ماتریالیسم دیالکتیک
و ماتریالیسم تاریخی
یکصد گفتار برای نخستین آشنایی
با شالودههای فلسفه مارکسیستی - لنینیستی
کتاب اول
ماتریالیسم دیالکتیک
فهرست مندرجات
[درس چهارم] [درس ششم]
[↑] درس پنجم ـ نگاهی بهتاریخ فلسفه
تاریخ فلسفه در حقیقت عبارت است از تاریخ نبرد بین ایده آلیسم و ماتریالیسم. مقصود ما از این درس غور در مباحث تاریخ فلسفه و بررسی مسائل متعدد آن نیست بلکه میخواهیم با ذکر نامها و مکاتب فلسفی وجود دو جهت عمده متضاد در سیر تفکر فلسفی ـ یکی ماتریالیسم و دیگری ایده آلیسم دو گروه اساسی و بزرگ را در تمام طول این تحول چند هزار ساله تشکیل داده است. بدین منظور تاریخ تفکر فلسفی را بهچندین دوره تقسیم میکنیم و اجمالا سیر حکمت و تحول مکاتب فلسفی را در هر دوران از نظر میگذرانیم.
[۱]- فلسفه در دوران بردهداری
شکلهای ابتدایی جهان بینی فلسفی برای نخستین بار در جامعه برده داری پدید شد. در این دوران ماتریالیسم بر علم متکی نبود و نارس و ساده دلانه (نائیف) بود زیرا که بر همان سطح رشدی که جامعه و تولید بهآن رسیده بود و بر شناساییهای سطحی و ابتدایی آن دوران تکیه داشت و بنابر این نمیتوانست علمی باشد. بزرگترین نمونه این شکلهای ابتدایی ماتریالیسم، سیستم عقاید دمکریت (ذیمقراطیس) فیلسوف بزرگ یونان باستان است. هستههای اولیه تفکر فلسفی که با جهان بینی مذهبی - تخیلی سخت در آمیخته بود نخست در سیستمهای نیمه فلسفی - نیمه مذهبی کشورهای خاور زمین مانند چین و هند و ایران و سپس در یونان باستان و روم بهوجود آمد. در فلسفه قدیم یونان باستان ما شاهد نبرد شدید بین ماتریالیسم و ایده آلیسم - بین مکتب دمکریت و مکتب افلاطون - هستیم. ارسطو که بزرگترین فیلسوف دوران باستان است کوشید در سیستم فلسفی خود - که بهمکتب مشاء موسوم شده - این دو مکتب را تلفیق دهد. در فلسفه ارسطو عناصر ماتریالیستی جدی وجود دارد. این فلسفه دارای عناصر متعدد ایده آلیستی نیز هست. نزد شاگردان او و ادامه دهندگان راهش همین وضع دیده میشود.
در مورد ایران باستان اگر چه هنوز کار مهمی در پیش است تا در جهان بینیهای اساطیری - دینی قبل از اسلام عناصر نبرد عقیدتی مزبور کشف شود ولی از هم اکنون در آئین مزدهیسته، در دو کیش مهم منشعب از آن یعنی مانی گری و درست دینی مزدگی، بازتاب این نبرد را میتوان دید. دین زرتشت بر روی هم یک دین ناتورالیستی (از واژه ناتور بمعنای ملهم از طبیعت) است. در آن معنا که قوا و عناصر طبیعی مانند آتش و آب و خورشید و نور را بهدرجه قدس میرساند. از سوی دیگر برخی پژوهندگان، فلسفه افلاطونی (ایده آلیسم) را یادآور گرده اساسی حکمت زرتشتی میدانند و اهمیتی را که "فرهوشی" (فروهر) در این حکمت داراست با "ایده" در فلسفه افلاطون مقایسه میکنند. (وجود یک صورت ذهنی و معنوی برای اجسام). این مسائل که عالم آیا متناهی است یا نامتناهی، ابدیست یا حادث، یگانه است یا متکثر، بهویژه در آخرین دوره قبل از اسلام تکامل آئین زرتشت در ۱۵ قرن پیش مطرح و مورد بحث بوده است. در اینجا از فلسفه ماتریالیستی هندی لکایاتا(لکا بهمعنای جهان یا دهر) قرن ٧ و ٨ قبل از میلاد و از مکتب چارواک و پیروی از اندیشه چهار عنصر بهمثابه عناصر اولیه هستی که در ایران نیز رواج یافت میبایست یاد کرد.
[٢]- فئودالیسم قرون وسطایی و فلسفه
در دوران فئودالیسم قرون وسطی در اروپا صحنهاندیشه فلسفی آوردگاه نبرد بین نومینالسم و رآلیسم است که در واقع اشکالی از ماتریالیسم و ایده آلیسم هستند. در آن دوران فلسفه سکولاستیک قرون وسطایی پدید شده و رویهم رفته عقاید مذهبی حاکم بهزور کلیسا و انکیزیسیون (دستگاه تفتیش عقاید) جایی برای گسترش خلاق اندیشههای فلسفی باقی نمیگذاشت. در آن روزگار بحث اساسی فلسفی بر روی مفاهیم کلی و عام بود. عدهای میگفتند این مفاهیم یا مقولات در جهان معقولات “واقعیت دارند” یعنی صرفنظر از جهان ملموس و محسوس بهخودی خود وجود دارند و بهاین جهت رئالیست ـ از واژه رئل بهمعنای واقعی ـ یعنی واقع گرا نامیده شدند. عدهای دیگر عقیده داشتند که این مفاهیم در جهان محسوسات واقعیت دارند و تنها نامهایی بیش نیستند لذا عنوان نومینالیستها یا نام گرایان بر آنها نهاده شده است. رالیستها نمایندگان ایده آلیسم بودند زیرا که برای مفاهیم کلی و عام یعنی آن چیزی که ساخته ذهن بشری است و در جهان خارج وجود ندارد واقعیت واصالت وجود قائل بودند. مثلا درباره درخت. آنچه که بهطور مشخص و عینی وجود دارد این یا آن درخت است. “درخت بهطور کلی” در جهان عینی وجود ندارد و مفهوم عام و کلی “درخت” بهمعنای یک مفهوم تجریدی زائیدهاندیشه بشری است و اگر کسی آن را واقعی بداند دچاره ایده آلیسم شده است. دسته دوم نومینالیستها، در واقع نمایندگان ماتریالیسم در آن دوران قرون وسطی بودند زیرا که برای اشیاء و “مفاهیم جزئی” و مشخص واقعیت قائل بودند و میگفتند مفاهیم کلی پس از شیئی بهوجود میآید و خود وجود مستقل ندارد.
در ایران پس از اسلام صحنه نبرد بین ماتریالیسم و ایده آلیسم روشنتر و صریحتر میشود، اگر چه همچنانکه لازم آن زمان است کمتر از لباس برخورد مذهبی بدر میآید. ماتریالیسم در روشنترین جلوههای خود در عقاید اصحاب هیولی و دهریان و طباعیان که مادی گری و آزاد اندیشی را تبلیغ میکردند و نمایندگان برجستهای چون حکیم اندیشمند زکریای رازی و حکیم ایرانشهری و متفکر نابغه بیرونی داشتند تجلی میکند. برخی از اندیشههای آنان در اثر ادبی جاودان خیام و حافظ بازتاب یافته است. عناصر ماتریالیستی در سیستمهای فلاسفه مکتب مشاء که علمای نامداری چون ابونصر فارابی و ابن سینا و بهمن یار نماینده آن هستند و بویژه در عقاید بزرگترین فیلسوف قرون وسطای ما ابوعلی سینا دیده میشود. از سوی دیگر مکتب اشراق در دامان خویش عرفای عالیقدری چون شهاب الدین سهروردی و احمد غزالی و عین القضاه همدانی و عطار و سنایی و مولوی و شبستری را میپروراند در حالی که علم کلام (سیستم استدلالی مذهب و تئولوژی ویژه اسلامی) در آن هنگام که بهآموزش مدونی بدل شده و بهمباحث وجود و شناخت میپردازد و در تاریخ تفکر فلسفی ایران جای خود را پیدا میکند، اندیشمندانی چون ابوحامد غزالی و فخر رازی را عرضه میدارد. در این نگاه کوتاه بهفلسفه ایرانی پس از اسلام باید لااقل از خواجه نصیرالدین طوسی که کوشید کلام و فلسفه را در هم آمیزد و مدافع ابن سینا در برابر حملات غزالی باشد و از ملاصدرای شیرازی که میخواست عرفان و فلسفه را آشتی دهد و اندیشههای جالب دیالکتیکی عرضه داشته است یاد کرد تا منظره بسیار اجمالی از حیات پرجوش فلسفی قرون وسطایی جامعه ایران و نبردی که در آن جریان داشت روشن شود. در این مرحله در داخل شعب و فرق مذهبی اگر چه با رنگ تند مذهبی ، بازتاب این نبرد را در رویارویی بین اصحاب حدیث و اصحاب رای بین قدریه و جبریه بین اشاعره و معتزله ، بین ظاهریون و باطنیون میتوان دید.
پژوهندگان معتبری بر آنند که بر اثر سلطه مذهب و سخت گیریهای بیتسامح کشورداران مستبد، از ویژگیهای محیط ایدئولوژیک بعد از اسلام آن بود که نه تنها فلسفه و نه تنها مکاتب مادی گرایانه بلکه جوانب مختلف مکتب مشاء و نو افلاطونی و حتی کلام (البته نه همواره) تا آن حدی که پرچم تعقل در برابر تعبد بود و میخواست بر استدلال و منطق و اصول عقلی تکیه کند و همچنین عرفان (با توسل بهاندیشه وحدت وجودی و امکان وصل هر کس بهمبدا) هر یک بهنسبت و بهنوبه در جای خویش افزار مقاومت معنوی و سنگر نبرد علیه مذهب حاکم و علیه سلطه بیگانگان و حکمروایان جبار و پرچم آزاد اندیشی و پیکار بودند. قرنها آن کسانی که به”علوم مذهبی” میپرداختند (فقه و حدیث و قضا و وعظ و مذکری) با امرا و ملوک نزدیکی پیدا کرده و معاش شخصی تأمین میکردند برعکس آنهایی که به”علوم عقلی و فلسفی” اشتغال مییافتند و در فقر و بینوایی بهسر برده ، دانایی و حکمتشان موجب ادبار و نکبت و تکفیر و شهادتشان میشد و این سرنوشت در نوشتههای عرفان ما مانند عین القضاه و فلاسفه ما مانند ملاصدرا(صدرالدین شیرازی) انعکاس یافته است. تا قبل از رواج ماتریالیسم علمی و پی گیر در ایران دنباله این نبرد عقیدتی را در قرن گذشته بین سنت طلبان و تجدد خواهان، بین روشنگران آستانه و عهد مشروطیت با تاریک اندیشان و مستبدین باز مییابیم. چه بسیار متفکران صاحبان اندیشههای جهان بخش که در گیر و دار این نبرد جان باختند. طی این نبرد که جنبههای مشخص آن در تمام نکات و جزئیاتش باید در آینده بر اساس اسلوب علمی بیشتر بررسی شود. خلقهای میهن ما در پیشبرد ماتریالیسم و آزاد اندیشی و بیان عقایدی یا هستههای دیالکتیکی سهم شایستهای داشتهاند.
[٣]- فلسفه در آستانه و در آغاز نظام سرمایهداری
جامعه بهپیش میرود و همراه با پیشرفت تمدن و وسائل تولید و ترقی دانش و فن، اندیشه انسان نیز سیر تکاملی بهخود را میپیماید. در قرنهای هفدهم و هجدهم ماتریالیسم که همیشه گرایش دارد از علم مایه بگیرد و بهدست آوردهای آن متکی باشد وارد مرحله تازهای میشود. جامعه بشری در جهت سرمایه داری و شناخت بشری در جهت بسط علوم طبیعی رشد میکند. اینها پایههای اجتماعی و معرفتی فلسفه را در این د وران تشکیل میدهند. فلسفه بر این پایه مجددا شکوفا میشود. در هلند، فرانسه، انگلستان، ایتالیا و روسیه مکاتب مختلف فلسفی با درجات گوناگون پیگیری منطقی و درک ماتریالیستی طبیعت پدید میآید. پیش از آن افکار و آثار خلاقه دانشمندان و هنرمندان بزرگ دوره رنسانس و نوابع نامدار قرون پانزدهم و شانزدهم نظیر لئوناردو داوینچی، جوردانوبرونو، گالیله ئوگالیله، نیکلای کوپرنیک و همچنین کاردانو، والا، کامپانلا، و توماس مور. شالودههای محکمی برای تدارک این مرحله ریخته بود. ئومانیستها (انسانگرایان) و “فلاسفه طبیعت” قرون هفده و هجده نقش بزرگی در تاریخ فلسفی ایفا کردهاند. کافی است نامهای بیکن، هابس، دکارت، اسپینوزا، لومونوسف، دیدرو و ولتر را یادآوری کنیم تا اهمیت مکاتب فلسفی این دوران آشکار شود. ولی البته نظریات این فلاسفه نیز نمیتوانست ماتریالیسم پی گیر و جامع باشد زیرا شرایط اجتماعی و امکانات علمی هنوز آماده نبود و این محدودیت تاریخی ناگزیر نمیگذاشت نظریات مربوطه در چارچوب معینی فراتر رود. در این دوران فلسفه ایده آلیستی را در وجود سیستم عقاید برکلی اسقف مذهبی و هیوم مییابیم.
[۴]- مکتب دمکراتهای انقلابی روسیه
یک مرحله بسیار مهم تکامل تاریخی فلسفه پیدایش کلاسیک آلمانی در قرن نوزدهم است. فلاسفهای چون کانت، فیشته، شلینگ، هگل و فیرباخ نمایندگان برجسته جریانات مختلف این فصل مهم تکامل تفکر فلسفی هستند. در این دوران بورژوازی آلمان راه ویژه رشد خود را میپیمود و علوم تجربی و ریاضی آن عصر تکامل چشمگیری یافته و فلسفه فرانسه و انگلستان عمیقا در افکار تاثیر کرده بود. این عوامل ریشههای اجتماعی و معرفتی تکامل فلسفه را در آلمان تشکیل میدهند. کانت میخواست ایده آلیسم را با ماتریالیسم آشتی دهد و از این رو فلسفه او با تمام ساختمان نابغانه و پر ارزشش دارای خصلت ناپی گیر ماتریالیستی و حاوی عناصر فراوان ایده آلیستی است. کانت بنیانگذار فلسفه کلاسیک آلمان و اندیشمند دورانسازی است که تاثیر عمیق و دراز مدتی بر اعقاب خویش نهاده است. هگل که بزرگترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان است ایده آلیست عینی است. فلسفه هگل دارای یک هسته معقول است که درک روند دیالکتیکی تغییر و تحول واقعیت است. منتهی هگل این روند را نه سیر تکاملی ماده بلکه سیر ایده مطلق میدانست. ایدهای که از خود خارج شده و پس از یک دوره تحول بار دیگر بهخود باز میگردد. شالوده طبیعت و جامعه بهعقیده او ایده مطلق و روح جهانی است. بنابر این اسلوب فلسفه هگل دیالکتیکی است ولی محتوی آن ایدهآلیستی است. بههمین جهت هگل نتوانست یک سیستم فلسفی علمی و حتی در متدولوژی واقعا علمی ایجاد کند. او تنها روح مطلق و مقولات و مفاهیم را در حرکت مداوم میدید و بهدیالکتیک طبیعت و جامعه پی نبرد.
لودویک فویرباخ فیلسوف دیگر آلمانی (۱٨٢٧-۱٨٠۴) علیه محتوی ایدهآلیستی فلسفه هگل برخواست و یک سیستم ماتریالیستی ایجاد کرد. برای فویر باخ طبیعت شالوده هستی و پایه سیستم فلسفی اوست. طبیعت، انسان و شعور را میآفریند. او فلسفه تهی از طبیعت را پوچ و توخالی میدانست. ولی فویر باخ در هماوردی با ایده آلیسم هگلی، دیالکتیک - یعنی تئوری بهغایت ارزمند حرکت دائمی و تکامل بیپایان را - هم بههمراه ایده آلیسم هگل بهدور انداخت و نتوانست این دو را از هم جدا کند.
[۵]- فلسفه کلاسیک آلمانی
تا قبل از پیدایش و گسترش مارکسیسم که انقلاب بزرگ و چرخش کیفی در تاریخ فلسفه بهشمار میرود باید از یک مکتب دیگر فلسفی نیز یاد کنیم و آن فلسفه و نظریات دمکراتهای انقلابی روس در قرن نوزدهم است. آموزش آنها نیز از فصول برجسته تکامل فلسفه ماتریالیستی است. در آثار گرتسن، بلینسکی، چرنیشفسکی، دایرولیوبوف، نه تنها تفکر ماتریالیستی بلکه عناصری از اسلوب دیالکتیک نیز منعکس است. آنها در مسائل اجتماعی بهنوعی سوسیالیسم تخیلی باور داشتند و در زمینه هنر اندیشههای والا عرضه نمودند.
این نگاه اجمالی بهعمدهترین خطوط تاریخ تحول افکار فلسفی از - از دوران باستان تا پیدایش مارکسیسم - نشان میدهد که در دورانهای مختلف بهاشکال و در سطوح مختلف در پیوند با سطح تکامل جامعه و با رشد علم در هر دوران، نظریات ماتریالیستی در نبرد با عقاید ایدهآلیستی رشد کرده است[٢].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- عضو اعدام شده هیات سیاسی حزب توده ایران در قتل عام ۱۳٦٧
[۲]- توضیح بیشتر: مکاتب ایرانی درسهای ٨-۹-۱٠-٢٧-٣۴ “مفهوم” درس ٨ “تجرید” درس ٣٣نامها و مکاتب: - دمکریت (حدود ۴٦٠ تا ٣٧٠ قبل از میلاد) – افلاطون (۴٢٧ تا ٣۴٧ قبل از میلاد) – ارسطو(٣٨۴ تا ٣٢٢ قبل از میلاد) – ابن سینا (از ۹٨٠ تا ۱٠٣٧ میلادی) –هابس (از ۱۵٨٨ تا ۱٦٧۹) انگلیسی hobbes – دکارت (از ۱۵۹٦ تا ۱٦۵٠) فرانسوی deacartes – اسپینوزا(Spinoza – لومونسف (از ۱٧۱۱ تا ۱٧٦۵) روسی lomonosov – دیده رو(از ۱٧۱٣ تا ۱٧٨۴) فرانسوی diderot – ولتر (از ۱٦۹۴ تا ۱٧٧٨) فرانسوی Voltaire – هیوم (از ۱٧۱۱ تا ۱٧٧٦) انگلیسی hume – کانت (از ۱٧٢۴ تا ۱٨٠۴) آلمانی kant - فیشته (از ۱٧٦٢ تا ۱٨۱۴) آلمانی fichte – شلینگ (از ۱٧٧۵ تا ۱٨۵۴) آلمانی schelling - گرتسن (از ۱٨۱٢ تا ۱٨٧٠) روسی hertzen – بلینسکی (از ۱٨۱۱ تا ۱٨۴٨) روسی belinski – چرنیشفسکی (از ۱٨٢٨ تا ۱٨٨۹) روسی tchernichevski – سکولاستیک مکتب شرعی جزم گرای مسلط در کلیسای کاتولیک قرون وسطی scolastique – انکیزیسیون – محکمه مخوف کلیسای کاتولیک برای سرکوب آزاد اندیشان inquisitionرنسانس (تجدید حیات - نوزایی) از قرن پانزدهم تا آغاز قرن هفدهم دوره شکوفایی علوم و هنر و فلسفه renaissance
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ کتاب اول ماتریالیسم دیالکتیک، انتشارات حزب توده ایران - ۱۳۵٨ خورشیدی (سایت اینترنتی راه توده)