غزنويان در بين سالهاى ٣۵۱ تا ۵٧۹ بر اين منطقه حكومت كردند و ما بدانجهت كه بحث مفصل آن را در عنوان ايران مطرح كرديم از تكرار بحث صرفنظر مىكنيم و علاقهمندان را بدانجا حوالت مىدهيم اما بهعنوان درآمد ابحاث آينده، جا دارد نظرى ولو اجمالى به هند بيفكنيم و آنگاه مباحث بعدى را پى بگيريم.
هند يكى از قديمىترين مراكز تمدن جهان است. اين سرزمين وسيع و پرجمعيت از قرن اول هجرى همسايه جهان اسلام شد، اما نفوذ اسلام در آن آرام آرام و با گذشت چندين قرن صورت گرفت. در اوايل قرون دهم هجرى نفوذ مسلمانان در اين سرزمين به حداكثر رسيد. اين امر با تأسيس دولت گوركانى تحقق يافت. دولت گوركانى وحدت سياسى هند را تحقق بخشيد و در همان حال اعتلاى اقتصادى و فرهنگى آن را ممكن ساخت. بههمين جهت در عين حال كه از جمله دولتهاى بزرگ تاريخ اسلام بهحساب مىآيد، در تاريخ هند و تمدن آن سرزمين نيز جايگاه خاصى دارد. اوج قدرت دولت گوركانى همزمان با اقتدار دولتهاى صفوى و عثمانى و نيز شروع تلاشهاى استعمارى اروپاييان بود. هند هدف اصلى تمامى استعمارگران بود و سرانجام پس از چند قرن اقدامات همه جانبه، آن را در كام خود كشيدند. اسارت هند در چنگال استعمار نه تنها براى آن كشور، بلكه براى تمامى كشورهاى اسلامى و حتى مشرق زمين اثرات بسيار زيانبارى داشت؛ زيرا هند در اقتصاد جهان اسلام و مشرق زمين از اهميت خاصى برخوردار بود. بهعلاوه براى حفظ مستعمره هند و بهرهمندى از اقتصاد آن از سوى استعمارگران در ديگر كشورهاى آسيايى مداخلاتى صورت گرفت كه در نهايت آنها را بهصورت مستعمره يا شبه مستعمره در آورد. مثلا در دوره قاجار دولتهاى فرانسه و روسيه، سعى مىكردند از طريق ايران به هند دست يابند، در نتيجه كشور ما در اين دوره عرصه تكاپوهاى آنان شد.
[↑] ميراث غزنويان
مسلمانان در قرن اول هجرى بهمرزهاى هند رسيدند، اما طولى نكشيد كه بهجاى جنگ و فتح، طريق دادوستد را با ساكنان هند در پيش گرفتند. تا قرن چهارم هجرى نفوذ اسلام در اين سرزمين بيشتر از همين طريق بود، تا آنكه در اين قرن كشورگشاى معروف غزنوى يعنى سلطان محمود، دروازههاى هندوستان را بر روى مسلمانان گشود. او در فاصله سالهاى ٣۹۱ تا ۴۱٧ ه.ق[۱] نواحى شمال غربى هندوستان را فتح كرد. در آن زمان، هندوستان ميان فرمانروايان محلى تقسيم شده بود كه با يكديگر وحدتى نداشتند و فاقد مركزيت سياسى واحدى بودند. در قلمرو اين شاهان كوچك كه راجپوت (راجه) ناميده مىشدند، تجارت پر رونقى جريان داشت بهطورى كه هند را سرزمين ثروتهاى افسانهاى ساخته بود. دولت غزنويان با تصرف همين ثروت، آوازهاى بلند يافت و آن هنگام كه در سراشيب ضعف و زوال قرار گرفت، خاستگاه اوليه خود يعنى نواحى كوهستانى افغانستان را واگذاشت و روزهاى آخر عمر خويش را در هندوستان گذراند.
انتقال بقاياى دولت غزنوى به هند، افغانستان را در تصرف غوريان (از كوهنشينان آن سرزمين) قرار داد. غوريان در قرن ششم هجرى فتوحات غزنويان در هند را ادامه دادند. آنان با منقرض ساختن دولت غزنوى، قدم به هند گذاشتند. محمد غورى از معروفترين پادشاهان اين سلسله، سراسر شمال هند را تصرف كرد. در حقيقت غوريان كار ناتمام غزنويان را به انجام رساندند. در حالى كه قلمرو غوريان از خراسان تا بنگال گسترده شده بود، بهدليل خطراتى كه از جانب قراختاييان و خوارزمشاهيان در خراسان و ماوراءالنهر تهديدشان مىكرد، توجه خود را از هند باز - گرفتند؛ بنابراين براى اداره متصرفات وسيع شمال هند، غلامان ترك خود را به حكمرانى آن نواحى گماردند.
غلامان ترك براى اداره شمال هند، در شهر دهلى سكونت گزيدند. در آغاز قرن هفتم هجرى، با ضعيف شدن دولت غوريان، اين غلامان خود را مستقل اعلام كردند. از آنجا كه اين حكومت مستقل در شهر دهلى مستقر بود، به سلاطين دهلى موسوم شده است. سلاطين دهلى بيش از سه قرن بر شمال هند حكومت كردند كه خود شامل چندين سلسله مانند غلامان ترك (مماليك)، خلجيه، تقلقيه بودند. سلاطين دهلى در طول فرمانروايى خود، به جنگ با هندوها و تصرف سرزمين هندوستان ادامه دادند. آنان بيشتر در نواحى مركزى هند به فتوحات مشغول بودند. حتى هجوم ويرانگرانه تيمور لنگ در آغاز قرن نهم هجرى، وقفهاى اساسى در فتوحات مداوم آنان بهوجود نياورد. فتوحات سلاطين دهلى، از يك سو موجب گسترش قلمرو مسلمانان و از سوى ديگر موجب تجزيه دولت آنان مىگرديد؛ به طورى كه در بسيارى از نواحى تصرف شده، سلسلههاى جديدى تأسيس مىشد. تعداد اين دولتها بسيار است و از مهمترين آنها ملوك بنگال، ملوك بهمنى و فرمانروايان گجرات بودند. اين دولتهاى مسلمان كه به جاى دولتهاى راجپوت مىنشستند داراى رونق اقتصادى خوبى بودند و با يكديگر و نيز با ديگر نقاط جهان اسلام دادوستد مىكردند. چون تجارت زمينى و دريايى آنان بيشتر با ايران بود، در نتيجه فرهنگ و زبان فارسى در هند گسترشى فراوان يافت و تعدادى از شاعران و نويسندگان فارسى زبان بههندوستان مسافرت كردند.
در اواخر قرن نهم هجرى، سرزمين هندوستان ميان تعداد زيادى از دولتهاى هندو و مسلمان تقسيم شده بود. صلح و صفايى هم ميان آنان وجود نداشت. دولتهاى مسلمان شامل فرمانروايان ترك و هندى و افغانى و. ... بودند. در چنين احوالى بابر گوركانى قدم به سرزمين هند گذاشت. و ما در آينده پيرامون اين دولت بحث خواهيم كرد.
[↑] تاريخ هند از قرن چهارم تا سيزدهم هجرى (دهم تا نوزدهم ميلادى)
سال (هجرى) | تحولات دولتها | رخدادها |
---|---|---|
۴۱٧-٣۹۱ | غزنويان | حملات سلطان محمود غزنوى به هند و گسترش قلمرو مسلمانان در آن سرزمين. |
۵۴٣ | غوريان | تشكيل دولت غوريان در افغانستان - اين دولت غزنويان را منقرض ساخت ولى فتوحات آنان در هند را ادامه داد. |
۵۹٠ | = | سلطان محمد غورى سراسر شمال هند را تصرف كرد. |
٦٠٢ | سلاطين دهلى | غلامان ترك غوريان، با اعلام استقلال، در دهلى دولتى تشكيل دادند و به فتح نواحى مختلف هند ادامه دادند. |
٦۱٢ | = | دولت غوريان به وسيله خوارزمشاهيان منقرض شد. |
٦٨۹ | = | تشكيل دولت خلجيه و فتوحات آنها در دكن. |
٧٢٠ | = | تشكييل دولت تقلقيه و تسلط آنها بر شمال هند. |
٨٠۱ | = | حمله تيمور به دهلى - او در شمال هند غارت و كشتارى فراوان كرد. |
قرن ۹ | ملوكالطوايف در هند | دولتهاى مالوه، گجرات، لودى، بنگاله و... در هند. |
۹٣٢ | گوركانيان | تشكيل دولت گوركانى به وسيله بابر. |
۹٦٢ | = | همايون به كمك شاه تهماسب، هند را از افغانها باز پس گرفت. |
۹٨٠-۹٦٦ | = | فتوحات جلالالدين محمداكبر - اوج قدرت دولت گوركانيان. |
۱۱۱٨-۱٠٦۹ | = | سلطنت اورنگ زيب - تصرف قسمت اعظم هند بهوسيله گوركانيان - شروع ضعف دولت گوركانى. |
قرن ۱٢ | = | تجزيه و تضعيف دولت گوركانيان - شورش سيكها و مراتهها - حمله نادر به هند - حمله افغانها به هند - مداخلات انگليس و فرانسه. |
۱۱٧٠ | = | شكست "عالمگير" پادشاه هند از انگليسیها |
۱٢٧٣ | = | شورش سپاهيان هندى و شكست آنها از انگليسیها - انقراض دولت گوركانيان بهوسيله انگليسیها.[٢] |
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- ۱٠٠٠ تا ۱٠٢٦ م.
[۲]- جعفريان، رسول، تاريخ اسلام و دولتهاى مسلمان، ص ۱٧٣
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ حوزه نت، برگرفته از كتاب: تاريخ اسلام و دولتهاى مسلمان، ص ۱٧٣
[برگشت به بالا]