[مجاهدین افغان] [شورای نظار]
احمدشاه مسعود (زادۀ ۱۳۳۲ در پنجشیر - درگذشته ۱۳۸۰ در تخار)، از فرماندهان مجاهدین افغان بود که سالها با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود، جنگید، در زمان حاکمیت مجاهدین وزیر دفاع این کشور بود که یکی از مهرههای کشتار مردم کابل و ویرانی این شهر بهشمار میرود و پس از آنهم، در درگیریهای نظامی با گروه طالبان شرکت داشت.
[↑] زندگینامه
احمدشاه مسعود، فرزند سرهنگ (دگروال) دوستمحمد و نوۀ یحيیخان[۱]، در ۱۱ شهریور (سنبله) ۱۳۳٢ خورشيدی (برابر به ٢ سپتامبر ۱٩۵۳) در روستای جنگلک از توابع بازارک شهرستان (ولسوالی) پنجشیر[٢] استان (ولایت) پروان در یک خانوادهی تحصیلکرده و مرفه زاده شد.
آموزش ابتدایی را در مدرسۀ (مکتب) بازارک آغاز کرد، و پيش از آن که کلاس اول دبستان را بهپايان برساند، با خانوادۀ خود به کابل رفت و آموزش خود را در مکتب شاه دوشمشيره ادامه داد. اما چندی بعد که پدرش به سمت فرمانده (قوماندان) ژندارم و پوليس در ولايت هرات گماشته شد، مسعود، سالهای دوم، سوم و چهارم مدرسه را در مکتب مؤفق شهر هرات بهپايان برد و در همانجا علوم دینی و مذهبی را نيز نزد مدرس مدرسه جامع هرات فراگرفت. سرانجام، زمانی که پدرش از هرات به کابل منتقل شد، مسعود با پدر به کابل رفت و تحصیلات متوسطه و دبيرستان را در لیسه استقلال به اتمام رسانيد. در سال ۱۳۵٢ خورشيدی وارد دانشگاه فنی - مهندسی پولیتخنیک کابل شد. در همان سال از طريق دوست و همکلاسی خود که صبور نام داشت، با حبيبالرحمن، یکی از رهبران دانشجويی جريان اسلامی در دانشگاه کابل، آشنا شد و به عضویت نهضت جوانان مسلمان درآمد. اعضای این سازمان سیاسی مذهبی به اخوانیها شهرت داشتند.
در سرطان ۱۳۵٢ خورشیدی، بهدنبال کودتای سردار محمدداود، مسعود فعالانه وارد عرصهی سياست شد و سعی داشت تا از طريق سرگرد (جگرن) محمدغوث شوهر خواهر خود بهجلب و جذب افسران مسلمان ارتش برای نهضت اسلامی بپردازد. باری در جريان اين فعاليتها دستگير و زندانی شد[٣]. در سال ۱۳۵۳ به پاکستان رفت. او خود میگوید:
- «در سال ۱۳۵٢، وقتی که داوود به کمک کمونیستها بهقدرت رسید، [ما طرح کودتا ریختیم] مگر بازهم بدبختانه در سال ۱۳۵۳ دوباره کودتا افشا شد و من مجبور شدم که افغانستان را ترک کرده و به پاکستان مهاجر شوم.»[*]
پیش از او تعدادی انگشتشماری از رهبران و فعالان جريان اسلامی محيط دانشگاهی کابل بهشمول برهانالدين ربانی و گلبدين حکمتيار که مورد تعقيب حکومت داودخان قرار گرفته بودند، نيز به پاکستان فرار کردند. در اين زمان که، دولت پاکستان که بر سر خط ديورند با محمدداود روابط پر تشنج داشت، از اين پناهندگان سياسی بهگرمی استقبال کرد و آنها را در پيشاور اقامت داد[۴]. در اين ميان، گلبدين حکمتيار که مسئولیت جذب افسران ارتش به نهضت اسلامی و سازماندهی آنان را بر عهده داشت، بيش از بيش روابط نزديک با اسلامآباد بهویژه با ارتش و سازمان استخبارات آن (آی اس آی) برقرار کرد.
پاکستان برای تحت فشار قراردان محمدداوود، این عناصر پناهنده را آموزش شورشگری و خرابکاری داد. گلبدين حکمتيار، با حمایت استخبارات نظامی ارتش (آی اس آی) پاکستان، برنامهی کودتا و قيام مسلحانه برای سرنگونی رژیم جمهوری افغانستان و تصاحب قدرت سياسی در این کشور را روی دست گرفت. احمدشاه مسعود و ساير فعالان نهضت اسلامی در پيشاور که در راههای مبارزه بر ضد حکومت محمدداود کمر بسته بودند، با حکمتيار موافقت و همکاری داشتند.
بهروایت دکتر ش. ن. حقشناس، شورشیان در مرحلۀ نخست زیر عنوان پیشین حزب اسلامی بهکار آغاز کردند.[۵] افزون بر استاد ربانی و گلبدین حکمتیار، مولوی خالص، مولوی منصور، مولوی جلالالدین حقانی، فرمانده احمدشاه مسعود و قاضی محمدامین وقاد از بنیانگذاران این حرکت بودند. در سال ۱۹٧۵ میلادی جمعیت نقشۀ عملیاتی را در داخل افغانستان بهمنظور برپایی قیام عمومی روی دست گرفت. البته این قیام به تحریک مستقیم پاکستان شکل گرفت. به گفتۀ حقشناس:
- «قرار بر آن شد که در یک روز معین در سرتاسر افغانستان بهشمول کابل قیام و اقدامات مشابهی بر ضد رژیم محمدداوود صورت بگیرد.»[٦]
بر اساس دستور آی اس آی، تعدادی از جوانان مسلمانان مسلح شده و به پنجشیر، لغمان، بدخشان، لوگر و کابل فرستاده شدند. در اول مردادماه (اسد) ۱٣۵۴ شورشیان بر برخی از فرمانداریها از جمله پنجشیر حمله بردند و آنرا از نیمه شب تا ساعت ده صبح در تصرف خود داشتند؛ اما بهزودی شورش با حمله هلیکوپترهای دولتی نافرجام ماند. در پایان بسیاری از شورشیان دوباره به پاکستان فرار کردند و عدهای از آنان دستگیر و محاکمه شدند. از آنجمله سه تن اعدام، ٧۴ نفر زندانی و ۱٦ نفر تبرئه شدند[٧].
حكمتيار كه در آن زمان مسووليت امور نظامی نهضت اسلامی را بر دوش میکشید، مسعود به او حسادت میورزید. بنابراین، رفته رفته کارشکنیها شکل گرفت و اختلافات بروز کرد. نصیرالله بابر، یکی از سیاستمداران نظامی پاکستان، دربارۀ علت بروز اختلافات مسعود با حکمتیار چنین میگوید:
- «زمانی که من گورنر صوبه سرحد بودم مسعود و حکمتیار هر دو جوانان احساساتی بیش نبودند در آنوقت مسؤولیت پخش شبنامه و رساندن آن به کابل بهدوش مسعود بود. یکی از شبنامهها فکر کنم بهدست افراد دولتی افتاده بود و از آن طریق اين شبنامه بهدست داود خان رسیده بود. حکمتیار فکر میکرد که این کار قصداً صورت گرفته است. بنابراين، وی محکمه شرعی را دایر نموده و قاضیان تعیین شد و بعداً برای مسعود سزای مرگ را صادر نمودند. اما من مسعود را نجات دادم و برای حکمتیار و همراهانشان گفتم که از این مسخرهگیها در خاک ما جلوگیری کنید همان بود که مسعود نجات پیدا کرد.»[٨]
هرچند امروزه ممکن است، هواداران مسعود اقدام بابر در مورد حمايت از مسعود را انکار یا توجیه کنند، اما بدون ترديد اين حادثه به وقوع پيوسته است. مير آفتاب بلوچ، يکی از طرفداران مسعود مینويسد:
- «واقعیت قضیه از این قرار است که آقای حکمتیار بعد از اصرارش به ادامه عملیات چریکی علیه رژیم داود و مقابل شدنش در برابر استدلات معقول و منطقی شهید مسعود و یارانش چون شهید انجنیر جانمحمد تصمیم میگیرد که بههر شکل که شده باید این موانع را از سر راه خود بردارد از همینجاست که وی قضیه رسیدن شبنامهها را بهانه قرار داده و تعداد زیاد از مخالفین خویش را در زیر سایه گورنری همین آقای بابر بندی نموده و انجنیر جانمحمد را شهید میسازد اما مسعود با حمل نمودن تفنگچه و تهدید نمودن قاضی وقاد از محل محکمه ساختگی آنها به همکاری انجنیر محمدایوب فرار کرده و از پيشاور بهطرف کراچی رهسپار گردیده و از آن به بعد در شهرهای مختلف پاکستان بهصورت مخفی شب و روز را سپری میکند.
اما بعد از ایجاد حکومت نظامی جنرال ضیأ و سرنگونی حکومت سردار بهوسیله عوامل شوروی وقت، مسعود همراه با دیگر همفکران و یاران خویش از طریق نورستان وارد زادگاه خویش شده و عملیات مسلحانه را علیه حکومت ترهکی آغاز میکند.»[۹]
بوریس گرومف، فرماندۀ پیشین نیروهای شوروی در افغانستان، میتویسد:
- بر پایۀ برخی از مدارک، درست در پاکستان بود که احمدشاه مسعود با گلبدین حکمتیار نزدیک گردید ولی بهزودی پس از آشنایی، میان آندو دعوای بزرگی رخ داد و مسعود ناگزیر شد بهمصر برود. بیش از دو سال و نیم، مسعود در کشورهای خاورمیانه بهسر برد. در این کشورها، بهاحتمال بسیار او نخستین آموزشهای نبرد پارتیزانی و چریکی را فرا گرفت. افزون بر آن، شواهدی در دست است که او طی این سالها در عملیات نظامی سازمان آزادیبخش فلسطین در برابر اسرائیل شرکت کرده بود؟![۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴: گـزارشهـای ضـدونقـض دربـارۀ مـرگ احمـدشـاه مسـعود | گزارش نخست | گزارش دوم | گزارش سوم | گزارش چهارم |
پيوست ۵: آصف معروف، احمدشاه مسعود به روایت منتقدانش
پيوست ۶: فرزانه بذرپور، احمدشاه مسعود قدرت را بیدخالت خارجیها گرفت
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]- میر محمدصدیق فرهنگ مینویسد: «در پاکستان ذوالفقار علی بوتو، صدراعظم آن کشور، که در این وقت در جنگ سرد تبلیغاتی در مسألۀ پشتونستان با سردار محمدداوود درگیر بود، مقدم این مهاجران را گرامی شمرده به ایشان موقع داد تا از ساحۀ پاکستان در عملیات ضد دولت جمهوری استفاده کنند.» (رجوع شود به: فرهنگ، میر محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج ٢، ص ٨۵٣).
[۵]- ش. ن. حقشناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، ص ٣٠
[٦]- افغانستان در پنج قرن اخیر، ج ٢، ص ٨۵۴
[٧]- همانجا، صص ٨۵۴-٨۵۵
[٨]-
[۹]-
[۱٠]- گرومف، بوریس، ارتش سرخ در افغانستان، ص ۱۱۵
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]- ۱٨ ژوئیه ۱۹٨٦ میلادی، محکمهای در کابل داير شد و شش نفر از فرماندهان (قوماندانان) ارشد مجاهدين: هر يک احمدشاه مسعود و پناهخان قوماندانان ولايت پروان، امير اسماعيلخان و علاالدينخان قوماندانان ولايت هرات، مولوی جلالالدين حقانی قوماندان ولايت پکتيا، سيد منصور حسينيار قوماندان ولايت بغلان را غياباً بهاعدام محکوم کرد.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ گرومف، بوریس، ارتش سرخ در افغانستان، ترجمۀ عزیز آریانفر، تهران: وزارت امور خارجه، مؤسسۀ چاپ و انتشارات، ۱٣٧۵ خ
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]