جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

تاریخ اندیشه مدرن

از: م. ج. البرز

تاریخ اندیشه مدرن

(بیست و یکم)

فیلسوف‌های روشنگری و پیروزمندی روشنگری در فرانسه


فهرست مندرجات

[تاریخ اندیشه]



[] فیلسوف‌های روشنگری و پیروزمندی روشنگری در فرانسه

در قرون هفده و هجده میلادی ریشه‌یابی ِ رنج‌های بشری، رنج‌های که درمان‌پذیرند، در کانون مطالعات فلسفی قرار گرفت. در قرن هجدهم به ویژه این تحول در بسیاری حوزه‌ها به چشم می‌خورد. مثلاً در جنبش روشنگری اسکاتلند و آثار دیوید هیوم، پژوهش‌های تاریخی جایگزین فلسفه‌ی مجرد می‌شوند و بررسی‌های تاریخی از دیدگاه کارآیی اخلاقی و سیاسی مورد بازبینی قرار می‌گیرند. در نوشته‌های آدام اسمیت، نظریه‌های اخلاقی به سوی تحقیقات اقتصادی، بهبود شرایط زیستی و ثروت انسان‌ها تغییر سمت می‌دهند. اما در هیچ کجا این جنبش برجسته‌تر از آنچه که به روشنگری فرانسه معروف گشت، خود را به اثبات نمی‌رساند. در این فصل به این جنبش خواهیم پرداخت و پیروزی آن را در فرانسه و در واقع در سراسر دنیای غرب مورد بررسی قرار می‌دهیم.

در اواسط قرن هجدهم در فرانسه، جامعه‌ای از متفکرین و مؤلفین گرد نقطه‌نظرهای معینی درباره‌ی فلسفه‌ی نوین، درباره‌ی مراجع خودسر[۱]، درباره‌ی کلیسا و درباره‌ی نقش انسان آگاه پدید آمد. این مجمع اندیشمندان خویشتن را عضوی از "جمهوری نویسندگان" بشمار می‌آورند. جمهوری‌ای که اعضای آن به نسبت کیفیت آثار و سهمشان در یاری فهم انسان‌ها قضاوت می‌شدند. جامعه‌ی اندیشه‌ورزان فرانسوی خود را بطور برجسته مرز میان گذشته‌ای غمبار ِمالامال از خرافات و رنج، از یکسو، و آینده‌ی روشن انسانی، از سوی دیگر، می‌دیدند. آینده‌ای که آدمی از بندِ مراجع فکری گذشته رها شده و شناخت برخاسته از عمل را برای کاهش ناکامی‌های بشری و کسب شادکامی بکار می‌بندند.

این لحظه‌ای خطیر در تاریخ آگاهی انسان است. نسلی که خود را دقیقاً در نقش راهبر بشریت در عرصه‌ی مناسبات جدید با طبیعت و امکانات نوین در جامعه می‌دید. نسلی که تلاش دارد واژه‌ی "فیلسوف" را دوباره تعریف کند. از این پس، فلاسفه‌ی روشنگری تقلیل رنج‌های قابل درمان بشری و کاربردی کردن دانش را هدف پژوهش‌های خود قرار دادند.

خاستگاه‌های تحصیلی و اجتماعی فیلسوف‌ها ناهمگون بودند، لیکن یکدیگر را در سیستم ارزش‌ها و علایق همسو می‌دیدند و بالاتر از همه دشمنان مشترکی داشتند. در نهادهای معینی هم پیمان بودند. کافه‌ها، سالن‌ها، گروه‌های حامی و دانشکده‌های روشنگری وجود داشتند؛ و در برخی عقاید مشترک هم عهد شدند، از آن جمله: پای بندی لااقل تئوریک به مدارک و شواهد عملی، اصول اخلاقی مشترک، تحلیل‌های عقلی و عقیده به اینکه طبیعت، یگانه منبع شناخت و ارزش آدمی است؛ و این نکته که سعادت والاترین ارزش را دارد و تمام چیزهای دیگر را می‌توان به نسبت نقشی که در ازدیاد یا کاهش آلام بشری ایفاء می‌کند، داوری نمود. رقابت اندیشمندان روشنگری با روحانیون به عنوان آموزگاران جامعه و تمدن، و ارزشهای طبیعی و گیتیانه (سکولار) این متفکرین، ایشان را در ستیز مستقیم با کلیسای کاتولیک ِرومن قرن هژده میلادی قرار داد. براستی، ضدیتشان با روحانیان وجه مشترک روشنگری بود. آنان عمدتاً خداباور[٢] بودند و در میانشان جریان ضعیفی از خداناباوری[٣] و الحاد رواج داشت. روشنگران معتقد بودند که خداوند به زبان طبیعت، و تنها به این زبان، با انسان سخن می‌گوید و اعتقاد داشتند که روحانیان هم از لحاظ تاریخی و هم در جامعه‌ی فعلی سخن خداوند را در فرقه‌های گوناگون مذهبی جعل و غصب کرده‌اند. بحث آنان با کلیسا حول محور موضوعات ژرفی می‌چرخید: مورد پراهمیت تحمل دگراندیشان[۴] و سانسور؛ تحمل مذهبی و حق آزادی بیان برای اندیشمندان، آزادی برای کاوش و برای نوشتن و مکاتبه‌ی آنچه که به آن عقیده دارند؛ حول خوانش عمیقاً متفاوت تاریخ جهان و اروپا و کشور خودشان و پیرامون تحلیل دگر آنان از جامعه‌شان.

ایشان در رد مرجعیت سنتی و ادعاهای ماوراء طبیعیه‌ی آنان استدلال می‌آوردند. تصور کنید روحانی‌ای که آموزگار این فلاسفه بعنوان دانشجویان جوان است، روحانی‌ای که به تمام فرانسه آموزش می‌دهد. حال گروهی از نویسندگان که علاقه و اعتماد جامعه خواننده را جلب نموده‌اند، اعلام می‌کنند که مراجع سنتی محلی از اعراب ندارند و ماوراءطبیعه منبع دانش و مرجع ارزش‌‌ها نیست؛ و مدعی‌اند که آماج زندگی آدمی و جامعه انسانی زمینی است و مربوط به پدیده‌های ورای طبیعت و آن دنیا نیست. هردو طرف دعوا یعنی کلیسا و فلاسفه متقابلاً می‌دانستند که خصم یکدیگرند.

یکی از عوامل عمده‌ی سازمان و نشر عقاید روشنگری پروژه‌ای بود که تحت نام دائرةالمعارف (دانشنامه) در فرانسه مشهور گشت و قصد آن را داشت که مجموعه‌ای از تمامی دانش بشری را گرد آورد. این پروژه عمدتاً تحت ریاست دنیس دیدرو[۵] به‌وجود آمد. در دوره‌ی نخستین دانشنامه تصمیمی از سوی گروهی از انتشاردهندگان فرانسوی اتخاذ شد که دائرةالمعارفی به‌وجود آورند تا با انتشارات همانند انگلیسی رقابت کند. بنگاه‌های انتشاراتی جمعی از کارشناسان را انتخاب کردند و دو نفر از متفکرین روشنگری را بعنوان سر دبیران آن برگزیدند. یکی ریاضی دانی برجسته بنام ژان لوراند د المبرت[٦] و دیگری محرک اصلی بنام دنیس دیدرو. این دو فاضل بنگاه انتشاراتی را قانع ساختند که اثری گسترده خلق کند تا بتواند منزلگاه تمامی دانش کسب شده‌ی بشر باشد. اثری که پلی بسوی آینده و سدی در مقابل دوران تاریکی باشد. دیدرو نوشت: "تهاجم بربرها می‌تواند اتفاق افتد ... اما حتی اگر یک نسخه از دانشنامه باقی ماند، هر کس قادر خواهد بود تجربه‌ی انسان را بازسازی نماید." او به این امر ایمان داشت، زیرا دانشنامه با چشم انداز بنیادی جان لاک و فرانسیس بیکن، مبنی براینکه انسان نه تنها باید نشان دهد چه چیز را می‌داند، بلکه باید نشان دهد چگونه شد که به شناخت آن پدیده نائل آمده است، سازگار بود. بر پایه‌ی چه تجربه و آزمایشی انسان به کسب آن شناخت کامیاب شده است.

هر آنچه را که روشنگری به عنوان دانش مهم بشری می‌شناخت، در دانشنامه منعکس بود. زیرا نه تنها فلسفه، بلکه تاریخ، فقه، رسالات و از همه جالب تر فن‌آوری را نیز در بر می‌گرفت. فن آوری (تکنولوژی) یعنی اختراعات مکانیکی و فنی که مناسبات آدمی را با طبیعت در حوزه‌ی تولید متحول می‌کند. انتشار دانشنامه ابعاد بی‌اندازه عظیم به خود گرفت و از بسیاری وجوه اساسی‌ترین اثر منتشره در قرن هجده میلادی است.

دانشنامه ابتدا در چند مجلد بزرگ بین سالهای ۱۷۵۴-۱۷۵۵ به چاپ رسید، بعدها از هفده جلد قطور تجاوز کرد که در سالهای ۱۷۵۲-۱۷۶۵ به انتشار رسیدند و در فاصله‌ی ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۲ یازده جلد از صفحات فن‌آوری به چاپ می‌رسند. این صفحات وسایل و مکانیسم ماشین‌ها و ماهیت فنون مروج در قرن هژده را نشان می‌دهند. این مجموعه‌ی بسرعت بفروش می‌روند و نسخه‌های دزدی آن بارها وبارها به چاپ می‌رسند و فروخته می‌شوند. نسخ مسروقه حقوقی را به نویسندگان واریز نمی‌کردند و برای بنگاه انتشاراتی منبع زیان بودند، اما آوازه‌ی اثر را گستریدند و چه در شکل قانونی و چه مسروقه‌ی آن دانش وتصویر روشنگری را در سراسر اروپا وسیعاً پراکنده شد؛ آنقدر همگان پسند شد که بندرت کتابخانه‌ای بود که نسخه‌ای را در اختیار نداشته باشد. لذتی بسیط است که صفحه‌ای از آن را مقابل خود بگشایید و صفحات فنی و مقالات دائره المعارف را از نظر بگذرانید. در حوزه‌ی اندیشه این تجربه بسی هیجان را در وجود آدم دامن می‌زند. بیش از ۱۶۰ نویسنده وحدود سد مشاور غیر رسمی در تدوین آن شرکت کردند. آنان در هر رشته‌ای کارشناسان همه فهم نویس و گاهی روحانیان فرانسه را نیز – امری که به جنجال بدل شد - به درون خود کشیدند.

دیباچه‌ی سال ۱۷۵۱ د المبرت چشم انداز بلند پرواز دانشنامه، فضا و برنامه‌ی نخستین آن را تعیین می‌کند. از دید وی نوزایشی در عرصه‌ی دانش اندوزی در قرن هفده به وقوع پیوسته و با استفاده از روش درست، تغییری کیفی در اندیشه‌ی انسان حاصل آمده است. این تحول توانایی نوع بشر را برای کسب دانش واقعی ازجهان پیرامون از ریشه تغییر داده است.

د المبرت می‌گوید که آن شناخت، نیروی آدمی را برای فهم تمامی پدیده‌های طبیعی چندین برابر کرده است تا آنچه را که تحول پذیرفتنی است، دگرگون سازد. به‌همین دلیل است که بخش فن آوری دانشنامه و مفهوم آن که بشر در مناسباتی ساکن، ثابت، سرنوشت گرا[٧]، درمانده و ناگزیر با طبیعت قرار ندارد، تا این اندازه وجه مهم این اثر است.


دائره المعارف تبلور نیاز برای بازبینی بنیاد‌ها در دانش است؛ به همین جهت مقالاتی راجع به اختراع، سیاست مداری، و فلسفه در آن دیده می‌شوند. مقاله‌ای راجع به عیسی مسیح در آن به چشم نمی‌خورد. دانشنامه تبلور نیاز و حق زیر سؤال بردن تمامی مراجع است، تمام اعتقادات و تمامی نهادها. ذهن آزاد آدمی می‌تواند به بررسی شفاف هریک از این‌ها بپردازد. همچنین تبلور آن است که اگر به ذهن بشر رخصت استفاده‌ی روشگرایانه داده شود، پیشرفت فکری حاصل خواهد شد. این اثر تغییرات انباشت شده از دانش بشری و پویایی پژوهش گیتییانه در دانش و فن انسان را می‌ستود.

دانشنامه که هر بار برای حق انتشارش مجبور به تلاش بود، بخودی خود جولانگاه آموزش اروپا و بخصوص فرانسه جهت نیاز به آزادی تحقق و بیان شد. گاهی مورد حمله قرار می‌گرفت و گاهی سرکوب می‌شد و موجب می‌گشت که نویسندگان، کارشناسان و خوانندگانش با دستگاه سانسور روبرو شوند. پیروان دانشنامه معتقد بودند که آدمی حق مراوده و مراسله را به طور طبیعی دارد و آنهم با عموم گسترده خوانندگان؛ انسان حق مطالعه و اندیشه برای شخص خودش را دارد. عوامل پشتیبان و مخالف دانشنامه در بالاترین سطوح دستگاه رژیم سلطنتی فرانسه‌ی پیش از انقلاب کبیر قرار داشتند، در دادگاه‌ها، وزارت خانه‌ها و در زمره‌ی اشراف. براستی در خیل همان مأمورین سلطنتی که قرار بود آن را سانسور نمایند، در میان سردمداران اداره‌ی سانسور ستایشگران و مدافعان آتشین خودش را داشت. وجود دانشنامه و محتویاتش پایه‌های بتان مقدس و مراجع فکری مستقر را مثل اسید می‌خورد و نقش عمده‌ای را در بنیان گذاری آگاهی از آن جنبش که بطور روزافزونی خود را "حزب انسانیت" یا "حزب عقل" می‌نامد، بازی می‌کرد.

روشنگری پدیده‌ای الوان و مختلف الوجه است، اما جوهر آن همان است که می‌گوید بسی از مراجع موجود اعم از اتوریته‌های فکری، مذهبی، سیاسی و اجتماعی خودسرانه‌اند و صرفاً از قدرت یا سنت برخاسته‌اند. مهم است فهمیده شود که روشنگری به خود ِ نهاد ِمرجعیت (اتوریته) حمله نمی‌کند، بلکه به مرجعیت دلخواه و بی دلیل هجوم می‌آورد. در آثار بی شمار مراجع موجود را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد تا حقانیت خود را به ثبوت برساند. اما حقانیت به معیار نیازمند است. پس، معیار خود روشنگری چیست؟ آن معیار، پیش از هرچیز، اول تجربه‌ی طبیعی است و دوم، سودمندی[٨]. جنبش روشنگری از نظر تجربه‌ی طبیعی پیرو نظریات جان لاک است. حقانیت هر مرجع باید اجتماعی باشد، باید رسانش پذیر[۹] باشد، باید تأییدپذیر[۱٠] باشد. باور به تجربیات طبیعی نتایج عمده‌ای را برای آموزش و پرورش در پی دارد، چنانچه با تغییر تجربه و آموزش افراد را می‌توان دگرگون کرد و گیتی از آحاد تشکیل شده است.

هرچند در صفوف روشنگری بحث شدیدی در باب نقش محیط و ساختار فیزیکی در جریان بود، چه چیز از پرورش حاصل می‌شود و چه چیز از ذات برمی خیزد (بحثی که در قرن هجدهم بسیار عمده گشت)، اما توافق نظر در آن است که این مجادله‌ای است عملی، یعنی درستی و یا نادرستی آن باید بر اساس داده‌های جهان مشخص شود. فیلسوفی بنام هلوتیوس[۱۱] و دیدرو درباره‌ی کاربرد نظریه‌ی جان لاک بحث می‌کنند. هلوتیوس می‌نویسد: "اگر من و خدمتکارم در گهواره جایمان عوض شده بود، وی اکنون مقالات فلسفی می‌نوشت و من ردایش را تنش می‌کردم." دیدرو، برعکس، معتقد است که در کودکان خصوصیات موروثی از والدینشان نظیر هوش و استعداد و شایستگی که کیفیاتی پایه‌ای هستند، نقش عمده را بازی می‌کنند. پی آمد دیگر تجربه‌ی طبیعی خصوصیت ضد ماوراء طبیعی آن است به این معنا که شناخت آدمی وابسته به تجارب طبیعی است و توجیهات ماوراء طبیعانه برای مرجعیت به هیچ وجه قابل قبول نیستند.

سودمندی، معیار عمده‌ی دیگر روشنگری است. سودمندی شاخص نهایی نظریه‌های اخلاق است، به این مفهوم که تمامی امور را باید بر بنیان یاری شان در جهت خوشبختی یا زیان بشر سنجید. اما، این معیاری است که به هیچ وجه عاری از اشکال نیست و برخی از بزرگترین مجادلات سده‌های نوزده و بیستم را دامن خواهد زد. وقتی می‌گوییم سعادت آیا منظورمان سعادت شخصی است یا خوشبختی اجتماعی؟ آیا منظور از آن خوشبختی فیزیکی و حسی است؟ آیا والاتر از همه مقصود ما بهزیستی روانی و روحی است؟ بحثی شدید در جریان بود که آیا درستکاری سعادت می‌آورد؟ و آیا جامعه باید پاداشی برای درستکاری در ساختار خود بگنجاند، بطوری که بهزیستی را تأمین نماید؟ یکی از جالب ترین راه حل‌ها به این معضل از سوی فیلسوفی بنام شاس تلو[۱٢] پیشنهاد می‌شود. وی در ارتش فرانسه در زمان جنگ استقلال آمریکا در درجه‌ی سوم فرماندهی بود. وی می‌گوید که هر کس تصویر یگانه‌ای از خوشبختی دارد. اگر می‌خواهید بهزیستی عمومی را داوری کنید و آن را مورد قضاوت قرار دهید به مقدار زمانی که هرتمدن برای آحاد ملتش وقت آزاد می‌گذارد، نگاه کنید. در طول زمان آزاد است که هرکس برداشت شخصی اش را از سعادت پی می‌گیرد. به کلام وی در هر جامعه هر کس زمان معینی را برای خورد و خوراک و سایر امور زیستی صرف می‌کند. فن آوری و تولید بر این طول زمان تأثیر می‌گذارند. بعد تقاضاهای دولتی می‌آیند. آیا بشر دوازده ساعت در روز را مشغول کار در ساختمان مقبره‌ی فرعون است؛ آیا وی دوازده ساعت را به کار می‌پردازد تا خرج ارتش دولتی را تأمین کند؟ این‌ها جمع عددی هستند. "الف" زمان صرف شده برای برآوردن تقاضاهای دولتی بعلاوه‌ی "ب" زمان صرف شده برای امور زیستی است. "پ" کل زمان موجود است. تفاوت "الف" و "ب" از "پ" به عقیده‌ی شاس تلو همان عددی است که هرجامعه را مورد داوری قرار می‌دهد. یعنی سهمش را در سعادت واقعی مشخص می‌سازد، چقدر یک فرد می‌تواند به دنبال تحقق نظر شخص خودش از بهزیستی برود.

از سالهای ۱۷۵۰ ببعد، اروپا شاهد پیروزی روشنگری بود. هر ساله ادبیات قطوری از آثار فیلسوف‌ها بشکل آثار و کتب بزرگ و کوچک منتشر می‌شد که خشم کلیسا را برمی انگیخت. نهاد مسیحیت در موضع دفاعی قرار گرفته بود. هر سانسور یا توطئه‌ای مورد توجه همگان قرار می‌گرفت؛ و کامیاب ترین مورد برای روشنگران مورد تحمل دگراندیشان[۱٣] بود. روشنگری نخست در مبارزه‌ی اذهان عمومی موفق می‌شود و سپس دولت را مسخر می‌نماید. یکی از داستان‌های تخیلی منتشره در سالهای ۱۷۶۰ نقل می‌کند که پادشاه اگر بفکر جامعه و صلح باشد، به تحمل مذهبی دگراندیشان تن درخواهد داد. شرایط زمانی داستان در روم باستان در اثری بنام بلیزری[۱۴] بقلم مارمونتل[۱۵] تنظیم شده بود، اما رابطه‌ی آن با فرانسه پیداست. بعد از آنکه بلیزری رسماً سانسور شد، کلیسا اعلامیه‌ای صادر کرد تا بیان کند که پادشاه فرانسه هیچ گونه حقی را برای برقراری تحمل دگراندیشان ندارد. اما اینک نهاد پادشاهی وارد معرکه می‌شود و به کلیسا اخطار می‌کند: "گستاخی بس است!"

روشنگری در مبارزه‌ی جلب اذهان موفق شده است. در هیچ کجا این بیشتر از مورد پیکار پرشور و نهایتاً پیروز ولتر در رابطه با تحمل دگراندیشان خودنمایی نمی‌کند. ولتر موارد شکنجه و قتل قانونی پروتستان‌ها در فرانسه را برمی شمارد. مورد خانواده‌ی کالاس[۱٦]، مورد خانواده‌ی سیرون[۱٧] و یا اندیشمندان آزاد را ذکر می‌کند نظیر لابار[۱٨]، اشرافی جوانی که متهم به پوشاندن صلیب شده بود. زنده زنده زبانش را از حلقومش بیرون کشیدند و وی را به قتل رساندند. در میان مدارکی که علیه لابار اقامه شده بود، داشتن یک جلد از کتاب "فرهنگ لغت فلسفی" ولتر بود که در خانه اش پیدا کرده بودند. ولتر وجدان اروپا را شاهد می‌گیرد و پیروزمندانه این موارد شکنجه و تنفر و تعقیب مذهبی را باز می‌گوید.

همزبانی با روشنگری در مقام سطح بالا و پایین رژیم سلطنت نشان می‌دهد که تنها درعموم خواننده نبود که موفقیت روشنگری استوار گشت. در رده‌های رسمی دولت نیز اثر آن دیده می‌شد. پیش از انقلاب فرانسه رژیم سلطنت تحمل دگراندیشان مذهبی را بطور روزافزون برقرار می‌سازد و پایانی بر شکنجه و بردگی در این کشور می‌گذارد. روشنگری مبارزه‌ای برای روح اروپا بود. چه کسی فرهنگ را می‌آموزاند و اندرز می‌دهد؛ روحانیان کلیسا یا روشنفکران سکولار؟

روشنگری تبلور بحث‌ها و تنش‌های ژرف بود. اصلاحات را می‌طلبید. اما در مورد اینکه به واسطه‌ی چه عواملی و با چه نیروهای اصلاحات باید صورت پذیرند، تفاوت عقیده بود. از انسان درخواست می‌کند که از طبیعت یاد بگیرد و آن را پیگیری کند، اما درباره‌ی مفهوم طبیعت یکدلی وجود ندارد. می‌خواهد به آزادترین نتایج ممکن نائل آید، اما میان خداباوران[۱۹] و بعدها خداناباوران[٢٠] بحثی داغ در می‌گیرد. روشنگری میان خوش بینی به این معنا که آدمی بالاخره در اینکه وضعیت خود را از نکبت رها کند و با سعادت زندگی کند و بدبینی به این مفهوم که بشر آنچنان به خطا گرایش دارد که می‌شود آنان را به آسانی آلت دست قرار داد و حاکم شد، دست و پا می‌زند. میان نخبه باوری[٢۱] یعنی بافرهنگ کردن نخبگان و حاکمان موجود و برابرخواهی[٢٢] به معنای قدرت بخشیدن به مردم که خرافات و جهلشان همواره مایه‌ی ترس روشنگری بود، بر سر دو راهی قرار گرفته بود.

میراث روشنگری دگرگونی تمدن است. میراث آن دانشی آزاد، برتری جامعه‌ی عرفی (سکولار) و آماجش تحمل دگراندیشان مذهبی بود؛ این دید که دولت در خدمت مردم است، نه مردم در خدمت حکومت و میراث عمده‌ی آن بحث‌های بی‌انتهایی است که تا امروز همچنان ادامه دارند.[٢٣]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- Arbitrary authorities
[۲]- Deists
[۳]- Atheism
[۴]- Tolerance
[۵]- Denis Diderot (October 5, 1713 – July 31, 1784)
[۶]- Jean le Rond d'Alembert (16 November 1717 – 29 October 1783)
[٧]- Fatalistic
[۸]- Utility
[۹]- Communicable
[۱٠]- Verifiable
[۱۱]- Claude Adrien Helvétius (1715–1771)
[۱۲]- Marquis de Chastellux, (5 May 1734, Paris - 24 October 1788, Paris)
[۱۳]- Toleration
[۱۴]- Belisaire
[۱۵]- Jean-François Marmontel (July 11, 1723 – December 31, 1799)
[۱۶]- Calas
[۱٧]- Sirven
[۱۸]- La Barre
[۱۹]- Deists
[٢٠]- Atheists
[٢۱]- Elistism
[٢۲]- Egalitarianism
[٢۳]- م. ج. البرز، تاریخ اندیشه مدرن (فصل بیست و یکم)، فیلسوف‌های روشنگری و پیروزمندی روشنگری در فرانسه، "پهره روتاک" (روزنامۀ پهره)



[] سرچشمه‌ها

نشریۀ خبری سیاسی الکترونیک ایران امروز