[تاریخ اروپا] [تاریخ فرانسه]
ناپلئون یکم یا ناپلئون بناپارت (به فرانسوی: Napoléon Bonaparte) (زادۀ ۱۵ اوت ۱۷۶۹ م - درگذشته ۵ مه ۱۸۲۲ م)، مشهورترین فرمانده نظامی و سیاستمدار و رهبر فرانسه در اوایل قرن نوزدهم بود که سیاستهایش اروپای آن زمان را به شکلی بنیادین تغییر داد. وی نخستین امپراتور فرانسه، در سالهای ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۵ میلادی، بود.
[↑] زندگینامه
ناپلئون بناپارت که با نام ناپلئون اول شناخته میشود[۱]، در ۱۵ اوت ۱۷۶۹ میلادی، در جزیره "کرس" (Corsica) مديترانه و در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد. در آن زمان، این جزیره جزء حکومت "جنوا" (واقع در ایتالیای امروزی) بود، اما یک سال پس از تولد او، به اشغال فرانسه در آمد[٢]. ناپلئون فرزند چهارم از هشت فرزند خانواده "كارلو بناپارت" (Carlo Buonaparte) و "لتيزا رومولينو" (Letizia Ramolino) بود[٣].
خانواده ناپلئون دارای مذهب کاتولیک بود و قبل از دومین سال تولد ناپلئون وی را در ٢۱ جولاس ۱٧٧۱ در کلیسای جامع آژاکسیو غسل تعمید دادند. خانواده او دارای پیشینهای اشرافی و ثروتمند بود و این امر به آنان اجازه داد تا فرزندانشان نسبت به دیگر مردم کورس از تحصیلات بیشتری برخوردار شوند.
در ژانویه ۱٧٧۹، پس از پايان تحصيلات ابتدايی، ناپلئون در یک مدرسه مذهبی در آتون در خاک اصلی کشور فرانسه ثبت نام شد تا بتواند زبان فرانسوی را بهخوبی یاد بگیرد. وی، به همراه برادرش برای ورود به دانشگاه عازم "بورگوندی" شد. يك سال بعد، ناپلئون به دانشگاه علوم نظامى راه یافت، اما برادرش او را همراهی نكرد. وی از بهترين دانشجويان علوم نظامى در دانشگاهى بود كه در آن زمان، قويترين و برترين مردان نظامى اروپا را در اختيار داشت.
در سال ۱٧٨۴، تحصیلات نظامی ناپلئون به اتمام رسید و او که بهعنوان یک شاگرد ممتاز شناخته شده بود، به پاریس اعزام شد. وی به ارتش لويی شانزدهم پيوست تا با خدمت در آن، نقش مهمى در تاريخ فرانسه ايفا كند. این مسئله موجب بسته شدن راه برای جاهطلبیهای دریانوردی او گردید، اما او، در عوض تبدیل به یک افسر توپخانه شد.
او به "والنس" رفت و تعليمات ارشد نظامى را گذراند. او که پس از مرگ پدرش با کاهش درآمد مواجه شده بود، مجبور شد تا درس خود را بهجای دو سال در طی یک سال به اتمام برساند. در پایان این مدت یکی از بهترین متخصصان علوم نظامی آن زمان بهنام "پییر سیمون لاپلاس" از او امتحان گرفت و ناپلئون در این امتحان پذیرفته شد. بعدها زمانی که ناپلئون به قدرت رسید، لاپلاس را به عضویت مجلس سنا برگزید.
در سپتامبر ۱٧٨۵، ناپلئون بهعنوان ستوان دوم در هنگ توپخانه "LA FERE" بهخدمت اشتغال ورزید و راهى "كروسيكا" شد.
در سال ۱۷۸۶، ناپلئون با مرگ پدر به زادگاه خود بازگشت تا به اداره برخى امور خانواده بپردازد. او طی سالهاى ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۰، در "آكسون" به پرورش ديدگاههای انقلابی خود پرداخت[۴] و به جنبههای گوناگون آن فكر كرد. ناپلئون در سال ۱۷۹۱ به "والنس" منتقل شد، در تابستان ۱۷۹۲ به پاريس آمد و پس از آن، دوباره به "والنس" بازگشت تا شاهد اختلاف ميان هواداران سلطنت و هواداران انقلاب در ارتش فرانسه باشد. انقلاب سال ۱۷۸۹ تاثير چندانى بر وی نداشت، چرا كه او ديگر با سلطنتطلبان ابراز همدردى نمیكرد و از سوی ديگر، فرد سياسى و انقلابی هم نبود. در سال ۱۷۹۲، فرانسه وارد جنگ پروس و اتريش شد و انگليس در سال ۱۷۹۳ كنترل "تولون" را بهدست گرفت. ناپلئون پس از نقشآفرينی برای شكست انگليسیها به درجه ژنرالی رسيد و با "آگوستين روبسپير"، برادر كوچكتر "ماكسيميليان" آشنا شد. هر چند ناپلئون عضو "ژاكوبنها" نبود، ولی از حمايت سياسى آنها برخوردار شد. سقوط ژاكوبنها در ۱۷۹۴ باعث شد تا ناپلئون نيز به زندان بيفتد، اما پس از ۱۰ روز بهدليل اينكه هيچگونه مدركى بر ضد او پيدا نكردند، آزاد شد.
با وجود فرازونشيبهايی كه در ارتش ناپلئون وجود داشت، زمانی كه از او خواستند تا عمارت باغى شاه يا "تويلرى" را حفاظت كند، شورش دوم را با موفقيت سركوب كرد و به سرپرستی نيروهای امنيتی حاضر در پاريس گماشته شد[۵]. وی در زمستان سال ۱۷۹۵ با "ژوزفين" - كه از همسر قبلی خود دو فرزند داشت - ازدواج كرد و چند روز پس از آن، همسر خود را در پاريس تنها گذاشت و به قصد جبهههای جنگ، راهى ايتاليا شد. وی پس از كسب پيروزیهای زياد در ايتاليا به فرانسه بازگشت و در پاريس از او بهعنوان قهرمانی ياد میكردند كه هم در جنگ و هم در صلح، پيشتاز است. سپس به ناپلئون پيشنهاد شد تا براى به خطر انداختن مستعمرههای انگليس به مصر برود. از اين رو، در سال ۱۷۹۸، با ارتش ۳۵ هزار نفرى خود راهى مصر شد و اسكندريه را بهتصرف خويش درآورد. بعد از آن، به قصد تسخير قاهره به راه افتاد و در نزديكى "العدم" با نيروهاى مصرى وارد جنگ شد و با كمترين تلفات، جنگ را بهسود خود پايان بخشيد.
او که تشنه قدرت بود، در بازگشت به فرانسه، با کمک دو برادر خود لوسین و ژوزف، خیلی زود بر ضد جمهوریخواهان کودتا کرده، مجلس را منحل و جمهوری را لغو نمود[٦]. سپس با تاجگذاری خود را امپراتور فرانسه خواند و پس از آنکه پروس، هلند، لهستان، بلژیک و نیز سرزمین اتریش را تسخیر کرد، قدرت برتر اروپا شد. آنگاه در جنگ دریایی با انگلیس شکست خورد. اما اسپانیا و پرتغال را هم به متصرفات خود افزود.
بدین ترتیب، تا سال ۱۸۰۲ و پس از سركوب جنگهاى داخلى، ناپلئون به يكى از قدرتمندترين ديكتاتورهاى تاريخ فرانسه تبديل شد. وی در سال ۱۸۰۵ قصد حمله به انگليس را داشت، اما به اتريش و روسيه رفت و شكست سختی را به آنها تحميل كرد. ناپلئون تا سال ۱۸۰۷، تمام منطقه را به تصرف خود در آورد و با شكست سوئد، وارد لهستان شد. تنها قدرتى كه در منطقه و در مقابل ناپلئون باقى ماند، انگليس بود. از اين رو به آنجا حمله كرد، اما شكست سختی از دريادار "نلسون" انگليسى خورد. وی در ۱۸۱۲ نيز به روسيه حمله كرد، ولی نتيجه آن، شكست ارتش ۵۰۰ هزار نفرى فرانسه بود.
زمانی که ناپلئون عازم روسیه شد و تا مسکو پیش رفت، طی قرارداد "فین کن اشتاین" با فتحعلی شاه (حاکم ایران) که او نیز با روسها در جنگ بود همکاری نمود. اما پس از آنکه اتحادیه سوم را شکست داد با امپراتور روسیه علیه بریتانیا متحد گردید و با قرارداد "صلح تیلسیت" با روسیه آشتی و به فتحعلی شاه شاه ایران خیانت نمود[٧].
امپراتورى قدرتمند ناپلئون، به همان سرعت كه شكل گرفت، به همان سرعت نيز از هم گسيخت. او در سال ۱۸۱۵ به جزيره "البا" تبعيد شد، ولی پس از گذشت ۱۰ ماه با شنيدن اخبار نارضايتی مردم از سلطنت لويی هجدهم، با يك هزار و ۲۰ مرد جنگى به پايتخت بازگشت و به تخت سلطنت نشست. يكصد روز با آرامش سپری شد، ولی متحدان اروپايی دوباره حمله كردند و ناپلئون ناچار بود براى حفظ تاج و تخت خود به جنگ بپردازد. در ژوئن همان سال، ناپلئون با شكست سختی كه در "جنگ واترلو" خورد به پاريس بازگشت و به جزيره "سنت هلن" تبعيد شد و تا آخر عمر در آنجا ماند. او كه از بيمارى سرطان رنج مىبرد، در پنجم ماه مه ۱۸۲۱، در سن ۵۲ سالگی، در همانجا درگذشت. البته شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد ناپلئون از آنجا نیز فرار کرد و در میان مردم بهطور مخفی زندگی کرده و در صدد بود تا پسرش را به قدرت برساند که بر اثر گلوله نگهبانی که او را نمیشناخت کشته شد.
[↑] اشتباهات و شکست
ناپلئون بناپارت رسوم خاصى در اداره مملكت داشت و هنوز از قوانين مدنى و اروپاى متحد او بهعنوان "قوانين ناپلئون" ياد میكنند، اما تنها ايراد ناپلئون در اين بود كه مىخواست انديشههای خود را به زور اجرا كند.
بنا به گفته مورخان، بزرگترین اشتباهات ناپلئون یکی تسخیر اسپانیا (یار دیرین و متفق ناپلئون که در جنگها وی را یاری مینمود) و یکی لشکرکشی به روسیه بود که موجبات ضعف وی و کشته شدن بسیاری از ارتش وی و نیز نارضایتی فرانسویان را فراهم آورد.
بزرگترین دشمن ناپلئون بریتانیا بود که همه جا چون سایه وی را تعقیب میکرد و دولتهای مورد تجاوز فرانسه را حمایت مینمود. سرانجام کشورهای تحت تسلط ناپلئون که همه از سوی بریتانیا حمایت میشدند و همینطور دشمنان ناپلتون در خاک فرانسه متحد گشته وی را شکست دادند و بهجای او لوئی هجدهم را به حکومت انتخاب کردند. ناپلئون پس از خلع از قدرت در سال ۱۸۱۴ از سوی متفقین به جزیرهٔ الب تبعید شد. اما از آنجا گریخت و از تاریخ ۲۰ مارس ۱۸۱۵ تا ۲۲ ژوئن در یک دورهٔ کوتاه که به حکومت صدروزه معروف است، ازنو رهبری فرانسه را بر عهده گرفت. پس از شکست در نبرد واترلو در ۱۸ ژوئن سال ۱۸۱۵، وی از امپراتوری استعفا داد و خود را به دشمن دیرینش نایبالسلطنهٔ بریتانیا تسلیم کرد و برای همیشه به جزیرهٔ سنت هلن تبعید شد.
ناپلئون بسیار باهوش و با تدبیر بود و در سایه لیاقت و کاردانی شخصی توانست فرانسه را از هرج و مرج بعد از انقلاب نجات داده و متحد کند. به دانشمندان احترام میگذاشت و جملات قصار او مشهور است.
گذشته از این، ناپلئون سرداری بزرگ و سیاستمداری آگاه بود که خیال اتحاد اروپا را در سر داشت. اگرچه این جاهطلبی، وی را به جنگ و پیکار کشانید اما هرگز نمیتوان او را یک جهانگیر مانند چنگیزخان و تیمور لنگ بهحساب آورد.[٨].
وی، علاوه بر اینکه به نبوغ نظامی شهره بود، به دلیل مجموعه قوانین حقوق مدنی که در سال ۱۸۰۴ وضع کرد و به قوانین ناپلئون مشهور شد امروزه مورد توجهاست.
با این حال، مورخان در خصوص او نظریات مختلفی ارائه کردهاند. برخی او را یک میلیتاریست صرف و عدهای او را تجلی روح شیطان دانستهاند. بعضی او را مظهر و نماد یک فرد خودساخته و عدهای او را یک فرصتطلب میدانند. اما آنچه همه مورخان و تقریباً تمامی کسانی که با او سروکار داشتهاند، میگویند این است که او یک استثنا بود[۹].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: بهرام افتخاری، پیروزی ناپلئون در نبرد اوسترلیتز
پيوست ٢: بهرام افتخاری، مرگ ناپلئون در تبعیدگاه سنت هلن
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-جزیره کورس در دریای مدیترانه و بین دو کشور فرانسه و ایتالیا واقع شده و متعلق به جمهوری جنوای ایتالیا بود و اهالی آن نیز ایتالیایی محسوب میشوند. اما در قرن ۱٨ و یک سال قبل از تولد ناپلئون و در زمان لوئی پانزدهم ارتش فرانسه بهمنظور مقابله با ناوگان انگلستان که از این جزیره برای عملیات بر ضد فرانسه استفاده میکردند، به این جزیره وارد شد و آن را به تصرف خود درآورد. انگلیسیها برای مقابله با این اقدام فرانسه با تجهیز مردم محلی به سلاح، آنها را به شورش بر ضد ارتش اشغالگر فرانسه ترغیب نمودند. مردم بومی جزیره کورس تحت فرماندهی یکی از اهالی بهنام "پاسکوآله پائولی" دست به شورش زدند و با ارتش اشغالگر فرانسه به نبردهای پارتیزانی در کوههای آن جزیره پرداختند. یکی از فرماندهان پائولی فردی بود بهنام "کارلو دی بوناپارته" که در جریان نبرد با ارتش فرانسه از خود شجاعت بسیاری نشان داد. او همسری داشت بهنام "لتزیا رامولینو" که علیرغم آنکه باردار بود اما گاهی به کوهستان میرفت و شاهد نبردهای همسرش بود.وی در این رفتوآمدها گاهی نیز برای شورشیان و همسرش آذوقه میبرد. مدتی بعد برادر "کارلو دی بوناپارته" بهنام "ناپولوئونی دی بوناپارتی" در جریان جنگ کشته شد و کارلو به یاد او فرزند تازه متولد شده خود را "ناپولوئونی" نامید. از آنجایی که تلفظ این نام برای مردم فرانسه دشوار بود این نام به "ناپلئون بناپارت" تغییر داده شد. سرانجام در سال ۱٧٧٧ لوئی شانزدهم موفق شد جزیره کورس را تحت انقیاد خود درآورد.[٣]- ویکیپدیای فارسی مینویسد: سه خواهر و چهار برادر داشت. اما در جای دیگر آمده: ناپلئون یک برادر بزرگتر از خود بهنام ژوزف داشت و خودش نیز فرزند دوم خانواده محسوب میشد. او همچنین چند برادر و خواهر دیگر نیز داشت که عبارت بودند از لوسین، الیزا، لوئیس، پولین، کارولین و ژروم.
[۴]- او در پادگانهای شهرهای والنس و دروم و آکسون به خدمت مشغول شد تا آنکه طلیعه انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ پدیدار گشت. سپس او به مدت ٢ سال در پاریس و کورس به خدمت پرداخت. در جزیره کرس او به پائولی رهبر ناسیونالیستهای کرس که با حمایت انگلستان شورش کرده بود. در ماه می ۱۷۸۹ نامهای با عنوان ملتی که من از آنها زاده شدم خواهند مُرد، نوشت. ناپلئون در این نامه نوشت که ٣٠ هزار سرباز فرانسوی در کنار ساحل منتظر هستند تا آزادی شما را در امواجی از خون غوطهور سازند. من از دیدن این حمله متنفرم. سه نیروی مختلف در کرس میجنگیدند که عبارت بودند از سلطنتطلبان، انقلابیون و ناسیونالیستها. از آنجایی که جنگ در جزیره کرس بسیار پیچیده شده بود ناپلئون در اولین سال انقلاب فرانسه از این جنگ خارج شد.او که از نهضت ژاکوبنهای انقلابی حمایت کرده بود، به مقام ستوان تمام نایل شد و فرماندهی یک گردان از داوطلبان انقلابی را برعهده گرفت. او سپس به دلیل تخطی و غیبت و رهبری یک آشوب بر ضد ارتش فرانسه در کرس توسط مقامات نظامی به پاریس احضار شد و جهت متقاعد نمودن او، وی را در جولای ۱۷۹٢ به درجه سروانی ارتقا دادند. پس از ارتقا او را بهمنظور مقابله با پائولی به کرس فرستادند. در کرس به دلیل آنکه فرانسه در حال تدارک حمله به جزیره ساردنی بود و ناپلئون یکی از فرماندهان این عملیات نظامی محسوب میشد مجبور شد، در ژوئن ۱۷۹٣ خانواده خود را از کرس که احساسات ضد فرانسوی در آنجا شدت یافته بود خارج کند.[۵]- ناپلئون نخست در مارسی افسر ارتش بود و ناپلئون در ۲۶ سالگی از سوی رهبران انقلاب فرانسه مامور حفظ نظم و ایجاد حکومت نظامی در پاریس شد. سپس به ایتالیا حمله کرد و با حمایت مردم این کشور، آنجا را از دست حکومت اتریش خارج نمود. سپس به مصر رفت و به سلطه مملوکهای مصری نیز پایان بخشید و سوریه را نیز ضمیمه خاک کشور خود کرد.
[٦]- در سال ۱۷۹۹ به پاريس رفت و طى كودتايی، حكومت را سرنگون كرد و در راس هيات ۱۳ نفرى، ديكتاتورى خود را آغاز نمود.
[٧]- ناپلئون همراه با ایرانیان یک معاهده را امضاء نمود که از خاک ایران برای تسخیر هند استفاده کند، در مقابل برای برگرداندن قفقاز (دربرگیرنده گرجستان) به ایرانیان کمک کند. او به گفتههای خویش عمل نمود و ارتش ایران را آموزش نظامی میداد، و برای آنها توپهای متحرک و تفنگهای باروتی از فرانسه وارد نمود. اما پس از امضا عهد نامهٔ صلح تلیست با الکساندر اول، امپراتور روسیه از کمک به ایران در جنگ با وی سر باز زد و فتحعلی شاه قاجار بعد از خیانت وی به بریتانیا متوسل شد.
[٨]-
[۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□