فهرست مندرجاتجامعهشناسی دین
- پیشینهی تاریخی
- ریشههای دین
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[دین] [جامعهشناسی]
جامعهشناسی دین (به انگلیسی: Sociology of religion)، یکی از حوزههای جامعهشناسی است که به نقش دین در جامعه میپردازد[۱]. به نظر مَلکُم همیلتون، جامعهشناسی دین دو مضمون اصلی دارد: یکی اینکه چرا باورداشتها و عملکردهای مذهبی نقش تعیینکنندهای در فرهنگ و جامعه دارند و دیگر اینکه چرا این باورداشتها و عملکردها صورتهای گوناگون بهخود گرفتهاند[٢]. بنابراین، جامعهشناسی دین به مسألهی نقش دین بهمعنای عام در جامعۀ بشری و نیز اهمیت باورداشتها و عملکردهای مذهبی در جوامع خاص میپردازد.
↑ | پیشینهی تاریخی |
---|
مطالعۀ جامعهشناسانهی دین ریشه در جنبش روشنگری قرون هفدهم و هجدهم دارد که نهتنها به اصل باور دینی شک کرد، بلکه آن را پدیدهای طبیعی و ساخته اندیشۀ انسان دانست نه حاصل وحی الهی یا حقیقتی مُنزَل[٣].
«چگونه میتوان در دنیایی بدون خدا زندگی کرد؟» این پرسش از قرن هجدهم به بعد، هنگامی که متفکّران اجتماعی و علمای دینی تصور کردند نفوذ دین بهشدّت رو به زوال میرود، در فرهنگ غرب طنین افکند[۴].
ریشههای رهیافت جامعهشناختی در مورد بررسی دین، عقلگرایی یا اثباتگرایی سدۀ نوزدهم است که برداشتهای مذهبی را توهمآمیز، نابخردانه و بیهوده میانگارد، آنهم در جامعهی نوینی که در آن علم بهعنوان شیوهی فهم واقعیت باید تسلط داشته باشد و اندیشههای مذهبی در برابر مفاهیم و تبیینهای برتر علم تحلیل رفته و نابود خواهد شد. این دسته از اندیشمندان دین را بهسان پدیدهای طبیعی مینگریستند که مانند هر پدیدهی دیگری باید مورد بررسی و تبیین علمی قرار گیرد[۵].
نزدیک به پایان قرن نوزدهم، فریدریش نیچه اعلام داشت که «خدا مرده است!». به ادعای نیچه از این پس، باید بدون هیچگونه اصول راهنمای ثابت اخلاقی زندگی کنیم. زندگی در دنیایی بدون خدا به معنای آن است که ارزشهای خودمان را خلق کنیم و به آنچه نیچه «تنهایی وجود» مینامید، عادت کنیم. اما روشن نیست آنطور که نیچه تصوّر میکرد نفوذ دین تا مرحلهای تنزل کرده باشد که بهکلی محو گردد[٦].
در عین اینکه جامعهشناسی معاصر دین تا حد زیادی از نگرش آشکار انتقادی رویکردهای نظری اولیه به ادعاهای دین مبنی بر اینکه واجد حقیقت است دست کشید، با این همه، این رشته به این اصل اساسی وفادار مانده است که فهم دین باید تصدیق کند که دین، حداقل تا حدودی، ساختهای اجتماعی است و روندهای اجتماعی در پیدایش، گسترش و ترویج باورها و شعایر دینی دخالت اساسی دارند[٧]. با این حال، بهنظر آنتونی گیدنز، رویکردهای جامعهشناختی نسبت به دین هنوز شدیداً تحت تأثیر اندیشههای سه نظریهپرداز کلاسیک جامعهشناسی یعنی مارکس، دورکهایم و وبر است. هیچیک از این سه جامعهشناس خود مذهبی نبودند و همگی فکر میکردند که اهمیت دین در دوران امروزی کاهش خواهد یافت. آنها بر این باور بودند که مذهب اساساً یک توهم است، [زیرا] طرفداران مذاهب مختلف ممکن است بهطور کلی در مورد اعتبار اعتقاداتی که دارند و شعایری که در آن مشارکت میکنند، متقاعد شده باشند، اما اصل گوناگونی مذاهب و ارتباط آشکارشان با انواع مختلف جامعه، این اعتبار را زیر پرسش میبرد[٨].
پرداختن به تبیین وجود باورداشتها و عملکردهای مذهبی در جامعه بشری که وظیفۀ اصلی جامعهشناسی دینی است، چنان چالشی برای مذهب بود که به گفته برگر، حتی اساسیتر از برخورد با کشفهای علوم طبیعی؛ زیرا نهتنها پذیرش داعیههای مذهبی را در خطر انداخته بود، بلکه مدعی بود که میتواند روشن کند که چرا چنین داعیههایی ساخته و پرداخته شده و مورد پذیرش همگانی قرار گرفتهاند و باورپذیری آنها از کجا سرچشمه میگیرد[۹]. بهنظر برخی از این دانشمندان، وظیفۀ یک چنین چالشی، دفع یک چنین نابخردیهای باقیمانده از گذشته از جامعۀ معاصر و تسریع جایگزینی علم و بهنظر برخی دیگر، یافتن جانشین برای باورداشتهای مذهبی بود که از یک سوی منافع اساسی دین را در برداشته باشد و از سوی دیگر خصلت فراطبیعی و نابخردانۀ آن را نداشته باشد، جانشینی که بر اصول عینی و درستی استوار باشد که خود رشتۀ جامعهشناسی آنها را پابرجا کرده باشد.
این رویکرد، طی سدۀ بیستم جایش را به رویکرد دیگری داد که قاطعیتی کمتر دارد و در برابر حقیقت گفتهها و داعیههای مذهبی انکار کمتری از خود نشان میدهد و غالباً «نمیدانمگویانه» (Agnostic) است. امروزه لزومی ندارد که جامعهشناسان دینی بیاعتقاد باشند و ممکن است خودشان بهیک صورت اعتقادی پایبند باشند، گرچه برخی دیگر از آنها همچنان بر موضع خدانشناسانه و یا نمیدانمگویانه پافشاری میکنند.
بههر روی، علاقهی بنیادین جامعهشناسان دینی غالباً یکسان است و آن بالا بردن فهم مردم از نقش دین در جامعه، تحلیل اهمیت و تأثیر دین بر تاریخ بشری و شناخت جلوههای گوناگون دین و مسایل اجتماعی در ارتباط با آن است[۱٠].
با وجود پیدایش رویکردهای روادارانهتر (Tolerant) نسبت به دین، در این باره که جامعهشناسان دینی در برابر قضیۀ ارزیابی حقیقت، بخردانگی، تمامیت و یا احساس اعتقادی و در نتیجه، ماهیت کار جامعهشناختی در این زمینه چه موضعی را باید اتخاذ کنند، هنوز هم نظرها بسیار متفاوتند.
↑ | ریشههای دین |
---|
رویکردهای نظری در جامعهشناسی دین را، میتوان با اندکی کلیگویی، به دو گروه بخش کرد: رویکردهایی که ریشههای دین را در نیازها و تمایلات فرد میدانند، و رویکردهایی که این ریشهها را در روندهای اجتماعی و برخاسته از ویژگیهای جامعه و گروههای اجتماعی میدانند.
دستهی نخست را نیز میتوان به دو زیر مجموعه تقسیم کرد: رویکردهایی که بر روندهای شناختاری تأکید میکنند (اندیشهگرایی) و نیز رویکردهایی که بر احساسات و عواطف گوناگون تأکید دارند (عاطفهگرایی)[۱۱].
در قرن نوزدهم، نظریهپردازان اندیشهگرایی مانند: اگوست کنت (۱٧۹٨-۱٨۵٧ م)، ادوارد برنت تایلور (۱٨٣٢-۱۹۱٧ م)، جیمز جی. فریزر (۱٨۵۴-۱۹۴۱ م) و هربرت اسپنسر (۱٨٢٠-۱۹٠٣ م) در تحلیل باورهای دینی آنها را اساساً تلاش انسان در دوران پیش از دانش برای درک جهان و تجربۀ انسان دانستند و بهزعم آنان، این باورها بهطرزی روزافزون جای خود را به شناخت علمی دادند. از اینرو، جهان آینده، جهانی کاملاً دنیاورز [یا سکولار] خواهد بود، بیآنکه دین در آن جایی داشته باشد[۱٢].
نظریهپردازان عاطفهگرا مانند: رابرت رنالف مرت (۱٨٦٦-۱۹۴٣ م)، برونیسلار مالینوفسکی (۱٨٨۴-۱۹۴٢ م) و زیگموند فروید (۱٨۵٦-۱۹٣۹ م) ادیان را نشئت گرفته از احساسات بشریای مانند ترس، دودلی، تزلزل و وحشت آمیخته به احترام تلقی کردند - نه تلاشهایی برای تبیین و شناخت پدیدهها بلکه تلاشهایی برای برآمدن از پس تجربۀ عاطفی شدید[۱٣].
رویکردهای کارل مارکس و امیل دورکهایم مؤثرترین رویکردهای جامعهشناسانهای هستند که ریشههای دین را در جامعه و روندهای اجتماعی، و نه در فرد، میدانند.
در نظر مارکس، دین هم صورتی از ایدئولوژی مورد حمایت طبقات حاکم برای کنترل تودهها بود و هم جلوهای از اعتراض علیه ستم این طبقات - «آه مظلومان». با این همه، دین در مقام صورتی از اعتراض چیزی را تغییر نداد و صرفاً ترک دنیا را تشویق کرد و وعدۀ حل مسایل در جهان پس از مرگ داد. «دین افیون تودههاست» به این معنا که درد مظلومان را تسکین میدهد و از این راه آنان را از انقلاب باز میدارد. از اینرو، ستمدیدگان به دین پناه میآورند تا در گذران زندگی ایشان را یاری رساند؛ و طبقات حاکم دین را ترویج میکنند تا ستمدیدگان را مهار کنند. با از بین رفتن شرایط اجتماعی پدیدآورندۀ دین، خود دین نیز کاملاً از میان خواهد رفت[۱۴].
دورکهایم دین را نیروی اجتماعی اساسی وحدتبخشی میداند که کارکردهای پایهای جامعه را تحقق میبخشد. دین مظهر انقیاد است اما نه انقیاد در برابر طبقات حاکم آنگونه که مارکس میاندیشید، بلکه در برابر اقتضائات خود جامعه و فشارهای اجتماعیای که فراتر از ترجیحات فردی است. دورکهایم در اثر مشهور خود بهنام «اشکال ابتدایی حیات دینی» (چاپ ۱۹۱٢ م)، میگوید: «دین جامعهای است که به نیایش خود نشسته است». شاید خدایی در میان نباشد، ولی جامعه وجود دارد. بهجای آنکه خداوند بر فرد فشار بیاورد، جامعه خود فرد را تحت فشار قرار میدهد تا به اصولی خاص گردن نهد. افراد، که ماهیت جامعه و گروههای اجتماعی را درک نمیکنند، برای تبییننیروهای اجتماعی که آنها را تجربه میکنند، زبان دین را بهکار میبرند. گرچه مردم مفهوم نیروهای اجتماعی را بهغلط نیروهای دینی تفسیر میکنند، آنچه تجربه میکنند واقعی است. علاوه بر این، از دیدگاه دورکهایم، دین نقش مثبتی در جامعه ایفا میکند زیرا جامعه را در هیأت اجتماعی اخلاقی منسجم نگهمیدارد[۱۵].
رویکردهای نظری بعدی در جامعهشناسی دین همه از این آثار آغازین بسیار بهره بردند و تلاش کردند تا بینشهای آن را در قالب رویکرهایی ظریفتر که عوامل گوناگون فکری، احساسی و اجتماعی را درهم تافته میبینند، ترکیب کنند. نمونهای درخور ذکر کار ماکس وبر (۱٨٦۴-۱۹٢٠ م) است که خود احتمالاً مؤثرترین یاریرسان جامعهشناسی دین تا امروز بوده است. کار او شامل یکی از مشهورترین رسالهها در این شاخۀ فرعی بهنام اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری (۱۹٠۴-۱۹٠۵ م) و سه مطالعهی عمده دربارۀ جهان است.
رویکرد وبر به دین، پیشاهنگ نظریهای بود که امروزه به «نظریۀ معناگر» (meaning theory) شهرت یافته است. نظریۀ معناگر بر نحوهای تأکید میکند که دین به حیات انسانی و جامعه در برابر رنج و ستم ظاهراً بیحساب و کتاب معنا میبخشد. دین خوشبختی و شوربختی را با قراردادن آنها در تصویر گستردهتر واقعیتی که ممکن است از جهان ادارک روزمرۀ بیواسطه فراتر برود، تبیین و توجیه میکند و بههمین طریق به هر آنچه همواره ممکن است بهنظر بیمعنا آید، معنا میبخشد. بنابراین، کسانی که به ناحق در زندگی اینجهانی رنج دیدهاند، ممکن است در زندگی پیشین گناه کرده باشند؛ یا در آخرت یا در بهشت طعم عدالت را خواهند چشید. کسانی که سعادتشان از راه شرارت بوده است، سرانجام مورد داوری قرار خواهند گرفت و عقوبت خواهند دید[۱٦].
جدیدترین رویکرد نظری عام در جامعهشناسی دین، که بسیاری از بینشهای پیشین را تلفیق میکند، «نظریۀ انتخاب خردمندانه» است. این نظریه با الهام از نظریۀ اقتصادی، ادیان را محصولاتی در رقابت با یکدیگر در بازار تلقی میکند. سازمانهای مذهبی (در تناظر با مؤسسات بازرگانی) و رهبران عرضهکنندگان این محصولات به مصرفکنندگاناند و ایشان میسنجند که کدام یک به بهترین وجه پاسخگوی نیازهایشان، کدام یک بیشتر قابل اعتماد و نظایر آن است، و بر مبنای این سنجش دست به انتخاب میزنند. این رویکرد امکان بصیرتهای بسیاری را وعده میدهد؛ با این همه، سخت مورد انتقاد قرار گرفته است. منتقدان میپرسند مگر میتوان دین را همچون محصولاتی نظیر اتومبیل یا پودر لباسشویی انتخاب کرد. از نظر آنها، دین پدیدهای است که در قالب آن مردم اجتماعی میشوند و بخش مهمی از هویت آنها را شکل میدهد، هویتی که به آسانی تن به حذف یا تغییر نمیدهد. علاوه بر این، اگر باورهای دینی اموری مربوط به سلیقه و آسایش فرد است، چرا پیروان این ادیان احکام ناخوشایند و قید و بندهایی را که این احکام معمولاً تحمیل میکنند گردن مینهند و تهدید عقوبتها در صورت سرپیچی را میپذیرند؟[۱٧]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- جامعهشناسی دین، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[٢]- همیلتون، ملکم، جامعهشناسی دین، ترجمهی محسن ثلاثی، صص ۱-٢
[٣]- پارتریج، کریستوفر، سیری در ادیان جهان، ترجمهی عبدالعلی براتی، ص ٢٧
[۴]- گیدنز، آنتونی، جامعهشناسی، ترجمهی منوچهر صبوری، ص ۴٨۴
[۵]- همیلتون، ملکم، پیشین، ص ٢
[٦]- گیدنز، آنتونی، پیشین، ص ۴٨۴
[٧]- سیری در ادیان جهان، ص ٢٧
[٨]- گیدنز، آنتونی، پیشین، ص ۴۹۱
[۹]- Berger, p. (1971) A Rumour of Angels, Harmondsworth: Penguin. p. 47[۱٠]- همیلتون، ملکم، پیشین، ص ٣
[۱۱]- سیری در ادیان جهان، ص ٢٧
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]- سیری در ادیان جهان، ص ٢٨؛ نظریهی معناگر، در واقع توجیهگر آموزههای نابخردانهی دین است. عمر خیام گوید: «دریاب که از روح جدا خواهی رفت | در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت | می نوش ندانی ز کجا آمدهای | خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت». باز همو گوید: «قومی متفکرند اندر ره دین | قومی بهگمان فتاده در راه یقین | میترسم از آنکه بانگ آید روزی | کی بیخبران راه نه آن است و نه این»
[۱٧]- سیری در ادیان جهان، صص ٢٨-٢۹
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]