جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ تیر ۲۵, سه‌شنبه

هفت ثور معلول خودسری امین بود

گفتگوی ویژه‌ی فردوس کاوش با فرید مزدک

هفت ثور معلول خودسری امین بود


فهرست مندرجات

.



دیدگاه فرید مزدک درباره‌ی کودتای هفت ثور

فرید مزدک، عضو برجسته‌ی حزب دموکراتیک خلق که در زمان حاکمیت حزب، از پله‌های قدرت بالا رفت و زمانی‌که حزب سقوط کرد، او به یکی از منتقدان سرسخت حزب خود تبدیل شد.

کودتای هفت ثور، رویداد مهم تاریخ افغانستان است. این کودتا حزب دموکراتیک خلق را که خود را طرفدار شوروی و لیننیست می‌خواند، به‌قدرت رساند. در این تحول خونین، قدرت، برای اولین‌بار از یک زمامدار به یک سازمان ایدیولوژیک انتقال کرد. در مورد کودتای هفت ثور روایت‌ها و گزارش‌های فراوان نوشته شده است. پژوهشگران داخلی و محققان خارجی در مورد آن بسیار نوشته‌اند و آن‌را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داده‌اند. عده‌ای به این عقیده‌اند که اگر سیاست خارجی داوود خان در سال‌های آخر زمامداری‌اش تغییر نمی‌کرد یا میراکبر خیبر کشته نمی‌شد، شاید کودتای هفت ثور اتفاق نمی‌افتاد.

اما واقعیت این است که پس از روی کارآمدن داوود خان در ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲، افکار عمومی‌ در داخل افغانستان باور کرده بودند که زمامداری داوود خان دیر دوام نمی‌کند و هرچه زودتر لیننیست‌های طرفدار شوروی به‌قدرت می‌رسند. ارزیابی همسایه‌های افغانستان نیز همین بود. در کتاب خاطرات اسد‌الله علم وزیر دربار محمدرضا شاه پهلوی – شاه پیشین ایران - آمده است که وقتی محمدرضا شاه پهلوی از سقوط سلطنت و روی‌کارآمدن داوودخان در کابل اطلاع یافت، به همکارانش گفت که طرفدار‌های شوروی داوود خان را کنار می‌زنند و به‌قدرت می‌رسند.

در داخل کشور هم بسیاری از جریان‌های سیاسی و مردم عام تصور می‌کردند که داوود خان ژنرال محمدنجیب افغانستان است و طرفدارهای شوروی دیر یا زود او را برکنار می‌کنند. ژنرال محمدنجیب، کسی بود که در همدستی با جمال عبدالناصر در سال ۱۹۵۳ با راه‌اندازی یک کودتای نظامی ‌در قاهره به سلطنت ملک محمدفواد دوم، پایان داد و خود به‌قدرت رسید. اما دیری نگذشت که جمال عبدالناصر او را کنار زد و خود زمام امور را به‌دست گرفت. جمال عبدالناصر ناسیونالیست طرفدار اتحاد شوروی بود.

با به‌قدرت رسیدن داوودخان در کابل ارزیابی بیش‌تر جریان‌های سیاسی و کشور‌های منطقه این بود که او نقش جنرال محمد نجیب را ایفا می‌کند و طرفداران شوروی قدرت را از او می‌گیرند. در آن زمان جنبش چپ طرفدار مسکو و چین، در نهادهای تحصیلی و تعلیمی ‌افغانستان نفوذگذاری گسترده کرده بودند. سازمان‌های جریان چپ در شهرها و حتا روستاهای دوردست شبکه‌های حمایتی برای خودشان ایجاد کرده بودند. واقعیت دیگر هم بود که در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی، کمونیسم آرمان بیشتر قشر تحصیلکرده و مکتب‌رفته افغانستان بود.

تیوری کمونیسم روسی از ایران به افغانستان وارد شده بود. جزوه‌هایی که حزب توده ایران از روسی به‌فارسی ترجمه کرده بود، به افغانستان می‌رسید و چپی‌های وطنی را تغذیه فکری می‌کرد. کمونیسم روسی نظریه مسلط بود. در آن‌زمان تیوری مارکسیزم اصلاح‌طلب، سوسیال دموکراسی و کتاب‌هایی مثل «جامعه باز و دشمنان آن»، به فارسی برگردان نشده بود.

واقعیت مهم دیگر این است که اتحاد شوروی در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی نفوذ گسترده در افغانستان داشت. حزب دموکراتیک خلق و شاخه‌های گوناگونش، طرفداران ایدیولوژیک اتحاد شوروی بودند. ببرک کارمل، تره‌کی، امین، نجیب، میراکبر خیبر، دستگیر پنجشیری و دیگر رهبران حزب دموکراتیک خلق، سویتیست‌های دو آتشه بودند.

این چهره‌ها از منافع اتحاد شوروی در کابل دفاع می‌‌کردند و طرفدار تنش در روابط افغانستان با پاکستان و ایران بودند. این چیزی بود که اتحاد شوروی در آن‌زمان می‌خواست. سویتیست‌ها، طرفدار داغ‌کردن قضیه‌ی پشتونستان و مخالف امضای معاهده تعیین رژیم حقوقی رودخانه هلمند با ایران بودند.

علاوه بر این‌ها اتحاد شوروی تمویل‌کننده بیش‌تر پروژه‌های عمرانی افغانستان بود. اتحاد شوروی پروژه‌های عمرانی را برای افغانستان طراحی و اجرا می‌کرد و پس از این که پروژه به بهره‌برداری می‌رسید، آن را به حکومت افغانستان تحویل می‌داد. برنامه‌های توسعه‌ی اقتصادی داوودخان از سوی اتحاد شوروی تمویل می‌شد. در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی هیچ کشور غربی حاضر نشد که پروژه‌های کلان عمرانی را در افغانستان تمویل کند. آمریکایی‌ها در آن‌زمان صرف پروژه‌ی بزرگ اعمار بند برق کجکی روی رودخانه هلمند را تمویل کردند، اما حاضر نشدند که بیش‌تر از آن کمک کنند. آنان کمک به مدرن‌سازی اردو و دیگر نهاد‌های افغانستان را رد کردند.

از آن‌جایی که افغانستان نمی‌توانست پروژه‌‌های عمرانی را از منابع داخلی تمویل کند، مجبور بود که سیاست نفوذگذاری اتحاد شوروی را نادیده بگیرد. نفوذ گسترده‌ی اتحاد شوروی در افغانستان سبب شده بود که حتا محمدظاهرشاه هم به این باور برسد که پس از مرگ او طرفداران شوروی در کابل به‌قدرت می‌رسند. در کتاب خاطرات اسدالله علم آمده است که محمد ظاهر از طریق یک واسطه به محمد رضا شاه پهلوی گفته بود که پس از مرگ او حتما طرفداران شوروی در کابل به‌قدرت می‌رسند.

اما داوودخان پیش‌دستی کرد. با به‌قدرت رسیدن داوودخان دیگر همه باور کرده بودند که طرفداران شوروی می‌آیند. در دو سال آخر حکومت داوودخان هم تلاش‌های زیادی صورت گرفت تا از به‌قدرت رسیدن طرفداران شوروی در افغانستان جلوگیری شود. خلیل‌الله خلیلی، شاعر معروف زبان پارسی که در سال‌های آخر حکومت داوودخان سفیر افغانستان در عراق بود، با محمدرضا شاه پهلوی شاه وقت ایران تماس گرفت. در کتاب خاطرات اسدالله علم آمده است که مرحوم خلیلی از بغداد به ایران آمد و به شاه پیشین ایران هشدار داد که طرفداران شوروی در کابل به‌قدرت می‌رسند. آقای خلیلی از شاه پیشین ایران خواسته بود که مانع از به‌قدرت رسیدن طرفداران شوروی در کابل شود.

در داخل افغانستان هم تلاش‌هایی وجود داشت تا جلو به‌قدرت رسیدن طرفداران شوروی گرفته شود. وحید مژده یکی از کدرهای پیشین تنظیم حکمتیار در مقاله‌ای نوشته است که آقای حکمتیار باری اذعان کرد که طرفداران او، میراکبر خیبر یکی از کدرهای معروف جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق را کشتند، تا کودتای احتمالی طرفداران مسکو اندکی به تاخیر بی‌افتد. به نوشته‌ی آقای مژده طرفداران حکمتیار که در پاکستان آموزش تیراندازی می‌دیدند، می‌خواستند که ببرک کارمل را هم ترور کنند، اما موفق نشدند. کارمل ظاهراً پی برده بود که کسانی قصد ترور او را دارند، به‌همین دلیل در روزهای نزدیک به کودتای هفت ثور مخفی شده بود. ترور خیبر به‌جای این‌که به‌قدرت رسیدن طرفداران شوروی را به تاخیر بیندازد، تسریع کرد.

تمام تلاش‌های داخلی و خارجی برای جلوگیری از به‌قدرت رسیدن طرفداران شوروی در کابل ناکام ماند. داوودخان یک شب پیش از کودتا تمام رهبران حزب دموکراتیک خلق را بازداشت کرد. اما امین که در سال ۱۳۵۷ مسوول شاخه‌ی نظامی‌ حزب دموکراتیک خلق بود، قبل از بازداشتش فرمان کودتا را به حلقه‌ی طرفداران حزبش در ارتش صادر کرده بود. کودتا موفق شد. این کودتا سرآغاز جنگی بود که تاحال هم ادامه دارد. (فردوس کاوش)

کودتای هفت ثور سرآغاز دگرگونی بزرگ در تاریخ سیاسی ما است. در پی این رویداد خونین، حزب دموکراتیک خلق به‌قدرت رسید. پیش از آن قدرت بین شاهان و شاهزاده‌ها دست‌به‌دست می‌شد. تاریخ هم از کارنامه‌های امیران و امیرزادگان سخن می‌گفت، اما هفت ثور تحول متفاوت بود. در این روز یک حزب سیاسی به‌قدرت رسید. هفت ثور سرآغاز سه دهه جنگ، ویرانی و آوارگی هم است. به بهانه‌ی فرا رسیدن هفت ثور با فرید مزدک گفتگو کرده‌ایم. آقای مزدک منشی سازمان جوانان حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود و از شروع حاکمیت کارمل تا سقوط دکتر نجیب، از چهره‌های کلیدی و تصمیم‌ساز حزبش بود. او حالا با نگاه انتقادی به آن دوران می‌نگرد. گفتگو با آقای مزدک جنبه روایتی-تحلیلی دارد.

◼ روایت مشهور این است که در هفت ثور شاخه نظامی‌ حزب دموکراتیک خلق افغانستان در واکنش به بازداشت رهبرانش کودتا کرد. این روایت درست است؟
□ فرید مزدک: من در آن سال دانش‌آموز و یکی از فعالان عادی حزب بودم و به‌همین علت در جریان مستقیم پیش‌آمدها و رویدادها در رهبری حزب قرار نداشتم. بر این بنیاد در پاسخ به پرسش شما فقط شنیده‌ها و دیدگاه‌هایم را در میان می‌گذارم.

بلی، این روایت درست است. اما حزب در آن هنگام دو شاخه‌ی نظامی‌ داشت: شاخه‌ی پرچمی‌ و شاخه‌ی خلقی. در ماه جون ۱۹۷۷ وحدت میان جناح‌های پرچم و خلق صورت گرفت، و لی شاخه‌های نظامی ‌جدا از هم باقی ماندند. امین رهبری سازمان نظامی‌ خلقی‌ها را در دست داشت. فشار روزافزون دولت محمدداوود را می‌توان عامل اصلی وحدت حزب و تحرک جدید در فعالیت‌های شوروی برای انسجام بهتر دوستان و طرفدارانش در افغانستان دانست. مهم‌ترین هدف وحدت، تشکیل نیروی جاگزین داوود بود که به‌سرعت غیرعادی به غرب، پاکستان، ایران و عربستان نزدیک می‌شد. کنفرانس وحدت حزب در جولای ۱۹۷۷ گذار از حالت اوپوزیسیونی به الترناتیف قدرت را مطرح کرد. مگر آن‌چه که درهفت ثور به وقوع پیوست برآیند عملکرد خودسرانه امین بود نه فیصله و توافق رهبری واحد حزب دموکراتیک خلق. ببرک کارمل در اگست ۱۹۸۹ در صحبت با روزنامه‌نگار روس ولادیمیر سینگریف گفته بود که: «انقلاب خلاف اراده‌ی من و اراده‌ی حزب به وقوع پیوست.» امین تمام ریزرف‌ها و انرژی متراکم برای تغییر قدرت را برای تحقق آجندای شخصی خودش استفاده کرد. این برنامه امین با قتل خیبر آغاز شد و تا تسلط او بر تمام اهرم‌های اساسی قدرت ادامه یافت.

◼ پس کار امین هم چندان خودسرانه نبوده، نفس وجود شاخه‌های نظامی‌ در حزب و بحث بدیل قدرت می‌رساند که رهبران حزب در پی دستیابی به‌قدرت از طریق کودتا بودند؟
□ فرید مزدک: بدون شک اشغال قدرت به هرگونه ممکن از اهداف حزب بود و کار با افسران نظامی در خدمت همین هدف قرار داشت. اما قدرت در ۷ ثور توسط امین بر حزب تحمیل شد. آن‌گاه که حزب به‌قدرت رسید، وحدت حزبی به پختگی لازم نرسیده بود و خلقی‌ها و پرچمی‌ها سرشار از کینه و نفرت نسبت به‌هم‌دیگر بودند. در حقیقت زیر نام حزب، امین به‌قدرت رسید. از ۷ ثور تا ۶ جدی حرف آخر را در حیات سیاسی کشور امین می‌زد، نه سازمان‌های حزبی. در تمام این مدت سازمان‌های حزبی به دفاع از برنامه‌های ماجراجویانه گروه حاکم کشانده می‌شدند. دستگاه قدرت و حزب زیر رهبری امین بیش‌تر مصروف ویرانگری بود تا ساختن. برنامه‌های دولت تره‌کی-امین گام به گام حزب را در تقابل با مردم قرار می‌داد و شرایط را برای هجوم نظامی ‌شوروی فراهم می‌کرد.
◼ خوب اگر امین کودتا نمی‌کرد، روشن نبود که داوود با سران حزب چه می‌کرد؛ شاید سند مرگ‌شان را امضا می‌کرد. حتما داوودخان اطلاع داشت که حزب خودش را بدیل او می‌داند. فکر نمی‌کنید رویداد هفت ثور جان رهبران حزب را نجات داد؟
□ فرید مزدک: داوود تعهد داشت تا در مجموع حزب را سرکوب کند. دور شدن از مسکو بدون پابندی به این تعهد ناممکن بود و نتیجه چنان شد که هر دو نیرو، داوود و حزب، به‌سوی تباهی رفتند و در خراب‌کاری‌ها و ایجاد بحران بعدی شریک شدند.
◼ روس‌ها از کودتا اطلاع قبلی داشتند؟
□ فرید مزدک: گرچه امین با مسکو روابط ژرف داشت و از اعتماد بلند حامیان خلقی در آن‌جا برخوردار بود، اما چنین می‌نماید که رهبران شوروی مانند رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان به‌صورت غافلانه در مقابل عمل انجام‌شده او قرار گرفتند. تغییر قدرت با زور، آخرین گزینه‌ی مسکو بود. فکر می‌کنم که امین فرمانده یگانه و یکه‌تاز یکی از عاقبت‌نیندیشانه‌ترین دگرگونی‌های سیاسی تاریخ کشور ما شد.
◼ از قتل داوود هم تا حال رمزگشایی نشده است. قتل او چه داستان دارد؟
□ فرید مزدک: امین از قتل خیبر تا پایان زندگی خودش بازیگر اصلی تیاتر قدرت در افغانستان بود. بنا بر روایت شاهدان عینی، قتل داوود به فرمان امین و برخی از بلندپایه‌های دیگر که زنده ماندن داوود را برای خودشان رسوایی‌آور می‌پنداشتند، صورت گرفت. یکی از دلایل مخالفت ببرک کارمل با قتل محمدداوود نیز همین نکته بود. بیش‌تر مخالفین خلقی و پرچمی‌ کارمل به قتل داوود پافشاری می‌کردند.
◼ چند روز پس از کودتا، کارمل و تره‌کی خطوط اساسی سیاست دولت جدید را در رادیو خواندند و قدرت میان هر دو جناح تقسیم شد. آیا کارمل، تره‌کی و امین، به ابتکار خود به توافق رسیدند یا به وساطت روس‌ها؟
□ فرید مزدک: قرار شنیده‌های من در روز‌های نخست، چانه‌زنی، کنار آمدن و تفاهم میان تره‌کی و کارمل صورت می‌گرفت.
◼ چرا شوروی‌ها با حذف پرچمی‌ها از قدرت که در ماه‌های اول پس از کودتا شروع شد، مخالفت جدی نکردند؟
□ فرید مزدک: خلقی‌ها «افغان»تر و مطیع‌تر از پرچمی‌ها بودند و در مسکو حامیان نیرومندتر داشتند. آن‌عده از پرچمی‌هایی که روان خلقی داشتند نیز در کنار امین و تره‌کی ایستادند. دولت خلقی جامعه را مطابق الگوی «رشد غیرسرمایه‌داری» به سوسیالیسم زودرس می‌برد و این امر نمی‌توانست مورد حمایت مراکز کلیدی قدرت در مسکو قرار نگیرد.
◼ این درست است که پرچمی‌ها هم در واکنش به حذف‌شان از دولت قصد داشتند علیه خلقی‌ها کودتا کنند، آیا شوروی از این برنامه آگاه بود؟
□ فرید مزدک: سازمان مخفی پرچمی‌ها در داخل کشور و رهبران‌شان در خارج مناسبات نزدیک و تنگاتنگ با شوروی‌ها داشتند و هیچ حرکتی را بدون اجازه مسکو نمی‌توانستند انجام دهند. یک‌بار در ۲۰ حوت ۱۳۵۷ پرچمی‌ها برای قیام بر ضد امین آماده شدند، اما کاری انجام ندادند. از قرار معلوم، آن آمادگی بیشتر مانوری بود که امین را زیر فشار قرار دهد.
◼ طراح سیاست بازداشت‌ها و اعدام‌های بدون محاکمه و ایجاد گورهای دسته‌جمعی که گفته می‌شود ایدیولوژی لیننیستی حزب مبنای نظری آن را فراهم می‌کرد، کی بود؟
□ فرید مزدک: امین به نخستین والی‌ها و رهبران حزبی ولایات دستور داده بود که برای سرکوب ضد انقلاب، به کشتارگاه‌ها ضرورت است. طراح خشونت، شکنجه و قتل، امین بود و این همه با روان استالینی که جزو روان حاکم بر احزاب لنینی بود در تناقض قرار نداشت.
◼ می‌پذیرید که اگر اتحاد شووری لشکرکشی نمی‌کرد، حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، در همان سال دومش فرو می‌پاشید؟
□ فرید مزدک: بدون شک. نجات حاکمیت حزب از سقوط بدون مداخله نظامی‌ شوروی ممکن نبود. دولت خلقی طی یک‌سال به اندازه یک قرن از مردم فاصله گرفته بود. دولت خلقی از همان نخستین روز‌های حیات خویش برای سقوط آماده می‌شد یا به‌عبارت دیگر برای کشاندن پای نظامیان شوروی به افغانستان بستر می‌ساخت. به‌گفته ببرک کارمل «انقلاب اپریل ۱۹۷۸ یک جنایت عظیم در برابر مردم افغانستان بود» که به بی‌ثباتی و خراب‌کاری ابعاد جدید بخشید.
◼ خوب، جناح پرچم هم به‌همان ایدیولوژی لیننیستی معتقد بود. مدتی شریک قدرت خلقی‌ها بود. پس از شش جدی قدرت کامل به‌دست آورد، فکر نمی‌کنید پرچمی‌ها و کارمل هم مسوول سیاست اعدام‌های بدون محاکمه، گورهای دسته‌جمعی و بمباردمان روستا‌ها توسط شوروی‌ها هستند؟
□ فرید مزدک: بدون شک که تمام دهه ۸۰، سال‌های جنگ‌های خونین و ویرانگر بود. پس از ۶ جدی که پرچمی‌ها بخش مهم و بزرگی از قدرت و دولت را در اختیار داشتند، دوران جنگ گسترده با شرکت قدرت‌های بزرگ جهان بود. سال‌های ۸۰، سال‌های بمباردمان دهات و راکت‌باران شهر‌ها بود. اما در این دوران انسان‌ها بیش‌تر در میدان‌های جنگ و انفجارها در شهرها جان باخته‌اند نه در تصفیه‌ها و سرکوب‌های خونین و ماجراجویانه.
◼ در یک مصاحبه گفته بودید که حزب دموکراتیک خلق افغانستان وقتی به‌قدرت رسید، زوالش شروع شد و بهتر بود اپوزیسیون می‌ماند. اما نظر دیگر این است که آن‌چه اتفاق افتاد سرنوشت محتوم آن حزب بود و غیر از این نمی‌توانست باشد. به‌گفته‌ی منتقدان حزب ایدیولوژی لیننیستی داشت که به دموکراسی درون‌حزبی اجازه نمی‌داد، نقد را برنمی‌تابید، کودتا را تجویز می‌کرد و اشغال نظامی ‌شوروی را توجیه؟
□ فرید مزدک: بدون شک حزب دموکراتیک خلق افغانستان یک حزب دموکرات نبود، وابسته به نظام و شبکه‌ای بود که توسط شوروی هدایت و رهبری می‌شد. یک حزب بسته و بسیار منضبط بود. اشغال قدرت به هر گونه ممکن مهم‌ترین هدف حزب بود. گرچه در خط‌مشی سیاسی که جناح پرچم پیش کشیده بود به روش‌های بدون خشونت تاکید شده بود، اما موجودیت سازمان نظامی ‌در تناقض با آن قرار داشت. ایدیولوژی لیننیستی برای حزب بیش‌تر کلاه بود تا سر. در یک‌سال پس از کودتا، امین حزب را «خلقی» ساخت و به تصفیه استالینی پرداخت. در این تصفیه بیش‌تر پرچمی‌ها محو فزیکی شدند و «حزب خلقی» به افزار سرکوب و اعمالِ دیکتاتوری مبدل گردید. حزب «خلقی» قدرت را تعویض کرد اما خودش در قدرت حل و گُم شد. این حالت چیزی جز زوال را نمی‌توانست در پی داشته باشد. سال‌های بعدی هم دوران جنگ فرسایشی بود که همه ظرفیت‌ها و امکانات دگرگون شدن را می‌سوزاند و نابود می‌کرد.
◼ در یکی از یادداشت‌های‌تان نوشته‌اید که در بهار سال ۱۳۵۷ صنف یازده مکتب بودید. در هفت ثور آن‌سال از این‌که حزب‌تان به‌قدرت رسیده بود، چه حسی داشتید؟
□ فرید مزدک: خوشحال بودم. در آن‌روز حزبی به‌قدرت رسیده بود که من و تعداد زیادی از خودی‌هایم به آن تعلق داشتیم. آن‌وقت برایم مهم نبود که داوود چرا رفت و چگونه رفت، حزب ما چرا آمد و چگونه آمد. «ما» آمده بودیم تا جامعه مرفه و پیشرفته بسازیم. آن زمان من و بسیار آدم‌هایی چون من را احساسات فرمان می‌داد نه عقلانیت و آن‌هایی که پشت پرده حوادث ایستاده بودند همین احساسات ما برای‌شان مهم بود. اما این را هم فراموش نکنیم که در آن سال‌ها مردم بیش‌تر آگاهی سیاسی کسب کردند و اقوام بیدارتر و در حیات سیاسی کشور فعال‌تر شدند.
◼ چه زمانی متوجه شدید که دیگر به سیاست‌ها ومرام ایدیولوژیک حزب باور ندارید؟
□ فرید مزدک: بن‌بست سیاسی در کشور و بازسازی در شوروی چون تکانه‌های نیرومند، باورهای مارا زیر سوال می‌برد. در حزب ضرورت به تغییر و دگرگونی بیشتر از هر وقت حس می‌شد. از ۱۹۸۶ به بعد من و تعداد زیادی از اعضای حزب به باورهای جدید و دیگری رسیده بودیم که ضرورتِ دموکراتیزه ساختن حزب و نظام را مطرح می‌کرد. اما نبود یک جنبش نیرومند نوگرایی و زمان ما را از رسیدن به اهداف‌‌مان باز می‌داشت.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- گفتگوی اختصاصی فردوس کاوش با فرید مزدک: هفت ثور معلول خودسری امین بود، روزنامه‌ی هشت‌صبح: دوشنبه ۷ ثور ۱۳۹۴


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

روزنامه‌ی ۸صبح