- واژهشناسی
- تاریخچه
- در ادبیات فارسی دری
- در قرهنگ دینی
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[...] [...]
وطن، واژهی عربی است بهمعنای «جای گرفتن و مقیم شدن»[۱]. امروزه، این واژه دخیل در زبان فارسی، مترادف با «میهن» و «کشور» بهکار میرود که از لحاظ جغرافیای سیاسی در تقسیمات جهانی، محدودهای از کره زمین است که در آن یک ملت زندگی میکند.
[↑] واژهشناسی
کلمهی وطن بهمعنای اقامت میباشد و وطن بالمکان وطناً، یعنی اقامت کرد در آن، در مقابل براساس تصریح قاموسهای لغت و توضیح مفردات قرآن، وطن به فتح واو و طاء بهمعنی محل اقامت انسان و مقر او و نیز هر مکانی که انسان برای کاری در آن مانده است میباشد. کلمهی «اوطان» جمع آن است[٢].
دهخدا برای معنای وطن به مواردی همچون جای باش مردم، جای اقامت، محل اقامت، مقام و مسکن، جایی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد، شهر زادگاه، میهن، سرزمینی که شخص در یکی از نواحی آن متولد شده و نشوونما کرده باشد و ... اشاره نموده است[٣].
برخی از عرفا وطن را بهصورت فطرت و پیمان و عهد نخستین و محل ایمان معنی کرده و با توجه به آیات و روایات مشیر به لزوم هجرت، نفس را که در جای غربت سکنی گزیده به هجرت بهسوی آن تشویق میکنند. بر اساس این نگرش، عرفا بر این باور هستند که وطن روح باید محبوب باشد.[۴]
وطن بهاصطلاح امروز، معنای جامعتر و خاص برای خود در دنیا دارد.[۵] علی امینی نجفی، نویسندۀ افغان، دربارۀ مفاهیم تازه و کهنه مینویسد:
- در گذشته و در دوران تسلط ساختارهای فئودالی و عشیرهای، پادشاهان، حکام یا رؤسای قبایل بر قلمروهایی کوچک و بزرگ حکومت میراندند که مرزهای معین و پایداری نداشتند.
این واحدهای جغرافیایی ناپایدار در روزگار پیشین، خطه، ملک یا دیار خوانده میشدند که تعریف جامع و مانعی از آنها نبود، ساکنان این سرزمینها نیز جمعی «شناور» یا ناپایدار بودند که بیش از هر چیز با تعلق یا وابستگی به ساختارهای قبیلهای یا مجتمعهای دهقانی شناخته میشدند و نه به واحدهای خاص سیاسی.
پس از سدههای میانه و در آستانه عصر جدید بود که اقوام و قبایل پراکنده، بر پایه علقههای فرهنگی و پیشینه تاریخی بههم پیوستند و با تکیه بههویتی مشترک، واحد سیاسی ملت را پایه گذاشتند، این روند با تأسیس دولتهای ملی، شکل نهایی و پایدار خود را پیدا کرد.
ملت در تعبیر امروزین واحد بزرگ انسانی است که جماعتها و اقوام انسانی را با فرهنگ و آگاهی مشترک بههم پیوند میدهد، این مفهوم در روندی طولانی بهجای مفاهیم کهنه و سنتی مانند خلق و امت و رعیت نشست.
کشور یا مملکت بهمعنایی که ما میشناسیم بر پایه دو مفهوم دیگر در جهانبینی مدرن یعنی دولت و ملت قوام گرفته است.
وطن یا میهن در دنیای امروز بر کشوری دلالت دارد که از نظر جغرافیای سیاسی دارای مرزهای مشخص بینالمللی باشد و توسط هیئت حاکمهای معین اداره شود.[٦]
معنای جدید «وطن» بهعنوان یک واحد جغرافیایی و سیاسی مشخص که با مفهوم ملیت و حاکمیت سیاسی ملتها ارتباط تنگاتنگ دارد، در فرهنگ بشری پیشینۀ چندان دیرینهی ندارد. در غرب پیدایی واژهی وطن، در مفهوم جدید آن، «از قرن هجدهم [میلادی] و با مقداری گذشت، هفدهم آغاز میشود.»[٧] در واقع، مفهوم جدید وطن آنگاه در قلمرو فرهنگ اروپایی پدیدار شد، که بورژوازی جدید در حال رشد بنیان قرون اوسطایی فئودالیسم را متزلزل ساخت. در نتیجه، ضربههای اساسی بر کلیسای کاتولیک، «مظهر وحدت سیاسی جامعۀ غرب» وارد آمد و وحدت سیاسی ملی که با معنای جدید وطن ملازمت تمام عیار داشت بهعنوان مقوُم قومیت و ملیت جایگزین آن شد.[٨]
پیدایی مفهوم جدید وطن، در شکل تکاملیافتهی ناسیونالیستی آن در فرهنگ سرزمینهایی اسلامی از جمله ایران و افغانستان، محصول شرایط استعماری قرن نوزدهم بوده است. متفکران و شاعران این دوره ناگزیر بودند که در مبارزات ضد استعماری بیشتر بر همبستگی اسلامی و سپس ناسیونالیسم تکیه کنند و در مبارزات ضد استبدادی خود متکی بر دستاوردهای فرهنگی غرب، مانند: دمکراسی، قانونخواهی و حق حاکمیت ملت شوند[۹].
بدین ترتیب، در ایران و افغانستان مفهوم جدید وطن، عمدتاً در اواخر قرن نوزدهم - تحت تأثیر اندیشهی غربی - بهطور مشخص شناخته و معرفی شد. در حالی که پیش از آن و پیش از پیدایش فلسفهی ناسیونالیسم در اروپا، از هر ده هزار نفر ایرانی یا افغانی یک نفرش نمیدانست که وطن یعنی چه؟ «تصور میکردند، وطن، شهر یا دهی است که انسان در آنجا زاییده شده باشد.»[۱٠] از این روی، وطن در مفهوم سنتی بهمعنای «جایی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد و یا به سخن دیگر، شهر زادگاه» است.[*]
در طول دو دهه اول قرن بیستم، تحت حکومت امیر حبیبالله، احساسات ناسیونالیستی افغانستان آرام آرام رشد میکرد که بازتاب مشابهی در سر تا سر آسیا بود.[فرد هلیدی، انقلاب در افغانستان، ترجمۀ ع. اسعد، نشر نیاز، بیتا، ص ۱۵] فرد هالیدی مینویسد:
- افغانستان، چه از نظر تاریخی و چه جغرافیایی، در میان کشورهای جهان سوم موقعیتی غیر عادی دارد. از نظر تاریخی، یکی از معدود کشورهایی است که تحت حکومت استعمار در نیامد، و مانند کشورهای مشابهش از این حیث - اتیوپی، یمن شمالی، عربستان سعودی، ایران، نپال، تایلند - ساختهای اجتماعی - اقتصادی ماقبل سرمایهداری توانستند بسیار بیشتر از کشورهایی که مستقیماً مورد تهدید توسعهطلبی سرمایهداری بودند، ادامه حیات یابند. در عین حال مبارزات موفقیتآمیز مردم افغانستان در مقابل فشارعای اروپاییان (روسها - انگلیسها) نوعی حس ناسیونالیستی در میان مردم این کشور بهوجود آورد، که با اینگونه احساسات در کشورهایی که مستقیماً تحت خکومت استعماری قرار گرفته بودند، شباهت فراوانی دارد...
چهره غیر عادی دیگر افغانستان موقعیت جغرافیایی آن است؛ چرا که نمیتوان بهطور روشن آن را در هیچیک از تقسیمات سنتی منطقهای آسیا قرار داد و افغانستان بههر سه منطقه اصلی هممرزش - آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و خاورمیانه - مرتبط است، ولی جزو پیوستۀ هیچیک از این مناطق محسوب نمیشود.[فرد هالیدی، پیشین، صص ۹-۱٠]
درگذشته، پیش از ورود ایران و افغانستان به جهان نو، برای مردم فارسیزبان، «وطن» واژهای آشنا بود اما معمولاً فراتر از مرزهای محدود شهر زادگاه یا اقامتگاه آنها دلالتی نداشت.
در ایران [و افغانستان] از نیمه [دوم] قرن نوزدهم و در رویارویی با جهانگشایی غرب بود که مفهوم [جدید] وطن (میهن یا کشور) بهمعنای واحدی سیاسی در برابر ممالک یا کشورهای خارجی شکل گرفت[*]. از این رو، در ادبیات فارسی دری، بهویژه در نزد شاعران فارسیزبان، واژهی «وطن»، قبل و بعد از آشنایی آنان با جهان مدرن، جلوههای گوناگون داشته است. محمدرضا شفیعی کدکنی در این باره مینویسد:
- ادبیات فارسی، بهگونه آیینهای که بازتاب همه عواطف مردم ایرانی[] را در طول تاریخ در خود نشان داده است از مفهوم وطن و حس قومیت جلوههای گوناگونی را در خود ثبت کرده و میتوان این تجلیات را در صور گوناگون آن دستهبندی کرد و از هر کدام نمونهای عرضه داشت.[]
باز به گفتۀ همو، نخستین جلوۀ قومیت و یاد وطن در شعر پارسی [دری]، تصویری است که از ایران و وطن ایرانی در شاهنامه بهچشم میخورد.[] اما حتی برای شاعر ایراندوستی مانند فردوسی، وطن بیشتر بار فرهنگی داشته است تا ارزش سیاسی.[]
جلالالدین محمد مولوی که در بلخ (یکی از قدیمیترین شهرهای افغانستان امروزی) بهدنیا آمد و بههمراه خانوادهی خود به قونیه (آسیای صغیر یا ترکیه امروزی) مهاجرت کرد، تعلق به سرزمین یا زادوبوم را امری فرعی یا حتی بیاهمیت میدانسته و با مفهوم «وطن» بهمعنای امروزین آن، یکسره بیگانه بوده است.[*]
[↑] در فرهنگ دینی
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- سرواژهی «وطن» در لغتنامهی دهخدا، بر گرفته از: «ناظم الاطباء»، «منتهی الارب»، و «اقرب الموارد».
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]- افشار، محمود، نظر آزمایی وحدت ملی و تمامیت ارضی در جریانهای تاریخی و مسایل مربوط به آن، مجلۀ آینده، سال ششم، آذر - اسفند ۱٣۵۹ - شماره ۹-۱٢؛ ص ٦۴٧
[٦]- امینی نجفی، علی، مفهوم وطن نزد مولانا، بخش فارسی بی بی سی: سه شنبه ٢۵ دسامبر ٢٠٠٧ - ٠۴ دی ۱٣٨٦
[٧]- شفیعی کدکنی، محمدرضا، وطن و جلوهگیریهای آن در شعر فارسی (بخش نخست)، یاد - بهار تا زمستان ۱٣٨۱ - شماره ٦٣ و ٦۴ و ٦۵ و ٦٦، ص ۱٦۱
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]