[...] [...]
اسلام سیاسی (به انگلیسی: Political Islam)، اصطلاحی جدید است که در برابر اسلام سنتی پدید آمده است و بهدنیای مدرن تعلق دارد[۱]. واژههایی چون بنیادگرایی اسلامی، بیداری اسلامی، رادیکالیسم اسلامی و اسلامگرایی از جمله واژگانی هستند که کاربرد زیادی دارند. محققان جنبشهای اسلامی از تعابیر مختلفی در بیان این پدیده استفاده کردهاند. در کل بهنظر میرسد در بین واژگان موجود دالهایی چون اسلامگرایی و اسلام سیاسی واژگان مناسبتری برای توصیف و نامگذاری کلان جریان اسلامی معاصر میباشند.[٢]
بر اساس نظریهی گفتمان، اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار میدهد. در گفتمان اسلام سیاسی، اسلام به یک دال برتر تبدیل میشود.[٣] بابی سعيد معتقد است كه مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از جریانهای سیاسی اسلام بهکار میرود که خواستار ایجاد حکومتی بر مبنای اصول اسلامی هستند. بنابراین اسلام سیاسی را میتوان گفتمانی بهحساب آورد که گرد مفهوم مرکزی حکومت اسلامی نظم یافته است. اسلامگرایی طیفی از رویدادها از پیدایش یک ذهنیت اسلامی گرفته تا تلاشی تمام عیار برای بازسازی جامعهی مطابق با اصول اسلامی را دربر میگیرد.[۴] خمینی در کشفالأسرار نوشتهاست:
[↑] تاریخچه
محمدسعید عشمآوی، دانشمند اسلامی مصر، میگوید: خداوند میخواست که اسلام دین باشد، اما آدمها از آن سیاست ساختند[۵].
مصر باستان نخستین تمدنی است که حکومت دینی داشت: فرعون، ابتدا بهعنوان تجلی خدا تلقی میشد، بعداً پسر و تجسم خدا شد، از این رو، تصمیمها، رفتارها و سخنانش معصوم تلقی میشد. این الگوی حکومت دینی تقریباً همهجا و در همۀ مراحل سیر تاریخ جهان، تا ژاپن معاصر وجود دارد، اما بهویژه در اروپای سدۀ میانه است که این الگو از خلال نظریههای متعددی که روحانیت برای توجیه قدرت مطلق حاکمان شرح و بسط دادند، گسترش یافت. این نظریهها عبارت اند از: حاکم به مثابۀ تجلی یا سایۀ خدا بر زمین است، حاکم توسط مشیت الهی انتخاب میشود، و حاکمیت سلطنتی موهبت الهی است.
از آغاز، در اسلام ساختار سیاسی ویژه و ثابتی وجود نداشته است؛ اما قرآن اصلهایی را تعیین نموده که در جامعه اسلامی، قانون بهشمار میآیند. از جمله این اصلها شورا است.[٦] قانون محمد در مدینه، نخستین قانونگذاری در اسلام است.
در تاریخ اسلام، نخست حکومت خلفای راشدین و خلفای اموی و پس از آن، حکومت سلاطین رواج یافت. شیعیان، حکومت خلفا را نظام سیاسی مشروع و قانونی نمیدانستند؛ و معتقد به امامت بودند. شیعیان، پادشاهی را بهعنوان نوع حکومت در زمان غیبت آخرین امام، مهدی پذیرفتند. این رأی در بین شیعیان، پیش از مطرح شدن نظریه حکومت ولایت فقیه توسط روحالله خمینی عمومیت داشت.
- ما نگفتیم که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ماست. ما اینطور بیان کردیم که اگر سلطنتی تشکیل شود که هر خردمندی تصدیق میکند که آن خوب است و مطابق مصالح مردم و کشور است، البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود، بهترین تشکیلات است. لکن اکنون نخواستهاند اساس حکومت را بههم بزنند. اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کردهاند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن که او را مخالف مصالح کشور میدانستهاند و مخالفت با اصل سلطنت نداشتهاند.[٧]
در تاریخ اسلام، حفاظت از شریعت و برقراری نظم، وظیفه پادشاهان به شمار میرفت. با این حال پادشاهان تا حد بسیار زیادی از آموزههای شریعت که به آنان واجب بود، دور بودند.
در نظریه سیاسی اسلام، نقش دولت محدود بودهاست و در عمل مسائل عمدهای همچون عدل، بهداشت و آموزش تا قبل از به وجود آمدن دولتهای جدید در جهان اسلام، در اختیار بخش خصوصی قرار داشت. حکومت معمولاً شخصی بود و تا قبل از دوران معاصر خلفا و پادشاهان جلسات پیوستهای با مردم عادی داشتند که در این نشستها به شکایات و تقاضاهای مردم پاسخ میدادند.
[↑] ...
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- بهروزلک، غلامرضا، اسلام سياسی و اسلامگرايی معاصر، پگاه حوزه، شمارهی ٢٠۹، خرداد ۱٣٨٦
[٢]- همانجا
[٣]- سعيد، بابی، هراس بنيادين اروپامداری و ظهور اسلامگرايی، ترجمهی غلامرضا جمشيدیها و موسی عنبری، تهران، دانشگاه تهران، ۱٣٧۹، ص ٢٠
[۴]- همانجا
[۵]-
[٦]- قرآن، سورۀ ٣: آیۀ ۱۵۹
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]