|
پونتیوس پیلاطس
فهرست مندرجات
[تاریخ مسیحیت] [شخصیتهای عهد جدید]
پونتیوس پیلاطس (به انگلیسی: Pontius Pilate؛ به لاتین: Pontius Pilatus؛ به یونانی: Πόντιος Πιλᾶτος)، فرماندار یهودیه، بین سالهای ۲٦ تا ۳٦ پس از میلاد بود. شهرت وی بیشتر به علت محاکمه بود که در نتیجه به حکم تصلیب وی انجامید.
نام پونتیوس، در تمامی اناجیل چهارگانه ذکر شده است از وی در کلیسای ارتدکس شرقی بهعنوان قدیس یاد میشود.
▲ | زندگینامه |
پونتیوس پیلاطس، بین سالهای ۲٦ تا ۳٦ پس از میلاد، فرماندار رومی يهوديه بود که آغاز كار او تقريباً همزمان با شروع خدمت عمومی بود. قيصريه مقر رسمی پيلاطس بود اما بهخاطر جشنها و مناسبتهای مختلف يهوديان، جهت حفظ نظم به میآمد. او شخصيتی ستمگر و ظالم داشت و به ییرحمی خو گرفته بود و همانند ساير امپراطوران روم از منظرۀ شكنجه و قتل انسانها لذّت میبرد. در انجیل لوقا، باب ۱٣، آیۀ ۱، صحبت از جليليانی است كه پيلاطس خون آنها را با قربانیهایشان آميخته بود.
یكی از تصاویر مؤثر تاریخ، صحنهای است كه نشان میدهد اثری عمیق بر پیلاطس سختدل میگذارد. به روایتی، ظاهری خوش اندام و خوش قیافه داشت ولی بعضیها نیز میگویند او زشت و خمیده بود. در هر صورت، در این صحنه، میبایستی سیمای با نفوذ الهی و مقتدری داشته باشد. او تاج خار بر سر داشت و ردای او، ردای خاص ملوكانه نبود ولی با این وجود پیلاطس را سخت تحت تأثیر خویش قرار داد، بهطوری كه لحظهای چشمانش را از بر نمیداشت.
سکههای برنزی که توسط پونتیوس پیلاطس صرب شده است
تلاش پیلاطس برای گریز از اعدام عیسی، داستانی بس تأسف بار است. او واقعاً نمیخواست این عمل انجام شود، بههمین جهت، این تصمیمگیری را به هیرودیس و پس از آن به فرمانداران دیگر و سپس به مردم محول میكند. اما مردم به پشت نمودند و پیلاطس سعی نمود تا با تازیانه زدن او، آنها را به مصلوب نكردن عیسی مجاب نماید؛ ولی او با تهدید یهودیان روبهرو شد كه اگر مصلوب نشود، مراتب را به قیصر خبر خواهند داد. او به قیمت از دست ندادن مقام خود از فرمانداری یهودیه، حاضر شد حكم قتل را صادر نماید. این داستان، در انجیل لوقا، باب ٢٣، چنین روایت شده است:
- آنگاه اعضای شورا همگی برخاسته، عیسی را بهحضور پیلاطوس، فرماندار رومی یهودیه بردند، و شكایات خود را علیه او عنوان كرده، گفتند: «این شخص مردم را تحریك میكند كه به دولت روم مالیات ندهند، و ادعا میكند كه مسیح و پادشاه است.»
پس پیلاطُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» او در پاسخ وی گفت: «تو خود چنین میگویی.»
پیلاطوس رو به كاهنان اعظم و جماعت كرد و گفت: «خوب، اینكه جرم نیست؛ من در این شخص هیچ عیبی نمییابم!»
آنان پافشاری نموده، گفتند: «اما او در سراسر یهودیه، از جلیل تا اورشلیم، هر جا میرود، به ضد دولت روم آشوب بهپا میكند.»
چون پیلاطُس نام جلیل را شنید، پرسید كه «آیا این مرد جلیلی است؟» وقتی از این امر اطمینان حاصل كرد، دستور داد او را نزد هیرودیس ببرند، زیرا ایالت جلیل جزو قلمرو حكومت هیرودیس بود. اتفاقاً هیرودیس در آن روزها، بهمناسبت عید، در اورشلیم بهسر میبرد. هیرودیس از دیدن عیسی بسیار شاد شد، چون درباره او خیلی چیزها شنیده بود و امیدوار بود كه با چشم خود یكی از معجزات او را ببیند. او پرسشهای گوناگونی از عیسی كرد، اما هیچ پاسخی نشنید.
در این میان، كاهنان اعظم و دیگر علمای دین حاضر شدند و عیسی را به باد تهمت گرفتند. هیرودیس و سربازانش نیز او را مسخره كرده، مورد اهانت قرار دادند، و لباسی شاهانه به او پوشاندند و نزد پیلاطوس باز فرستادند. همانروز پیلاطوس و هیرودیس، دشمنی خود را كنار گذارده، با یكدیگر صلح كردند.
آنگاه پیلاطوس، كاهنان اعظم و سران یهود و مردم را فراخواند و به آنان گفت: «شما این مرد را به اتهام شورش بهضد حكومت روم نزد من آوردید. من در حضور خودتان از او بازجویی كردم و متوجه شدم كه اتهامات شما علیه او بیاساس است.
هیرودیس نیز بههمین نتیجه رسید و بههمین علت او را نزد ما پس فرستاد. این مرد كاری نكرده است كه مجازاتش اعدام باشد. بنابراین، فقط دستور میدهم شلاقش بزنند، و بعد آزادش میكنم.»
طبق رسم، در هر عید پِسَح یك زندانی آزاد میشد. اما مردم یكصدا فریاد برآورده، گفتند: «اعدامش كن و «باراباس» را برای ما آزاد كن!» (باراباس بهجرم شورش و خونریزی در اورشلیم، زندانی شده بود). پیلاطوس بار دیگر با مردم سخن گفت، چون میخواست عیسی را آزاد كند. اما آنان بلندتر فریاد زدند: «مصلوبش كن! مصلوبش كن!»
باز برای بار سوم پیلاطوس گفت: «چرا؟ مگر او مرتكب چه جنایتی شده است؟ من دلیلی ندارم كه بهمرگ محكومش كنم. دستور میدهم شلاقش بزنند و آزادش میكنم.» اما مردم با صدای بلند فریاد میزدند و با اصرار میخواستند كه او مصلوب شود؛ و سرانجام فریادهای آنان غالب آمد، و پیلاطوس بهدرخواست آنها، حكم اعدام عیسی را صادر كرد. سپس، باراباس را كه بهعلت شورش و خونریزی در زندان بود، آزاد كرد و عیسی را تحویل داد تا طبق تقاضای آنان، اعدام شود.
گفته میشود كه در نهایت، پیلاطس خودكشی کرد و بر حسب روایات، همسر او (پروكیولا) بعدها مسیحی شد.
▲ | نگارخانه |