|
نورمحمد ترهکی
فهرست مندرجات
چهرههای سیاسی افغانستان رئیسجمهورهای افغانستان
نورمحمد ترهکی (به انگلیسی: Nur Mohammad Taraki) (زادهی ۱٢۹٦ خ - درگذشتهی ۱٣۵٨ خ)، سیاستمدار افغان و از رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان بود که پس از سرنگونی حکومت محمدداوود خان به ریاستجمهوری این کشور رسید و از نویسندگان پیشتاز جنبش چپ افغانستان بهشمار میآید.
▲ | زندگینامه |
نورمحمد ترهکی فرزند نظرمحمد ترهکی، در ٢٣ سرطان (تیرماه) سال ۱٢۹٦ خورشیدی (۱۴ ژوییه ۱۹۱٧ میلادی)، در سره کلی (قریه سرخ) ناوه شهرستان مقر استان غزنی، در یک خانوادهی فقیر کوچی برزگر (کشاورز) از قوم پشتون زاده شد. خانوادهی پدری او، از راه دامداری و کشاورزی امرار معاش و گاهگاهی بهصورت کوچیگری زندگی میکرد. پدرش نظرمحمد، هرچند مردی گمنام بود، ولی «علاقهی مفرطی داشت که خود و فرزندانش از نعمت سواد بهرهمند گردند».
ترهکی بیش از پنج سال نداشت که نزد زن بیوهای به مزدوری پرداخت. با وجود این، تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب ابتدایی شهرستان ناوهی مقر به انجام رسانید. پس از آن، در سال ۱٣۱۱، برای جستجوی کار به قندهار رفت و در آنجا در شرکت پشتون بهعنوان پیشخدمت دفتر مشغول بهکار شد. سپس، بهسبب ذکاوت و لیاقتی که از خود نشان داد، مورد توجه مسئولان شرکت قرار گرفت و در نتیجه، بهعنوان کاتب به نمایندگی آن شرکت در شهر بمبئی (با نام جدید مومبای) در کشور هند فرستاده شد. او در کنار کار در بمبئی، در یکی از کلاسهای شبانه، زبان انگلیسی آموخت. ظاهراً در همین دورهی اقامتش در بمبئی بود که از طریق مارکسیستهای هند با مبادی مارکسیسم آشنایی یافت. بههر حال، گفته میشود که دورهی بیرستان را نیز در مدرسهی شبانه در هند به پایان برد.
در سال ۱٣۱٦، ترهکی به افغانستان باز گشت و به وساطت عمش امیرالملک که با معاون وزیر فواید عامه دوستی داشت، وارد این وزارتخانه شد و در همین اوان نیز با یکی از خویشان عبدالمجیدخان زابلی، تاجر نامدار که در دورهی محمدظاهر شاه، بانک ملی را بنیان گذارد، و بهترتیب وزیر اقتصاد ملی (۱۹٣٨-۱۹۵٠ م) و معارف (۱۹۵٠-۱۹۵۵ م) بود، آشنایی بههم رسانید و به معرفی او به نویسندگی در مجلهی اقتصاد (که از ۱٣۱٠ خورشیدی از طرف اتاقهای تجارت انتشار مییافت) سرگرم شد.
اما در زندگینامه رسمی او، که در سالنامه افغانستان در سال ۱٣۵٨ منتشر شده، این مطالب نیامده است. سالنامه افغانستان مینویسد:
- وقتی بهسال ۱٣۱٦، از بمبئی به کشور خود باز گشت و در کابل سکونت اختیار کرد، وضع رقتبار خلق افغانستان را با احساس عمیق سیاسی و طبقاتی درک نموده و به فعالیتهای سیاسی دلچسبی زیاد گرفت و دانست که راه نجات خلق از چنگال این شرایط دردناک مبارزه سیاسی و سازمانی است. از اینرو در عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و زمینههای گوناگون ادبی مطالعات علمی خود را توسعه داد و تکمیل نمود و بهزودی بهحیث یک نویسنده توانای کشور درخشید و در ادارهی مطبوعات کشور بهحیث یک مامور صدیق و مترقی مورد احترام روشنفکران وطنپرست قرار گرفت.
هنگامیکه رفیق نورمحمد ترهکی از بمبئی به کشور برگشت، از برخی از بوروکراتهای ارتجاعی مورد اذیت قرار گرفت، طوریکه گاه در یک جا و گاهی هم در محل دیگری تحت فشار گرفته میشد. حتی هنوز نوجوانی بیش نبود که به بروغل بدخشان تبدیل و بهحیث مامور پایینرتبه مقرر شد. در همین هنگام بود مقالات خود را که انعکاسدهندهی زندگی خلق بینوای کشور ما بود، مینوشت و بهخاطر آن مورد تهدید قرار میگرفت.
در سالهای درگیری جنگ جهانی دوم (۱۹٣۹-۱۹۴۵ م)، ترهکی چندی مدیر بخش پترول (نفت) در شرکت انحصار پترول و شکر بود. پس از برکناری از آن مقام، مدتی در تجارتخانهی عبدالمجیدخان بهکار مشغول شد و سپس در وزارت مطبوعات با سمت معاون، در خبرگزاری باختر بهکار پرداخت. سالنامه افغانستان در ادامه مینویسد:
- بهسال ۱٣٢۴، هنگامیکه کاکای ظاهر و داوود، هاشم جلاد از کار برکنار شد و عم دیگرشان، شاهمحمود صدراعظم شد، در این فرصتکه در عرصهی جهانی تناسب قوا و غلبهی قاطع به نفع سوسیالیسم و به زیان فاشیسم بهنحوی روشنی دیده میشد، خانوادهی نادر با انتخاب شاهمحمود بهحیث صدراغظم بهطور ناچیزی عقبنشینی نموده و به دیکتاتوری خود چنان رنگ و جلوه داد که ظاهراً دموکراسی را تمثیل مینمود. در همین هنگام رفیق نورمحمد ترهکی با شور و ذوق انقلابی و احساس وطنپرستانه در جهت مبارزات و فعالیتهای سیاسی گامهای عملی خود را برداشت و با روشنفکران وقت، ملاقاتها را آغاز و توجه آنها را به وضع کشور و نیازمندیهای خلق و دولت فردی و استبداد خانوادگی معطوف نمود، و همزمان با این فعالیتها به نوشتن داستانهای کوتاه که در امر بیداری شعور روشنفکران تأثیر عظیم داشت، پرداخت.
در دورهی نیمهی دموکراسی نخستوزیری شاهمحمودخان (۱٣٢۵-۱٣٣٢ خ / ۱۹۴٦-۱۹۵٣ م)، ترهکی به حزب ویش زلمیان (جوانان بیدار) پیوست و در جراید آن (انگار و ولس)، مقالاتی با لحنی رادیکال ولی نه هنوز مارکسیستی، مینوشت. سالنامه افغانستان، با لحن ستایشگرانه خود، چنین مینویسد:
- مبارزات این سالها منتج به آن شد که بهسال ۱٣٢٧، به ابتکار مؤسس حزب (ویش زلمیان)، رفیق نورمحمد ترهکی، جوانان روشنفکر به نمایندگی یک عدهیی کثیری از روشنفکران دیگر در خانهی کرایی رفیق ترهکی واقع چاردهی کابل جمع شده و حزب سیاسی موسوم به «ویش زلمیان» را تأسیس کردند. این حزب که از خردهبورژوازی و دموکراتهای ملی نمایندگی میکرد، بهزودی عدهیی بزرگ و کثیری از روشنفکران وطنپرست را بهخود جلب و جذب نمود.
هرچند روایت سالنامه افغانستان، مبنی بر بنیانگزاری حزب ویش زلمیان توسط ترهکی و در خانهی او، محرز نیست. اما بهنوشتهی فرد هالیدی در کتاب انقلاب در افغانستان: «تا سالهای ۱۹۴٠، وی بهعنوان نویسندهی داستانهای کوتاه معروف، و از اعضای برجستهی جنبش ویش زلمیان بود.»
پس از آنکه شاهمحمودخان، در سال ۱۹۵۱ میلادی، به دموکراسی نیمبند خود پایان داد، جراید آزاد را بست و شماری از اعضای احزاب، از جمله حزب ویش زلمیان، را به زندان افکند، ترهکی با شماری از همحزبیهای خود، برای اظهار وفاداری به نخستوزیر، با او دیدار کرد. در سال ۱٣۱٣ خورشیدی (۱۹۵٢ میلادی) وابستهی مطبوعاتی سفارت افغانستان در کشورهای متحد آمریکا شد، اما در سال ۱٣٣٢ خورشیدی (۱۹۵٢ میلادی) از این مقام برکنارش کردند و در پی آن، او در مصاحبهی مطبوعاتی حکومت افغانستان را حکومتی خودکامه خواند. با اینهمه، در راه بازگشت از آمریکا به افغانستان، در کراچی از سیاست سردار محمدداوودخان، نخستوزیر جدید افغانستان (۱٣٣٢-۱٣۴٢ خ / ۱۹۵٣-۱۹٦٣ م) و دعوای او دربارهی پشتونستان هواخواهی کرد و با پادرمیانی محمداکبر پروانی، کنسول افغانستان در کویته، بخشوده شد. فرد هالیدی مینویسد:
- پس از اینکه جنبش ویش زلمیان در سال ۱۹۵٢ متوقف شد، ترهکی بهعنوان وابستهی فرهنگی، به سفارت افغانستان در واشنگتن فرستاده شد. لیکن ششماه بعد، بهعنوان اعتراض به قدرتیابی داوود، از کار استعفا داد.
با این حال، در زندگینامهی رسمی او چنین آمده است:
- از آنجاییکه رفیق نورمحمد ترهکی در بین مبارزان شهرت و محبوبیت زیاد داشته و مورد اعتماد مردم بود، در زیر پردهی «اتشهی مطبوعاتی» او را به واشنگتن تبعید نمودند... همان بود که در دورهی ماموریت ششماههی خود در ایالات متحدهی آمریکا نیز با شتاب دامنهی مبارزات انقلابی خود را گسترش داده و فساد سلطنتی ظاهر را به همگان افشا نمود و مردم را با مفاسد سلطنت ظاهر آشنا ساخت. در این فرصت در استبداد خانوادهی مستبد نادر تغییری رونما گردید که گویا شاهمحمود از عهدهی صدارت استعفأ کرده و داوود جانشینش گردید. در همین هنگام رفیق نورمحمد ترهکی در آمریکا طی یک کنفرانس مطبوعاتی وضع افغانستان را تشریح و توضیح نمود. مفاسد سلطنت استبدادی خانوادهی نادر را افشا کرد و صریحاً گفت که یک خاندان فیودالی بر افغانستان حکومت مینماید که تا حال کاکای شاه صدراعظم بود و فعلاً پسر کاکا و شوهر خواهر شاه صدراعظم افغانستان شده است.
این کنفرانس مطبوعاتی رفیق ترهکی انعکاس وسیعی در سراسر جهان نمود و در بسا روزنامهها و جراید جهان عکسهای او توأم با متن کنفرانس مطبوعاتی و مصاحبههایاش انتشار یافت و از همین سبب بود که داوود مستبد و مغرور رفیق نورمحمد ترهکی را در حالی از آمریکا خواست، که هنوز ششماه از ماموریت او در آنجا نمیگذشت.
رفیق نورمحمد ترهکی ... وقتی به کابل رسید از سینمای کابل به داوود تیلفون کرد و به او گفت که «من نورمحمد ترهکی هستم که همین اکنون به کشور رسیدهام. به منزلم بروم یا به زندان؟» از آنجاییکه قضیهی رفیق ترهکی شهرت بینالمللی کسب نموده بود، داوود به او گفت: که به خانه برود و بعداً او را خواهد پذیرفت. اما وقتی رفیق ترهکی به منزل خود رفت، از همان روز تا پیروزی انقلاب ثور تحت تعقیب و پیگرد پولیس قرار داشتو هر جاییکه میرفت پولیس مخفی بدرقهاش مینمود.
ترهکی در بازگشت به کابل، مدتی مترجم دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد و ادارهی همکاری اقتصادی آمریکا بود و سپس دارالترجمهی خصوصی بهنام نور دایر کرد. در دورهی نخستوزیری داوود خان (۱٣٣٢-۱٣۴٢ خ) به اتحادشوروی سفر کرد و در آنجا کتابی بهنام زندگی نوین در معرفی فلسفهی مارکسیستی به زبان فارسی به چاپ رساند که در آن، نام مؤلف نظرزاده یاد شده است. دورهی نخستوزیری داوود خان، بهرغم وجود جو اختناق و سکوبی مطبوعات آزاد، شاهد پایهگذاری و رشد و گسترش حلقهها و محافل مطالعاتی - مباحثاتی مارکسیست لنینیستی در کابل و شهرهای دیگر افغانستان بود. در تشکیل و گسترش این محافل سه تن بیش از دیگران نقش داشتند که عبارت بودند از نورمحمد ترهکی، ببرک کارمل و میراکبر خیبر. همین سه تن پس از برکناری داوود و در دورهی دههی دموکراسی (مشروطیت) پادشاهی محمدظاهرشاه (۱٣۴٢-۱٣۵٢ خ / ۱۹٦٣-۱۹٧٣ م)، و بهدنبال تصویب قانون اساسی تازهی افغانستان در ۱٣۴٣ خورشیدی (۱۹٦۴ میلادی) به تشکیل کمیتهی برای تأسیس یک حزب مارکسیستی دست زدند که بهنام کمیتهی اول یا کمیتهی تدارکات آوازه یافت. سرانجام با تلاشهای گستردهی این کمیته، کنگرهی نخست حزب دموکراتیک خلق افغانستان که آن را کنگرهی بنیادگذاری (گنگرهی مؤسس) حزب مینامند با شرکت نزدیک به سی تن در ۱۱ جدی (دی) ۱٣۴٣ خورشیدی (اول ژانویهی ۱۹٦۵ میلادی) در خانهی نورمحمد ترهکی در کابل برپا شد.
- در حدود سی تن از جوانان وطنپرست مترقی و انقلابی به تاریخ ۵ جدی سال ۱٣۴٣ مطابق اول جنوری سال ۱۹٦۵، در شیرشاهمینه شهر کابل در منزل محقر رفیق نورمحمد ترهکی اجتماع کرده و کنگرهی اول یعنی کنگرهی مؤسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان را ایجاد کردند.
کنگرهی مؤسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان رفیق ترهکی را به اتفاق آرأ بهحیث عضو کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و متعاقب آن در پلینوم اول کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان که از طرف کنگره اول (کنگرهی مؤسس) انتخاب شده بود، در حالیکه تمام اعضای کنگره حضور داشتند به اتفاق آرأ بهحیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتخاب نمودند.
در سال ۱٣۴۴، ترهکی منطقهی ناوهی شهرستان مُقُر استان غزنی، خود را برای احراز کرسی پارلمان (ولسی جرگه) کاندید کرد، اما در انتخابات شکست خورد. بهنوشتهی آنتونی هیمن، «ترهکی در اثر نفوذ مامورین دولت موفق به احراز کرسی مجلس نشد.»
در ٢٢ حمل (فروردین) ۱٣۴۵ خورشیدی (۱۱ آوریل ۱۹٦٦ میلادی)، نخستین شمارهی جریدهی هفتگی خلق، نشریهی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به صاحب امتیازی نورمحمد ترهکی و مدیریت بارق شفیعی انتشار یافت. اما پس از انتشار شمارهی ششم در ٢ جوزا (خرداد) ۱٣۴۵ توقیف شد.
حزب دموکراتیک خلق از همان آغاز پیدایش دارای دو جناح اصلی، یکی به رهبری ترهکی و دیگری به رهبری ببرک کارمل بود که هر دو از اندیشهی مارکسیستی پیروی میکردند و هوادار شوروی بودند، ولی از جهت شیوهی پیشبرد سیاستهای حزب و نیز گرایشهای قومی اختلافات شدیدی با یکدیگر داشتند و البته جاهطلبیهای شخصی هم به این اختلافات بیش از پیش دامن میزد. این اختلافات تا بدانجا بود که هنوز زمان درازی از تشکیل حزب نگذشته بود که دستخوش جدایی گردید. بهنوشته فرد هالیدی، اولین مسئلهی اختلاف، چگونگی واکنش نسبت به توقیف روزنامهی خلق در ماه مه ۱۹٦٦ بود. ترهکی مخالف ادامهی نشر روزنامه بهصورت مخفی بود، حال آنکه کارمل به این کار مایل بود و آغاز به انتشار روزنامهی پرچم کرد.
با این حال، دو جناح در ماه ثور (اردیبهشت) ۱٣۴٦ خورشیدی (آوریل - مه ۱۹٦٧ میلادی) از یکدیگر جدا شدند. بهنوشتهی سالنامهی افغانستان: «در سال ۱٣۴٦، انشعاب بر حزب تحمیل شد.»
پس از انشعاب، هر یک از دو گروه خود را حزب حقیقی دموکراتیک خلق میشمردند، ولی در میان مردم، از روی ارگانهای مطبوعاتیشان، خلق و پرچم که به ترتیب به دستههای ترهکی و کارمل متعلق بودند، بهنام خلق و پرچم آوازه یافتند. در این میان، نورمحمد ترهکی، رهبر و مؤسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان، مادامالعمر بهعنوان رهبر جناح خلق باقی ماند.
پس از کودتای ٢٦ سرطان ۱٣۵٢ داوود خان بر ضد محمدظاهر شاه، پادشاه سابق افغانستان، که با یاری شماری از ارتشیان وابسته به گروه پرچم انجام گرفت، و به رویکار آمدن نظام جمهوری در افغانستان انجامید، فعالیت گروههای خلق و پرچم دامنه و ژرفای بیشتری یافت. در این زمان ترهکی به حفیظالله امین دستور داد که تحت راهنمایی خاص او کار وسیع حزبی را در قوای مسلح افغانستان انجام دهد. و هنگامیکه روابط شوروی با داوود خان، که پس از تثبیت نسبی موقع خود سیاستهای ظاهراً سوسیالیستی را کنار گذاشت و وزرای وابسته به گروه پرچم را از کار برکنار ساخت و کوشید تا از وابستگیاش به شوروی بکاهد و پیوندهای نوینی با آمریکا، ایران و پاکستان برقرار سازد، تیره شد، این دو گروه، در نتیجهی شرایط نوین داخلی، به تشویق احزاب کمونیست خارجی و شورویها، به اقداماتی برای اتحاد دوبارهی حزب دموکراتیک خلق دست زدند. سرانجام در ژوئیه ۱۹٧٧ میلادی، دوباره این دو جناح با یکدیگر، در حزب دموکراتیک خلق افغانستان، متحد شدند و نورمحمد ترهکی باری دیگر به دبیرکلی حزب متحد برگزیده شد.
در پی کشته شدن میراکبر خیبر، از رهبران برجستهی جناح پرچم در حزب خلق، در ٧ آوریل ۱۹٧٨، مراسم خاکسپاری و سوگواری او از سوی حزب، به تظاهرات ضد دولتی تبدیل گردید و بهدنبال آن، داوود خان، در ٢۵ آوریل همانسال هفت تن از رهبران حزب از جمله نورمحمد ترهکی را دستگیر کرد و به تصفیهی ارتش و دستگاه اداری از هواداران حزب آغازید. اما پیش از آنکه اقدامات خود را به انجام برساند، با کودتای خونین ارتشیان هوادار حزب دموکراتیک خلق، در ٧ ثور (اردیبهشت) ۱٣۵٧ خورشیدی (٢٧ آوریل ۱۹٧٨ میلادی) سرنگون و کشته شد. کودتاچیان رهبران حزب دموکراتیک خلق را از زندان بیرون آوردند و بهقدرت نشاندند. بهدنبال آن قانون اساسی لغو شد، جمهوری افغانستان به جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان تغییر نام داد، قدرت به یک شورای انقلابی واگذار شد و حزب دموکراتیک خلق افغانستان تنها حزب سیاسی رسمی کشور گردید که در پشت تمام نهادهای قدرت قرار گرفت.
در این زمان، نورمحمد ترهکی رئیسجمهور، نخستوزیر و رئیس شورای انقلابی خلقی شد. در بند اول فرمان شماره یک شورای انقلابی جمهوری دموکراتیگ افغانستان، که در ۱٠ ثور (اردیبهشت) ۱٣۵٧ (٣٠ آوریل ۱۹٧٨) صادر شد، آمده است:
- شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان در اولین جلسهی خود، نورمحمد ترهکی، شخصیت بزرگ ملی و انقلابی افغانستان را بهحیث رئیس شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان که در عین حال رئیس حکومت (یعنی صدر اعظم) نیز میباشد، انتخاب کرد.
بهنوشتهی جهان اسلام، ترهکی از اردیبهشت ۱٣۵٧ (آوریل ۱۹٧٨) بهبعد توأماً رئیسجمهور، نخستوزیر و رئیس شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان بود، و در عین حال از اردیبهشت ۱٣۵٨ (آوریل ۱۹٧۹) بهبعد نیز خود ریاست شورایعالی دفاع این رژیم را در اختیار داشت.
بدینسان ترهکی به رأس بالاترین مقامات کشور برآمد و دولت وی که حمایت از آن، به دلیل نبود طبقهی کارگر صنعتی در افغانستان، بهدستههای کوچکی از روشنفکران شهری و گروههای حرفهای محدود میشد، بیدرنظر گرفتن شرایط تاریخی و اجتماعی جامعهی افغانستان، با صدور فرمانهای شتابزده به اصلاحاتی دست زد که بهجای تحکیم موقع حکومت در میان مردم، به تضعیف آن انجامید و رهبران قبایل، مذهبیون و زمینداران بزرگ و حتی در برخی موارد، مردمی را که بنا بود در اینگونه اصلاحات شرکت داشته باشند، از حکومت دور و بیزار ساخت.
ترهکی گرچه در ابتدای حکومتش انتساب حزب خود به کمونیسم یا وابستگی آن به مسکو را رد کرد، در عمل با اقدامات خود و حزبش، مانند تغییر پرچم افغانستان و گزینش پرچم سرخ برای کشور که مردم بهدشواری میتوانستند آن را از پرچم شوروی تمیز دهند، نتوانست ظاهر کمونیستی حکومت خود و وابستگی آن به شوروی را بپوشاند. همین کارها به ناخرسندی گستردهی مردم افغانستان، که هم بهدلیل داشتن جامعهای با بافت قبیلهای-سنتی-مذهبی نمیتوانستند اندیشههای کمونیستی را به هیچوجه بپذیرند و هم بهخاطر داشتن روحیهی سخت بیگانهستیزی، وابستگی به شوروی را بر نمیتافتند، از حکومت تازه بیش از پیش دامن زد. از سوی دیگر، دولت ترهکی، از ابتدای دستیابی بهقدرت، برای ترویج و اعمال عقاید و نظرات خود و واداشتن مردم به فرمانبرداری از دولت، بنای کار را بر دهشتافکنی گذاشت و نهتنها بسیاری از اعضای خاندان شاهی و کارمندان بلندپایه و ارتشیان دولت پیشین را به زندان انداخت یا بکشت، بلکه مردم عادی نیز که بهدلایل گوناگون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و دینی، درست یا نادرست، از پذیرفتن خواستهها و برنامههای حکومت سرباز میزدند، برخورد بسیار سخت و خشنی پیش گرفت و همین کار موجب گردید تا حلقههای کوچک و محدود مقاومت - در برابر حکومت - رفته رفته گسترش و ژرفا یابد و تحت رهبری گروههای مذهبی وابسته به پاکستان و ایران، اقصی نقاط کشور را فراگیرد و بیشتر نواحی بیرونشهرها بهدست مخالفان بیفتد.
با این حال، نورمحمد ترهکی در روز هیجدهم ماه مارس ۱۹٧۹، خواستار دخالت مستقیم ارتش شوروی در افغانستان شد. او تلفنی به آلکسی کاسیگین، نخست وزیر وقت شوروی، گفته بود که «وضع بد است و دارد بدتر میشود و اگر سرباز و اسلحه بهصورت کمک عملی از جانب شوروی صورت نگیرد، انقلاب افغانستان با توجه به دخالتهای خارجی در منطقه نجات نخواهد یافت». کاسیگین یقین کامل نداشت و از ترهکی پرسید «چرا کمونیستهای افغانستان نیروی رزمندهی خود را از میان طبقهی کارگر جمع نمیکند؟» ترهکی پاسخ داد که «در افغانستان طبقهی کارگر بسیار کوچک است.» اما شورویها از دادن پاسخ مثبت بهدرخواست او سرباز زدند. ترهکی در ٢٠ مارس همانسال، به مسکو سفر کرد و در دیدار با مقامات عالرتبهی شوروی بار دیگر درخواست خود برای مداخلهی نظامی شوروی را تجدید کرد. اینبار نیز لئونید برژنف، دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، شخصاً هرگونه امکان اعزام نیروی نظامی به این کشور برای جنگ با مجاهدین افغان را رد کرد.
یکی دیگر از عوامل تضعیف حاکمیت حزب در دولت، اختلافات جناحی درونحزبی بود. گرچه دولت ترهکی در آغاز گونهای ائتلاف از نمایندگان دو جناح خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق بود، اما از همان ابتدا، دو جناح که وحدتشان در حزب بیشتر از روی ناچاری و زیر فشار شورویها و شماری از احزاب کمونیست کشورهای دیگر شکل گرفت، نخست پنهانی و سپس آشکارا به مبارزهای شدید برای بهدست گرفتن قدرت و حذف گروه رقیب دست زدند و بهزودی خلقیها که رهبری آنها در این مبارزه با حفیظالله امین بود، توانستند بر پرچمیها فایق آیند و آنها را از حزب و دستگاه دولت و ارتش بیرون رانند. پس از کنار گذاشتهشدن پرچمیها، اینبار جنگ قدرت در میان خلقیها درگرفت. حفیطالله امین که در ابتدا خود را شاگرد وفادار ترهکی میخواند و از ترهکی با نام «رهبر کبیر خلق» و «آموزگار بزرگ خلق» یاد میکرد و در مبارزه با پرچمیها میکوشید تا با تبلیغات، گونهای کیش شخصیت در پیرامون ترهکی پدید آورد و حتی باری گفت: «حزب و ترهکی جسم و روحاند. آیا جسم و روح از هم میتواند جدا شود؟ وقتی سخن از حزب میزنیم، سخن از ترهکی است و وقتی سخن از ترهکی میزنیم، سخن از حزب است»، در ٧ فروردین ۱٣۵٨ (٢٧ مارس ۱۹٧۹) به مقام نخستوزیری رسید و در تیرماه همانسال با بهدست گرفتن وزارت دفاع اقتدار بیشتری یافت و کوشید رفتهرفته قدرت دولتی را در انحصار خود درآورد و ترهکی را کنار بگذارد یا دستکم به رئیسجمهوری فرمایشی و دستنشانده مبدل سازد. البته ترهکی با چنین چیزی موافق نبود و از اینرو، بهزودی در حزب دموکراتیک خلق، دو دستگی، بر اساس هواداری از امین یا ترهکی، پدید آمد و نشانههای آن حتی در مطبوعات بروز کرد. گسترش روزافزون جنبش مقاومت مردم افغانستان بر ضد حکومت ترهکی-امین و ناامیدی حکومت در سرکوبی آن نیز این دو دستگی را شدت بخشید.
در چنین اوضاعی، ترهکی برای شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها به هاوانا (پایتخت کوبا) رفت و در راه بازگشت در مسکو با برژنف و گرومیکو (وزیر خارجه شوروی) دیدار نمود. شورویها که ناکامی دولت افغانستان در سرکوبی مجاهدان را برخاسته از سختگیری حزب بهویژه حفیظالله امین میدانستند، ترهکی را بهدوری گزیدن از امین و کنار گذاشتن یا از میانبردن او و همکاری با ببرک کارمل، در واقع اتحاد دوبارهی دستههای پرچم و خلق حزب برانگیختند. ترهکی در بازگشت به کابل، در پی برکناری و دستگیری امین برآمد، اما امین نقشهی وی را خنثی و وی را در ٢٣ سنبله (شهریور) ۱٣۵٨ دستگیر کرد و یک روز بعد، خودش را بهجای ترهکی، دبیرکل حزب دموکراتیک خلق، رئیس شورای انقلابی و رئیسجمهور اعلان کرد.
سرانجام، نورمحمد ترهکی، در در ۱٦ یا ۱٧ میزان (مهر) ۱٣۵٨ (٨ یا ۹ اکتبر ۱۹٧۹)، توسط سه تن از ارتشیان خلقی - روزی، آمر سیاسی، عبدالودود، آمر مخابره و اقبال، آمر کشف گارد خانهی خلق - بهدستور حفیظالله امین با بالش، در كوتي باغچه ارگ، خفه شد و بهقتل رسید.
▲ | آثار |
نورمحمد ترهکی، در کنار کارهای سیاسی، فعالیتهای ژورنالیستی و نویسندگی را نیز در کارنامهی خود دارد. بهنوشتهی دانشنامهی ادب فارسی «او در اوایل کارش، در روزنامهها و مجلات مقاله مینوشت، ولی ارزش کار وی در روزنامهنگاری دانسته نیست.» ترهکی در نوشتن داستان نیز توانایی داشت، «دبنگ مسافر» و چند اثر داستانی دیگر از او بهنام مستعار سورگل منتشر شده است. هرچند که به باور برخی کارشناسان، این آثار ارزش داستانی زیادی ندارند. بهنوشتهی فردهالیدی «تا سالهای ۱۹۴٠، وی بهعنوان نویسندهی داستانهای کوتاه معروف بود و از میان داستانهای وی «قرمه» (څړه) و «پیشبهکار» مشهور هستند که در آنها به شرح زندگی روستاییان میپردازد» و دانشنامهی ادب فارسی مینویسد:
- گرچه نشریات رسمی و دولتی افغانستان در دورهی حکومت ترهکی، وی را بنیادگذار رآلیسم افغانی یا ادبیات رآلیستی افغانستان میخواندند، ولی بنابر آگاهیهایی که در دست است، وی پیش از کودتای ثور (اردیبشت) ۱٣۵٧، تنها چند داستان کوتاه با نام مستعار سورگل نوشته بود که ارزش ادبی بسیار پایین دارند. پس از کودتای ثور نیز دو اثر وی، یکی دموکراسی نوین یا زندگی نوین به فارسی و دیگری بهنام دبنگ مسافری به پشتو تجدید چاپ گردید.
«زندگی نوین»، کتاب دیگری است که به نورمحمد ترهکی نسبت داده میشود. این کتاب در معرفی فلسفهی مارکسیستی بهفارسی نوشته شده و در شوروی به چاپ رسیده است. برخی از صاحبنظران، این کتاب را اثر ترهکی نمیدانند و براین باورند که این کتاب، به احتمال قوی یا توسط کمونیستهای فارسیزبان خود شوروی و یا هم بهوسیله تودهایهای ایران نوشته شده است. بههر حال، این نظری صاحبنظران فقط مبتنی بر حدس و گمان است. فرد هالید مینویسد:
- بعدها بهصورت نویسندهی مستقل شروع بهکار نمود و تا سال ۱۹٧٨ بیش از سی کتاب بهرشتهی تحریر درآورد. اکثر این کتابها قصههای کوتاه بودند، و حداقل دو کتاب نیز دربارهی فلسفهی مادی، که در آنها مطالبی از آثار نویسندگان شوروی گنجانده شده بود.
«عروسی من در خیبر»، «خاطرات جنگ چرچیل» و «نطق ویشسنگی دریونو» از آثاری است که ترهکی آنها را ترجمه کرده است.
در زمینهی مارکسیسم هم، با وجود آنکه در دورهی حکومتش وی را در شمار نظریهپردازان مارکسیست و همسنگ کسانی همچون مارکس و انگلس و لنین قلمداد نمودهاند و واضح به اصطلاح نظریهی «انقلاب از بالا به کمک ارتش انقلابی» (برای توجیه کودتای ثور) میشمردند، بهنوشتهی دانشنامه ادب فارسی «دانستههای او از حد متوسط فراتر نمیرفت که آنها را با اندیشههای قومی و محیطی آمیخته، آمیزهی ناهمگونی پدید آورده بود و از آنها در مبارزات درون حزبی و برای کسب حمایت برتریخواهان قومی پشتون در مبارزه با پرچمیها بهره میبرد.»
▲ | نگارخانه |
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
د افغانستان کلنۍ (سالنامهی افغانستان)، شماره ۴۴، ٧ ثور ۱٣۵٨، ص ۵؛ دانشنامهی ادب فارسی (جلد سوم) ادب فارسی در افغانستان مینویسد: «نورمحمد پسر نظرمحمد، رئیس جمهور افغانستان (۱٣۵٧-۱٣۵٨ ش/۱۹٧٨-۱۹٧۹ م)، در خانوادهای میانهحال از عشیرهی افغان شبیخیل از قبیلهی ترهکی از قوم غلزایی در ناوهی مقر (ناهور غزنی؟) در استان غزنی بهدنیا آمد. تاریخ تولد ترهکی دقیقاً دانسته نیست، اما وی پس از رسیدن به قدرت، آن را ۱۴ ژوئیهی ۱۹۱٧ م/ ۱٢۹٦ ش معین کرد که روز این تاریخ، ۱۴ ژوئیه، برابر روز پیروزی انقلاب فرانسه، و سال آن، ۱۹۱٧ م، سال انقلاب بولشویکی روسیه است و از اینرو، برخی این تاریخ را به احتمال فراوان ساختگی و برخاسته از حس خودخواهی سادهلوحانهی وی همراه با خرافات شگونزنی دانستهاند.» (همانجا، ج ٣، صص ٢۵۴-٢۵۵).
د افغانستان کلنۍ (سالنامهی افغانستان)، پیشین، ص ۵؛؛ اما دانشنامهی ادب فارسی به روایت دیگر مینویسد: «پدرش نظرمحمد مردی گمنام بود، ولی عمش امیرالملک با سمت جمهدار برای حکومت هند انگلیس در کویتهی بلوچستان کار میکرد و با گرفتن حقالعمل، جوانان افغانی را به هند میبرد و در راهسازی و کارهایی مانند آن میگمارد. ترهکی در کودکی با عم خود به کویته رفت و در آنجا درس خواند. در بازگشت، چندی در منزل اخترمحمدخان، از خانهای ناوه، معلم سرخانه بود. سپس در جستوجوی کار به قندهار رفت و پس از تأسیس نمایندگی شرکت پشتون در بمبئی (هند)، در مقام کاتب یا منشی همراه نمایندهی شرکت، بدان شهر سفر کرد و مدتی را در آنجا گذراند.» (همانجا، ج ٣، ص ٢۵۵).
دانشنامهی ادب فارسی (جلد سوم) ادب فارسی در افغانستان، ج ٣، ص ٢۵۵؛ د افغانستان کلنۍ (سالنامهی افغانستان)، شماره ۴۴، ٧ ثور ۱٣۵٨ مینویسد: «این جوان فعال و مبارز و عاشق کار و وظیفه به فراگرفتن علوم و زبان انگلیسی علاقهیی زیاد داشت و در شپی لیسه (مدرسه شبانه) الی صنف دهم که در سیستم معارف (سیستم آموزشی) هند، صنف اخیر تعلیمات ثانوی بود، تحصیلاتش را ادامه داد و انگلیسی بسیار خوبی را فراگرفت» (همانجا، ص ٦).
د افغانستان کلنۍ، پیشین، ص ٦؛ و نیز فرد هالیدی، انقلاب در افغانستان، ترجمهی ع. اسعد، ص ٣٦؛ فرد هالیدی مینویسد: «ترهکی به بمبئی رفت و در آنجا به مدرسه شبانه رفت و تحصیلات خود را توسعه داد. از آنجاییکه باراندازان بمبئی از سرسختترین مبارزان حزب کمونیست بودند، بعید نیست که وی در آنجا برای اولینبار با مارکسیسم آشنایی پیدا کرده باشد».
فرد هالیدی مینویسد: «[ترهکی] پس از بازگشت به کابل، و قبل از آنکه مدیر رادیو کابل شود، در دفتر خبرگزاری رسمی باختر، و بهعنوان مترجم سفارت آمریکا کار میکرد.» (فرد هالیدی، پیشین، ص ٣٧)
سالنامهی افغانستان ۱٣۵٨ مینویسد: «در سال ۱٣۴۴ رفیق نورمحمد ترهکی از ناوهی ولسوالی مقر ولایت غزنی برای احراز کرسی ولسیجرگه افغانستان (پارلمان) بهخاطر انتخابات پارلمانی کاندید شد. گرچه رفیق ترهکی را مردم آنجا بسیار دوست داشتند و موفقیتشان حتمی پنداشته میشد، اما مداخلات بیشرمانهی حکومت مستبد وقت باعث شکست وی در انتخابات شد.» (همانجا، ص ۱۴)
آنتونی هیمن، افغانستان در زیر سلطهی شوروی، ص ٧۵
امین، حفیظالله، تئوری انقلاب ثور، ص ٦٢
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ افغانستانشناسی │ زندگینامه │ چهرههای سیاسی و فرهنگی افغانستان