|
در هفده سال گذشته فرصتسوزی شد
فهرست مندرجات
.
دیدگاه فرید مزدک دربارهی پس از طالبان
فریداحمد مزدک، از آوان جوانی به جریان پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوست و در نهایت، یکی از برجستهترین چهرههای جریان چپ وابسته به شوروی در افغانستان شد. او در سال ۱٣۵٨ هنگامیکه دولت ببرک کارمل - با حمایت ارتش سرخ شوروی - رویکار آمد بهعنوان دبیر (منشی) سازمان دمکراتیک جوانان افغانستان منصوب گردید و سپس تا سطوح بالایی این حزب پیش رفت.
او در این حزب، دبیر اول سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، دبیر و عضو بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک و پس از تغییر نام حزب به حزب وطن، در زمان دولت دکتر نجیبالله، معاون رییس حزب وطن بود. مدتی هم نمایندهی مردم شهر کابل در پارلمان انتخاب شد. با سقوط رژیم دکتر نجیبالله افغانستان را ترک کرد و هماکنون در آلمان زندگی میکند.
در حال حاضر، فردید مزدک، به یک منتقد سرسخت این حزب تبدیل شده و دیدگاههای او مورد توجه جامعهی سیاسی و فرهنگی افغانستان قرار گرفته است.
◼ جناب مزدک، شما یکی از چهرههای شاخص سیاست افغانستان بهخصوص پس از نیمهی دوم دههی شصت و پس از آن نیز بر اوضاع کشور ناظر بودید. در ۱۷ سال گذشته و پس از مرگ احمدشاه مسعود و حملهی یازدهم سپتامبر، تغییراتی در منطقه اعمال شد و بانی این تغییرات، ایالات متحده امریکا بود. شما سیاست افغانستان و روند تغییرات در ۱۷ سال گذشته در افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟□ فرید مزدک: ۱۷ سال گذشته، در واقع شانس خوب برای افغانستان بود که افغانستان بتواند از بحرانهایی دامنگیر رهایی یابد. فرصت مناسبی بود تا جامعهی جهانی در زمینهی صلح و آبادانی افغانستان فعالیتهای گستردهای را انجام دهد. متأسفانه از این شانسهای طلایی و خوب استفاده لازم صورت نگرفت. چون صنف سیاسی حاکم در افغانستان و همچنان جامعهی جهانی با دگرگونیهای فکری، دگرگونی نگاهها و دگرگونی اندیشهها برای حرکت بهسوی آینده عمل نکردند. افغانستان در ذهنشان بهعنوان ژیوپولتیک و ابزار بود برای تحقق استراتژیهایشان.
در این میان چیزی بهنام استراتژی افغانی را حتا همسایههای افغانستان هم ندارند. این عیب در سیاستگذاریهای آنها است اما چیزی بهنام استراتژی افغانستانی در صنف سیاسی افغانستان نیز وجود نداشته است.
هیچوقت در افغانستان جو حاکمی که بتواند در برگیرنده تمام طیف و تنوّع جامعهی افغانستان باشد وجود نداشته است. یکی از سببهای اصلی ناکامی در تامین امنیت و شکست نیروهایی که پس از حملهی امریکا به افغانستان عقبزده شده بودند و دهشتافگن و تروریست معرفی شده بودند همین است، آنها دوباره حضور پیدا کردند و از حمایت بخشی از کشورهای منطقه برخوردار شدند. در حقیقت طالبان که در حال مرگ بودند به نیروی آلترناتیو تبدیل شدند.
من فکر میکنم که اگر این شانسها از سوی تمام نیروهای سیاسی وطندوست افغانستان استقبال میشد و بهرهبرداری هر چه بهتر از حضور جامعه جهانی صورت میگرفت، ما امروز در وضعیت بهتری قرار میداشتیم.
◼ ۱۷ سال پیش، زمانیکه بحث تغییرات سیاسی در نظام سیاسی افغانستان مطرح شد و ایالات متحده در منطقه حضور پیدا کرد، چهرههایی که در سیاست افغانستان زیاد مطرح شدند، عمدتاً تکنوکراتهایی بودند که در غرب زندهگی کرده بودند و به افغانستان برگشته و در کنار نیروهای بازمانده از جریانهای مجاهدین که نیروی حاکم در آنزمان بودند، کار کردند. شما نقش این چهرههایی که از غرب وارد افغانستان شدند را چگونه ارزیابی میکنید؟ فکر میکنید که بخشی از شکستهایی که ما در حال حاضر تجربه میکنیم ناشی از ناآگاهی همین قشر بوده است؟□ فرید مزدک: در طول تاریخ افغانستان، این کشور بارها از آموزشدیدههایشان در خارج کشور آسیب دیده است. در حالیکه آموزشدیدههای ما در خارج باید میآمدند و اندوختههایشان را در ساختمان جامعه خود به مصرف میرسانیدند. ولی معمولاً اینها بامدلهایی که در بیرون دیده بودند وارد میدان وطن شدند در عملی هم از همه شیوهها بهشمول استبداد استفاده کردند.
در حالیکه اینها اندوختههای عامشان را باید در خدمت شکوفایی یک مدل و برنامهای که برای ساختن افغانستان همه بر آن به اجماع میرسیدند، مصرف میکردند. این کار صورت نگرفته است. این کار را ما در دهه ۸۰ با یک مدل سوسیالیسم شوروی مرتکب شدیم. تحصیلکردههای آن وقت میخواستند افغانستان را به یک سمتی ببرند که برای افغانستان مطلوب و عملی نبود. شبیه همین مشکل را تکنوکراتهایی داشتند که از غرب آمدند. آنها تلاش کردند تا مدلهای آمریکایی و اروپایی و غیره ... را عملی کنند و یا حتا مدل شرقی مانند سعودی مطلوب جلوه دهند..
افغانستان نباید بهعنوان آزمونگاه مدلهای کشورهایی که آموزشدیدههای ما از آنجا برگشتند استفاده میشد، بلکه باید برای رشد نورمال، آرام و مطابق شرایط حاکم بر افغانستان قدم بر میداشتیم و بنابر این تکنوکراتهایی که از غرب برگشتند، نقش منفی ایفا کردند.
◼ در کنار نیروهای داخلی که افغانستان را در ۱۷ سال گذشته بهقول شما دچار افت شَدید ساختند، بخشی دیگر عوامل خارجی مانند کشورهای منطقه چون ایران، پاکستان، کشورهای حوزهی منافع روسیه، روسیه و چین بودند و بهطور خاص روسیه که در ابتدا در کنار کشورهای ناتو و سیاست آمریکا در مبارزه با تروریسم ایستاد، اما بعدها در سیاستهای برخی از این کشورها چرخشهایی وارد شد، آیا شما عوامل منطقهای را در از بین رفتن فرصتها، قوی میبینید؟□ فرید مزدک: بیتردید، اما باز هم باید خودمان را نیز نگاه کنیم، افغانستان یگانه کشوری در منطقه است که در مناسبات با همسایههایش استراتژی نداشته است. ما هیچگاه سیاست خارجی روشن نداشتیم، سیاست ما در مقابل پاکستان در گذشته سیاست روسیه و حالا سیاست هند است. سیاست ما در قبال ایران، امروز بیشتر سیاست عربستان سعودی است، ما سیاستی که بر پایهی منافع افغانستان استوار باشد و رابطه ما را با ایران تامین کند نداریم. بههمین ترتیب سیاست ما با عربستان سعودی نیز از نگاه ایرانی دیده میشود..
همانطور که در داخل بدون اجماع همهی اقوام افغانستان نمیتوانیم این کشور را بسازیم، در خارج از مرزهای خود نیز ما بدون اجماع منطقهای نمیتوانیم یک افغانستان آرام و با ثبات را ایجاد کنیم. بنابر این ما ابتدا به استراتژی و سیاست روشن در رابطه با همسایهها نیاز داریم. ما باید به همه همسایهها اطمینان داده بتوانیم که مطابق معیارها و نگاه قوانین جهانی همسایهداری میکنیم و مطابق همین قوانین و معیارها نسبت به تعاملات جهانی، از همسایهها نیز رعایت میخواهیم.
افغانستان باید مرکز تعاملات اقتصادی تمام کشورهای منطقه باشد نه مرکز تقابل، جنگ، دعواها و کشمکشهای خونین.
◼ یک تعداد از رهبران سیاسی افغانستان در حال حاضر دیده میشوند که بهنحوی وفاداریهای آشکارا و پنهان با بعضی از کشورهای منطقه دارند و به نوعی نشان میدهند که وابستهگیشان شاید بتواند باعث بقایشان در نظام سیاسی افغانستان شود. با توجه به تجاربی که از سیاست گذشته افغانستان داریم، نقش چنین رهبران سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید؟□ فرید مزدک: گاهی برخی از رهبران سیاسی، بسیار بد و خرابکارانه بازی میکنند. این نوع وابستهگی همیشه در افغانستان موجود بوده است. در زمان ما نیز این نوع وابستهگیها وجود داشت. زیر عنوان انترناسیونالیسم عشق و علاقه سرشار بهجایی وجود داشت که ما را حمایت میکرد تا عشق و علاقه سرشار به وطنی که از ما بود.
اما حالا این موضوع بهشدت لجامگسیختهتر از دیروز دیده میشود تا حدی که فقط از موضع منافع سیاسی بخشی از کشورهای معین همسایه افغانستان بهعنوان یک صنف سیاسی نگاه میکنند و این نکته جداً خرابکارانه است. باید در افغانستان کاری صورت بگیرد که نگاه و حس مالکیت در این سرزمین در همه زنده شود. توأم با یک نوع احساس مسوولیت وطنی نزد همه مردم افغانستان نسبت به این وطن باید ایجاد شود. ما این تلاش را باید انجام دهیم که افغانستان محلی باشد برای نگاهها و تلاشها دلسوزانه باشندهگان آن برای آبادانی، صلح، پیشرفت و تامین امنیت و شکوفایی آن.
◼ شما از احساس مالکیت به افغانستان و جغرافیای این کشور گفتید، در گذشته نیز دیده شده که در واقع یک بخش از مشکلات افغانستان ناشی از عدم حس مالکیت مردم و قشر سیاسی افغانستان نسبت به سرزمینشان بوده است و امروز نیز همان حس مالکیت را زیاد پر رنگ نمیبینیم. دیدگاه شما چی است؟ عوامل اصلی که توانسته است این مالکیت را صدمه بزند و حس مالکیت را از مردم بگیرد چیست؟□ فرید مزدک: بیش از ۱۰۰ سال میشود که یک برنامهی مطرحشده برای ساختن یک کشور، یک دولت و یک ملت جریان دارد. برنامهی افغانیسازی محمود طرزی که از حمایت امانالله خان برخوردار بود و در شیوههای حکومتداری عبدالرحمان خان ریشه داشت و توسط انگلیسها به راه افتاد و حمایت شد.
این برنامهها طی ۱۰۰ سال گذشته نشان دادند که به جریان نمیافتند و غیر عملیاند. این ممکن نیست که افغانستان تنها سرزمین یک قوم باشد، مالک این سرزمین یک قوم باشد و دیگر اقوام به حاشیه رانده شوند، حتا در سالهای اخیر ما شاهد بودیم که از نام یک قوم به آدرس اقوام دیگر آنهم توسط تحصیلکردههایشان برآمد صورت گرفت. آنها خطاب به دیگر اقوام گفتند که یا مثل ما باشید یا ما را ترک کنید. حتا کسانی راکه هویت قومی را بهنام هویت ملی قبول نکردن، حرامی و ناروا حطاب کردند. افغانستان خانهی تمام اقوام است، ما باید در این زمینه تلاش کنیم و برنامههایی که در آن یک فرد قومی گذار کند بهسمتی که بهعنوان شهروند، خودش را مالک این سرزمین بداند.
دورهی حکومت آقای غنی دورهای است که به افراطیترین شکل ممکن، نگاه بهیک قوم صورت میگیرد و در میان آن قوم نیز این نگاهها بهسمت یک قبیله خاص است. همیشه ضرر این وضعیت را برادران پشتون ما دیدهاند و این وضعیت به ضرر آنها تمام شده است. فرزندانشان را از مکتب باز میدارد، آنها را از آزادی محروم میکند، آنها را بهسمت ساختارها و سیستمهای استبدادی پیش میبرد و این به ما راه نجات از بنبست و بحران نیست.
برادران پشتون ما همیشه ضرورتِ دولت مرکزی قوی را مطرح میکنند. دولت مرکزی قوی همیشه مشکل افغانستان بوده است نه نیاز آن، دولت مرکزی قوی در اینجا جا نمیافتد، دولت مرکزی دولتی است که به همه متعلق باشد. دولت مرکزی قوی دولتی است که حقوق همه را رعایت کند. دولت مرکزی قوی دولتی است که همه آن را دولت خود بدانند. هر قوم، هر فرد، هر مذهب و هر قشر و گروهی که وجود دارد دولت را از خود بدانند.
هرگونه دولت دینی ایدیولوژیک نیز به بیراهه میرود، این را ما نیز تجربه کردیم و در کشورهای مختلف دیگر دنیا نیز تجربه شده است. همان دولت سهپایهی عبدالرحمانخانی که مطرح بود و در آن قبایل، مذهب و دیکتاتوری نقش اساسی ایفا میکرد، عین آن مدل در عربستان سعودی در حال حاضر وجود دارد و عین مدل نیز در افغانستان برای عملی شدنش کار جریان دارد. این مدل نیز در افغانستان راه نمیافتد چون ما در منطقهای هستیم که بدون اجماع شیعه و سنی ثبات آورده نمیتوانیم، بدون اجماع اقوام ثبات آورده نمیتوانیم.
اجماع کلید حل مشکلات افغانستان است، اجماع داخلی و اجماع منطقهای که برای آن صنف سیاسی افغانستان باید کوشش کند و در عین حال کشورهای دیگر بهشمول همسایهها را قناعت بدهد، با خارجیهای علاقهمند به افغانستان کار مشترک صورت بگیرد. تا اینکه ما دیگر از این ناحیه آسیبپذیر نباشیم.
◼ مسألهی گرایشهای قومی در سیاست افغانستان در رهبری سیاسی جدید افغانستان ظاهراً بسیار اوج گرفته است. البته نشانههای آن در گذشتهها نیز وجود داشته است، مثلاً در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز دیده میشد که برخی از حرکتها بر محور همان سیاستهایی که شما به آنها اشاره کردید، شکل گرفته بودند. تصورتان چیست؛ برخورد قومگرایانه شدید حاصل سیاستهای فعلی است یا پیشینهی درازمدتتر نیز دارد و در زمان حاکمیت شما نیز وجود داشت؟□ فرید مزدک: بله پیشینه دارد، از تشکیل افغانستان به اینسو، نگاه قومی وجود داشته است. ساختن دولت افغانی، خودش یک نقشه قومی است زیرا تا اکنون پشتونها نتوانستند ثابت کنند که همه افغان هستند، هنوز همه خودشان را افغان نمیدانند.اما باید پافشاری میشود تا یک قوم به همه تحمیل گردد و این هیچ نوع مقبولیت برای همه ندارد. همراه این هویت نیز ما نمیتوانیم نه نان مردم را زیادتر سازیم، نه آب، نه برق و نه هم ساختمان کشور را بهتر سازیم. این بیماری پیشینه دارد، در زمان ما نیز این مشکل وجود داشت.
◼ پس چرا داعیههای بزرگتر مانند سوسیالیسم جهانی نیز نتوانستند جلو این وضعیت را در افغانستان بگیرند؟□ فرید مزدک: سوسیالیسم جهانی نیز به اصطلاح، سوسیالیسم جهانی بود. همان شوروی گویا انترناسیونالیتی به افغانستان نگاه قوممحور داشت. برای آنها نیز در افغانستان «پشتونها» بهعنوان برادر کلان مطرح بودند، مطرح میشد. امروز نیز روسیه، میراثدار نظام شوروی سابق مانند شوروی و مانند دوران تزار، به افغانستان نگاه قومی دارد.
رابطه و اتکای روسها به طالبان به طالبان از نگاه قوممحور آنها به افغانستان ناشی می گردد. اینجا هم روسها را میبینیم و هم ناتوانی غیرپشتونها را برای تغیر نگاه روسها در مطابقت با واقعیتهای کشور. این نیز از همان ذهن ابزاری ناشی میشود که صنف سیاسی افغانستان دارد که همیشه باید برای دیگران وسیله باشند.
در تمام تعاملاتی که پیرامون افغانستان صورت میگیرد به مسولیتهای متقابل و کار متقابل باید فکرکنیم و نباید غیر فعال باشیم، امروز در تمام تعاملات پیرامون افغانستان، مردم حضور ندارند. ما غیر فعال هستیم. در این زمینه ما باید از پاکستانیها یاد بگیریم که چقدر در خط دفاع از منافعشان با جدیت تلاش میکنند، کار میکنند و از شرکت در هیچ نوع تعامل، دریغ نمیورزند. آن سوسیالیسمی که از آن حرف میزنیم، یک بحث و یک حرف بود.
◼ پس به این معنا که سیاست ۱۰۰ سال گذشته افغانستان بهحدی ریشه دوانده است که حتا سیاستهای بزرگی که در رابطه به افغانستان مطرح میشود و بازیگران بزرگی که نیز وارد افغانستان میشوند، در واقع بر محور همان سیاستها حرکت میکنند.□ فرید مزدک: بیتردید. کانسپت افغانستان یک کانسپت قوممحور است، تا که این کانسپت، این برنامه و این راهکار تغییر نکند، تا که روشنفکران و قشر سیاسی افغانستان از نظر فرهنگی و فکری دگرگون نشوند و تغییر نکنند، ما شاهد تغییرات و دگرگونیهای مثبت در آینده افغانستان نخواهیم بود.
◼ خب، وسیلهای که بتواند این تغییر را به بار بیاورد، چیست؟□ فرید مزدک: واقعبینی، ایجاد یک قشر پیشرَو و پیشگام سیاسی که مسایل را مطرح کند و در عین حال سازمان دادن یک نقد درونقومی، ما بهجای اینکه از برتریجوییهای قومی صحبت کنیم، بهتر است که نقد درونقومی را سازماندهی کنیم و این حقیقت و جبر مسلم را پیش خودمان مطرح کنیم که بدون همبستگی تنوع قومی، پیشرفت و توسعهی افغانستان ناممکن است.
ما میخواهیم تکهتکه شویم؟ حالا نیز از درون بحران داریم و به نوعی تکه و پارچه هستیم. آیا این جغرافیا را نیز میخواهیم تکهتکه بسازیم یا ثابت نگه داریم؟ این جغرافیا، بههیچ صورت بدون اجماع قومی، یکپارچه نگه داشته نمیشود. این را باید روشنفکران تمام اقوام بدانند. تا این را ندانند و به این واقعیت تن ندهند و به دگرگونیهای قومی و نقد درونقومی نپردازند، ما از این بنبست و از این بحران نمیتوانیم بیرون شویم.
◼ یکی از نگرانیهای جدی در افغانستان، آینده دموکراسی است، چون ما چند انتخابات را برگزار کردیم و در نهایت مجبور شدیم تا بهطرف اجماع و سازش سیاسی برویم تا از تنش در افغانستان جلوگیری شود. انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نیز که احتمالاً تا چند ماه دیگر برگزار میشود، یکبار دیگر نگرانیهایی را در رابطه به دموکراسی و آینده دموکراسی در افغانستان مطرح کرده است. برداشت شما از دموکراسیای که فعلاً در افغانستان تجربه میشود چیست و این دموکراسی چقدر آسیبپذیر است و یا چقدر میتواند راهکار مناسب برای آینده افغانستان باشد؟□ فرید مزدک: ما در ۱۷ سال گذشته خواستیم دموکراسی بسازیم، بدون آنکه دموکرات تربیت کنیم. برای مدیریت دموکراسی و سازماندهی دموکراسی، ما به نیروی دموکرات نیاز داریم. بدبختانه بخشی از روشنفکران افغانستان که از جوامع دموکراتیک برگشتند نیز به دموکراسی نگاه ابزاری کردند، تقلب در انتخاباتها، نگاه و رفتار بد با دموکراسی بود. قوانینی که خودشان تصویب کردند رعایت نکردند. مناسبات میان حکومت و پارلمان همیشه در بحران بود این بحران عمدتاً از نقض قانون نشأت میکرد. بنابر این دموکراسی آینده خطرناکی را در افغانستان پیشرو دارد. بهویژه اینکه در درون جامعه، جنگ و خشونت آنقدر رشد یافته که بخشی از مردم اصلاً به اندیشه دموکراسی نیستند و فقط میخواهند که صلح و آرامش بیاید. بدون اینکه آنها به این باندیشند که اگر صلح آمد، فردای آنچه اتفاقی خواهد افتاد و با استبداد چطور میتوانند زندهگی کنند. زیرا بدون دموکراسی، ما دوباره بهسمت حکومتهای استبدادی خواهیم رفت.
البته نوع دموکراسیای را که در غرب داریم، آن را در افغانستان نه نیاز داریم و نه عملی است. در افغانستان همین روحیهی ایجاد شود که یک نفر، یک رأی است و این رأی از پایینترین واحد اداری تا بالاترین آن باید کار کند. ما رییس جمهور انتخابی داریم، باید شهرداری انتخابی داشته باشیم، باید والی انتخابی داشته باشیم، در شهرستانها و ولسوالیها باید انتخابات سرنوشت ارگانهای دولت را مشخص بسازد. میگویند که در ولایتها و شهرداریها، انتخابات فعلاً زود است و مردم عقب مانده هستند و نمیتوانند انتخاب کنند. چطور ممکن است مردمی که رییسجمهور را میتوانند انتخاب کنند، والی و شهردار را نتوانند انتخاب کنند؟ در ولسوالیها و قریهها نتوانند رهبران خودشان را انتخاب کنند؟ تمام ارگانهای قدرت باید از طریق انتخابات به وجود بیایند. و طوری کار کنیم که مردم هم دموکرات بودن را بیاموزند و هم پرورش و حفظ روحیه انتخاب کردن را.
◼ ما تجربه بسیار اندک از دموکراسی داریم، جز دههی دموکراسی که در آن یک سلسله اصلاحات را تاریخ افغانستان شاهد بود. دموکراسی ۱۷ سال گذشته هنوز بهعنوان یک دموکراسی نوپا در افغانستان شناخته میشود. کارهایی که میتواند آسیب این دموکراسی را کم بسازد و این را به یک ابزار مؤثر قدرت در افغانستان بدل سازد، چیها هستند؟□ فرید مزدک: واقعبینی! ببینید، یک قانون اساسی با دنیایی از نقایص ساخته شده است. برای تطبیق این قانون، قوانین و مقررات دیگری که در قدمههای مختلف عمل میکنند، نیز ساخته شده است. دو کار باید صورت گیرد. اول این قانون باید عملی گردد و دوم این قانون در مطابقت با زندگی تغیر کند. افغانستان بدون تغییر نمیتواند بهسمت بهبود و توسعه روان شود. و این تغییر اینگونه نیست که در هر ۱۰۰ سال رونما شود، ما هر روز باید کاکردهای خویش را نگاه و نقد کنیم و آماده و مستعد به تغیر باشیم.
یکی از پایههای دموکراسی این است که مردم همیشه در همه لایهها علاقهمند به این شوند که در ادارهی قدرت سهم بگیرند. وقتی این علاقه از بین برود این دگر مرگ دموکراسی است از سوی دیگر در افغانستان، دموکراسی بدون حضور احزاب ممکن نیست. ما در افغانستان، امروز بیش از ۱۰۰ حزب داریم ولی فکر نمیکنم که همه این احزاب، بیش از ۱۰ تا ۱۵ برنامه داشته باشند. یعنی این که کمیت کلانی از احزاب تکراری و موازی را شاهد هستیم. چطور میتوانیم یک گفتمان را راهاندازی کنیم که احزاب و صنف سیاسی افغانستان بهسمت ایجاد تشکلات بر پایه پلاتفرمها حرکت کنند. در این صورت ما میتوانیم ۱۰ حرکت و یا جنبش و جریانهای شبیه حزب را داشته باشیم که جهت عملی شدن ۱۰ پلاتفرم کار کنند بهجای ۱۰۰ حزب ۱۰۰ موردِ مصرف اضافی و سرگردانی اضافی.
◼ افغانستان در ۱۷ سال گذشته حامیان بینالمللی و غربی فراوانی داشت، آمریکا در رأس این حامیان بود، آنها خواستند یک سلسله اصلاحات را در افغانستان ایجاد کنند. مثلاً در زمینههایی مانند حقوق زن، حقوق بشر، آزادی رسانهها و ساختن نهادهایی مانند پارلمان، افغانستان صاحب دستآوردهایی نیز شد. شما در مجموع وابستهگی افغانستان به غرب و جامعهی جهانی را چقدر مؤثر میپندارید و فکر میکنید چقدر به آینده افغانستان آسیب برساند؟□ فرید مزدک: اگر خودما و با فکر و پای خویش برای تداوم افزار بودن عمل کنیم و با وابستهگی تام و تمام امکانات خویش را به دسترس دیگر کشورها قرار دهیم که آنها استراتژیهایشان را عملی کنند، این بسیار کشنده است. ما محتاج هستیم و به مقداری از این وابستهگیها باید تن بدهیم اما باید هیچگاه فراموش نکنیم که در تمام این وابستهگیها، خودمان را حفظ کنیم، کشورمان را رشد دهیم، از منافع ملی خود یک تعریف قابل قبول برای تمام باشندهگان این سرزمین ارائه کنیم و در حفظ این منافع از هیچ کوشش و کاری دریغ نورزیم. ما مجبور هستیم که با همه همسایهها مناسبات خوب داشته باشیم. ما باید با همه جهان مناسباتمان را حفظ کنیم، از تمام رقابتها و زدوبندهای کشنده پرهیز کنیم و خودمان را دور بسازیم و از تمام مناسبات و روابط و وابستهگیها، برای آبادی، آزادی، حفظ و و دفاع از منافع خود بهره بگیریم.
◼ تشکر جناب مزدک صاحب از وقتی که برای این گفتوگو گذاشتید.□ فرید مزدک: سلامت باشید.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- گفتگوی اختصاصی پرویز کاوه با فرید مزدک: در هفده سال گذشته فرصتسوزی شد، روزنامهی هشتصبح: شنبه، ۷ ثور ۱۳۹۸
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ روزنامهی ۸صبح