جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

خاورمیانه، ژئوپلیتیک نوین و چالش‌های ایران و آمریکا‏

از: دکتر محمدباقر قالیباف

خاورمیانه، ژئوپلیتیک نوین و چالش‌های ایران و آمریکا‏

(بخش چهارم)


فهرست مندرجات



[] ریشه‌های مناقشات در خاورمیانه

در بخش‌های گذشته اشاره شد که خاورمیانه در حقیقت مجموعه‌‌ای از چند منطقه ژئوپلیتیک جداگانه و متمایز، مانند خلیج‌فارس، شامات، مغرب یا شمال آفریقاست و هر یک به دلیل همگنی‌های موجود در پدیده‌های محیطی، یک منطقه مشخص و مستقل از دیگر مناطق است‏‎

‎‏ در واقع تنوع خاورمیانه به‌عنوان یک حوزه ژئوپلیتیک و ساختار متفاوت قدرت منطقه‌ای آن، مانع از ایجاد واحدهای ژئوپلیتیکی با ثبات منطقه‌ای می‌شود.

فقدان چنین واحدهایی نیز بهره‌گیری کارآمدتر از منابع انسانی و مادی از طریق مکانیسم‌های تقسیم و انتقال را محدود می‌کند. خاورمیانه به جای یک کلیت منطقه‌ای که بخش‌های گوناگون آن یکدیگر را تکمیل خواهند کرد، مجموعه‌ای از کشورهای رقیب و گاه متخاصم است. در این رقابت، ترکیه، مصر، ایران، عراق، عربستان و رژیم صهیونیستی، همگی مراکز مهمی از قدرت محسوب می‌شوند.

می‌توان اذعان کرد که ریشه تخاصم و رقابت، در بعضی موضوعات عمیق و طولانی‌مدت است و از این جهت، حل پاره‌ای از مسائل به زمان زیادی نیاز دارد.‏

ابعاد گوناگونی از اختلافات ارضی و مرزی میان کشور‌های خاورمیانه وجود دارد.

برای مثال، منابع مشاجره مرزی ایران و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس عبارتند از مالکیت جزایر سه گانه بین ایران و امارات، مرزهای حل نشده دریایی بین ایران و کویت، ایران و عراق، عراق و کویت، قطر و عربستان، امارات و عربستان و مرز عمان و امارات. همچنین شکاف‌های مذهبی، تبلیغات گروه‌های سلفی، مسأله شیعیان جنوب خلیج‌فارس، میدان‌های مشترک هیدروکربنی، مسائل زیست محیطی، سیاست‌های نفتی و انگاره‌های متفاوت امنیتی، از موارد مهمی است که واحد‌های سیاسی را در این گستره جغرافیایی به چالش می‌کشد.‏

در واقع عوامل بسیاری به ازدیاد مناقشات دائمی در منطقه خاورمیانه کمک می‌کنند.

روند‌های جمعیتی همچون مهاجرت، نزاع قومی- مذهبی و درگیری‌های داخلی، کمبود آب، اختلافات ارضی و مرزی و مهمتر از آن، رویکرد قدرت‌ها به این منطقه، موجب تشدید مناقشات شده و خصومت‌ها را عمیق‌تر کرده است. به روایت اسناد و مدارک تاریخی، رقابت‌های جدی در سراسر خاورمیانه میان قدرت‌های فرامنطقه‌ای از چند قرن پیش آغاز شد که برخی از‌ آنها تا مدت‌های مدیدی استمرار داشت.

این رقابت‌ها شامل اختلاف میان روسیه و اتریش در قسمت‌های مختلف بالکان،‌ میان انگلیس، روسیه و فرانسه بر سر تنگه‌ها،‌ میان انگلیس و فرانسه بر سر مصر، سوریه، عمان،‌ سودان و بسیاری از نقاط فرعی دیگر، میان روسیه و انگلیس بر سر ایران و افغانستان، میان فرانسه و ایتالیا بر سر تونس و میان آلمان و فرانسه بر سر مراکش بوده است.

این فقدان تعادل‌های سیاسی - امنیتی فقط بخش کوچکی از کارکرد قدرت‌های استعماری اروپا در خاورمیانه است.

در دهه‌های اول قرن بیستم میلادی، قدرت‌های بزرگ در مورد تقسیم حوزه‌های نفوذ خود در خاورمیانه به توافق رسیدند. حوزه نفوذ از منظر این مقاله، بخشی از فضای جغرافیایی است که تحولات سیاسی- اقتصادی و نظامی آن، تحت کنترل قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای مدیریت می‌شود.

مجموعه توافق های قدرت‌ها در خاورمیانه به سه دسته تقسیم می‌شوند که عبارتند از: تفاهم انگلیس - فرانسه در سال ١٩٠۴ م و انگلیس - روسیه در سال ١٩٠٧ م که مصر را به بریتانیا و مراکش را به فرانسه واگذار کرد و به ترسیم نقشه حوزه‌های نفوذ روسیه و انگلیس در ایران و آسیای مرکزی پرداخت، تفاهم در «تقسیمات راه‌آهن» قبل از جنگ جهانی اول که به هر کدام از قدرت‌های بزرگ اروپایی، یک حوزه نفوذ اختصاصی در سرزمین‌های امپراتوری عثمانی اعطا کرد و تفاهم سایکس - پیکو و هماهنگی‌های بعدی به منظور تقسیم نهایی امپراتوری در طول جنگ و بعد از آن و سپس انقراض امپراتوری‌هابسبورگ‌ها و رومانف‌ها و شکست آلمان. رقابت و توافق قدرت‌ها، بازتاب فضایی ویژه‌ای در خاورمیانه داشته است، از این‌رو تحلیل‌های ژئوپلیتیکی مبتنی بر آن نیز متأثر خواهد شد.‏

در واقع ریشه بسیاری از نابسامانی‌ها و مشکلات منطقه خاورمیانه در دخالت‌ها و دست اندازی‌های قدرت‌های جهانی است. برای مثال یکی از اختلافات ریشه دار در این منطقه مناقشات مرزی است.

مرزهای سیاسی، مهمترین عامل تشخیص و جدایی یک واحد متشکل سیاسی از واحدهای دیگر است. خطوط مرزی، خطوطی اعتباری و قراردادی هستند که به‌منظور تحدید حدود یک واحد سیاسی بر روی زمین مشخص می‌شوند.

در اقتباسی از گرایش برخی نوشته‌ها در علوم سیاسی، بسیاری از جغرافیدانان سیاسی عصر حاضر، مفهوم حکومت (دولت) همراه با مفهوم وابسته بدان، یعنی مرز را حاصل قرارداد صلح ١٦٤٨ وستفالی می‌دانند.

ولی در هر حال، این‌گونه مفاهیم، به گمان می‌آید که مفاهیمی کهن‌تر از دوران مدرن هستند. امروزه خطوط مرزی ارزش حقوقی دارند و حدود آن را دولت‌های همسایه و هم مرز به‌طور رسمی تعیین و علامت‌گذاری می‌کنند.

مرزهای امروزی دارای کارکردهای امنیتی، اجتماعی، اقتصادی، ارتباطی، سیاسی و فرهنگی هستند و دولت‌ها در کنترل و مدیریت ارتباط و تعامل با دولت‌های همسایه یا دولت‌های غیرمجاور، از آن سود می‌برند.

نکته قابل تأمل، تفاوت مرز با سرحد است که در گذشته، خط تمایز بین واحد‌های سیاسی، سرحد بود و بر عوارض طبیعی، گروه‌های قومی، زبانی یا مذهبی اتکا داشت. یکی از پیامد‌های تشکیل دولت مدرن، ترسیم مرز به‌عنوان خطی قراردادی بین واحد‌های سیاسی بود.

‏ «پرسکات» چهار نوع اختلافات مرزی شناسایی کرده است که تمامی آنها را می‌توان در خاورمیانه و شمال آفریقا یافت.

اول: اختلافات مکانی که ناشی از مکان دقیق مرز است. این اخـتلافـات ممکن است ناشی از تفسیرهای گوناگون اسناد قانونی، یا بر اثر تغییر مکان عوارض طبیعی که از آنها برای علامت‌گذاری مرز استفاده می‌شود، باشد.

دوم، اختلافات بر سر قلمرو است و زمانی رخ می‌دهد که دو کشور همسایه، مدعی یک قلمروی مرزی مشترک باشند که معمولاً بر پایه نیازهای تاریخی یا جغرافیایی از قبیل دسترسی به دریا، یا اهداف امنیت ملی است. بارزترین مثال در خاورمیانه، تبعات امنیتی ناشی از اشغال سرزمین فلسطین بین رژیم صهیونیستی و کشور‌های عربی است. مورد سوم، اختلافات عملکردی و تأثیراتی است که مرز بر حرکت مردم و کالاها می‌گذارد، یا اشکالات محلی که در بهره برداری از زمین و مدیریت بروز می‌کند. مورد آخر نیز اختلافات بر سر منبعی است که در دو سوی مرز امتداد دارد.

این اختلافات در نتیجه استخراج آب، معدن، نفت، یا استفاده از چراگاه که توسط یک دولت و به هزینه یک دولت دیگر صورت می‌گیرد، به وجود می‌آید. اختلافاتی که عراق و سوریه با همسایه شمالی خود یعنی ترکیه دارند، ناشی از مخالفت با طرح‌های توسعه بهره‌وری آبی از رودخانه‌های دجله و فرات در خاک ترکیه است. رودهای دجله و فرات که از خاک ترکیه سرچشمه می‌گیرند، نیاز آبی دو کشور عراق و سوریه را تأمین می‌کنند. به همین خاطر، دو کشور به شدت با این‌گونه طرح‌ها مخالفت می‌کنند و خواهان سهم منصفانه‌ای از آب این رودخانه‌ها هستند.

ترک‌ها با درک چنین وضعی، سطح منازعه بر سر آب را در مقیاس ژئوپلیتیکی برای حل و فصل برخی مناقشات منطقه‌ای بالا برده و در برخی موارد، دستاورد‌هایی نیز داشته‌اند. در مجموع در منطقه خاورمیانه، مرزها عناصر ژئوپلیتیکی مهمی هستند و اختلافات ارضی و حاکمیت سرزمینی نیز نقش مهمی در ایجاد و تداوم برخی منازعات پایان‌ناپذیر دارند.‏

چنان‌که در ابتدای این ستون گفته‌ایم، ریشه بسیاری از مناقشات و اختلافات بین کشورهای خاورمیانه، نفوذ گسترده قدرت‌های فرامنطقه‌ای در آن است. مسائل مرزی میان کشورهای این منطقه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در واقع در قرن ١٩ م در بخش عرب نشین آسیا از آناتولی تا مصر، هیچ‌گونه مرزی وجود نداشت. به سبب وحدت زبان و مذهب، تفاوت‌های قومی و نژادی نادیده گرفته می‌شد و رفت و آمد انسان‌ها و جریان مبادلات کالا به‌ طرز چشمگیری بدون کنترل گذرنامه و مرزهای گمرکی، در امپراتوری عثمانی از بنادر اسکندریه، تریپولی و بیروت تا عمق سرزمین‌های عربی نظیر دمشق، حلب، موصل و بغداد، ادامه می‌یافت و به بصره و کویت ختم می‌شد. در نهایت با شروع جنگ جهانی اول در سال ١٩١۴ م و تجزیه امپراتوری عثمانی به‌وسیله فرانسه و بریتانیا در سال ١٩٢٢ م، واحد‌های سیاسی امروزین در خاورمیانه پدید آمدند. برای مثال با خاتمه جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی، از سه استان بغداد، موصل و بصره، کشور تحت الحمایه‌ای به نام عراق شکل گرفت. ظهور لبنان به‌عنوان یک واحد مستقل سیاسی نیز با نقش یک ژنرال فرانسوی به‌ نام «گورو» تعریف می‌شود.

این ژنرال فرانسوی، منطقه مسیحی نشین لبنان را با افزودن مناطق مسلمان‌نشین از شمال، جنوب و شرق، وسعت داد. لبنان بزرگ که در واقع بخش مهمی از سرزمین‌هایش را از سوریه به دست آورده بود، در سپتامبر ١٩٢٠ م تأسیس شد و بعد‌ها در ماه مه ١٩٢٦ م به صورت جمهوری لبنان درآمد. ‏

تشکیل دولت اردن در محدوده سیاسی کنونی هم حاصل توافق های قدرت‌های استعماری در قرن بیستم است، به‌نحوی که بسیاری از وقایع تلخ پیرامون فلسطین از همین رخداد ناشی می‌شود. پس از سال ١٩٤٦ م اردن وارد عرصه جدیدی از تعاملات خود با سایر واحد‌های سیاسی منطقه خاورمیانه شد، ولی تنگنا‌های ژئوپلیتیک آن، مانع بزرگی در نقش‌آفرینی سطح منطقه‌ای بود و در آینده نیز این وضع ادامه خواهد یافت.

به همین سبب، هرگونه مناقشه‌ای که این کشور در آن دخیل باشد، به منازعه‌ای جدی تبدیل می‌شود. نکته دیگری که می‌توانیم به آن اشاره کنیم، این است که اختلافات ارضی میان سوریه و کشور‌های همسایه، مصنوعی و حاصل کارکرد استعمار است زیرا ظهور هر واحد سیاسی مستقل پیرامون هر کشوری، به تولد مسائل امنیتی و سیاسی جدیدی می‌انجامد. در این چارچوب، رخداد‌های سیاسی - امنیتی در لبنان و فلسطین و تراوش آن به اردن که سوریه را نیز تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، مثال خوبی است.‏

همچنین اگر به مسائل مرزی کشور خودمان با کشورهای همسایه نگاهی بیندازیم، درخواهیم یافت که قدرت‌ها در تدوین قراردادها و معاهدات مرزی بین ایران و برخی از همسایگان، آشکارا نقش داشتند.

در واقع نقش ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران در ادوار مختلف، کارکرد‌های جدیدی پدید آورده و موقعیت کنونی کشورمان، مجموعه تحولات سیاسی - امنیتی در سطح ملی و فراتر از آن، مرهون رخداد‌های گذشته است.

با شکل‌گیری و توسعه قدرت‌های اروپایی به‌ویژه از قرن ١٦ م و افول نظم آسیایی و سلطه اروپا بر آن، موقعیت ایران نیز در سطح منطقه‌ای و جهانی دچار تحول جدی شد.

اروپاییان قدرتمند در چارچوب استراتژی‌های جهانی خود به ایران نگاه خاصی داشتند و تأثیر فراوانی بر فرآیندهای سیاسی آن بر جای گذاشتند. از طرفی دیگر، اتخاذ سیاست خارجی نسنجیده و غلط، سبب انعقاد معاهدات زیانبار، اعطای امتیازهای گوناگون به بیگانگان، اقدامات بی‌حاصل و تجزیه بخش‌هایی از مناطق زرخیز از پیکره‌ی این سرزمین شد.

در مجموع از جنگ‌های ایران و روس گرفته (که بخش‌های وسیعی از مناطق شمالی کشور توسط معاهده‌های ننگین گلستان و ترکمنچای جدا شد) تا جداشدن افغانستان و بلوچستان، بخش‌هایی از غرب کشور و در نهایت، بحرین، در همگی آنها نقش قدرت‌های استعماری به‌خصوص بریتانیا آشکار بود.

دانش‌پژوهان جوان ایرانی زمانی دچار شگفتی می‌شوند که درمی‌یابند نحوه ترسیم مرز‌های شرقی ایران از بندر گواتر تا دهانه ذوالفقار (اردو) به خواست استعمار بریتانیا و فاصله سرحدات کشورمان از مرز‌های ترسیمی، چهره نامطمئنی را نشان می‌دهند. جابه‌جایی قدرت استعماری در قرن بیستم، ایالات متحده را به بازیگری تأثیر‌گذار در عرصه جهانی تبدیل کرد. ‏

امریکا که تا پایان قرن ١٩ بر سیاست انزواطلبانه و نظریه« مونرو» تاکید داشت و فقط امریکای لاتین را حوزه نفوذ و سلطه خود قلمداد می‌کرد، از اوایل قرن ٢٠ به جمع سایر قدرت‌های سلطه‌گر جهانی پیوست و تمایل بیشتری برای تسلط بر سایر نقاط جهان از خود نشان داد.‏

در حقیقت دوران ریاست جمهوری ترومن (١٩۵٢-١٩٤۵) که با پایان جنگ جهانی دوم و آغاز دوره مناسبات بین‌المللی پس از جنگ مصادف بود، بر خلاف سیاست‌های انزواطلبی و کناره‌گیری امریکا از ورود فعال به صحنه روابط بین‌الملل که در سال‌های پیش از جنگ در جریان بود، بر اساس درگیری گسترده ایالات متحده در امور سیاسی، اقتصادی و امنیتی خاورمیانه استوار شد. ظرفیت‌های ژئوپلیتیک خاورمیانه به گزاره‌های استراتژیکی در مفاهیم آکادمیک تبدیل شد که جمله کوتاه: «اگر می‌خواهی بر جهان سلطه یابی بر خاورمیانه مسلط شو» برآیند آن است.

معتقدم این گزاره، منشأ بسیاری از رخداد‌های بزرگ و کوچک در منطقه خاورمیانه است و تا زمانی که ظرفیت‌های اشاره شده وجود دارند، وقوع بحران‌های سیاسی - امنیتی محتمل خواهد بود.

تجزیه سرزمین‌های اسلامی و ایجاد کشورهای کوچک با حاکمان وابسته به‌منظور جلوگیری از احتمال وحدت سرزمینی و تشکیل یک دولت اسلامی بزرگ، از سیاست‌های قدرت‌های استعماری بود و هم‌اکنون نیز طرح خاورمیانه بزرگ در همین چارچوب، می‌تواند ارزیابی شود. برای تکمیل این بحث در ستون آینده به تاریخ روابط ایران و ایالات متحده آمریکا در چارچوب همین رویکرد خواهیم پرداخت.

البته یکی از مباحث مهمی که بررسی آن از دیدگاه ژئوپلیتیک نوین حائز اهمیت به نظر می‌رسد، «خاورمیانه بزرگ» است که در آینده بر آن متمرکز خواهیم شد.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای روز‌نامه‌ی اطلاعات توسط دکتر محمدباقر قالیباف برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- قالیباف، محمدباقر، خاورمیانه، ژئوپلیتیک نوین و چالش‌های ایران و آمریکا‏ (بخش چهارم)، سايت هواداران دکتر محمدباقر قاليباف



[] جُستارهای وابسته

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]





[] سرچشمه‌ها

روزنامه اطلاعات
سايت هواداران دکتر محمدباقر قاليباف


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]