جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

سقراط

از: مهديزاده کابلی


فهرست مندرجات

[تاریخ فلسفه][فلسفه يونانيان]


سقراط (يونانی: Σωκράτης sɔkɹətiːz, Sǒcratēs) (زادۀ حدود ۴٦۹ ق.م - درگذشتۀ حدود ۳۹۹ ق.م)[۱]، مشهورترين فيلسوف يونان قديم است.[٢] او را که در تاريخ انديشه‌ی غرب سقراط يك مرجع است، آفريننده‌ی فلسفه خونده‌اند؛ چرا كه پيش از او فلاسفه نظريه‌های خود را به‌گونه‌ای شاعرانه و بيشتر نزديك به‌روش پيامبران و كاهنان بيان می‌كردند.[٣] اما پس از او، تمام مكاتب فلسفی باستان خود را وارث او يا متاثر از او می‌دانند. سقراط، با نحوه تدریس سوفسطائیان مخالفت کرد. سوفسطائیان، به شاگردان خود می‌آموختند که چگونه در مباحثات، به پرسش‌ها مختلف پاسخ‌های زیرکانه‌ای بدهند. ولی، سقراط شاگردانش را تشویق می‌کرد تا در دنیای اطراف خود، جستجو کرده و مطابق با ندای وجدان خود زندگی کنند، حتی اگر این کار، آنها را در جهت مخالف با حکام کشور قرار دهد.[۴]


[] زندگی‌نامه

سقراط در ۴٦۹ پیش از میلاد[۵] در شهر "آلوِپِکا"ی "آتن" زاده شد.[٦] خانواده او از افراد سرشناس و برجسته‌ی‌ جامعه‌ يونان‌ بودند. پدرش که "سوفرونيسك" نام داشت، سنگ‌تراش يا پيکرتراش بود و مادرش‌ که "فنارت" ناميده می‌شد، به‌کار مامايی (قابله‌گی) اشتغال می‌ورزيد.[٧]

افلاطون "‌دایدالوس" را نیای سقراط می‌نامد. همانطور که پزشک‌ها سلسله‌النسب خود را به نیای اصلی خویش، "آسکلیپوس"، می‌رسانیدند. پیکرتراش‌ها نیز طبیعتاً سلسله‌ی خود را تا "دایدالوس" تعقیب می‌کردند. در توجیه این شجره‌نامه‌ی اسطوره‌ای باید گفت رسم یونانی این بود که هر شغلی از پدر به پسر می‌رسید. بر همین اساس گفته‌اند خود سقراط در حرفه‌ی پیکرتراشی پرورش یافته بود، و احتمالاً در جوانی به آن کار اشتغال داشت.[٨]

سقراط، بيشتر از طريق ارسطو به‌ويژه شاگردش افلاطون شناخته شده است. زيرا او در طول زندگی خود، چيزى ننوشت و بيشتر اطلاعات در مورد وی از طريق شاگردانش بدست آمده است. در واقع، جزئیات زندگی سقراط از ٣ منبع سرچشمه می‌گیرد که توسط نويسندگان معاصر او نگاشته شده‌اند: ۱- گفتگوهای افلاطون ٢- نمایشنامه‌های "اریستوفان" (کمدی‌نویس یونانی) ٣- گفتگوهای "زنوفون". زنوفون و افلاطون مریدان واقعی سقراط بودند.[۹]

آغاز زندگی‌‌ سقراط مصادف‌ با دوران‌ شكوفايی‌، ‌عظمت‌ و افتخار آتن‌ بود که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود.[۱٠] وی‌ از همان‌ دوران‌ كودكی‌ ‌تحت‌ سرپرستی‌‌ و نظارت‌ پدرش‌ با كتاب‌ و مطالعه ‌آشنا شد. هنگامی‌‌ كه‌ پا به ‌سن بيست‌ و يك‌ سالگی‌‌ گذاشت‌، افكارش‌ متوجه‌ مفهوم‌ انسانيت‌ شد. در آن‌ زمان، ‌بيشتر تلاش‌ فلاسفه‌ و متفكران‌ درباره‌ جهان‌ و چيستيی‌ آن‌ بود؛ اما سقراط پا را فراتر از آن‌ گذاشت‌ و بر اين اعتقاد بود كه برای‌ فهم جهان،‌ بايد ابتدا انسان‌ را بشناسيم‌...[۱۱] "سيسرون" فيلسوف رومى سالها پس از مرگ سقراط در اين باره می‌‌گويد:

    "سقراط فلسفه را از آسمان به زمين آورد، فلسفه را به خانه‌ها و شهرها برد و فلسفه را وادار نمود تا به زندگى، اخلاقيات و خير و شر بپردازد".[۱٢]

در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت‌انگیز سقراط، همگان را به تعجب وا می‌داشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به‌طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامهٔ معمولی راه می‌رفت.[۱٣]

سقراط در جنگ "پلوپونزی" حضور بسیار فعال داشت، و شجاعت و خونسردی او، به‌ویژه در هنگام سختی‌ها، و قدرت تحمل او آوازه‌ی بلندی برایش کسب کرد. افلاطون می‌گوید او در سه عملیات شرکت کرد: محاصره پوتید یا در آغاز جنگ، شکست و عقب‌نشینی‌های بعدی آتنیان در دلیوم در بوئتیا در ۴٢۴. "لاخس" در محاوره‌ی افلاطون به‌همین نام می‌گوید: "من در حین شکست همراه او بودم و اگر همه مثل سقراط بودند شهر ما هرگز به روز سیاه نمی‌نشست"، و جنگ آمفی پولیس در ۴٢۴. در اردوکشی پوتیدیا بود که او جان آلکیبیادس را نجات داد، و برجستگی‌هایی در تحمل شــداید از خود نشــان داد که آلکیبیادس در مهمانی توصــیف می‌کـند[۱۴].

با اين حال، بازهم روشن نیست که آیا از خود حرفه‌ای داشته است يا نه. اما این واقعیت که در میانه عمر خود، به‌عنوان "سرباز پیاده مسلح" یا سرباز پیاده سنگین‌سلاح که سلاح از خویش داشت و در ارتش خدمت می‌کرد، نشان می‌دهد که در آن هنگام مقامی داشت، اگرچه بعداً به تهیدستی افتاد. وقتی با گزانتیپ (شاید همسر دومش) ازدواج کرد باید پنجاه ساله می‌بود، که شهرت ستیزه‌جویی وی فاقد شاهد موثق است.[۱۵]

سقراط با آن که از نظر قيافه، ظاهری زشت داشت، اما باطنش دلپذير بود. او بيش‌تر عمرش را در ميدان‌ها و بازارچه‌های شهر آتن به گفت‌وگو با مردم می‌گذراند و سعی‌ داشت از اين راه، گره‌های‌ ذهنی‌ آن‌ها را باز كند و اشتباهات‌شان را آشكار سازد تا به سوی‌ حق و حقيقت راهنمايی‌ شوند. جوانان آتن، سقراط را بسيار دوست داشتند چون او با اين كه حكيم و فيلسوفی بزرگ بود، بسيار فروتن، متواضع و خوش برخورد بود. او هرگز ادعای‌ دانايی‌ نمی‌كرد، بلكه خود را دوستدار دانش و حكمت می‌شمرد.

آغاز فلسفه سقراط اعتراف به نادانی‌ است. او می‌گفت: "من تنها يك چيز می‌دانم و آن اين كه هيچ چيز نمی‌دانم."[۱٦]

یکی از مریدان سقراط به‌نام "کرفون"، از پیشگوی معبد دلفی[۱٧] پرسید: "کسی داناتر از سقراط هست؟ از سروش پاسخ آمد که هیچکس داناتر از سقراط نیست".[۱٨] این تمجید الهی، سقراط را شگفت‌زده می‌کند و او که خود را چنان دانا نمی‌داند، در پی روشنگری این راز بر می‌آید که چرا داناترین شخص معرفی شده است. از اینرو، به کندوکاو می‌پردازد و نهایتاً معلوم می‌دارد که: "داناترین شــما آدمیان، کســی اســت که چون ســقراط بداند که هیچ نمی‌داند".[۱۹]

پيش از سقراط، فيلسوفانی چون تالس، هراكيتوس، پارمنيدس و فيثاغورس زندگی می‌كردند كه مشهور به فلاسفه "طبيعی‌" بودند. فلسفه آنان چيزی جز جهان‌شناسی‌ نبود. آن‌ها بيش از هر چيز در فكر جهان طبيعی‌ و رويدادهای‌ طبيعی‌ بودند و می‌كوشيدند تا اصل هستی‌ و ماده همه اشيای‌ جهان (مادةالمواد) را بشناسند و بدانند كه اصل و ماده اشيای‌ جهان چيست.

سقراط تلاش فيلسوفان طبيعی‌ را تحسين می‌كرد و می‌گفت: "اين‌ها خوب است ولی‌ يك فيلسوف، موضوعی‌ بسيار جالب‌تر و شايسته‌تر از درختان، سنگ‌ها و ستارگان دارد كه بايد به آن بينديشد و آن روح انسانی‌ است."[٢٠]

شايد بتوان گفت بارزترين ويژگى سقراط، هنر گفت‌وشنود او باشد. او خود در اين باره می‌گويد: "من نيز مانند مادرم هنر مامايی‌ دارم. مامايی‌ من مامايی‌ حقيقت و دانش است." او دايماً تاكيد می‌كرد كه خود چيزى نمی‌داند بلكه مانند مامايان عمل می‌كند يعنی‌ با گفتگويی‌ هدفمند نقاط ضــعف و قوت افكار عقايد افراد را به آنها نشــان مـی‌دهد و از اين طريق به زاده‌شــدن حقيـقت و دانـش در آنها كمك می‌كـند.[٢۱]

در آن دوران که سوفسطائی‌ها[٢٢] نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به‌آنها سفسطه و فن جدل آموزش می‌دادند و ادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد و آنها خود را دانشمندترین و عالم‌ترین مردمان می‌خواندند، سقراط، با آن‌ها به مقابله پرداخت.

روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت‌وگو می‌شد و می‌کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا عدالت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می‌کرد که حقیقت عدالت را می‌شناسد و به آن آگاه است. سقراط گفتگو را به‌شیوه پرسش و پاسخی شروع می‌کرد و در آغاز خود را با آن‌چه شخص مقابلش می‌گفت، همراه نشان می‌داد. ممکن بود، این گفتگو به‌طول بینجامد، اما سرانجام بحث را به‌جایی می‌رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می‌برد؛ یعنی به این نتیجه می‌رسید که در حقیقت، هیچ چیزی را درباره عدالت نمی‌داند و به این صورت، سقراط به او می‌فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگترین دانش است. این روش، روش دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث‌های فلسفی به‌کار برد و به‌همین دلیل، روش دیالکتیک را به‌نام او، دیالکتیک سقراطی می‌خوانند.[٢٣] مهدی پدرام، دانشور ايرانی، در اين باره می‌نويسد:

    سقراط هنگام بحث با افراد مختلف به‌شرايط و موقعيت اجتماعى آنان توجه‌اى نمی‌كرد. گاهى نيز پرسش‌هاى او از افراد متشخصى كه با او بحث می‌كردند موجب می‌شد كه تزلزل پايه‌هاى فكرى و تضاد در عقايد آن شخص روشن گردد. كه اين موضوع موجب مسخره شدن اينگونه افراد در ملا عام و در نتيجه خشمگين شدن آنها می‌شد. روش سقراط بدين‌گونه بود كه ابتدا در بحث اظهار تجاهل می‌كرد و سپس براى رفع جهل خود از شخص مقابل سوالاتى می‌پرسيد سپس شخص را با پرسيدن سوالاتى به‌نقطه‌اى خاص هدايت می‌كرد و تناقض در افكار و عقايد شخص مقابل را برايش روشن می‌ساخت. در اين پروسه تعريف كردن موضوعات براى سقراط از اهمييت خاصى برخوردار بود. چون به‌اعتقاد او ابتدا بايد دانست كه منظور از مفاهيمى مانند عدالت، فضيلت، شجاعت و پرهيزگارى چيست، سپس می‌توان در مورد اين مفاهيم صحبت كرد.

    او براى رسيدن به تعريفى صحيح از يك مفهوم از شيوه‌اى استقرايی‌ استفاده می‌كرد بدين معنا كه ابتدا مثال‌ها و شواهدى را در باره موضوع مورد نظرش پيدا می‌كرد و از اين جزييات به‌دست آمده براى رسيدن به كليات مطلب استفاده می‌كرد. او پس از فهميدن قاعده كلى آن را براى موارد خاص تطبيق و تعميم می‌داد. به‌طور مثال، او هنگام گفتگو نظر طرف مقابلش را در باره عدالت جويا می‌شد، مخاطب هم براى رسيدن به‌تعريف مثال‌هايی‌ را ارايه می‌كرد، سپس سقراط با نشان دادن روابط و مشتركات مثال‌ها شخص را به تعريفى از مفهوم مورد نظر (مثلا عدالت) می‌رساند. بعد از اين مرحله سقراط موارد مخالف و متضاد با تعريف را يادآورى می‌كرد. بدين ترتيب، فرد مورد نظر دايماً مجبور می‌شد كه تعريف خود را تغيير دهد تا به تعريف صحيحى برسد. در اين ديالوگ‌ها شخص به‌اشتباهات و ناتوانی‌هاى خود پى می‌برد.[٢۴]

علی‌رغم اينكه روش فلسفى سقراط براى ما مشخص و معلوم است؛ اما‌ افكار و عقايد او در مورد بسيارى از مسايل مهم فلسفى براى ما روشن نيست. زيرا هيچگاه در مورد مسئله اظهار اطمينانی قطعى نمی‌كرد و افكار خود را نمی‌نوشت. همين موضوع باعث شده است كه تمام دانسته‌هاى ما در باره سقراط از مطالبی‌ به‌دست آيند كه شاگردانش مانند افلاطون در باره او ذكر كرده‌اند. در بسيارى از متون افلاطون نمی‌توان تشخيص داد كه مطلب افكار سقراط است يا عقايد افلاطون كه آنها را از زبان سقراط بيان كرده است.

به هرحال، او نخستين فيلسوف مهمى بود كه بيشتر عمر خود را صرف گفتگو و مباحثه در كوچه و بازارهاى آتن می‌كرد. او جوانانى را از اقشار مختلف و باعقايد گوناگون دور خود جمع می‌كردو به گفتگو با آنها می‌پرداخت كه بعدها بسيارى از اين جوانان نماينده‌هاى فكرى فلسفه‌هاى گوناگون در يونان باستان شدند. همين امر سبب شد كه مكاتب زيادى سقراط را از خود بدانند. او به‌غير از مباحثه و تفكر كار ديگرى نمی‌كرد و شغل خاصى نداشت و نسبت به فردايش بی‌اعتنا شده بود. ظاهراً در خانه هم دل‌خوشى نداشت و به‌فكر همسر و فرزند نبود و همواره به‌خاطر اين خصوصياتش با زنش مشكل داشت. البته می‌توان گفت كه در نهايت زنش به او علاقه داشت زيرا بعد از اعدام سقراط نمی‌توانست به‌خود تسلى خاطر بدهد.[٢۵]

در روزگارى كه سقراط در آن زندگى می‌كرد دموكراسى آتن رو به ابتذال نهاده بود؛ بدين ترتيب كه در بسيارى از نهادهاى مهم كشور اعضاى آنها به‌ترتيب حروف الفبا انتخاب می‌شد به‌طوری‌ كه گاهى در ميان آنها كشاورز و بازارى ساده نيز ديده می‌شد و يا سران لشگر به‌سرعت عوض می‌شدند.

سقراط عقيده داشت كه همانگونه كه كفاش و نجار به‌مهارت در رشته و فن خود نياز دارند، حاكم نيز بايد تخصص لازم را براى حكومت داشته باشد. به سخن ديگر، داراى فضيلت سياسى براى حكومت باشد. سقراط مدام دموكراسى يونان را به سخره می‌گرفت و دائماً دم از صلاحيت و شايستگى براى حكومت می‌زد كه البته در آن زمان بزرگترين مدعى اين صلاحيت اشراف و ثروتمندان بودند كه اعتقاد داشتند اين شايستگى براى حكومت از نژاد و تبارشان حاصل می‌شود؛ ولی‌ سقراط معتقد بود كه اين شايستگى و فضيلت با آموزش و تربيت پديد می‌آيد و ناشى از روح انسانی‌ است. البته بايد توجه داشت كه در آن ايام، اين آموزش‌ها و نوع تربيت بيشتر مخصوص طبقه اشراف بود نه همگان مردم.[٢٦]

در شرايطى كه جنگ و خطر توطئه و قيام اقليت ثروتمند جامعه دمكرات يونان را تهديد می‌كرد، سقراط جوانان متمايل به آريستوكراسى را به‌دور خود جمع می‌كرد و در باره فضيلت سياسى با آنها صحبت می‌كرد. همين امر باعث شد كه حكومت تصميم به‌اعدام سقراط بگيرد. در دادگاهى كه براى محاكمه سقراط تشكيل شد سقراط به‌دفاع از خود برخواست كه متن دفاعيه او در آپولوژی (Apology) افلاطون موجود است.[٢٧]

سقراط در ٧٠ سالگی، به اتهام بدکیشی، توهین به خدایان المپ، انکار برخی معتقدات دینی و سرانجام فاسد ساختن عقاید جوانان به دادگاه عمومی فراخوانده شد و با همین اتهامات به مرگ محکوم شد و با آنکه امکان رهایی از این محکومیت را داشت، مرگ براساس قانون را فضیلت و گریز را رذیلت خواند. وی با تحلیل کیفر خواستی که بر ضد او صادر شده بود، اهل آتن را که در دادگاه بودند، مخاطب ساخت و از آنان خواست تا مبادا با کشتن او مرتکب خطایی شوند؛ زیرا که او هدیه خداوند به مردم آتن است. در اینجا بود که با لحنی طنز آلود، خود را خرمگس خواند و دولت شهر آتن را به اسبی اصیل اما سنگین و فربه و بی تحرک تشبیه کرد که نیازمند مزاحمت آن خرمگس است تا از کرختی بیرون آید.[٢٨]

تابلوی مرگ سقراط، اثر ژاک لوئی داوید؛ یادآور زمانی است که دادگاه آتن، سقراط فیلسوف را به نوشیدن جام زهرآلود محکوم کرد

سقراط اين امكان را داشت كه با طلب عفو از دادگاه خود را از مرگ نجات دهد ولی او نپذيرفت كه از عوامى كه مدام مورد سخره او بود طلب بخشش كند. روايت ‌شده است كه دوستان او امكان فرار وى را از زندان فراهم ساخته بودند، اما او از فرار نيز امتناع ورزيد و در نهايت جام شوكران را سركشيد[٢۹] و جان سپرد.


[ ] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهديزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- زندگی‌نامه سقراط، سايت حيات انديشه، برگرفته از: کتاب خداوندان انديشه سياسی، تهران: نشر امير كبير
[۲]- زندگی‌نامه سقراط، وبگاه ریاضیات، تست هوش، مقالات، نرم‌افزار، دانلود
[۳]- زندگی‌نامه سقراط وبگاه زندگی‌نامه
[۴]- سقراط، ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۵]- خداوندان انديشه سياسی؛ در جاهای ديگر سال زايش او، حدود ۴۷۰ پيش از ميلاد ذکر شده است. رجوع شود به: مدخل سقراط در ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد و دانشنامۀ رشد
[۶]- فودازی، مريم، زندگی‌نامه سقراط، سايت ره‌پو
[٧]- همان‌جا
[۸]- زندگی، احوال و آرای سقراط، سايت کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
[۹]- فودازی، مريم، زندگی‌نامه سقراط
[۱٠]- زندگی‌نامه سقراط، سايت انجمن علمی دانشجويان ايران
[۱۱]- فودازی، مريم، زندگی‌نامه سقراط
[۱۲]- همان‌جا
[۱۳]- زندگی‌نامه سقراط، سايت انجمن علمی دانشجويان ايران
[۱۴]- زندگی، احوال و آرای سقراط
[۱۵]- خداوندان انديشه سياسی
[۱۶]- زندگی‌نامه سقراط
[۱٧]- کاهنی در معبد دلفی، واقع در شهر دلف در یونان باستان که پیام آپولون را به مردم منتقل می‌کرد و سخنانش غالباً دو پهلو و نیازمند تفسیر بود.
[۱۸]- آپولوژی، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران: خوارزمی، ۱۳۶٧،
ج ۱، ص ۱۵.
[۱۹]- همان‌جا، ص ۱۸
[٢٠]- زندگی‌نامه سقراط
[٢۱]- پدرام، مهدی، سقراط، سايت تاریخ فلسفه
[٢۲]- سوفسطائيان عده‌ای‌ فيلسوف دوره‌گرد بودند كه به آتن هجوم آوردند و از راه درس‌دادن به مردم عقيده داشتند، انسان قدرت اين را ندارد كه حقيقت معمای‌ طبيعت و جهان را دريابد و بنابراين، نبايد به‌خود زحمت بدهد و به‌دنبال چيزی‌ برود كه هرگز نمی‌تواند بيابد. سوفسطائيان می‌گفتند: "حقيقت ثابتی‌ وجود ندارد و هركس بايد امور را بر حسب طبع و نيازهای‌ خود بسنجد و تفسير كند." تشخيص اين كه حق و باطل يا خوب و بد چيست، در توان انسان نيست.
با اين فرضيه سوفسطائيان به مردم می‌آموختند كه چگونه در مجادلات و منازعات، خوب و قانع‌كننده سخن بگويند و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهند تا پيروز شوند. سقراط از اين وضع بسيار ناراحت بود. او اعتقاد داشت كه حق و ناحق يا خوب و بد ذاتی‌ است و ربطی‌ به تفسير انسان‌ها ندارد. او می‌گفت: "انسان می‌تواند با نيروی‌ عقل خود نيكی‌ و بدی‌ را از يكديگر باز شناسد." او اين عقايد را از راه بحث و گفت‌وگو به مردم منتقل می‌كرد تا نادرستی‌ گفته‌هايی‌ سوفسطائيان را آشكار سازد و نشان دهد كه حق و باطل يا خوب و بد حقايقی‌ ثابت و ذاتی‌ هستند و خواست و سليقه افراد جامعه نمی‌تواند و نبايد آن‌ها را دگرگون كند.
[٢۳]- زندگی‌نامه سقراط، سايت انجمن علمی دانشجويان ايران
[٢۴]- پدرام، مهدی، سقراط
[٢۵]- همان‌جا
[٢۶]- همان‌جا
[٢٧]- همان‌جا
[٢۸]- اسلامی، سيدحسن، وقتی خرمگس از ترجمه‌ی فارسی آثار سقراط میگریزد!، کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
[٢۹]- پدرام، مهدی، سقراط



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]