دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

تاریخ اندیشه مدرن

از: م. ج. البرز

تاریخ اندیشه مدرن

(فصل شانزدهم)

منتسکیو و "نامه‌های ایرانی"


فهرست مندرجات

[تاریخ اندیشه]



[] منتسکیو و "نامه‌های ایرانی"

در قرن هجدهم میلادی اروپا بتدریج با مردم ممالک دیگر آشنا می‌شد. مردمی که به نظر اروپاییان بیگانه و عجیب و غریب و مرموز و خوشرنگ می‌آمدند. این آشنایی توسط پیشرفت فن ِ چاپ و گسترش طبقه‌ی اهل مطالعه شتاب گرفت و کم کم خوانندگانی پیدا شدند که به گزارشات درباره‌ی ملل دیگر و مکان‌های دورعلاقه پیدا کردند. آگاهی از تفاوت میان فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و انسان‌های گوناگون، شگفتی گسترده‌ای را در افکار اروپایی دامن زد. اینک ایشان نه تنها از آداب و رسوم مردم کشورهای دور به حیرت افتاده بودند، بلکه دریافتند که خودآنان نیزدر چشم اینان، نامأنوس و غریب جلوه می‌نمایند. حال در اروپا بطور روزافزونی سئوال می‌شد اگر شخصی در مکانی و در میان تمدنی دیگر با ارزشها و عقاید متفاوتی زاده می‌شد، دنیا در نظرش چگونه می‌بود. اروپایی‌ها با تنوعات عالمی که پیش از آن یکنواخت و ثابتش پنداشته، آشنا شده بودند و با دیدن ناهمگونی در رفتار با زنان و با سالخوردگان در فرهنگ‌های غیر و با مشاهده‌ی رنگارنگی مذاهب و معیارهای اخلاقی به شگفتی افتاده بودند. گاه برای مترجمان دشواری‌های بیشماری برای برگردان به وجود می‌آمد. این که میسیونرها و مسافرین در زبان‌های فرهنگ‌های غیر اروپایی موفق به یافتن ِهمردیف ِ واژه‌هایی که در زبان‌های مغرب زمین مطلقاً اساسی اند، نمی‌شوند، برای آنان مایه‌ی بسی تعجب بود.


در پهنه‌ی اندیشه، گرایشات نیرومندی در شرف وقوع بودند که با معرفت غرب با فرهنگ مشرق زمین سازگار و با آن موازی بودند. شناخت شناسیِ[۱] نوینِ جان لاک، آگاهی را مقوله‌ای همگانی معرفی می‌کرد، به این معنا که انسان‌ها می‌توانستند به طورعمومی به شناختی کلی برسند و آن آگاهی را میان خود به بحث و مناظره بگذارند؛ به عبارت دیگر شناخت بطور جمعی رسانش پذیر[٢] بود. خود این نکته برای متفکران چندان تعیین کننده و تکان دهنده نبود، معذالک، از همان آغاز کار نطفه‌ای را در بطن خود داشت که تأثیر ِ آن در افت وخیزهای بعدی تاریخ اندیشه‌ی مدرن بغایت بنیادی شد؛ و آن نطفه‌ی همانا نسبیت گرایی[٣] بود: تجربه‌ی انسانها، شناخت آنان را ازدنیای پیرامون معین می‌کند و عقاید و دیدگاه‌های اخلاقی توسط تجربه محدود می‌شود. در نتیجه نظر انسان‌ها و معیار‌های ارزشی و باوری یشان، متناسب با زمان و مکان و تجارب، تغییر می‌کنند.

جان لاک استدلال می‌کند که بشر تنها نمودهای[۴] پدیده‌ها را می‌شناسد و می‌گفت عقاید انسان‌ها وابسته به طبیعت ِ حواس پنجگانه‌ی آنهاست: اگر بپذیریم که تمامی شناخت ما از پنج قوه‌ی حسی، که به نحوی حوادثی[۵] در ارگانیسم بشر بیش نیستند، مشتق شده اند، پس درباره‌ی جهانی که از راه حواس به ما می‌رسد، چه چیز را می‌توان ابراز نمود؟ لاک می‌پرسد: "اگر ما چشمانی با قدرت میکروسکوپ می‌داشتیم، نظریاتمان درمورد گیتی چگونه می‌بود؟" قدرت بزرگ نمایی فعلی دیدگان ما به هیچ وجه امری جبری نیست و چه روی می‌داد چنانچه ما دنیا را ده بار یا هزار بار بزرگتر از اکنون مشاهده می‌کردیم؛ عقایدمان درباره‌ی دنیای پیرامون چگونه می‌بود؟ اگر چنانچه حواس ِ بیشتر یا کمتری می‌داشتیم، چه؟ چه بر سر شناخت ما ازجهان، باورهایمان، فهممان از محیط و ارزشهای ما می‌آمد؟

ولتر، در یک داستان ِ فلسفی[٦]، به همه فهم کردن فلسفه‌ی جان لاک می‌پردازد. وی موجوداتی را توصیف می‌کند که از سیارات دیگر به زمین سفر کرده‌اند. این مسافران از آسمان به زمین فرود آمده و با وجود عمری به مراتب طولانی تر و داشتن حواسی بیشتر از حواس بشری - یکی با صد قوه‌ی حسی و دیگری با هزار - در باب ناآگاهی خود به آه و ناله می‌پردازند و می‌گویند: "ما تنها ده هزار سال عمر می‌کنیم، با این کوتاهی عمر چه چیزی می‌توانیم راجع به این جهان دریابیم؟ ما فقط هزار قوه‌ی حسی داریم، چه ادعایی می‌توانیم درباره‌ی کل کائنات داشته باشیم؟" آری، در بطن مکتب لاک بذر نسبیت گرایی نهفته است.

از جهاتی شکفتن و رواج فرهنگ‌های غیرمسیحی در اروپاییان تأثیرات عمیقی گذارده بود. قرن‌های متمادی به خوردشان داده بودند که تمدن، بدون فرهنگ مسیحی فروخواهد پاشید. این دکترین زیربنای دیدگاه رسمی و عدم تحمل[٧] مذهبی بود. اما کشور پهناور چین اینک با جامعه‌ای منظم و شکوفا و قدمت هزارساله مقابل چشمشان بود. براستی ولتر کتاب "تاریخ جهان"[٨] خود را از چین می‌آغازد و پرفروش ترینِ کتاب‌های قرن هفده و هجده میلادی نشان از رشد کنجکاوی مردم اروپا دارند. اثری به نام "جاسوس ترک"[۹] که گویا به قلم خبرچین ِ سلطان عثمانی نگاشته شده و از دربارهای اروپایی گزارش می‌داد، بسی محبوب شده بود. داستان هزار و یکشب بارها و بارها به چاپ میرسد و روایت‌های سرخپوستان آمریکایی پرفروش ترین آثار در اروپا می‌شوند.

در این فصل به منتسکیو[۱٠] و نقشی که وی در پیشبرد اندیشه‌ی مدرن داشته است می‌پردازیم. نسبیت گرایی حاکم در قرن ۱۸ اروپا روح نظریه‌ها و آثار وی را تعریف می‌کند. علاوه بر انگیزه‌های کلی نسبیت گرایی، شرایط خاصی نیز در زندگی منتسکیو او را به سوی نسبیت گرایی شخصی سوق داد؛ سرنوشتی که جان وی را به ویژه به نقطه نظرهای ناهمگرا[۱۱] و دیدگاه‌های دگراندیشان حساس نمود. وی در فضای پارلمانی بردو[۱٢] بزرگ شده بود. در سراسر تاریخ فرانسه، پارلمان‌ها همچون دادگاه‌های عالی در استان‌های فرانسه عمل می‌کردند. در قرن هفده، لویی چهاردهم به در هم کوفتن قدرت این پارلمان همت گماشت و منتسکیو در خانواده‌ای رشد کرد که مدام به وی یادآوری می‌کردند چگونه امری که تا این حد در فرانسه طبیعی و عادی جلوه می‌کند، یعنی قدرت مطلق لویی چهاردهم، با سنتی که در تاریخ استان‌ها و مناطق فرانسه حکمفرماست، تفاوت دارد. افزون بر آن، همسر وی هوگونات، یعنی از پروتستان‌های فرانسه بود و منتسکیو نه تنها به مقوله‌ی تحمل دگراندیشان مذهبی حساسیت ژرف نشان می‌داد، بلکه حادثه‌ی تولد را در این مقوله تعیین کننده می‌دانست. وی پس از ورود به پاریس در محافلی از روشنفکران شرکت می‌کند که حس نسبیت گرایی وی را به اوج می‌رسانند و با گروهی از کارشناسان و دانشمندان پیمان دوستی می‌بندد که به آکادمی اهل قلم[۱٣] معروف شدند. پادشاه فرانسه از طریق میسیونرها وسیاحان ومکتشفان، سکه‌هایی از تمامی نقاط عالم گرد آورده بود که برخی از زمان‌های باستان بودند. دانشمندان از طرف شاه منصوب بودند به اصل و منشأ عتیقه جات پی برده، به وی گزارش کنند. پژوهشگرانی که به مطالعه‌ی این سکه‌ها پرداخته بودند، در واقع در شرفِ کشفِ جهانِ باستان بودند. ایشان به فهم تفاوت میان تاریخ نگاری در جهان و تاریخ نگاری ِ مندرج در کتابهای مقدس یهودی – مسیحی، نائل آمده بودند. مضامین مذاهب باستان از راه مقایسه بر آنان مشهود شده بود و به مشابهات الگو‌ها[۱۴] در فرهنگ‌های گوناگون آگاه شده بودند. اینان دانشورانی بودند که گویا در دو سطح زندگی می‌کردند، یکی در سطح اجتماعی به عنوان کارشناس، و دیگر در زندگی خصوصی که در آن به سختی آشنا به تفاوت‌های نسبی در جهان، نه تنها از نظر جغرافیایی، بلکه در سیر زمان بودند.

منتسکیو با کتابدار کتابخانه‌ی دربار و بخش کتابهای چینی آن طرح الفت ریخت. کتابهای به زبان چینی توسط شخصی که در چین به کاتولیسم گراییده بود و دوستان چینی و فرانسوی اش جمع آوری شده بودند. این فرد از چین با این تصور به فرانسه آمده بود که در مملکت مسیحی همه به همسایه شان محبت دارند و چنانچه به صورت کسی سیلی نواخته شود، وی سوی دیگر چهره اش را نشان می‌دهد. اما به تعجب دریافته بود که میان کاتولیک‌های فرانسه در تئوری و آنچه در انجیلشان ترویج میشود، از یک سو، و ماهیت تمدنی که به وجود آورده اند، از سوی دیگر، چه دره‌ی عظیمی دهان گسترده است. منتسکیو به شرح مشاهدات و برداشت‌های او با علاقه گوش می‌داد.

و نکته‌ی آخر، با توجه به فصل پیشین این است که منتسکیو خداباور[۱۵] بود و خداباوران سخت عقیده داشتند که بینش آنان در اروپای مسیحی به تقویت مقوله‌ی نسبیت در عقاید انسان‌ها یاری می‌رساند.

در سالهای، ۱۷۲۰ از خامه‌ی منتسکیو ولی با نام مستعار، اثری می‌تراود که پرفروش ترین ِ کتابهای قرن هجده می‌شود: "نامه‌های ایرانی"[۱٦]. این رمان نقل پاره ماجراهایی است که گویا وی در کاغذهایی که تصادفاً بدست آورده خوانده بود. تمامی ماجراها زاییده‌ی ذهن منتسکیو بود که در قالب مراسلات مابین مسافرین ایرانی و دوستان و دولتمردان در ایران در آمده بود. ساختار ادبی کتاب به منتسکیو آزادی دست فراوان می‌بخشید تا نشان دهد فرانسویان و مردم غرب در چشم یک خارجی – در این مورد یک ایرانی – چگونه جلوه می‌کنند. از این طریق منتسکیو توانست تمدن خود را به نقد کشد و نظرخوانندگان اش را در حوزه‌ی نسبی بودن عقیده‌ها، متناسب با زمان و مکان، به ژرفا بردس.

سپس در میدان نسبیت گرایی، وی به طنز رو می‌آورد. زمانی که نامه نگاران ایرانی می‌خواهند پاپ را برای مخاطبین خود توصیف کنند، می‌گویند: "پاپ شعبده بازی ماهر است. وی قادر است به مردم بقبولاند که سه و یک با هم مساویند!" (اشاره به تثلیث)؛ و هنگامی که از پادشاه فرانسه صحبت می‌کنند، می‌گویند: "وی جادوگری زبردست تر است، زیرا تواناست ارزش پول را تقلیل دهد و مردم را قانع کند عدد ده و عدد یک با هم برابرند!" نامه نویسان ایرانی کشیشان را افرادی ترسیم می‌کنند که دور هم جمع می‌شوند که قوانین شرعی را تدوین نمایند تا بعداً به فروش موارد ِاستثنای همان قوانین بپردازند و بدین وسیله جیب خود و کلیسا را پر کنند. منتسکیو از این سبک سود جست تا حول موضوع نژادگرایی و قوم مداری به شیوه‌ی طنز بنویسد.

وقتی ایرانیان ملیت واقعی خود را برملا می‌کنند و لباسهای سبک غربی را از تن بدر می‌نمایند، فرانسویان از آنان می‌پرسند: "شما که هستید و از کجا می‌آیید؟" یکی از ایشان می‌گوید: "من ایرانیم." و مخاطب فرانسوی اش، در کلامی که در زبان فرانسوی بس شیرین است، می‌گوید: "ایرانی؟ چگونه ممکن است کسی ایرانی باشد؟!"

سؤال ژرفی که منتسکیو در نامه‌های ایرانی می‌پرسد این است که چه چیزی به زمان و مکان و شرایط خاص وابسته، و چه چیزی در همه جا طبیعی و مطلق است؟ هدف نهایی در "نامه‌های ایرانی" آن است که میان آنچه که قابل انعطاف یعنی از حیث شکل به نسبت زمان و مکان وشرایط متغیّر است و آنچه که در تجارب بشر یکسان است، فرق بگذارد.

پی آمد این اندیشه برای سیاست سخت تعیین کننده است، چرا که ما شاهد استبداد به انواع مختلف آن در کشورهای گوناگون هستیم، لیکن نشانه‌هایی نیز از قانون طبیعی آزادی که جهان به سمت آن گرایش دارد، دیده می‌شود.

مفهوم این اثر منتسکیو برای مذهب نیز بسیار پراهمیت است. منتسکیو با تبحر، دگم‌های گوناگونی را که افراد مختلف به شدت به آنها عقیده مند بودند، به معرض نمایش می‌گذارد، دگم‌های که بسته به اینکه فرد در کجا زاده شده، می‌باشند. اما در عین حال قانون طبیعی خداوند برای عدالت و حقیقت را نیز معرفی می‌کند.

این دیدگاه بر اخلاق نیز اثر می‌گذارد. انسان معیارهای اخلاقی گوناگون را مقابل رو دارد: یکی همخوابگی با محارم را جایز می‌شمارد، و دیگری آن را حرام می‌داند. اما در عین حال واقعیت پی آمدهای طبیعی را نیز مشاهده می‌کنیم. درست است که آحاد بشرعقاید گوناگونی دارند، اشکال سازمان‌های جامعه شان متنوع است و زندگی خویش را به انواع مختلف می‌گذرانند، اما این تفاوت‌ها از ساختار ذات بشر برنمی خیزند. ساختار طبیعی انسان‌ها در نهاد آدمیان نهفته است و نتایج واقعی را برای بشر و عمل آنان دارد، فراموش کردن این نکته جز زیان چیزی را ببار نمی‌آورد. جهان ذات و نهادی واقعی دارد که نتایج واقعی را حاصل می‌کنند و آن نهاد و این نتایج را باید از جهان عقیدتی انسان‌ها تمیز داد.

روانشناسی نیز از این نقطه نظر عمیقاً متأثر می‌شود. منتسکیو روابط گوناگون زن و مرد را به ما معرفی می‌کند. برای مثال آزادی نسبی زن فرانسوی را از دید ایرانیان مورد بحث قرار می‌دهد و استبدادی را که زن ایرانی در حرم‌ها تحت آن می‌زیست، نشان می‌دهد. هر دو در جوامع خود کاملاً طبیعی جلوه می‌کنند، لیکن وی می‌داند که نهاد بشری به شیوه‌ای دائمی و ثابت پشت سر این اشکال گوناگون وجود دارد و عمل می‌کند.

و بالاخره پی آمدهای عمیقی برای فلسفه دارا می‌باشد، چرا که ما با انواع مختلف دیدگاه‌ها درباره‌ی شناخت روبه روییم، اما حقیقت ذاتی تنها یکی است.

منسکیو در "نامه‌های ایرانی" و ولتر در "داستان فلسفی" در مورد مسافرین از فضا، بطور افزاینده‌ای به توافق رأی، که مشخصه‌ی روشنگری است، می‌رسند: ما به عنوان افراد بشر به شیوه‌های مختلفی می‌اندیشیم، لیکن شاخص‌هایی برای حقیقت واقعی و طبیعی و ذاتی وجود دارند. مسافرین از فضا رسیده در داستان ولتر از سبک مغزی و بیهودگی بشر ِ زمینی شگفت زده می‌شوند، اما وقتی از انسان سؤال می‌کنند: "فاصله‌ی میان کره‌ی زمین تا خورشید چقدر است؟" از طریق مثلثات و محاسبات، هم زمینیان و هم فرزانگان از فضا رسیده دقیقاً به یک عدد می‌رسند. در داستان ولتر زمینینان بر سر تسخیر تپه‌ای از زمین به جنگ و خونریزی پرداخته اند، امری که از دیدگاه مسافران فضایی عبث است، اما تمامی آنان بر سر چه نکاتی توافق دارند؟ همگی بر سر حقیقت دانش طبیعی اتفاق نظر دارند. آنان قادرند یکدیگر را درباره‌ی حقیقت نهفته در دانش متقاعد کنند و توسط علم، دیگری را قانع سازند. دانش همانا حقیقت متحد کننده در میان انبوه تفاوت در نقطه نظر‌هاست. زیربنای مشترک ما انسان‌ها توسط اصول عینی طبیعت تعیین می‌شوند نه آمال و آرزوهای ما. ما ابنای بشر به ارزشهای گوناگونی تمایل داریم و سرموضوع‌های مختلف به ستیز با یکدیگر می‌پردازیم، لیکن در مرگ همگی با هم یکسانیم. ما به خدایان مختلف نماز می‌گزاریم، اما برای ولتر و منتسکیوی خداباور، گرچه آدمیان در معابد و مساجد مختلف بنا برباورهای گوناگون، خدایان متفاوتی را پرستش می‌کنند، جملگی به یک مؤلف قانون طبیعت سجده می‌کنند. هردو این اندیشمندان عمیقاً براین باورند که آگاهی از نسبیت گرایی از تکبر ملی و مذهبی می‌کاهد. کم کم اروپایی‌ها پی می‌برند که ممالک دیگری هستند که حکومتشان برتر و مذهبشان صلح آمیزتر از کشور و مذهب آنان است. تمدن‌هایی بس قدیمی تر از ایشان و انسان‌هایی بس سخاوتمند تر از اروپاییان. هر دو بر این عقیده بودند که وقوف به این موضوع قاعدتاً باید تحمل آراء و مدارا با مذهب دیگران را تشویق کند و آدمیان را به جستجوی آن پدیده‌هایی که میانشان مشترک است، سوق دهد؛ از آن جمله اند: علم عملی را برتر از آرزو و خیال شمردن، شناخت نیازمندی‌های طبیعی و پی آمدهای آن را دریافتن.

مرکز ثقل "نامه‌های ایرانی" دو داستان شگفت انگیز هستند: اول، قصه‌ی غارنشینان[۱٧] است که قبییله‌ای وحشی از دوران ماقبل تاریخ می‌باشند و دوم، واقعیت زنان در حرم‌های ایران است. منتسکیو در هر دو، بطور همزمان، انعطاف پذیری و نسبیت زندگی و ارزشهای آدمی از یکسو و قوانین کلی طبیعت را از سوی دیگر مورد بررسی قرار می‌دهد. این دو حکایت بطور قاطع به این نتیجه ختم می‌شوند که اشکال حکومت‌ها و اساسی ترین مناسبات میان انسان‌ها در پاسخ شرایط خاصی فرم می‌پذیرند و این امر به آنان خاصیتی نسبی می‌بخشد. اما به نتایج واقعی منجر می‌شوند و آن پی آمد‌ها کلی و جهانشمول هستند. منتسکیو، در داستان اخلاقی غارنشینان، چنین می‌آموزد که زندگی و مرگ زایده‌ی ذهن آدمی و امور نسبی نیستند، بلکه واقعیاتی هستند که حد و مرزهای طبیعی را بر تنوع اشکال انسانی معین می‌کنند. غارنشینان اولیه، وحشی و شرور و نیازمند به مستبدی برای بقا و زیست بودند. اما زمانی که ستمگری گریبان آنان را می‌گیرد، از اقتدار به ستوه می‌آیند و خواهان نابودی ظالمی می‌شوند که آزادیشان را محدود کرده است. ایشان به عصیان هرج و مرج گرایانه و خودخواهانه دست می‌یازند که سرانجام ِ آن آشوبی تباه آلود است. احدی به معاهدات احترام نمی‌گذارد: من به آن چیزی که خواسته ام رسیده ام، چرا باید چیزی را که کسی دیگر خواهان آن است، به او بدهم؟ طبیبی از خارج به معالجه‌ی آنان از بیماری مهلک می‌شتابد؛ پس از بهبودی، از پرداخت حق طبابتش امتناع می‌کنند. بار دوم که همان مریضی رایج شد، پزشک از درمان سرباز می‌زند. آنان قادر به بستن قراردادهای داوطلبانه و حاوی نفع برای طرفین نیستند. در وقت خشکسالی، مرتفعات کشور غارنشینان از محصول تهی و تنها کنار رودخانه‌هاست که حاصلخیزند. اما ساحل نشینان، ساکنان کناره‌ی رودخانه‌ها، از بخشیدن مقداری از محصول خود به اهالی بلندی‌ها سرباز می‌زنند. اما در زمان سیل، اینبار ساحل نشینانند که آسیب می‌بینند و بلند نشینان از یازیدن دست یاری به آنان طفره می‌روند. بر این لون زیستن به چشم غارنشینان عادی جلوه می‌کند. آیا انسان‌ها بالفطره شرور و خودخواهند یا درستکار و نیکوکار؟ آری، ما انسان‌ها همه‌ی این خصوصیات را در آن واحد داریم، اما تمامی این خصلت‌ها به سرانجامی حتمی ختم خواهند شد. باری، در بلبشویی پلشت غارنشینان به هلاکت می‌رسند و گویی بر طبق یک نوع انتخاب طبیعی تنها معدودی کهف نشین که درستکار، قادر به همکاری، مهربان و توانا به اینکه به قولشان پایدار بمانند، باقی می‌مانند. این گروه کامیاب و شکوفا می‌شوند و غنی می‌گردند. اما بعدها درستکاران با تجملاتی مأنوس می‌شوند که به تدریج بر ضد درستکاری عمل می‌کند و آن را به فساد می‌کشاند. تبادل داوطلبانه از راه احترام و نیکوکاری ثروت عظیمی را برایشان به ارمغان آورده است، لیکن اکنون خواهان آنند که تحت حکومتی قرا گیرند که تنها به ثروتشان بیفزاید. بالاخره آنان به فرمانروایی پادشاهی گردن می‌نهند که استبداد رامستقر می‌سازد.

نتیجتاً، با وجود انعطاف و رنگارنگی خارق العاده‌ای که در شرایط انسان‌ها وجود دارد، واقعیتی طبیعی و مستقل وجود دارد که برای رفتارها نتایجی واقعی دارند و ارزشهای کلی و جهانشمول را، علیرغم نسبیتی که جوامع انسانی به اشکال متعدد دارا هستند، نشان می‌دهند.

غارنشینان به نابودی کشیده می‌شوند، مگر آنکه مشکل خود را با کل جامعه حل کنند و برای مسئله‌ی امنیت، برابری وعدالت پاسخی بیابند.

موضوع حرم که سرتاسر متن "نامه‌های ایرانی" را دربرمی گیرد، هم تنوع فوق العاده را که برای مردم عادی و طبیعی جلوه می‌کند، شرح می‌دهد (در این مورد رابطه‌ی زن و مرد) و هم معضل طولانی مدت استبداد را در زندگی بشر منعکس می‌کند. منتسکیو که این همه از ایرانیان داستانش تعریف وتمجید می‌کند وبه آنان این همه اجازه می‌دهد طرز زندگی فرانسوی را به نقد بکشند، داهیانه به مقایسه‌ی آزادی زن و مرد و بردگی زنان در حرم‌های ایران در جهت اراده‌ی آقای مستبدِ حاکم بر حرم می‌پردازد.

از زاویه‌ی دید منتسکیو، تمامی فرهنگ‌ها در کل، و قدرت در جزء، می‌پندارند که مناسبات ویژه‌ی آنان روال عادی و طبیعی است. در تمام جهان انسان به استبداد برمی خورد. استبداد یعنی انقیاد زندگی یک فرد به اراده‌ی و هوا و هوس دیگری. اما در قصه‌ی حرم‌های ایرانی، هنگامی که "ازبک"، یکی از ایرانیان سیاح، اندرونی خود را برای دیدار از فرانسه ترک می‌کند، چه اتفاقی می‌افتد؟ به محض آنکه استبدادگر صحنه را ترک می‌گوید و استیلایش در اِعمال ترور به سستی می‌افتد، حرم نشینان دست به طغیان می‌زنند. شاید این اخطاری بود که منتسکیو به سلطنت طلبان فرانسه می‌داد. ستمگری تا زمانی قادر است روابط خود را به مثابه‌ی صبغه‌ای از مناسبات انسانی حفظ نماید که بتواند مردم را با ترور به اطاعت و کرنش وا دارد. هنگامی که مستبد غایب می‌شود و یا نیروی چنگالش ضعیف می‌گردد، شورش آغاز می‌شود. همانطوری که یکی از زنان "ازبک" در یکی از نامه‌های آخری می‌گوید: "قوانین طبیعت خود را علیرغم اراده‌ی خودسرانه‌ی یک فرد تحمیل خواهند کرد." تنها وحشت، به استبداد چهره‌ی جاودانی و ثابت می‌بخشد. طبیعت انسانی همواره ره سوی حریت دارد و آزادی و حق انتخاب خود را، هر زمان که بتواند، از نو زنده خواهد کرد.

نسبیت گرایی نهایی داستان حرم، یاداشت غم انگیز و طعنه آمیز منتسکیو در باب فطرت انسانی است که علاوه بر دوگونگی استبداد و نسبی گرایی است. "ازبک" ایرانی استاد تجزیه و تحلیل استبداد در فرانسه است. وی آن را در مذهب، در جامعه و در سیاست مشاهده می‌کند. وی همه گونه ستمکاری را در پیرامون خود می‌بیند، مگر استبداد خودش را و همین یکی از هشدارباش‌های ژرف منتسکیو درباره‌ی شناخت ما و کاربرد ما از آن شناخت است.[۱٨]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- Epistemology
[۲]- Communicatable
[۳]- Relativism
[۴]- Appearance
[۵]- accidents
[۶]- MICROMÉGAS (1752)
[٧]- intolerance
[۸]- History of the World
[۹]- The Turkish Spy
[۱٠]- Montesquieu
[۱۱]- divergent
[۱۲]- Bordeaux
[۱۳]- Academy of Inscriptions
[۱۴]- pattern
[۱۵]- Deist
[۱۶]- Lettres persanes, 1721, Persian Letters
[۱٧]- Troglodytes
[۱۸]- م. ج. البرز، تاریخ اندیشه مدرن (فصل شانزدهم)، منتسکیو و "نامه‌های ایرانی"، نشریۀ خبری سیاسی الکترونیک ایران امروز


[] سرچشمه‌ها

نشریۀ خبری سیاسی الکترونیک ایران امروز