فهرست مندرجاتبرگی از خاطرات سیاسی
ملا محمدعمر چشمش را با چاقو در آورد!
[قبل] [بعد]
ژنرال پرویز مشرف، دوازدهمین رئیسجمهور پاکستان و همچنین رئیس ستاد ارتش این کشور بود که نزدیک به یک دهه بر پاکستان حکومت کرد و با افزایش فشارها، در ۱۸ اوت ۲۰۰۸ استعفای خود از پست ریاست جمهوری در یک نطق تلویزیونی اعلام نمود.
وی در بیستویکمین بخش خاطرات خود مینویسد: «ملا محمدعمر با اقدامات خود صدمات زیادی را به دینی که به آن معتقد بود وارد مینمود. بهتر است خاطر نشان کنیم که دین اسلام سنخیتی با این نوع رفتارها ندارد و دین اسلام دین مترقی، مدرن و تحملپذیری میباشد. اما آیا مردم جهان بهخود این زحمت را میدهند که هر یک به تحقیق در خصوص دین اسلام بپردازند؟»
[↑] ملا محمدعمر و اسامه بنلادن
ملا عمر و اسامه بنلادن شاید دلهرهآورترین نامها در جهان امروز باشند. از نظر بسیاری از مردم جهان آنها تروریست محسوب میشوند و از نظر افراطیون (عمدتاً مذهبی) بهعنوان قهرمانان مورد احترام میباشند. در هر دو صورت برای اکثر مردم آنها همانند پدیدههای مرموزی مطرح میباشند. جهان در خصوص واقعیت زندگی ملا عمر و شرح حال او تقریباً چیزی نمیداند، مردی که حکومت طالبان را بنیان نهاد و به اعتقاد من هنوز هم بهرهبری نیروهای طالبان ادامه میدهد. حداقل در خصوص اسامه بنلادن اطلاعات زیادی تا پنج سال گذشته وجود داشته است. او در این اواخر از دیدهها پنهان شد و همانند سایه به فعالیت خود ادامه داد. من به استناد روابط مستقیم و اطلاعات بخش امنیتی قادر هستم مطالبی را در خصوص این دو مرد روشن نمایم و برخی از بخشهای ناشناخته و نامکشوف را برملا کنم.
معروف است که میگویند در قبال منفعت کم رنج بسیار کشیدن از بلاهت و حماقت است اما این مسئله دقیقاً برای کشورهای حامی (آمریکا، پاکستان و عربستان)، مجاهدین افغان که با نیروهای اتحاد جماهیر شوروی میجنگیدند اتفاق افتاده است. ما به تشکیل گروههای جهادی کمک کردیم، اسلحه و کمک مالی و امکانات در اختیارشان قرار دادیم و آنها را با ایجاد انگیزههای دینی به مقابله با نیروهای شوروی گسیل داشتیم، اما یک لحظه به این مسئله فکر هم نکردیم که بعد از پیروزی آنها در مقابل نیروهای شوروی چگونه باید آنها را به روند زندگی عادی سوق بدهیم.
این روند دو کشور افغانستان و پاکستان را بیش از هر کشور دیگری متأثر نمود. آمریکا نهتنها در خصوص اینکه فرد تحصیلکرده و متمولی همانند اسامه بنلادن بعد از اتمام جنگ افغانستان چه استفادهای میتواند از امکانات فراوانی که در اختیارش قرار گرفته بود بکند، فکری نکرده بود بلکه بدتر از آن اصلاً هیچ فکری در خصوص چگونگی بازسازی و توسعه افغانستان جنگزده ننموده بود. آمریکا خیلی راحت افغانستان را بهحال خود رها نمود و این حقیقت را که این کشور فقیر و جنگزده و مخروب که تا بُن دندان مجهز به انواع سلاحهای پیشرفته میباشد، میتواند بهعنوان پناهگاه امنی برای تروریستها در آید را کتمان نمود و به آن توجهی نکرد. آمریکا همچنین به آنچه بر سر پاکستان آمد هم بیتوجه بود. پس از اتمام جنگ افغانستان، مسئله ورود هروئین و سلاحهای غیر مجاز به داخل پاکستان صدمات زیادی به کشور وارد نمود. بدتر از این، آمریکا در سال ۱۹٨۵ بر اساس متمم پرسلر، و بهمنظور جلوگیری از روند رو به رشد تجهیز پاکستان به سلاح اتمی، این کشور را مورد تحریم اقتصادی و نظامی قرار داد و این قانون هر ساله توسط رئیس جمهور آمریکا مورد تأیید مجدد قرار گرفت. من فکر نمیکنم غیر از این راه، مسیر بهتری برای از دستدادن دوستان وجود داشته باشد
اما من معتقدم بزرگترین خطای استراتژیک ما این بود که اصل مهمی را فراموش کردیم و آن این بود که وقتی ما برای نایل شدن به اهداف خود افرادی را با اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیک مجهز به انواع سلاحهای پیشرفته مینماییم و برای پیشبرد اهداف خود برای مقابله با دشمن اعزام میکنیم فکر میکنیم که کار تمام شده است و در نظر نمیگیریم که امکان دارد این افراد هم از شما برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده کنند و همراهی آنان با شما فقط برای مدت زمان کوتاهی و بهمنظور دستیابی به اهدافشان میباشد و اگر با شما همراهی کردهاند تنها به دلایل تاکتیکی بوده است.
در قضیه ملا عمر همین داستان اتفاق افتاد. او برای رسیدن بهقدرت در افغانستان از ما (پاکستان) استفاده کرد و ظاهراً با ما همراه بود. در مورد اسامه بنلادن هم باید بگویم که او برای دریافت کمکهای فراوان مالی از آمریکا، عربستان و تسهیلات ارائه شده پاکستان با ما به همکاری پرداخت و موفق شد تا تشکیلات پیچیده القاعده را بنیانگذاری نماید. در چنین شرایطی، چه کسی از چه کسی استفاده و یا سواستفاده میکند مشخص و واضخ نیست و این معادله مبهم باقی میماند. ما بهعنوان آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی و همه آنهایی که در ائتلاف با ما مجاهدین افغانی را در جنگ با نیروهای شوروی یاری رسانیدند برای خود بحران بزرگی ایجاد کردیم و خود را درون معمای پیچیدهای به تله انداختیم.
طالبان در واقع نیروی نظامی جدیدی محسوب نمیشد و نیروهای طالبان همان مجاهدین دوران جنگ افغانستان بودند. این نیروها همانند نیروهای مجاهدین افغان در همان مراکزی پرورش یافتند که مجاهدین افغان در آنها بودند. ما وقتی در کنار طالبان قرار گرفتیم اهداف خوبی داشتیم. اول اینکه طالبان با شکستدادن دیگر گروههای افغانی صلح را به افغانستان به ارمغان میآورد که این مسئله به نفع ما بود و دوم اینکه پیروزی طالبان موجب شکست و اضمحلال ائتلاف شمال در افغانستان میگردید که بهعنوان دشمنان منافع پاکستان در افغانستان محسوب میشدند و این برای ما نهایت موفقیت بود. ما هیچ اشتباهی را در محاسبات خود نداشتیم. ما فقط این مسئله را درک نکردیم که وقتی که طالبان با حمایت ما قادر به کسب قدرت در افغانستان بشود و حکومت خود را در افغانستان بهوجود بیاورد ما نفوذ خود را بر روی آنها از دست خواهیم داد.
ملا محمدعمر در سال ۱۹۵۹ میلادی در روستای نوادا در نزدیکی شهر قندهار بهدنیا آمد. او چهار همسر و دو پسر و دو دختر دارد. یکی از دختران او در آگوست سال ۱۹۹۹ در جریان انفجار یک بمب کشته شد. ملا عمر در اوایل دوران جهاد افغانستان و زمانیکه بهعنوان یک عضو عادی در گروههای جهادی فعالیت داشت بهمدت دو هفته به پاکستان آمده بود. او در طول جهاد افغانستان در گروههای مختلف جهادی عضویت داشت.
نقل میکنند که در جریان یکی از جنگها و درگیریها بر اثر اصابت ترکش یکی از چشمان ملا عمر آسیب جدی دید و وی بدون اینکه چشمش را ضد عفونی کند آنرا با چاقو در آورده و پلکهایش را بهم دوخت.
بعضی هم اینگونه نقل میکنند که وی پس از مجروحیت به بیمارستانی در پیشاور منتقل و چشم وی در بیمارستان تخلیه شد. اما مردم ترجیج میدهند داستان اول را بیشتر باور کنند و اینگونه فکر میکنند که داستان اول بهروحیات و منش ملا عمر بیشتر نزدیک است.
پس از عقبنشینی نیروهای شوروی از افغانستان در فاصله سالهای ۱۹٨۹ تا ۱۹۹۴ ملا عمر بهعنوان امام جماعت مسجد میوند در غرب قندهار فعالیت مینمود. او در سال ۱۹۹٢ شاهد سقوط کابل بهدست گروههای جهادی و سپس هرج و مرج داخلی افغانستان و تسلط گروههای افغانی بر بخشهای مختلف کشورش بود. در این زمان مردم گرفتار ناامنی، دزدی، قتل و تجاوز قرار داشتند.
جنبش طالبان در ژوئن سال ۱۹۹۴ از میوند قندهار آغاز گردید و بر اثر یک اتفاق توسعه یافت. این اتفاق بدین شکل بود که نیروهای یکی از گروههای افغانی در خارج از قندهار دو پسر بچه را ربوده و مورد تجاوز قرار میدهند و سپس این دو پسر بچه را به قتل میرسانند. مردم قندهار بهشدت از این قضیه ناراحت و نسبت به آن اعلام انزجار و اعتراض میکنند. در این شرایط ملا عمر و گروه کوچک وی به این پاسگاه حمله و نیروهای مستقر در آن را دستگیر و تیرباران مینمایند. طالبان در این زمان بهعنوان ملجا و پناهگاه مردم بیپناه و ستمدیده مبدل میگردد و این اقدام موجب حمایت مردم از آنها شده و آنها حرکت خود را توسعه داده و مناطق دیگر را هم از دست نیروهای گروههای دیگر افغانی خارج مینمایند و این مسئله باعث میشود تا هواداران آنها از داخل افغانستان، برخی مدارس مذهبی خاص در پاکستان و عمدتاً از ایالتهای سرحد، بلوچستان و کراچی برای کمک به طالبان به افغانستان عزیمت مینمایند
ملا عمر در اکتبر سال ۱۹۹۴ بهعنوان رهبر طالبان تعیین میشود و در سال ۱۹۹٦ در حالیکه نیروهای طالبان بر بیش از ۹٠ درصد خاک افغانستان تسلط دارند نشست علمای افغانی متشکل از ۱۵٠٠ نفر در قندهار تشکیل و ملا عمر بهعنوان امیرالمومنین معرفی میگردد.
ظهور طالبان در واقع واکنشی خودجوش به بینظمی و هرج و مرج داخلی در افغانستان و اقدامات خلاف نیروها و فرماندهان گروههای افغانی بود. گرچه حرکت طالبان از داخل افغانستان آغاز گردید اما دولت پاکستان که در این زمان بینظیر بوتو نخستوزیر آن بود تلاش وسیعی را نمود تا وانمود کند که طالبان توسط دولت وی ایجاد گردیده است. او به این امید اینکار را کرد تا با توجه به پیروزیهای برقآسای نظامی طالبان در افغانستان بتواند منافع و دستاوردهای سیاسی را برای پاکستان از این مسئله کسب نماید. وزیر کشور بینظیر بوتو، ژنرال نصرالله بابر که اکنون بازنشسته شده است بارها نیروهای طالبان را فرزندانم خطاب نمود. بعد از مدت زمان کوتاهی فرزندان او سرکشی نمودند. واقعیت اینست که طالبان در اوایل فعالیت خود کمکی از پاکستان درخواست نکردند و کمکی هم از پاکستان دریافت ننمودند.
بهنظرم آمریکا بههمین دلیل که تصور میکرد طالبان قادر است آرامش را در افغانستان ایجاد نماید، طالبان را طرد ننمود. دولتهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی هم بهصورت غیر علنی از طالبان حمایت کردند و این در حالی بود که شهروندان سعودی و اماراتی بهصورت آشکار بهحمایت مالی از طالبان پرداختند. دولتهای غربی با امید به این مسئله که ظهور یک قدرت سوم میتواند در افغانستان اعاده صلح نماید از طالبان استقبال نمودند. آنها بعدها که از طالبان ناامید شدند بهراحتی دست از حمایت طالبان کشیدند اما اینکار برای ما راحت و ساده نبود. نیروهای طالبان همگی پشتون بودند و متعلق به مناطق مرزی ایالت سرحد با اکثریت جمعیت پشتون و ایالت بلوچستان بودند. ما با طالبان ارتباط قوی نژادی و خانوادگی داشتیم و در مقابل دشمنان طالبان، ائتلاف شمال افغانستان بود که متشکل از تاجیکها، ازبکها و هزارهها بودند که بهوسیله روسیه، هند و ایران حمایت میشدند. کدام دولت پاکستانی بود که جرات اظهار تمایل به ائتلاف شمال را داشته باشد؟ این مسئله منجر به بروز مشکلات جدی امنیتی در داخل پاکستان میگردید.
ما بارها بعد از آنکه ملا عمر در افغانستان به قدرت رسید از او برای سفر به پاکستان دعوت کردیم اما او هر بار با یادآوری شرایط خطیر افغانستان، این درخواست را رد نمود. ما حتی پیشنهاد عزیمت وی را به مکه مطرح نمودیم اما او استقبال ننمود. او همیشه با هیأتهای امنیتی پاکستان ملاقات مینمود اما هیچگاه به فرماندهان طالبان بهبهانه درگیر بودن آنها در جنگ اجازه برقراری ارتباط با ما را نداد.
بنابر این روابط با طالبان هرگز دلپذیر نبود و آنها آدمهای ناراحتی بودند. ما با نگرانی شاهد نقض فاحش حقوق بشر در افغانستان بهدلیل تفسیر خاص طالبان از اسلام و بدنام شدن دین بزرگ اسلام بودیم. این رویه طالبان با عقاید اکثر مسلمانان در تضاد بود. یکبار بازیکنان فوتبال پاکستان در سفر به افغانستان بهدلیل اینکه در بازی فوتبال شورت ورزشی به پا داشتند توسط طالبان دستگیر و بهعنوان مجازات موی سر آنها از ته تراشیده شد. طالبان همچنین مخالف بیرون رفتن زنان از خانه و تحصیل دختران بودند. طالبان به شکنجه و قتل مخالفان خود معروف شدند. یکبار تعدادی ایرانی را در کانتینری زندانی و گرسنه و تشنه نگاه داشتند و سپس با کلاشینکف به آنها تیراندازی و آنها را کشتند.
اولین تماس رسمی پاکستان با ملا عمر در هفته آخر اکتبر سال ۱۹۹۴ در منطقه مرزی اسپین بولداغ صورت گرفت. هدف از این ملاقات ایجاد گذرگاه امن برای کاروان امدادی پاکستان به افغانستان بود. ملاقات در اتاق طراحی و جنگ طالبان انجام گرفت. ملا عمر ابتدا درخواست ما را قبول نکرد و در اواخر جلسه او موافقت خود را با ارائه کمک به ما اعلام نمود. این کاروان بعدها توسط افرادی در داخل افغانستان غارت شد اما این کار طالبان نبود.
بعد از اینکه اسامه بنلادن در ماه می سال ۱۹۹٦ وارد جلالآباد در جنوب افغانستان گردید، تعداد زیادی از اعراب مجاهد که در جهاد افغانستان مشارکت داشتند بار دیگر برای کمک و پیوستن به اسامه بنلادن به افغانستان بازگشتند. این افراد اسامه بنلادن را از زمان جهاد افغانستان میشناختند. این افراد از جنبش رو به رشد طالبان هم حمایت مینمودند. بهزودی ازبکها، بنگلادشیها، چچنیها، ایغورهای چینی و مسلمانانی از جنوب هند، اروپا، آمریکا و حتی استرالیا برای کمک به طالبان وارد افغانستان شدند. بنیاد الرشید در پاکستان یکی از مهمترین حامیان طالبان بود که تسهیلات لجستیکی و رسانهای را برای طالبان فراهم مینمود. در ۱۹ سپتامبر سال ۱۹۹٨ مدیر اطلاعات و امنیت پاکستان و رئیس اطلاعات و امنیت عربستان شاهزاده ترکیالفیصل که اکنون سفیر عربستان در آمریکا است با ملا عمر در قندهار ملاقات نمودند.
این ملاقات در حالی صورت گرفت که القاعده سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا را بمبگذاری کرده بود. در این ملاقات، شاهزاده ترکیالفیصل در خصوص دخالت اسامه بنلادن در این انفجارها به ملا عمر هشدار داد و به او یادآوری نمود که او (ملا عمر) سه ماه پیش در ماه ژوئن سال ۱۹۹٨، به عربستان سعودی تعهد داده است که اسامه بنلادن را دستگیر و تحویل دولت عربستان خواهد داد و لیکن تاکنون اقدامی در این خصوص صورت نگرفته است.
شاهزاده ترکیالفیصل همچنین در خصوص تعهد اسامه بنلادن برای عدم دخالت در حوادث تروریستی تا زمانیکه در افغانستان زندگی مینماید مطالبی را طرح نمود.
اسامه بنلادن در کنفرانس خبری در منطقه خوست در سال ۱۹۹٨ رسماً با زیر پا نهادن بر روی تعهدات خود، بر لزوم استمرار فعالیتهایش تأکید کرده بود و این در حالی بود که طالبان بر خلاف تعهدات خود وی را تحویل عربستان نداده بودند.
مدیر امنیت و اطلاعات پاکستان نیز در این ملاقات به حمایت پاکستان و عربستان از جهاد افغانستان اشاره و به ملا عمر توصیه کرده بود که اسامه بنلادن یا از افغانستان اخراج نماید و یا او را به عربستان تحویل دهد. وی همچنین به ملا عمر گفته بود که اقدامات اسامه بنلادن موجب نگرانی جدی در پاکستان میباشد و اگر طالبان از او فاصله بگیرد بسیاری از کشورها طالبان را بهرسمیت خواهند شناخت.
ملا عمر با ناراحتی ترکیالفیصل را دروغگو خواند و تأکید کرد که در قبال اسامه بنلادن هیچ تعهدی به عربستان نداده است.
او سپس از نحوه برخورد شاهزاده انتقاد و گفت که هیچ کشوری حاضر به پذیرش اسامه بن لادن نیست و درست نیست که عربستان در این شرایط بحرانی که طالبان تحت فشار ائتلاف شمال افغانستان قرار دارد، بهجای حمایت بیشتر از طالبان؛ او را تحت فشار قرار داده است. تا این زمان شاهزاده ترکیالفیصل آرام نشسته بود و چیزی نمیگفت.
وقتی ملا عمر این سخنان را گفت، ترکیالفیصل اعصابش بههمریخت و با عصبانیت با انگشت به ملا عمر اشاره نمود و شدیداً از ملا عمر انتقاد و او را متهم به دروغگویی نمود. ناگهان ملا عمر با ناراحتی شدید از جای خود بلند شد و از اتاق بیرون رفت. او بعد از چند دقیقه و در حالی که آب از سر و رویش میریخت به اتاق بازگشت و به شاهزاده ترکیالفیصل گفت من به اتاق مجاور رفتم و بر روی سرو صورتم آب سرد ریختم تا بتوانم آرامش خودم را حفظ کنم. فقط همینقدر بدان که اگر مهمان من نبودی بهخاطر حرفهای درشتی که به من زدی سخت مجازاتت مینمودم
ملا عمر پیشنهاد نمود تا شورایی مرکب از علمای افغانستان و عربستان برای تصمیمگیری در خصوص اسامه بنلادن تشکیل شود. ملا عمر ضمناً از حضور نیروهای آمریکایی در عربستان انتقاد کرد و گفت نسل قدیمی آلسعود متکی به نفس بودند و هرگز اجازه ورود نیروهای آمریکایی را به سرزمین وحی ندادند ولی اکنون این کار انجام میشود. او همچنین از عربستان و پاکستان بهخاطر حمایت از معدود افرادیکه اقامت اسامه بنلادن در افغانستان را یک بحران قلمداد مینمایند انتقاد کرد. ملا عمر اعلام کرد که دست نوشتهای از اسامه بنلادن مبنی بر اینکه اعتماد طالبان را با مشارکت در فعالیتهای نظامی خدشهدار نخواهد نمود دریافت کرده است.
ترکیالفیصل از سخنان ملا عمر بیشتر ناراحت شد و از اینکه ملا عمر مردم، خاندان سعودی و علمای سعودی را دست انداخته است انتقاد نمود و گفت دیگر بیش از این تحمل نخواهد نمود که تحقیر شود و اگر طالبان با این افکار وارد عربستان بشوند او اولین کسی خواهد بود که علیه آنها وارد جنگ خواهد شد. بعد با عصبانیت از جای خود بلند شد و با صدای بلند والسلام گفت و از اتاق خارج گردید. اکنون نوبت ملا عمر بود که شوکه شود. ملا عمر در حالیکه با ریشش بازی میکرد پرسید که چه اتفاقی افتاد؟ مدیر اطلاعات و امنیت پاکستان پاسخ داد که شاهزاده ترکیالفیصل خواهان ادامه مذاکرات نیست و بهطرف فرودگاه بهراه افتاده است. ملا عمر هنوز نمیتوانست درک کند که از بین افراد کمی که میتوانستند کمکش کنند و طالبان را از شر حضور اسامه بنلادن در افغانستان نجات دهند برای خود دشمن ساخته است.
شما چطور میتوانستید با این مرد مذاکره کنید؟ ملا عمر آدمی بوده و هست که خارج از واقعیات و شرایط در حالت خلا و فضای خاص خودش سیر میکند. ما نمیتوانستیم بهسادگی مذاکرات با آنها را قطع کنیم و سفارت خود را در کابل ببندیم. خدا شاهد است که طالبان مکرراً بهانه اینکار را بهدست ما داده بودند. یکبار آنها سفارت ما را آتشزده و سفیر ما را مضروب کردند.
یکی از بدترین کارهای طالبان تخریب مجسمههای تاریخی بودا در بامیان بود. زمانیکه ملا عمر برای اولین بار تهدید به تخریب این مجسمهها نمود، دنیا برای تغییر نظر او به پاکستان متوسل گردید، در واقع کشورهای جهان در عدم بهرسمیت شناختن طالبان و عدم بازگشایی سفارت در کابل دچار اشتباه شدند. من دیدگاه متفاوتی داشتم و از رهبران کشورها درخواست مینمودم تا با شناسایی حکومت طالبان امکان وارد نمودن فشار جمعی را به طالبان برای تغییر رفتار داشته باشیم. اگر هفتاد یا هشتاد کشور سفارت خانههای خود را در کابل دایر مینمودند ما قادر به نفوذ بر طالبان میگردیدیم. من این مطلب را با بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا، شاه عربستان و رئیس امارات متحده عربی در میان گذاشتم. شاه عبدالله از عملکرد ملا عمر شدیداً ناراحت بود و او را دروغگو خطاب مینمود و اظهار میداشت که من نمیتوانم بهشخص دروغگو اعتماد کنم و از او بیزارم.
بنابر این، وظیفه متقاعد نمودن ملا عمر برای عدم تخریب مجسمههای بودا بهعهده ما گذاشته شد. وقتی ما بهعنوان نمایندگی کل جهان از او درخواست کردیم که این مجسمههای تاریخی را تخریب ننماید، با پدیدهی جدیدی روبهرو شدیم. ملا عمر در پاسخ به درخواستهای ما اعلام نمود که خدا از او خواسته است تا این مجسمهها را نابود کند. او گفت که خدا در طول سالیان متمادی بهوسیله باران سوراخهای مناسبی را در مجسمه پدید آورده است که متناسب با قراردادن دینامیتها میباشد و این نشانهای گویا از جانب خداوند برای تخریب این مجسمهها میباشد. ملا عمر بدون توجه به درخواستهای ما، دستور تخریب مجسمهها را صادر و این مجسمهها نابود گردیدند. طالبان با این اقدام باردیگر چهره خشن و نامعقولی از اسلام به جهان ارائه نمود.
ملا عمر با اقدامات خود صدمات زیادی را به دینی که به آن معتقد بود وارد مینمود. بهتر است خاطر نشان کنیم که دین اسلام سنخیتی با این نوع رفتارها ندارد و دین اسلام دین مترقی، مدرن و تحملپذیری میباشد. اما آیا مردم جهان بهخود این زحمت را میدهند که هر یک به تحقیق در خصوص دین اسلام بپردازند؟
مردم جهان قضاوت خود را در بارهی اسلام مبتنی بر رفتارها و اعمال مسلمانان و بهویژه مواردی که مستقیماً آنها را تحت تأثیر قرار میدهد، میگذارند.
بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر برای من مسلم و روشن بود که تنها راه کنترل خشم آمریکا و دور ساختن آمریکا از انجام اقدام نظامی بر علیه افغانستان و طالبان، بیرون نمودن اسامه بنلادن و طرفدارانش از افغانستان بههر شیوه ممکن میباشد. بدون شک مهمترین نگرانی من در خصوص حمله آمریکا به افغانستان بهخاطر تأثیرات منفی این اقدام بر پاکستان بود. کلید حل مشکل، انجام مذاکرات برای دستگیری و یا اخراج اسامه بنلادن از افغانستان بود. بههمین منظور و با توجه به اینکه میدانستیم فرصت بسیار کمی در اختیار داریم سریعاً مذاکرات خود را با طالبان آغاز کردیم. در این شرایط بود که آمریکا و دیگر کشورها به ارزش برقراری روابط سیاسی بین پاکستان و طالبان پی بردند.
استراتژی من در خصوص لزوم برقراری روابط سیاسی کشورها با طالبان بهمنظور امکان تحت فشار قرار دادن آنها داشت در بین کشورها جا میافتاد. چنانچه تعدادی سفارتخانه در کابل وجود داشت و همگی با هم به ملا عمر فشار وارد میکردیم شاید برنامه ما برای اخراج اسامه بنلادن از افغانستان موفق میشد.
تأثیر حادثه ۱۱ سپتامبر بر ملا عمر و طالبان هیچ بود. ملا عمر معتقد بود این حادثه مجازات خداوند برای بیعدالتی و ظلم آمریکا بر علیه مسلمانان میباشد. خدا طرف آنها قرار داشت و اسامه بنلادن همانند یک قهرمان بود و بنابر این، مذاکرات با ملا عمر بیش از آنچه که ما تصور مینمودیم سخت بود. انگار کسی با سرش به دیوار بکوبد و نتیجهای نداشته باشد. میخ آهنین نرود در سنگ. ما انگار متعلق به دو جهانبینی و دیدگاه متضاد بودیم.
در حالیکه من فکر میکردم باید به هر طریقی که شده از جنگ دوری و پرهیز نماییم، ملا عمر مرگ و نابودی را بهعنوان مسایل جزئی در یک جنگ عادلانه تصور مینمود. همانند همه کسانی که به جهان ابدی باور دارند و زندگی دنیوی را دوران گذرا و موقتی میپندارند. نیروهای افراطی طالبان و القاعده به مرگ و مرگ بر اساس حق بدینگونه مینگریستند. با چنین مرگی شهادت بهدست میآمد و برای شهادت هم بهشت تضمین گردیده بود. مشکل این بود که چگونه در خصوص عدالت و یا جنگ مقدس به توافق برسیم. انسانی مثل من، اصل اساسی و وظیفه اولیه رهبر یک کشور را حفظ کشور و جان مردم و داراییهای آنان قلمداد مینماید. انسانی همانند ملا عمر هم این مسایل را بهعنوان موارد دست دوم و درجه دوم اهمیت میدانست و وظیفه اولیه را بر اساس سنتهای دیرینه احترام به مهمان قلمداد مینمود.
اسامه بنلادن و نیروهای او بهعنوان مهمانان ملا عمر و طالبان بودند و تمام مشکل در همین نکته خلاصه میگردید. ما هر چه تلاش کردیم موفق نشدیم تا ملا عمر را برای اخراج اسامه بن لادن تا تاریخ ٧ اکتبر سال ٢٠٠۱ که آخرین مهلت ارائه شده توسط بوش بود راضی نماییم. ما به او گفتیم که کشورش نابود خواهد شد اما او حرف ما را نفهمید. او واقعاً باور داشت که نیروهای آمریکایی شکست خواهند خورد. او در درجه اول فریب سخنان اسامه بنلادن و در درجه دوم هم فریب سخنان بعضی از علمای مذهبی پاکستان را خورد.
آمریکا حملات وسیع خود را از تاریخ ٧ اکتبر سال ٢٠٠۱ آغاز و همزمان نیروهای ائتلاف شمال شروع به پیشروی بهسمت مواضع طالبان نمودند. فرماندهان طالبان پس از مقاومت کوتاهی با توجه به اینکه آشنایی به جنگهای چریکی داشتند بهسمت کوهها و ارتفاعات رفته و در آنها مستقر شدند.
در اولین هفته دسامبر سال ٢٠٠۱ ملا عمر شکست را احساس و بهوسیله موتور هندا فرار کرد و مخفی شد. زمانیکه نخستوزیر ژاپن از من در بارهی ملا عمر سئوال نمود من در پسخ به او گفتم که ملا عمر با یک موتور هندا فرار کرد و بهشوخی به او گفتم که بهترین تبلیغ برای موتور هندا این است که شرکت هندا ملا عمر را سوار بر یکی از موتورها بهتصویر بکشد که لباسها و ریشش در باد به تلاطم در آمده است.
از این تاریخ کسی از ملا عمر خبر ندارد. من کاملاً مطمئنم که او باید در منطقه جنوب افغانستان در نزدیکی قندهار باشد. من این مطلب را به دو علت میگویم اول اینکه ملا عمر از سال ۱۹۹۴ که مورد توجه قرار گرفت هیچگاه به پاکستان عزیمت ننمود و اکنون چگونه میتواند در پاکستان احساس راحتی کند؟ دوم اینکه امروزه نیروهای طالبان در ایالتهای جنوبی افغانستان مستقر میباشند و مناطق محلی و بسیاری از شهرها همچنان تحت نفوذ و کنترل طالبان قرار دارند. نیروهای طالبان اغلب در شبها در این مناطق فعال هستند و طبیعتاً ملا عمر و نیروهای او در این مناطق از امنیت و حمایت بیشتری نسبت به دیگر مناطق برخوردار میباشند.
رئیس جمهور افغانستان (حامد کرزای) احتمال استقرار ملا عمر را در شهر کویته پاکستان داده است. این احتمال گمراهکننده است و اگر ملا عمر در کویته بود همانند بسیاری از فرماندهان و مقامات دیگر طالبان تاکنون دستگیر شده بود.
گرچه با تشدید درگیریها و حملات مشترک نیروهای آمریکایی و ائتلاف شمال بر علیه نیروهای طالبان و القاعده بسیاری از آنها فرار کرده و با عبور از مرز مشترک افغانستان و پاکستان در مناطق قبایلی پاکستان مخفی شدهاند. فرار این افراد باعث بروز مشکلات زیادی برای ما گردید چرا که ملا عمر هنوز زنده و آزاد است و این بدین معناست که پدیده طالبان هنوز خاتمه نیافته است و برخی اینگونه تصور میکنند که ملا عمر با تسلیم نشدن در مقابل نیروهای آمریکایی به مردم کشورش درس مبارزه با آمریکا را میدهد. این آسان است که با شکم پُر و رفاه خانواده اینگونه فکر کنیم اما اگر کسی از یک افغانی در خصوص انتخاب بین خانواده، خانه و سلامتی از یکسو و عزت نفس از سوی دیگر سوال نماید من مطمئن هستم که او عزت نفس را انتخاب خواهد نمود.
یکی دیگر از افراد معروف کوهستانهای تورا بورا اسامه بنلادن میباشد. اگر چه جهان در خصوص اسامه بن لادن بیشتر از ملا عمر میداند اما بهنظر میرسد ارزش آن را دارد که بهجزئیاتی از سوابق زندگی او توجه نماییم. متعاقب اشغال نظامی افغانستان توسط نیروهای شوروی، مسلمانان سراسر دنیا با تشویق و حمایت آمریکا و متحدانش برای مبارزه و جهاد بر علیه نیروهای شوروی به پاکستان عزیمت کردند تا از این طریق خود را برای کمک به مجاهدین افغانی به افغانستان برسانند. در سال ۱۹٨٢ دکتر عبدالله اعظم از فلسطین و گروهی از رهبران مذهبی سازمان مکتب الخدمت را در پیشاور بنیانگذاری نمودند.
در این زمان اسامه بنلادن معاون اعظم بود. این سازمان وظیفه تامین نیازهای مالی، لجستیکی و دیگر مایحتاج را برای مجاهدین افغانی را برعهده داشت. تأمین نیازهای مالی بر عهده اسامه بن لادن که متعلق به خانواده ثروتمندی بود قرار داشت. البته این کمکها تنها از سوی اعراب صورت نمیگرفت و تأمین مالی و اقدام آنها با هماهنگی و مساعدت کامل CIA آمریکا و ISI پاکستان صورت میگرفت.
در اواسط دهه ۱۹٨٠ اسامه بنلادن بنای ناسازگاری را با دکتر عبدالله اعظم گذاشت. اسامه در این زمان نمیخواست که فقط بهعنوان کمککننده به مجاهدین مطرح باشد و علاوه بر این تمایل داشت تا بهعنوان مجاهد وارد جهاد شود. او بهجای اینکه وارد یکی از گروههای افغانی بشود خودش اقدام به تأسیس گروه جنگی عربی متشکل از چند صد نفر از اعراب که برای جنگ با نیروهای شوروی به افغانستان آمده بودند، نمود. این گروه معروف به تیپ اعراب بود. اسامه بنلادن جنگجویان افغانی را خیلی عملگرا تشخیص داد چرا که آنها اگر احساس میکردند که در حال شکست هستند بهخانه و سر زندگی خودشان بازمیگشتند و دوباره بعداً برای جنگ اقدام مینمودند. اما نیروهای متعلق به اسامه روحیه دیگری داشتند و راه طولانی را برای جهاد و جنگ برای خدا آمده بودند و در انتظار و شوق شهادت بهسر میبردند. اما از سوی دیگر افغانیها مردمی بودند که دوست داشتند به روستاهای خود بازگردند و در کنار خانواده در شادی و زندگی همانند ازدواج یا شرکت در مجالس ترحیم فامیل باشند.
در مقابل اعرابی که به افغانستان آمده بودند جایی برای بازگشت نداشتند. افزون بر این من احساس میکنم اسامه بنلادن در تلاش بود هویتی خاص برای خودش جدای از رهبران افغانی ایجاد نماید. در سال ۱۹٨٦ اسامه بنلادن مقر خود را در نزدیکی پایگاه نظامیان شوروی در روستای جاجی در شرق افغانستان و در ۱٦ کیلومتری خاک پاکستان ایجاد نمود. او نام مقر خودش را مقر شیران گذاشت. در بهار سال ۱۹٨٧ اسامه بنلادن جنگ با نیروهای شوروی را در منطقه جاجی آغاز نمود و این جنگ انعکاس زیادی در رسانههای جهانی یافت. این اولین جنگ اسامه بود و احتمالاً از آن خیلی لذت برده است. دو جنگجوی مصری بهنامهای ابو حفص و ابو عبیده در این جنگ مشارکت داشتند. خیلی زود اسامه بنلادن با یک پزشک مصری بهنام ایمن الظواهری آشنا شد که در خارج از پیشاور برای معالجه مجاهدین فعالیت مینمود.
نام القاعده بهمعنای پایگاه یا مقر برای اولینبار توسط دکتر عبدالله اعظام در آوریل سال ۱۹٨٨ طی مقالهای که در مجله جهاد منتشر گردید ارائه شد. او در این مقاله در توضیح القاعده اشاره به تأسیس سازمانی برای ارائه خدمات اجتماعی برای مسلمانان کرده بود که این پایگاه ضمناً وظیفه روشنگری مسلمانان را نیز بر عهده میداشت.
او اصلاً القاعده را بهمعنای کاربرد نظامی مطرح ننموده بود. در واقع نامی که دکتر اعظام استفاده نمود نام القاعده الصلباح بود. تفکر دکتر اعظام این بود که اشغالگران از سرزمینهای اسلامی بیرون رانده شوند، اما اسامه بنلادن خواهان سرنگون ساختن حکومتهای اسلامی که فکر میکرد صلاحیت لازم را ندارند بود. این مسئله بین مسلمانان تنش ایجاد مینماید و دکتر اعظام اصلاً به این موضوع کاری نداشت. بنابر این، روابط بین دکتر اعظام و اسامه بنلادن خراب شد. اسامه بنلادن نام استفاده شده توسط دکتر اعظام را گرفت و با حذف کلمه الصلباح فقط از نام القاعده استفاده نمود.
یکسال بعد در ٢۴ نوامبر سال ۱۹٨۹ دکتر عبدالله اعظام ترور شد و گمان میرود که اسامه بنلادن طراح این حمله بوده است. در فوریه سال ۱۹۹٨، اسامه بنلادن نُه سال بعد از تشکیل القاعده، تشکیلات سازمانی را تحت عنوان جبهه جهانی اسلامی بهوجود آورد. این جبهه بهمنظور مقابله با اشغالگری رژیم اسرائیل بر علیه فلسطین تأسیس گردید. از سوی دیگر، القاعده سازمان چند ملیتی بود که اعضای آن از کشورهای مختلف و عمدتاً از مصر تأمین میگردیدند. این سازمان با حضور وسیع در کشورهای جهان اهداف ذیل را دنبال میکند:
- ۱- تحکیم پایههای گروههای اسلامی و ایجاد گروههای جدید در هر جایی که این گروهها وجود ندارند.
٢- تقویت نیروها
٣- بیرون راندن نیروهای آمریکایی از سرزمینهای اسلامی
۴- مبارزه با نقشههای اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه
۵- حمایت از مبارزات آزادیخواهی مسلمانان در هر کجای دنیا
٦- استفاده از منابع مسلمانان برای هدف مشترک «جهاد»
القاعده متشکل از یک شورای مشورتی میباشد که تحت لوای خود چهار کمیته امور نظامی، امور رسانهای، امور مالی و امور مذهبی را در بر میگیرد. بهنظر میرسد کانونهای القاعده در بیش از ۴٠ کشور جهان از جمله آمریکا و کانادا فعالیت میکنند. الویت القاعده کشورهایی نظیر افغانستان، عراق، عربستان سعودی، پاکستان، ترکیه، جنوب شرقی آسیا، شمال آفریقا، اروپا، آمریکا، انگلستان و کانادا میباشد. عملیات القاعده بهشکل غیر متمرکز بوده و اعضای آموزشدیده القاعده در صورت امکان فعالیت مینمایند. امروزه القاعده متحمل شکستهای زیادی شده است و پایگاههای القاعده عمدتا به مناطق مختلف آفریقا منتقل شده است. القاعده با کشته و دستگیری رهبران خود شکل جدیدی پیدا کرده و بازسازی فعالیتهای آن بر عهده ردههای پایینتر نهاده شده است.
ما هر کاری که میتوانستیم برای دستگیری اسامه بنلادن انجام دادیم اما او توانست از چنگ ما بگریزد. او در این اواخر بهجای استفاده از سیستمهای مخابراتی از افراد پیک برای رسانیدن پیام خود استفاده مینماید. این مسئله باعث کندی ارسال پیام در ارتفاعات افغانستان و پاکستان شده است که گاها تا یکماه ارسال یک پیام بهطول میانجامد. ما موفق به دستگیری بعضی از این پیامرسانان شدهایم. پناهگاه اسامه بنلادن و افراد نزدیک به او همواره همانند معمای مرموزی باقیمانده است و ما بیش از هر کسی نگران عدم حل این معما هستیم. رمزی بن الصباح که در حادثه ۱۱ سپتامبر قرار بود بیستمین رباینده هواپیما باشد از مناطق کوهستای تورا بورا فرار و در شهر کراچی در جریان تیراندازی همراه با دو نفر از شهروندان برمهای به نامهای سید امین و ابو بدر توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند.
در بازجوییهای بهعمل آمده سید امین اعتراق کرد که در ماه ژوئن سال ٢٠٠٢ اسامه بنلادن را در منطقهای که نمیشناخته است، دیده است. خالد شیخمحمد، سومین رهبر القاعده که در پیشاور دستگیر شد هر گونه دیدار با اسامه بنلادن را بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر تکذیب کرد اما در عین حال اعلام نمود که اسامه زنده است و آنها با هم تماس داشتهاند. او اعتراف کرد که آخرین نامه را از طرف اسامه از طریق پیک دریافت کرده است.
او همچنین اعتراف نمود که در آخرین جابهجایی اسامه بنلادن از کوههای تورا بورا بهسمت وزیرستان (مناطق قبایلی) جلالالدین حقانی، دو افغانی، محمدرحیم و امینالحق و یک بلوچ ایرانی بهنام احمد الکویتی او را همراهی مینمودند. در ۴ مارس سال ٢٠٠٣ خالد حدس میزد که اسامه بنلادن در ایالت کنر افغانستان میباشد. ابو فرج اللیبی که بهجانشینی خالد شیخ محمد از سوی القاعده تعیین شده بود در می سال ٢٠٠۵ توسط نیروهای امنیتی پاکستان دستگیر و اعتراف نمود که اسامه از طریق پیک با او در ارتباط بوده و آخرین نامه را در دسامبر سال ٢٠٠۴ از اسامه بنلادن دریافت نموده است. ما برای امکان کشف ارتباطات القاعده بهشدت دنبال افرادی هستیم که بهعنوان پیک پیامهای اسامه را منتقل مینمایند.
ما بر اساس اطلاعات جمعآوری شده به منطقه وزیرستان حمله و شبکه ارتباطی القاعده را در این منطقه بهشدت بمباران نمودیم. ما در استمرار حملات خود متوجه شدیم که شبکه اطلاعرسانی القاعده بسیار پیشرفته بوده و دارای چهار بخش مجزای اداری، عملیاتی، رسانهای و رهبری میباشد. سه بخش نخست بهصورت دو طرفه فعالیت مینماید و لیکن بخش ارتباط رهبری فقط یک طرفه و از بالا به پائین میباشد.
شبکه ارتباطی القاعده نیز وظیفه انتقال پیام بین افراد و خانوادههای آنان را بهعهده داشته و کار انتقال پول را نیز انجام میدهد. پیامرسانان عمدتاً افغانی و پاکستانی میباشند. شبکه اطلاع رسانی القاعده ارتباط منظمی با ساختار عملیاتی گروه دارد و از افراد با تجربه و ماهر برای انجام این کار استفاده شده و انتقال پیامها به ترتیب الویت و اهمیت آنها با سیستمهای هوشمند ارزیابی و نام عبور و رمز مربوطه فعالیت و بهکار خود ادامه میدهد. شبکه رسانهای القاعده نیز بمنظور ایجاد تبلیغات و اعلام مواضع رهبران این گروه مورد استفاده قرار میگیرد.
این پیامها عمدتاً بهصورت سی دی و فیلم ویدیویی و ... که عمدتا هم به شبکه الجزیره ارسال میشوند فعالیت مینماید. مهمترین و آخرین شبکه پیامرسانی ویژه رهبری القاعده میباشد و در این ارتباط پیامها عمدتاً بهصورت شفاهی و از طریق پیامرسانان بسیار معتمد منتقل میگردند. در شرایط خاط پیامها بهصورت کتبی ارسال میشوند، همانگونه که برای خالد و لیبی ارسال شدهاند. در شرایط عادی، پیامها از طریق افراد مورد اعتماد و مورد وثوق بهصورت شفاهی به دیگران منتقل میگردند. زمان دستگیری اسامه بنلادن بهعهده زمان است. من احساس میکنم او اکنون در منطقهای مابین افغانستان و پاکستان در جایی مخفی شده است.
بسیاری از اعراب عربستان سعودی در ایالت کنر افغانستان وجود دارند و احتمال دارد اسامه بین آنها باشد اما ما مطمئن نیستیم. من قبلاً بهشوخی گفتهام که امیدوارم او در پاکستان و توسط نیروهای پاکستانی دستگیر نشود[۱].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
از آن جاییکه این خاطره از منبع معتبر نقل نشده است؛ دانشنامه صحت یا سقم آن را تایید نمیکند.
[↑] پینوشتها
[۱]- ملاعمر چشمش را با چاقو در آورد!، فردانیوز: ۲۳ آذر ۱۳۸۷
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سایت فردانیوز