فهرست مندرجات
دِموکریت یا ذیمقراطیس یا دموکریتوس (Democritus) (زادۀ حدود ۴٦۵ ق.م - درگذشتۀ حدود ٣٧٠ ق.م)[۱] از فیلسوفان یونانی و نخستین کسی بود که از اتم سخن گفت و آن را جزو بخشناپذیری دانست که دنیا از آن ساخته شدهاست. بنابراين، او یکی از دو بنیانگذار نظریه اتمی جهان قدیم بهحساب میآید و امروزه نام وی بیشتر با این نظریه برای مردم جهان آشناست.[٢]
[↑] زندگینامه
دموکریتوس فرزند هگسیستراتوس و زادگاه وى شهر آیدرا، شهرى كوچك در ساحل شمالى دريا اژه، بود. هرچند سال تولد وى به درستى مشخص نیست اما میتوان سال تولد وى را در حدود ۴۶۰ پیش از میلاد دانست.[٣] گروهى نیز سال تولد وى را هشتادمین المپیاد میدانند. گفته میشود وى عمرى طولانى داشته است و هنگام مرگ ۱۰۹ ساله بوده است و بدین ترتیب سال مرگش را حدود ۳۸۰ میدانند. درباره زندگى و رویدادهاى عمر وى گزارشهاى فراوانى در دست است که جز اندکى از آنها بقیه همه افسانه و ساختگى است و اصالت تاریخى ندارد. اما آنچه از این میان میتوان پذیرفت این است که وى در جوانى با لوکیپوس ارتباط داشته و نزد وى چیزهاى زیادى آموخته است. رویداد مهم در زندگى این فیلسوف سفرهاى فراوانى است که وى به کشورهاى آن دوران و در جستوجوى دانش و گرد آوردن تجارب و دانستنیها کرده بود.[۴]
پدر او اشرافزاده بود كه گفته میشود با پادشاه پارس نيز روابطى داشته است. بنا به اظهارات ديوجانس (دیوژن)[۵] دموكريتوس مدتى در زمينه نجوم و الاهيات تحت تعليم موبدان پارسی بوده است.[٦]
دموكريتوس بعد از مرگ پدرش، میراث پدرى خود را به برادرانش بخشید و سهم خود را که از همه کمتر بود به پول نقد دریافت داشت و با آن سفرهاى خود را آغاز کرد. گفته میشود وى نخست به مصر رفت و سپس به بابل و در پایان به پارس سفر کرد. از جمله سفرهاى او رفتن به هندوستان و همنشینى با "فیلسوفان" آن سرزمین بود.[٧]
دموکریتوس پس از پنج سال جهانگردى سرانجام به زادگاه خود بازگشت.[٨] در اين هنگام، نه چيزى از ارثيه پدر برايش باقیمانده بود نه وسيله امرار معاشى داشت؛ بههمين سبب برادرش داموسيس در اين زمينه به او كمك كرد.[۹]
او بقیه عمر را در زادگاهش (آبدرا) صرف آزمايشهايی در باره طبيعت كرد[۱٠] و بهکار نوشتن و آموزشدادن به دیگران پرداخت.[۱۱] آشنايی او با پديدههاى طبيعى و قدرت او در پيشبينی وضع هوا موجبات شهرت دموكريتوس را فراهم آورده بود. او از اين توانايیهايش براى متقاعد ساختن مردم به اينكه آينده قابل پيشبينی است استفاده میكرد.[۱٢]
بهگفتۀ محمود فاضلى، داستانهایى که درباره پایان کار وى و این که از ترس ناتوانی و سالخوردگى به خودکشى دستزده بود باورکردنى نیست و همچنین افسانه این که وى به همه چیز جهان میخندید و همه چیز را بازیچه میپنداشت و "فیلسوف خندان" لقب گرفته بود.[۱٣] اما با وجود اين، گفته میشود که دموکریتوس در یونان باستان بهعنوان "فیلسوف خندان" معروف بوده، چون بر ارزش شادمانی تاکید میکرده است.[۱۴]
بههر حال، سرانجام، دموكريتوس در حالی كه بيشتر از صد سال داشت، در حدود ٣٧٠[۱۵] يا ٣٨٠[۱٦] پيش از ميلاد، درگذشت.
[↑] دموکرايتوس و معاصرانش
دموکریتوس از دوستان هیپوکریت بود ظاهراً در آتن زندگی میکرده است. اما سقراط را درک نکرد و افلاطون نیز در آثار خود نامی از او نبرده است.[۱٧] علیرغم آنکه، وقتی افلاطون آکادمی را تاسیس میکرد، دموکریتوس هنوز زنده بود.[۱٨]
بههر حال، دموکریتوس از شهرت گریزان بود اما بهدلیل آگاهى، دانایى و برترى علمى و عقلى بیشک از احترام و بزرگداشت همشهریانش برخوردار بوده است. دموکریتوس مردى بسیار آگاه و دانشمند بوده[۱۹] و میگویند در شاخههای مختلف علوم تبحر داشت.[٢٠] از نظر جامعیت و چیرهدستی در شاخههاى گوناگون دانش، وى را میتوان در دوران باستان تنها با ارسطو برابر دانست که البته ارسطو در نوشتههاى خود از وى به نیکى یاد میکند و در رساله "درباره پیدایش و تباهى" معتقد است: "این مرد (دموکریتوس) بهنظر میرسد که درباره همه چیز اندیشیده است." در مدرسه ارسطو و شاگردان وى، نوشتههاى دموکریتوس مانند دیگر فیلسوفان پیشین فراوان یافت میشده است. ارسطو با عقاید و نوشتههاى دموکریتوس کاملاً آشنا بود و کتابهاى شخص ارسطو، سرچشمه مهم آگاهى ما از عقاید دموکریتوس است. این شخصیت جامع و درخشان با اندیشه ناآرام و پرتکاپو در همه جا و در هر زمینه جویاى حقیقت بوده است و همواره داشتن دوستان و پژوهندگان را در تاریخ اندیشه انسانى بهشگفتی و ستایش واداشته است و حتی مخالفین فلسفی او را مجبور به ستایش و تمجید از وى کرده است.[٢۱]
دموکریتوس را میتوان آخرین فیلسوف طبیعی و پر استعدادترین فیلســـوف پیش از ســـقراط دانســـت. اگرچه که معاصر ســـقراط اســـت، اما اندیشـــهها و فلســـفهی او ادامهی بحثهایی اســـت که فیلســـوفان پیش از ســـقراط به آن میپرداختند.[٢٢] "نظریهی اتم، میوهی رسیدهی درخت کهن نظریهی ماده است که فیلسوفان طبیعی ایونیایی بوجود آورده و تربیتش کردهاند."[٢٣]
او نظامی فلسفی تأسیس کردهاست که تبیینی مادی از جهان طبیعی بهحساب میآید و در این راه البته وی از معلمش لئوسیپوس متأثر است. دموکریتوس اتمگرا معتقد بود، جهان از ذراتی تشکیل شده که هر شیء دیگر شامل این ذرات میشود و این ذرات در فضای تهی بینهایت حرکت میکنند. اتمگرایی وی و پیروانش در بین مکاتب مادی مسلک که برای تبیین جهانی مادی به نظم یا الهیات تکیه نمیکردند از تأثیر گذارترین و معروفترین مکاتب بهشمار میرود. حتی ارسطو که منتقد جدی این مکتب فلسفی بهشمار میرفت، دموکریتوس را بهجهت تاملات ژرف در فلسفه طبیعی تحسین و ستایش میکرد.[٢۴]
بيشتر فلسفه دموكريتوس در باره اتم است. اتم در زبان يونانی بهمعنای تجزيهناپذير است. دموكريتوس بهاين نتيجه رسيده بود كه ماده را نمیتوان بهصورت نامحدود به ذرات ريزتر تقسيم كرد و پس از تقسيم كردن متوالی ماده به ذرهاى تجزيهناپذير بهنام اتم خواهد رسيد. اتمها در نظر دموكريتوس جاودانی بودند؛ يعنی ازلی و ابدى. دليل آن هم اين است كه نههيچ چيز از عدم پديد میآيد نهوجود قابل تبديل بهعدم است. از اين جهت دموكريتوس با الئايیها موافق است؛ ولی برخلاف آنها دموكريتوس خلا و حركت و تغيير را قبول دارد. بهاعتقاد او اتمها با يكديگر فاصله دارند و حركت میكنند و فاصله بين اتمها نيز خلا است. او معتقد بود كه اجسام از اتمهاى گوناگونی تشكيل شدهاند كه اين اتمها باهم پيوند يافتهاند. اگر جسم تجزيه شود اين اتمها دوباره از هم جدا خواهند شد و پراكنده میگردند. نظريات ارسطو در باره طبيعت باعث شد كه تئورى اتم دموكريتوس تقريباً بهدست فراموشى سپرده شود تا اينكه بالاخره قريب دو هزار سال بعد دوباره همين نظريه توسط شيميدان انگليسى جان دالتون دوباره مطرح شد.
بهعقيده او نيروى ماوراطبيعت يا چيزى خارج از طبيعت وجود ندارد. براى دموكريتوس تنها وجودى قابل قبول است كه از اتم تشكيل يافته باشد از اين روست كه او را فيلسوفی كاملا ماترياليست (ماده گرا) میشناسند. بهنظر او همه چيز در طبيعت مكانيكى و جبرى و تخلفناپذير است. چون همه چيز از اتم ساخته شده و آن هم فقط از قوانين ذاتى خود پيروى میكند. پس با كشف قوانين طبيعت، انسانها بهراحتی قادر خواهند بود تا آينده را پيشبينی كنند.
بهنظر دموكريتوس تمامى رفتارها و واكنشهاى انسانی هم بهوسيله اتمها قابل توجيه است. مثلا حواس انسان نتيجه برخورد و واكنش اتمهاى بدن او با اتمهاى اجسام ديگر است. براى نمونه، هنگامى جسمى را میبينيم، ديدن ما حاصل برخورد قسمت كمى از اتمهاى جسم با اتمهاى چشم ماست؛ يا لمس اجسام بر اثر تماس اتمهاى پوست با جسم لمس شده است. دموكريتوس روحى جاودانه و غير مادى را در بشر قبول نداشت به نظر او روح انسان از مادهاى رقيق با اتمهايی صاف گرد تشكيل شده بود كه اتمهاى اين ماده هنگام مرگ از هم جدا و پراكنده میشوند.[٢۵]
[↑] فلسفهی اتمیان
مادامی که سخن از فلسفهی اتمیان بهميان میآيد، نام لوکیپوس و دموکریتوس باهم ذکر میشود. و بهطور دقیق نمیتوان مشخص کرد که چه اندیشههایی از آن لوکیپوس و چه ديدگاههای از آن دموکریتوس است. ظاهراً باید لوکیپوس را که استاد دموکریتوس بود، بنیانگذار فلسفهی اتمی دانست و شاگرد او این فلسفه را به کمال رسانده است. لوکیپوس را اکثر مورخان فلسفه اهل میلتوس میدانند و از آنجا به الئا کوچ کرد و در آنجا با پارمنیدس همنشین شد و همچنان شاگرد زنون بود. سپس به آبدرا مهاجرت کرد. کتاب نظام جهان بزرگ را که بهنام دموکریتوس مشهور است، از آن او میخوانند و او را بنیانگذار اصل علیت میدانند. يعنی اینکه هیچ چیز بدون علت رخ نمیدهد بلکه هر چیزی را علتی و ضرورتی است.
چنانکه گفته شد، لوکیپوس شاگرد پارمنیدس و زنون بوده و به فلسفهی پارمنیدس معتقد است؛ ولی همچون امپدوکلس و آناکساگوراس نظر پارمنیدس را در بارهی حرکت قبول ندارند. میخواهد تبیینی ارائه دهد که وحدت پارمنیدس را با نظریهی حرکت جمع کند. پارمنیدس میگفت وجود هست و لاوجود نیست. اما او میگوید وجود و لاوجود هر دو هستند. وجود ملاء یا پری است و لاوجود خلاء میباشد. بنابراين، جهان از یک سری چیزهای صلب و نشکن بهنام اتم تشکیل شده است. "بنا بر نظر لوکیپوس و دموکریتوس شمار نامحدودی واحد تقسیم ناپذیر وجود دارند که اتمها (ذرات تجزیهناپذیر) نامیده میشوند. اینها به ادراک حسی در نمیآیند، زیرا بسیار خردند و حواس نمیتوانند آنها را ادراک کنند. اتمها در اندازه و شکل مختلفند، اما کیفیتی ندارند مگر سختی و صلابت یا نفوذناپذیری، عدداً نامحدودند و در خلاء حرکت میکنند."[٢٦]
در فلسفهی اتمیان دیگر از عشق و نفرت امپدوکلس و نوس آناکساگوراس خبری نیست، یعنی حرکت اتمها ابدی و ازلی است و نیازی بهعلت ندارند. اتمهای لوکیپوس و دموکریتوس همان واحدهای فیثاغوریان هستند که صفات وجودی پارمنیدس را دارا هستند. در فلسفهی اتمیان سخن از غایت نمیشود گفت. هر اتمی کار خودش را انجام میدهد نا اینکه برای رسیدن به چیزی آن کار را انجام میدهد. نظریهی اتمی نخستین توصیف مکانیکی جهان است و تلاش دارد راه خود را از فلسفههای غایتگرایانه و اسطورهای خدایان یونان جدا سازد. از نظر آنها روح نیز از اتمها ساخته شدهاند و از آتش هستند. حتی خدایان نیز از اتم هستند. خدایان مثل انسان فناپذیر هستند؛ اما بسیار طولانی عمر میکنند. ارسطو در کتاب در بارهی نفس مینویسد: "دموکریتوس معتقد شده است با اینکه نفس نوعی از آتش و گرما است اشکال یا اجزاء لایتجزائی که او قائل است در واقع بینهایت است از آنها آنچه را که دارای صورت کروی است آتش و نفس میخواند و میتوان آنها را تشبیه کرد به آنچه غبار هوا مینامند و در اشعهی خورشید که از پنجره میتابد پدیدار میشود... آنچه از این اجزاء لایتجزا دارای صورت کروی است همان نفس است، زیرا که این نوع اشکال میتواند بیشتر از همه چیز در خلال تمام اشیاء نفوذ یابد و مادامی که خود در حرکت باشد ما سوای خود را نیز بحرکت در میآورد."[٢٧] اشکال اساسی که در بحث حرکت بر نظر اتمیان وارد است، این است که آنها در بارهی حرکت نخستین چیزی نمیگویند. با گفتن اینکه حرکت ذاتی اتم است نمیشود از پرسش اینکه حرکت کجا و چگونه در اشیاء پدید میآید گریخت. ارسطو در متافیزیک مینویسد: "ایشان (لوکیپوس و افلاطون) میگویند که حرکت همیشه هست اما نمیگویند به چه علت هست و چیست، و نیز اگر چیزی این چنین یا آن چنان (حرکت میکند) علت آنرا نمیگویند. زیرا هیچ چیزی تصادفاً به حرکت نمیآید بلکه باید همیشه چیزی وجود داشته باشد (که آنرا به حرکت آورد)."[٢٨] و نیز مینویسد: لوکیپوس و شاگرد وی دموکریتوس میگویند که "پری"، (ملاء) و "تهی" (خلاء) عناصرند؛ و یکی را "موجود" و دیگری را "ناموجود" مینامند. این دو، "موجود" پر وسعت است؛ و "ناموجود" تهی دست یا (رقیق) است. بدین سبب ایشان میگویند که "موجود" بیشتر از "ناموجود" وجود ندارد، زیرا جسم وجود واقعی بیشتری از تهی ندارد. ایشان اینها را بهعنوان علتهای مادی موجودات میشمارند و درست مانند کسانی که جوهر بنیادی را یکی میدانند و چیزهای دیگر را از دگرگونی (انفعالات) آنها پدید میآورند؛ و غلظت و رقت را سرچشمهی این دگرگونیها میشمارند، بههمین سان، این اندیشمندان نیز، میگویند اختلافهای (اتومها) علتهای چیزهای دیگر میباشند. بهگفتهی آنها این اختلافها در سه چیز است: شکل، ترتیب و وضع، و میگویند که موجودات فقط در "صورت"، "تماس باهم"، و "میل" (چرخش) باهم اختلاف دارند، و از این میان "صورت" شکل است؛ "تماس باهم" ترتیب است؛ و "میل" (چرخش) وضع است ... اما آنها نیز، سهلانگارانه – مسالهی حرکت، و اینکه [حرکت] از کجا و چگونه در اشیاء پدید میآید، غفلت کردهاند، بههمانگونه که دیگران"[٢۹]
از نظر اتمیان با حمع شدن یا پراکنده شدن اتمها چیزهایی تشکیل میشوند و یا فنا میشوند و در اثر جابجا شدن اتمهاست که دگرگونی و تنوع و اختلاف در اشیاء بهوجود میآید.
نظریهی اتمی دموکریتوس بهدیدگاه علمی امروز نزدیک است. "توقف واقعی این نظریه را بر اثر انتقاد ویرانگر افلاطون و ارسطو بایستی از لحاظ علمی مصیبتی بهشمار آورد."[٣٠] و پایان سخن اینکه "لوکیپوس و دموکریتوس برای آنکه تمایلات قبلی را به نتیجهی منطقی آنها رساندند و بیان ماشینی محض و تبیینی از واقعیت عرضه کردند قابل ملاحظهاند."[٣۱]
[↑] ديدگاهها
از نظر دموکریتوس دو جور شناخت وجود دارد یکی شناخت حسی و دیگری شناخت عقلی. البته فقط با شناخت حسی معرفت بهدست نمیآید و شناخت حسی بهتنهایی اعتبار ندارد. اما شناخت حسی ابزار يا وسیلهای است برای رسیدن به شناخت عقلی. معرفت حسی میتواند بدون شناخت عقلی دست دهد. اما شناخت عقلی بدون شناخت حسی حاصل نمیشود. بیانی که دموکریتوس از حواس ارائه میکند بیان مکانیکی است. امپدوکلس میگفت که چیزهایی از اشیاء صادر میشوند و در منافذ چشم نفوذ میکنند و چشم آنها را میبیند. دموکریتوس از نفوذ اتمهای بیرونی در پیکر انسان به "تصاویر" تعبیر میکند. این اتمها که وارد نفس شدند با نفس ترکیب مییابند. بنابراين، از نظر دموکریتوس کیفیات ثانوی عینی نیستند. او معتقد بود که هیچ چیز واقعی که در خارج از فاعل شناسنده مطابق با آنها باشد وجود ندارد. احساسهای ما صرفاً ذهنی هستند هرچند که معلول چیزهای خارجی یعنی اتمها هستند. از اين رو، دموکریتوس هیچ فرقی بین حس و فکر قائل نبوده است. در حوزهی اخلاق دموکریتوس را فیلسوف خندان میدانند. او معتقد بود "ما برای خوشی و سعادت یا خرمی و نشاط، که حالتی نفسانی است، باید تلاش و کوشش کنیم، و نیل به آن نیازمند ارزشیابی و داوری و تشخیص لذات گوناگون است. اصل "تناسب" یا اصل "هماهنگی" باید راهنمای ما باشد. بااستفاده از این اصل ما میتوانیم به آرامش تن، یعنی تندرستی، و آرامش روح، یعنی نشاط و خرمی، نائل شویم."[٣٢]
براى دموکریتوس برترین خیر، نیکبختى فردى و اجتماعى انسانها است و سرچشمه نیکبختی هرکس در درون خود وى نهفته است. این سرچشمه در روح او است. از اندیشههاى درخشان وى مسئله زندگى اجتماعى و سیاسى انسانها و مسئولیت ایشان در برابر آن است. کارهاى اجتماعى را باید از هرچیزى مهمتر دانست و در آنها شرکت کرد. باید در دفاع از آنچه خیر و صلاح همگان در آن است، کوشید. کشورى که بهدرستی اداره شود گنجینهاى است که همه چیز در آن هست و اگر از دست برود همه چیز از کف رفته است. و بهترین شکل حکومت و دولت، حکومت و فرمانروایى دموکراسى است.[٣٣]
[↑] آثار
در میان فیلسوفان و دانشمندان یونانى دموکریتوس متفکرى بسیار پرکار و با نوشتههاى بسیار بود که همین امر نشانگر جامعیت و احاطه حیرتانگیز او در رشتهها و شیوههاى دانشهاى گوناگون است. بسیارى پرکارى وى را با ارسطو مقایسه میکنند و اما این پرسش بارها مطرح گردیده است که چرا از نوشتههاى دموکریتوس چیزى برجاى نمانده است؟ آیا این امر یک موضوع تصادفی است یا بداقبالی وى و شاید نیز جنگها، ویرانیها، آتشسوزیها و تاراجهاى گوناگون و متعدد که طى قرنها در سرزمین آسیاى صغیر و نیز در خود سرزمین یونان روى داده است و یا این که فیلسوفان بعدى در حفظ آثار ایشان و متفکران پیشین سهلانگارى و کوتاهى کردهاند. اما آنچه که تردید در آن نیست این که تاثیر عامل انسانی و تلقى او از فرهنگ و دانش پیشین و به دیگر سخن تاثیر احساسات، عقاید دینی و اجتماعى در حفظ آثار پیشینیان یا تعمد در فراموش کردن و حتی از میان بردن آنها است.
وى عملاً در زمینه همه علوم و دانستنیهاى انسانی صاحبنظر بوده و کتب و رسالههاى متعددى نوشته که هیچکدام از دستبرد مصون نمانده است. مجموعه نوشتههاى وى ۵۲ رساله است که در پنج عنوان "اخلاقیات، فیزیک یا مبحث طبیعت، ریاضیات، موسیقى و موضوعات فنی" بوده است. بزرگترین کتاب وى "نظام جهانی کوچک" است که وى اصول عقاید خود درباره هستی و پیدایش جهان را در آن عرضه کرده است. شگفتانگیز اینجا است که کتابهاى افلاطون براى آیندگان باقى ماند، اما نوشتههاى دموکریتوس ناپدید شد که یکى از علل این امر میتواند این باشد که پس از نفوذ مسیحیت، کلیسا و وابستگان به آن در کتابهاى افلاطون و نیز ارسطو، پیشینیان فکرى و پایه فلسفى و عقلى استوار و نیرومندى براى توجیه عقلایى ایمان و عقیده خود یافتند. بدین ترتیب کشیشان که دانشوران آن دورانها بودند هنگام جنگها، تاراجها و آتشسوزیها، این نوشتهها را یا در جایى مطمئن پنهان میکردند و یا همراه خود میبردند و در حفظ و نگهدارى آن میکوشیدند. اما چون به کتابهاى دیگر دلبستگیهایى نشان نمیدادند طى دورانها و رویدادهاى گوناگون تاریخى، نوشتههاى بسیارى از فیلسوفان و دانشمندان دورانهاى پیش از میان رفت، اما کتابهاى افلاطون و ارسطو که کلیسا حفظ آنها را لازم میدانست و کتابهایى پیرامون ریاضیات، پزشکى و هندسه که براى زندگى روزانه اجتنابناپذیر بودند، نگهدارى شدند و براى دورانهاى بعدى باقى ماندند.[٣۴] عبدالعلی عنایتی در اين باره مینويسد:
- "دموکریتوس کتابهای زیادی تالیف کرده است. حدود پنجاه یا شصت کتاب و رساله، اما اکثر یا حتی میشود گفت، همه از بین رفتهاند. در حالی که آثار معاصرین او، چون افلاطون و بعد ارسطو، تا امروز بهجا مانده است. دو دليل را برای این مطلب میتوان ذکر کرد. یکی اینکه دموکریتوس در بارهی فلسفهی طبیعی بحث میکرد که زمانهی این موضوعات گذشته بود. عصر، عصر سوفسطائیان بود و سقراط و موضوع مورد بحث هم اخلاق. لذا بحثهای او نتوانست در آن زمانه جا باز کند، بوی کهنگی میداد و شاید بعضی هم فکر میکردند که تکرار مکررات همان حرفهای گذشتگان است. بنابراين، دموکریتوس میگوید "به آتن رفتم و کسی مرا نمیشناخت." در صورتی که سوفیستی مثل پروتاگوراس وقتی وارد آتن میشد، خبر روز آتن بود. دو دیگر اینکه، لوکیپوس و دموکریتوس فلسفهای مادی و مکانیکی عرضه کردند که با مسیحیت و دوران قرون وسطی سازگاری نداشت. بههمین خاطر امروز مطالب بسیار اندکی از آن همه تالیفات دموکریتوس بهجا مانده است. آنچه هم تا امروز رسيده، مطالبی است که اکثراً توسط ارسطو و شاگردانش نقل شده است."[٣۵]
با اين وصف، آثار دموکریتوس که در عهد باستان شهرت فراوان یافته بود، به دست ما نرسیده است. تنها دیوژن عنوان چند اثر از آثار او را یاد کرده است: درباره آرامش روان، درباره طبیعت انسان، دوزخها، درباه سه نسل، علل زمینی هماهنگی و اعداد.[٣٦]
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- دموكريتوس، سايت تاریخ فلسفه
[۲]- دموکریت، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۳]- دموکریتوس در "نظام جهانی کوچک" گفته است که به هنگام کهنسالی "آناکساگوراس" او جوان بوده و این را نيز اضافه کرده است که تفاوت سن آنها چهل سال بود، پس دموکریتوس در حدود ۴٦٠ قبل از میلاد زاده شده، هر چند تاریخ در گذشت او معلوم نيست، اما برخی گفتهاند به کهنسالی رسید و بعضی حتی گفتهاند که سن او از صد گذشت.[اتمیان: لئوکیپوس، دموکریتوس (A History of Greek Philosophy Vol 2 Pages 382-507)، نوشتۀ دبلیو. کی. سی. گاتری (W. K. C. Guthrie)، ترجمۀ دکتر مهدی قوام صفری، تهران: شرکت انتشاراتی فکر روز]
[۴]- فاضلى، محمود، دموکریتوس، سايت آفتاب، برگرفته از: روزنامه شرق ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
[۵]- دیوژن یا دیوجانس کلبی (به یونانی: Διογένης ὁ Σινωπεύς، تلفظ: دیوگِنِس اُ سینوپـِئوس)، زاده شده در سینوپ در آسياى کوچک بود و حدود ۴۱۲-۳۲۳ پیش از میلاد میزيست. او در جوانی به آتن رفت و به تحصيل فلسفه پرداخت.
[۶]- دموكريتوس، سايت تاریخ فلسفه
[٧]- فاضلى، محمود، دموکریتوس
[۸]- همانجا
[۹]- دموكريتوس، سايت تاریخ فلسفه
[۱٠]- همانجا
[۱۱]- فاضلى، محمود، دموکریتوس
[۱۲]- دموكريتوس، سايت تاریخ فلسفه
[۱۳]- فاضلى، محمود، دموکریتوس
[۱۴]- دموکریت، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱۵]- دموكريتوس، سايت تاریخ فلسفه
[۱۶]- فاضلى، محمود، دموکریتوس
[۱٧]- دموکریت، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱۸]- عنایتی، عبدالعلی، دموکريتوس، وبگاه کارگاه خرد
[۱۹]- فاضلى، محمود، دموکریتوس
[٢٠]- عنایتی، عبدالعلی، دموکريتوس
[٢۱]- فاضلى، محمود، دموکریتوس
[٢۲]- عنایتی، عبدالعلی، دموکريتوس
[٢۳]- تئودور گمپرتس، متفکران یونانی، ترجمۀ محمدحسن لطفی، ص ٣۴۱
[٢۴]- دموکریت، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[٢۵]- دموكريتوس، سايت تاریخ فلسفه
[٢۶]- فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمۀ سید جلالالدین مجتبوی، جلد یک، ص ٨٩
[٢٧]- ارسطو، در بارهی نفس، ترجمۀ ع. داوودی، الف ۴٠۴
[٢۸]- متافیزیک ارسطو، شرفالدین خراسانی، ص ۱٠٧۱
[٢۹]- همانجا، ب ٩٨۵
[۳٠]- دامپی یر، تاریخ علم، ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ، ص ۴۵
[۳۱]- تاریخ فلسفه، ص ۹۱
[۳۲]- تاریخ فلسفه، ص ۱۵٠
[۳۳]- فاضلى، محمود، دموکریتوس
[۳۴]- همانجا
[۳۵]- عنایتی، عبدالعلی، دموکريتوس
[۳۶]- دموکریت، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>