايد تمام الهيون از قبيل سقراط و افلاطون و ارسطو و فارابی و ابن سينا و صدرالمتألهين و دكارت، بلكه تمام پيغمبران و پيشوايان مذاهب را مادی بدانيم.
و بهعلاوه در كتب فلسفه، آرایی از قدمای يونان در موضوعات ماوراءالطبيعه نقل میشود كه كشف میكند آنان رسماً الهی بودهاند، مثل عقيده ثاليس و عقيده انكسيمانوس درباب علم باری.
و عجب اين است كه خود بخنر چيزهايی نقل میكند كه برخلاف مدعای خودش است، مثلاً درباره هرقليطوس میگويد:
- «نفس انسان بهعقيده هرقليطوس شعله آتشی است كه از ازليت الهی برخاسته است».
انباذقلس را با آنكه پدر اول «داروينيسم» میخواند و اعتراف میكند كه نظريه «تطور و تنازع بقا» را اولينبار او بهخوبی بيان كرده، دربارهاش میگويد:
- «وی معتقد بهمفارقت نفس نيز هست و اين جهت را منتسب میكند بهيك غايت معنوی كه نفس رجوع میكند در آن غايت بهسوی حالت اولی از راحت و شوق و حب».
فقط چيزی كه ممكن است گفته شود اين است كه دانشمندان قبل از سقراط غالباً در تحت تأثير محيط، يك نوع معتقدات شركآميزی در مورد آلهه و ارباب انواع داشتهاند.
بخنر از هرقليطوس نقل میكند كه:
- «اصل عالم آتش است كه گاهی در حال اشتعال است و گاهی فرو مینشيند و اين يك بازی است كه «ژوپيتر» (يكی از خدايان) همواره با خود میكند.»
البته ترديدی نيست كه كلمات اين دانشمندان خالی از رمز نيست و نمیتوان بهمقصود حقيقی حمل نمود.
صدرالمتألهين در اواخر جلد دوم اسفار كلماتی از ثاليس و انكسـيمانوس و آناكسـاگوراس و انبـاذقلـس و افـلاطـون و ارسـطو و ذيمقـراطيـس و ابيـقورس (اپيـكور) و عده ديگر نقل میكند و مدعی است كه كلمات پيشينيان مشتمل بر رموز و لغزها بوده و ناقلين، مقصود حقيقی را درك نكردهاند و خود مشاراليه كلمات آنها را بهمدعای خود در مسأله حركت جوهريه و حدوث عالم تأويل میكند.
ادلهای كه معمولاً بر مادی بودن عدهای از قدما يا متأخرين اقامه میشود مطالبی است كه ارتباطی با اين مسأله ندارد، از قبيل «اعتقاد به ماده المواد و ماده اصلی» يا «تعليل حوادث طبيعت بهعلل طبيعی» يا اعتقاد بهاينكه «نظام هستی يك نظام وجوبی و ضروری است» يا اعتقاد بهاينكه «هيچ شيئی از لاشیء بهوجود نمیآيد» و يا «اهميت دادن بهمنطق تجربی در تحقيق مسایل طبيعت» و امثال اينها.
ماديين در اثر عدم تعمق در مسایل الهی، پيش خود گمان میكنند كه مسایل بالا منافی با اعتقاد بهعالمی ماورای عالم طبيعت است و از اينرو هر كسی كه تفوه بهيكی از مسایل فوق كرده است او را در جرگه ماديين بهشمار آوردهاند و با اينكه خود آن اشخاص تصريح میكنند بهخلاف، باز ماديين دستبردار نيستند.
بعضی از غيـر مادييـن از نويسـندگان تواريخ فلسـفه و نويسندگان «انسـيكلوپـدی»ها نيز همين اشتباه را كردهاند.
ما در مسأله «حدوث و قدم» و مسأله «علت و معلول» راه اين اشتباه را بيان خواهيم كرد.
تنها چيزی كه مسلم است اين است كه در ميان قدما عدهای بودهاند كه تجرد روح و بقای بعد از موت را انكار داشتهاند. ذيمقراطيس و اپيكور و پيروانشان را صاحب اين عقيده میدانند.
از قرن شانزدهم بهبعد در اروپا نيز نظريه «عدم بقای نفس بعد از موت» پيروانی پيدا كرد. گويند اولين بار در سال ۱۵۱٦ بطرس بومبوناتيوس كتابی در رد ارسطو در باب تجرد روح نوشت. بهتدريج اين عقيده شايع شد و پيروانی پيدا كرد. بسياری از رسالهها در اين موضوع نگارش يافت.
مطابق آنچه بخنر در مقاله ششم كتاب خود میگويد، همين بومبوناتيوس در عين حال بهشدت پيرو تعليمات مسيح بود و از آن حمايت میكرد. وی میگويد تا نيمه قرن هفدهم همه همينطور بودند و شايد علت، ترس يا رسوخی بود كه ايمان در دلها داشت.
مطابق نقل بخنر فقط در قرن هجدهم بود كه عدهای رسماً منكر خدا شدند. بارون هولباخ در ۱٧٧٠ كتابی بهنام نظام طبيعت نوشت و رسماً وجود خدا و دين را انكار كرد.
در قرن هجدهم عدهای در فرانسه بهتأليف دائرةالمعارفی پرداختند و بعضی از نويسندگان بزرگ آنها مانند هولباخ و ديدرو و دالامبر مادی بودند ولی دالامبر بيشتر اظهار تحير و ترديد میكرد. بخنر میگويد: «دالامبر بارها تصريح كرده كه در مسایل ماوراءالطبيعه» نمیدانم «بهترين راههاست».
از ديدرو نيز گفتاری نقل شده است كه آخر الامر ترديد و تحير وی را میرساند.
در قرن نوزدهم فلسفه مادی طرفداران بيشتری پيدا كرد و در نيمه دوم اين قرن بود (۱۸۹۵) كه نظريه داروين مربوط به «تبديل انواع» منتشر شد و ماديين آنها را بهترين وسيله پيشرفت فلسفه مادی تلقی كردند.
داروين شخصاً در عقايد خود مادی نبود، فقط از جنبه «بيولوژی» (علم الحيات) فرضيه خويش را بيان كرد، ولی ماديين عصر وی از آن نظريه بهنفع فلسفه مادی استفاده نمودند.
دكتر شبلی شميل مادی معروف كه ابتدا شرح بخنر را بهنظريه داروين بهعربی ترجمه كرد و بعد خود قسمتهای مختلفی بهآن افزود و مجموعهای بهنام فلسفة النشوء و الارتقاء منتشر ساخت، در ديباچه اين كتاب اعتراف میكند كه داروين فقط از جنبه
علمی (نه فلسفی) نظريه تطور را كه اختصاص بهموجودات زنده دارد بيان كرد و بعد عدهای از طرفداران فلسفه مادی از قبيل هكسلی و بخنر آن را سند ماديت و فلسفه مادی قرار دادند. در صفحه ۱٦ همان كتاب میگويد:
- «عجبتر اين است با آنكه دارون واضع اساسی اين مذهب است جميع نتايجی كه میبايست بگيرد نگرفته است».
در مقاله اول شرح بخنر (ترجمه عربی) اين جمله را از خود داروين نقل میكند:
- «مطابق آنچه تاكنون بر من كشف شده تمام موجودات زندهای كه در روی زمين پيدا شده همه از يك اصل منشعب شدهاند و اولين موجود زندهای كه در روی زمين پديد آمده است خالق، روح حيات را در او دميده است».
در نيمه دوم قرن نوزدهم علاوه بر جريان داروينيسم كه بازار فلسفه مادی را رونق داد، جريان خاص ديگری نيز پيدا شد كه شكل و قيافه ديگری بهماديت داد و مكتب جديدی بهوجود آورد بهنام «ماترياليسم ديالكتيك». بهوجود آورنـده اين مكتـب دو شـخصيت معـروف هسـتند بهنـام كارل مـاركس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) و فردريـك انگلـس (۱۸۲٠-۱۸۹۵) كه بيش از هر چيز دارای افكار انقلابی و احساسات تند اجتماعی بودند.
از مشخصات اين مكتب يكی اين است كه از منطق مخصوص «ديالكتيك» پيروی میكند.
كارل ماركس كه پايهگذار اصلی ماترياليسم ديالكتيك بهشمار میرود، برای مدت كوتاهی شاگرد هگل فيلسوف بزرگ آلمان بوده و منطق ديالكتيك را از او آموخته است.
هگل در افكار فلسفی خود مادی نبود ولی كارل ماركس فلسفه مادی را پسنديد و آن را بر منطق ديالكتيك كه از استاد آموخته بود استوار كرد و از اينجا ماترياليسم ديالكتيك بهوجود آمد.
يكی ديگر از مشخصات آن اين است كه برخلاف ساير سيستمهای فلسفی كه تاكنون در دنيا پديد آمده است مقصود و هدف اصلی، تحقيق در مسایل بغرنج فلسفی نيست بلكه مقصود اصلی يافتن مبنا برای ايدهها و افكار مخصوص اجتماعی و سياسی و اقتصادی است.
پرچمداران اين مكتب بهجای آنكه عمر خود را مانند ساير فلاسفه و دانشمندان صرف تفكر و تحقيق در مسایل پيچيده و بغرنج علمی يا فلسفی بكنند صرف مبارزات حزبی و سياسی كردهاند، و مطابق آنچه در مجله «انترناسيوناليست» كه از طرف پيروان اين مكتب در ايران در سنه ۱۳۲۵ منتشر میشد مسطور است كارل ماركس از سن بيست و چهار سالگی كه تز دكترای خود را گذراند وارد مبارزات سياسی شد و تا سن سی و يك سالگی كه از پاريس تبعيد گرديد و بهلندن عزيمت كرد دائما در مبارزه و كشمكش و دچار مزاحمتها و تبعيدها بود، گاهی در آلمان و گاهی در پاريس و گاهی در بروكسل بسر میبرد و در خلال اين كشمكشها بود كه از طرف اتحاديه كمونيستها در بروكسل مأمور تهيه و تدوين برنامه حزب كمونيست گرديد و كتاب مانيفست را كه بهقول لنين مظهر ماترياليسم تاريخی و ماترياليسم ديالكتيك و مظهر تئوری مربوط بهمبارزه طبقاتی و آموزشهای اجتماعی و اقتصادی مكتب ماركس است بهوجود آورد.
ماركس از سال ۱۸۵۱ بهبعد در لندن كه تا آخر عمر در آنجا بهسر برد در عين سرگرمی بهمبارزات اجتماعی، اوقات خويش را صرف نگارش كاپيتال كه بهقول آن مجله اساس نظريات اقتصادی و پايه تئوریهای اجتماعی و سياسی مكتب ماركس میباشد، نمود.
مطابق مسطورات آن مجله «انگلس» از هجده سالگی مدرسه را ترك گفت و در بيست و يك سالگی به برلین رفت و در ارتش اسمنويسی نمود و در ضـمن انجـام امـور دولتـی در كنفـرانسهای اونيورسـيته برلین نيـز شـركت میكـرد و در اين شـهر با جناح چـپ مكتب هگل تماس گرفت. در بيست و چهار سالگی در پاريس برای اولينبار با ماركس برخورد نمود و از آنجا مبارزه دستهجمعی آنها آغاز گرديد. بعد از اين جريان، پيشرفت فلسفه مادی تابع پيشرفت مرام حزبی بود و هر اندازه كه حزب كمونيست در دنيا نفوذ پيدا كرده فلسفه مادی جديد را كه بهعنوان «ماترياليسم ديالكتيك» معروف است با خود برده است. بههمين مناسبت در سالهای اخير در كشور ما نيز كتب و رسالات و مقالات زيادی تحت عنوان «ماترياليسم ديالكتيك» منتشر شده. اين نشريات بهواسطه بستگی با كانونهای حزبی از نوع تبليغاتی كه در نشريات حزبی (نه در نشريات علمی و فلسفی) از آنها استفاده میشود استفاده كرده است. در نشريات حزبی چون هدف اصلی هموار كردن جادههای سياسی و از بين بردن جميع موانع و سدهاست، توسل بههر وسيله جايز است زيرا طبق اصول حزبی «هدف وسيله را مباح میكند». اصول حزبی مقيد نيست حقايق را چنانكه هست جلوه بدهد بلكه مقيد است آنطوری جلوه بدهد كه وصول بههدف را ممكن سازد، ولی در آثار علمی و فلسفی معمولاً چون غرض اصلی اقناع حس حقيقتجويی است، از روش فوق احتراز میشود.
ماديين قرون جديده بهطور كلی اين تصور برايشان پيدا شده است كه علوم حسی و تجربی بهسود ماديت پيش میرود، ولی طرفداران ماترياليسم ديالكتيك چنان راه اغراق و مبالغه را پيش میگيرند كه ماديگری را ثمره مستقيم و خاصيت لاينفك علوم معرفی میكنند و حتی از اينكه خود دانشمندان و پديد آورندگان اين علوم، مادی نبودهاند تعجب میكنند.
طرفداران اين مكتب صريحاً ادعا میكنند كه يا بايد تابع حكمت الهی شد و وجود خدا را قبول كرد و منكر جميع علوم و وجود صناعات و اختراعات شد و يا بايد اينها را قبول كرد و پشت پا بهحكمت الهی زد!
كمترين فايدهای كه ممكن است يك خواننده با ذوق از مطالعه اين كتاب ببرد اين است كه بهخوبی درك میكند «ماترياليسم ديالكتيك» علیرغم ادعای طرفدارانش ارتباطی با علوم ندارد و تمام اصول آن يك نوع تحريفات و استنباطات شخصی است كه عدهای بهسليقه خود كردهاند.
مهمترين دليـلی كه ايـن اشـخاص در تبليـغات خـود میآورنـد ايـن اسـت كه در قـرون جديده، مقارن با پيدايش علوم حسی و تجربی، فلسفه مادی اروپا رونق گرفت. ولی حقيقت امر اين است كه تجدد علمی اخير اروپا در اثر تكان سختی كه بهافكار داد و مسلمات چند هزار ساله بشر را در مورد فلكيات و طبيعيات باطل شناخت، دهشت و حيرت و تشتت فكری عجيبی ايجاد كرد.
هرچند اين تحول در مورد مسایل حسی يا حدسی بود، ولی قهراً افكار را در مورد مسایل تعقلی و نظری و همچنين در مورد مسایل دينی نيز مردد و متزلزل ساخت و همين امر موجب شد كه مكاتب فلسفی گوناگون و ضد و نقيضی در اروپا پديد آمد و هر دستهای راهی را پيش گرفتند و از آنجمله گروهی مادی شدند و همچنانكه میدانيم بازار سوفسطاییگری نيز پس از دو هزار سال سردی و بیرونقی دو مرتبهرواج زائد الوصفی پيدا كرد و اگر پيدايش مكاتبی كه مقارن ظهور علوم جديده پديد آمدهاند دليل بر ارتباط صحيح و معقول آن مكاتب با آن علوم بوده باشد پس میبايست «سوفيسم» و «ايده آليسم» را نيز ثمره مستقيم و خاصيت لاينفك علوم جديده بدانيم. ولی پيدايش مكاتب گوناگون در اروپا يك علت عمده ديگر نيز دارد و آن نبودن يك مكتب فلسفی تعقلی قوی و نيرومند است كه بتواند با علوم سازگار باشد، و مخصوصاً وجود يك سلسله عقايد سخيف بهنام حكمت الهی در اروپا بيش از اندازه ميدان را برای فلسفه مادی باز كرد. شما اگر بهكتب مادی مراجعه كنيد بهخوبی میبينيد كه اينها چه سنخ عقايدی را مورد حمله شديد قرار میدهند. حتی يك عده از دانشمندان جديد اروپا كه نظريه الهی داشتهاند از محتويات آن حكمت الهی ناليدهاند.
دانشمند الهی ستارهشناس معروف فلاماريون در كتاب خدا در طبيعت میگويد:
«يك ناظر دقيق و حقيقت بين امروزه میتواند در جامعه ذی فكر انسانی دو تمايل مختلفه را مشاهده نمايد كه هر يك دستهای را بهطرف خود كشانده و بر سر آن مسلط گرديدهاند. از يك طرف «علمای علم شيمی» در لابراتوارهای خـود به تحقـيق فعـل و انفعـالات مواد شـيميايی و قسـمتهای مادی علـوم جديـده پرداختـه و تركيبـات جوهريه اجسام را استخراج نموده و صراحتاً اظهار میدارند كه در اين تركيبات مستخرجه از عمليات شيميايی ابداً حضور و وجود خدا را نمیتوان مشاهده و ادراك كرد، و از طرف ديگر «حكمای الهی» در ميان يك توده كتب قديمه و نسخههای خطی كه از گرد و غبار پوشيده شدهاند نشسته و در حالتی كه لا ينقطع با كمال شوق و رغبت بهكنجكاوی و تفتيش محتويات آن كتب و بحث و تحقيق و ترجمه و استنساخ و نقل و استعلام يك سلسله آيات مذهبی و احاديث مختلفه بوده و بهعقيده خود با رفائيل فرشته همصدا گرديدهاند اظهار میكنند كه از مردمك چشم چپ تا مردمك چشم راست پدر جاودانی شش هزار فرسنگ است».
از كتاب مجموعه لاهوتيه قديس توماس اكوينی كه او را بزرگترين حكيم قرون وسطی و مظهر كامل حكمت اسكولاستيك خواندهاند و كتب او نزديك چهار صد سال فلسفه رسمی حوزههای علمی و ديانتی اروپا بوده نقل شده كه قسمتی را بهاين بحث اختصاص داده است: «آيا چند فرشته ممكن است در نوك سوزن جا بگيرد؟».
دكتر شبلی شميل در جلد دوم مجموعه فلسفة النشوء و الارتقأ در مقالهای كه تحت عنوان «القرآن و العمران» نگاشته میگويد:
«فلسفه در ميان مسلمين در نهضت اولی خود بهاقصی درجات ترقی كرد ولی در ميان مسيحيان در اولين برخورد محو و نابود گشت و جميع مباحث آن بهاستثنای مباحث مربوط به «لاهوت مسيحی» تحريم شد». در دوره جديد، حكمای الهی بزرگی از قبيل دكارت و پيروانش پيدا شدند ولی اين دانشمندان هم موفق نشدند كه يك فلسفه الهی قوی و قانع كنندهای بهوجود آورند.
مسلماً اگر حكمت الهی همان پيشرفتی كه در ميان مسلمين كرد در اروپا كرده بود اينهمه رشتههای فلسفی متشتت و متفرق بهوجود نمیآمد، نه ميدان برای خيالبـافی سـوفسـطایيان باز میشـد و نه برای اظهار نخـوت و غـرور مادييـن، و بالاخـره نـه ايدهاليسم بهوجود میآمد و نه ماترياليسم.
▲ | نقد ماترياليسم ديالكتيك |
در این كتاب سعی شده است كه تمام انحرافات ماتریالیسم دیالكتیك بهطور واضح نمایانده شود. البته ممكن است افرادی كه شخصاً بیپایگی این فلسفه را دریافتهاند بهما اعتراض كنند كه بیش از حد لزوم به نقد و ایراد مسایل این فلسفه پرداختهایم، ولی ما متذكر میشویم كه در این جهت ارزش فلسفی و منطقی آن را در نظر نگرفتهایم بلكه از لحاظ اینكه نشریات مربوط به ماتریالیسم دیالكتیك بیش از اندازه در كشور ما منتشر شده و افكار عده نسبتاً زیادی از جوانان را بهخود متوجه ساخته و شاید عدهای باشند كه واقعاً باور كرده باشند كه ماتریالیسم دیالكتیك عالیترین سیستم فلسفی جهان و ثمره مستقیم علوم و خاصیت لاینفك آنهاست و دوره حكمت الهی سپری شده است، لازم بود كه تمام محتویات فلسفی و منطقی این رسالات تجزیه و تحلیل شود تا ارزش واقعی آن بهخوبی واضح گردد.
ما در پاورقیها آنجا كه آرأ و عقاید مادیین را تقریر میكنیم بیشتر بهنوشتههای دكتر ارانی استناد میكنیم.
دكتر ارانی به اعتراف خود پیروان مكتب ماتریالیسم دیالكتیك از بهترین دانشمندان این مكتب است. در سرمقاله شماره بهمن ماه ۱۳۲٧ مجله مردم (نشریه تئوریك حزب توده ایران) مینویسد:
- «ارانی از لحاظ وسعت معلومات و جامعیت علمی بینظیر است».
دكتر ارانی علاوه بر مقالاتی كه در مجله دنیا منتشر كرده و بعد از مرگش طرفدارانش بهصورت جزوههای مستقل بارها چاپ و انتشار دادهاند مثل جزوه «ماتریالیسم دیالكتیك» و جزوه «عرفان و اصول مادی» و غیر اینها كتابهای مستقل نیز تألیف كرده است كه شاید مهمتر از همه پسیكولوژی است.
با آنكه تقریباً پانزده سال از مرگ دكتر ارانی میگذرد هنوز طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك در ایران نتوانستهاند بهتر از او بنویسند. دكتر ارانی در اثر آشنایی بهزبان و ادبیات فارسی و آشنایی فیالجمله بهزبان عربی، ماتریالیسم دیالكتیك را سر و صورتی بهتر از آنچه ماركس و انگلس و لنین و غیر هم داده بودند داده است و از این جهت كتابهای فلسفی وی بر كتابهای فلسفی پیشینیانش برتری دارد.
به این مناسبت است كه با وجود بسیاری از تألیفات و ترجمهها در این زمینه، ما بیشتر گفتار دكتر ارانی را سند قرار دادیم.
[▲] پینوشتها
مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئاليسم ج ۱، ص ۹
همانجا، ص ۱٠
همانجا، ص ۱۱
همانجا، ص ۱۲
Edward Brawnمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ۱۳
Cont Gobino
همانجا، ص ۱۴
همانجا، ص ۱۵
همانجا، ص ۱٦
همانجا، ص ۱٧
همانجا، ص ۱۸
همانجا، ص ۱۹
همانجا، ص ٢٠
همانجا، ص ٢۱
همانجا، ص ٢٢
Hermesمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ٢۳
Balinas
Salesمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ٢۴
Buchner
Anaksimandr
Anaksimen
Xenophon
Heraklit
Barmanid
Empedocles
Dimokrates
Jupiterمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ٢۵
Anaxagorasمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ٢٦
Epicur
encyclopaedia
Holbachمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ٢٧
Didero
Dalamber
Haksliمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ٢۸
Karl Marks
Engels
Hegel
manifestمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ٢۹
همانجا، ص ۳٠
Sophismمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ۳۱
Flammarion
Thomas Aquinasمطهری، مرتضی، پیشین، ج ۱، ص ۳۲
همانجا، ص ۳۳
همانجا، ص ۳۴
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□ مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئاليسم (جلد اول)، تهران: انتشارات صدرا، چاپ سوم - ٢۲ بهمن ۱۳٧٢